سقوط تکلیف در عرفان اسلامی
دکتر سیّد یحیی یثربی
مقدمه
هدف از این مقاله آن است که با استناد به منابع معتبر عرفان اسلامی، به دفع توهّمی بپردازم که عده ای به خطا، دچار آن گشته و چنین پنداشته اند که از نظر عرفا، شریعت چندان اهمیت ندارد و یک عارف، چندان پای بند عمل به احکام شرع نمی باشد. گرچه چنین توهّمی، دانسته و ندانسته، سابقۀ طولانی دارد، اما اخیراً گاهی جدی تر از گذشته مطرح شده و عده ای مدعی روشنفکری، با یک برداشت خام از روشن فکران غرب، جنبۀ عرفانی دین داری را از جنبۀ فقهی آن جدا می کنند و بدین سان می خواهند بگویند که می توان شریعت و فقه را جدی نگرفت و تنها یک دین دار عارف بود و بس!
این مقاله در صدد آن است که آیا واقعاً چنین است؟ آیا عرفا به شریعت و فقه اعتنای چندانی ندارند؟ یا این که چنین فکری خطا است و توهّمی بیش نیست؟ و اگر خطا و توهّم است، منشأ این خطا و توهّم چیست؟
چنان که در متن مقاله خواهد آمد، امام رحمه الله در مورد عبادت واصلان، نکتۀ ظریفی دارند که بسیار با اهمیت است و ان شاء الله در جای خود مطرح خواهد شد.
این بحث را در سه فصل پی می گیریم: نخست رابطۀ عرفان و شریعت را مورد بحث قرار می دهیم؛ در فصل دوم به مسألۀ سقوط تکلیف می پردازیم؛ و در فصل سوم به مسألۀ لزوم عبادت و عبادت واصلان و کاملان می پردازیم.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 499
فصل اول: عرفا و عمل به شریعت
جز به دست و دل محمّد صلی الله علیه و آلهنیست حلّ و عقد خزینۀ اسرار
سنائی
من به عنوان یک محقّق در عرفان اسلامی، به طور قاطع می گویم که در همۀ متون عرفانی ما، حتی یک اشاره هم نمی توان یافت که به بی اعتنایی عرفا به شریعت دلالت داشته باشد. همۀ عارفان، نه تنها به فقه و شریعت بی اعتنا نبوده اند، بلکه حتی به رعایت مستحبات و مکروهات شریعت هم تأکید کرده اند. در این باره تنها به ذکر دو نمونه از تصریحات عرفا بر لزوم شریعت قناعت می کنم:
در کتاب معروف و معتبر سرّاج طوسی (م 378 ق) آمده است:
طبقات صوفیه نیز از نظر معتقدات، با فقها و اصحاب حدیث متفقند. علوم آن ها را می پذیرند و در معانی و رسوم مخالفتی ندارند؛ مشروط بر این که آنان را به دور از بدعت و تأثیر هوا و هوس، و شایستۀ پیروی و اقتدا یابند. همۀ علوم فقها و اصحاب حدیث را همچون خود آنان می پذیرند. و اگر کسی از صوفیه، به لحاظ درایت و فهم، به مرتبۀ آنان نرسد و احاطۀ علمی ایشان را نداشته باشد، وقتی که در احکام شرعیه و حدود و سنن، دچار اشکال گردد، به آنان مراجعه می کند. اگر از آنان اجماع و اتفاقی در مسألۀ مورد نظر ببینند، همان را می پذیرند، و در صورت اختلاف، اخذ به احسن و اَولیٰ نموده و آن را که به احتیاط در دین و تعظیم فرمان الهی و اجتناب از نواهی شرعیه، نزدیک تر باشد، ترجیح می دهند. و هرگز در اندیشۀ یافتن رخصت ها و تأویلات، و ترفّه و توسعه و رکوب شبهات نیستند؛ زیرا که این ها را بی اعتنایی به دین مبین و تخلّف از احتیاط می دانند.
این است آنچه ما از مذاهب صوفیه و رسومشان در کاربرد علوم ظاهره و مبذوله و متداوله، میان فقها و اصحاب حدیث می شناسیم.
ابوحامد امام محمّد غزّالی (م 505 ق) نیز چنین می گوید:
اگر همۀ عقلا و حکما و عالمان اسرار شرع، دست به دست هم بدهند تا چیزی از روش و
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 500
اخلاق صوفیه را به بهتر از آن تغییر دهند، نخواهند توانست؛ به دلیل این که تمام حرکات و سکناتشان، در ظاهر و باطن، اقتباس گردیده از نور مشکاة نبوّت؛ و جز نور نبوّت، در جهان نوری نیست تا به روشنایی آن پناه برد.
می بینید که غزّالی همۀ ارج و اعتبار عرفان و تصوّف را محصول مطابقت آن با شریعت محمّدی صلی الله علیه و آلهمی داند.
من از همۀ کسانی که به چنین پندار نادرستی دچارند و خیال می کنند که عرفا به شریعت، توجه کم تری دارند، می خواهم که اگر کوچک ترین مدرک و دلیلی برای این موضوع دارند، ارائه دهند و مطمئن هستم که ـ چنان که گفتم ـ در همۀ متون عرفانی، حتی اشاره ای هم به این مطلب نمی توان یافت و همه جا تأکید و تصریح بر لزوم متابعت شریعت کرده اند.
عرفای اسلام برای ضرورت پیروی از شریعت اسلام، دلایل گوناگونی هم دارند که ما به مواردی از آن ها اشاره می کنیم و سپس به توضیح دو نکتۀ مهم در این باره می پردازیم.
الف. دلایل عرفا بر لزوم پیروی از شریعت
اگر مشتاق جانانی مکن جانا گران جانی در این ره سر نمی ارزد به یک اَرزن ز ارزانی
به آداب شریعت بند کن دیو طبیعت را در اقلیم حقیقت چون چنین کردی مسلمانی
کمپانی
به برخی از دلایل عرفا بر لزوم پیروی از شریعت اشاره می کنیم:
1. ریاضت: اساس عرفان بر سلوک استوار است و سلوک، چیزی جز ریاضت نیست. و ریاضت هم جز با اعمال و رفتار تحقّق نمی یابد. وقتی که سالک باید عمل کند کدام عمل بهتر از عمل به شریعت خواهد بود؟! به کدام دلیل، یک سالک می تواند به جای روزه و نماز و حلال و حرام شریعت، برنامۀ عملی دیگری داشته باشد؟! چرا که اعمال شریعت، با فطرت و تربیت ما پیوند دارد و در ایجاد معنویت و صفای
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 501
باطن، بیش از کارهای دیگر اثر خواهد داشت.
در تاریخ تصوّف همۀ بحث ها در این بوده که عرفای اسلام، گاهی بیش از تکالیف شرعیه، برای خود برنامۀ عملی داشته اند. آنان علاوه بر انجام واجبات و ترک محرمات و رعایت مستحبات و مکروهات، حتی از مباحات هم پرهیز می کردند؛ کم می خوابیدند، کم می خوردند، و لباس خشن می پوشیدند و امثال این ها.
اما هرگز چنین نبوده که کسی بدون ریاضت و اعمال سنگین، ادعای عارف بودن و سلوک عرفانی داشته باشد؛ و بدتر و بی منطق تر آن که کسی حتی در حد واجبات و محرمات، اهل عمل نباشد و در عین حال، خود را عارف بشمارد!
راه عرفان راه رنج و بلا است:
کسی به وصل تو چون شمع یافت پروانه که زیر تیغ تو هر دم سری دگر دارد
به پای بوس تو دست کسی رسید که او چو آستانه بدین در، همیشه سر دارد
2. شوق بندگی: همۀ اهل سلوک بر آنند که سالک از همان قدم های اول، با آثار سلوک آشنا می شود. هدف نهایی و مقصد و مقصود اصلی اهل سلوک، لقاءالله است که در مراحل بعد از فنای ذات تحقّق می یابد. اما عارف سالک، در هر قدمی از سلوک، به نتیجۀ مناسب آن قدم دست می یابد. در عالم عرفان، بهشت نقد است و سالک، نتیجۀ عملش را ـ به قول معروف ـ پیش از خشک شدن عرقش دریافت می کند.
همین دریافت نتیجه و مشاهدۀ آثار اعمال، ذوق و شوق بندگی و عمل را در سالک شدت می بخشد و او را روز به روز، به عبادت و بندگی راغب تر می کند؛ تا جایی که عبادت، تنها دل خوشی او به شمار می رود؛ چنان که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آرامش و دل خوشی خود را در نماز می دید: «قرّة عینی فی الصلاة». و این شوق، او را تا جایی می برد که قدم هایش در اثر قیام شبانه ورم می کرد و علی علیه السلام وقتی به نماز می ایستاد، همه چیز را از یاد می برد؛ حتی وجود خود را. این ها همه محصول آن اشارات و بشاراتند که از طرف معشوق به آنان می رسید.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 502
زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست راه هزار چاره گر از چار سو ببست
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
3. شریعت عامل رهایی: نجم الدین رازی (م 654 ق) می گوید:
در دبیرستان شرایع انبیا علیهم السلام اول، الف و باء شریعت بباید آموخت؛ که هر امری از اوامر شرع، کلید بندی از بندهای آن طلسم اعظم است؛ چون به حقِ هر یک در مقام خویش قیام نمودی، بندی از طلسم گشاده شود، نسیمی از نفحات الطاف الهی از آن راه به مشام جانت رسد... چون بدین جاده (شریعت) قدم به صدق نهی، الطاف ربوبیّت، در صورت استقبال، به حقیقت دستگیری قیام نماید...
گر در ره عاشقی قدم راست نهی معشوق به اول قدمت پیش آید
4. شریعت، حظّ و بهرۀ جنبۀ خاکی انسان است؛ از آن جا که عبادت خلق، حقیقتی تکوینی است، تشریع عبادت هم نمود و جلوه ای از آن رابطۀ تکوینی است. وقتی که بنده در حال نماز می گوید: «تو را می پرستم و از تو یاری می جویم» این یک تعارف زبانی نیست؛ بلکه جریان گزارۀ صادقی بر زبان عبد است که این گزاره، برابر با عین تکوین و واقعیت هستی است؛ و لذا در هیچ شرایطی از ارج و اعتبار ساقط نمی گردد.
بنابراین، عبادت های ظاهری، حظّ و نصیب جنبۀ ظاهری ما است. عارف که به جهان باطن و درون وارد شده و باطنش هماهنگ با تکوین، در پرستش حق است، در این پرستش، ظاهرش نیز با عبادات ظاهری همگام با باطن او می گردد.
امام رحمه الله به نقل از مرحوم شاه آبادی می فرمایند، عبادات، سرایت دادن ثنای حق به جنبه و مقام جسمانی و مادی انسان است. همان گونه که بطن ها و مراتب دیگر وجود انسان، همانند عقل، قلب و صدر، حظّ و بهرۀ خود را از معرفت و ثنای ربّ خود دارند، مرتبۀ جسمانی انسان و مُلک بدن او هم باید حظّ و بهرۀ خود را از این معرفت و ثنای حق داشته
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 503
باشد؛ که همین مناسک و اعمال، حظّ بدن است. روزه، ثنای حق به صمدیّت و قدّوسیت است و نماز، ثنای ذات مقدّس حق است به جمیع اسماء و صفات. و لذا هرگز نباید ترک شود وگرنه ظاهر با باطن هماهنگ نخواهد بود.
ب. شرط عرفانی عمل
خبرت هر سحر از باد صبا می خواهم هر شبی خیل خیالت به دعا می خواهم
سینه را بهر وفای تو صفا می جویم دیده را بهر جمال تو ضیا می خواهم
بر درِ تو کم و بیش و بد و نیک و دل و جان همه بر خاک زدم، از تو تو را می خواهم
ابن سینا در تحلیل خود از مسائل عرفانی، عارف را در برابر عابد و زاهد قرار می دهد و این سه گروه را بر اساس اهداف مختلف آنان، از هم جدا می کند. خلاصۀ بیان ابن سینا آن است که عابد، هم دنیا می خواهد و هم آخرت؛ اما زاهد، دست از دنیا کشیده، فقط جویای آخرت است؛ در حالی که عارف، نه دنیا می خواهد و نه آخرت، بلکه طالب یار و عاشق دیدار است.
این عبادت عاشقانه، خود محصول تعالیم شریعت دربارۀ اخلاص است و اوج اخلاص آن جا است که در عمل خود، نه به دنیا توجه داشته باشد و نه به آخرت؛ بلکه تنها اهلیّت معشوق و عشق سالک به دیدار، عامل و محرّک عمل باشد.
در ضمیر ما نمی گنجد به غیر از دوست کس
هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس
این گونه اخلاص، نتیجۀ تعلیم معصوم است؛ علی علیه السلام می فرماید:
پرستش من از بیم دوزخ و به طمع بهشت نیست؛ بلکه تو را شایستۀ پرستش یافتم و می پرستم.
و در مورد دیگر، مولای متقیان، عبادت برای بهشت را در شأن سوداگران، عبادت
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 504
از بیم دوزخ را شایستۀ بردگان، و پرستش آزادگان را محصول عشق و محبت آنان به حضرت حق دانسته اند.
این نکته، پیوسته مورد توجه عرفا بوده است؛ رابعۀ عدویّه، از نخستین عارفان تاریخ تصوّف (م 135 ق) می گفت:
خداوندا! اگر تو را از بیم دوزخ می پرستیم، در دوزخم بسوز! و اگر به امید بهشت می پرستیم، بر من حرام گردان! و اگر برای تو، تو را می پرستیم، جمال باقی دریغ مدار.
اخلاص، خود نتیجۀ حضور قلب و توجه است و تا این توجه نباشد، اخلاص ممکن نیست. روح نماز، همین حضور قلب و توجه است. امام خمینی رحمه الله در بحث از این حضور قلب و عبادت عاشقانه، می فرمایند:
نباید چنان فکر کرد که نماز حضرت علی علیه السلام با نماز ما از نظر کمّیت فرق داشت؛ یعنی آن حضرت ـ مثلاً ـ رکوعش را چند برابر ما طول می داد؛ نه، بلکه نماز آن حضرت هم در ظاهر، همانند نماز من و شما بود؛ آنچه نماز علی علیه السلام را در اوج قرار می دهد، ظاهر نمازش نیست، بلکه روح نماز او، یعنی حضور قلب و اخلاص آن حضرت است.
نماز بدون حضور قلب، اگر نماز هم به شمار رود، تنها از جهت ادای تکلیف است؛ وگرنه در تعالی روحی انسان نقشی نخواهد داشت. و در واقع، از نظر عرفا، نماز بدون حضور قلب و اخلاص، نماز به شمار نمی رود. همۀ رد و انکار عرفا نسبت به زهد ریایی و اعمال بی روح مردم، بر همین نکته استوار است.
اگر نه روی دل اندر برابرت آرم من آن نماز، حساب نماز نگذارم
آیا آن که جدّاً رو به سوی حق می کند، می تواند به غیر او هم توجه داشته باشد؟ حتماً نه؛ مگر آن که به راز «حَسْبُنَا الله ُ» پی نبرده باشد، وگرنه مطمئنّاً با حافظ هم صدا خواهد بود که:
گل عذاری ز گلستان جهان ما را بس زین چمن، سایۀ آن سرو روان ما را بس
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 505
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
از در خویش خدا را به بهشتم مفرست که سرِ کوی تو از کون و مکان ما را بس
ج. منشأ توهّم
اما آن قوم (عرفا) که ایشان را همچون خود می بینی به صورت و ظاهر، ایشان را معنی دیگر، دور از تصور تو و اندیشۀ تو.
از آن جا که عرفان و عرفا، به جهان دیگری تعلّق دارند و در عین حال، همانند همۀ مردم، در این دنیا و با این مردم زندگی می کنند، بسیار طبیعی است که مردم دربارۀ آنان و اظهارات و مطالب آنان، گرفتار خطا و اشتباه شوند؛ یکی از این خطاها همین است که چنین می پندارند که عرفا به اعمال دینی اهمیت نمی دهند. در این قسمت از بحث، هدف آن است که منشأ و مبنای این خطا و توهّم را توضیح دهیم که به قول معروف «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها!».
این توهّم، علل و عوامل گوناگونی دارد که آن ها را به اختصار یادآور می شویم:
1. تندروی مخالفان
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
در طول تاریخ عرفان و تصوّف اسلامی، همیشه کسانی بوده اند که با این مکتب به مخالفت برخاسته اند و این، امری طبیعی است؛ برای این که همۀ مذاهب و مکاتب جهان، مخالف دارند و هیچ مکتب و مذهبی نیست که مقبول همۀ مردم باشد.
اما برخی از این مخالفان، بر اساس تعصّب و تندروی، بی آن که اندکی با انصاف و منطق به بررسی این مکتب بپردازند، بر طبق اطلاعات ناقص و شایعات، تهمت و افترا را از حد گذرانده اند. صدها کتاب و رساله به وسیلۀ مخالفان عرفان، از طرف علمای سنّی و شیعه، در رد عرفان و تصوّف نوشته شده و گاهی در این رد و انکارها، هیچ حد و مرزی را ملاحظه نکرده اند. یک فقیه شافعی، کتابی در رد عرفان و تصوّف نوشته و هر چه خلاف
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 506
عقل و شرع و منطق است به عرفا نسبت داده است؛ از اعتقاد به زن بودن خدا تا بت پرستی و انکار شریعت! و از این گونه کتاب ها در میان سنّی و شیعه کم نیست!
2. عملکرد نااهلان
از خدا بویی نه او را نه اثر دعویش افزون ز شیث و بوالبشر
حرف درویشان بدزدیده بسی تا گمان آید که هست او خود کسی
خرده گیرد در سخن بر بایزید ننگ دارد از درون او یزید
این نااهلان که اعمال و رفتارشان زمینۀ تهمت را به عرفان و تصوّف فراهم آورده است، خود به چند دسته قابل تقسیم می باشند:
اول. ناآگاهان و خامان طرفدار تصوّف و عرفان که گرچه قصد بد نداشته و در فکر ترویج تصوّف هم بوده اند، اما با اظهارات سخیف و رفتار ناشایست خود، از ارج و احترام این مکتب کاسته اند. خود عرفا از این دسته به عنوان «جاهلان صوفیه» دوری جسته و به نکوهش آنان پرداخته اند.
دوم. مدعیان دروغینی که برای فریب مردم، به تعبیر حافظ شیرازی «دام نهاده و درِ حقّه بازکرده اند»؛ گروهی جاه طلب که برای فریب مردم، خرقۀ درویشی به تن کرده و بر مسند ارشاد نشسته اند و برای تحکیم موقعیت خود، دست به هر حیله و نیرنگی می زنند.
لافِ شیخی در جهان انداخته خویشتن را بایزیدی ساخته
هم ز خود سالک شده واصل شده محفلی واکرده در دعوتکده
از هزاران یک نفر زین صوفی اند باقیان در دولت او می زیند
ای بسا ابلیس آدم رو که هست پس به هر دستی نباید داد دست
سوم. گمراهان عالم سیر و سلوک که گاهی پس از رسیدن به مراحل عالی و حتی پس از رسیدن به مقام «جمع»، به دلایلی، از حمایت عنایت حق محروم و گرفتار
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 507
وسوسۀ شیطان و نفس امّاره می شوند و گاهی حتی کارشان به زندقه و بی دینی و الحاد هم می کشد.
چهارم. کج فهمان از مسائل و مطالب عرفان و تصوّف؛ به دلیل شهودی بودن و غیر قابل بیان بودن حقایق و تجربه های عالم عرفان، همیشه کسانی از عارفان، دچار کج فهمی شده اند.
در کتاب معروف اللمع سرّاج طوسی ـ که از منابع اصلی، قدیمی و معتبر عرفان اسلامی است ـ بحث مفصلی در مورد این کج فهمی ها شده است. او می گوید: هر کسی که خود را اهل عرفان بداند، اگر کارش بر سه پایه و اساس استوار نباشد، در واقع از اهل عرفان نبوده، بلکه خود را فریفته است؛ اگر چه بتواند در هوا پرواز کند و سخنش سراپا حکمت باشد و مورد توجه خاص و عام قرار گیرد.
و آن سه اصل و پایه عبارتند از:
1. اجتناب از گناهان صغیره و کبیره کلاًّ؛
2. ادای همۀ واجبات دشوار و آسان.
3. وانهادن دنیا به اهل دنیا؛ چه بیش و چه کم.
سپس به شرح موارد کج فهمی ها می پردازد و گرفتاران غلط و کج فهمان را به سه گروه تقسیم می کند:
1. کسانی که با پایمال کردن اصول، از وصول محروم شده اند؛
2. کسانی که به خاطر خطا در اصول و نداشتن شیخ و تبعیّت از حظوظ نفسانی، در قلمرو فروع، دچار کج فهمی شده اند؛
3. کسانی که منشأ اشتباه آنان، خطا و لغزش بوده، نه نقصان و تعدّی.
سپس با تحلیل موارد متعددی از این خطاها و کج فهمی ها، بحث را ادامه می دهد.
ما در این جا تنها دو مورد از آن خطاها و کج فهمی ها را که به بحث «رابطۀ عرفان و شریعت» مربوط است، مورد بررسی قرار می دهیم:
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 508
یکی از آن دو مورد، اعتراض عرفا به اعمال و مناسک بی روح و غالباً ریایی عابدان و زاهدان است. عرفای اسلام، هدف هر گونه عبادت و نیایش را ایجاد تحوّل و تکامل در باطن سالک می دانند و چون از عبادت بی روح، این کار برنمی آید، آن را نکوهش می کنند و بی مقدار می دانند و گاهی غافل را از تارک اعمال بدتر می شمارند.
ملاحسین واعظ کاشفی (م 910 ق) حتی توجه به اغراض و پاداش اخروی را هم شرک خفیّ می داند. صدر المتألهین حکیم نامدار (م 1050 ق) توجه به لذایذ اخروی را در حد توجه به لذایذ دنیوی می شمارد و عبادت برای رسیدن به نعمت های بهشتی را هم نوعی پیروی از شهوت نفس و فرمان نفس امّاره می داند؛ با این که از مدافعان معاد جسمانی است. سعدی ـ علیه الرحمه ـ بر این اساس است که می گوید:
خلاف طریقت بود کاولیا تمنّا کنند از خدا جز خدا
گر از دوست چشمت به احسان اوست تو در بند خویشی نه در بند دوست
همۀ این ها تأکیدی است بر لزوم اخلاص و حضور قلب؛ و هیچ گونه دلالتی بر بی اعتنایی عرفا نسبت به عبادت ندارد. هر مکلّفی در حد توان خودش باید بکوشد تا نماز و اعمالش همراه با روح اخلاص و حضور قلب باشد. اما این به آن معنی نیست که اگر نتواند با اخلاص کامل و حضور قلب نماز بخواند، دیگر اصلاً نماز نخواند. همین نماز خشک و بی روح هم از باب آن که «مجاز، مقدمۀ حقیقت است» باید خوانده شود و تکلیف شرع هم همیشه در حد توان بندگان است.
و دیگر از آن دو مورد، عقیدۀ عرفا به «سقوط تکلیف» است که همیشه بحث انگیز بوده و زمینۀ کج فهمی را فراهم ساخته است.
به دلیل اهمیت مسأله آن را در فصل جداگانه ای مورد بررسی قرار می دهیم.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 509
فصل دوم: سقوط تکلیف
تبه گردد سراسر مغز بادام گرش از پوست بخراشی گهِ خام
ولی چون پخته شد بی پوست نیکوست اگر مغزش برآری، برکنی پوست
شریعت پوست، مغز آمد حقیقت میان این و آن باشد طریقت
خلل در راه سالک نقص مغز است چو مغزش پخته شد، بی پوست نغز است
در شریعت اسلام، هر انسانی با داشتن شرایط تکلیف، موظّف است که تکلیف های خود را انجام دهد و هیچ کس با داشتن شرایط، با هیچ بهانه ای، نمی تواند از زیر بار تکلیف، شانه خالی کند و به اصطلاح ادعا کند که تکلیف از او ساقط است.
حال باید عقیدۀ عرفا را در این باره بررسی کنیم؛ عرفا در دو مورد به سقوط تکلیف معتقدند:
الف. در مقام فنا
بود هستی بهشت، امکان چو دوزخ من و تو در میان مانند برزخ
چو برخیزد تو را این پرده از پیش نماند نیز حکم مذهب و کیش
همه حکم شریعت از منِ توست که آن بر سینۀ جان و تنِ توست
من و تو چون نماند در میانه چه کعبه چه کِنِش چه دیر خانه
سالک با گذر از مقامات سلوک، سرانجام به مقصد و مقصود خود که «فناء فی الله » است نایل می گردد. در این مقام، از خود نیست می شود و با حق، هست می گردد. دیگر هستی سالک فرو می پاشد و از او چیزی که متعلَّق امر و نهی باشد، باقی نمی ماند. و لذا حکم شریعت از او ساقط می گردد؛ برای این که حکم شریعت تا آن جا است که قالبِ بشریت در کار باشد. عین القضاة همدانی می گوید:
حکم خطاب و تکلیف، بر قالب است... اما کسی که قالب را باز گذاشته باشد و بشریت افکنده
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 510
باشد و از خود بیرون آمده باشد، تکلیف و حکم خطاب برخیزد، و حکم جان و دل قایم شود. کفر و ایمان بر قالب تعلق دارد؛ آن کس که «تُبَدَّلُ الْأرْضُ غَیْرَ الْأرْضِ» او را کشف شده باشد، قلم امر و تکلیف از او برداشته شود؛ «لیس علی الخراب خراجٌ».
تو خود حافظا سر ز مستی متاب که سلطان نخواهد خراج از خراب
عرفا می گویند که حساب این سرمستان بادۀ وحدت، از دیگران جدا است. شمس الدین محمّد لاهیجی (م 900 ق) شارح معروف گلشن راز، از این غرق شدگان دریای وحدت به عنوان «تَرْخان» نام می برد که از هر گونه باج و خراجی معاف می باشند و در رفتار و گفتارشان آزادند. و اگرچه پیروی از آنان جایز نیست و دیگرانی که در آن مقام نیستند، نمی توانند رفتار و گفتار آنان را داشته باشند، اما انکار و تکذیب آنان هم درست نیست.
در این جا نکتۀ ظریفی هست که یادآور می شوم؛ و آن این که سالکی که برای نخستین بار به مقام فنا و جمع و توحید می رسد، با تجلّی اسماء و صفات حق، خود را دارای آن اسماء و صفات می داند و همۀ اسماء و صفات حق را به خود نسبت می دهد و عملاً خود را منشأ و مصدر همۀ حوادث جهان می شمارد و در بسط و بهجت این حالت باشکوه، نعرۀ اقتدار و ندای «أنا الحقّ» سر می دهد و بر زمین و زمان فرمان می راند:
ـ گدای میکده ام لیک وقت مستی بین که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم
ـ چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
ـ باز آمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم
امروز همچون آصفم شمشیر و فرمان در کفم تا گردن گردنکشان در پیش سلطان بشکنم
گر پاسبان گوید که هِیْ! بر وی بریزم جام می دربان اگر دستم کشد من دست دربان بشکنم
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 511
این طایفه تا از این بی خودی و مستی در نیامده اند، تکلیفی بر آنان نیست. اینان از نظر فقها نیز به دلیل نداشتن شرایط تکلیف یعنی عقل و هوش و اختیار ـ مکلّف نیستند.
ب. در مقام بقای بعد از فنا
حاصل اندر وصل چون افتاد مرد گشت دلاّله به پیش مرد سرد
چون شدی بر بام های آسمان سرد باشد جست وجوی نردبان
آنان که به مقام فنا می رسند، تا در این مقام قرار دارند ـ چنان که گذشت ـ مکلّف نیستند. اما اینان خود به دو گروه تقسیم می شوند: گروهی در این مستی می مانند و هرگز از کوی دوست به عالم عقل و آگاهی ظاهری باز نمی گردند و به مجذوبان و شیفتگان دائمی حضرت حق می پیوندند.
خرّم آن روز کزین مرحله بربندم رخت وز سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم
و گروه دوم کسانی هستند که پس از رسیدن به مقام جمع و توحید و فنا، بار دیگر به حیات بشری خود بازگشته، قوای ادراکی خود را باز یافته و به مقام «بقای بعد از فنا» یا صحو بعد المحو و هشیاری پس از بیهوشی وارد شده اند. اینان همانند دیگران و همانند زمانی که بر حال عادی خود بودند، باز هم به رعایت حقوق شرعی و تکالیف دینی خود می پردازند و از اعمال دینی و عبادات خود، لحظه ای غفلت روا نمی دارند.
اینان باید به تکالیف خود عمل کنند؛ چرا که از نظر کمالات معنوی، از دو قسم بیرون نیستند:
یا چنانند که باز هم در خطر بازگشت به طبیعت بوده و در معرض گرفتار شدن به حجاب های نورانی و ظلمانی اند؛ از این رو باید اعمال خود را انجام دهند تا اوّلاً خودشان گرفتار حجاب و تفرقه نشوند و از مقامی که با سال ها رنج و خون جگر به دست آورده اند، سقوط نکنند. ثانیاً با اعمال و رفتار خود، سرمشق و راهنمای دیگران واقع شوند.
و یا از نظر کمالات چنانند که از شدت کمال، کثرتشان حاجب وحدت نیست و در معرض انحراف و تنزّل قرار نمی گیرند. اینان از جهت کمال خودشان، نیازمند عبادت و
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 512
اعمال نیستند و تنها به خاطر هدایت و تکمیل ناقصان و سالکان، مأمور رعایت اوامر و نواهی شرع می باشند و به همۀ تکالیف خود عمل می کنند.
جز برای یاری و تعلیم غیر سرد باشد راه خیر از بعد خیر
آینۀ روشن که شد صاف و جلی جهل باشد برنهادن صیقلی
پیش سلطان خوش نشسته در قبول زشت باشد جستن نامه و رسول
نتیجۀ نهایی بحث را در فصل بعدی پی می گیریم.
فصل سوم: شکوه بندگی
هر که را با سر زلفت سرِ سودا باشد پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد
از استاد ابوعلی شنیدم که گفت: هیچ نام نیست بزرگ تر از عبودیت؛ و از بهر آن خداوند ـ عَزّ اسمُه ـ اندر وصف پیغمبر صلی الله علیه و آله شب معراج چنین گفت: شریف ترین اوقات او آن شب بود اندر دنیا که گفت: «سُبْحَانَ الَّذِی أسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً»؛ اگر نامی بودی بزرگ تر از «عبودیت»، وی را بدان نام خواندی.
در رابطۀ عبد و ربّ، و عاشق و معشوق، سخن همان است که احمد غزّالی (م 520 ق) گفت:
معشوق، خود به همه حال معشوق است، پس استغنا صفت او است. و عاشق به همه حال عاشق است؛ پس افتقار صفت او است.
آری، هرگز عاشق را ناز، شایسته نیست؛ کار عاشق نیاز است و بس. به قول حافظ شیرازی:
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است چو یار ناز نماید، شما نیاز کنید
عارفان که از رمز و راز عالم عشق باخبرند، هرگز لذت بندگی و عجز و نیاز را نادیده
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 513
نمی گیرند؛ از این رو در عالم عرفان، ترک بندگی، معنا ندارد و اتفاق هم نمی افتد.
اکنون به بررسی هر دو مقام فنا و بقای بعد از فنا می پردازیم و حضور عارف را در مقام عبودیت، در همۀ حالات و مقامات، برابر اظهارات خودشان و بر اساس متون معتبر عرفان اسلامی، نشان خواهیم داد.
1. انجام تکالیف در حال فنا
دورم به صورت از در دولت سرای تو لیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم
چنان که گذشت، سقوط تکلیف از کسی که در مقام فنا، عقل و اختیار خود را از دست داده است، مورد قبول همگان است؛ یعنی عرفا و فقها کسی را که به هر دلیل، دارای شرایط تکلیف نیست، مکلّف نمی دانند. حتی ابن سینا در توجیه سقوط تکلیف، همین مبنا را مطرح می کند که:
تکلیف برای کسی است که آن را درک کند.
اما عرفا حتی سالک فانی را هم اهل عمل می دانند؛ یعنی عارف در مقام فنا، اگر چه عقل و شعور و اختیار ندارد، اما از عمل باز نمی ماند.
نخست به گزارشی از عرفا در این باره توجه می کنیم و سپس دلیل مطلب را توضیح می دهیم. عبدالرحمان جامی (م 898 ق) از ابن عربی نقل می کند که:
زمانی که مرا از من باز گرفته بودند [در حال فنا بود] و از خود خبر نداشتم، روزگاری بر من گذرانیدند که نماز می گزاردم به جماعت و امام بودم و جمیع اعمال نماز، چنانچه می بایست، به جای می آوردم و مرا به آن هیچ شعوری نه؛ نه به جماعت و نه به محل آن و نه به هیچ چیز از عالم محسوس. و به این که می گویم، مرا بعد از اقامت خبر کردند. من به خود می دانستم هر چه از من واقع شده بود؛ چون حرکات نائم بود که از وی صادر می شود و وی از آن آگاه نه، دانستم که حق سبحانه «وقت» مرا بر من محفوظ داشته بود و با من چنان کرده بود که با شبلی کرده بود که وی را در اوقات نماز، به وی باز می دادند. اما نمی دانم که وی را به آن شعور می بود یا نه؟ آن را با جنید گفتند، گفت:
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 514
«اَلْحَمدُ لِلّٰه الَّذی لم یَجرِ علیه لسانَ ذَنبٍ».
هجویری هم در کشف المحجوب همین نکته را دربارۀ سهل تستری، ابوحفص حدّاد، ابوالعبّاس سیّاری و عرفای دیگر نقل می کند که اگرچه از خود، بی خود بودند، اما به هنگام عمل، به خود باز می آمدند و تکالیف خود را انجام می دادند و دوباره از خود، بی خود می شدند. در حالات ابوالحسین نوری آمده که:
جمعی پیش جنید آمدند و گفتند چند شبانه روز است که نوری به یک خشت می گردد و می گوید: «الله ، الله » و هیچ طعام و شراب نخورده است و نمازها به وقت می گزارد و آداب نماز به جای می آورد. پس این تکلف است نه فنا؛ که فانی از هیچ چیز خبر ندارد.
جنید گفت: چنین نیست که شما می گویید؛ که آن ها در وجد باشند، محفوظ باشند؛ پس خدای ایشان را نگاه دارد از آن که وقت خدمت، از خدمت محروم مانند.
عرفا برای توجیه این مطلب، دو دلیل ذکر می کنند:
الف. تا زبان گناه بر بنده دراز نشود؛ چنان که ابن عربی از جنید نقل کرد که خدا را سپاس گزار شد که بر شبلی زبان گناه را دراز نکرد. یعنی خداوند بنده اش را در حال بی خودی هم از این که ـ ولو ظاهراً ـ حالت گناه پیدا کند، نگاه می دارد. به دیگر سخن، دست ولایت حق همیشه پاسدار بندگان است و آن جا که بنده از خود، قدرت و اختیار ندارد، با عنایت و حمایت حق، از انجام تکلیف باز نمی ماند و افتخار بندگی را از دست نمی دهد.
ب. تا شریعت منسوخ نشود؛ هجویری می گوید:
خداوند بنده را برای انجام اعمالش در حال فنا وا می دارد تا به حکم وعده، قیام کند؛ که من هرگز شریعت محمّد صلی الله علیه و آله را منسوخ نخواهم کرد.
چنان که می بینیم عرفا، سالک را حتی در حال فنا هم ـ که از نظر همگان، تکلیف از او ساقط است ـ اهل عمل می دانند.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 515
2. انجام تکالیف در مقام بقای بعد از فنا
در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود
چنان که در فصل دوم گذشت، عرفا عمل را در مقام بقای بعد از فنا، به دلایلی لازم می دانند؛ که ما به چند مورد از آن ها اشاره می کنیم:
الف. بی پایانی راه؛
این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صدهزار منزل، بیش است در بدایت
راه عشق، راه بی پایانی است که فنا یک مرحله از آن است و پس از فنا، این راه تا بی نهایت ادامه دارد. برخلاف شریعت که مرگ، پایان کار انسان است، از نظر عرفا پس از مرگ و فنا هم راه عشق و عرفان ادامه دارد.
در ره عشق از آن سوی فنا صد خطر است تا نگویی که چو عمرم به سر آمد رستم
چنان که مولوی نیز حرکت انسان را از جمادی تا نباتی، و از آن جا تا حیوان و انسان، و از آن جا تا مرگ مطرح کرده؛ پس از مرگ هم این حرکت را ادامه می دهد:
از جمادی مردم و نامی شدم وز نما مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم؟ کی ز مردن کم شدم
حمله ای دیگر بمیرم از بشر تا برآرم از ملائک بال و پر
بار دیگر از ملک قربان شوم آن چه اندر وهم ناید آن شوم
بار دیگر بایدم جستن ز جو کلُّ شی ءٍ هالِکْ إلاّ وجهُهُ
و چون حرکت و راه ادامه دارد، سالک از عمل بی نیاز نخواهد بود. و طبعاً هرچه درجه و مقام بالاتر باشد، عبادت و پرستش، بیش تر و کامل تر خواهد بود.
ب. جلوگیری از سقوط و انحراف؛
دور است سرِ آب ازین بادیه هشدار تا غول بیابان نفریبد به سرابت
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 516
به اتفاق اهل سلوک، انسان همیشه در معرض خطا و انحراف است و چنان که گذشت، حتی بعد از مقام فنا، سالک را خطر زندقه و کفر تهدید می کند. بنابراین، هرگز بریدن از شریعت و غفلت از راه و رسم بندگی روا نیست.
ج. اُسوه بودن و راهنمایی دیگران؛
من از برای دیگران در حبس دنیا مانده ام من از کجا، حبس از کجا، مال که را دزدیده ام
چنان که گذشت، دلیل اصلی بازگشت عارفان از مقام فنا به مقام بقای بعد از فنا، آن است که دیگران را هم به آن عوالم غیبی راهنمایی کنند. و در مقام راهنمایی، برای آن که سرمشق دیگران باشند، باید خودشان دقیقاً به تکالیف عمل کنند.
د. شُکر؛
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز
چنان که در روایات آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شب ها نمی خوابید و عبادت می کرد؛ تا جایی که قدم هایش ورم کرد. وقتی به او گفتند که تو چرا این همه رنج می بری در حالی که خداوند همۀ گناهان گذشته و آیندۀ تو را بخشیده است؟ آن حضرت در پاسخ فرمود:
«ألا أکونُ عبداً شَکوراً؟!»؛
یعنی: خداوند که این همه به من لطف و عنایت دارد، آیا نباید سپاس گزارش باشم؟! عرفا نیز به هر مقامی برسند، باید شکرگزار نعمت باشند.
هـ . تبعیّت از فرمان معشوق؛
در تعالیم عرفا، گاهی بنده، تنها به خاطر تبعیّت از فرمان حق، کاری را انجام می دهد. ابن عربی می گوید:
گاهی ممکن است که بنده در مقام رضا و تسلیم جایی برای سؤال و تقاضا نداشته باشد؛ اما او به خاطر اطاعت از امر خدا به سؤال و تقاضا زبان به سؤال می گشاید. این سؤال، «سؤال امتثال» است، نه برای حصول حاجات و وصول به مرادات.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 517
چون طمع خواهد ز من سلطان دین خاک بر فرق قناعت بعد از این
او گدایی خواست، شاهی چون کنم؟ او مذلّت خواست، عزّت کی تنم
و. ادب؛
از خدا جوییم توفیق ادب بی ادب محروم ماند از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد بلکه آتش در همه آفاق زد
هر چه بر تو آید از ظلمات و غم آن ز بی باکی و گستاخیست هم
هر که بی باکی کند در راه دوست رهزن مردان شد و نامرد اوست
از ادب پر نور گشته است این فلک وز ادب معصوم و پاک آمد مَلَک
یکی از لوازم تعالی معنوی و ترقّی و کمال عرفانی، حفظ ادب با خلق و حق است. قیصری در این جا به عالی ترین مرتبۀ ادب که همان رعایت ادب نسبت به ذات حق است، اشاره می کند؛ که این ادب جز در مقام فرق بعد الجمع، برای کسی دست نمی دهد. و این ادب از حالات عبد متّقی است که خدا رحمتش را بر او فرض کرده است که: «فَسَأکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ».
و اقتضای ادب آن است که سالک، خود را سراپا نیاز ببیند و به آداب بندگی قیام کند؛ زیرا ترک عبادت، نوعی ناز است و ناز از طرف عاشق، خلاف ادب است.
زان که ترکِ کار، خود نازی بود ناز، کی در خورد جان بازی بود
نی قبول اندیش و نی رد ای غلام امر را و نهی را می بین تمام
ز. عبادت بلارویّه؛
سایه چون طلعت خورشید بدید نکند سجده، نجنبد چه کند
در این جا نکته ای هست و آن این که عبادت واصلان، تکلیف نیست، بلکه فوق تکلیف است. این نکته را مرحوم امام خمینی متذکّر شده اند که نکته ای بس ظریف و عمیق است.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 518
عبادت واصلان با عبادت مراتب پیشین تفاوت دارد، که ما تنها به دو مورد از این تفاوت ها اشاره می کنیم:
یکی این که عبادت قبل از وصول، وسیله و طریق وصول است؛ اما بعد از وصول، از جلوه ها و آثار وصول است. به عبارت دیگر، عبادت پیش از وصول به منظور دستیابی به وصول و رسیدن به فنا و لقاء الله است؛ در حالی که همین عبادت، بعد از وصول، اقتضای حال و ثمرۀ کمالات وجودی عارف است. به تعبیر سوم، عبادت پیش از وصول وسیله ای است برای گذر از ظاهر به باطن؛ در حالی که عبادت پس از وصول، انعکاسی است از بهجت باطن در ظاهر.
و تفاوت دیگر این که عبادت پیش از وصول، تکلیف است و طبعاً با زحمت و تکلّف همراه است؛ باید اراده کرد و به ترتیب مقدمات پرداخت و عمل را به پایان برد. اما همین عبادت، پس از وصول، نیازمند هیچ گونه تکلّف و زحمتی نیست و به دور از زحمت اراده و ترتیب مقدمات و خارج از تدبیر و رویّۀ عبد، به صورت یک جریان انعکاسی انجام می پذیرد؛ همانند لبخندی که به هنگام شادمانی بر لب می نشیند و همچون عطر از گل، و نور از ماه و خورشید.
گل خندان که نخندد چه کند علم از مشک نبندد چه کند
مه تابان به جز از خوبی و ناز چه نماید، چه پسندد، چه کند
آفتاب ار ندهد تابش و نور پس بدین نادره گنبد چه کند
سایه چون طلعت خورشید بدید نکند سجده نجنبد، چه کند
به خاطر اهمیت این مسأله و برای رفع و دفع هرگونه توهّم و خطا، عین عبارت امام رحمه الله را در این باره نقل می کنیم:
بر ارباب معارف الهیّه، روشن و واضح است که انسان سالک، تا در سیر الی الله و سلوک الی جناب الله است، نماز و دیگر مناسکش فرق بسیار دارد با ولیّ کاملی که سیر را به آخر رسانده و به غایة القُصوای عروج کمالی و معراج روحی معنوی رسیده و قَدم به محفل اُنس قاب قوسین نهاده؛ زیرا که سالک، مادامی که در سلوک و سیر الی الله است،
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 519
نمازش بُراق عروج و رَفرف وصول است.
و پس از وصول، نمازش نقشۀ تجلّیات و صورت مشاهَدات جمال محبوب است؛ بدون آن که اِعمال رویه ای در ترکیب آن شود؛ بلکه از قبیل سرایت حکم غیب به شهادت و ظهور آثار باطن به ظاهر است. چنانچه محقّقین از فلاسفه در خصوص تدبیر عالم عقلی، نسبت به عالم ملک، با آن که عالی را توجه به سافل نیست، فرمودند: تدبیرات آن ها از این عالم، تدبیر «تَبعی اِسْتِجراری» است؛ بلکه نزد اصحاب قلوب و ارباب معرفت، این تدبیرات، نُسک الهیّۀ تابعۀ تجلّیات اسمائیه و صفاتیه و ذاتیه است.
نماز سالک، پیش از وصول، همانند «بُراق» و «رَفْرف» سالک است؛ و همچنان که پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله با این دو به معراج رفتند، سالک نیز با نماز و عبادات دیگرش، به معراج می رود.
آنچه آمد، تمثیل امام بود، برای عبادت پیش از وصول. برای عبادت پس از وصول هم، تمثیلی از عقیدۀ فلاسفۀ اسلام آورده است. بنا به عقیدۀ فلاسفۀ اسلام، جهان ماده، به وسیلۀ مجردات و موجودات غیر مادی پدید آمده است و اداره می شود. اما پرداختن آن موجودات مجرد و غیرمادی به امور جهان مادی، برای آنان یک تکلیف نیست که با این کار به تکمیل خود بپردازند، بلکه عنایت و تدبیر آنان نسبت به جهان مادی، محصول بهجت و شوق آنان در مشاهدۀ جلوه های جلال و جمال حضرت حق است.
چند نکته
این بحث را با یادآوری چند نکته به پایان می برم:
نکته اول: عرفان و سلوک عرفانی، هرگز بدون تلاش و عمل به احکام شرع، امکان پذیر نیست و بر خلاف توهّم عده ای، هیچ عارفی خود را از شریعت بی نیاز نمی یابد؛ چنان که به تفصیل توضیح دادیم.
نکته دوم: در همۀ مراحل سلوک، برای تشخیص حقیقت یافته ها از پندارها و شناخت آب از سراب، شریعت بهترین ملاک و میزان تشخیص است. ابن عربی می گوید:
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 520
هر حکم و حادثه ای در عالم حقیقت که به تأیید شریعت نرسد، ارزش و اعتبار ندارد.
نکته سوم: عبادت در هر حال باید برابر قوانین شریعت باشد؛ حتی عبادت واصلان هم از نظر شکل و هیأت، عیناً مانند عبادات پیش از وصول، مطابق شریعت و در قالب احکام فقهی می باشد؛ زیرا حضرت محمّد صلی الله علیه و آله خاتم انبیا است و هیچ کشفی برتر از کشف او نخواهد بود؛ و لذا هیچ حکمی از احکام شریعت او قابل تغییر و تبدیل نیست.
نکته چهارم: صورت عبادات ـ از قبیل صورت نماز، حجّ، روزه و غیره ـ صورت های تصادفی و بی مبنا و معنا نیست، بلکه همۀ این صورت ها، آثار و نتایج حالات و عوامل معنوی می باشند. صورت های همۀ مناسک و اعمال دینی، همانند تراوش و جلوه ای هستند از حقایق و معانی باطنی؛ و لذا حتی در حال بی خودی واصلان نیز این صورت ها و شکل ها تغییر نمی یابند. هر مجذوبی، در هر شرایطی، اگر در غلبۀ جلوۀ خاصی از معشوق قرار گیرد، تجلّیات باطن او به صورت همین اعمال دینی ـ مثلاً نماز ـ ظهور خواهد یافت.
نکته پنجم: بنابر مطالب و نکات مذکور، اگر کسی اعمال و رفتار دیگری را ـ غیر از صورت اعمال شریعت محمّدی، و به جای دستورهای معیّن دینی ـ انجام دهد، دچار وسوسۀ شیطان شده و در اسارت «خودی» و خودخواهی است. چنین کسی باید برای بهبود حال خود تلاش کند، تا از این انحراف نجات یابد. امام در این باره با ذکر مثالی چنین می فرمایند:
پس آن نمازی را که بعضی به عرفا نسبت دهند ـ که نماز سکوتش گویند و به ترتیب خاصی الف «الله » را متمثّل در پیش رو کنند و پس از آن، لا را و پس از آن هاء را و پس از آن، مجموع را به ترتیب خاصی که به عدد حضرات خمس شود ـ بر فرض صحّتِ نسبت، از جهل آن کسی است که این معجون بی معنا را درست کرده است.
بالجمله: کشفی اَتمّ از کشف نبیّ ختمی صلی الله علیه و آله، و سلوکی اَصحّ و اَصوَب از آن نخواهد بود، پس ترکیبات بی حاصل دیگر را که از مغزهای بی خردِ مدّعیان ارشاد و عرفان است، باید رها کرد.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 521
نکته ششم: جز با اعمال شرعی و مجاهدت های معنوی نمی توان به مقامات عرفانی دست یافت. اگر کسی فکر کند که با مواد مخدّر و بنگ و حشیش یا مسکالین و غیره، می توان در خود، حالت عرفانی ایجاد کرد، سخت در اشتباه است؛ برای این که عرفان، تلاشی است در جهت تکامل معرفت و دست یافتن به معرفتی برتر از معرفت های حسّی و عقلی؛ در حالی که مواد مخدّر، حتی حسّ و عقل را تخریب می کند و انسان را از شأن خود دور می سازد.
نکته هفتم: راه عرفان راه هر کس نیست؛ این راه را کسی باید برگزیند که بتواند شرط امانت به جا آرد و از مشکلات طریقت سربلند به در آید. و در نهایت، اگر لطف و عنایت حضرت حق نباشد، کسی محرم این راز نخواهد شد و سر بر آن آستان نخواهد سود. به قول ابن سینا:
آستان حق برتر و بالاتر از آن است که هر کس و ناکسی به آن دست یابد، جز یگانه های دوران.
در این باره سخنی از عطّار نیشابوری راه گشا است:
بایزید آمد شبی بیرون ز شهر از خروش خلق خالی دید دهر
ماهتابی بود بس عالم فروز شب شده از پرتو او مثل روز
آسمان پر انجمِ آراسته هر یکی کار دگر را خاسته
شیخ چندانی که در صحرا بگشت کس نمی جنبید در صحرا و دشت
شورشی در وی پدید آمد به زور گفت: یارب در دلم افتاد شور
با چنین درگه که در رفعت توراست این چنین خالی ز مشتاقان چراست؟
هاتفی گفتش که ای حیران راه هر کسی را راه ندهد پادشاه
عزّت این در، چنین کرد اقتضا کز درِ ما دور باشد هر گدا
چون حریم عزّ ما نور افکند غافلان خفته را دور افکند
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 522
سال ها بردند مردان انتظار تا یکی را بار بود از صد هزار
و هشداری از عین القضاة همدانی که:
... چندین هزار جنازه به گورستان برند و یکی از ایشان به «شک» نرسیده بود!!
و چندین هزار به شک رسیده و یکی را گرفتاری «طلب» نبود!
و چندین هزار را درد طلب بگیرد و یکی «به راه راست» نیفتد!
و چندین هزار کس به راه راست روند و یکی نبود که ملال، راهِ او نَزند و قطعش نیفتد!
و چندین هزار کس، راه تمام بروند و ایشان را یکی در میان نبود که «شایستۀ حضرت» گردد!
تا نپنداری که این، آسان کاری است.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 523
کتاب نامه
قرآن کریم.
1. الاشارات و التنبیهات، حسین بن عبدالله ابو علی سینا، دفتر نشر کتاب، 1403 ق.
2. تذکرة الاولیاء، عطار نیشابوری، تهران، انتشارات مولی.
3. ترجمۀ رسالۀ قشیریه، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1361 ش.
4. رسالۀ سه اصل، صدرالدین شیرازی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1340 ش.
5. سرّ الصلاة، امام خمینی، مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی، 1378 ش.
6. السوانح فی العشق، احمد غزّالی، تهران، کتابخانۀ منوچهری، 1359 ش.
7. شرح فصوص الحکم، محیی الدین عربی، انتشارات بیدار، 1363 ش.
8. عرفان نظری، سیدیحیی یثربی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1372 ش.
9. عوارف المعارف، شهاب الدین سهروردی.
10. فلسفۀ عرفان، سیدیحیی یثربی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
11. الکافی، محمدبن یعقوب کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367 ش.
12. کسر اصنام الجاهلیه، محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی.
13. کشف المحجوب، علی هجویری غزنوی، تهران، کتابخانه طهوری، 1373 ش.
14. لبّ لباب مثنوی، ملاحسین واعظ کاشفی، تهران، بنگاه افشاری، 1344 ش.
15. اللمع فی التصوف، ابونصر عبدالله بن علی سرّاج طوسی، مصر، 1960 م.
16. المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ملامحسن فیض کاشانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
17. المنقذ من الضلال، محمد غزالی، بیروت.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 524
18. مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد، شیخ نجم الدین رازی، تهران، کتابخانۀ سنائی، 1363 ش.
19. مصرع التصوّف، برهان الدین بقاعی،
20. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، محمد لاهیجی، انتشارات سعدی، 1371 ش.
21. منطق الطیر، شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1342 ش.
22. نامه های عین القضاة همدانی، به اهتمام علینقی منزوی و عفیف عُسیران، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1351 ش.
23. نفحات الانس، نورالدین عبدالرحمان جامی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1370 ش.
24. نقد النصوص، عبدالرحمن بن احمد جامی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1370 ش.
25. نهج البلاغه، صبحی صالح، انتشارات هجرت، 1395 ق.
26. الوافی، فیض کاشانی، اصفهان، کتابخانۀ امیرالمؤمنین علی علیه السلام، 1406 ق.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 525
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 526