کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره)

مقامات معنوی در آینۀ کلام امام رحمه‌الله

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

مقامات معنوی در آینۀ کلام امام رحمه الله

‏ ‏

سرکار خانم معصومه طلوع

1. سیر و سلوک

الف. مسلک

‏آدمی از او است‏‏«‏إنَّا لِلّٰهِ‏»‏‏ و به سوی او باز خواهد گشت‏‏«‏إلَیْهِ رَاجِعُونَ‏»‏‏؛‏‎[1]‎‏ از این رو برای‏‎ ‎‏او دو حرکت قابل فرض است: حرکت نزولی و حرکت صعودی. حرکت نیز جز در راه‏‎ ‎‏امکان پذیر نیست؛ بنابراین باید در پی شناخت این سیر بود؛ چرا که شناخت آن بسی آسان‏‎ ‎‏است و سلوک آن نیز سهل؛ زیرا این راه، همانی است که انسان یک بار آن را طی کرده‏‎ ‎‏است؛ چنان که خواجه نصیر گوید:‏

‏نشانه های آن بر او مکشوف و سلوکش آسان و لیکن مردم از آن مُعرضند؛ ‏‏«‏وَ کَأیِّنْ مِنْ آیَةٍ‎ ‎فِی السَّمٰوٰاتِ وَ الْأرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَ هُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ‏»‏‎[2]‎‏.‏‎[3]‎

‏او سبب آسان پیمودن این راه را دیدن نشانه هایی می داند که در زمان نزول با آن مواجه‏‎ ‎‏شده است؛ و عدم شناخت در بازگشت را ناشی از فراموشی بیان می کند؛ چنان که قرآن‏‎ ‎‏می فرماید:‏

‏«‏وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إلیَ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً‏»‏‏.‏‎[4]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 345
‏و این همان‏‏«‏صِرَاطَ الَّذِینَ أنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ‏»‏‎[5]‎‏ می باشد که امام ‏‏رحمه الله‏‏ آن را صراط انبیای کمّل و‏‎ ‎‏صدّیقین می خواند و می فرماید:‏

‏... که عبارت از رجوع عین ثابت به مقام «الله » و فنای در آن است نه فنای اسماء دیگر که در‏‎ ‎‏حد قصور یا تقصیرات است طلب کند.‏‎[6]‎

‏و صراط مستقیم آن رسول ختمی که دارای مقام برزخیت است نه چون موسی، کثرت‏‎ ‎‏بر وحدت غلبه داشت، و نه چون عیسی ‏‏علیه السلام‏‏ که در مقام غلبۀ وحدت بر کثرت بود،‏‎ ‎‏می باشد.‏‎[7]‎‏ پس سیر و سلوک از مبدأ تا مقصد، همان راهی است که رسول الله  ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ ارائه‏‎ ‎‏کرده؛ ‏‏«‏وَ أنَّ هٰذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً‏»‏‎[8]‎‏ و چون ایشان و ائمه ‏‏علیهم السلام‏‏تجلّی وحدت مسیر و سالک و‏‎ ‎‏مقصد هستند، سالک باید پشت سر آنان حرکت کند تا به مقصد برسد.‏

ب. سالک

‏«سالک» اسم فاعل سلوک است و پیمایندۀ راه را سالک گویند. در عرفان، مراد از‏‎ ‎‏«سالک» کسی است که راه خداوند را برای رسیدن به کمال می پیماید و عارف تا زمانی که‏‎ ‎‏در حال حرکت بین مبدأ و منتها باشد، سالک نامیده می شود. مولانا گوید:‏

‏ ‏

‏سالکان راه را محرم شدم‏   ‏سالکان قدس را همدم شدم‏

‏ ‏

‏چون رسیدن به مقصد جز از طریق پیمودن راه حق امکان پذیر نیست، لذا سالک را«‏‎ ‎‏سالک الی الله » نامیده اند؛ و چون در مراحل مختلف، دارای مقاماتی می شود و در هر مقام،‏‎ ‎‏کمالی خاص را دریافت می نماید که با دیگر منازل متفاوت است، هر سالکی بر اساس‏‎ ‎‏این که در چه منزلی قرار گرفته، با سالک دیگر متفاوت می باشد؛ اما در همۀ مراحل لفظ«‏‎ ‎‏سالک» بر وی اطلاق می شود. بنابراین«سالک» لفظ کلّی متواطی می باشد؛ بر خلاف‏‎ ‎‏مراتب کمالی آن که مشکّک و ذو مراتب است.‏

‏مقدم ترین سالکان، صاحبان شریعت و ائمۀ اطهار ‏‏علیهم السلام‏‏ هستند که نه تنها خود سالکند،‏‎ ‎‏بلکه خود آن ها سلوک و مقصد هستند و آنان مصداق اتحاد سالک و مسیر و مقصد می باشند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 346

ج. حرکت 

‏«حرکت» در عرفان به سیر صعودی و نزولی انسان اطلاق می شود و در احادیث به‏‎ ‎‏اقبال و اِدبار عقل تعبیر شده است. از سخنان امام ‏‏رحمه الله‏‏ در کتاب ‏‏جنود عقل و جهل‏‏ چنین بر‏‎ ‎‏می آید که اِدبار عقل به معنای سیر نزولی، یعنی حرکت عقل از عالم غیب الغیوب به عالم‏‎ ‎‏شهادت است؛ و بر عکس آن، بر اقبال عقل اطلاق می شود، یعنی سیر صعودی که حرکت‏‎ ‎‏انسان از عالم ماده و نفسانیت و خروج از اَنانیت به سوی عالم عقل می باشد.‏

‏حرکت در سیر و سلوک، همان حرکت صعودی سالک است که با پاک نمودن دل از‏‎ ‎‏تعلّقات مادی و  پاره نمودن حجاب ها، یکی پس از دیگری، به کمال نهایی خود می رسد و‏‎ ‎‏در این حرکت، استعداد و  معرفت و ثبات قدم در سرعت رسیدن به کمال و مقصد، نقشی‏‎ ‎‏اساسی را بازی می کند؛ چنان که شاعر  گوید:‏

‏ ‏

‏هفت شهر عشق را عطار گشت‏   ‏ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم‏

‏ ‏

د. حال و مقام

‏«مقام» به معنای اقامت، محل قیام و منزلت، و مرتبه آمده است و کنایه از منازل و‏‎ ‎‏مراحل است.‏‎[9]‎‏ برخی  گویند:‏

‏مقام در طریقیت، محل اقامت بود در سیر معنوی و سیر الی الله ؛ و آن ثابت تر از حال بود؛‏‎ ‎‏چون حال دائمی شد و ملکۀ سالک گشت، مقام خوانند.‏‎[10]‎

‏کاشانی مقام را مرتبتی از مراتب سلوک می خواند که در تحت قدم سالک آید و محل‏‎ ‎‏اقامت او گردد و زوال نپذیرد.‏‎[11]‎

‏بنابراین«حال» مقدم بر«مقام» است و سالک در هر منزل، ابتدا صاحب «حال» می شود‏‎ ‎‏و در پایان آن منزل، صاحب «مقام» می گردد و این، تفاوت معنای «حال» و «مقام» است.‏

‏برخی از صاحبان سیر و سلوک چون خواجه، مراحل را «منازل» و ابن سینا «مقام» و‏‎ ‎‏برخی دیگر آن را «اسفار» نامیده اند؛ و در حقیقت، همۀ این الفاظ ناظر بر یک مفهومند؛ با‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 347
‏این تفاوت که مقام و منزل را می توان یک مرحلۀ سیر و سلوکی دانست، در حالی که سفر‏‎ ‎‏بر چند مرحله اطلاق می شود؛ یا این که تمام منازل را در مرتبه ای از سفر فرض کرد. شاید‏‎ ‎‏بتوان منزل و مرحله و مقام را در عرفان عملی، و اسفار را در عرفان نظری مورد نظر قرار‏‎ ‎‏داد؛ چنان که امام در ‏‏اربعین حدیث‏‏ از«مقام» و در ‏‏مصباح الهدایه ‏‏از«اسفار» یاد می کند.‏

هـ . مبدأ و منتها

‏در هر حرکتی باید مبدأ، منتها و متحرکی را فرض کرد. در سیر و سلوک، متحرک،‏‎ ‎‏سالک و مبدأ، نقطۀ شروع سیر و سلوک و منتها، مقصد یعنی کمال نهایی است.‏

‏مبدأ از نظر عرفا متفاوت است؛ چنان که اراده، توبه، یقظه و... را قدم اول بیان کرده اند و‏‎ ‎‏امام در ‏‏اربعین  حدیث،‏‏ مقام اول در سیر و سلوک را «تفکر» بیان می کند که نتیجۀ آن عزم و‏‎ ‎‏اراده می باشد و می فرماید، پایین ترین مرتبه، عزم است:‏

‏...تصمیم بر ترک معاصی و فعل واجبات و جبران آنچه از او فوت شده در ایام حیات و‏‎ ‎‏بالأخره عزم بر این که ظاهر و صورت خود را انسان عقلی و شرعی نماید که شرع و عقل‏‎ ‎‏به حسب ظاهر حکم کنند که این شخص انسان است.‏‎[12]‎

‏وی در بخش دیگری از همین اثر، قدم بر دوش ملائکه را قدم اول ذکر کرده اند.‏

‏اختلاف نظر امام در این زمینه، از یک سو بیانگر مراتب سالک است که گاه در مراحل‏‎ ‎‏اولیۀ سیر و سلوک است و گاه در مرتبۀ خواص است که باید از اَنانیت خویش گذر کند.‏

‏و از سوی دیگر، ناظر بر این است که امام از دیدگاه اخلاق به سالک می نگرد که باید به‏‎ ‎‏اصولی متخلّق شود تا بتواند گام های بلند عرفانی را متحمّل باشد، لذا از مراقبه و محاسبه و‏‎ ‎‏توبه و اراده و تفکر و... سخن می گوید و پس از آن، خروج از اَنانیت را گام اول می خواند.‏‎ ‎‏بنابراین، باید گفت اخلاق، مقدمۀ عرفان است، یعنی سالک با اصول اخلاقی تا مرز عالم‏‎ ‎‏غیب سفر می کند و پس از آن بر براق عرفان سوار می شود و حجاب ها را یکی پس از‏‎ ‎‏دیگری پاره می کند تا به منتها و مقصد برسد.‏

‏امام چون در صدد بیان سیر و سلوک عرفانی نیست، اخلاق را با عرفان در آمیخته و‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 348
‏سالک را در این راه هدایت می کند و در این راه، مبنای اخلاق را شرع قرار می دهد، نه‏‎ ‎‏اخلاق ارسطویی.‏

‏مقصد نهایی نیز نزد صاحبان دل و شهود متفاوت است؛ برخی آن را فنا و برخی بقا و‏‎ ‎‏گروهی، توحید ذکر کرده اند.‏

و. متوسّطات

‏سالک پس از طی مرحلۀ اول، برای رسیدن به مقصد نهایی باید منازل و مقامات‏‎ ‎‏بی شماری را پشت سر گذارد. برخی از آن ها عبارتند از سکینه، طمأنینه، خوف و رجا. از‏‎ ‎‏این منازل و مقامات که بین مبدأ و منتها قرار دارند، تعبیر به «متوسّطات» می شود.‏

‏سالک برای گذر از این منازل باید بر مرکبی مطمئن سوار شود که آن، ریاضت است؛ و‏‎ ‎‏نیز باید راهبری که این راه را طی کرده باشد و از تمامی راه های آن با خبر باشد، برگزیند تا‏‎ ‎‏او را هدایت کند و به مقصد رساند و از او به «پیر طریقت» یاد می کنند. مولانا گوید:‏

‏ ‏

‏طی این مرحله بی همرهی خضر مکن‏   ‎ ‎‏ظلمات است بترس از خطر گمراهی‏

‏ ‏

2. ابزار راه

الف. ریاضت

‏ ‏

‏گفتم هوا به مرکب خاکی توان گذاشت‏   ‏گفتا توان، اگر به ریاضت کنیش رام‏

‏ ‏

‏خاقانی‏

‏سالک برای حرکت در راه دشوار سیر و سلوک باید خود را مسلح کند تا به سلامت به‏‎ ‎‏مقصد نایل شود. سلاح و ابزاری که باید از ابتدا تا انتهای راه با خود داشته باشد، ریاضت‏‎ ‎‏یا عبادت است.‏

‏«ریاضت» را برخی تعب، رنج و سختی معنا کرده اند و برخی آن را برای تعلیم اسب‏‎ ‎‏جهت سوار شدن به کار برده اند. در عرفان، ریاضت گوشه نشینی توأم با عبادت است و در‏‎ ‎‏تصوّف، به کارهای سخت یا ترک غرایز حیوانی و... اطلاق می شود.‏‎[13]‎

‏شیخ اکبر ریاضت را به ریاضت ادب و طلب تقسیم می کند و بر این باور است که‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 349
‏ریاضت و تهذیب اخلاق که ناشی از آگاهی بخشی خداوند به بنده اش ـ با دلیل یا بدون‏‎ ‎‏دلیل ـ می باشد، عین لطف است.‏‎[14]‎

‏خواجه عبد الله انصاری نیز آن را تمرین نفس برای پذیرش حقیقت تعریف می کند‏‎[15]‎‎ ‎‏و  بوعلی آن را تأمین کنندۀ چند هدف بیان می کند: یکی از بین بردن غیر حق از طریق‏‎ ‎‏ایثار،  و دیگر نفس امّاره را به اطاعت از نفس واداشتن، و سوم لطیف کردن باطن برای‏‎ ‎‏کسب آگاهی.‏‎[16]‎

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ با بهره گیری از استادشان بر این باورند که ریاضت باید شرعی باشد؛ زیرا اگر‏‎ ‎‏مطابق با شرع نباشد باطل بوده و حصول آن اعمال عجیبی است که توسط برخی از‏‎ ‎‏ریاضت کشان سر می زند. و ریاضت شرعی نیز ممکن نیست مگر این که سالک به قدم‏‎ ‎‏حق سلوک کند و خداجو شود و مصداق آیۀ ‏‏«‏وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا‏»‏‎[17]‎‏ گردد.‏‎[18]‎

‏با دقت در این اقوال می توان دریافت که منظور از ریاضت، عبادت است؛ زیرا مقصد‏‎ ‎‏همۀ صاحبان معرفت از ریاضت، تبدیل کردن نفس امّاره به مطمئنّه می باشد و این جز با‏‎ ‎‏عبادت امکان پذیر نیست و این عمل چنان مورد توجه خداوند ـ تبارک و تعالی ـ قرار‏‎ ‎‏گرفته که بیش از یک صد و بیست مرتبه از آن یاد کرده است و معصومان ‏‏علیهم السلام‏‏ نیز در این‏‎ ‎‏زمینه سخن ها فرموده و انسان ها را به آن ترغیب نموده اند. آنان عبادت را به عبادت‏‎ ‎‏بردگان، مزدوران و آزادگان تقسیم فرموده و بهترین نوع آن را عبادت آزادگان دانسته اند که‏‎ ‎‏از آنِ خواص می باشد.‏‎[19]‎

ب. عبادت

‏در اهمیت عبادت در سیر و سلوک همین بس که خداوند، تمامی پیامبرانش را دستور‏‎ ‎‏به عبادت می دهد و به حضرت مریم ـ سلام الله علیها ـ می فرماید:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 350
‏«‏فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ‏»‏‏.‏‎[20]‎

‏و به رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ می فرماید:‏

‏«‏وَ أْمُرْ أهْلَکَ بِالصَّلَوٰةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْهَا‏»‏‏.‏‎[21]‎

‏امام با بهره گیری از قرآن کریم و سخنان اهل بیت ‏‏علیهم السلام‏‏ راهیان حق را به عبادت سفارش‏‎ ‎‏می کند و می فرماید:‏

‏انسان متعبّد باید ‏‏[‏‏ به‏‏]‏‏ اوقات عبادتش موظف باشد؛ البته اوقات نماز را که مهم ترین عبادات‏‎ ‎‏است، باید حفظ کند؛ آن ها را در اوقات فضیلت به جا آورد؛ و در آن اوقات برای خود شغل‏‎ ‎‏دیگری قرار ندهد... در آن وقت، فارغ از امور دیگر باشد تا حضور قلب که مغز و لبّ عبادات‏‎ ‎‏است برای او میسور باشد.‏‎[22]‎

‏عبادتی می تواند مرکب راهوار سالک باشد که سرزنده و دارای قدرت و توان باشد؛‏‎ ‎‏عبادت مرده و بی روح هرگز سوار خود را به مقصد نمی رساند. روح نماز جز در سایۀ‏‎ ‎‏حضور قلب حاصل نمی شود؛ و این اخلاص است که سالک را به آسمان هفتم و‏‎ ‎‏سدرة المنتهی عروج می دهد. بنابراین اخلاص ابزاری است که سالک را بر آن می دارد تا از‏‎ ‎‏عبادت، به نحو شایسته بهره گیرد و راه را با آرامش خاطر بپیماید.‏

‏امام توجه خاصی به عبادت دارد؛ به نحوی که آن را در تمامی مراحل سیر و سلوک‏‎ ‎‏حاضر می بیند؛ تا آن جا که عبادت را وسیله ای می داند که ولیّ خاص خداوند را به مقام‏‎ ‎‏ولایت می رساند. از نظر وی، حضور قلب در عبادت، در سه مرحلۀ تجلیات اسمائی،‏‎ ‎‏افعالی و ذاتی ظهور می کند؛ هریک از این مراتب نیز دارای چهار مرتبۀ علمی، ایمانی،‏‎ ‎‏شهودی و فنایی می باشند‏‎[23]‎‏ و سالک با یاری پیرطریقت و انجام فرایض و نوافل می تواند‏‎ ‎‏این مقامات را کسب کند و در نهایت، به مقصد اصلی خود نایل شود.‏

‏علاوه برآن، امام نسخه هایی را برای تحصیل حضور قلب تحت عنوان «فراغت وقت»‏‎ ‎‏و «فهماندن اهمیت نماز و عبادت به قلب» ارائه می دهد و بر این عقیده است که فراغت‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 351
‏وقت، خود به خود با تکرار و مداومت، حضور قلب را حاصل می کند؛ از این رو سالکان را‏‎ ‎‏توصیه به بهره گیری از نوافل برای برطرف کردن نواقص عبادت می کند: چنان که عارف‏‎ ‎‏شبستری می گوید:‏

‏ ‏

‏تا تو خود را در نبازی‏   ‏نمازت کی شود هرگز نمازی‏‎[24]‎

‏ ‏

‏عبادت دارای مصادیق بی شماری است که هر کدام مظهر یک یا چند اسم خداوند‏‎ ‎‏است؛ اما نماز مظهر تمام اسماء الهی است؛ به همین دلیل، بالاترین مرتبۀ عبادت را نماز‏‎ ‎‏خوانده و آن را «ذکر اکبر» یا «معراج مؤمن» نامیده اند. ‏

‏عروج در نماز، از تکبیرات هفت گانه شروع می شود و تا سجده که نهایت عروج‏‎ ‎‏می باشد و سلام که بازگشت به خلق است( یعنی مرتبۀ فرق بعد الجمع) پایان می پذیرد و‏‎ ‎‏سالک به سوی خلق باز می گردد تا چند ساعتی را که فاصلۀ بین دو نماز است، به‏‎ ‎‏دستگیری خلق همت گمارد، یا از طریق عبادات دیگر، در معراج دیگری به کمالات‏‎ ‎‏بالاتری دست یابد.‏

ج. ذکر

‏«الهی ذکر توست که قدر تو را شاید.»‏‎[25]‎

‏از مصادیق دیگر عبادت، «ذکر» است که همۀ عرفا و حتی متصوّفه نسبت به آن توجه‏‎ ‎‏خاص دارند و سالک الی الله باید از آن مراقبت نماید و به مداومت در آن دستور داده شده،‏‎ ‎‏تا همان گونه که امام ‏‏رحمه الله‏‏فرموده اند، قلب او گشوده شود.‏‎[26]‎

‏در شرح ‏‏منازل السائرین‏‏ آمده است که ذکر، سبب رفع حجاب و خالص گرداندن انسان از‏‎ ‎‏بدی های صفات نفس، و رجوع به فطرت اُولیٰ است.‏‎[27]‎‏ ایشان «تذکر» را بالاتر از «تفکر»‏‎ ‎‏دانسته اند؛ چرا که تفکر، جُستن است و تذکر، یافتن.‏‎[28]‎

‏امام، ذکر را تقویت کنندۀ روح سالک می داند و به برخی ذکرها سفارش می کند. ذکر‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 352
‏را  نیز به قلبی و زبانی تقسیم می نماید:‏

‏اول زبان ذاکر بود، و قلب به تعلیم و مدد آن ذاکر شد و پس از گشوده شدن زبان قلب، زبان‏‎ ‎‏از آن تبعیت کرده به مدد آن یا مدد غیبی متذکر می شود.‏‎[29]‎

‏خداوند نیز ذاکر را جلیس خود خوانده است.‏

‏بنابراین، ذکر سبب به فعلیت رسیدن استعدادهای سالک می شود و تأثیر آن در ظاهر و‏‎ ‎‏عبادت و کسب کمالات و درک مقامات والای عرفانی، ظاهر می شود.‏

‏حضرت امام برای مؤثر واقع شدن ذکر، اوقاتی چون سحرگاهان، قبل از طلوع آفتاب،‏‎ ‎‏آخر شب و هر زمانی که نفس از مشغلۀ مادی رها می شود را توصیه نموده اند. اگر در این‏‎ ‎‏اوقات، با توجه و اخلاص اذکار بیان شود، انسان مظهر اسماء الهی می شود.‏

د. شکر

‏یکی از اسماء الهی «شاکر» است؛ ‏‏«‏کَانَ الله ُ شَاکِراً عَلِیماً‏»‏‎[30]‎‏ و به حکم‏‏«‏لَئِنْ شَکَرْتُمْ‎ ‎لَأزِیدَنَّکُمْ‏»‏‏؛‏‎[31]‎‏ «شکر نعمت، نعمتت افزون کند»، جزای شکر گزاری، هدایت به راه راست و‏‎ ‎‏دریافت کمال، ‏‏«‏شَاکِراً لِأنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَ هَدَاهُ إلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ‏»‏‏،‏‎[32]‎‏ و سوار بر کشتی نوح شدن،‏‎ ‎‏«‏ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إنَّهُ کَانَ عَبْداً شکُوراً‏»‏‏،‏‎[33]‎‏ و سلامت به مقصد رسیدن است، ‏‏«‏لَئِنْ أنْجَیْتَنَا مِنْ‎ ‎هٰذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ‏»‏‏.‏‎[34]‎

‏خداوند نعمت ها را آفرید و در خدمت خلق نهاد تا برای سالک، نشانی باشد‏‎ ‎‏جهت  وصول به حقیقت؛ ‏‏«‏إنَّ فِی ذٰلِکَ لاَیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ‏»‏‎[35]‎‏ و هر نعمتی را شکری‏‎ ‎‏خاص  مقرر کرد؛ پس به تعدّد نعمت ها، درجات شکر نیز متعدد می شود و سالک باید‏‎ ‎‏بکوشد تا از درجات آن بالا رود و به کمال آن رسد و مظهر این اسم جمال حق گردد؛‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 353
‏تا  به  واسطۀ آن، قادر به طیّ سیر صعودی خویش شود.‏

‏خواجه عبد الله انصاری نیز شکر را اسمی برای شناخت نعمت و راهی برای شناخت‏‎ ‎‏مُنعِم بیان می کند.‏‎[36]‎‏ صاحب ‏‏فتوحات‏‏ نیز آن را ثنایی مخصوص حق تعالی، به جهت صفت‏‎ ‎‏مشکور بودنش می شمارد.‏‎[37]‎

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ آنچه این محققان ذکر کرده اند را مسامحه می خواند و می فرماید:‏

‏آنچه را که این محققین ذکر فرمودند، مبنی بر مسامحه است و الاّ «شکر» عبارت از نفس‏‎ ‎‏معرفت به قلب، و نفس اظهار به لسان، و عمل به جوارح نیست، بلکه عبارت از یک حالت‏‎ ‎‏نفسانیه است که آن حالت، خود اثر معرفت مُنعِم و نعمت، و این که آن نعمت از مُنعم است،‏‎ ‎‏می باشد و ثمرۀ این حالت، اعمال قلبیه و قالبیه است.‏‎[38]‎

‏و در اثری دیگر، شکر را از جنود عقل ذکر کرده و آن را به قدردانی نعمت های منعم،‏‎ ‎‏که در قلب به صورتی، و در زبان به صورتی دیگر، و در جوارح به شکلی دیگر ظاهر‏‎ ‎‏می شود، تعریف کرده است.‏‎[39]‎

‏مراتب شکر را صاحب ‏‏فتوحات‏‏، لفظی، عملی و علمی‏‎[40]‎‏ و خواجه عبد الله انصاری،‏‎ ‎‏لسانی، قلبی و عملی‏‎[41]‎‏ بر شمرده اند. امام با جمع نظر این دو بزرگوار، فرموده است:‏

‏مراتب ذکر، لسانی و قلبی و عملی است؛ و غایت شکر، معرفت عجز از قیام است.‏‎[42]‎

‏ایشان بر این باورند که به دلیل تأثیر معرفت سالک بر شکر گزاری، شکر ذو مراتب‏‎ ‎‏است‏‎[43]‎‏ و در اوایل  سفر، برای عام و خاص مشترک است، اما در مراتب عالیه، شکر مختص‏‎ ‎‏خواص می باشد و دیگران  از آن بهره ای ندارند.‏‎[44]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 354
‏بنابراین«شکر» نوعی عبادت است که سالک را برای رسیدن به مقصد یاری می رساند‏‎ ‎‏و بدون آن، سالک نمی تواند نتیجه ای از سیر و سلوک خود دریافت کند.‏

3. اوّلیات از نظر امام

‏چنان که گذشت، امام مقامات متفاوتی را برای سالک تحت عنوان «قدم اول» بیان‏‎ ‎‏فرموده اند؛ در یک مرتبه، تفکر و در مرتبۀ دیگر، اراده، توبه و خروج از اَنانیت را‏‎ ‎‏ذکر  کرده اند.‏

‏امام بر این باورند که سالکان سه دسته اند: عوام، متوسّطان و خواص.و گام نخست را‏‎ ‎‏برای هر کدام از این سه دسته متفاوت می داند. خواجه عبد الله انصاری نیز در ‏‏منازل‏‎ ‎‏السائرین‏‏، تمام منازل را برای هر سه دسته بیان می کند. بنابراین تفکر، یقظه و اراده گام اول‏‎ ‎‏عوام، و توبه برای متوسطان، و خروج از اَنانیت مختص خواص است. که مختصراً هر کدام‏‎ ‎‏را بیان خواهیم کرد.‏

الف. یقظه

‏امام در ابتدای‏‏ اربعین حدیث،‏‏ در شرح حدیث «جهاد با نفس»، شرط مجاهده را تفکر‏‎ ‎‏خوانده است؛‏‎[45]‎‏ زیرا تفکر عامل بیداری و حرکت می باشد و به همین دلیل است که در‏‎ ‎‏آیات و روایات فراوانی، از تفکر در طبیعت به عنوان وسیله ای برای آگاهی و راه یابی‏‎ ‎‏به  خداوند یاد شده است. امام نیز از سالک می خواهد تا شبانه روز، حداقل چند مرتبه‏‎ ‎‏در  این  جهان و مدبّر آن تفکر کند و آن را مقدمه ای برای ایجاد اراده و عزم در‏‎ ‎‏سیر و سلوک  می داند.‏

‏شاید امام در این جا تحت تأثیر خواجه عارف بزرگ است که یقظه را اولْ قدم برای‏‎ ‎‏سالک، و تفکر را وسیلۀ بیداری برمی شمارد و هر دو را در یک مرتبه بیان می فرماید؛ زیرا‏‎ ‎‏تفکر سبب بیداری و عامل حرکت سالک می شود و او را به سوی معشوق سوق می دهد و‏‎ ‎‏عزم و ارادۀ او را ثابت می گرداند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 355

ب. عزم و اراده

‏امام با بهره گیری از سخن بوعلی سینا که می گوید: «أوّل درجات حرکات العارفین،‏‎ ‎‏ما  یسمّونه هم الإرادة»‏‎[46]‎‏ عزم را اولْ قدم در سیر و سلوک می خواند و به سالک توصیه‏‎ ‎‏می کند تا عزم خود را قوی سازد و اراده اش را محکم؛ زیرا بدون آن، راهی را نتوان‏‎ ‎‏پیمود  و به کمالی نمی توان رسید. استاد ایشان، مرحوم شاه آبادی نیز آن را مغز انسانیت‏‎ ‎‏تعبیر کرده اند.‏‎[47]‎

‏پیر هرات نیز عزم را مقدمۀ اراده بیان کرده و عزم سالک را در شروع، و اراده را در‏‎ ‎‏تداوم عزم به کار می گیرد و تا پایان مسیر، آن را به همراه دارد. وی در تفسیر آیۀ ‏‏«‏مِنْکُمْ مَنْ‎ ‎یُرِیدُ الدُّنْیَا‏»‏‎[48]‎‏ ارزش هر کس را به ارادۀ او بیان می کند.‏‎[49]‎

‏اما امام هر دو را به یک معنا بیان کرده و فرموده اند:‏

‏ای عزیز! بکوش تا صاحب عزم و دارای اراده شوی.‏‎[50]‎

‏صاحب ‏‏فتوحات‏‏ نیز اراده را سوزش عشق در قلب، و متعلَّق آن را اخلاص می خواند‏‎[51]‎‏ و‏‎ ‎‏ملاعبد الصمد همدانی، بیست و سومین شرط از شرایط مرید، قبل از وصول به خدمت‏‎ ‎‏شیخ را اراده بیان می کند.‏‎[52]‎

ج. توبه

«عزمی علی ترک ما یعرض لی من السیّئات، توبةً، توجب لی محبّتک، یا محبّ التوّابین!»‎[53]‎

‏عارف بزرگ، خواجه عبد الله انصاری، اولْ مرتبۀ سیر و سلوک را در ‏‏صد میدان‏‏، توبه بیان‏‎ ‎‏می کند و از آن به «بازگشتن به خدای» تعبیر می نماید و آن را «تریاق» و ذکر را «دارو» می خواند:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 356
‏توبه نشان راه است و سالار بار و کلید گنج وصال است.‏‎[54]‎

‏و در ‏‏منازل السائرین‏‏ توبه را مقام دوم می خواند و آن را جز با معرفت گناه، صحیح‏‎ ‎‏نمی داند.‏‎[55]‎

‏برخی دیگر، توبه را بازگشتی از یاد غیر خدا‏‎[56]‎‏ تعریف کرده اند؛ و دیگری، توبه را‏‎ ‎‏رجوع از گناه دانسته است که شرط آن، آگاهی از گناه است.‏‎[57]‎

‏عارف واصل، حضرت امام، توبه را از «منازل مهمّۀ مشکله» می خواند و می گوید:‏

‏آن، عبارت است از رجوع از طبیعت به سوی روحانیت نفس، بعد از آن که به واسطۀ معاصی‏‎ ‎‏و کدورت نافرمانی، نور فطرت و روحانیت محجوب به ظلمت طبیعت شده.‏‎[58]‎

‏ایشان در تفاوت «توبه» با «انابه» چون خواجه معتقد است که:‏

‏حقیقت «توبه» رجوع از احکام و تبعات طبیعت است به سوی احکام روحانیت و فطرت؛‏‎ ‎‏چنانچه حقیقت «انابه» رجوع از فطرت و روحانیت است به سوی خدا و سفر کردن و‏‎ ‎‏مهاجرت نمودن از بیت نفس است به سوی سر منزل مقصود؛ پس منزل «توبه» مقدّم بر‏‎ ‎‏منزل «انابه» است.‏‎[59]‎

‏ایشان ارکان توبه را ندامت، پشیمانی از گناه و عزم بر برگشت از آن بیان فرموده اند؛ که‏‎ ‎‏اولی یقظه و دومی عزم و اراده لازم دارد و پیش از این گذشت.‏

‏همچنین شرایط توبه را با استفاده از حدیث معروف امیر المؤمنین ‏‏علیه السلام‏‏ با عناوین‏‎ ‎‏پشیمانی و عزم بر عدم عود، ردّ حقوق مخلوق، و ردّ حقوق خالق ذکر کرده است و کمال‏‎ ‎‏آن را تدارک آنچه ترک کرده بود و نیز جبران حظوظ نفسانیه ای که در ایام معاصی برای او‏‎ ‎‏حاصل شده، بیان می کند و این توبه را بالاترین مرتبۀ توبه می داند؛ که مؤمنان به آن فرمان‏‎ ‎‏داده شده اند:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 357
‏«‏یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إلَی الله ِ تَوْبَةً نَصُوحاً‏»‏‏.‏‎[60]‎

‏بر اساس تحلیل شیخ بهائی، توبۀ نصوح که بالاترین مرتبۀ توبه است، به این نام‏‎ ‎‏نامیده  شد چون تنها برای خدا است، یا به این دلیل که مردم را نصیحت می کند، یا توبه ای‏‎ ‎‏است که صاحبان آن، خود را از توبه کردن نصیحت می کنند تا این که آثار گناه به کلی از آنان‏‎ ‎‏زایل شود.‏‎[61]‎

‏و در شرح دعای سی و یکم ‏‏صحیفۀ سجّادیه‏‏ آمده است که توبه محفوف به دو توبه از‏‎ ‎‏سوی خداوند است: یکی توبۀ توفیق، و دیگر توبۀ غفران؛ اوّلی بازگشت به رحمت و‏‎ ‎‏دیگری به عبودیت است.‏‎[62]‎‏ خواجۀ انصار این مضمون را چنین بیان می کند:‏

‏الهی! به توبه ام و از توبه به توبه ام؛ آنچه از تو آید در آن غرقه ام.‏‎[63]‎

د. خروج از اَنانیت

‏«‏مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِراً إلَی الله ِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ‏»‏‎[64]‎

‏سالک پس از گذر از منازل اولیۀ اراده، یقظه و توبه، به مرز عالم طبیعت و عالم غیب‏‎ ‎‏نزدیک می شود. برای خروج قطعی از عالم ماده و وصول به عالم عقل، لازم است‏‎ ‎‏حرکت  خاصی داشته باشد، که اول قدم برای او محسوب می شود؛ زیرا در مقام خواص‏‎ ‎‏قرار می گیرد.‏

‏حضرت امام این مرحله را با تعابیر «خروج از اَنانیت» یا «قدم بر فرق خود» یا «قدم‏‎ ‎‏بر دوش ملائک گذاشتن» بیان کرده است که با افعال و حالات عارف در آن مقام مناسب‏‎ ‎‏است؛ زیرا در این حرکت، سالک اولاً تمام استعدادهای خود را به فعلیت می رساند،‏‎ ‎‏ثانیاً  از  عالم طبیعت به طور کلی جدا شده و به عالم عقل وصول یافته است. به همین‏‎ ‎‏دلیل  می فرماید:‏

‏شرط تحقق سیر الی الله ، خروج از بیت مُظلم نفس و خودی و خود خواهی است؛ چنانچه در‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 358
‏سفر حسّی عینی،  تا انسان به منزل و جایگاه خویش است، هرچه گمان مسافرت کند، بگوید‏‎ ‎‏من مسافرم، مسافرت تحقق پیدا نکند.‏‎[65]‎

‏حضرت امام این قدم را میزان حق و باطل می داند.‏‎[66]‎‏ ایشان در ‏‏مصباح الهدایه‏‏، سفر اول‏‎ ‎‏را«سفر من الخلق الی الحقّ المقیّد» که همان خروج از عالم طبیعت است، می شمارد. به‏‎ ‎‏فرمودۀ امام، در این سفر، تمام حجاب هایی که جنبۀ «یلی الخلقی» دارد پاره می شود و‏‎ ‎‏جمال حق را به ظهور فعلیتش ـ که ظهور در مراتب اکوان است ـ مشاهده می کند و جمیع‏‎ ‎‏خلق برای او آینۀ تمام نمای حق می شود.‏‎[67]‎

‏این فراز، مطابق سخن شیخ حکما در حال سالک الی الله است که:‏

إنّه لیتوغّل فی ذلک حتّی یغشاه فی غیر الارتیاض؛ فکلّما لمع شیئاً، عاج منه إلی جناب القدس‎ ‎بتذکّر من أمر، أمراً، فغشیه غاشٍ یکاد یری الحقّ فی کلّ شیء.‎[68]‎

‏که می توان آن را با «مواصلت» در ‏‏صد میدان‏‏ و«غرق» در ‏‏منازل السائرین‏‏ موازنه کرد.‏

‏استاد مطهری در این مقام آورده است:‏

‏عارفی از کوچه می گذشت، زمزمۀ عابری را شنید که شعری را زمزمه می کرد به این مضمون:‏

‏ ‏

‏پشت بام آمدی قالیچه تکاندی‏   ‎ ‎‏قالیچه بهانه بود، خود را بنماندی‏

‏ ‏

‏آن مرد عارف از شنیدن این شعر، به یاد حقیقتی افتاد که بر این جمله تعبیر شده است؛‏‎ ‎‏گفت:‏«کنتُ کنزاً مخفیاً، فأحببت أن اُعرف، فخلقتُ الخلقَ لکی اُعرف»‏ و از خود بی خود شد.‏‎[69]‎

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ مقامات متفاوتی را تحت عنوان «گام اول» نام نهاده اند ـ بر خلاف صاحبان‏‎ ‎‏معرفت که همگی، یکی را گام اول بیان کرده اند ـ و این امر دلالت بر توجه خاص ایشان به‏‎ ‎‏مقدمات و نتیجه است؛ زیرا گام اول را در یک مرتبه عزم و اراده ـ که شرط آن تفکر است ـ‏‎ ‎‏ذکر می کند؛ و پس از آن از توبه به عنوان گام نخست نام می برد؛ و در نهایت، خروج از‏‎ ‎‏اَنانیت را قدم اول سیر و سلوک می خواند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 359
‏با دقت در این موضوع، می توان فهمید که عزم و اراده بدون تفکر، و توبه بدون آن دو،‏‎ ‎‏امکان ندارد؛ پس سالک ابتدا باید صاحب مقام یقظه شود، تا صاحب اراده و عزم گردد، و‏‎ ‎‏در نهایت از پلکان توبه بالا رود و آخرین مرتبۀ توبه ـ که توبۀ نصوح است ـ را ادراک‏‎ ‎‏نماید، تا با این وسایط به مرز عالم غیب برسد و با گام برداشتن در خروج از اَنانیت، به‏‎ ‎‏عالم غیب پا گذارد، و با تلاش و کوشش در عالم غیب حرکت کند تا به عالم واحدیت‏‎ ‎‏وصول یابد. پس در حقیقت، قدم بر فرق ملائکه نهادن، چیزی جز وارد شدن در عالم‏‎ ‎‏غیب نمی باشد.‏

4. متوسّطات

‏«متوسّطات» حالات و مقاماتی است که برای سالک، پس از گذر از مقام نخست،‏‎ ‎‏دست می دهد و عدد آن نزد عرفا متفاوت است؛ که طبق بیانات امام، به برخی از آن ها‏‎ ‎‏اشاره می کنیم:‏

الف. طمأنینه

‏«‏یَا أیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِی‏»‏‎[70]‎

‏خداوند تبارک و تعالی بندگان خاصی را که لایق جنت هستند، با لفظ‏‏«‏أیَّتُهَا النَّفْسُ‎ ‎الْمُطْمَئِنَّةُ‏»‏‏ مورد خطاب قرار می دهد و بازگشت هر کس را به پروردگار خود می داند.‏

‏سرّ این سخن آن است که هر سالکی چون در یک یا چند ذکر مداومت نماید، مظهر آن‏‎ ‎‏اسم می شود و عبد آن می گردد. و این با طمأنینه و سکونت حاصل می شود؛ تا از این راه،‏‎ ‎‏ذکر را به قلب تلقین کند، به گونه ای که زبانِ گویای قلب شود. ارتباط عمیق ذکر با این‏‎ ‎‏گفتار حق که ‏‏«‏الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ الله ِ‏»‏‎[71]‎‏ به خوبی روشن است.‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ می فرماید:‏

‏از آداب مهمّۀ عبادات، خصوصا عبادات ذکریه «طمأنینه» است... و آن، عبارت است از آن که‏‎ ‎‏شخص سالک، عبادت را از روی سکونت قلب و اطمینان خاطر به جا آورد؛ زیرا که اگر عبادت‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 360
‏را با حال اضطراب قلب و تزلزل به جا آورد، قلب از آن عبادت منفعل نشود و آثاری از عبادت‏‎ ‎‏در ملکوت قلب حاصل نشود و حقیقت عبادت، صورت باطنیۀ قلب نگردد.‏‎[72]‎

‏بنابراین بین عبادت و طمأنینه رابطۀ دو گانه ای وجود دارد که عبادت، سبب کمال‏‎ ‎‏طمأنینه، و آن نیز سبب ترفیع مقام عبادت می شود.‏

‏ابن سینا حال سالک مطمئن را چنین بیان می کند: «هو غائب حاضراً؛ و هو ظاعن‏‎ ‎‏مقیماً»‏‎[73]‎‏ و حال چنین شخصی را مصداق این شعر می داند:‏

‏ ‏

‏هرگز حدیث حاضر و غایب شنیده ای‏   ‏من در میان جمع و دلم جای دیگر است‏

‏ ‏

‏امام سجاد ‏‏علیه السلام‏‏ در ‏‏صحیفۀ سجّادیه‏‏ طمأنینه را عاملی سود بخش در ادای وظیفۀ بندگی ـ‏‎ ‎‏در زمان ترس یا ایمنی، خشم یا رضاـ می دانند.‏‎[74]‎

‏اگرچه «سکینه» به معنای آرامش قلب است، اما مقدمۀ طمأنینه می باشد و از تداوم آن،‏‎ ‎‏طمأنینه حاصل می شود. برای این دو، تفاوت هایی شمرده اند؛ از جمله این که سکینه‏‎ ‎‏توسط خداوند و به دلیل ریاضت سالک حاصل می شود، حال آن که طمأنینه را سالک‏‎ ‎‏کسب می کند؛ و نیز سکینه زایل شدنی است، به همین دلیل آن را «حال» خوانند، اما‏‎ ‎‏طمأنینه باقی و ماندگار است و آن را «مقام» دانند.‏‎[75]‎

‏طمأنینه خود، دارای سه مرتبه است: طمأنینه قلب، روح و شهود؛ که مرتبۀ سوم آن را‏‎ ‎‏مخصوص اولیای خاص خداوند می دانند.‏‎[76]‎

‏در حقیقت، صاحبان این مقام به مرتبه ای رسیده اند که در هر حال، دارای آرامش‏‎ ‎‏هستند؛ زیرا یک مرتبه از وصول برای آنان حاصل شده است و اگر چه با مردم زندگی‏‎ ‎‏می کنند، اما در حقیقت هر لحظه در محضر دوست هستند. امید آن که با تلاش و کوشش و‏‎ ‎‏ریاضت و عبادت به این مقام بلند دست یازیم.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 361

ب. خشوع

‏«‏وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أمَرَ الله ُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ‏»‏‏.‏‎[77]‎

‏یکی از آثار عبادت، «خشوع» است:‏

‏«‏وَ أَقَامَ الصَّلوٰةَ وَ آتَی الزَّکٰاةَ وَ لَمْ یَخْشَ إلاَّ الله َ‏»‏‏.‏‎[78]‎

‏خشوع به درگاه خداوند سبب زیاد شدن ایمان می شود:‏

‏«‏الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا‏»‏‏.‏‎[79]‎

‏و به سبب آن، نعمت بر مؤمنان تمام می شود و سبب هدایت آنان می گردد:‏

‏«‏فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِی وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ‏»‏‏.‏‎[80]‎

‏در توصیف مؤمنان، خشوع نقش خاصی را ایفا می کند:‏

‏«‏خَاشِعَةً أبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ‏»‏‏.‏‎[81]‎

‏خشوع در دنیا و در آخرت، هم از ویژگی های خاص مؤمنان بیان شده و هم صفت‏‎ ‎‏مستکبران و ستمگران ذکر شده است؛ و این صفتی است که مخصوص مخلوقات است و‏‎ ‎‏راهی به عالم الوهیت ندارد.‏‎[82]‎

‏ابن عربی آن را تجلّی الهی بر قلب مؤمن، به طریق تعظیم و اجلال، و بر کافر از راه‏‎ ‎‏قهر  می داند.‏‎[83]‎

‏در روایتی از امام صادق ‏‏علیه السلام‏‏ نیز شرط ایمان بیان شده است:‏

«لاإیمان إلاّ بعمل، و لاعمل إلاّ بیقین، و لا یقین إلاّ بالخشوع».‎[84]‎

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ خشوع را از اموری می داند که سالک باید آن را در همۀ عبادات، خصوصاً نماز،‏‎ ‎‏حفظ کند و برای آن مراتبی را ذکر کرده است؛ زمانی که حُسن جمال را ادراک کند، ممزوج‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 362
‏با حبّ می شود، و آن گاه که حُسن جلال ادراک شود، با خوف همراه است. اگرچه در هر‏‎ ‎‏حبّی، خوفی نهفته است و آن نیز در برگیرندۀ حبّ است.‏‎[85]‎

‏و این، تفسیر سخن خواجه عبد الله است که می فرماید:‏

الخشوع خمود النفس و همود الطباع، لمتعاظم أو مفرع.‎[86]‎

‏بنابراین، نتیجۀ عبادتِ با اخلاص، دریافت مقام خشوع است؛ که آن نیز مقدمۀ دریافت‏‎ ‎‏مقامات بالاتری می باشد. پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏در پاسخ معنای «خشوع» می فرماید:‏

«التواضع فی الصلاة، و أن یقبل العبد بقلبه کلّه، علی ربّه عزّ و جلّ».‎[87]‎

ج. خوف و رجا

‏امام صادق ‏‏علیه السلام‏‏ فرمودند:‏

‏پدرم می گفت: همانا نیست بنده مؤمنی مگر در دل او دو نور است: نور ترس و نور امید. اگر‏‎ ‎‏کشیده شود این، افزون نشود بر آن؛ و اگر کشیده شود آن، افزون نیاید بر این.‏‎[88]‎

‏واژۀ «رجا» هشت مرتبه در آیات به کار رفته است و برخی آن را به معنای امید گرفته‏‎ ‎‏و  گفته اند:‏

‏امید مرکب خدمت است و زاد اجتهاد و عدّت عبادت.‏‎[89]‎

‏در ‏‏منازل السائرین‏‏ ضعیف ترین منازل مرید خوانده شده است‏‎[90]‎‏ و خواجه نصیرالدین‏‎ ‎‏طوسی می گوید:‏

‏هرگاه مطلوبی متوقّع باشد که در زمان استقبال حاصل خواهد شد و طالب را ظن باشد به‏‎ ‎‏تحصیل اسباب آن مطلوب، فرحی که از تصور حصول آمیخته با توقّع باطن او حادث شود،‏‎ ‎‏رجا خوانند.‏‎[91]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 363
‏و صاحب ‏‏فتوحات‏‏ آن را طمعی در آینده می داند که سبب پیشرفت در احوال و مقامات‏‎ ‎‏و معارف می شود، تا شخص به معراج رسد.‏‎[92]‎

‏پس رجا همان نور امیدی است که به لطف حق، در سالک دمیده می شود و او را‏‎ ‎‏تحریص به حرکت می کند و سبب کسب کمالات بالاتر می گردد.‏

‏«خوف» در لغت به معنای بیم و ترس است و در اصطلاح، حالت تألّم و سوزش قلب‏‎ ‎‏به سبب امری است که در آینده ممکن است به وجود آید.‏‎[93]‎

‏صاحب ‏‏کیمیای سعادت‏‏ آورده است:‏

‏خوف حالتی از احوال دل است و آن، آتش دوری است که در دل حاصل می شود؛ و ثمره آن،‏‎ ‎‏علم و معرفتی است که زمان گناه چنان باشد که فرد در چنگال شیر است؛ ترس او از شیر‏‎ ‎‏نیست، بلکه خوی شیر است که انسان را می ترساند. این خوف، خوف انبیا است که در نهایت،‏‎ ‎‏منجر به عصمت آن ها شده است.‏‎[94]‎

‏کاشانی از خوف چنین سخن می گوید:‏

‏از جمله منازل و مقامات طریق آخرت یکی خوف است، اَعنی انزجاج قلب و انسلاخ او از‏‎ ‎‏طمأنینت امن به توقّع مکروهی ممکن الحصول.‏‎[95]‎

‏از این سخن کاشانی دریافت می شود که خوف سالک، در نتیجۀ طمأنینه ایجاد‏‎ ‎‏می شود.‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ می فرماید:‏

‏این خوف، علاوه بر آن که خود یکی از کمالات معنویه است، منشأ بسیاری از فضایل نفسانیه و‏‎ ‎‏یکی از مصلحات مهمّۀ نفس است بلکه سرچشمۀ تمام اصلاحات و مبدأ علاج جمیع امراض‏‎ ‎‏روحانی توان آن را شمرد.‏‎[96]‎

‏ایشان خوف را به خوف عامه از عذاب، و خاصه از عتاب، و اخص از احتجاب،‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 364
‏تقسیم می کند‏‎[97]‎‏ و  بالاترین مرتبۀ خوف را خوف از عظمت و تجلیات قهریه و جلالیۀ حق‏‎ ‎‏می داند،‏‎[98]‎‏ که مخصوص خواص می باشد.‏

‏نکته ای که تذکر آن ضروری می نماید آن است که یقین را دو پر است: یکی ترس و‏‎ ‎‏دیگری امید؛ و کسی با یک پر نمی تواند پرواز نماید.‏‎[99]‎‏ اگر سالک به وجود ناقص خود نظر‏‎ ‎‏افکند و نظری نیز به وجود مطلق حق تعالی کند، دو حال در او ایجاد می شود: یکی خوف‏‎ ‎‏که به جهت نقص وجود او در برابر غنی مطلق، که نه تنها ناچیز است، بلکه هیچ می باشد.‏‎ ‎‏و دیگر رجا که با توجه به صفات و کمالات بی انتهای خداوند ـ مانند رحمانیت و‏‎ ‎‏رحیمیت ـ که کل موجودات را در بر می گیرد، و به طور خاص، صاحبان معرفت را به آن‏‎ ‎‏وعده داده است:‏

‏«‏اُولـٰئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ الله ِ وَ الله ُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏»‏‏.‏‎[100]‎

‏بنابراین، سالک پس از مسلح شدن به این دو مقام، حرکت خود را در راه سیر و سلوک‏‎ ‎‏ادامه می دهد. در حقیقت با خوف، هشیارانه راه را طی می کند و با دریافت مقام رجا،‏‎ ‎‏سرعت را بیش تر می کند. چنین شخصی هرگز دچار خطا نمی شود و به مقدمات مقام‏‎ ‎‏عصمت نایل می شود.‏

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ نیز توجه خاصی به این موضوع داشته اند؛ لذا خوف و رجا را برای سالک به‏‎ ‎‏طور یکسان در نظر دارند؛ زیرا خوف که مظهر اسماء جلالیه و رجا که مظهر اسم جمال‏‎ ‎‏حق تعالی است، در سالک یکسان جلوه می کند.‏‎[101]‎

‏برخی رجا را بر خوف رجحان می دهند؛ زیرا خوف از فضایل نفسانیه و کمالات عقلیه‏‎ ‎‏نیست و تنها در دنیا وجود دارد و پس از مرگ منقطع می شود، اما رجا پس از مرگ افزون‏‎ ‎‏نیز می شود.‏‎[102]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 365
‏امام این نظریه را نمی پذیرد و می فرماید:‏

‏بر فرض صحت، راجع به متوسطین است... و اما حال خواص و اولیا غیر از آن است که‏‎ ‎‏ذکر  کرده اند؛ زیرا خوف و رجایی که ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ مشاهدۀ عظمت و جلال تجلّی اسماء لطف و‏‎ ‎‏جمال،  در قلب حاصل شود، به معاینۀ امور آخرت زایل نشود، و رجحان بر یکدیگر‏‎ ‎‏پیدا  نکند.‏‎[103]‎

5. نهایات

‏سالک پس از طی منازل متعدد، به پایان راه و مقصد نهایی خودش می رسد و چون‏‎ ‎‏صاحبان معرفت، مقصد را چون مبدأ، متفاوت بیان کرده اند، نهایات را در مقامات مختلف‏‎ ‎‏مطرح می کنیم:‏

الف. عصمت

‏ ‏

‏جوشش و افزونی زر در زکات‏   ‏عصمت از فحشا و منکر در صلات‏

‏آن زکاتت کیسه ات را پاسبان‏   ‏و آن صلاتت هم ز گرگانت شبان‏‎[104]‎

‏ ‏

‏اولین گام نهایی که سالک در نتیجۀ حرکتش به آن واصل می شودـ که برای برخی‏‎ ‎‏مقصد نهایی است، و برای برخی دیگر، اول راه وصول به حق می باشدـ عصمت است.‏‎ ‎‏امام صادق ‏‏علیه السلام‏‏ آن را چنین تعریف می کند:‏

«المعصوم هو الممتنع بالله من جمیع محارم الله »؛‎[105]‎

‏معصوم کسی است که به کمک خدا از همۀ محرّمات الهی خود را نگاه دارد.‏

‏رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ در پاسخ به این پرسش که «معصوم کیست؟» فرمودند:‏

‏معصوم کسی است که به ریسمان خدا چنگ زند؛ و ریسمان خدا همان قرآن است و این دو‏‎ ‎‏(معصوم و قرآن) تا روز قیامت از هم جدا نمی شوند. امام به سوی قرآن رهنمون می شود و‏‎ ‎‏قرآن به سوی امام. و این فرمودۀ خدای عزّ و جلّ است، آن جا که می فرماید: «همانا این قرآن‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 366
‏به آن چه درست تر، راه می نماید»‏‎[106]‎‏.‏‎[107]‎

‏امام صادق ‏‏علیه السلام‏‏ تعریفی عام ارائه می دهد که شامل تمامی سالکان الی الله می شود و آن‏‎ ‎‏عصمت از گناه است در مراتب مختلف؛ و این امکان ندارد مگر با تمسک به معصوم و‏‎ ‎‏کتاب خداوند، که رسول الله  ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏آن را وسیلۀ هدایت بیان فرموده است.‏

‏بنابراین کسی که لباس عصمت را می پوشد، در حقیقت خود را در هاله ای از نور‏‎ ‎‏محصور می کند، به گونه ای که امکان ورود ظلمت در وجودش زایل می شود. ‏

‏خود این عصمت نیز دارای مراتبی است؛ پایین ترین مرتبۀ آن، مقصد نهایی عوام‏‎ ‎‏است؛ مرتبۀ بالاتر آن، از مقامات متوسط برای سالکان متوسط و خواص محسوب‏‎ ‎‏می شود، که باید از آن منازل بگذرد تا کمال نهایی خود را دریابد. برترین مرتبۀ آن،‏‎ ‎‏عصمت از گناه و اشتباه می باشد و آن، مخصوص کمّلان راه حقیقت است، که جز ائمۀ‏‎ ‎‏اطهار ‏‏علیهم السلام‏‏ و رسول الله  ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ و رسولان به حق خداوند را در بر نمی گیرد.‏

‏امام خمینی از بالاترین مرتبۀ عصمت تحت عنوان «مقام ائمۀ اطهار ‏‏علیهم السلام‏‏» یاد کرده و آن‏‎ ‎‏را مقامی می داند که فوق عقول ارباب معرفت و شهود اصحاب عرفان است و آن را چون‏‎ ‎‏عنقای مُغرِب داند که غیب مطلق است و دست آمال از ذروۀ جلال آن کوتاه است.‏‎[108]‎

‏مقام عصمت ـ که از ابتکارات امام محسوب می شود و او تنها کسی است که آن را‏‎ ‎‏مقامی خاص دانسته است ـ مقام نهایی عوام است و برای دیگر سالکان به عنوان مقام‏‎ ‎‏متوسط فرض می شود، و اولْ مقام خواص، یعنی اولیاء الله  ‏‏علیهم السلام‏‏ به حساب می آید.‏

ب. فنا

«الهی هب لی کمال الانقطاع إلیک، و أنر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک، حتّی تخرق أبصار‎ ‎القلوب حجب النور، فتصل إلی معدن العظمةِ، و تصیر أرواحنا معلّقة بعزّ قدسک»؛‎[109]‎

‏بار الها! بر من این موهبت ارزانی فرما که از همه بریده و با تو پیوندم و چشم دل ما را با نور‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 367
‏نگاه بر جمالت روشن و منوّر فرما تا دیدۀ دل، حجاب های نور را در هم دریده و به معدن‏‎ ‎‏عظمت بار یابد و جان های ما به عزّت قدست وابستگی و تعلّق یابد.‏

‏چون سالک، لباس عصمت پوشید و اَنانیت از وجود او رخت بربست و حجاب ها از‏‎ ‎‏او رفع گردید و ظلمت به نور مبدّل شد، روح او به روح نامتناهی الهی متصل می شود.‏‎ ‎‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ از این مرحله به سفر دوم، یعنی«سیر من الحقّ المقید الی الحقّ المطلق» تعبیر‏‎ ‎‏فرموده است. در این سفر، هویات وجودی سالک نابود می شود و تعیّنات خلقیه به کلی‏‎ ‎‏محو می گردد و قیامت کبری به ظهور وحدت تامّه و حق به مقام وحدانیت تجلّی می یابد و‏‎ ‎‏نباید چیزی از اَنانیت باقی بماند؛ زیرا در این صورت، شیطان ظهور می کند و سالک گرفتار‏‎ ‎‏«شَطَح» می شود.‏‎[110]‎

‏جناب آقای آشتیانی در مقدمۀ‏‏ شرح فصوص الحکم‏‏ می گوید:‏

‏مشاهدۀ صریح وجود مطلق در مقام اطلاق، بدون ملاحظۀ وجود اضافی نسبی امکانی،‏‎ ‎‏اختصاص به مقام ختمی و کُمّل از ورثۀ او دارد، در مکان تمکّن بعد از تلوین و مرتبۀ‏‎ ‎‏مظهریت تجلّی در آخر سفر سوم و اوایل سفر چهارم است.‏‎[111]‎

‏ایشان «اسفار اربعه» را چنین بیان می کنند.‏

سفر من الخلق إلی الحقّ؛ سفر من الحقّ إلی الحقّ بالحقّ؛ سفر من الحقّ إلی الخلق بالحقّ؛ و‎ ‎سفر من الخلق إلی الخلق بالحقّ.‎[112]‎

‏برخی دیگر فنا را نهایت سیر الی الله و بقا را آغاز سیر فی الله می دانند.‏‎[113]‎‏ فنای فی الله نه‏‎ ‎‏تنها مورد توجه عرفای اسلامی است، بلکه مکاتب غیر اسلامی ـ چون بوداییان ـ نیز از فنا‏‎ ‎‏تحت عنوان «نیروانا» یاد کرده و آن را مقصد نهایی سالکان دانسته اند.‏

‏تمامی مکاتب در تلاش هستند که رابطۀ انسان با خداوند را به گونه ای خاص و در حد‏‎ ‎‏نهایی آن برسانند؛ و از آن به «وصول» یا «فنا» تعبیر نموده اند؛ یعنی مقامی که پردۀ حجاب‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 368
‏از میان انسان و مبدأ هستی کنار می رود، اما هرگز اتحاد حاصل نمی شود؛ زیرا:‏

‏ ‏

‏سیه رویی ز ممکن در دو عالم‏    ‏جدا هرگز نشد و الله اعلم‏‎[114]‎

‏ ‏

ج. توحید

‏«‏قُلْ هُوَ الله ُ أحَدٌ‏»‏‎[115]‎

‏آخرین مقامی که سالک پس از طی طریق، در آن منزل می کند و به سفر« من الخلق‏‎ ‎‏الذی هو الحقّ» دست می یابد، سفر از اعیان خارجیه به حق، یعنی به وجود حقانی او‏‎ ‎‏است؛ تا جمال حق را در کل موجودات مشاهده کند. در این سفر به نبوّت تشریعی دست‏‎ ‎‏می یابد و دیگران را از صفات و اسماء و معارف حقّه به اندازۀ استعدادشان آگاه می کند.‏‎[116]‎

‏سالک در این مرحله ولایت می یابد و مظهر کامل خداوند می شود؛ اگرچه این مرحله‏‎ ‎‏نیز خود، دارای منازلی است و سالک می تواند تا بالاترین مرتبۀ آن پیش رود.‏

‏امام، نماز را با تمام مراتبش مظهر توحید دانسته است و قرائت و رکوع را مظهر توحید‏‎ ‎‏صفاتی و افعالی و اسمائی، و سجده را مرتبۀ توحید ذات ـ که آخرین منزل قرب است ـ بیان‏‎ ‎‏می کند. بنابراین از نظر حضرت امام، سجده آخرین منزل قرب و منتهی النهایه وصول‏‎ ‎‏می باشد و آن، «سرّ تمام صلاة» و به همین دلیل، برترین و والاترین عبادت است.‏

‏سالک در سجده به مقامی دست می یابد که از سلطان ربوبیت و سمات عبودیت در‏‎ ‎‏قلب او اثری نمی ماند و کارگزار خداوند و قائم به امر خداوند می شود؛ «‏... فهو سمعه و‎ ‎بصره‏»؛ پس او گوش و چشم عبد می شود؛ بلکه نه گوشی، نه چشمی و نه حتی چیزی برای‏‎ ‎‏اشاره یافت می شود.‏‎[117]‎

‏خواجه عبد الله مراتب توحید را تقلیدی، افعالی، و بقای بعد از فنا، بیان می کند؛‏‎[118]‎‏ و‏‎ ‎‏استاد جلال الدین آشتیانی توحید خاص الخاص را توحید عارف کامل، و توحید‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 369
‏اخصّ الخواص را مختص پیامبر و ورثۀ او از عترت می داند‏‎[119]‎‏ و در «فصّ هودیه» مراتب‏‎ ‎‏احدیّت را به احدیّت ذاتی، احدیّت اسمائی و صفاتی و افعالی تقسیم نموده است.‏‎[120]‎

‏بنابراین، مقام توحید، آخرین گامی است که سالک می تواند به سوی آن حرکت کند تا‏‎ ‎‏در آن مقام، مظهر تمام و کمال اسماء و صفات حق تعالی شود. در حقیقت، قلۀ منیع‏‎ ‎‏توحید، آخرین منزل سالک است که باید آن را دریابد و آن، مخصوص مقام ولایت مطلقه‏‎ ‎‏است که جز معصومان ‏‏علیهم السلام‏‏ و در رأس آنان رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ را در بر نمی گیرد و قابل درک‏‎ ‎‏برای همگان نمی باشد. سیدحیدر آملی در ‏‏جامع الاسرار ‏‏می گوید:‏

‏حقیقت توحید بالاتر از آن است که بتوان به آن اشاره یا تعریف کرد؛ زیرا عبارات و اشارات در‏‎ ‎‏شناخت او حجابی می شود و حقیقت او منزّه از این است که در فهم ها و عقول بگنجد.‏‎[121]‎

‏با وصول به منزل توحید، زبان حال سالک چنین است:‏

‏ ‏

‏جانا ز میان ما منی رفت و توئی‏   ‏چون من تو شدم تو من، مکن ذکر دوئی‏‎[122]‎

‏ ‏

خاتمه

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ با توجه به دو نیروی قوی عقل و نفس در وجود انسان، می کوشد تا با تقویت‏‎ ‎‏عقل، نفس را تحت کنترل در آورد؛ به همین دلیل، علاوه بر معرفی مسیرهای مزیّن به‏‎ ‎‏اخلاق و عرفان، راه های انحرافی را نیز گوشزد می کند و عوامل مثبتی چون خوف را‏‎ ‎‏باز دارندۀ از خطا، و تفکر را تعدیل کنندۀ هوای نفس معرفی می کند.‏

‏علاوه بر آن، امام در کتب خود به استعداد سالکان توجه کرده و همۀ آنان را مخاطب‏‎ ‎‏قرار داده است؛ گاه روی سخن او با عوام است و گاه برای خواص قلم می زند و گاه با‏‎ ‎‏متوسطان سخن می گوید.‏

‏به عنوان نمونه، ‏‏سرّ الصلاة‏‏ را برای خواص و ‏‏آداب الصلاة‏‏ را جهت تنبّه عوام و‏‎ ‎‏متوسطان  نگاشته اند و ‏‏مصباح الهدایه‏‏ را در عرفان نظری و ‏‏اربعین حدیث‏‏ را در عرفان‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 370
‏عملی  و  اخلاق به رشتۀ تحریر در آورده اند.‏

‏انتخاب دقیق احادیث، نشان از پیوند علم و عمل در ایشان و توجه به مراحل اخلاق و‏‎ ‎‏سیر و سلوک است؛ زیرا اولین حدیث انتخابی ایشان«مبارزه با نفس» و آخرین حدیث در‏‎ ‎‏وادی توحید است. بنابراین ابتدا و انتهای راه را می نمایاند و بین آن دو را ـ کم و بیش ـ‏‎ ‎‏بیان  می فرماید.‏

‏گام اول شروع، آن چنان برای ایشان قابل ارزش است که برای عوام، تفکر و اراده و‏‎ ‎‏عزم، و برای متوسطان توبه، و برای خواص خروج از اَنانیت را ذکر کرده اند.‏

‏امام چندان به متوسطات نمی پردازد و تنها به ذکر نمونه هایی بسنده می کند؛ زیرا اولاً‏‎ ‎‏هدفشان ارائۀ راه و رسم سیر و سلوک نبوده است؛ ثانیاً عرفان را با اخلاق همراه می کند؛‏‎ ‎‏ثالثاً به عنوان مقدمه، نظریات عرفا را مورد توجه قرار داده است؛ اگر چه بیان نفرموده اند.‏

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ از توکل به عنوان تقویت کنندۀ سالک نام می برند؛ همان گونه که‏‎ ‎‏خلوص نیت و حضور قلب را برای رسیدن سالک به مقصد و مقصود فرض می دانند.‏

‏ایشان در آثارشان چون طبیبی است که علاوه بر آگاهی دادن به بیمار، داروهایی را‏‎ ‎‏برای او نسخه می کند تا سلامتش را تثبیت گرداند. به عنوان مثال، قرب نوافل را وسیلۀ‏‎ ‎‏دست یابی به مقام فنا، و تفکر در سورۀ حشر در تعقیب نمازها را مؤثر در اصلاح نفس‏‎ ‎‏بیان می کند، و نیز تفکر در خلقت و مبدأ را در شبانه روز ـ هرچند کم باشد ـ قابل ارزش‏‎ ‎‏می داند. درحقیقت او پیر طریقتی است که دست سالک را می گیرد و قدم به قدم برای‏‎ ‎‏رساندن به مقصد حرکت می دهد.‏

‏با این همه اوصاف، او ـ اعلی الله مقامه ـ پا از فروتنی فراتر نگذاشت و در همه حال، خود‏‎ ‎‏را سالکی که به مقصد نرسیده است، می داند و برای فلاسفه و عرفا و متفکران ارزش خاصی‏‎ ‎‏قائل است و از آنان با تعبیرهایی زیبا و دلنشین یاد می کند. و این، نشان از کمال روحی امام‏‎ ‎‏دارد؛ بر خلاف برخی از افراد که فلاسفه را کافر یا مطرود و عرفا را انکار می کنند. ‏

‏پایان مقاله را با این شعر امام ختم می کنیم که:‏

‏ ‏

‏یا رب نظری ز پاکبازانم ده‏    ‎ ‎‏لطفی کن و ره به دلنوازانم ده‏

‏ ‏

‏الحمد لله رب العالمین          ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 371

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کتاب نامه

‏قرآن کریم.‏

‏1. ‏‏آداب الصلاة‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1380 ش.‏

‏2. ‏‏آغاز و انجام‏‏، خواجه نصیرالدین طوسی، مقدمه و شرح آیة الله حسن زاده، وزارت‏‎ ‎‏فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374 ش.‏

‏3. ‏‏اخلاق ‏‏(ترجمه کتاب ‏‏الاخلاق‏‏)، سید عبد الله شبر، انتشارات هجرت.‏

‏4. ‏‏الاشارات و التنبیهات‏‏، ابوعلی سینا، تهران، مطبعة الحیدری، 1379 ق.‏

‏5. ‏‏اوصاف الاشراف‏‏، خواجه نصیرالدین طوسی، مشهد، 1371 ش.‏

‏6. ‏‏بحر المعارف‏‏، مولی عبدالصمد همدانی، قم، انتشارات بیدار، 1366 ش.‏

‏7. ‏‏توبه یا شرح دعای سی و یکم صحیفۀ سجّادیه‏‏، سیدمحمد ضیاء آبادی، کتابخانۀ صدوق،‏‎ ‎‏1363 ش.‏

‏8. ‏‏سرّ الصلاة‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏9. ‏‏شرح چهل حدیث‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.‏

‏10. ‏‏شرح حدیث جنود عقل و جهل‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،‏‎ ‎‏1377  ش.‏

‏11. ‏‏شرح فصوص الحکم‏‏، محمد داود قیصری رومی، تصحیح و مقدمۀ جلال الدین آشتیانی،‏‎ ‎‏تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1375 ش.‏

‏12. ‏‏شرح منازل السائرین‏‏، عبدالرزاق لاهیجی، قم، انتشارات بیدار، 1372 ش.‏

‏13. ‏‏صحیفۀ سجّادیه‏‏، ترجمه حسین انصاریان، پیام آزادی، 1375 ش.‏

‏14. ‏‏الفتوحات المکّیه‏‏، محیی الدین عربی، قاهره، المکتبة العربیه، 1410 ق.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 372
‏15. ‏‏فرهنگ لغات، اصطلاحات و تعبیرات عرفانی‏‏، سیدجعفر سجادی، تهران، کتابخانۀ طهوری،‏‎ ‎‏1375 ش.‏

‏16. ‏‏الکافی‏‏، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1367 ش.‏

‏17. ‏‏کتاب تعریف‏‏، ابوبکر محمد کلابادی، ترجمۀ شریعت، انتشارات اساطیر، 1371 ش.‏

‏18. ‏‏کشف الاسرار و عدّة الابرار‏‏، ابوالفضل رشیدالدین میبدی، تهران، انتشارات امیرکبیر،‏‎ ‎‏1361 ش.‏

‏19. ‏‏کیمیای سعادت‏‏، محمد غزّالی، انتشارات طلوع و زرین، 1364 ش.‏

‏20. ‏‏لغت نامه دهخدا‏‏، علی اکبر دهخدا و دیگران، تهران، سازمان لغت نامه، 1352 ش.‏

‏21. ‏‏لمعات‏‏، محیی الدین عراقی، مقدمه و تصحیح خواجوی مولوی، نشر فارابی، 1371 ش.‏

‏22. ‏‏مآثر الآثار‏‏، حسن حسن زاده آملی، به کوشش داود صمدی آملی، انتشارات گوهر علم‏‎ ‎‏آمل، 1375  ش.‏

‏23. ‏‏مثنوی گلشن راز‏‏، شیخ محمود شبستری، نشر اشراقیه، 1371 ش.‏

‏24. ‏‏مثنوی معنوی‏‏، مولانا جلال الدین محمد بلخی، تصحیح نیکلسون، تهران، انتشارات‏‎ ‎‏پژوهش، 1378 ش.‏

‏25. ‏‏مجموعۀ رسائل فارسی خواجه عبدالله انصاری‏‏، خواجه عبدالله انصاری، تصحیح محمد‏‎ ‎‏سرور مولایی، تهران، انتشارات توس، 1377 ش.‏

‏26. ‏‏مصباح الهدایة الی الخلافة والولایه‏‏، امام خمینی، مقدمه سید جلال الدین آشتیانی، مؤسسه‏‎ ‎‏تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376 ش.‏

‏27. ‏‏مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه‏‏، عزالدین محمود کاشانی، تهران، نشر هما، 1376 ش.‏

‏28. ‏‏مقالات فلسفی‏‏، مرتضی مطهری، انتشارات حکمت، 1366 ش.‏

‏29. ‏‏منازل السائرین‏‏، خواجه عبد الله انصاری، مؤسسه دارالعلم، 1417 ق.‏

‏30. ‏‏میزان الحکمه‏‏، محمد محمدی ری شهری، ترجمه فارسی، دار الحدیث، 1377 ش.‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 373

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 374

  • )) بقره (2): 156.
  • )) یوسف (12): 105.
  • )) آغاز و انجام، ص 5.
  • )) طه (20): 115.
  • )) حمد (1): 7.
  • )) سرّ الصلاة، ص 92.
  • )) ر.ک: همان.
  • )) انعام (6): 153.
  • )) لغت نامه دهخدا، ج 2، ص 884.
  • )) فرهنگ لغات، اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص 738.
  • )) مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ص 125.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 7 ـ 8.
  • )) لغت نامه دهخدا، ج 15، ص 246.
  • )) ر.ک: فتوحات مکّیه، ج 13، ص 208 ـ 209.
  • )) منازل السائرین، ص 46.
  • )) اشارات، ج 3، ص 380.
  • )) عنکبوت (29): 69.
  • )) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 45.
  • )) کافی، ج 2، ص 84، ح 5.
  • )) مریم(19): 65.
  • )) طه (20): 132.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 427.
  • )) ر.ک: همان، ص 435.
  • )) مثنوی گلشن راز، ص 37.
  • )) مجموعه رسائل فارسی خواجه عبد الله انصاری، ص 378.
  • )) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 293.
  • )) شرح منازل السائرین، ص 69.
  • )) همان.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 293.
  • )) نساء (4): 147.
  • )) ابراهیم (14): 7.
  • )) نحل (16): 121.
  • )) اسراء (17): 3.
  • )) یونس (10): 22.
  • )) ابراهیم (14): 5.
  • )) شرح منازل السائرین، ص 210.
  • )) فتوحات مکّیه، ج 2، ص 199.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 344.
  • )) ر.ک: شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 181 و 182.
  • )) فتوحات مکّیه، ج 2، ص 199
  • )) شرح منازل السائرین، ص 211.
  • )) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 345.
  • )) ر.ک: شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 182.
  • )) همان، ص 185.
  • )) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 7.
  • )) اشارات، ج 3، ص 378.
  • )) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 7 و 8.
  • )) آل عمران (3): 152.
  • )) کشف الاسرار، ص 310.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 8.
  • )) فتوحات مکّیه، ج 13، ص 234.
  • )) بحر المعارف، ص 252.
  • )) صحیفۀ سجّادیه، دعای 38، ص 197.
  • )) صد میدان، ص 22.
  • )) منازل السائرین، ص 37.
  • )) کتاب تعریف، ص 378.
  • )) اوصاف الاشراف، ص 71.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 272.
  • )) همان.
  • )) تحریم(66): 8.
  • )) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 282.
  • )) توبه یا شرح دعای سی و یکم صحیفه سجّادیه، ص 224.
  • )) مجموعه رسائل فارسی خواجه عبد الله انصاری، ج 1، ص 376.
  • )) نساء (4): 100.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 625.
  • )) ر.ک: آداب الصلاة، ص 7 ـ 8 .
  • )) مصباح الهدایه، ص 88.
  • )) اشارات، ج 3، ص 384.
  • )) مقالات فلسفی، ج 2، ص 173.
  • )) فجر (89): 27 ـ 30.
  • )) رعد (13): 28.
  • )) آداب الصلاة، ص 16 ـ 17.
  • )) اشارات، ج 3، ص 385.
  • )) صحیفۀ سجّادیه، دعای 22، ص 130.
  • )) شرح منازل السائرین، ص 371.
  • )) همان.
  • )) رعد (13): 21.
  • )) توبه (9): 18.
  • )) آل عمران (3): 173.
  • )) بقره (2): 150.
  • )) قلم (68): 43.
  • )) فتوحات مکّیه، ج 2، ص 190.
  • )) همان.
  • )) میزان الحکمه، ج 3، ص 1406.
  • )) ر.ک: آداب الصلاة، ص 13 ـ 14.
  • )) شرح منازل السائرین، ص 113.
  • )) میزان الحکمه، ج 3، ص 1406.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 221.
  • )) صد میدان، ص 113
  • )) منازل السائرین، ص 56.
  • )) اوصاف الاشراف، ص 109.
  • )) فتوحات مکّیه، ج 13، ص 186.
  • )) اخلاق (ترجمه کتاب الاخلاق)، ص 386.
  • )) کیمیای سعادت، ص 661.
  • )) مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ص 387.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 481.
  • )) ر.ک: همان، ص 224.
  • )) همان، ص 483.
  • )) صد میدان، ص 112.
  • )) بقره (2): 218.
  • )) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 230.
  • )) همان.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 230 ـ 231.
  • )) مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص 1079.
  • )) میزان الحکمه، ج 8، ص 3805.
  • )) اسراء (17): 9.
  • )) میزان الحکمه، ج 8، ص 3805.
  • )) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 551 ـ 553.
  • )) سرّ الصلاة، ص 38.
  • )) ر.ک: مصباح الهدایه، ص 88 ـ 89.
  • )) شرح فصوص الحکم، ص 52.
  • )) ر.ک: مصباح الهدایه، مقدمه، ص 166 ـ 167.
  • )) مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ص 427.
  • )) مثنوی گلشن راز، ص 12.
  • )) توحید (112): 1.
  • )) مصباح الهدایه، ص 89.
  • )) ر.ک: سرّ الصلاة، ص 101.
  • )) همان، ص 102.
  • )) شرح فصوص الحکم، ص 612.
  • )) همان، ص 709.
  • )) مآثر الآثار، ج 2، ص 239.
  • )) لمعات، ص 158.