مقامات معنوی در آینۀ کلام امام رحمه الله
سرکار خانم معصومه طلوع
1. سیر و سلوک
الف. مسلک
آدمی از او است«إنَّا لِلّٰهِ» و به سوی او باز خواهد گشت«إلَیْهِ رَاجِعُونَ»؛ از این رو برای او دو حرکت قابل فرض است: حرکت نزولی و حرکت صعودی. حرکت نیز جز در راه امکان پذیر نیست؛ بنابراین باید در پی شناخت این سیر بود؛ چرا که شناخت آن بسی آسان است و سلوک آن نیز سهل؛ زیرا این راه، همانی است که انسان یک بار آن را طی کرده است؛ چنان که خواجه نصیر گوید:
نشانه های آن بر او مکشوف و سلوکش آسان و لیکن مردم از آن مُعرضند؛ «وَ کَأیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّمٰوٰاتِ وَ الْأرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَ هُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ».
او سبب آسان پیمودن این راه را دیدن نشانه هایی می داند که در زمان نزول با آن مواجه شده است؛ و عدم شناخت در بازگشت را ناشی از فراموشی بیان می کند؛ چنان که قرآن می فرماید:
«وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إلیَ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً».
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 345
و این همان«صِرَاطَ الَّذِینَ أنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» می باشد که امام رحمه الله آن را صراط انبیای کمّل و صدّیقین می خواند و می فرماید:
... که عبارت از رجوع عین ثابت به مقام «الله » و فنای در آن است نه فنای اسماء دیگر که در حد قصور یا تقصیرات است طلب کند.
و صراط مستقیم آن رسول ختمی که دارای مقام برزخیت است نه چون موسی، کثرت بر وحدت غلبه داشت، و نه چون عیسی علیه السلام که در مقام غلبۀ وحدت بر کثرت بود، می باشد. پس سیر و سلوک از مبدأ تا مقصد، همان راهی است که رسول الله صلی الله علیه و آله ارائه کرده؛ «وَ أنَّ هٰذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً» و چون ایشان و ائمه علیهم السلامتجلّی وحدت مسیر و سالک و مقصد هستند، سالک باید پشت سر آنان حرکت کند تا به مقصد برسد.
ب. سالک
«سالک» اسم فاعل سلوک است و پیمایندۀ راه را سالک گویند. در عرفان، مراد از «سالک» کسی است که راه خداوند را برای رسیدن به کمال می پیماید و عارف تا زمانی که در حال حرکت بین مبدأ و منتها باشد، سالک نامیده می شود. مولانا گوید:
سالکان راه را محرم شدم سالکان قدس را همدم شدم
چون رسیدن به مقصد جز از طریق پیمودن راه حق امکان پذیر نیست، لذا سالک را« سالک الی الله » نامیده اند؛ و چون در مراحل مختلف، دارای مقاماتی می شود و در هر مقام، کمالی خاص را دریافت می نماید که با دیگر منازل متفاوت است، هر سالکی بر اساس این که در چه منزلی قرار گرفته، با سالک دیگر متفاوت می باشد؛ اما در همۀ مراحل لفظ« سالک» بر وی اطلاق می شود. بنابراین«سالک» لفظ کلّی متواطی می باشد؛ بر خلاف مراتب کمالی آن که مشکّک و ذو مراتب است.
مقدم ترین سالکان، صاحبان شریعت و ائمۀ اطهار علیهم السلام هستند که نه تنها خود سالکند، بلکه خود آن ها سلوک و مقصد هستند و آنان مصداق اتحاد سالک و مسیر و مقصد می باشند.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 346
ج. حرکت
«حرکت» در عرفان به سیر صعودی و نزولی انسان اطلاق می شود و در احادیث به اقبال و اِدبار عقل تعبیر شده است. از سخنان امام رحمه الله در کتاب جنود عقل و جهل چنین بر می آید که اِدبار عقل به معنای سیر نزولی، یعنی حرکت عقل از عالم غیب الغیوب به عالم شهادت است؛ و بر عکس آن، بر اقبال عقل اطلاق می شود، یعنی سیر صعودی که حرکت انسان از عالم ماده و نفسانیت و خروج از اَنانیت به سوی عالم عقل می باشد.
حرکت در سیر و سلوک، همان حرکت صعودی سالک است که با پاک نمودن دل از تعلّقات مادی و پاره نمودن حجاب ها، یکی پس از دیگری، به کمال نهایی خود می رسد و در این حرکت، استعداد و معرفت و ثبات قدم در سرعت رسیدن به کمال و مقصد، نقشی اساسی را بازی می کند؛ چنان که شاعر گوید:
هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
د. حال و مقام
«مقام» به معنای اقامت، محل قیام و منزلت، و مرتبه آمده است و کنایه از منازل و مراحل است. برخی گویند:
مقام در طریقیت، محل اقامت بود در سیر معنوی و سیر الی الله ؛ و آن ثابت تر از حال بود؛ چون حال دائمی شد و ملکۀ سالک گشت، مقام خوانند.
کاشانی مقام را مرتبتی از مراتب سلوک می خواند که در تحت قدم سالک آید و محل اقامت او گردد و زوال نپذیرد.
بنابراین«حال» مقدم بر«مقام» است و سالک در هر منزل، ابتدا صاحب «حال» می شود و در پایان آن منزل، صاحب «مقام» می گردد و این، تفاوت معنای «حال» و «مقام» است.
برخی از صاحبان سیر و سلوک چون خواجه، مراحل را «منازل» و ابن سینا «مقام» و برخی دیگر آن را «اسفار» نامیده اند؛ و در حقیقت، همۀ این الفاظ ناظر بر یک مفهومند؛ با
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 347
این تفاوت که مقام و منزل را می توان یک مرحلۀ سیر و سلوکی دانست، در حالی که سفر بر چند مرحله اطلاق می شود؛ یا این که تمام منازل را در مرتبه ای از سفر فرض کرد. شاید بتوان منزل و مرحله و مقام را در عرفان عملی، و اسفار را در عرفان نظری مورد نظر قرار داد؛ چنان که امام در اربعین حدیث از«مقام» و در مصباح الهدایه از«اسفار» یاد می کند.
هـ . مبدأ و منتها
در هر حرکتی باید مبدأ، منتها و متحرکی را فرض کرد. در سیر و سلوک، متحرک، سالک و مبدأ، نقطۀ شروع سیر و سلوک و منتها، مقصد یعنی کمال نهایی است.
مبدأ از نظر عرفا متفاوت است؛ چنان که اراده، توبه، یقظه و... را قدم اول بیان کرده اند و امام در اربعین حدیث، مقام اول در سیر و سلوک را «تفکر» بیان می کند که نتیجۀ آن عزم و اراده می باشد و می فرماید، پایین ترین مرتبه، عزم است:
...تصمیم بر ترک معاصی و فعل واجبات و جبران آنچه از او فوت شده در ایام حیات و بالأخره عزم بر این که ظاهر و صورت خود را انسان عقلی و شرعی نماید که شرع و عقل به حسب ظاهر حکم کنند که این شخص انسان است.
وی در بخش دیگری از همین اثر، قدم بر دوش ملائکه را قدم اول ذکر کرده اند.
اختلاف نظر امام در این زمینه، از یک سو بیانگر مراتب سالک است که گاه در مراحل اولیۀ سیر و سلوک است و گاه در مرتبۀ خواص است که باید از اَنانیت خویش گذر کند.
و از سوی دیگر، ناظر بر این است که امام از دیدگاه اخلاق به سالک می نگرد که باید به اصولی متخلّق شود تا بتواند گام های بلند عرفانی را متحمّل باشد، لذا از مراقبه و محاسبه و توبه و اراده و تفکر و... سخن می گوید و پس از آن، خروج از اَنانیت را گام اول می خواند. بنابراین، باید گفت اخلاق، مقدمۀ عرفان است، یعنی سالک با اصول اخلاقی تا مرز عالم غیب سفر می کند و پس از آن بر براق عرفان سوار می شود و حجاب ها را یکی پس از دیگری پاره می کند تا به منتها و مقصد برسد.
امام چون در صدد بیان سیر و سلوک عرفانی نیست، اخلاق را با عرفان در آمیخته و
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 348
سالک را در این راه هدایت می کند و در این راه، مبنای اخلاق را شرع قرار می دهد، نه اخلاق ارسطویی.
مقصد نهایی نیز نزد صاحبان دل و شهود متفاوت است؛ برخی آن را فنا و برخی بقا و گروهی، توحید ذکر کرده اند.
و. متوسّطات
سالک پس از طی مرحلۀ اول، برای رسیدن به مقصد نهایی باید منازل و مقامات بی شماری را پشت سر گذارد. برخی از آن ها عبارتند از سکینه، طمأنینه، خوف و رجا. از این منازل و مقامات که بین مبدأ و منتها قرار دارند، تعبیر به «متوسّطات» می شود.
سالک برای گذر از این منازل باید بر مرکبی مطمئن سوار شود که آن، ریاضت است؛ و نیز باید راهبری که این راه را طی کرده باشد و از تمامی راه های آن با خبر باشد، برگزیند تا او را هدایت کند و به مقصد رساند و از او به «پیر طریقت» یاد می کنند. مولانا گوید:
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی
2. ابزار راه
الف. ریاضت
گفتم هوا به مرکب خاکی توان گذاشت گفتا توان، اگر به ریاضت کنیش رام
خاقانی
سالک برای حرکت در راه دشوار سیر و سلوک باید خود را مسلح کند تا به سلامت به مقصد نایل شود. سلاح و ابزاری که باید از ابتدا تا انتهای راه با خود داشته باشد، ریاضت یا عبادت است.
«ریاضت» را برخی تعب، رنج و سختی معنا کرده اند و برخی آن را برای تعلیم اسب جهت سوار شدن به کار برده اند. در عرفان، ریاضت گوشه نشینی توأم با عبادت است و در تصوّف، به کارهای سخت یا ترک غرایز حیوانی و... اطلاق می شود.
شیخ اکبر ریاضت را به ریاضت ادب و طلب تقسیم می کند و بر این باور است که
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 349
ریاضت و تهذیب اخلاق که ناشی از آگاهی بخشی خداوند به بنده اش ـ با دلیل یا بدون دلیل ـ می باشد، عین لطف است.
خواجه عبد الله انصاری نیز آن را تمرین نفس برای پذیرش حقیقت تعریف می کند و بوعلی آن را تأمین کنندۀ چند هدف بیان می کند: یکی از بین بردن غیر حق از طریق ایثار، و دیگر نفس امّاره را به اطاعت از نفس واداشتن، و سوم لطیف کردن باطن برای کسب آگاهی.
امام رحمه الله با بهره گیری از استادشان بر این باورند که ریاضت باید شرعی باشد؛ زیرا اگر مطابق با شرع نباشد باطل بوده و حصول آن اعمال عجیبی است که توسط برخی از ریاضت کشان سر می زند. و ریاضت شرعی نیز ممکن نیست مگر این که سالک به قدم حق سلوک کند و خداجو شود و مصداق آیۀ «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا» گردد.
با دقت در این اقوال می توان دریافت که منظور از ریاضت، عبادت است؛ زیرا مقصد همۀ صاحبان معرفت از ریاضت، تبدیل کردن نفس امّاره به مطمئنّه می باشد و این جز با عبادت امکان پذیر نیست و این عمل چنان مورد توجه خداوند ـ تبارک و تعالی ـ قرار گرفته که بیش از یک صد و بیست مرتبه از آن یاد کرده است و معصومان علیهم السلام نیز در این زمینه سخن ها فرموده و انسان ها را به آن ترغیب نموده اند. آنان عبادت را به عبادت بردگان، مزدوران و آزادگان تقسیم فرموده و بهترین نوع آن را عبادت آزادگان دانسته اند که از آنِ خواص می باشد.
ب. عبادت
در اهمیت عبادت در سیر و سلوک همین بس که خداوند، تمامی پیامبرانش را دستور به عبادت می دهد و به حضرت مریم ـ سلام الله علیها ـ می فرماید:
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 350
«فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ».
و به رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
«وَ أْمُرْ أهْلَکَ بِالصَّلَوٰةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْهَا».
امام با بهره گیری از قرآن کریم و سخنان اهل بیت علیهم السلام راهیان حق را به عبادت سفارش می کند و می فرماید:
انسان متعبّد باید [ به] اوقات عبادتش موظف باشد؛ البته اوقات نماز را که مهم ترین عبادات است، باید حفظ کند؛ آن ها را در اوقات فضیلت به جا آورد؛ و در آن اوقات برای خود شغل دیگری قرار ندهد... در آن وقت، فارغ از امور دیگر باشد تا حضور قلب که مغز و لبّ عبادات است برای او میسور باشد.
عبادتی می تواند مرکب راهوار سالک باشد که سرزنده و دارای قدرت و توان باشد؛ عبادت مرده و بی روح هرگز سوار خود را به مقصد نمی رساند. روح نماز جز در سایۀ حضور قلب حاصل نمی شود؛ و این اخلاص است که سالک را به آسمان هفتم و سدرة المنتهی عروج می دهد. بنابراین اخلاص ابزاری است که سالک را بر آن می دارد تا از عبادت، به نحو شایسته بهره گیرد و راه را با آرامش خاطر بپیماید.
امام توجه خاصی به عبادت دارد؛ به نحوی که آن را در تمامی مراحل سیر و سلوک حاضر می بیند؛ تا آن جا که عبادت را وسیله ای می داند که ولیّ خاص خداوند را به مقام ولایت می رساند. از نظر وی، حضور قلب در عبادت، در سه مرحلۀ تجلیات اسمائی، افعالی و ذاتی ظهور می کند؛ هریک از این مراتب نیز دارای چهار مرتبۀ علمی، ایمانی، شهودی و فنایی می باشند و سالک با یاری پیرطریقت و انجام فرایض و نوافل می تواند این مقامات را کسب کند و در نهایت، به مقصد اصلی خود نایل شود.
علاوه برآن، امام نسخه هایی را برای تحصیل حضور قلب تحت عنوان «فراغت وقت» و «فهماندن اهمیت نماز و عبادت به قلب» ارائه می دهد و بر این عقیده است که فراغت
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 351
وقت، خود به خود با تکرار و مداومت، حضور قلب را حاصل می کند؛ از این رو سالکان را توصیه به بهره گیری از نوافل برای برطرف کردن نواقص عبادت می کند: چنان که عارف شبستری می گوید:
تا تو خود را در نبازی نمازت کی شود هرگز نمازی
عبادت دارای مصادیق بی شماری است که هر کدام مظهر یک یا چند اسم خداوند است؛ اما نماز مظهر تمام اسماء الهی است؛ به همین دلیل، بالاترین مرتبۀ عبادت را نماز خوانده و آن را «ذکر اکبر» یا «معراج مؤمن» نامیده اند.
عروج در نماز، از تکبیرات هفت گانه شروع می شود و تا سجده که نهایت عروج می باشد و سلام که بازگشت به خلق است( یعنی مرتبۀ فرق بعد الجمع) پایان می پذیرد و سالک به سوی خلق باز می گردد تا چند ساعتی را که فاصلۀ بین دو نماز است، به دستگیری خلق همت گمارد، یا از طریق عبادات دیگر، در معراج دیگری به کمالات بالاتری دست یابد.
ج. ذکر
«الهی ذکر توست که قدر تو را شاید.»
از مصادیق دیگر عبادت، «ذکر» است که همۀ عرفا و حتی متصوّفه نسبت به آن توجه خاص دارند و سالک الی الله باید از آن مراقبت نماید و به مداومت در آن دستور داده شده، تا همان گونه که امام رحمه اللهفرموده اند، قلب او گشوده شود.
در شرح منازل السائرین آمده است که ذکر، سبب رفع حجاب و خالص گرداندن انسان از بدی های صفات نفس، و رجوع به فطرت اُولیٰ است. ایشان «تذکر» را بالاتر از «تفکر» دانسته اند؛ چرا که تفکر، جُستن است و تذکر، یافتن.
امام، ذکر را تقویت کنندۀ روح سالک می داند و به برخی ذکرها سفارش می کند. ذکر
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 352
را نیز به قلبی و زبانی تقسیم می نماید:
اول زبان ذاکر بود، و قلب به تعلیم و مدد آن ذاکر شد و پس از گشوده شدن زبان قلب، زبان از آن تبعیت کرده به مدد آن یا مدد غیبی متذکر می شود.
خداوند نیز ذاکر را جلیس خود خوانده است.
بنابراین، ذکر سبب به فعلیت رسیدن استعدادهای سالک می شود و تأثیر آن در ظاهر و عبادت و کسب کمالات و درک مقامات والای عرفانی، ظاهر می شود.
حضرت امام برای مؤثر واقع شدن ذکر، اوقاتی چون سحرگاهان، قبل از طلوع آفتاب، آخر شب و هر زمانی که نفس از مشغلۀ مادی رها می شود را توصیه نموده اند. اگر در این اوقات، با توجه و اخلاص اذکار بیان شود، انسان مظهر اسماء الهی می شود.
د. شکر
یکی از اسماء الهی «شاکر» است؛ «کَانَ الله ُ شَاکِراً عَلِیماً» و به حکم«لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأزِیدَنَّکُمْ»؛ «شکر نعمت، نعمتت افزون کند»، جزای شکر گزاری، هدایت به راه راست و دریافت کمال، «شَاکِراً لِأنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَ هَدَاهُ إلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»، و سوار بر کشتی نوح شدن، «ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إنَّهُ کَانَ عَبْداً شکُوراً»، و سلامت به مقصد رسیدن است، «لَئِنْ أنْجَیْتَنَا مِنْ هٰذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ».
خداوند نعمت ها را آفرید و در خدمت خلق نهاد تا برای سالک، نشانی باشد جهت وصول به حقیقت؛ «إنَّ فِی ذٰلِکَ لاَیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ» و هر نعمتی را شکری خاص مقرر کرد؛ پس به تعدّد نعمت ها، درجات شکر نیز متعدد می شود و سالک باید بکوشد تا از درجات آن بالا رود و به کمال آن رسد و مظهر این اسم جمال حق گردد؛
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 353
تا به واسطۀ آن، قادر به طیّ سیر صعودی خویش شود.
خواجه عبد الله انصاری نیز شکر را اسمی برای شناخت نعمت و راهی برای شناخت مُنعِم بیان می کند. صاحب فتوحات نیز آن را ثنایی مخصوص حق تعالی، به جهت صفت مشکور بودنش می شمارد.
امام رحمه الله آنچه این محققان ذکر کرده اند را مسامحه می خواند و می فرماید:
آنچه را که این محققین ذکر فرمودند، مبنی بر مسامحه است و الاّ «شکر» عبارت از نفس معرفت به قلب، و نفس اظهار به لسان، و عمل به جوارح نیست، بلکه عبارت از یک حالت نفسانیه است که آن حالت، خود اثر معرفت مُنعِم و نعمت، و این که آن نعمت از مُنعم است، می باشد و ثمرۀ این حالت، اعمال قلبیه و قالبیه است.
و در اثری دیگر، شکر را از جنود عقل ذکر کرده و آن را به قدردانی نعمت های منعم، که در قلب به صورتی، و در زبان به صورتی دیگر، و در جوارح به شکلی دیگر ظاهر می شود، تعریف کرده است.
مراتب شکر را صاحب فتوحات، لفظی، عملی و علمی و خواجه عبد الله انصاری، لسانی، قلبی و عملی بر شمرده اند. امام با جمع نظر این دو بزرگوار، فرموده است:
مراتب ذکر، لسانی و قلبی و عملی است؛ و غایت شکر، معرفت عجز از قیام است.
ایشان بر این باورند که به دلیل تأثیر معرفت سالک بر شکر گزاری، شکر ذو مراتب است و در اوایل سفر، برای عام و خاص مشترک است، اما در مراتب عالیه، شکر مختص خواص می باشد و دیگران از آن بهره ای ندارند.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 354
بنابراین«شکر» نوعی عبادت است که سالک را برای رسیدن به مقصد یاری می رساند و بدون آن، سالک نمی تواند نتیجه ای از سیر و سلوک خود دریافت کند.
3. اوّلیات از نظر امام
چنان که گذشت، امام مقامات متفاوتی را برای سالک تحت عنوان «قدم اول» بیان فرموده اند؛ در یک مرتبه، تفکر و در مرتبۀ دیگر، اراده، توبه و خروج از اَنانیت را ذکر کرده اند.
امام بر این باورند که سالکان سه دسته اند: عوام، متوسّطان و خواص.و گام نخست را برای هر کدام از این سه دسته متفاوت می داند. خواجه عبد الله انصاری نیز در منازل السائرین، تمام منازل را برای هر سه دسته بیان می کند. بنابراین تفکر، یقظه و اراده گام اول عوام، و توبه برای متوسطان، و خروج از اَنانیت مختص خواص است. که مختصراً هر کدام را بیان خواهیم کرد.
الف. یقظه
امام در ابتدای اربعین حدیث، در شرح حدیث «جهاد با نفس»، شرط مجاهده را تفکر خوانده است؛ زیرا تفکر عامل بیداری و حرکت می باشد و به همین دلیل است که در آیات و روایات فراوانی، از تفکر در طبیعت به عنوان وسیله ای برای آگاهی و راه یابی به خداوند یاد شده است. امام نیز از سالک می خواهد تا شبانه روز، حداقل چند مرتبه در این جهان و مدبّر آن تفکر کند و آن را مقدمه ای برای ایجاد اراده و عزم در سیر و سلوک می داند.
شاید امام در این جا تحت تأثیر خواجه عارف بزرگ است که یقظه را اولْ قدم برای سالک، و تفکر را وسیلۀ بیداری برمی شمارد و هر دو را در یک مرتبه بیان می فرماید؛ زیرا تفکر سبب بیداری و عامل حرکت سالک می شود و او را به سوی معشوق سوق می دهد و عزم و ارادۀ او را ثابت می گرداند.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 355
ب. عزم و اراده
امام با بهره گیری از سخن بوعلی سینا که می گوید: «أوّل درجات حرکات العارفین، ما یسمّونه هم الإرادة» عزم را اولْ قدم در سیر و سلوک می خواند و به سالک توصیه می کند تا عزم خود را قوی سازد و اراده اش را محکم؛ زیرا بدون آن، راهی را نتوان پیمود و به کمالی نمی توان رسید. استاد ایشان، مرحوم شاه آبادی نیز آن را مغز انسانیت تعبیر کرده اند.
پیر هرات نیز عزم را مقدمۀ اراده بیان کرده و عزم سالک را در شروع، و اراده را در تداوم عزم به کار می گیرد و تا پایان مسیر، آن را به همراه دارد. وی در تفسیر آیۀ «مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیَا» ارزش هر کس را به ارادۀ او بیان می کند.
اما امام هر دو را به یک معنا بیان کرده و فرموده اند:
ای عزیز! بکوش تا صاحب عزم و دارای اراده شوی.
صاحب فتوحات نیز اراده را سوزش عشق در قلب، و متعلَّق آن را اخلاص می خواند و ملاعبد الصمد همدانی، بیست و سومین شرط از شرایط مرید، قبل از وصول به خدمت شیخ را اراده بیان می کند.
ج. توبه
«عزمی علی ترک ما یعرض لی من السیّئات، توبةً، توجب لی محبّتک، یا محبّ التوّابین!»
عارف بزرگ، خواجه عبد الله انصاری، اولْ مرتبۀ سیر و سلوک را در صد میدان، توبه بیان می کند و از آن به «بازگشتن به خدای» تعبیر می نماید و آن را «تریاق» و ذکر را «دارو» می خواند:
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 356
توبه نشان راه است و سالار بار و کلید گنج وصال است.
و در منازل السائرین توبه را مقام دوم می خواند و آن را جز با معرفت گناه، صحیح نمی داند.
برخی دیگر، توبه را بازگشتی از یاد غیر خدا تعریف کرده اند؛ و دیگری، توبه را رجوع از گناه دانسته است که شرط آن، آگاهی از گناه است.
عارف واصل، حضرت امام، توبه را از «منازل مهمّۀ مشکله» می خواند و می گوید:
آن، عبارت است از رجوع از طبیعت به سوی روحانیت نفس، بعد از آن که به واسطۀ معاصی و کدورت نافرمانی، نور فطرت و روحانیت محجوب به ظلمت طبیعت شده.
ایشان در تفاوت «توبه» با «انابه» چون خواجه معتقد است که:
حقیقت «توبه» رجوع از احکام و تبعات طبیعت است به سوی احکام روحانیت و فطرت؛ چنانچه حقیقت «انابه» رجوع از فطرت و روحانیت است به سوی خدا و سفر کردن و مهاجرت نمودن از بیت نفس است به سوی سر منزل مقصود؛ پس منزل «توبه» مقدّم بر منزل «انابه» است.
ایشان ارکان توبه را ندامت، پشیمانی از گناه و عزم بر برگشت از آن بیان فرموده اند؛ که اولی یقظه و دومی عزم و اراده لازم دارد و پیش از این گذشت.
همچنین شرایط توبه را با استفاده از حدیث معروف امیر المؤمنین علیه السلام با عناوین پشیمانی و عزم بر عدم عود، ردّ حقوق مخلوق، و ردّ حقوق خالق ذکر کرده است و کمال آن را تدارک آنچه ترک کرده بود و نیز جبران حظوظ نفسانیه ای که در ایام معاصی برای او حاصل شده، بیان می کند و این توبه را بالاترین مرتبۀ توبه می داند؛ که مؤمنان به آن فرمان داده شده اند:
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 357
«یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إلَی الله ِ تَوْبَةً نَصُوحاً».
بر اساس تحلیل شیخ بهائی، توبۀ نصوح که بالاترین مرتبۀ توبه است، به این نام نامیده شد چون تنها برای خدا است، یا به این دلیل که مردم را نصیحت می کند، یا توبه ای است که صاحبان آن، خود را از توبه کردن نصیحت می کنند تا این که آثار گناه به کلی از آنان زایل شود.
و در شرح دعای سی و یکم صحیفۀ سجّادیه آمده است که توبه محفوف به دو توبه از سوی خداوند است: یکی توبۀ توفیق، و دیگر توبۀ غفران؛ اوّلی بازگشت به رحمت و دیگری به عبودیت است. خواجۀ انصار این مضمون را چنین بیان می کند:
الهی! به توبه ام و از توبه به توبه ام؛ آنچه از تو آید در آن غرقه ام.
د. خروج از اَنانیت
«مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِراً إلَی الله ِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ»
سالک پس از گذر از منازل اولیۀ اراده، یقظه و توبه، به مرز عالم طبیعت و عالم غیب نزدیک می شود. برای خروج قطعی از عالم ماده و وصول به عالم عقل، لازم است حرکت خاصی داشته باشد، که اول قدم برای او محسوب می شود؛ زیرا در مقام خواص قرار می گیرد.
حضرت امام این مرحله را با تعابیر «خروج از اَنانیت» یا «قدم بر فرق خود» یا «قدم بر دوش ملائک گذاشتن» بیان کرده است که با افعال و حالات عارف در آن مقام مناسب است؛ زیرا در این حرکت، سالک اولاً تمام استعدادهای خود را به فعلیت می رساند، ثانیاً از عالم طبیعت به طور کلی جدا شده و به عالم عقل وصول یافته است. به همین دلیل می فرماید:
شرط تحقق سیر الی الله ، خروج از بیت مُظلم نفس و خودی و خود خواهی است؛ چنانچه در
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 358
سفر حسّی عینی، تا انسان به منزل و جایگاه خویش است، هرچه گمان مسافرت کند، بگوید من مسافرم، مسافرت تحقق پیدا نکند.
حضرت امام این قدم را میزان حق و باطل می داند. ایشان در مصباح الهدایه، سفر اول را«سفر من الخلق الی الحقّ المقیّد» که همان خروج از عالم طبیعت است، می شمارد. به فرمودۀ امام، در این سفر، تمام حجاب هایی که جنبۀ «یلی الخلقی» دارد پاره می شود و جمال حق را به ظهور فعلیتش ـ که ظهور در مراتب اکوان است ـ مشاهده می کند و جمیع خلق برای او آینۀ تمام نمای حق می شود.
این فراز، مطابق سخن شیخ حکما در حال سالک الی الله است که:
إنّه لیتوغّل فی ذلک حتّی یغشاه فی غیر الارتیاض؛ فکلّما لمع شیئاً، عاج منه إلی جناب القدس بتذکّر من أمر، أمراً، فغشیه غاشٍ یکاد یری الحقّ فی کلّ شیء.
که می توان آن را با «مواصلت» در صد میدان و«غرق» در منازل السائرین موازنه کرد.
استاد مطهری در این مقام آورده است:
عارفی از کوچه می گذشت، زمزمۀ عابری را شنید که شعری را زمزمه می کرد به این مضمون:
پشت بام آمدی قالیچه تکاندی قالیچه بهانه بود، خود را بنماندی
آن مرد عارف از شنیدن این شعر، به یاد حقیقتی افتاد که بر این جمله تعبیر شده است؛ گفت:«کنتُ کنزاً مخفیاً، فأحببت أن اُعرف، فخلقتُ الخلقَ لکی اُعرف» و از خود بی خود شد.
امام رحمه الله مقامات متفاوتی را تحت عنوان «گام اول» نام نهاده اند ـ بر خلاف صاحبان معرفت که همگی، یکی را گام اول بیان کرده اند ـ و این امر دلالت بر توجه خاص ایشان به مقدمات و نتیجه است؛ زیرا گام اول را در یک مرتبه عزم و اراده ـ که شرط آن تفکر است ـ ذکر می کند؛ و پس از آن از توبه به عنوان گام نخست نام می برد؛ و در نهایت، خروج از اَنانیت را قدم اول سیر و سلوک می خواند.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 359
با دقت در این موضوع، می توان فهمید که عزم و اراده بدون تفکر، و توبه بدون آن دو، امکان ندارد؛ پس سالک ابتدا باید صاحب مقام یقظه شود، تا صاحب اراده و عزم گردد، و در نهایت از پلکان توبه بالا رود و آخرین مرتبۀ توبه ـ که توبۀ نصوح است ـ را ادراک نماید، تا با این وسایط به مرز عالم غیب برسد و با گام برداشتن در خروج از اَنانیت، به عالم غیب پا گذارد، و با تلاش و کوشش در عالم غیب حرکت کند تا به عالم واحدیت وصول یابد. پس در حقیقت، قدم بر فرق ملائکه نهادن، چیزی جز وارد شدن در عالم غیب نمی باشد.
4. متوسّطات
«متوسّطات» حالات و مقاماتی است که برای سالک، پس از گذر از مقام نخست، دست می دهد و عدد آن نزد عرفا متفاوت است؛ که طبق بیانات امام، به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
الف. طمأنینه
«یَا أیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»
خداوند تبارک و تعالی بندگان خاصی را که لایق جنت هستند، با لفظ«أیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» مورد خطاب قرار می دهد و بازگشت هر کس را به پروردگار خود می داند.
سرّ این سخن آن است که هر سالکی چون در یک یا چند ذکر مداومت نماید، مظهر آن اسم می شود و عبد آن می گردد. و این با طمأنینه و سکونت حاصل می شود؛ تا از این راه، ذکر را به قلب تلقین کند، به گونه ای که زبانِ گویای قلب شود. ارتباط عمیق ذکر با این گفتار حق که «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ الله ِ» به خوبی روشن است.
امام خمینی رحمه الله می فرماید:
از آداب مهمّۀ عبادات، خصوصا عبادات ذکریه «طمأنینه» است... و آن، عبارت است از آن که شخص سالک، عبادت را از روی سکونت قلب و اطمینان خاطر به جا آورد؛ زیرا که اگر عبادت
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 360
را با حال اضطراب قلب و تزلزل به جا آورد، قلب از آن عبادت منفعل نشود و آثاری از عبادت در ملکوت قلب حاصل نشود و حقیقت عبادت، صورت باطنیۀ قلب نگردد.
بنابراین بین عبادت و طمأنینه رابطۀ دو گانه ای وجود دارد که عبادت، سبب کمال طمأنینه، و آن نیز سبب ترفیع مقام عبادت می شود.
ابن سینا حال سالک مطمئن را چنین بیان می کند: «هو غائب حاضراً؛ و هو ظاعن مقیماً» و حال چنین شخصی را مصداق این شعر می داند:
هرگز حدیث حاضر و غایب شنیده ای من در میان جمع و دلم جای دیگر است
امام سجاد علیه السلام در صحیفۀ سجّادیه طمأنینه را عاملی سود بخش در ادای وظیفۀ بندگی ـ در زمان ترس یا ایمنی، خشم یا رضاـ می دانند.
اگرچه «سکینه» به معنای آرامش قلب است، اما مقدمۀ طمأنینه می باشد و از تداوم آن، طمأنینه حاصل می شود. برای این دو، تفاوت هایی شمرده اند؛ از جمله این که سکینه توسط خداوند و به دلیل ریاضت سالک حاصل می شود، حال آن که طمأنینه را سالک کسب می کند؛ و نیز سکینه زایل شدنی است، به همین دلیل آن را «حال» خوانند، اما طمأنینه باقی و ماندگار است و آن را «مقام» دانند.
طمأنینه خود، دارای سه مرتبه است: طمأنینه قلب، روح و شهود؛ که مرتبۀ سوم آن را مخصوص اولیای خاص خداوند می دانند.
در حقیقت، صاحبان این مقام به مرتبه ای رسیده اند که در هر حال، دارای آرامش هستند؛ زیرا یک مرتبه از وصول برای آنان حاصل شده است و اگر چه با مردم زندگی می کنند، اما در حقیقت هر لحظه در محضر دوست هستند. امید آن که با تلاش و کوشش و ریاضت و عبادت به این مقام بلند دست یازیم.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 361
ب. خشوع
«وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أمَرَ الله ُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ».
یکی از آثار عبادت، «خشوع» است:
«وَ أَقَامَ الصَّلوٰةَ وَ آتَی الزَّکٰاةَ وَ لَمْ یَخْشَ إلاَّ الله َ».
خشوع به درگاه خداوند سبب زیاد شدن ایمان می شود:
«الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا».
و به سبب آن، نعمت بر مؤمنان تمام می شود و سبب هدایت آنان می گردد:
«فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِی وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ».
در توصیف مؤمنان، خشوع نقش خاصی را ایفا می کند:
«خَاشِعَةً أبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ».
خشوع در دنیا و در آخرت، هم از ویژگی های خاص مؤمنان بیان شده و هم صفت مستکبران و ستمگران ذکر شده است؛ و این صفتی است که مخصوص مخلوقات است و راهی به عالم الوهیت ندارد.
ابن عربی آن را تجلّی الهی بر قلب مؤمن، به طریق تعظیم و اجلال، و بر کافر از راه قهر می داند.
در روایتی از امام صادق علیه السلام نیز شرط ایمان بیان شده است:
«لاإیمان إلاّ بعمل، و لاعمل إلاّ بیقین، و لا یقین إلاّ بالخشوع».
امام رحمه الله خشوع را از اموری می داند که سالک باید آن را در همۀ عبادات، خصوصاً نماز، حفظ کند و برای آن مراتبی را ذکر کرده است؛ زمانی که حُسن جمال را ادراک کند، ممزوج
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 362
با حبّ می شود، و آن گاه که حُسن جلال ادراک شود، با خوف همراه است. اگرچه در هر حبّی، خوفی نهفته است و آن نیز در برگیرندۀ حبّ است.
و این، تفسیر سخن خواجه عبد الله است که می فرماید:
الخشوع خمود النفس و همود الطباع، لمتعاظم أو مفرع.
بنابراین، نتیجۀ عبادتِ با اخلاص، دریافت مقام خشوع است؛ که آن نیز مقدمۀ دریافت مقامات بالاتری می باشد. پیامبر صلی الله علیه و آلهدر پاسخ معنای «خشوع» می فرماید:
«التواضع فی الصلاة، و أن یقبل العبد بقلبه کلّه، علی ربّه عزّ و جلّ».
ج. خوف و رجا
امام صادق علیه السلام فرمودند:
پدرم می گفت: همانا نیست بنده مؤمنی مگر در دل او دو نور است: نور ترس و نور امید. اگر کشیده شود این، افزون نشود بر آن؛ و اگر کشیده شود آن، افزون نیاید بر این.
واژۀ «رجا» هشت مرتبه در آیات به کار رفته است و برخی آن را به معنای امید گرفته و گفته اند:
امید مرکب خدمت است و زاد اجتهاد و عدّت عبادت.
در منازل السائرین ضعیف ترین منازل مرید خوانده شده است و خواجه نصیرالدین طوسی می گوید:
هرگاه مطلوبی متوقّع باشد که در زمان استقبال حاصل خواهد شد و طالب را ظن باشد به تحصیل اسباب آن مطلوب، فرحی که از تصور حصول آمیخته با توقّع باطن او حادث شود، رجا خوانند.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 363
و صاحب فتوحات آن را طمعی در آینده می داند که سبب پیشرفت در احوال و مقامات و معارف می شود، تا شخص به معراج رسد.
پس رجا همان نور امیدی است که به لطف حق، در سالک دمیده می شود و او را تحریص به حرکت می کند و سبب کسب کمالات بالاتر می گردد.
«خوف» در لغت به معنای بیم و ترس است و در اصطلاح، حالت تألّم و سوزش قلب به سبب امری است که در آینده ممکن است به وجود آید.
صاحب کیمیای سعادت آورده است:
خوف حالتی از احوال دل است و آن، آتش دوری است که در دل حاصل می شود؛ و ثمره آن، علم و معرفتی است که زمان گناه چنان باشد که فرد در چنگال شیر است؛ ترس او از شیر نیست، بلکه خوی شیر است که انسان را می ترساند. این خوف، خوف انبیا است که در نهایت، منجر به عصمت آن ها شده است.
کاشانی از خوف چنین سخن می گوید:
از جمله منازل و مقامات طریق آخرت یکی خوف است، اَعنی انزجاج قلب و انسلاخ او از طمأنینت امن به توقّع مکروهی ممکن الحصول.
از این سخن کاشانی دریافت می شود که خوف سالک، در نتیجۀ طمأنینه ایجاد می شود.
امام خمینی رحمه الله می فرماید:
این خوف، علاوه بر آن که خود یکی از کمالات معنویه است، منشأ بسیاری از فضایل نفسانیه و یکی از مصلحات مهمّۀ نفس است بلکه سرچشمۀ تمام اصلاحات و مبدأ علاج جمیع امراض روحانی توان آن را شمرد.
ایشان خوف را به خوف عامه از عذاب، و خاصه از عتاب، و اخص از احتجاب،
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 364
تقسیم می کند و بالاترین مرتبۀ خوف را خوف از عظمت و تجلیات قهریه و جلالیۀ حق می داند، که مخصوص خواص می باشد.
نکته ای که تذکر آن ضروری می نماید آن است که یقین را دو پر است: یکی ترس و دیگری امید؛ و کسی با یک پر نمی تواند پرواز نماید. اگر سالک به وجود ناقص خود نظر افکند و نظری نیز به وجود مطلق حق تعالی کند، دو حال در او ایجاد می شود: یکی خوف که به جهت نقص وجود او در برابر غنی مطلق، که نه تنها ناچیز است، بلکه هیچ می باشد. و دیگر رجا که با توجه به صفات و کمالات بی انتهای خداوند ـ مانند رحمانیت و رحیمیت ـ که کل موجودات را در بر می گیرد، و به طور خاص، صاحبان معرفت را به آن وعده داده است:
«اُولـٰئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ الله ِ وَ الله ُ غَفُورٌ رَحِیمٌ».
بنابراین، سالک پس از مسلح شدن به این دو مقام، حرکت خود را در راه سیر و سلوک ادامه می دهد. در حقیقت با خوف، هشیارانه راه را طی می کند و با دریافت مقام رجا، سرعت را بیش تر می کند. چنین شخصی هرگز دچار خطا نمی شود و به مقدمات مقام عصمت نایل می شود.
امام رحمه الله نیز توجه خاصی به این موضوع داشته اند؛ لذا خوف و رجا را برای سالک به طور یکسان در نظر دارند؛ زیرا خوف که مظهر اسماء جلالیه و رجا که مظهر اسم جمال حق تعالی است، در سالک یکسان جلوه می کند.
برخی رجا را بر خوف رجحان می دهند؛ زیرا خوف از فضایل نفسانیه و کمالات عقلیه نیست و تنها در دنیا وجود دارد و پس از مرگ منقطع می شود، اما رجا پس از مرگ افزون نیز می شود.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 365
امام این نظریه را نمی پذیرد و می فرماید:
بر فرض صحت، راجع به متوسطین است... و اما حال خواص و اولیا غیر از آن است که ذکر کرده اند؛ زیرا خوف و رجایی که [از] مشاهدۀ عظمت و جلال تجلّی اسماء لطف و جمال، در قلب حاصل شود، به معاینۀ امور آخرت زایل نشود، و رجحان بر یکدیگر پیدا نکند.
5. نهایات
سالک پس از طی منازل متعدد، به پایان راه و مقصد نهایی خودش می رسد و چون صاحبان معرفت، مقصد را چون مبدأ، متفاوت بیان کرده اند، نهایات را در مقامات مختلف مطرح می کنیم:
الف. عصمت
جوشش و افزونی زر در زکات عصمت از فحشا و منکر در صلات
آن زکاتت کیسه ات را پاسبان و آن صلاتت هم ز گرگانت شبان
اولین گام نهایی که سالک در نتیجۀ حرکتش به آن واصل می شودـ که برای برخی مقصد نهایی است، و برای برخی دیگر، اول راه وصول به حق می باشدـ عصمت است. امام صادق علیه السلام آن را چنین تعریف می کند:
«المعصوم هو الممتنع بالله من جمیع محارم الله »؛
معصوم کسی است که به کمک خدا از همۀ محرّمات الهی خود را نگاه دارد.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله در پاسخ به این پرسش که «معصوم کیست؟» فرمودند:
معصوم کسی است که به ریسمان خدا چنگ زند؛ و ریسمان خدا همان قرآن است و این دو (معصوم و قرآن) تا روز قیامت از هم جدا نمی شوند. امام به سوی قرآن رهنمون می شود و قرآن به سوی امام. و این فرمودۀ خدای عزّ و جلّ است، آن جا که می فرماید: «همانا این قرآن
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 366
به آن چه درست تر، راه می نماید».
امام صادق علیه السلام تعریفی عام ارائه می دهد که شامل تمامی سالکان الی الله می شود و آن عصمت از گناه است در مراتب مختلف؛ و این امکان ندارد مگر با تمسک به معصوم و کتاب خداوند، که رسول الله صلی الله علیه و آلهآن را وسیلۀ هدایت بیان فرموده است.
بنابراین کسی که لباس عصمت را می پوشد، در حقیقت خود را در هاله ای از نور محصور می کند، به گونه ای که امکان ورود ظلمت در وجودش زایل می شود.
خود این عصمت نیز دارای مراتبی است؛ پایین ترین مرتبۀ آن، مقصد نهایی عوام است؛ مرتبۀ بالاتر آن، از مقامات متوسط برای سالکان متوسط و خواص محسوب می شود، که باید از آن منازل بگذرد تا کمال نهایی خود را دریابد. برترین مرتبۀ آن، عصمت از گناه و اشتباه می باشد و آن، مخصوص کمّلان راه حقیقت است، که جز ائمۀ اطهار علیهم السلام و رسول الله صلی الله علیه و آله و رسولان به حق خداوند را در بر نمی گیرد.
امام خمینی از بالاترین مرتبۀ عصمت تحت عنوان «مقام ائمۀ اطهار علیهم السلام» یاد کرده و آن را مقامی می داند که فوق عقول ارباب معرفت و شهود اصحاب عرفان است و آن را چون عنقای مُغرِب داند که غیب مطلق است و دست آمال از ذروۀ جلال آن کوتاه است.
مقام عصمت ـ که از ابتکارات امام محسوب می شود و او تنها کسی است که آن را مقامی خاص دانسته است ـ مقام نهایی عوام است و برای دیگر سالکان به عنوان مقام متوسط فرض می شود، و اولْ مقام خواص، یعنی اولیاء الله علیهم السلام به حساب می آید.
ب. فنا
«الهی هب لی کمال الانقطاع إلیک، و أنر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک، حتّی تخرق أبصار القلوب حجب النور، فتصل إلی معدن العظمةِ، و تصیر أرواحنا معلّقة بعزّ قدسک»؛
بار الها! بر من این موهبت ارزانی فرما که از همه بریده و با تو پیوندم و چشم دل ما را با نور
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 367
نگاه بر جمالت روشن و منوّر فرما تا دیدۀ دل، حجاب های نور را در هم دریده و به معدن عظمت بار یابد و جان های ما به عزّت قدست وابستگی و تعلّق یابد.
چون سالک، لباس عصمت پوشید و اَنانیت از وجود او رخت بربست و حجاب ها از او رفع گردید و ظلمت به نور مبدّل شد، روح او به روح نامتناهی الهی متصل می شود. امام رحمه الله از این مرحله به سفر دوم، یعنی«سیر من الحقّ المقید الی الحقّ المطلق» تعبیر فرموده است. در این سفر، هویات وجودی سالک نابود می شود و تعیّنات خلقیه به کلی محو می گردد و قیامت کبری به ظهور وحدت تامّه و حق به مقام وحدانیت تجلّی می یابد و نباید چیزی از اَنانیت باقی بماند؛ زیرا در این صورت، شیطان ظهور می کند و سالک گرفتار «شَطَح» می شود.
جناب آقای آشتیانی در مقدمۀ شرح فصوص الحکم می گوید:
مشاهدۀ صریح وجود مطلق در مقام اطلاق، بدون ملاحظۀ وجود اضافی نسبی امکانی، اختصاص به مقام ختمی و کُمّل از ورثۀ او دارد، در مکان تمکّن بعد از تلوین و مرتبۀ مظهریت تجلّی در آخر سفر سوم و اوایل سفر چهارم است.
ایشان «اسفار اربعه» را چنین بیان می کنند.
سفر من الخلق إلی الحقّ؛ سفر من الحقّ إلی الحقّ بالحقّ؛ سفر من الحقّ إلی الخلق بالحقّ؛ و سفر من الخلق إلی الخلق بالحقّ.
برخی دیگر فنا را نهایت سیر الی الله و بقا را آغاز سیر فی الله می دانند. فنای فی الله نه تنها مورد توجه عرفای اسلامی است، بلکه مکاتب غیر اسلامی ـ چون بوداییان ـ نیز از فنا تحت عنوان «نیروانا» یاد کرده و آن را مقصد نهایی سالکان دانسته اند.
تمامی مکاتب در تلاش هستند که رابطۀ انسان با خداوند را به گونه ای خاص و در حد نهایی آن برسانند؛ و از آن به «وصول» یا «فنا» تعبیر نموده اند؛ یعنی مقامی که پردۀ حجاب
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 368
از میان انسان و مبدأ هستی کنار می رود، اما هرگز اتحاد حاصل نمی شود؛ زیرا:
سیه رویی ز ممکن در دو عالم جدا هرگز نشد و الله اعلم
ج. توحید
«قُلْ هُوَ الله ُ أحَدٌ»
آخرین مقامی که سالک پس از طی طریق، در آن منزل می کند و به سفر« من الخلق الذی هو الحقّ» دست می یابد، سفر از اعیان خارجیه به حق، یعنی به وجود حقانی او است؛ تا جمال حق را در کل موجودات مشاهده کند. در این سفر به نبوّت تشریعی دست می یابد و دیگران را از صفات و اسماء و معارف حقّه به اندازۀ استعدادشان آگاه می کند.
سالک در این مرحله ولایت می یابد و مظهر کامل خداوند می شود؛ اگرچه این مرحله نیز خود، دارای منازلی است و سالک می تواند تا بالاترین مرتبۀ آن پیش رود.
امام، نماز را با تمام مراتبش مظهر توحید دانسته است و قرائت و رکوع را مظهر توحید صفاتی و افعالی و اسمائی، و سجده را مرتبۀ توحید ذات ـ که آخرین منزل قرب است ـ بیان می کند. بنابراین از نظر حضرت امام، سجده آخرین منزل قرب و منتهی النهایه وصول می باشد و آن، «سرّ تمام صلاة» و به همین دلیل، برترین و والاترین عبادت است.
سالک در سجده به مقامی دست می یابد که از سلطان ربوبیت و سمات عبودیت در قلب او اثری نمی ماند و کارگزار خداوند و قائم به امر خداوند می شود؛ «... فهو سمعه و بصره»؛ پس او گوش و چشم عبد می شود؛ بلکه نه گوشی، نه چشمی و نه حتی چیزی برای اشاره یافت می شود.
خواجه عبد الله مراتب توحید را تقلیدی، افعالی، و بقای بعد از فنا، بیان می کند؛ و استاد جلال الدین آشتیانی توحید خاص الخاص را توحید عارف کامل، و توحید
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 369
اخصّ الخواص را مختص پیامبر و ورثۀ او از عترت می داند و در «فصّ هودیه» مراتب احدیّت را به احدیّت ذاتی، احدیّت اسمائی و صفاتی و افعالی تقسیم نموده است.
بنابراین، مقام توحید، آخرین گامی است که سالک می تواند به سوی آن حرکت کند تا در آن مقام، مظهر تمام و کمال اسماء و صفات حق تعالی شود. در حقیقت، قلۀ منیع توحید، آخرین منزل سالک است که باید آن را دریابد و آن، مخصوص مقام ولایت مطلقه است که جز معصومان علیهم السلام و در رأس آنان رسول اکرم صلی الله علیه و آله را در بر نمی گیرد و قابل درک برای همگان نمی باشد. سیدحیدر آملی در جامع الاسرار می گوید:
حقیقت توحید بالاتر از آن است که بتوان به آن اشاره یا تعریف کرد؛ زیرا عبارات و اشارات در شناخت او حجابی می شود و حقیقت او منزّه از این است که در فهم ها و عقول بگنجد.
با وصول به منزل توحید، زبان حال سالک چنین است:
جانا ز میان ما منی رفت و توئی چون من تو شدم تو من، مکن ذکر دوئی
خاتمه
امام رحمه الله با توجه به دو نیروی قوی عقل و نفس در وجود انسان، می کوشد تا با تقویت عقل، نفس را تحت کنترل در آورد؛ به همین دلیل، علاوه بر معرفی مسیرهای مزیّن به اخلاق و عرفان، راه های انحرافی را نیز گوشزد می کند و عوامل مثبتی چون خوف را باز دارندۀ از خطا، و تفکر را تعدیل کنندۀ هوای نفس معرفی می کند.
علاوه بر آن، امام در کتب خود به استعداد سالکان توجه کرده و همۀ آنان را مخاطب قرار داده است؛ گاه روی سخن او با عوام است و گاه برای خواص قلم می زند و گاه با متوسطان سخن می گوید.
به عنوان نمونه، سرّ الصلاة را برای خواص و آداب الصلاة را جهت تنبّه عوام و متوسطان نگاشته اند و مصباح الهدایه را در عرفان نظری و اربعین حدیث را در عرفان
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 370
عملی و اخلاق به رشتۀ تحریر در آورده اند.
انتخاب دقیق احادیث، نشان از پیوند علم و عمل در ایشان و توجه به مراحل اخلاق و سیر و سلوک است؛ زیرا اولین حدیث انتخابی ایشان«مبارزه با نفس» و آخرین حدیث در وادی توحید است. بنابراین ابتدا و انتهای راه را می نمایاند و بین آن دو را ـ کم و بیش ـ بیان می فرماید.
گام اول شروع، آن چنان برای ایشان قابل ارزش است که برای عوام، تفکر و اراده و عزم، و برای متوسطان توبه، و برای خواص خروج از اَنانیت را ذکر کرده اند.
امام چندان به متوسطات نمی پردازد و تنها به ذکر نمونه هایی بسنده می کند؛ زیرا اولاً هدفشان ارائۀ راه و رسم سیر و سلوک نبوده است؛ ثانیاً عرفان را با اخلاق همراه می کند؛ ثالثاً به عنوان مقدمه، نظریات عرفا را مورد توجه قرار داده است؛ اگر چه بیان نفرموده اند.
حضرت امام رحمه الله از توکل به عنوان تقویت کنندۀ سالک نام می برند؛ همان گونه که خلوص نیت و حضور قلب را برای رسیدن سالک به مقصد و مقصود فرض می دانند.
ایشان در آثارشان چون طبیبی است که علاوه بر آگاهی دادن به بیمار، داروهایی را برای او نسخه می کند تا سلامتش را تثبیت گرداند. به عنوان مثال، قرب نوافل را وسیلۀ دست یابی به مقام فنا، و تفکر در سورۀ حشر در تعقیب نمازها را مؤثر در اصلاح نفس بیان می کند، و نیز تفکر در خلقت و مبدأ را در شبانه روز ـ هرچند کم باشد ـ قابل ارزش می داند. درحقیقت او پیر طریقتی است که دست سالک را می گیرد و قدم به قدم برای رساندن به مقصد حرکت می دهد.
با این همه اوصاف، او ـ اعلی الله مقامه ـ پا از فروتنی فراتر نگذاشت و در همه حال، خود را سالکی که به مقصد نرسیده است، می داند و برای فلاسفه و عرفا و متفکران ارزش خاصی قائل است و از آنان با تعبیرهایی زیبا و دلنشین یاد می کند. و این، نشان از کمال روحی امام دارد؛ بر خلاف برخی از افراد که فلاسفه را کافر یا مطرود و عرفا را انکار می کنند.
پایان مقاله را با این شعر امام ختم می کنیم که:
یا رب نظری ز پاکبازانم ده لطفی کن و ره به دلنوازانم ده
الحمد لله رب العالمین
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 371
کتاب نامه
قرآن کریم.
1. آداب الصلاة، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1380 ش.
2. آغاز و انجام، خواجه نصیرالدین طوسی، مقدمه و شرح آیة الله حسن زاده، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374 ش.
3. اخلاق (ترجمه کتاب الاخلاق)، سید عبد الله شبر، انتشارات هجرت.
4. الاشارات و التنبیهات، ابوعلی سینا، تهران، مطبعة الحیدری، 1379 ق.
5. اوصاف الاشراف، خواجه نصیرالدین طوسی، مشهد، 1371 ش.
6. بحر المعارف، مولی عبدالصمد همدانی، قم، انتشارات بیدار، 1366 ش.
7. توبه یا شرح دعای سی و یکم صحیفۀ سجّادیه، سیدمحمد ضیاء آبادی، کتابخانۀ صدوق، 1363 ش.
8. سرّ الصلاة، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.
9. شرح چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.
10. شرح حدیث جنود عقل و جهل، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1377 ش.
11. شرح فصوص الحکم، محمد داود قیصری رومی، تصحیح و مقدمۀ جلال الدین آشتیانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1375 ش.
12. شرح منازل السائرین، عبدالرزاق لاهیجی، قم، انتشارات بیدار، 1372 ش.
13. صحیفۀ سجّادیه، ترجمه حسین انصاریان، پیام آزادی، 1375 ش.
14. الفتوحات المکّیه، محیی الدین عربی، قاهره، المکتبة العربیه، 1410 ق.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 372
15. فرهنگ لغات، اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، سیدجعفر سجادی، تهران، کتابخانۀ طهوری، 1375 ش.
16. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1367 ش.
17. کتاب تعریف، ابوبکر محمد کلابادی، ترجمۀ شریعت، انتشارات اساطیر، 1371 ش.
18. کشف الاسرار و عدّة الابرار، ابوالفضل رشیدالدین میبدی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1361 ش.
19. کیمیای سعادت، محمد غزّالی، انتشارات طلوع و زرین، 1364 ش.
20. لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا و دیگران، تهران، سازمان لغت نامه، 1352 ش.
21. لمعات، محیی الدین عراقی، مقدمه و تصحیح خواجوی مولوی، نشر فارابی، 1371 ش.
22. مآثر الآثار، حسن حسن زاده آملی، به کوشش داود صمدی آملی، انتشارات گوهر علم آمل، 1375 ش.
23. مثنوی گلشن راز، شیخ محمود شبستری، نشر اشراقیه، 1371 ش.
24. مثنوی معنوی، مولانا جلال الدین محمد بلخی، تصحیح نیکلسون، تهران، انتشارات پژوهش، 1378 ش.
25. مجموعۀ رسائل فارسی خواجه عبدالله انصاری، خواجه عبدالله انصاری، تصحیح محمد سرور مولایی، تهران، انتشارات توس، 1377 ش.
26. مصباح الهدایة الی الخلافة والولایه، امام خمینی، مقدمه سید جلال الدین آشتیانی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376 ش.
27. مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، عزالدین محمود کاشانی، تهران، نشر هما، 1376 ش.
28. مقالات فلسفی، مرتضی مطهری، انتشارات حکمت، 1366 ش.
29. منازل السائرین، خواجه عبد الله انصاری، مؤسسه دارالعلم، 1417 ق.
30. میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، ترجمه فارسی، دار الحدیث، 1377 ش.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 373
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 374