کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره)

عشق و عرفان از منظر امام خمینی رحمه‌الله

‏ ‏

‏ ‏

عشق و عرفان از منظر امام خمینی رحمه الله

‏ ‏

حجة الاسلام و المسلمین سید محمد شفیعی مازندرانی

مقدمه

‏عشق و عرفان، برترین زمینۀ پرواز انسان ها به عالم ملکوت و مهم ترین سبب گرفتار‏‎ ‎‏نشدن آدمی به ندامت و خسرانند. کسانی که از این عیار الهی در زندگی روزمرۀ خود به‏‎ ‎‏دورند، گرفتار انواع بیماری های روحی و اضطراب ها و ناامنی های درونی می شوند و‏‎ ‎‏سرانجام نیز دچار خسران خواهند بود. عشق و عرفان زمینه ساز انجام عبادتند؛ که آن نیز‏‎ ‎‏عامل وصال و نوش داروی زندگی می باشد.‏

‏آری عرفان، بیداری است؛ بیداری انسانی که خویشتن خویش را در پرتو پرداختن به‏‎ ‎‏معنویات و از راه پرداختن به تزکیه و تطهیر و خویشتن داری از آلودگی باطنی و مهذّب‏‎ ‎‏شدن و مصفّا گشتن و به خیل پاکان پیوستن و در شمار ملائک در آمدن، و نیز از راه‏‎ ‎‏پرداختن به عبادت (عبادة الاَحرار) به دست آورده و از این راه به وصال دوست نایل شده‏‎ ‎‏و قدم در بزم قرب الهی نهاده است.‏

‏علامه محمّد علی شاه آبادی (استاد امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏) که در علوم عرفانی، کتاب های‏‎ ‎‏سودمندی دارد و یکی از کتاب های او ‏‏شذرات المعارف‏‏ است، می نویسد:‏

‏این که خدای سبحان فرمودند در هنگام مرگ، فرشتگان صورت و پشت عده ای را می زنند،‏‎ ‎‏آن گروه کسانی هستند که توشه ای در دنیا تحصیل نکردند. ملائکه ای که موکّل دنیا‏‎ ‎‏هستند  پشتش را محکم می زنند که وقت حضور تو در دنیا تمام شد، از این جا بیرون برو.‏‎ ‎‏فرشتگانی که موکّل آن عالمند، می بینند این فرد با دست خالی و روی سیاه دارد می آید،‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 269
‏به  صورت او می زنند که عمری در دنیا بودی چرا با دست خالی آمدی و چرا به خودت‏‎ ‎‏عنایت  نداشتی؟!‏‎[1]‎

‏پرداختن به عرفان و معنویات اصیل اسلامی در سیمای عبادت، نوش داروی زندگی‏‎ ‎‏است؛ عبادتی که در پرتو عشق و عرفان، عیار آسمانی خویش را باز یافته باشد. کوتاهی در‏‎ ‎‏این عرصه، نشان از عدم معرفت و نیز نشان از عدم حضور تعهد و ایمان نسبت به وظایفی‏‎ ‎‏است که پروردگار حکیم برای ما مقرر داشته است؛ و این کوتاهی، بسی خسارت آور و‏‎ ‎‏ذلت آفرین می باشد و بدون مبالغه باید گفت: بیش تر بیماری ها، دشواری ها، و عقب‏‎ ‎‏ماندگی های ما بر اثر همین مسأله است. در این باره دکتر "گیلوردهاورز" در کتاب خود‏‎ ‎‏گذرنامه برای زندگی نوین‏‏ می نویسد:‏

‏ما در این زندگی به اعتدال و ایمان نیاز داریم و من با "ژ. ا. لیجان" بزرگ ترین فیلسوف عصر‏‎ ‎‏حاضر هم عقیده هستم؛ آن جا که می گوید: «دین و مذهب در زندگی، به انسان اطمینان و‏‎ ‎‏تکیه گاه روحی می بخشد».‏‎[2]‎

‏«ایمان به خدا» مؤثرترین دارو در معالجۀ روحی و جسمی بیماران است و از این رو‏‎ ‎‏است که دکتر "پل ارنست آدولف" متخصص و جراح عمومی دانشگاه پنسیلوانیا،‏‎ ‎‏می نویسد:‏

‏مهم ترین عامل شفای مریض، ویتامین ها، داروها، معاینات و جراحی و... نیست: بلکه امید‏‎ ‎‏و  ایمان می باشد. من به این نکته پی بردم. در قدم نخست باید روح بیمار را با تقویت‏‎ ‎‏ایمان  (مذهبی) نسبت به خدا، معالجه کرد. و نیز برای من ثابت شده است که اگر ایمان و‏‎ ‎‏توسّل به خدا در معالجات منظور شود و از عوامل معالجه محسوب گردد، نتایج درخشانی به‏‎ ‎‏دست می آید.‏‎[3]‎

‏بشر از سویی در پرتو علم، روز به روز قوی تر می شود، ولی به سبب دارا نبودن عامل‏‎ ‎‏بازدارندۀ درونی، خطرناک تر می گردد؛ زیرا به انواع اسلحه های کشتار جمعی و فردی‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 270
‏مجهزتر می شود و از سویی، اخلاق، ایمان و انضباط نفسانی خود را از دست می دهد و‏‎ ‎‏نگرانی، افسردگی و اضطراب در زندگی و در نتیجه، پناهنده شدن به الکل، مواد مخدر و‏‎ ‎‏خودکشی، روز به روز بیش تر می گردد. "ویلیام جیمز" استاد فلسفه در دانشگاه هاروارد و‏‎ ‎‏پدر روان شناسی جدید، می گوید:‏

‏ایمان (و حالات عرفانی) یکی از قوایی است که بشر به مدد آن زندگی می کند و فقدان کامل‏‎ ‎‏آن، در حکم سقوط بشر است.‏‎[4]‎

‏شخص با ایمان اگر روزی گرفتار درد و رنج شود، چون اضطراب درونی ندارد، همان‏‎ ‎‏اطمینان قلبی در بهبود او کمک می کند. دکتر "کارل یونگ" که یکی از روان کاوان نامی‏‎ ‎‏جهان به شمار می آید، می گوید:‏

‏بین هزاران نفر از کسانی که پیش من آمده اند و از من کمک می خواهند، آن هایی که به‏‎ ‎‏اصولی پای بند می باشند یا به دین خود ایمان دارند، خیلی زود و سریع معالجه شده و شفا‏‎ ‎‏می یابند.‏‎[5]‎

‏ضرورت توجه به مسائل عرفانی بر کسی پوشیده نیست و عطش عرفان خواهی در‏‎ ‎‏جهان، به ویژه در میان نسل جوان، کاملاً مشهود است و در این باره اگر مسائل عرفانی‏‎ ‎‏ربّانی در اختیار جویندگان زلال آن قرار نگیرد، سراب های عرفان شیطانی از سوی‏‎ ‎‏بازیگران و خانقاه باوران میدان دار خواهد شد که زیان های آن غیر قابل انکار است. در‏‎ ‎‏زیارت نامۀ امین الله که امام سجاد ‏‏علیه السلام‏‏ آن را در کنار قبر مطهّر امیرالمؤمنین ‏‏علیه السلام‏‏ خوانده،‏‎ ‎‏آمده است:‏

«... و أفئدة العارفین منک فازعة»؛

‏دل های عارفان، نسبت به تو حیران است.‏

‏آری، دل های عارفان نسبت به خدا حیران است؛ این حیرانی به نوبۀ خود، کمال است‏‎ ‎‏و اگر عرفان خواهان به گونه ای از رهنمودهای عرفانی ربّانیان سیراب نگردند، دچار‏‎ ‎‏عرفان فروشان کهنه کار حرفه ای به دور از عرفان راستین می شوند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 271

چیستی عرفانی

‏عرفان چیزی جز تجلّی خداشناسی و گرایش به سوی او در عینیّت زندگی جان و تن‏‎ ‎‏آدمیان نیست. و عارف جز فرمان بردار و متعبّد بی چون و چرای حضرت حق نمی باشد.‏‎ ‎‏اگر عارفی را جز این یافتیم، بدون شک او عارف راستین نیست. بنابراین، عرفان وسیله ای‏‎ ‎‏در جهت تکمیل خودشناسی از طریق خداشناسی است و در راستای این شناخت،‏‎ ‎‏آشنایی با وظایف و شیوه هایی است به منظور دستیابی به غایت آفرینش و مقام قرب الهی‏‎ ‎‏که از آن به عنوان «سعادت» یاد می شود.‏

‏نکتۀ قابل ذکر آن است که عرفان از شاهراه عشق می گذرد و بدون عشق نمی توان به‏‎ ‎‏عرفان پرداخت. گرچه نهایتاً عرفان و عشق از یک مقوله اند، اما طبق اصطلاح، هر کدام‏‎ ‎‏عرصه و مدار و عملکرد ویژه ای دارند. بر این اساس، عرفان را به چراغ و عشق را به‏‎ ‎‏موتور در مقایسه با یک اتومبیل تشبیه می کنند. بسیاری از اهل نظر، معرفت را مبدأ‏‎ ‎‏پدیداری عشق می دانند؛ چنان که عشق را منشأ تحرّک به سوی کمال آدمی به حساب‏‎ ‎‏می آورند. صدر المتألهین شیرازی در کتاب پر ارج خود، ‏‏مبدأ و معاد ‏‏می نویسد:‏

إنّ الإنسان ما لم یکن عارفاً بالحقّ، لا یمکن سلوکه إلیه؛ و العارف ما لم یکن محبّاً للحقّ، لا‎ ‎یمکن سلوکه؛‎[6]‎

‏انسان عارف، اگر عاشق ذات حق نباشد، سیر و سلوک به سوی او برایش میسّر نیست.‏

‏راغب در ‏‏مفردات‏‏، واژۀ «معرفت» را همسنگ کلمۀ «عرفان» می داند و در تفسیر‏‎ ‎‏حقیقت آن می نویسد:‏

المعرفة و العرفان، إدراک الشیء بتفکّر و تدبّر لأثره؛ و هو أخصّ من «العلم». و یضادّه‎ ‎الإنکار؛

‏معرفت و عرفان، همان ادراک است؛ ادراکی که از راه تفکر و تدبر در آثار وجود خدا برای‏‎ ‎‏آدمی حاصل می گردد؛ درکی که اعتراف به وجود خدا را به همراه دارد؛ لذا ضدّ معرفت و‏‎ ‎‏عرفان عبارت است از «انکار».‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 272
‏سپس یادآور می شود که «عارف» به کسی گویند که به معرفت خدا و ملکوت و حسن‏‎ ‎‏تدبیر خدا دست یافته است:‏

و العارف فی تعارف قوم، هو المختصّ بمعرفة الله و معرفة ملکوته و حسن معاملته تعالی.

‏راغب، مرتبۀ معرفت را غیر از مرتبۀ ادراک ذات خدا می داند و می گوید: از راه تفکر و‏‎ ‎‏تدبر در آثار وجود خدا، پی به وجود خدا می بریم، نه آن که ذات خدا را ادراک نماییم.‏‎ ‎‏راغب به این نکته اشاره دارد که معرفت را نمی توان به خدا نسبت داد، اما علم را می توانیم‏‎ ‎‏به خدا نسبت دهیم؛ مثلاً: نمی گوییم: «خدا نسبت به فلان شی ء عرفان دارد و دارای‏‎ ‎‏معرفت است»؛ ولی می توان گفت: «دارای علم است»:‏

معرفة البشر لله هی بتدبّر آثاره، دون إدراک ذاته؛ و یقال: «الله یعلم کذا» و لا یقال‎ ‎«یعرف  کذا».

‏همچنین می نویسد: عرفان به آن نوع از معرفت که از طریق عبادت و ارتباط های‏‎ ‎‏معنوی به دست می آید، نیز گفته می شود.‏

عرفان از دیدگاه شیخ بهایی

‏عرفان از منظر شیخ بهایی عبارت است از معرفت و اطلاع از صفات الهی (اعم از‏‎ ‎‏صفات ثبوتیه و صفات سلبیه) به قدر توانایی درک بشری. ولی مسأله معرفت و اطلاع از‏‎ ‎‏چگونگی ذات پروردگار حکیم، از مسائلی است که حتی فرشتگان مقرب و انبیای عظام‏‎ ‎‏نیز (کما هو حقّه) اطلاع کامل ندارند. و گفتار آسمانی سیّد البشر پیامبر خاتم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ که‏‎ ‎‏فرمودند: ‏«ما عرفناک حقّ معرفتک؛‎[7]‎‏ ما بدان گونه که شایستۀ تو است، تو را نشناختیم»، شاهد‏‎ ‎‏بر این مدعا است؛ چنان که رهنمود آسمانی‏ «إنّ الله احتجب عن العقول، کما احتجب عن الأبصار؛‎ ‎و إنّ الملأ الأعلی یطلبونه، کما تطلبونه أنتم؛‎[8]‎‏ خدا از تیررس عقول ما به دور است؛ همچنان که‏‎ ‎‏از تیررس حواس ما به دور است. حتی فرشتگان مقرّب در صدد شناسایی خدایند،‏‎ ‎‏همچنان که شما در پی آن هستید» مؤید همین نظر می باشد.‏

‏بدیهی است که ما از راه اثر پی به وجود مؤثر می بریم و از راه توجه به مخلوق، به‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 273
‏وجود خالق آن اذعان و اعتقاد پیدا می کنیم؛ ولی علم و معرفت به چگونگی ذات آن‏‎ ‎‏بزرگ، مسأله ای دیگر است و ذات الهی بالاتر از آن است که اسیر افکار و اوهام ما گردد و‏‎ ‎‏در حیطۀ تیررس عقول و ادراکات ما قرار گیرد.‏

‏به فرمودۀ امام باقر ‏‏علیه السلام‏‏ ما آنچه از ذات خدا در ذهن خود تصور می کنیم و آنچه در‏‎ ‎‏تصور ما در ذهن ما پدیدار می آید، «مصنوع» ذهن ما است که هرگز با واقعیت بیرون ذهنی‏‎ ‎‏ما شباهتی ندارد و ما بر اساس آنچه که کمال می پنداریم، برای خدا اثبات می کنیم؛ چنان که‏‎ ‎‏مورچه گمان می کند خدا دو تا شاخک دارد؛ زیرا او شاخک را برای خود کمال می داند و‏‎ ‎‏نداشتن آن را برای خدا نیز نقص می شمارد.‏

‏بشر به قدر وسعت اطلاع و توانایی قوای ادراکی خود «مکلّف» می باشد و در این باره‏‎ ‎‏بیش از این تکلیفی ندارد. مقدار معرفتی که آدمی می تواند به دست آورد با توجه به درجۀ‏‎ ‎‏توانایی درک او متفاوت است؛ چنان که کسی که از دور اطلاعی از وجود آتش دارد، با‏‎ ‎‏کسی که در کنار آتش قرار دارد و گرمای آن را لمس می کند، با کسی که در دل آتش قرار‏‎ ‎‏گرفته است، یکسان نیستند.‏‎[9]‎

‏بر این اساس، عشق را می توان اساس تحرک عارف دانست.‏

‏دقت در اصطلاح معرفت و عرفان ما را بدین حقیقت رهنمون می گردد که:‏

‏الف. عرفان عبارت است از علم و دانشی که نسبت به پروردگار حکیم، از راه مطالعه‏‎ ‎‏در صنع و آثار حق حاصل می گردد.‏

‏ب. عرفان آن نوع از آگاهی است که از راه بندگی و عبادت حاصل می شود.‏

‏بنابراین هرگونه معرفت راجع به هر مسأله ای را عرفان نمی نامند، بلکه عرفان عبارت‏‎ ‎‏است از معرفت نسبت به ذات، صفات و افعال خدا. امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در این باره می نویسد:‏

اعلم: أنّ العبد السالک إلی الله بقدم العبودیة إذا خرج من بیت الطبیعة، خرج مهاجراً إلی الله .‎[10]‎

‏آری، دستیابی به آن حد از معرفت و عرفانی که برای بشر میسّر می باشد، مورد نظر‏‎ ‎‏عرفان اسلامی است؛ حدی که در کلام امیر المؤمنین متجلّی است. فخر رازی در ذیل‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 274
‏سورۀ حمد این حدیث را از امیر مؤمنان ‏‏علیه السلام‏‏ نقل می کند:‏

و کان علی ـ کرّم الله وجهه ـ یقول: «کفی بی فخراً أن أکون لک عبداً، و کفی بی شرفاً أن‎ ‎تکون لی ربّاً. اللهمّ إنّی وجَدتک إلهاً، کما أردت، فاجعلنی عبداً کما أردت»؛‎[11]‎

‏(آن حضرت همیشه می فرمود:) از حیث مباهات و تفاخر عرفانی، مرا همین بس که عبد تو‏‎ ‎‏هستم و تو پروردگار من می باشی. خدایا! من ترا یافتم و شناختم آن گونه که می خواهم، پس‏‎ ‎‏مرا عبد خود به حساب بیاور آن گونه که خود می خواهی.‏

‏ ‏

‏دوست نزدیک تر از من به من است‏   ‎ ‎‏وین عجب تر که من از او دورم‏

‏چه توان با که توان گفت که دوست‏   ‎       ‎‏در کنار من و من مهجورم‏

‏ ‏

‏بنابراین، معرفت هر کسی به درجۀ توانایی ابراز محبت او بستگی دارد؛ و نیز توجه به‏‎ ‎‏راز وجوب عبادت و فلسفۀ آن نیز به درجۀ عرفان و معرفت او وابسته است.‏

دیدگاه خواجه نصیر الدین طوسی

‏عارف بزرگ، خواجه نصیر الدین طوسی، فیلسوف، فقیه و عالم نامدار اسلامی، در‏‎ ‎‏باب عرفان و مراتب آن می نگارد:‏

و اعلم: أنّ تلک المعرفة التی یمکن أن یصل إلیها أفهام البشر، لها مراتب متخالفة... .

‏معرفت و عرفان مراتب بی شمار و مختلفی دارد؛ مثل مراتب آگاهی نسبت به وجود آتش.‏‎ ‎‏مثلاً: یکی که از دور شنیده است که چیزی به نام «نار» وجود دارد که می تواند اشیاء را از پا‏‎ ‎‏در آورد، با کسی که دود آتش را از دور مشاهده کرده، یکسان نیست؛ و این کس را با کسی که‏‎ ‎‏از نزدیک، خود آتش را لمس کرده و در کنار آن و یا در داخل آن است، یکسان نمی باشد.‏‎ ‎‏عرفان نیز این چنین است و عارفان، نسبت به حقیقت عرفان در یک حد و درجه قرار ندارند؛‏‎ ‎‏کسانی که از راه استدلال به وجود خدا پی برده اند، با کسانی که از طریق عرفان به حقیقت‏‎ ‎‏وجود خدا پی برده اند، یکسان نمی باشند.‏

و نظیر هذه المرتبة فی معرفة الله تعالی، معرفة أهل النظر و الاستدلال، الذین حکموا‎ ‎بالبراهین القاطعة علی وجود الصانع.‎[12]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 275

دیدگاه امام خمینی رحمه الله

‏در این جا نظر امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ را به اختصار یادآور می شویم؛ دیدگاه امام خمینی در باب‏‎ ‎‏حقیقت عرفان را با توجه به جهان شناسی، انسان شناسی و دین شناسی آن حضرت،‏‎ ‎‏می توان به دست آورد. آن حضرت در باب انسان شناسی معتقد است که:‏

‏الف. جسم در خدمت روح است و در پرتو آن کامل می گردد:‏

أنّ الجسد لا یتمّ کماله إلاّ بروحه التی تدبّره و تحفظه من الآفات.‎[13]‎

‏ب. طی مراحل معنوی، جز از راه عبودیت میسّر نیست:‏

اعلم: أنّ العبد السالک إلی الله بقدم العبودیة إذا خرج من بیت الطبیعة مهاجراً إلی الله ... .‎[14]‎

‏ج. توان مشاهدۀ امور غیبی آدمی به قدر انسلاخ او از بدن او است:‏

اعلم: أنّ المیزان فی مشاهدة الصور الغیبیة، هو الانسلاخ عن الطبیعة و الرجوع إلی عالمها‎ ‎الغیبی ... و الانسلاخ قد یکون فی النوم.‎[15]‎

‏د. مشاهدات انسان محدود به ماسوی الله است و ذات خدا غیب الغیوب می باشد و‏‎ ‎‏هرگز نمی توان به مشاهدۀ آن پرداخت؛ و آنچه از او مشاهده می شود، جز اسماء ـ یعنی‏‎ ‎‏نشانه های وجود او ـ نمی باشند:‏

و أمّا الذات من حیث هی، فلا یتجلّی فی مرآة من المرائی، و لا یشاهدها سالک من أهل الله ، و‎ ‎لا مُشاهد من أصحاب القلوب و الأولیاء؛ فهی غیب.‎[16]‎

‏مراد از سخن امام صادق ‏‏علیه السلام‏‏ که فرمود: ‏«ما رأیت شیئاً إلاّ و رأیت الله قبله»‎[17]‎‏ جز دیدن‏‎ ‎‏اسماء الهی نیست‏‎[18]‎‏ و آدمی از راه معرفت های نفسانی، جز به مشاهدۀ حقیقت نفس‏‎ ‎‏خویش نایل نمی آید؛ ‏«شهودنا للحقّ، شهود أنفسنا».‎[19]‎‏ «فلا یدرک الحقّ، مثل إدراک نفسه».‏‎[20]‎‏ و‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 276
‏انسان کامل که مرآت شهود حق است، جز ذات خویش را مشاهده نمی کند؛ ‏«فالإنسان‎ ‎الکامل کما أنّه مرآة شهود الحقّ ذاته، ... مرآة شهوده الأشیاء کلّها».‎[21]‎

‏آری، در پرتو عبادت، کمالات نهفته در درون جان آدمی شکوفا می گردد؛ یعنی زمینۀ‏‎ ‎‏دستیابی به کمالات و طیّ مراحل معنوی و دستیابی به مقامات انسانی برتر فراهم می آید.‏‎ ‎‏آدمی از راه پرداختن به عبادت، اوج می گیرد، تربیت می شود و نفس او مراحل معنوی‏‎ ‎‏خویش را طی می کند و به کمالات دست می یابد.‏

‏البته میان اهل نظر اختلاف است که آدمی تا چه حدی می تواند نسبت به خدا آشنایی‏‎ ‎‏پیدا کند. بعضی می گویند: آدمی به قدر سِعۀ وجودی خود و از راه معرفت باطنی و فطرت،‏‎ ‎‏به خدا نزدیک می شود و ذات او را لمس می کند و او را می یابد و با چشم فطرت او را‏‎ ‎‏می بیند. این گروه از اهل نظر از کلام الهی امیر المؤمنین ‏‏علیه السلام‏‏ در ‏‏نهج البلاغه ‏«... لکن تدرکه‎ ‎القلوب بحقائق الإیمان»‎[22]‎‏ سود می جویند.‏

‏ولی صاحب نظران دیگر ـ از قبیل امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ ـ را نظر بر آن است که آدمی حتی در‏‎ ‎‏موطن فطرت و از راه باطن خویش نیز نمی تواند خدا را لمس کند و ذاتش را بیابد و به آن‏‎ ‎‏بنگرد و آنچه را که می یابد و می نگرد فقط ذات خویشتن است که آینه ای است برای‏‎ ‎‏ذات  حق؛ زیرا موجود محدود مخلوق را به درک ذات مطلق راهی نیست. پس او ذات‏‎ ‎‏خود را می بیند که مرآت ذات خدا است و از راه تصفیۀ باطن، با خود آشنا می شود و‏‎ ‎‏چشمان باطنی او نسبت به خود، باز و بازتر می گردد و از این راه به شناخت بهتری از خدا‏‎ ‎‏نایل می آید.‏

عرفان و برهان

‏حقایق و اسرار نهفته در دل جهان را از راه حس، تجربه، عقل و تفکر (فلسفه) و شهود‏‎ ‎‏عرفانی و وحی الهی می توان شناسایی کرد. حس در مورد برخی از حقایق (محسوسات)‏‎ ‎‏و تجربه و فلسفه نیز در مدار بعضی دیگر از محسوسات؛ و همچنین تفکر و فلسفۀ عقلی‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 277
‏در مورد بسیاری از حقایق محسوس و نامحسوس (معقولات)؛ و نیز شهود نفسانی و‏‎ ‎‏تجلیات عرفانی در مورد بسیاری از حقایق محسوس و معقول؛ و وحی و تعالیم انبیا نیز در‏‎ ‎‏مورد همه گونه محسوسات و معقولات، از اسباب و عواملی هستند که از سوی پروردگار‏‎ ‎‏حکیم در اختیار بشر قرار گرفته اند. در این باره توجه به این حقیقت ضروری است که این‏‎ ‎‏ابزار در باب کشف از حقایق عالم، شرایط و زمینه سازی های مخصوص به خود را دارند،‏‎ ‎‏تا اهل آن بتوانند از این راه ها به کشف راز هستی نایل آیند.‏

‏بر این اساس، تضادی میان این ابزار نیست و آنچه سبب تمایز میان آن ها گشته است،‏‎ ‎‏مسأله عرصه ها است؛ که عرصۀ کاربردی برخی از آن ها وسیع تر از عرصۀ کاربردی دیگر‏‎ ‎‏ابزار می باشد؛ مثلاً حواس پنج گانه در باب کشف محسوسات کارآیی دارند، ولی عقل و‏‎ ‎‏اندیشه حتی در حقایق معقول و نامحسوس؛ چنان که از راه عرفان می توان معقولات را در‏‎ ‎‏عرصۀ بیش تر و وسیع تری آشکار کرد؛ همچنین با وحی الهی عرصۀ بیش تری از حقایق و‏‎ ‎‏اسرار هستی را می توان ادراک نمود.‏

‏در این جا باید به این نکته توجه داشت که میان برهان عقلی و عرفان و شهود نفسانی‏‎ ‎‏نه تنها تضادی وجود نداشته و ندارد، بلکه اشتراک در قلمرو نیز به چشم می خورد؛‏‎ ‎‏چنان که میان حس و فلسفۀ علمی نسبت به شهود عرفانی و روشن بینی، اشتراک در قلمرو‏‎ ‎‏به چشم می خورد.‏

ابزار شناخت

‏شناخت و دریافت حقایق هستی و راه یابی به اسرار نهفته در جهان آفرینش، از راه های‏‎ ‎‏گوناگونی صورت می پذیرد. این راه ها عبارتند از:‏

1. حواس ظاهر: ‏معرفت برخی از حقایق از راه حواس انجام می گیرد. از این رو کسی‏‎ ‎‏که حسی از حواس را فاقد باشد، از معرفت حاصله از راه آن نیز بی نصیب است؛ ‏«إنّ من‎ ‎فقد حسّاً، فقدْ فقدَ علماً».‎[23]‎

2. عقل و ادراکات عقلی: ‏استفاده از ادراک عقلی مورد توجه اکید اسلام است و‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 278
‏روایات شریفه، از جمله ‏«دین الله ِ لا یصاب بالعقول»‏ مربوط به احکام تعبّدی دین است؛‏‎ ‎‏وگرنه در باب اثبات صانع، توحید و تقدیس، اثبات معاد و نبوّت، بلکه مطلق معارف، از‏‎ ‎‏عقل می توان استمداد جست و کلام برخی که می گویند در اثبات توحید، فقط باید به دلیل‏‎ ‎‏نقلی اعتماد جست، از مصایب است.‏‎[24]‎

3. فطرت و بینش های فطری: ‏در انسان، بینش های فطری فراوانی وجود دارد؛ از جمله‏‎ ‎‏در مورد توحید، معاد، بلکه رئوس همۀ معارف و عقاید ما فطری می باشند.‏‎[25]‎

4. رؤیاهای صادقه: ‏عامل اصلی مشاهدات نفسانی و اطلاع و آگاهی از حقایق هستی،‏‎ ‎‏انقطاع و انسلاخ نفس انسان از پرداختن و توجه به طبیعت و زندگی طبیعی است. و این‏‎ ‎‏انقطاع، گاهی از راه خواب صورت می پذیرد.‏‎[26]‎

5. مکاشفات و شهود باطن:‎[27]‎‏ چنان که در باب رؤیا خاطر نشان کردیم، آن گاه که روح‏‎ ‎‏انسان از سرگرمی ها و اشتغالات برکنار ماند، می تواند از حقایق جهان آگاهی یابد،‏‎ ‎«المکاشفة المعنویة للحقائق، بالاطّلاع علی عالم الأسماء أو الأعیان».‎[28]‎‏ او می تواند نادیدنی ها را‏‎ ‎‏ببیند و حتی از گذشته و آینده با خبر شود. و این فراغت، در صورت حصول انقطاع است‏‎ ‎‏و انقطاع نیز گاهی در پرتو وقوع امور هولناک در زندگی، گاه از طریق تصرفات و اشارۀ‏‎ ‎‏ولیّ الله و انسان کامل، و نیز گاهی از راه کمالات نفسانی برای آدمی حاصل می شود که در‏‎ ‎‏پرتو این انقطاع، گاهی انسان به مشاهدۀ بخشی از حقایق هستی نایل می گردد و گاهی نیز‏‎ ‎‏جمیع حقایق از ازل تا ابد را مشاهده می کند.‏‎[29]‎

6. وحی و مکتب انبیا: ‏از راه وحی و مکتب انبیا، نه تنها فطرت و بینش های فطری‏‎ ‎‏انسان به فعلیت و تجلّی در می آیند و افق عقل و میدان دید آن نیز گسترده تر می گردد،‏‎ ‎‏بلکه  به بسیاری از حقایق فراتر از تیررس حس و عقل آدمی دست می یابد؛‏‎[30]‎‏ زیرا‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 279
‏رسولان،  منصوب از طرف خدا و مجری احکام او در جهان و امانتدار اسرار اویند و از‏‎ ‎‏ابعاد هستی باخبرند.‏‎[31]‎

راز رویکرد به عرفان (عبادت؛ سرچشمۀ وصال)

‏هدف عرفان اسلامی ارتقای درون و نیل به مقام قرب الهی است و در واقع، فلسفۀ‏‎ ‎‏عرفان اسلامی، تجلّی عبادت است؛ و غایت اصلی عبادت، نیل به مقامات معنوی؛ و‏‎ ‎‏مقصد اصلی از نیل به مقامات معنوی، دستیابی به مقام قرب می باشد.‏

‏تردیدی نیست که هدف اصلی آفرینش جهان، انجام عبادت الهی است که در پرتو آن،‏‎ ‎‏انسان به تکامل بایستۀ خویش دست یابد. در قرآن می خوانیم:‏

‏«‏وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإنْسَ إلاَّ لِیَعْبُدُونَ‏»‏‏؛‏‎[32]‎

‏جن و انس را جز برای عبادت، نیافریدم.‏

‏طریحی در ذیل آیۀ فوق می نویسد:‏

أی: ما خلقتهم إلاّ لأجل العبادة، و لم أرد من جمیعهم إلاّ إیّاها. و الغرض فی خلقهم، تعریضهم‎ ‎للثواب، و ذلک لا یحصل إلاّ بأداء العبادات.‎[33]‎

‏آن ها را جز برای انجام عبادت، خلق نکردم و غرض از آفرینش همۀ آن ها، جز عبادت‏‎ ‎‏نیست؛ تا از راه عبادت به ثواب دست یابند و این ثواب، حاصل نمی آید مگر از راه عبادت.‏

‏ ‏

‏من نکردم خلق تا سودی کنم‏    ‎ ‎‏بلکه تا بر بندگان جودی کنم‏

‏ ‏

‏در حدیث قدسی آمده است:‏

«یابن آدم خلقت الأشیاء لأجلک؛ و خلقتک لأجلی»؛‎[34]‎

‏ای انسان! همه گونه موجودات برای تو آفریدم، و تو را برای خودم خلق کردم.‏

‏قابل ذکر است که درجۀ اهمیت عبادت را در این نکته می توان جست که جز از طریق‏‎ ‎‏عبادت، نمی توان به خدا تقرّب جست؛ بر این اساس امام صادق ‏‏علیه السلام‏‏ فرمودند:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 280
«أشرف الأعمال التقرّب بعبادة الله »؛‎[35]‎

‏برترین اعمال، تقرّب جستن به خدا از راه پرداختن به عبادت الهی است.‏

‏پیامبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ در باب راز برتری انسان ها نسبت به یکدیگر می فرماید:‏

... عن النبی ‏صلی الله علیه و آله‏‏ قال: «‏الناس سواء کأسنان المشط؛ و إنّما یتفاضلون بالعبادة»؛‎[36]‎

‏افراد آدمیان همچون دندانه های شانه، با هم مساوی اند و فقط از راه عبادت از یکدیگر پیشی‏‎ ‎‏و برتری می جویند.‏

‏هدف از آفرینش جن و انس، دستیابی آنان به ثواب و پاداش الهی است و چون این‏‎ ‎‏دستیابی جز از راه پرداختن به عبادت حاصل نمی آید، انجام عبادت را مقرر داشته است.‏‎ ‎‏چنان که در احادیث آمده است:‏

‏«‏وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ‏»‏‏؛‏‎[37]‎ قال: «خلقهم لیفعلوا ما یستوجبون به رحمته، فیرحمهم»؛‎[38]‎

‏و به خاطر این مسأله آنان را آفرید که آنان اعمالی را انجام دهند که بر اثر آن اعمال،‏‎ ‎‏مستوجب رحمت الهی گردند و در پی انجام عبادت، رحمت الهی شامل حال آنان شود.‏

‏البته بعضی از مفسران نامدار، فلسفۀ حضور عبادت در عرصۀ زندگی مکلفان را‏‎ ‎‏امتحان الهی می دانند. آنان می گویند: عبادت مقرر گشت تا معلوم گردد چه کسی با اختیار‏‎ ‎‏و آزادی خود، به اوامر و نواهی الهی گردن می نهد؛ و چه کسی در برابر آن تمرّد می کند.‏‎ ‎‏چنان که مفسر کبیر، زمخشری در کشّاف بر این نکته تأکید دارد که راز آفرینش انسان و‏‎ ‎‏فلسفۀ خلقت آدمی، در انجام عبادت نهفته است و خدا جز عبادت، از آنان چیزی‏‎ ‎‏نمی خواهد. آنچه خدا از آنان انتظار دارد، عبادت آزادانه است؛ عبادتی که بر اثر اراده و‏‎ ‎‏خواست و انتخاب خود مکلف صورت می پذیرد، نه عبادت اجباری؛ لذا آنان را به‏‎ ‎‏گونه ای آفرید که می توانند به عبادت روی آورند و می توانند از آن روی گردان باشند.‏‎[39]‎

‏در این جا عرفان نسبت به خدا، در  شعاع بسیار وسیعی مورد توجه است؛ معرفت‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 281
‏نسبت به خدا، معرفت نسبت به خواسته های الهی، خلیفگان خدا، تعالیم خدا، چگونگی‏‎ ‎‏انجام وظیفه در برابر خدا و هزاران ابعاد معرفتی دیگر را به همراه دارد. در یکی از سخنان‏‎ ‎‏آسمانی امام حسین ‏‏علیه السلام‏‏ آمده است:‏

«ما خلق العباد إلاّ لیعرفوه...»؛‎[40]‎

‏خدا بندگان (آفریده ها) را نیافرید جز به جهت شناسایی و دستیابی به معرفت نسبت به او.‏‎ ‎‏وقتی که وی را شناختند، به عبادت وی بپردازند، تا از این راه از عبادت در برابر غیر خدا‏‎ ‎‏(معبودهای کاذب) بی نیاز گردند.‏

‏مردی که به سخنان امام گوش می داد گفت: شعاع معرفت خدا تا کجا است؟‏

‏امام پاسخ داد: معرفت نسبت به امام زمان، و هر کس نسبت به امام زمان خود باید معرفت‏‎ ‎‏لازم را پیدا کند (امام شناسی) امامی که واجب است از او فرمان برداری شود.‏

‏در حدیث قدسی آمده است:‏

«کنتُ کنزاً مخفیاً، فأحببتُ أن اُعرَف، فخلقتُ الخلق لکی اُعرف»؛‎[41]‎

‏من دفینه ای ناشناخته بودم، دوست داشتم تا مورد شناسایی واقع شوم، مخلوقات خود را‏‎ ‎‏آفریدم تا آن که مرا بشناسند.‏

‏این حدیث در تفسیر فخر رازی این گونه آمده است:‏

«کنتُ کنزاً مخفیاً فأردت أن اُعرف».‎[42]‎

دیدگاه صاحب نظران اسلامی در باب اهمیت عبادت

دیدگاه امام خمینی

‏امام خمینی در باب اهمیت عبادت و راز اصلی آفرینش، در وصیت نامۀ سیاسی ـ الهی‏‎ ‎‏خود در بند (ص) می نویسد:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 282
‏در خاتمۀ این وصیت نامه به ملت شریف ایران وصیت می کنم که در جهان، حجم تحمل‏‎ ‎‏زحمت ها و رنج ها و فداکاری ها و جان نثاری ها و محرومیت ها، مناسب حجم بزرگی مقصود‏‎ ‎‏و ارزشمندی و علوّ رتبۀ آن است؛ آنچه که شما ملت شریف و مجاهد برای آن به پا خاستید و‏‎ ‎‏دنبال می کنید و برای آن، جان و مال نثار کرده و می کنید، والاترین و بالاترین و‏‎ ‎‏ارزشمندترین مقصدی است و مقصودی است که از صدر عالم در ازل، و از پس این جهان تا‏‎ ‎‏ابد، عرضه شده است و خواهد شد؛ و آن مکتب الوهیت به معنای وسیع آن و ایدۀ توحید با‏‎ ‎‏ابعاد رفیع آن است، که اساس خلقت و غایت آن در پهناور وجود و در درجات و مراتب غیب‏‎ ‎‏و شهود است؛ و آن در مکتب محمّدی ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ به تمام معنا و درجات و ابعاد متجلی شده، و‏‎ ‎‏کوشش تمام انبیای عظام ـ سلام الله علیهم ـ و اولیای معظّم ـ سلام الله علیهم ـ برای‏‎ ‎‏تحقق آن بوده و راهیابی به کمال مطلق و جلال و جمال بی نهایت جز با آن میسّر نگردد.‏‎ ‎‏آن است که خاکیان را بر ملکوتیان و برتر از آنان شرافت داده، و آنچه برای خاکیان از سیر در‏‎ ‎‏آن حاصل می شود، برای هیچ موجودی در سراسر خلقت، در سرّ و علن، حاصل نشود.‏‎[43]‎

‏وی همچنین خاطر نشان می سازد که راز موفقیت سالک الی الله یک چیز بیش نیست و‏‎ ‎‏آن، عبادت است، عبادت. سالک با قدم عبادت می تواند از بیت طبیعی به سوی عالم‏‎ ‎‏ملکوت عروج و مهاجرت کند.‏‎[44]‎

‏و عبادت برای همۀ عباد یک ضرورت است؛ زیرا همان گونه که بدن به آب، هوا و غذا‏‎ ‎‏نیازمند است، روح نیز به غذا احتیاج دارد؛ و غذای روح، عبارت است از عبادت. و‏‎ ‎‏همان گونه که اثر غذا بر بدن عبارت است از ادامۀ حیات و تأمین نشاط، اثر غذای روح‏‎ ‎‏(عبادت) نیز عبارت است از اوج و معراج.‏‎[45]‎

‏در عرفان امام راحل:‏

الطریقة و الحقیقة لا یحصلان إلاّ من طریق الشریعة؛ فإنّ الظاهر طریق الباطن، بل یفهم منه ‏[‏و‎ ‎لو أنّهم أقاموا التوراة و الإنجیل...‏]‏ أنّ الظاهر غیر منفکّ عن الباطن؛ فمن رأی أنّ الباطن لم

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 283
یحصل له مع الأعمال الظاهرة و اتّباع التکالیف الإلهیة، فلیعلم أنّه لم یقم علی الظاهر علی ما‎ ‎هو علیه؛‎[46]‎

‏طریقت و حقیقت جز از راه شریعت حاصل نخواهد شد؛ زیرا ظاهر، طریق باطن است. و در‏‎ ‎‏واقع، عبادتی که در ظاهر انجام می پذیرد، معمار باطن است؛ (یعنی) باطن را برای عروج مهیا‏‎ ‎‏می سازد. و انفکاک و جدایی میان عبادت و تأثیر آن در نفس، محال است. و اگر عبادتی‏‎ ‎‏صورت پذیرفت، ولی تأثیر معنوی و عرفانی آن مشاهده نگشت، بدون تردید آن عبادت، با‏‎ ‎‏توجه به همۀ ضوابط و شرایط لازم آن انجام نیافته است.‏

‏توجه به این حقیقت ضروری است که هیچ طایفه و دسته ای، حتی لحظه ای از عبادت‏‎ ‎‏بی نیاز نخواهند بود.‏‎[47]‎‏ بر همین اساس است که برترین افتخار پیامبر خاتم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ آن واصل و‏‎ ‎‏راجع کامل، عبودیت و انجام عبادت الهی است.‏‎[48]‎

‏به طور کلی، اساس تکامل معنوی و ارتقای باطنی، عبودیت و پیمودن مدارج کمال‏‎ ‎‏است؛ بنابراین، هرگاه لحظه ای این عامل در کار نباشد، سقوط آن واصل حتمی است:‏

فإنّ مقام العبد الکامل، هو التذلّل بین یدی سیّده.‎[49]‎

‏پس سخن برخی از تصوّف پیشگان که می گویند: «عبادت ظاهری، طریق است‏‎ ‎‏و  هرگاه به مقصد رسیدی، واصل شدی و دیگر بدان ضرورتی نیست» بدون دلیل است‏‎[50]‎‎ ‎‏و  لاطائلاتی بیش نمی باشد:‏

و من أراد أن یصل إلی الباطن من غیر طریق الظاهر، کبعض عوامّ الصوفیة، فهو علی غیر بیّنة‎ ‎من ربّه...‎[51]‎

‏بدان که هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمی شود، مگر آن که ابتدا کند انسان از ظاهر‏‎ ‎‏شریعت؛ و تا انسان متأدّب به آداب شریعت حقّه نشود، هیچ یک از اخلاق حسنه از برای او‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 284
‏به حقیقت پیدا نشود، و ممکن نیست که نور معرفت الهی در قلب او جلوه کند، و علم باطن و‏‎ ‎‏اسرار شریعت از برای او منکشف شود. و پس از انکشافِ حقیقت، و بروز انوار معارف در قلبْ‏‎ ‎‏نیز متأدّب به آداب ظاهره خواهد بود؛ و از این جهت، دعوی بعضی باطل است که «به ترکِ‏‎ ‎‏ظاهر، علم باطن پیدا شود» یا «پس از پیدایش آن، به آداب ظاهره احتیاج نباشد» و این از‏‎ ‎‏جهل گوینده است به مقامات عبادت و مدارج انسانیت.‏‎[52]‎

‏آری، جز از راه عبادت ظاهری نمی توان در هیچ مقامی پایدار ماند؛ چنان که بدون آن‏‎ ‎‏نمی توان به هیچ مقامی دست یافت. حتی مقام رسالت حضرت خاتم الانبیا ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ نیز منوط‏‎ ‎‏به عبادت ظاهری و عبودیت است.‏‎[53]‎

‏یکی از شاگردان علامه طباطبائی ‏‏رحمه الله‏‏ از آن حضرت پرسید:‏

‏عده ای از دراویش کارهای خارق العاده ای از قبیل خوردن آتش یا شیشه چراغ به جا می آورند‏‎ ‎‏و آن را دلیل بر حقّانیت مذهب خود می دانند؛ آیا این کارها نشانۀ بر حق بودن آن ها است؟‏

‏علامه پاسخ داد:‏

‏خوردن آتش یا شیشۀ چراغ و یا شمشیر به شکم داخل نمودن و از پشت بیرون آوردن آن،‏‎ ‎‏هیچ کدام دلیل بر حقّانیت نیست. نقل می کنند در فرانسه شخصی تیغ ریش تراشی می خورد،‏‎ ‎‏در آزمایشگاه او را با دستگاه معاینه کردند و تیغ هایی را که خورده بود، در جهاز هاضمۀ او‏‎ ‎‏دیدند. این ها دلیل بر حقّانیت نیست. در خیابان خاکی واقع در گنبد سبز مشهد مقدس، یکی‏‎ ‎‏از دراویش نزد من آمد، سخنانی داشت؛ از جمله گفت: سی سال است آب به بدنم نخورده‏‎ ‎‏است. گفتم مگر وضو نمی گیری؟ گفت: ما از این ها گذشته ایم. آیا این ها تقوا است؟!‏

‏امور خارق العاده هم از راه سحر و علوم غریبه و از راه ریاضت نفس حاصل می شود، و هم از‏‎ ‎‏راه عبادت. و انبیاء ‏‏علیهم السلام‏‏ نیز می توانستند این امور را ظهور دهند.‏‎[54]‎

‏آری، بعضی از عابدان حرفه ای به نام عرفان، چه دکان هایی باز می کنند! اینان معتقدند‏‎ ‎‏که عارف به موقعیتی دست می یابد که نیازی به عبادت ندارد!‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 285

دیدگاه فخر رازی

‏فخر رازی در باب اهمیت عبادت در تفسیر سورۀ حمد، ذیل آیۀ ‏‏«‏إیَّاکَ نَعْبُدُ‏»‏‏می نویسد:‏

... إنّ العبادة و العبودیة مقام عالٍ شریف؛

‏عبادت و عبودیت مقام شرافتمند و گران سنگی است.‏

‏وی همچنین یادآور می شود:‏

فثبت أنّ العبادة مفتاح الخیرات، و عنوان السعادات، و مطلع الدرجات، و ینبوع الکرامات؛‎[55]‎

‏کلید همه گونه خیرات، و تابلو همه گونه سعادت ها، و سرآغاز همه گونه ترقّیات و سرچشمۀ‏‎ ‎‏همه گونه کرامت ها، عبادت است.‏

‏او در باب انواع عبادت و عابد می نویسد:‏

‏1. دسته ای خدا را عبادت می کنند به طمع بهشت یا مبتلا نشدن به عقوبت. این درجه‏‎ ‎‏از عبادت درجۀ پایینی است؛ زیرا معبود قلبی عابد، ثواب مورد نظر او است؛‏ «لأنّ معبوده‎ ‎فی الحقیقة، هو ذلک الثواب».

‏2. دسته ای خدا را عبادت می کنند به منظور تشرّف به عبادت و دستیابی به پذیرش‏‎ ‎‏تکالیف در پیشگاه خدا. این درجه از درجۀ پیشین بالاتر است.‏

‏3. دسته ای خدا را عبادت می کنند به خاطر آن که او را خدای خود و خود را بندۀ او‏‎ ‎‏یافته اند، و این یافتن، باعث هیبت عرفانی و عزت معنوی و مایۀ حصول و خضوع در‏‎ ‎‏پیشگاه معبود است. و این برترین مراتب است:‏

... و الإلهیة توجب الهیبة و العزّة، و العبودیة توجب الخضوع و الذّلة. و هذا أعلی المقامات و‎ ‎أشرف الدرجات، و هذا هو المسمّی بالعبودیة.‎[56]‎

دیدگاه سید بن طاووس

‏سید بن طاووس، عالم نامدار سدۀ هفتم هجری قمری، در کتاب پر ارج خود ‏‏اقبال‏‎ ‎‏الاعمال ‏‏در باب فلسفۀ عبادت می نویسد:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 286
اعلم: أنّ أصل علّة التکلیف، أنّه تشریف لعبادة من یستحقّ العبادة؛ لأنّه ـ جلّ جلاله ـ أهل لها؛‎ ‎فهذه العلّة الأصلیة فی التکالیف الإلهیة؛‎[57]‎

‏فلسفۀ اصلی مقرّر گشتن تکالیف (عبادت) آن است که حرمت و حق کسی که سزاوار پرستش‏‎ ‎‏است مراعات شود. و بدیهی است که خداوند متعال تنها کسی است که سزاوار پرستش است.‏

دیدگاه صدر المتألهین

‏صدر المتألهین شیرازی در کتاب گران سنگ خود ‏‏المبدأ و المعاد‏‏ می نویسد:‏

‏خشوع اعضای بدن و خضوع آن پس از تلطیف باطن و تنزیه و تطهیر ظاهر، همراه ذکر خدا‏‎ ‎‏و تحمید و تمجید و خودداری و پرهیز از کارهای دنیوی و انصراف حواس خود از آن ها و نیز‏‎ ‎‏یادآوری احوال ملکوت و جبروت و شبیه شدن به مقربان از عباد صالح، باعث عروج روح‏‎ ‎‏آدمی به سوی پروردگار متعال گشته، توجه به حق و برخوردار گشتن از عالم انوار و توجه و‏‎ ‎‏دستیابی به معارف و حقایق و برخوردار شدن از ملکوت آسمان و زمین می گردند. بر این‏‎ ‎‏اساس، عبادت، از سوی خدا برای بندگان منظور گشته است؛ عبادتی که جلوه هایی از خضوع‏‎ ‎‏و خشوع و به زحمت افکندن نفس، همراه با شرایطی از تصفیه و طهارت ظاهری و باطنی و‏‎ ‎‏قصد قربت و نیت خالص، همراه با اذکاری که ذکر نعمات الهی و ستایش پروردگاری، و پس‏‎ ‎‏از ابراز تواضع کامل و فروتنی حکیمانۀ خدا پسند در پیشگاه خدا را شامل می گردد.‏

‏به نظر صدر المتألهین شیرازی، اصل عبادت، همان ارتقای آدمی به درجات معنوی و‏‎ ‎‏دستیابی او به عالم ملکوت است.‏

‏بدیهی است اگر عبادتی مقرّر نمی گشت و دین و تعالیم آسمانی در میان ما انسان ها و‏‎ ‎‏تکلیفی در زندگی ما حضور نداشت، زندگی ما جز در انحراف و ضلالت قرار نداشت. در‏‎ ‎‏قرآن کریم آمده است که خروج آدم از بهشت همراه با این ندای آسمانی بوده است:‏

‏«‏قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعاً فَإمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ‏»‏‏.‏‎[58]‎

‏«هدی» در این آیه، به گفتۀ مفسران قرآن، عبارت است از دین و تعالیم آسمانی. از این‏‎ ‎‏آیه به دست می آید که «تکلیفی» بر عهدۀ بشر گذاشته شده و «هدی»، وی را در عمل به‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 287
‏تکلیفش کمک می کند تا به انحراف نگراید، و اگر به «هدی» عمل کند، به سعادت نایل‏‎ ‎‏خواهد آمد.‏

‏پرهیز از غرور در عبادت:‏

‏انسان های با ایمان، هنگامی که به عبادت می پردازند، عبادت خود را با شروط لازم‏‎ ‎‏انجام می دهند؛ دل آنان دارای خوف است. خوف آنان به این دلیل است که نکند عبادت‏‎ ‎‏آنان مورد پذیرش درگاه الهی قرار نگیرد! انسان های مخلص، نه تنها از هر گونه غروری به‏‎ ‎‏دورند، بلکه هنگام عبادت دارای خوف و خشیت ویژه ای نیز هستند. در برخی از احادیث‏‎ ‎‏آمده است که انسان های عبادت پیشه همیشه خوف این را دارند که نکند نسبت به اطاعت‏‎ ‎‏از ائمه ‏‏علیهم السلام‏‏ کوتاهی کرده باشند.‏

‏عایشه از رسول خدا ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ راجع به آیۀ ‏‏«‏وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ‏»‏‎[59]‎‏ سؤال کرد که آیا نمازگزار به‏‎ ‎‏خاطر وجود گناهان، از خدا ترسان و حیران است؟‏

‏آن حضرت پاسخ داد:‏

«لا، و لکنّ الرجل یصوم و یتصدّق و یصلّی، و هو مع ذلک یخاف الله أن لا یتقبّل».‎[60]‎

‏دقت در این نوشتار نشان می دهد که پروردگار متعال، جهت تجلّی رحمت و لطف‏‎ ‎‏خود نسبت به آفریده های خود، عبادت را مقرّر داشته است؛ تا از این راه، زمینۀ جلب‏‎ ‎‏رحمت الهی به سوی آنان فراهم آید و خدای متعال دوست می دارد تا بندگان او از راه‏‎ ‎‏روی آوردن به عبادت آزادانه و آگاهانه، این زمینه را برای خود فراهم آورند. و البته‏‎ ‎‏عبادت، نوعی امتحان و آزمایش بندگان نیز خواهد بود؛ چنان که از بعضی نصوص نکتۀ‏‎ ‎‏دیگری نیز در باب راز خلقت انسان ها به دست می آید و آن عبارت است از «حصول‏‎ ‎‏معرفت و عرفان» الهی. بر این اساس، آیۀ 56 سورۀ ذاریات را صاحب نظران این گونه‏‎ ‎‏تفسیر کرده اند «... لیعبدون، أی: لیعرفون»‏‎[61]‎‏ یعنی خدای حکیم، جن و انس را آفرید تا وی‏‎ ‎‏را بشناسند، و نسبت به او معرفت و عرفان لازم را به دست آورند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 288

کدام عبادت؟(عبادة الاحرار)

‏کدام عبادت مایۀ تقویت معرفت و عامل تجلّی عرفان و باعث پرواز آدمی به سوی‏‎ ‎‏عالم قدس است؟‏

‏در پاسخ، به این حقیقت باید توجه داشت که تنها عبادتی می تواند کار ساز باشد که آن‏‎ ‎‏را ائمۀ معصومین ‏‏علیهم السلام‏‏ «عبادة الأحرار» یا «أفضل العبادة» لقب داده اند و از عبادتی می توان‏‎ ‎‏انتظار اعجاز داشت که فقط به خاطر خدا صورت گرفته باشد.‏

‏سید بن طاووس یکی از علمای برجستۀ سدۀ هفتم، در کتاب ‏‏اقبال الاعمال‏‏ در باب‏‎ ‎‏انگیزه های اصلی عابدان، به ویژه روزه داران، می نگارد:‏

‏نیت های روزه داران (انگیزۀ روی آوردن به روزه) دارای گونه های مختلفی است که بعضی از‏‎ ‎‏آن ها باعث کاهش تمامیت روزه می گردند، و بعضی موجب می شوند که کمال روزه تضعیف‏‎ ‎‏شود؛ بر این اساس روزه داران چند صنفند:‏

‏1. بعضی از صائمان به انگیزۀ دریافت ثواب روزه دارند؛ اینان بردگان ناسازگار و «عبید‏‎ ‎‏السوء» به حساب می آیند؛ زیرا در باطن خود، ثواب را می پرستند. اینان اگر به خاطر دریافت‏‎ ‎‏پاداش نباشد، روزه نمی دارند؛ ‏«إنّما یعبدون الثواب المطلوب»‏ در واقع، خدا را نمی پرستند‏‎ ‎«ولیسوا فی الحقیقة عابدین لعلاّم الغیوب».

‏2. بعضی از صائمان به انگیزۀ نجات از کیفر و عقاب، روزه دارند و اگر تهدید و وعید نباشد‏‎ ‎‏روزه نمی دارند. اینان از «لئیمان»اند؛ ‏«فهولاء من لئام العبید».‏ اینان از راه کرامت، روزه‏‎ ‎‏نمی دارند و در واقع لذت پرست هستند؛ ‏«فکأنّهم فی الحقیقة عابدون لذّاتهم، لیخلّصوها من‎ ‎خطر عقوباتهم».

‏3. بعضی از صائمان به انگیزۀ خوف از کفّاره ها و جریمه ها روزه دارند؛ اگر خوف از جریمه ها‏‎ ‎‏نباشد روزه نمی دارند. اینان در واقع خدا را شایستۀ عبادت نمی دانند؛ ‏«و لولا ذلک ما رأوا‎ ‎مولاهم للطاعات أهلاً»‏؛ اینان فراریان از روزه اند.‏

‏4. بعضی از صائمان بر اساس عادت روزه می گیرند، نه به منظور عبادت؛ ‏«صاموا عادةً، لا‎ ‎عبادة»‏؛ اینان همانند فراموش کارانند؛ ‏«فحالهم کالساهی اللاهی».


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 289
‏5. بعضی روزه می گیرند جهت حفظ آبرو یا تقرّب به روزه داران. اینان مردگانند؛ گرچه به‏‎ ‎‏ظاهر زنده اند؛ ‏«فهولاء أموات المعنی، أحیاء الصورة».

‏6. بعضی روزه می گیرند به خاطر عمل به واجب؛ زیرا می دانند که روزه واجب است.‏

‏7. بعضی روزه می گیرند به منظور انجام عبادت خدا. اینان خدا را اهل آن می دانند؛ ‏«لأنّه أهل‎ ‎للعبادة، فهم أهل السعادة».

‏8. بعضی روزه می گیرند و بدین نکته توجه دارند که خدا را بر آنان منّتی است؛ زیرا توفیق‏‎ ‎‏انجام چنین عبادتی را به آنان ارزانی داشته است؛ ‏«و صنف صاموا معتقدین أنّ المنّة لله ـ جلّ‎ ‎جلاله ـ علیهم فی صیامهم و ثبوت أقدامهم، عارفین بما فی طاعته من إکرامهم و بلوغ‎ ‎مرامهم. فهؤلاء أهل الظفر بکمال العنایات و جلال السعادات».‎[62]‎

‏عبادت ها از حیث شکل و شیوه یکسانند؛ اما از نظر انگیزه و نیت های عابدان متفاوتند.‏‎ ‎‏عبادتی که مبرّا از هر گونه درخواست و ترس و طمع، بلکه به منظور صرفاً عشق و محبت‏‎ ‎‏به خدا یا شکر و سپاس در پیشگاه او و یا فقط به خاطر اطاعت از خدا انجام می گیرد،‏‎ ‎‏عبادت عاشقانه است و این نوع از عبادت، عبادت برتر، یعنی عبادت ویژه است.‏

‏عبادت برتر، عبادتی است که با عشق و معرفت بیش تر، به منظور اطاعت عاشقانه و‏‎ ‎‏سپاس به درگاه حق صورت گیرد. در حدیث آمده است که امیر مؤمنان ‏‏علیه السلام‏‏ فرمودند:‏

«ما عبدتک خوفاً من عقابک، و لا طمعاً فی ثوابک؛ و لکن وجدتک أهلاً للعبادة، فعبدتک».‎[63]‎

‏در ‏‏غرر الحکم‏‏ آمده است که امیر مؤمنان ‏‏علیه السلام‏‏ فرمود:‏

«العبادة الخاصّة أن لایرجو الرجل إلاّ ربّه، و لا یخاف إلاّ ذنبه».

‏و نیز آن حضرت فرمودند:‏

«غایة العبادة، الطاعة».

‏و نیز فرمودند:‏

«إنّ قوماً عبدوا الله سبحانه شکراً، فتلک عبادة الأحرار».‎[64]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 290
‏در حدیثی دیگر می خوانیم:‏

عن أبی عبدالله  ‏علیه السلام‏‏ قال: «إنّ العبادة ثلاثة: قوم عبدوا الله ـ عزّوجلّ ـ خوفاً، فتلک عبادة العبید؛‏‎ ‎‏و قوم عبدوا الله ـ تبارک و تعالی ـ طلباً للثواب، فتلک عبادة الاُجراء؛ و قوم عبدوا الله ـ‏‎ ‎‏عزّوجلّ ـ حبّاً به، فتلک عبادة الأحرار، و هی أفضل العبادة».‏‎[65]‎

‏و در حدیثی دیگر از امام حسین ‏‏علیه السلام‏‏ می خوانیم:‏

«إنّ قوماً عبدوا الله رغبة، فتلک عبادة التجّار؛ و إنّ قوماً عبدوا الله رهبة، فتلک عبادة العبید؛ و‎ ‎إنّ قوماً عبدوا الله شکراً فتلک عبادة الأحرار، و هی أفضل العبادة».‎[66]‎

‏پس مهم ترین انگیزه های خداپرستی عبارتند از: جلب نظر این و آن؛ دفع ضرر و دوری‏‎ ‎‏از جهنم؛ جلب منفعت و دخول بهشت؛ خدا را مستحق عبادت یافتن (شکراً، حبّاً و اطاعةً).‏

‏پیامبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ در پاسخ عایشه که چرا این قدر خود را در باب عبادت به زحمت‏‎ ‎‏می افکنی، فرمودند:‏

«أفلا أکون عبداً شکوراً؟!»‎[67]‎

‏امام صادق ‏‏علیه السلام‏‏ در باب تبیین حقیقت عبادت مورد نظر خود فرمودند:‏‎[68]‎

«إنّ الناس یعبدون الله علی ثلاثة أوجه: فطبقة یعبدونه رغبة فی ثوابه، فتلک عبادة الحرماء، و‎ ‎هو الطمع؛ و آخرون یعبدونه خوفاً من النار، فتلک عبادة العبید، و هی رهبة؛ و لکنّی أعبده حبّاً‎ ‎له ـ عزّوجلّ ـ فتلک عبادة الکرام؛ لقوله عزّوجلّ: ‏«‏وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ‏»‏‎[69]‎ و لقوله‎ ‎عزّوجلّ: ‏«‏قُلْ إنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ الله َ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ الله ُ‏»‏‎[70]‎‏».‏

‏علامه طباطبائی ‏‏رحمه الله‏‏ در ‏‏المیزان‏‏ ذیل ‏‏«‏إیَّاکَ نَعْبُدُ‏»‏‏ بعد از نقل حدیث «عبادة الاحرار»‏‎ ‎‏بر  این  باور است که عبادت احرار بدان جهت است که به انگیزۀ شکر یا حب و عشق‏‎ ‎‏به  خدا صورت گیرد:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 291
‏أقول: و قد تبیّن معنی الروایات ممّا مرّ من البیان، و توصیفهم ‏‏علیهم السلام‏‏ عبادة الأحرار تارةً بالشکر‏‎ ‎‏و تارةً بالحبّ، لکون مرجعهما واحداً؛ فإنّ الشکر وضع الشیء المنعم به محلّه، و العبادة‏‎ ‎‏شکرها أن تکون لله الذی یستحقّها لذاته، فیعبد الله لأنّه الله ، أی: لأنّه مستجمع لجمیع‏‎ ‎‏صفات الجمال و الجلال بذاته. فهو الجمیل بذاته المحبوب لذاته؛ فلیس الحبّ إلاّ المیل إلی‏‎ ‎‏الجمال و الانجذاب نحوه. فقولنا فیه تعالی: هو معبود لأنّه هو، و هو معبود لأنّه جمیل‏‎ ‎‏محبوب، و هو معبود لأنّه منعم مشکور بالعبادة، یرجع جمیعها إلی معنی واحد.‏‎[71]‎

رهنمود امام خمینی رحمه الله

‏تمام کارهای ما برای لذات نفسانی و برای اداره کردن بطن و فرج است؛ ما شکم پرست و‏‎ ‎‏شهوت پرستیم، ترک لذت برای لذت بزرگ تر می کنیم. وجهۀ نظر و قبلۀ آمال ما، راه انداختن‏‎ ‎‏بساط شهوات است.‏

‏نماز که معراج قرب الهی است، ما به جا می آوریم برای قرب به زن های بهشت؛ ربطی به‏‎ ‎‏تقرّب حق ندارد؛ مربوط به اطاعت امر نیست؛ با رضای خدا هزاران فرسنگ دور است.‏

‏ای بیچارۀ بی خبر از معارف الهیّه که جز ادارۀ شهوت و غضب خود، چیز دیگر نمی فهمی! تو‏‎ ‎‏مقدس مواظب‏‎ ‎‏به ذکر و ورد و مستحبات و واجبات و تارک مکروهات و محرّمات و متخلّق‏‎ ‎‏به اخلاق حسنه و متجنّب از سیئات اخلاق، در ترازوی انصاف بگذار کارهایی را که می کنی‏‎ ‎‏از برای رسیدن به شهوات نفسانی و نشستن بر تخت های زمرّدین و هم آغوش شدن با‏‎ ‎‏لعبت های شوخ و شنگِ بهشتی و پوشیدن لباس های حریر و استبرق و سکنا کردن در‏‎ ‎‏قصرهای نیکو منظر و رسیدن به آرزوهای نفسانی؛ آیا باید این ها را که تمام، برای‏‎ ‎‏خودخواهی و پرستش نفس است، به خدا نسبت داد و پرستش حق دانست؟! آیا شما با‏‎ ‎‏عمله ای که برای مزد کار می کند، چه فرقی دارید، که اگر او بگوید من محض صاحب کار این‏‎ ‎‏عمل را کردم او را تکذیب می کنید؟! آیا شما دروغ گو نیستید که می گویید: نماز می کنم برای‏‎ ‎‏تقرّب به خدا؟! آیا این نماز شما برای نزدیکی به خدا است، یا برای تقرّب به زن های بهشت‏‎ ‎‏است و رسیدن به شهوات است؟!‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 292
‏فاش بگویم، پیش عرفای بالله و اولیای خدا، تمام این عبادات ما از گناهان کبیره است!‏‎ ‎‏بیچاره! در حضور حضرت حق ـ جلّ جلاله ـ و در محضر ملائکۀ مقرّبین او، بر خلاف رضای‏‎ ‎‏حق رفتار می کنی، و عبادتی که معراج قرب حق است، برای نفس امّاره و شیطان می کنی.‏‎[72]‎

‏آنچه که در باب «عبادة الاحرار» می توان بدان توجه تام داشت، مسأله دیدن خدا و‏‎ ‎‏ندیدن خویشتن است. کسی که عبادت را برای دستیابی به بهشت انجام می دهد، در واقع،‏‎ ‎‏هنگام عبادت، خود را مورد توجه داشته و جهت خوشی و لذت خود در تلاش است؛ در‏‎ ‎‏نتیجه، عبادت را وسیلۀ فیض جویی نفس خود می داند و آن را به خدمت خود می گیرد.‏‎ ‎‏پس چنین عابدی، به قول علامه سید بن طاووس، خود پرست است نه خدا پرست. و‏‎ ‎‏کسی که به منظور گرفتار کیفر نگشتن، به عبادت روی می آورد نیز عبادت را وسیلۀ نجات‏‎ ‎‏خود و ابزاری در خدمت نفس خویش به کار می گیرد؛ او نیز خود پرست است. ولی کسی‏‎ ‎‏که عبادت را به خاطر خدا و سپاس از خدا و به عشق او انجام می دهد، خدا پرست است.‏

‏البته خود پرستی در این جا در مقیاس عرفان اکمل مورد توجه است؛ بر این اساس،‏‎ ‎‏کسی که عبادت را به طمع بهشت و به جهت خوف از کیفر انجام می دهد نیز در سطح‏‎ ‎‏نازل تری از معرفت قرار دارد و خدا پرست محسوب می گردد و به قول استاد علامه‏‎ ‎‏جوادی آملی آنچه که به عنوان یک اصل مشترک در تمام عبادات مطرح است آن است که‏‎ ‎‏انسان، وقتی به سرّ عبادت می رسد که معبود را مشاهده کند؛ سرّ یعنی پرستش معبود؛‏‎ ‎‏باطن پرستش معبود، مشاهدۀ معبود است. بنابراین، هنگامی که عابد در شعاع عبادت‏‎ ‎‏خود، فقط به معبود می اندیشد و او را می نگرد و فقط او را مستحق عبادت می داند و به این‏‎ ‎‏خاطر در برابر او کرنش می کند، این گونه عبادت، «عبادة الاحرار» می باشد.‏‎[73]‎‏ به قول عارف‏‎ ‎‏ربانی، بهاری همدانی ‏‏رحمه الله‏‏:‏

... لا طریق إلی القرب إلاّ بشرع شریف؛‎[74]‎‏ جز از راه عمل به دستورات آسمانی دین، راهی به‏‎ ‎‏قرب الهی نیست.‏

‏بنابراین، باید کمر همت را محکم بست و به «عبادة الاحرار» روی آورد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 293

طوایف عارفان و سفرهای عرفانی

‏عشق و عرفان، همواره در طول تاریخِ حضور معنویت در میان انسان ها، مطرح بوده‏‎ ‎‏است. گرچه این مسأله گاهی مورد سوء استفادۀ عارف نمایان حرفه ای، به منظور بازار‏‎ ‎‏گرمی نیز بوده است؛ که از این منظر، صوفیگری و خانقاه گرایی و پیرو آن، روی آوردن به‏‎ ‎‏دوره گردی و درویش مسلکی بروز کرده است.‏

‏بنابراین، عشق و عرفان راستین را باید از محافل و مکاتب انبیا، اولیا و پیروان راستین‏‎ ‎‏آنان جویا شد؛ که مراجع عظام تقلید شیعۀ امامیه به تقلید از ائمۀ معصومین ‏‏علیهم السلام‏‏، کاروان‏‎ ‎‏سالار این حرکت می باشند؛ و در این رابطه، امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ یکی از پیشوایان این عرصه‏‎ ‎‏است که در این مقاله به گوشه ای از دیدگاه آن حضرت اشاره می کنیم.‏

‏امام خمینی در عرصۀ عشق و عرفان رهنمودهای گران سنگی دارند که در این جا به‏‎ ‎‏گوشه ای از آن ها اشاره داریم. قابل ذکر است که دیدگاه حضرت امام دربارۀ عشق و‏‎ ‎‏عرفان  را از لابه لای صحیفه ها و کتب مختلف به یادگار مانده از آن حضرت می توان به‏‎ ‎‏تماشا نشست. دیدگاهی که معراج معنوی و روحانی انسان عاشق را در بر دارد؛ معراجی‏‎ ‎‏که در پرتو آن، رجوع به عالم غیب تصور می شود؛ و به قول حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ «سالک،‏‎ ‎‏مجذوب عالم قدسی می شود و به عالم مُلکی توجه نمی کند و به جمیع ما فی سلسلة‏‎ ‎‏الشهود می نگرد».‏‎[75]‎

طوایف چهارگانه از دیدگاه امام رحمه الله

‏به نظر حضرت امام، انسان ها در رابطه با سیر و سلوک الی الله و عشق به جمال جمیل،‏‎ ‎‏چهار طایفه اند:‏

‏1. محجوبان؛ این طایفه بر اثر توجه و سرگرمی به دنیا، از قافلۀ عشق و حرکت و پرواز‏‎ ‎‏به سوی ملکوت، غافلند و از سیر به سوی حق بازمانده و در شمار غافلان قرار دارند.‏

‏2. سالکان؛ این طایفه در حال سیر و حرکت به سوی حق به سر می برند و در این‏‎ ‎‏طریق عشق، به پیر و راهبر نیازمندند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 294
‏3. واصلان؛ این طایفه از طریق سیر و سلوک به سوی حق، به مقصد دست یافته و به‏‎ ‎‏سر منزل مقصود واصل گشته اند و شاهد مقصود (معشوق) را در آغوش کشیده اند.‏

‏4. راجعان؛ این طایفه پس از وصول به مقصود، از دیار یار به سوی خلق، بارِ سفر‏‎ ‎‏می بندند تا دیگران را نیز در این سفر (سیر الی الله و عشق به حق) رهبری کنند.‏‎[76]‎

سفرهای چهارگانه

‏قابل ذکر است که در میان طوایف چهارگانۀ فوق، غیر از طایفۀ نخست (محجوبان)،‏‎ ‎‏سه طایفۀ دیگر، اهل سیر و سفر و پروازند، که پس از قدم نهادن به «مقام فنا» به‏‎ ‎‏مرحلۀ  خاصی از ارتقای معنوی، یعنی حالت حقّانی، نایل می آیند؛ البته در صورتی که در‏‎ ‎‏این سیر و سلوک، گرفتار حجاب ها (حجاب ظلمانی، حجاب نورانی ـ عقلانی و حجاب‏‎ ‎‏روحی) نشوند.‏‎[77]‎

‏به طور کلی، در نگرش حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ سفر و پرواز معنوی عشّاق، چهار گونه است:‏

‏1. سفر از خلق به سوی حق؛ این سفر در پرتو پرداختن به عبادات، رعایت دستورها،‏‎ ‎‏انجام ریاضت ها، مهاجرت از طبیعت و پرواز به دیار پروردگار متعال، صورت می پذیرد‏‎[78]‎‎ ‎‏و این رجوع به عالم ملکوت را فنا می گویند. پس «فنا» عبارت از نفی و نابودی نیست،‏‎ ‎‏بلکه مرحلۀ خاصی از راهیابی است‏‎[79]‎‏ که در پرتو عبادت حاصل می شود و گفتیم که در این‏‎ ‎‏مرحله حالت ویژۀ حقّانی برای سالک حاصل می گردد؛ به شرط آن که حجاب های سه گانه‏‎ ‎‏را کنار بزند و دچار آن ها نشود. سالک در این سفر، به هادی و راهبر نیازمند است.‏‎[80]‎

‏2. سفر از حق به سوی حق به وسیلۀ حق؛ این سفر پس از انجام سفر اول صورت‏‎ ‎‏می پذیرد؛ سالک از حالت حقّانی خود اوج می گیرد و به مقام «فنای فنا» نایل می گردد؛‏‎ ‎‏مقامی که از آن به عنوان مقام «اخفیٰ» و «فنا در افعال و صفات حق» تعبیر می شود.‏

‏3. سفر از حق به سوی خلق؛ سفر فوق را «مرحلۀ صحو» نیز می نامند. سالک در این‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 295
‏مرحله بین عوالم جبروت و ملکوت، در طیران است و دارای بهره ای از مقام نبوّت‏‎ ‎‏می باشد (نه نبوّت تشریعی) تا دیگران را آمادۀ پرواز کند؛ البته پس از مرحلۀ‏‎ ‎‏«صحو»،  نوبت به مرحلۀ «محو» می رسد که برای انسان های کامل در این دنیا و آخرت‏‎ ‎‏پیش می آید.‏‎[81]‎

‏4. سفر از خلق به سوی خلق از طریق حق؛ سالک در این سفر، موانع سیر را شناسایی‏‎ ‎‏و راه وصول به حق را به دیگران می آموزد؛ زیرا دارای نبوّت تشریعی است. دستیابی به‏‎ ‎‏این مرحله در پیامبر اسلام ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏خاتمه یافت و پس از وی، کسی به این مرحله نمی تواند‏‎ ‎‏گام نهد.‏‎[82]‎

‏نکتۀ قابل ذکر آن که امام ‏‏رحمه الله‏‏ در برخی از رهنمودها، از مراحل سیر و سلوک به عنوان‏‎ ‎‏«سجده» یاد می کند. مثلاً می نویسد:‏

‏کلام در سفر از خلق به حق و از کثرت به وحدت و از ناسوت به مافوق جبروت است تا حدّ‏‎ ‎‏فنای مطلق که در «سجدۀ اول» حاصل شود؛ و فنا از فنا که پس از صحو، در «سجدۀ دوم»‏‎ ‎‏حاصل گردد.‏‎[83]‎

‏راز موفقیت سالک الی الله یک چیز بیش نیست؛ و آن عبارت است از «عبادت». سالک‏‎ ‎‏با قدم عبادت می تواند از بیت طبیعت به سوی عالم ملکوت عروج و مهاجرت کند‏‎[84]‎‏ و‏‎ ‎‏عبادت برای همۀ عبّاد یک ضرورت است؛ زیرا همان گونه که بدن به آب، هوا و غذا‏‎ ‎‏نیازمند است، روح نیز به غذا احتیاج دارد و غذای روح، عبادت است. و همان گونه که اثر‏‎ ‎‏غذا در بدن عبارت است از ادامۀ حیات و تأمین نشاط، اثر غذای روح (عبادت) نیز‏‎ ‎‏عبارت است از اوج و معراج.‏‎[85]‎

‏طریقت و حقیقت، جز از راه شریعت حاصل نخواهد شد؛ زیرا ظاهر، طریق باطن است‏‎[86]‎‏.‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 296
‏و در واقع، عبادتی که در ظاهر انجام می پذیرد، معمار باطن است؛ یعنی باطن را برای‏‎ ‎‏عروج مهیّا می سازد. و انفکاک و جدایی میان عبادت و تأثیر آن در نفس محال است. و اگر‏‎ ‎‏عبادتی صورت پذیرفت ولی تأثیر معنوی و عرفانی آن مشاهده نگشت، بدون تردید آن‏‎ ‎‏عبادت با توجه به همۀ ضوابط و شرایط لازم آن انجام نیافته است.‏‎[87]‎

شروط اصلی تأثیر عبادت

‏عبادت سرمایۀ اصلی سالک (عاشق) در باب راهیابی است؛ ولی از این نکته نباید‏‎ ‎‏غافل بود که هر عابدی به مقصود نمی رسد و همۀ عابدان، یکسان نیستند؛ چرا که عبادت‏‎ ‎‏آنان یکسان نیست؛ زیرا عبادت دارای شروطی است. برخی از این شروط عبارتند از:‏

1. حضور قلب

‏حضور قلب در نماز، همان است که نمازگزار به قلب خود بفهماند که در پیشگاه‏‎ ‎‏پروردگار بزرگ به عبادت ایستاده است (حضور قلب اجمالی) و نیز در همۀ لحظات به‏‎ ‎‏اسرار و معانی فرازهای نماز و کلمات آن توجه کند (حضور قلب تفصیلی).‏‎[88]‎‏ عبادت‏‎ ‎‏بدون  حضور قلب، عبادت نیست، بلکه لهو و بازی است. این چنین عملی در نفس آدمی‏‎ ‎‏اثری ایجاد نمی کند و حالت نهی از فحشا و منکر محقّق نمی شود؛‏‎[89]‎‏«‏إنَّ الصَّلوٰةَ تَنْهَی عَنِ‎ ‎الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ‏»‏‏.‏‎[90]‎

2. اخلاص

‏معیار اصلی عبادیّت عبادت ها، اخلاص است؛ یعنی اگر عبادت با اخلاص همراه بود،‏‎ ‎‏عبادت به شمار می آید وگرنه عبادتی صورت نگرفته است.‏‎[91]‎

‏اخلاص یعنی عمل را فقط برای خدا انجام دادن‏‎[92]‎‏. و شخص با اخلاص، ظاهر خود را‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 297
‏از معاصی و باطن خود را از عُجْب، کبر، فخر، ریا و... تصفیه می کند. عبادت و ریاضت در‏‎ ‎‏پرتو اخلاص است که هم عمل را ابدی و اخروی می سازد و هم سالک را به معراج‏‎ ‎‏می برد. حتی سیر و سلوک اخلاقی و ریاضت ها اگر فقط به منظور دستیابی به تسلط قوای‏‎ ‎‏نفسانی و پیدایش ملکات باطنی باشد، سوء عاقبت صاحب خود را در پی خواهد داشت؛‏‎ ‎‏ولی اگر در چهارچوب مجوّزها و دستورهای شرع مطهّر صورت گیرد، مایۀ راهیابی و‏‎ ‎‏هدایت است. پس حتی ملکات فاضله و ملکات نفسانی اگر در پرتو اخلاص پدید نیایند،‏‎ ‎‏مایۀ نجات و سعادت انسان نخواهند بود و آن اخلاق نیز اخلاق الهی نیست؛ در صورتی‏‎ ‎‏الهی است که عاری از هرگونه هواهای نفسانی باشد.‏‎[93]‎‏ انسان مخلص با دارا بودن ملکات‏‎ ‎‏فاضله، همواره خود را در محضر خدا می بیند.‏‎[94]‎

‏تفاوت میان عبادت عامّه و عبادت خاصّه را در همین نکته می توان خلاصه کرد که‏‎ ‎‏عبادت جهت طمع به بهشت یا فرار از دوزخ صورت نمی گیرد، بلکه به خاطر خدا و بدون‏‎ ‎‏هیچ گونه چشم داشتی انجام می گیرد و این گونه عبادت را «عبادة الاحرار» یا «عبادة‏‎ ‎‏الکرام» می گویند.‏‎[95]‎

‏علامه طباطبائی می گوید:‏

‏گروهی توطئه کرده بودند و روش عرفانی و الهی و توحیدی مرحوم آخوند ملا حسینقلی‏‎ ‎‏همدانی، عالم وارسته و عارف ربّانی معروف را به باد انتقاد گرفته و در یک عریضه ای به‏‎ ‎‏مرحوم شربیانی ـ در هنگامی که مرحوم شربیانی ریاست مسلمین را داشته و رئیس مطلق‏‎ ‎‏وقت شمرده می شده است ـ نوشتند که ملا حسینقلی همدانی روشی صوفیانه در پیش گرفته‏‎ ‎‏است. مرحوم شربیانی نامه را مطالعه فرمود و قلم برداشته و زیر نامه نوشت: «کاش خداوند‏‎ ‎‏مرا مثل آخوند صوفی قرار بدهد». با این جملۀ آن عالم بزرگ، کار تمام شد و دسیسه های‏‎ ‎‏آنان همه بر باد رفت.»‏‎[96]‎

‏نقل کرده اند: آقا میرزا جواد آقا ملکی، یکی از شاگردان آخوند، بعد از دو سال تلمّذ، خدمت‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 298
‏استاد عرض می کند: من در سیر خود به جایی نرسیدم. آخوند در جواب از اسم و رسمش‏‎ ‎‏سؤال می کند. او تعجب کرده، می گوید: مرا نمی شناسید؟! من جواد تبریزی ملکی هستم.‏‎ ‎‏ایشان می گویند: شما با فلان ملکی ها بستگی دارید؟ آقا میرزا جواد آقا چون آنان را‏‎ ‎‏خوب  و  شایسته نمی دانسته از آنان انتقاد می کند. آخوند همدانی در جواب می فرماید: هر‏‎ ‎‏وقت توانستی کفش آن ها را که بد می دانی، پیش پایشان جفت کنی، من خود به سراغ تو‏‎ ‎‏خواهم آمد.‏

‏میرزا جواد آقا فردا که به درس می رود، خود را حاضر می کند که در محلی پایین تر از طبقۀ‏‎ ‎‏شاگردان بنشیند، تا رفته رفته طلبه هایی که از آن فامیل در نجف بودند و ایشان آنان را خوب‏‎ ‎‏نمی دانسته، مورد محبت قرار می دهد، تا جایی که کفششان را پیش پای آن ها جفت می کند.‏‎ ‎‏چون این خبر به آن طایفه که در تبریز ساکن بودند رسید، دل ها پر از محبّت گشت و کینه ها‏‎ ‎‏به آشتی بدل شد.‏

‏پس از چندی، آخوند او را ملاقات می کند و می فرماید: دستور تازه ای نیست؛ تو باید حالت‏‎ ‎‏اصلاح شود تا از همین دستورات شرعی بهره مند شوی. ضمناً یادآوری می کند که کتاب‏‎ ‎‏مفتاح الفلاح‏‏ شیخ بهائی برای عمل کردن خوب است.‏‎[97]‎

برخی از مقامات معنوی و صفات برتر

‏در میان صفات عالی و ملکات و خصلت هایی که انسان در پرتو اخلاص، بدان ها‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 299
‏دست می یازد، برخی از آن ها در زندگی روزانه نمایان تر و اثر وجودی آن ها مشهودتر‏‎ ‎‏است؛ از جمله می توان به رضا، توکل، تفویض، خوف، رجا، ثقه و... اشاره کرد. هنگامی‏‎ ‎‏که انسان به حالت «ثقه» یعنی اطمینان نفسانی دست یافت و باور کرد که همه چیز از آن‏‎ ‎‏خدا است؛ «‏لا حولَ و لاٰ قُوَّةَ إلاّ بالله ‏» و دانست که خداوند او را همواره زیر نظر دارد و همۀ‏‎ ‎‏امور آشکار و پنهان وی را مقرر می دارد، در این صورت در هنگام اقدام به کارهای‏‎ ‎‏زندگی، از این که به مصلحت او هست یا خیر، به خدا «توکل» می کند؛ در این صورت است‏‎ ‎‏که حتی به خواست و مصلحت خویش نمی اندیشد و فقط جلب رضای او و تحقق ارادۀ‏‎ ‎‏او را خواستار است؛ این حالت را «رضا» گویند. و اگر به حالتی دست یافت ـ چه در امور‏‎ ‎‏زندگی و چه در غیر آن ـ که به طور کلی همه چیز را به خدا واگذار نمود و حتی خود و‏‎ ‎‏ارادۀ خود را و همه چیز را از خدا و در خدمت خدا بداند، این حالت را «تفویض» نامند.‏‎ ‎‏ولی اگر با توجه به بسط رحمت الهی، «یا مَن سبقت رحمتُه غضبَه» وجوب انجام اعمالی‏‎ ‎‏در راستای شکر نعمت های او را در درون خویش یافت، حالت ویژه ای در او ایجاد‏‎ ‎‏می شود که از پیدایش غرور و کوتاهی و یا یأس از رحمت حضرت حق، پیشگیری‏‎ ‎‏می کند؛ این حالت خاص را «خوف و رجا» گویند.‏

برترین ذکر الهی

‏یکی از برترین اذکاری که سالک را به اوج معراج نایل می سازد، قرائت قرآن است.‏‎ ‎‏قرآن کتابی است جامع که در نورانی ترین شب (لیلة القدر) نازل شد و حاوی همه گونه‏‎ ‎‏معارف، از معرفة الذات تا معرفة الافعال، است. از مقاصد مهم قرآن، تطهیر باطن انسان از‏‎ ‎‏پلیدی ها و تحصیل سعادت است. و هر طایفه ای به قدر استعداد خود از این کتاب استفاده‏‎ ‎‏می کند. قرائت آن ثواب و پاداش الهی را در بردارد. چنان که قاری با دید تعلیم و تربیت در‏‎ ‎‏آن به تعمّق بپردازد، به هدایت، تعلیم و نور طریق سلوک انسانیت دست می یابد؛ به شرط‏‎ ‎‏آن که از حجاب خودبینی و کدورت های معاصی، خود را دور سازد و در آیات آن تفکر‏‎ ‎‏کند و سپس به تطبیق خود، با محتوای آن بپردازد. وظیفۀ سالک الی الله آن است که خود را‏‎ ‎‏به قرآن عرضه دارد.‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 300

3. عشق

‏سومین شرط اساسی صعود عبادت به سوی آسمان، عشق ورزی به عبادت است.‏‎ ‎‏عشق به خدا، عشق به خلیفه های خدا، عشق به دستورات خدا و عشق به عبادت، از‏‎ ‎‏شروط اساسی در این باره است. و توجه به سخن آسمانی امام هشتم ‏‏علیه السلام‏«بشروطها؛ و أنا‎ ‎من شروطها»‏ پس از بیان حدیث معروف سلسلة الذهب، به نوبۀ خود، اهمیت مسأله عشق‏‎ ‎‏را بازگو می کند. امام هشتم در این رهنمود به همگان خاطر نشان کردند که اعتقادات اصیل‏‎ ‎‏(عبادت قلبی) و انجام تکالیف الهی (عبادت بدنی) هنگامی سودمند است که همراه با‏‎ ‎‏عشق و ولایت نسبت به اهل بیت ‏‏علیهم السلام‏‏ باشد.‏

‏عبادت باید با میل و رغبت و عشق و محبّت انجام گیرد؛ و این گونه عبادت، با عبادت‏‎ ‎‏همراه با بی رغبتی، تفاوتی اساسی دارد. در رهنمودی آمده است:‏

«أفضل الناس من عشق العبادة»؛‎[98]‎

‏برترین مردم کسی است که به عبادت عشق بورزد.‏

‏علامه جوادی آملی در کتاب ‏‏اسرار عبادت‏‏ می نویسد:‏

‏... این جذب و دفع، به صورت «شهوت» و «غضب» درمی آید. از این رقیق تر، به صورت‏‎ ‎‏«محبّت» و «عداوت». از این مقدار بالاتر آمده و رقیق تر شده، به صورت «ارادت» و‏‎ ‎‏«کراهت» ظهور می کند. و از همۀ این ها گذشته، اگر خیلی رقیق و لطیف شد، به صورت‏‎ ‎‏«تولّی» و «تبرّی» جلوه می کند؛ که این، جزء خواص اولیای حق و مؤمنین الهی است.‏

‏مؤمن باید دارای تولّی باشد؛ یعنی اسرار عبادت را دوست داشته باشد؛ دوست نماز‏‎ ‎‏باشد؛ نه فقط نماز خوان باشد. سیدالشهدا ‏‏علیه السلام‏‏ به اباالفضل ‏‏علیه السلام‏‏ فرمودند:‏

‏به این قوم بگو امشب را که شب عاشورا است به من مهلت بدهند؛ برای این که خدای‏‎ ‎‏سبحان می داند ‏«أنّی اُحبّ الصلاة له»؛‎[99]‎‏ که من نماز برای رضای خدا را دوست دارم.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 301
‏عشق و دوستی با خلیفه گان خدا، همراه با نفرت و دشمنی نسبت به دشمنان آنان، از‏‎ ‎‏ارکان تحقق عبادت راستین است.‏

‏عن أبی بصیر، عن أبی عبدالله  ‏‏علیه السلام‏‏ أنّه قال ذات یوم:‏ «ألا اُخبرکم بما لا یقبل الله ـ عزّوجلّ ـ‎ ‎من العباد عملاً إلاّ به؟ فقلت؛ بلی. فقال: شهادة أن لا إله إلاّ الله و أنّ محمّداً عبده و رسوله و‎ ‎الإقرار بما أمر الله و الولایة لنا و البراءة من أعدائنا، یعنی أئمّة خاصّة و التسلیم لهم و الورع و‎ ‎الاجتهاد و الطمأنینة و الانتظار للقائم. ثمّ قال: إنّ لنا دولة یجیء الله بها إذا شاء.

‏ثمّ قال: من سرّ أن یکون من أصحاب القائم، فلینتظر و لیعمل بالورع و محاسن الأخلاق، و هو‏‎ ‎‏منتظر. فإن مات و قام القائم بعده، کان له من الأجر مثل أجر من أدرکه؛ فجدّوا و انتظروا هنیئاً‏‎ ‎‏لکم أیّتها العصابة المرحومة»؛‏‎[100]‎

‏ابو بصیر می گوید:‏

‏روزی امام صادق ‏‏علیه السلام‏‏ به ما فرمود: آیا می خواهید آنچه باعث پذیرفته شدن اعمال می باشد را‏‎ ‎‏به شما تذکر دهم؟ گفتیم: بسیار مایلیم.‏

‏آن حضرت فرمودند: اسباب قبولی اعمال نیک عبارتند از: اعتقاد و گواهی به یگانگی خدا و‏‎ ‎‏رسالت محمد ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏؛ اقرار به حقانیت آنچه که آن حضرت از سوی خدا به ما ابلاغ کرده است؛‏‎ ‎‏پذیرفتن ولایت ما و تبرّی از مخالفان ما؛ ورع و پارسایی؛ تلاش و کوشش در راه شناخت‏‎ ‎‏دستورات خدا و عمل به آن ها؛ در انتظار قائم آل محمّد به سر بردن.‏

‏و سپس افزودند: کسی که دوست دارد در شمار یاران موعود آل محمّد قرار گیرد، باید چشم‏‎ ‎‏به راه او باشد؛ اهل ورع و عمل باشد؛ اهل اخلاق نیک باشد و همواره منتظر ظهورش باشد.‏‎ ‎‏و اگر با چنین حالتی از دنیا برود، از نظر پاداش، همانند کسانی است که در رکاب موعود ما‏‎ ‎‏شمشیر می زنند.‏

انتظار امام موعود

‏اشاره شد که یکی از ارکان عبادت، تولّی و تبرّی است و افزون بر آن، انتظار فرج و‏‎ ‎‏توجه به حضور امام حیّ و حاضر، یکی دیگر از ارکان عبادت است. و عدم توجه به همین‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 302
‏اصل است که آدمی را در شمار آدم های دوران جاهلیت قرار می دهد:‏

«من مات و لم یعرف إمام زمانه، مات میتة الجاهلیة».‎[101]‎

‏بنابراین در دوران غیبت کبری اگر به آن حضرت توجه نشود، رکن مهم عبادت‏‎ ‎‏صورت نگرفته است و رهنمود الهی قرآن: ‏‏«‏یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ اُ نَاسٍ بِإمَامِهِمْ‏»‏‎[102]‎‏ نیز از اسباب تأکید‏‎ ‎‏همین حقیقت است. پیامبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ فرمود:‏

«أفضل العبادة، انتظار الفرج».‎[103]‎

‏چنان که وصیّ و خلیفۀ او فرمود:‏

«أوّل العبادة، انتظار الفرج».‎[104]‎

‏حضرت امام در این باره می فرمایند:‏

‏ای عزیز! با بی اعتنایی و سرسری از این مقام مگذر؛ تدبّر و تفکّر در حال خود و عاقبت امر‏‎ ‎‏خویشتن کن و به کتاب خدا و احادیث خاتم انبیا و ائمۀ هدیٰ ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ و‏‎ ‎‏کلمات علمای امت و حکم عقل وجدانی رجوع نما و این باب را که مفتاح ابواب است، به‏‎ ‎‏روی خود بگشا. و در این منزل که عمدۀ منازل انسانیت است، نسبت به حال ماها، وارد شو‏‎ ‎‏و اهمیت به آن بده و مواظبت از آن کن و از خداوند تبارک و تعالی توفیق حصول مطلوب‏‎ ‎‏بخواه و از روحانیت رسول اکرم و ائمۀ هدی ـ سلام الله علیهم ـ استعانت کن و به ولیّ امر و‏‎ ‎‏ناموس دهر، حضرت امام عصر ـ عجّل الله فرجه ـ پناه ببر؛ البته آن بزرگوار، دستگیری ضعفا‏‎ ‎‏و بازماندگان را می فرماید و بیچارگان را دادرسی می نماید.‏‎[105]‎

‏پیغمبر اکرم و اهل بیت مکرّم او ـ صلوات الله علیهم ـ تمام عمر خود را صرف در بسط احکام‏‎ ‎‏و اخلاق و عقاید نمودند و یگانه مقصد آن ها نشر احکام خدا و اصلاح و تهذیب بشر بوده؛ و‏‎ ‎‏هر قتل و غارت و ذلت و اهانتی را در راه این مقصد شریف سهل شمردند و از اقدام‏‎ ‎‏بازنماندند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 303
‏پس محبّ و شیعۀ آن ها کسی است که در مقاصد آن ها با آن ها شرکت کند و پیروی از آثار و‏‎ ‎‏اخبار آن ها کند.‏

‏این که در اخبار شریفه اقرار به لسان و عمل به ارکان را از مقوّمات ایمان شمرده، بیان یک‏‎ ‎‏سرّ طبیعی و سنّت الله جاریه است؛ چون که حقیقت ایمان، ملازم با اظهار و عمل است.‏‎ ‎‏عاشق در جبلّۀ طبیعیۀ او است اظهار عشق و تغزّل در شأن معشوق و عمل به لوازم ایمان‏‎ ‎‏و  محبّت خدا و اولیای او. ‏‏[‏‏اگر‏‏]‏‏ عمل نکرد، مؤمن نیست و محبّت ندارد؛ و این صورت ایمان‏‎ ‎‏و محبّت بی مغز و معنی نیز با جزئی حوادث و فی الجمله فشار، از بین می رود و صفرالید‏‎[106]‎‏ به‏‎ ‎‏دار جزای اعمال منتقل شود.‏‎[107]‎

عشق چیست؟ (چیستی عشق)

‏در این جا با توجّه به عنوان این تحقیق که به مسأله عشق توجه ویژه ای دارد تردیدی‏‎ ‎‏نیست که سالک، در همۀ مراحل سیر و سلوک خود، با بال عشق در پرواز است؛ بر این‏‎ ‎‏اساس در این جا قدری از عشق، سخن به میان می آوریم.‏

تعریف عشق

‏کلمۀ «عشق» غالباً در محاورات ما، معادل معنای واژه های حبّ، وُدّ، خلّ، ولیّ و...‏‎ ‎‏است؛ اما از معنای اصطلاحی آن، دوست داشتن به گونۀ افراطی (حبّ افراطی) می باشد؛‏‎[108]‎‎ ‎‏شیفتگی، وابستگی قلبی و محبّت تام عاشق در برابر معشوق، تجلّی حضور عشق است.‏‎ ‎‏گرچه این واژه در مورد علاقۀ بسیار شدید به کار می رود؛ ولی آنچه مهم به نظر می رسد‏‎ ‎‏شناسایی مراد و منظور اصلی آن است؛ یعنی معشوق «چه» باشد و یا «که» باشد و‏‎ ‎‏تشخیص این مسأله، بسیار پراهمیت و سرنوشت ساز است.‏

‏خلیل در ‏‏کتاب العین‏‏ مادۀ «عشق» می نویسد:‏

‏معشوق را عشیقه گویند و جمع «عاشق»، «عُشّاق» است و نیز «عشاشیق» یکی از اوزان‏‎ ‎‏جمع آن است.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 304
‏ابن دُرَید در ‏‏جَمهَرة اللغه‏‏ عشق را در مورد محبّت شدید به کار می برد و کلمۀ «عِشّیق» را‏‎ ‎‏برای عاشق و نیز معشوق به کار می گیرد:‏

عشق یعشق عشقاً عشّیق، عاشق؛ و ربّما قالوا للمعشوق أیضاً عشّیق.‎[109]‎

‏طریحی در ‏‏مجمع البحرین‏‏، عشق را این چنین تعریف می کند:‏

«العشق» و هو تجاوز الحدّ فی المحبّة؛‎[110]‎‏ افراط در محبّت ورزی را عشق گویند.‏

‏جالینوس حکیم، عشق را از افعال نفس بر می شمرد و می گوید:‏

العشق من فعل النفس؛ و هی کامنة فی الدماغ و القلب و الکبد؛

‏عشق از اعمال نفسانی است و در فکر و جان آدمی جای دارد.‏

‏او می گفت: عاشق هرگز از اندیشه و ذکر معشوق جدا (برکنار) نیست.‏

‏فیروزآبادی در ‏‏قاموس‏‏، عشق را عُجب مُحبّ (عاشق) نسبت به محبوب خود می داند؛‏‎ ‎‏حبّ افراطی که چشم و گوش و همۀ حواس عاشق را تحت تسخیر خویش می گیرد.‏‎[111]‎

‏غزالی در ‏‏احیاء العلوم، ‏‏عشق را چنین معرفی می کند.‏

‏حبّ عبارت است از تمایل طبیعی قلبی آدمی به سوی چیزی که لذت بخش است؛ و آن گاه‏‎ ‎‏که این حبّ، شدت یابد را عشق نامند.‏‎[112]‎

‏ظریفی می گفت: واژۀ عشق دارای سه حرف است که اگر هر یک از این سه، در اول سه‏‎ ‎‏کلمۀ دیگر قرار بگیرند، جمله ای که تشکیل می شود می تواند تعریف عشق متعارف باشد‏‎ ‎‏و آن جمله عبارت است از: «علاقۀ شدید قلبی».‏

‏عشق، گهر جهان افروز پایدار عالم است. عشق، کیمیای جاودانه ای است که هر مسی‏‎ ‎‏را می تواند به زر تبدیل کند؛ حتی شاعر پرآوازۀ ایران، صائب تبریزی می گوید:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 305

‏غیر از گهر عشق که پاینده و باقی است‏   ‏باقی همه چون موج ز دریا گذرانند‏

‏ ‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ می گوید:‏

‏ ‏

‏وه چه افراشته شد در دو جهان پرچم عشق‏

‏ ‏‏آدم و جن و ملک مانده به پیچ و خم عشق‏‎[113]‎

‏ ‏

‏و نیز می فرماید:‏

‏ ‏

‏حاش لله ، که جز این ره، رهِ دیگر پویم‏   ‏عشق روی تو سرشته به گل و آب من است‏‎[114]‎

‏ ‏

‏و باز می فرماید:‏

‏ ‏

‏عشق اگر بال گشاید به جهان حاکم اوست‏

‏ ‏‏گر کند جلوه در این کون و مکان حاکم اوست‏

‏ذره ای نیست به عالم که در آن عشقی نیست‏

‏ ‏‏بارَکَ الله که کران تا به کران حاکم اوست‏

‏گر عیان گردد روزی رخش از پردۀ غیب‏

‏ ‏‏همه بینند که در غیب و عیان حاکم اوست‏

‏تا که از جسم و روان بر تو حجاب است حجاب‏

‏ ‏‏خود نبینی به همه جسم و روان حاکم اوست‏

‏من چه گویم که جهان نیست بجز پرتو عشق‏

‏ ‏‏ذوالجلالی است که بر دهر و زمان حاکم اوست‏‎[115]‎

‏ ‏

‏نه تنها انسان عاشق است، که همۀ ذرات عرشی و فرشی عاشق می باشند. بنابراین باید‏‎ ‎‏گفت، همۀ جهان عاشق و تسبیح گوی آن جمال جمیلند؛ گرچه ما بسیاری از آن ها را به‏‎ ‎‏دور از هر گونه شعور می پنداریم؛ ‏‏«‏وَ لـٰکِنْ لاَ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ‏»‏‏.‏‎[116]‎

‏ابن سینا در ‏‏رسالة العشق‏‏ به این مسأله اذعان دارد که:‏

‏همۀ موجودات جویای کمالند، و پروردگار حکیم بر اساس حکمت بالغۀ خود، آن ها را به‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 306
‏گونه ای آفرید که از نقص به سوی کمال شائقند و این عشق غریزی، در سرشت جمیع‏‎ ‎‏موجودات، مخمّر و غیر مفارق است.‏‎[117]‎

‏عارف معروف، غیاث الدین منصور دشتکی در کتاب پر ارج خود، ‏‏مقامات العارفین‏‎ ‎‏می نویسد:‏

... و لا یخلو شیء من الموجودات عنه (أی العشق)؛‎[118]‎‏ هیچ یک از موجودات، از عشق به دور‏‎ ‎‏نیستند.‏

‏انسان نیز یکی از انواع موجودات است که در سرشت خود، به قول علامه شاه آبادی‏‎[119]‎‏،‏‎ ‎‏دارای «فطرت عاشقه» است و عشق به کمال، در نهاد او قرار داده شده است... و عشق به‏‎ ‎‏کمال و جمال، از لوازم وجود انسان است.‏‎[120]‎

‏حافظ می گوید:‏

‏ ‏

‏هر آن کسی که در این عرصه زنده نیست به عشق‏

‏ ‏‏بر او نمرده، به فتوی من نماز کنید‏

‏ ‏

‏در ادبیات بشری، آشناترین واژه و دلرباترین مفهوم، واژه و مفهوم «عشق» است و این‏‎ ‎‏دلربایی، اختصاص به دورۀ خاصی از زندگی آدمی ندارد و سراسر زندگی او را شامل‏‎ ‎‏می شود. به قول «ویل دورانت» فیلسوف معاصر:‏

‏«عشق... گردانندۀ آفتاب و ستارگان است».‏‎[121]‎

‏قابل توجه است که در ادبیات جهان، عشق جایگاه ویژه ای دارد؛ اما باید دانست که‏‎ ‎‏عشق در همه جا به یک حقیقت، دلالت ندارد؛ زیرا در دیدگاه بعضی صاحب نظران، واژۀ‏‎ ‎‏«عشق» تنها در مورد عشق حقیقی (عشق میان خالق و مخلوق) به کار می رود؛ اما در نظر‏‎ ‎‏بعضی دیگر از نویسندگان، منظور از عشق، همان است که از آن به عنوان «عشق جنسی» یا‏‎ ‎‏«عشق مجازی» یاد می شود. افرادی مثل "فروید" غالباً از این گونه عشق دم می زنند. و در‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 307
‏دیدگاه بعضی از صاحب نظران، منظور از عشق، همان است که از آن به عنوان میل و حبّ‏‎ ‎‏فراطبیعی یاد می شود (عشق مرآتی) که می تواند آدمی را به عشق حقیقی بکشاند. این‏‎ ‎‏عشق می تواند آینه دار و عامل تجلّی عشق حقیقی به حساب آید. این نوع از عشق، غیر از‏‎ ‎‏«عشق مجازی» می باشد که آدمی را اسیر چنگال شهوت و عشق حیوانی می کند.‏‎[122]‎

انواع عشق

‏بعضی از ارباب نظر، عشق را به دو نوع: عشق جسمانی و عشق روحانی، تقسیم‏‎ ‎‏کرده اند. اینان می گویند: عشق جسمانی درصدد اشباع خواسته های حیوانی و نفسانی‏‎ ‎‏است و در صورت حصول وصال و اتصال و دستیابی به مقصود، فروکش می کند. ولی‏‎ ‎‏عشق روحانی، عشقی انسانی و آسمانی است و از اعظم کمالات می باشد و با دستیابی به‏‎ ‎‏مقصود، شعله ورتر می گردد و جاویدان و پایدار می باشد.‏‎[123]‎

‏بعضی دیگر از اهل نظر، عشق را به عشق مجازی و عشق حقیقی تقسیم کرده اند و بر‏‎ ‎‏این باورند که عشق مجازی، موجب وسواس دل است و اهل آن، در زندگی خود، جز‏‎ ‎‏هوا پرست، نفع طلب، نفس پرست، شهوت خواه، خود پرست و آدم های معصیت پیشه و‏‎ ‎‏متمرّد در برابر قانون، به ویژه قانون خدا، نخواهند بود؛ ولی عشق حقیقی باعث توجه‏‎ ‎‏انسان به عبودیت، سرسپردگی در برابر حق و توجه به ذات احدیّت و احساس حضور در‏‎ ‎‏زندگی روزمرّه را باعث می گردد و سردمداران این قافله، جز انبیا، اولیا، و انسان های والای‏‎ ‎‏ربّانی نخواهند بود.‏

‏جامی می گوید:‏

‏ ‏

‏عشقی که نه عشق جاودانی است‏  ‏بازیچۀ شهوت جوانی است‏

‏عشق، آینۀ بلند نور است‏   ‏  ‏‏شهوت ز حساب عشق دور است‏

‏در خاطر هر که عشق ورزد‏   ‏   ‏‏عالم همه حبّه ای نیرزد‏‎[124]‎

‏ ‏

‏همچنین در یکی از رباعیات شیخ بهائی می خوانیم:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 308

‏علم نبود غیر علم عاشقی‏    ‏مابقی تلبیس ابلیس شقی‏

‏علم رسمی سر به سر قیل است و قال‏  ‏نی از آن خاصیتی حاصل نه حال‏

‏ ‏

‏او در رباعی دیگری می گوید:‏

‏ ‏

‏ایّها القوم الذی فی المدرسه‏    ‏کلّما حصّلتموه وسوسه‏

‏فکرکم إن کان فی غیر الحبیب‏   ‏ما لکم فی النشأة الاُخری نصیب‏

‏ ‏

‏بعضی از صاحب نظران، عشق را به عشق زمینی و عشق آسمانی، و بعضی نیز‏‎ ‎‏ـ  چنان که اشاره شد ـ عشق را به عشق حقیقی و عشق مجازی، و بعضی دیگر عشق را به‏‎ ‎‏عشق ممدوح و عشق مذموم، و عشق حلال و عشق حرام، و عشق مجاز و عشق ممنوع،‏‎ ‎‏تقسیم کرده اند. ولی بهتر آن است ـ به نظر نگارنده ـ که گفته شود: عشق بر دو گونه است:‏‎ ‎‏1. عشق حقیقی 2. عشق مجازی. و عشق حقیقی بر دو قسم است: عشق حقیقی اصیل‏‎ ‎‏(عشق به خدا) و عشق وابسته و غیر اصیل (عشق به غیر خدا، طبق دستور خدا).‏

عشق در نظر اهل بیت علیهم السلام

‏آیا واژۀ «عشق»، در قرآن و احادیث به چشم می خورد؟ می گویند: در قرآن و احادیث‏‎ ‎‏از عشق تمجید نشده است و اساساً این کلمه نیز در آیات و روایات به چشم نمی خورد.‏‎ ‎‏البته در برابر این گونه دیدگاه، باید پرسید که منظور از عشق چیست؟ عشق حقیقی یا‏‎ ‎‏عشق مجازی؟... کلمۀ «عشق» یا مراد و مفاد آن؟ آیا کلمۀ «وُدّ» ‏‏«‏إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی‏»‏‎[125]‎‏ و‏‎ ‎‏کلمۀ «شَغف» ‏‏«‏قَدْ شَغَفَهَا حُبّاً‏»‏‎[126]‎‏ جز عشق است؟‏

‏قرآن به عناوین مختلف، درصدد تقویت محبّت و عشق به خدا و نیز درصدد تضعیف‏‎ ‎‏استیلای عشق حیوانی است.‏

‏امیر مؤمنان ‏‏علیه السلام‏‏، عشق ورزی نسبت به دنیا (و امور دنیوی) را مورد نکوهش قرار‏‎ ‎‏می داد؛ از جمله فرمود:‏

«و لا تنظر إلیها نظرَ العاشق»؛‎[127]‎‏ به دنیا به گونه ای عاشقانه ننگرید (به دنیا دل نبندید).‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 309
‏آن حضرت از شیفتگی در برابر مخلوقات خدا، بدون انگیزۀ الهی، به عنوان «مرض»‏‎ ‎‏یاد می کرد و می فرمود: ‏

«العشق مرض لیس فیه أجر و لا عوض».‎[128]‎

‏عشق (عشق جنسی، عشق آزاد هوسناک) نوعی از بیماری است که پاداش و ثوابی را نصیب‏‎ ‎‏آدمی نمی کند.‏

‏بندۀ مؤمن خدا، در مقابل بیماری خود، اجر و ثواب الهی دریافت می دارد؛ اما بیماری‏‎ ‎‏عشق چنین نیست. همچنین در بیانی دیگر فرمودند:‏

«مَن عشق شیئاً، أعشیٰ بصره و أمرض قلبه، فهو ینظر بعین غیر صحیحة، و یسمع باُذن غیر‎ ‎سمیعة؛ قد خرقت الشهوات عقله و أماتت الدنیا قلبه»؛‎[129]‎

‏کسی که عاشق چیزی شود، چشم او در برابر حقایق هستی دچار ناتوانی می شود؛ دل او نیز‏‎ ‎‏سلامتی خود را از دست می دهد؛ او فقط به معشوق خود می اندیشد و بس، او با چشم‏‎ ‎‏ناتوان  و با گوش ناشنوا عمل می کند؛ شهوات نفسانی عقل او را از کار انداخته و قلب او را‏‎ ‎‏کشته است (او فقط در راستای کام جویی و دستیابی به معشوق خود، عقل و همت خود را به‏‎ ‎‏کار می اندازد).‏

‏صائب تبریزی می گوید:‏

‏ ‏

‏به قرب گل عذاران دل مبندید‏   ‏وصیت نامۀ شبنم، همین است‏

‏ ‏

‏آن گاه که از امام باقر ‏‏علیه السلام‏‏ راجع به عشق (عشق حیوانی و جنسی) سؤال کردند: امام ‏‏علیه السلام‏‎ ‎‏در باب حقیقت عشق و عاشق فرمود:‏

«قلوب خلت عن محبّة الله ، فابتلاه الله بمحبّة الغیر»؛‎[130]‎

‏دل هایی که از عشق به خدا غافل می شوند؛ خدا هم آن ها را در چنگال عشق به غیر خدا‏‎ ‎‏اسیر می سازد.‏

‏در حدیثی دیگر آمده است که در محضر امام صادق ‏‏علیه السلام‏‏ نیز همین سؤال را در میان‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 310
‏نهادند (... سُئل عن العشق) امام ‏‏علیه السلام‏‏ پاسخ داد:‏

‏دل هایی که از ذکر الهی خالی بماند، خدا محبّت به غیر خود (ضد خدا) را بر آن ها تحمیل‏‎ ‎‏نماید.‏‎[131]‎

‏این حدیث را علامه جزائری در ‏‏انوار نعمانیه‏‏، با اندک تغییر نقل می کند:‏

... و قد سئل عن الصادق عن العشق. قال: «قلوب خلت من محبّة الله ؛ فأذاقها الله حلاوة‎ ‎غیره».‎[132]‎

‏به قول صائب تبریزی:‏

‏ ‏

‏دل چو غافل شد ز حق، فرمان پذیر تن شود‏

‏ ‏‏می برد هر جا که خواهد اسب، خواب آلود را‏

‏ ‏

‏نیز می گوید:‏

‏ ‏

‏دل را ز قید جسم رها می کنیم ما‏    ‏این دانه را ز کاه جدا می کنیم ما‏

‏ ‏

‏البته کلمۀ «عشق» در احادیث، اختصاص به موارد عشق مجازی (مذمّت عشق جنسی‏‎ ‎‏و حیوانی نفسانی) ندارد؛ بلکه در مورد عشق حقیقی نیز به کار رفته است و در واقع، در‏‎ ‎‏هر دو مورد، به کار می رود. در احادیث فوق ملاحظه کردید که کلمۀ «عشق» در مورد‏‎ ‎‏عشق مذموم و نامشروع به کار رفته بود و اینک احادیثی را مورد توجه قرار می دهیم که‏‎ ‎‏واژۀ «عشق» در موارد عشق حقیقی و عشّاق ربّانی به کار رفته است. از آن جمله اند:‏

‏پیامبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ فرمود:‏

«إنّ الجنّة لأعشق لسلمان...»؛‎[133]‎

‏بهشت عاشق تر است به سلمان فارسی، تا سلمان نسبت به بهشت.‏

‏حافظ می گوید:‏

‏ ‏

‏از پای تا سرت همه نور خدا شود‏    ‏در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی‏

‏ ‏

‏امام باقر ‏‏علیه السلام‏‏ فرمود:‏

‏امیر مؤمنان از کربلا گذشت؛ در منطقه ای که «مقذفان» نام داشت ایستاد و فرمود: در این جا‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 311
‏دویست پیامبر و دویست سبط پیامبر به قتل رسیدند؛ که همۀ آنان در شمار شهدا هستند. (و‏‎ ‎‏افزود:) این جا رزمگاه عاشقان و محل شهادت شهیدانی است که کسی بر آنان در درجات‏‎ ‎‏پیشی نجسته و کسی در آینده نیز به پایشان نخواهد رسید؛ ‏«... مصارع عشّاق شهداء...».‎[134]‎

‏مولوی می گوید:‏

‏ ‏

‏با دو عالم عشق را بیگانگی است‏   ‏و اندران هفتاد و دو دیوانگی‏

‏ ‏

‏صائب تبریزی می گوید:‏

‏ ‏

‏قهرمان عشق بر گردن فرازان غالب است‏   ‏کیست تا آرد برون از دست حیدر تیغ را‏

‏ ‏

‏پیامبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ زیباترین و برترین عبادت را عبادت عاشقانه می دانست؛ آن حضرت‏‎ ‎‏می فرمود:‏

«أفضل الناس من عشق العبادة»؛

‏با فضیلت ترین انسان ها کسی است که به عبادت مهر و محبت خاصی نشان دهد؛ به عبادت‏‎ ‎‏عشق بورزد و با دل و جان، بدان روی بیاورد.‏

‏و در ادامۀ همین حدیث آمده است:‏

«فعانقها و أحبّها بقلبه و باشرها بجسده و تفرغ لها؛ فهو لا یبالی علی ما أصبح من الدنیا؛ علی‎ ‎عسر أم علی یُسر».‎[135]‎

‏در حدیث قدسی آمده است:‏

«یقول الله ـ عزّوجلّ ـ إذا کان الغالب علی العبد، الاشتغال بی، جعلت بغیته و لذّته فی ذکری؛‎ ‎فإذا جعلت بغیته و لذّته فی ذکری، عشقنی و عشقته؛ فإذا عشقنی و عشقته رفعتُ الحجاب‎ ‎فیما بینی و صیرت ذلک تغالباً علیه لا یسهو إذا سها الناس؛ اُولئک کلامهم کلام الأنبیاء».‎[136]‎

‏پروردگار متعال فرمود: آن گاه که توجه تام و اشتغال قلبی بنده ای به من باشد، من هم مقصد‏‎ ‎‏قلبی و لذت باطنی وی را در ذکر و یاد خود قرار می دهم؛ و در آن صورت، او به من عشق‏‎ ‎‏می ورزد و من نیز به او عشق می ورزم؛ و در این صورت (هنگامی که به من عشق می ورزد و‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 312
‏من به او عشق می ورزم) حجاب را از بین خود و او برمی دارم؛ پس وی از غلبۀ غفلت و سهو‏‎ ‎‏و نسیان، مصون خواهد بود؛ او در این باره همانند کسانی نیست که گرفتار غفلت می گردند؛‏‎ ‎‏کلام این گونه عشّاق، کلام انبیا خواهد بود.‏

‏نکته حایز اهمیت آن است که منظور از عشق، عشّاق و معشوق در احادیث فوق، جز‏‎ ‎‏عشق حقیقی و معشوق و عاشق دل خستۀ آن نیست و چنین نیست که بتوان عشق مجازی‏‎ ‎‏(عشق حیوانی و جنسی) را مطرح ساخت و آن را در نگاه وحی و مکتب انبیا، مورد توجه‏‎ ‎‏دانست و برای آن صبغۀ الهی قایل شد و آن را نردبان دستیابی به عشق حقیقی دانست.‏

‏ ‏

‏عشق آن بگزین که جمله انبیا‏    ‏یافتند از عشق او کار و کیا‏

‏عشق هایی کز پی رنگی بود‏   ‏      ‏‏ عشق نبود، عاقبت ننگی بود‏

‏علت عاشق ز علت ها جداست‏   ‏   عشق، اسطرلاب اسرار خداست‏

‏ ‏

عشق حقیقی، عشق مجازی

‏کلمۀ «مجاز» در مقابل کلمۀ «حقیقت» به کار می رود و چون عشق به خالق، ریشه در‏‎ ‎‏فطرت آدمی دارد، عشقی حقیقی است. بدیهی است معشوقی که در برابر معشوق حقیقی‏‎ ‎‏قرار می گیرد معشوقی مجازی به حساب می آید و این معشوق مجازی یکی از عوامل دور‏‎ ‎‏ماندن انسان از توجه به معشوق حقیقی است. فقط یک نوع از عشق ـ که عشق مرآتی لقب‏‎ ‎‏دارد و معشوق آن صبغۀ الهی دارد ـ می تواند باعث شود تا توجه آدمی به عشق حقیقی‏‎ ‎‏بیش تر شود.‏

‏آیا عشق مجازی در زندگی، ضروری است؟‏

‏در پاسخ به پرسش فوق می توان گفت که:‏

‏1. بعضی از صاحب نظران بر این نظرند که عشق ورزی جنسی ـ یعنی عشق مجازی ـ‏‎ ‎‏در زندگی، یک ضرورت است. اینان در این راه، حتی کلمات و دیدگاه های بعضی از‏‎ ‎‏معاریف در دانش روان شناسی، روان کاوی و... را نیز به استخدام خود گرفته و از هر‏‎ ‎‏دری،  بدان دامن زده و به اصطلاح، ثابت کرده اند که نه تنها عشق در زندگی آدمی،‏‎ ‎‏یک  ضرورت است، بلکه باید کودکان را از آغاز و جامعه را همواره در کام گیری های‏‎ ‎‏جنسی آموزش داد! آنان به قدری شتاب زده وارد عمل شده اند که عاقبت ناگوار کار‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 313
‏خود  را نادیده گرفته و فقط به «آزادی جنسی» می اندیشند!!‏

‏البته عمل اینان، عکس العمل حاکمیت مکتب مسیحی گری بود که جامعه را به زهد و‏‎ ‎‏بریدن از لذات و تمتّعات زندگی فرامی خواند.‏

‏همچنین این گروه، مخمور بادۀ علم و پیشرفت های علوم تجربی در زمینه های‏‎ ‎‏مختلف، از جمله در عرصۀ علوم انسانی بودند؛ غافل از این که مکتب مسیحیت راستین،‏‎ ‎‏غیر از مسیحی گری است؛ و غافل از آن که تئوری های علمی را نباید آخرین نظر دانست.‏

‏بر این اساس، امروز که اندیشمندان، جامعه را غرق در منجلاب فساد و تباهی‏‎ ‎‏برخاسته از افسار گسیختگی عشقی می بینند، با هشدارها و عقب گردهای خود، نظریه های‏‎ ‎‏علمی جدیدی، ضد دیدگاه های قبلی ارائه می دهند؛ تا آب رفته را به جوی بازگردانند؛‏‎ ‎‏ولی هیهات...‏

‏2. بعضی دیگر از صاحب نظران وارسته، فیلسوفان بیداردل و انسان شناسان خبره و‏‎ ‎‏همچنین پیروان مکاتب الهی، «عشق مجازی» را هرگز به عنوان یک ضرورت زندگی تلقی‏‎ ‎‏نمی کنند و فقط از عشق حقیقی به عنوان یک ضرورت یاد می کنند. بدیهی است که عشق‏‎ ‎‏حقیقی بر دو گونه است: وابسته و غیر وابسته؛ غیر وابسته، عشق انسان نسبت به ذات خدا‏‎ ‎‏است؛ و وابسته، عشق انسان نسبت به کسان یا اشیایی که محبوب درگاه خدایند.‏

‏و در این راستا، عشق خانوادگی، عشق به خلیفه گان خدا، عشق به مقدسات، عشق به‏‎ ‎‏همنوع که مبرّا از خواسته های جنسی (که فقط جهت تقرّب به خالق صورت می گیرد) از‏‎ ‎‏مقوله های عشق حقیقی وابسته اند؛ که از آن ها به عنوان عشق مرآتی نیز یاد کرده ایم با‏‎ ‎‏عشق ورزی بر اساس هواهای نفسانی، فرسنگ ها فاصله دارند.‏

‏از مجموع روایاتی که پیش از این گذشت، به دست می آید که:‏

‏الف. عاشقان به عشق جنسی (نفسانی ـ حیوانی) از گروه غافلان از خدایند؛‏

‏ب. عاشقان به عشق حقیقی، دچار عشق مجازی نمی شوند؛‏

‏ج. بیماران به عشق مجازی را از راه تقویت عشق حقیقی می توان درمان کرد؛‏

‏د. مهاجمان فرهنگی که از آزادی دم می زنند و در این رابطه از عشق می گویند و نسل‏‎ ‎‏جوان را به اشباع غرایز جنسی فرامی خوانند، کسانی هستند که خود، گرفتار عواقب سوء‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 314
‏عشق مجازی گشته اند و جامعۀ آنان در منجلاب تباهی و فسادی افتاده که رهاورد‏‎ ‎‏«آزادی» در باب عشق است و سعی دارند تا مشکلات خود را به کشورهای دیگر نیز‏‎ ‎‏صادر کنند. و نیز کسانی هستند که از همه جا بی خبر، تنها در پی زمینه سازی برای‏‎ ‎‏بهره برداری خود هستند.‏

‏بنابراین باید توجه داشت که عشق مجازی، هرگز یکی از ضروریات زندگی آدمی‏‎ ‎‏نیست و آنچه از ضروریات زندگی است، تنها عشق حقیقی است.‏

‏پیامبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ فرمود:‏

«من رزقه الله حبّ الأئمّة من أهل بیتی، فقد أصاب خیر الدنیا و الآخرة»؛‎[137]‎

‏کسی که عشق و دوستی اهل بیت مرا در دل خود دارد، خیر دنیا و آخرت را به دست‏‎ ‎‏آورده  است.‏

‏و همین عشق و محبت است که اجر رسالت معرفی شده است:‏

‏«‏إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُربَی‏»‏‏.‏‎[138]‎

‏در برابر عشق حقیقی، عشق حیوانی (عشق نفسانی) قرار دارد که در نگاه دین،‏‎ ‎‏موجب  عصیان و کیفر و عقاب است. و این نوع از عشق، همان است که «عشق مجازی‏‎ ‎‏جنسی» لقب دارد. البته عشق مجازی ای که هواهای نفسانی را در آن راهی نباشد، مورد‏‎ ‎‏قبول ما است و بسیاری از عارفان و فلاسفه که از عشق مجازی دم می زنند، این گونه از‏‎ ‎‏عشق را مدنظر خود دارند که می توان آن را «عشق مجازی مُجاز» نامید تا از بخش نامقبول‏‎ ‎‏عشق مجازی متمایز گردد؛ و فقط عشق مجازی هوسناک و شهوت بار، غیر مجاز شمرده‏‎ ‎‏شده است.‏

‏این گونه از عشق ها است که سبب فحشا در جامعه می گردد و دل های بیمار بعضی از‏‎ ‎‏آدمیان، ظرف این گونه از عشق ها است. اعمال شنیعی چون زنا، مساحقه، لواط و هر گونه‏‎ ‎‏اعمال غیر مجاز دیگر، از آن مایه می گیرند.‏

‏این نوع از عشق مجازی در لسان امیر المؤمنین ‏‏علیه السلام‏‏ به عنوان بیماری (مرض) قلبی‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 315
‏مورد تذکار قرار گرفته است؛ آن حضرت می فرماید:‏

«العشق مرض لیس فیه أجر و لا عوض»؛‎[139]‎

‏عشق، یک نوع بیماری است که پاداش ندارد و خسارت های آن نیز جبران ناپذیر است.‏

‏آن حضرت همچنین می فرمود:‏

«جمال الحرّ تجنّب العار»؛‎[140]‎‏ ‏

‏زیبایی انسان آزاده آن است که از هر گونه فحشا و عشق مجازی بپرهیزد.‏

‏باید توجه داشت که ظرف عشق مجازی (غیر مُجاز) آن دلی است که از توجه به عشق‏‎ ‎‏حقیقی محروم است. آن گاه که از امام سؤال کردند که عشق چیست؟ پاسخ داد:‏

«قلوب خلت عن محبّة الله ، بمحبّة غیر الله »؛‎[141]‎

‏دل هایی که از عشق و محبت به خدا خالی مانده اند؛ خدا آن ها را در چنگال عشق مجازی‏‎ ‎‏اسیر ساخت.‏

‏دنیا در چنگال عشق مجازی گرفتار است و ناهنجاری های جهان امروز، معلول‏‎ ‎‏آزادی های نامشروع و ترویج عشق مجازی است.‏

‏جنایت ها و ددمنشی ها و ناهنجاری های اجتماعی بیشماری از راه توجه به عشق‏‎ ‎‏مجازی در جوامع بشری بروز کرده است ؛ چنان که در تاریخ پیشین می خوانیم "قدار"‏‎ ‎‏عاشق زنی به نام "رباب" شد و رباب از او خواست تا ناقۀ صالح را پی کند؛ و او به خاطر‏‎ ‎‏اسارت در بند عشق رباب، کورکورانه بدان عمل اقدام کرد.‏‎[142]‎

‏"ابن ملجم" عاشق زنی به نام "قطام" بود و قطام سر مبارک علی ‏‏علیه السلام‏‏ را کابین خود قرار‏‎ ‎‏داده بود‏‎[143]‎‏ و ابن ملجم نیز کورکورانه بدان تن در داد.‏‎[144]‎

‏مولوی گوید:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 316

‏بندۀ شهوت ندارد خود خلاص‏   ‏جز به فضل ایزد و اِنعام خاص‏

‏در چهی انداخت او خود را که من‏   ‏در خور قعرش نمی یابم رسن‏

‏بندۀ شهوت بتر نزدیک حق‏   ‏     ‏‏از غلام و بندگان مسترَق‏

‏ ‏

ترویج عشق مجازی (عشق زمینی)

‏این روزها عشق ورزیدن (توجه به جاذبه های جنسی عشق مجازی شهوانی و افسار‏‎ ‎‏گسیخته و بی بند و بار) بیش از پیش در میان جوانان، به عناوین مختلفی ترویج می شود؛‏‎ ‎‏حتی گاهی استدلال می شود که عشق، یک ضرورت زندگی است و در جهت حل‏‎ ‎‏مشکلات روحیِ آدمی می تواند نقش اساسی را ایفا نماید.‏

‏در برابر دیدگاه های فوق، باید توجه داشت که کدام عشق، ضرورت زندگی است؟‏‎ ‎‏عشق حقیقی یا عشق جنسی که از تجلیات آن، توجه به غرایز جنسی است؟‏

‏بدیهی است که عشق حقیقی و توجه به مقتضیات فطرت، در هر سنّی و در هر‏‎ ‎‏شرایطی و در مورد هر انسانی، یک ضرورت است و زندگی بدون آن، روح و نشاط لازم‏‎ ‎‏خویش را از دست می دهد؛ که منشور آسمانی: ‏‏«‏ألاَ بِذِکْرِ الله ِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ‏»‏‎[145]‎‏ مؤید آن است.‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ می فرماید:‏

‏ ‏

‏ما عاشقان ز قلۀ کوه هدایتیم‏   ‏روح الامین به سدره پی جستجوی ماست‏‎[146]‎

‏ ‏

‏ولی در باب اشباع غرایز جنسی، مسأله از این قرار است که در سنین بالای 13 ـ 14‏‎ ‎‏سالگی، طبق سازماندهی داخلی فیزیولوژیک، هورمون های جنسی بیش تر ترشّح می کنند‏‎ ‎‏و مایع حیات بخشی به نام «نطفه» فراهم می نمایند؛ که مصرف داخلی بدنی دارد و بیش از‏‎ ‎‏حد لازم آن نیز (در خواب یا در بیداری) به بیرون فوران می کند و هیچ اثر منفی برای‏‎ ‎‏زندگی آدمی ندارد؛ بلکه اثر مثبت وجود این مایع حیات بخش فراوان است؛ و ناپختگی‏‎ ‎‏است که جوانان را تشویق کنیم تا از راه های حرام (غیر مجاز) این مایع حیاتی را از خود‏‎ ‎‏دور سازند و به بهانۀ اشباع عشق، به جنگ با طبیعت خویش برخیزند؛ زیرا عملیات غیر‏‎ ‎‏قانونی، هزاران اثرات تخریب گر در روح و جسم آدمی بر جای می نهد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 317
‏شاید گفته شود: اگر عشق، یک ضرورت نیست، چرا ازدواج در دیدگاه اسلام، مورد‏‎ ‎‏توجه اکید می باشد و در کنار آن، عزب زیستن، مورد نهی و نکوهش می باشد؟‏

‏در پاسخ بدین پرسش باید گفت:‏

‏اولاً: عشق، دارای انواعی است؛ باید از کلی گویی پرهیز کرد. عشق یک ضرورت‏‎ ‎‏زندگی است، ولی باید دید کدام عشق؛ عشق حیوانی جنسی افسار گسیخته در غرایز‏‎ ‎‏جنسی، یا عشق پاک (عشق حقیقی)؟‏

‏ثانیاً: ازدواج به نوبۀ خود، آثار تربیتی و فردی و اجتماعی بیشماری دارد که یکی از‏‎ ‎‏آن ها، بهره برداری صحیح از غرایز جنسی است. و این مسأله، از آنچه که کارگزاران تهاجم‏‎ ‎‏فرهنگی از آن دم می زنند جدا است؛ آنان می گویند: باید از هر راهی و از هر دری به اشباع‏‎ ‎‏غرایز جنسی پرداخت و آب حیات (مایۀ نطفه ای) را از خود دور ساخت.‏

‏عشق بازی و عشق ورزی، مورد توجه فرهنگ های بیگانه ـ که این روزها توسط‏‎ ‎‏کارگزاران تهاجم فرهنگی، علیه جوانان مسلمان و صاحبان فرهنگ اسلامی، ترویج‏‎ ‎‏می شود ـ آن نوع از عشقی نیست که مورد تأیید اسلام می باشد؛ بلکه عشقی اسارت زا و‏‎ ‎‏حیات برانداز است و هر گونه آزادی را از آدمی سلب می کند. امیر مؤمنان ‏‏علیه السلام‏‏ فرمود:‏

«کم مِن لذّة دنیّة، منعت سنیّ درجات»؛‎[147]‎

‏بسا که لذت جویی و عشق ورزی مجازی و پست، مانع دستیابی به درجات و کمالات برتر‏‎ ‎‏می گردد.‏

‏حضرت در بیانی دیگر فرمود:‏

«عبد الشهوة أذلّ من عبد الرق»؛‎[148]‎

‏اسیر و بندۀ هوس ها، از برده ذلیل تر است.‏

‏به هر حال، آنچه می گویند از مصادیق عشق حیات بخش نیست. بنابراین باید توجه‏‎ ‎‏داشت که بدون تردید تنها پیامبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ انسان شناس راستین است نه دیگران و اگر‏‎ ‎‏مسأله از این قرار بود که غرب باوران می گویند، بدون تردید آن حضرت به ما گوشزد‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 318
‏می کرد؛ بلکه آن حضرت فرمود:‏

«ما من شاب یدع لذّة الدنیا و لهوها و أهرم شبابه فی طاعة الله ، إلاّ أعطاه الله أجر اثنین و‎ ‎سبعین صدیقاً».

‏هیچ جوان و نوجوانی، لذت و کام گیری ناروا (عشق مجازی جنسی) را نادیده نمی گیرد و از‏‎ ‎‏سرگرمی نامشروع کناره نمی گیرد و جوانی خود را در اطاعت از خدا سپری نمی کند، جز آن که‏‎ ‎‏خدا پاداش هفتاد و دو صدیق را برای او منظور می دارد.‏

دیدگاه امام خمینی رحمه الله

‏در جای جای مکتوبات عرفانی و رهنمودهای آن حضرت، سخن از عشق و عاشقی‏‎ ‎‏است؛ آن حضرت بدین مسأله توجه می دهد که تقویت عشق حقیقی، مهار عشق مجازی‏‎ ‎‏را به همراه دارد و این مسأله، به طیّ منازل و پیمودن طرقی بستگی دارد که در‏‎ ‎‏رهنمودهای عرفانی حضرت امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏مورد توجه قرار گرفته اند؛ که در این جا‏‎ ‎‏دیدگاه های آن حضرت را مرور می کنیم:‏

‏انسان بر اساس حکمت پروردگار حکیم، دارای سه قوّه و نیروی واهمه، غضبیه و‏‎ ‎‏شهویه است که در بقا و زندگی شخصی دنیوی و اخروی و حفظ نوع انسان، نقش اساسی‏‎ ‎‏بر عهده دارند؛ زیرا این سه قوه، سرچشمۀ تمام ملکات حسنه و سیّئه و منشأ همۀ‏‎ ‎‏صورت های ملکوتی باطنی انسانند.‏

‏سیمای باطن انسان ـ که صورت ملکوتی نیز خوانده می شود ـ در آغاز، صورت انسانی‏‎ ‎‏است؛ ولی اگر صفات رذیله، یعنی ملکات غیر انسانی، بر آن غلبه کند، صورت باطنی‏‎ ‎‏انسان دگرگون گشته و به سیمای جدیدی مبدل می گردد.‏

‏مثلاً اگر قوّۀ غضب بر آدمی غالب آید و عقل و ارادۀ وی تابع آن شود، سبُعیّت و‏‎ ‎‏درندگی در وی تقویت گشته و قهراً چهرۀ درونی او، همان سیمای حیوان درنده است.‏

‏و همچنین اگر قوّۀ واهمه بر انسان غالب شود، سیمای باطنی و صورت ملکوتی وی،‏‎ ‎‏سیمای شیطانی می شود؛ که جز خدعه، نیرنگ، فریبکاری، تقلّب، نمّامی و غیبت از این و‏‎ ‎‏آن و... از او برنخیزد. و البته گاهی سیمای دوگانه و مزدوج از درندگی و شیطنت در آدمی‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 319
‏پدیدار می شود که در آن صورت، سیمای باطنی آدمی، به هیچ حیوانی شباهت ندارد؛ به‏‎ ‎‏سیمای عجیب و غریب تبدیل می گردد.‏

‏نیز اگر قّوۀ شهوت بر آدمی غلبه کند، ملکوت و باطن آدمی نیز، سیمایی جز حیوانیت و‏‎ ‎‏شهوت پرستی ندارد. قابل ذکر است که سیمای باطن آدمی را «سیمای برزخی» نیز می گویند.‏

‏هنگامی که آدمی از دنیا رخت برمی بندد، ملکوت و سیمای باطنی ای که بر وی غالب‏‎ ‎‏بود، همان ملکوت و چهرۀ باطنی، در عالم برزخ خودنمایی می کند. افرادی که در دنیا‏‎ ‎‏دیدگان «باطن بین» دارند، گاهی سیمای باطن دیگران را مشاهده می کنند. ‏

‏خلاصه این سه قوّه اگر در سیطرۀ عقل و ایمان و در تدبیر وحی و عقل سلیم آدم‏‎ ‎‏درآیند، از عوامل خوشبختی و سعادت انسان خواهند بود؛ وگرنه سبب شقاوت و بدبختی‏‎ ‎‏بشرند.‏

‏قابل ذکر است که:‏

‏الف. از هر یک از سه قوّۀ فوق، در صورت اعتدال و برکناری از افراط یا تفریط،‏‎ ‎‏ملکات و صفات فاضله ای چون حکمت، شجاعت، عفّت، و عدالت، در نفس بشر پدید‏‎ ‎‏می آیند که تمام شعب گوناگون اخلاق نیک و شایستگی های اخلاقی به این چهار صفت‏‎ ‎‏باز می گردند. اما در صورت گرایش هر یک از این سه قوّه به افراط یا تفریط، منشأ‏‎ ‎‏صفات  رذیله خواهند شد و همۀ خصلت های ناروا و صفات ناپسند و اخلاق ناستوده را‏‎ ‎‏باعث می گردند.‏‎[149]‎

‏ب. راز رسالت انبیا در همین حقیقت نهفته است که انسان را به فضایل آشنا کنند و از‏‎ ‎‏روی آوردن به رذایل باز دارند.‏‎[150]‎

شروط درمان بیماری های باطنی

‏اولین شرط درمان بیماری اخلاقی، کشف و شناسایی آن است. و بر همه لازم است تا‏‎ ‎‏ملکات ناپسند و صفات رذیله را در نفس خود شناسایی کنند.‏‎[151]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 320
‏دومین شرط درمان آن است که منشأ اصلی آن صفات ناپسند را نیز بشناسد.‏

‏سومین شرط آن است که اراده و تفکر خود را به کار گیرد و از طریق مشارطه، مراقبه و‏‎ ‎‏محاسبه به پیش رود.‏‎[152]‎‏ هنگامی که شخص تصمیم گرفت که به درمان خویش بپردازد، پس‏‎ ‎‏از قدم اول و دوم، باید همت خود را به کار گیرد و همواره بر خلاف خواهش ها و‏‎ ‎‏مقتضیات آن صفات عمل کند. و همواره از پروردگار متعال توفیق و طلب یاری نماید و‏‎ ‎‏مطمئن باشد که اگر این برنامه را ادامه دهد، در پرتو تکرار آن، صفات ناپسند به کلی از‏‎ ‎‏سرزمین جان وی رخت بر می بندد و صفات پسندیده جانشین آن ها می شود. و مطمئن‏‎ ‎‏باشد که هر گونه ملکات و صفات نفسانی ‏‎[153]‎‏ در دنیا، قابل زوال و دگرگونی است؛‏‎[154]‎‏ که این‏‎ ‎‏درمان در نوجوانان و جوانان، سریع تر صورت می گیرد. امام ‏‏رحمه الله‏‏ همواره خاطر نشان‏‎ ‎‏می کرد که: ‏

‏عشق به او، انگیزه است... چراغ راه است؛ نور هدایت است:‏

«العلم نور، یقذفه الله فی قلب من یشاء». ‏و برای رسیدن به گوشه ای از آن، تهذیب و تطهیر‏‎ ‎‏و تزکیه لازم است.‏‎[155]‎

‏انبیا، بشر را از ظلمات به سوی نور هدایت می کنند. خداخواهی، نور است و یک مرتبه‏‎ ‎‏از کمال است.‏‎[156]‎

‏ ‏

‏ـ ای دوست به عشق تو دچاریم همه‏   ‏در یاد رخ تو داغداریم همه‏

‏گر دور کنی یا بپذیری ما را‏    ‎ ‎‏در کوی غم تو پایداریم همه‏

‏ـ در هیچ دلی نیست به جز تو هوسی‏   ‏ما را نبود به غیر تو دادرسی‏

‏کس نیست که عشق تو ندارد در دل‏   ‏باشد که به فریاد دل ما برسی‏‎[157]‎

‏ـ دیده ای نیست نبیند رخ زیبای تو را‏  ‏نیست گوشی که همی نشنود آوای تو را‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 321
‏هیچ دستی نشود جز بَرِ خوان تو درازکس نجوید به جهان جز اثر پای تو را‏

‏رهرو عشقم و از خرقه مسند بیزاربه دو عالم ندهم روی دل آرای تو را‏

‏قامت سرو قدان را به پشیزی نخردآن که در خواب ببیند قد رعنای تو را‏

‏به کجا روی نماید که تواَش قبله نئیآن که جوید به حَرم منزل و مأوای تو را‏

‏همه جا محفل عشق است که یارم همه جاستکور دل آن که نیابد به جهان جای تو را ‏

‏بشکنم این قلم و پاره کنم این دفترنتوان شرح کنم جلوۀ والای تو را‏‎[158]‎

‏ ‏

‏ ‏

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ همیشه در رابطه با مسأله فطرت و عوامل شکوفایی یا سرکوبی آن‏‎ ‎‏می فرمود:‏

‏اگر هواهای نفسانی بگذارد، انسان به حسب فطرت، الهی است... لکن این توجه به دنیا که‏‎ ‎‏توجه ثانوی است و اعوجاجی است، این جلوگیری می کند از آن مسائلی که باید باشد.‏‎[159]‎

‏انسان از اول... با فطرت الهی به دنیا آمده ‏«کلّ مولود یولد علی الفطرة»،‎[160]‎‏ که همان فطرت‏‎ ‎‏انسانیت فطرت صراط مستقیم فطرت اسلام، فطرت توحید است. این تربیت ها است که یا‏‎ ‎‏همین فطرت را شکوفا می کنند و یا جلوی شکوفایی فطرت را می گیرند.‏‎[161]‎

تذکر: ‏از میان شروط اساسی عبادت، تنها به ذکر اخلاص و عشق پرداختیم و سایر‏‎ ‎‏شروط را می توان در پرتو این دو استیفا نمود.‏

شروط و مراحل جهاد اکبر

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ بر این نکته تأکید دارند که اگر قوای نفسانی، تحت تصرّف و نفوذ عقل‏‎ ‎‏و شرع عمل کند، مملکت وجود انسان، مملکت رحمانی خواهد گشت؛ و اگر تحت نفوذ‏‎ ‎‏و سلطۀ شیطان و نفس امّاره عمل نماید، مملکت وجود انسان، مملکت شیطانی خواهد‏‎ ‎‏بود. و تنها از راه جهاد اکبر است که می توان نجات یافت. و موفقیت در مجاهدت نفسانی‏‎ ‎‏نیز به پیمودن مراحل و منازل ـ که شروط اساسی به حساب می آیند ـ بستگی دارد. این‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 322
‏شروط اساسی عبارتند از:‏

1. تفکر: ‏کسی که تصمیم دارد به جهاد اکبر بپردازد، در قدم اول لازم است تا به‏‎ ‎‏نعمت های خداوند متعال خیره شود و بیندیشد که آیا در برابر این همه نعمت های ظاهر و‏‎ ‎‏باطن (نعمت وجود، عقل، انبیا، کتب آسمانی و...) وظیفۀ او چیست؟ و مولای او چه‏‎ ‎‏انتظاری از او دارد و... ‏

2. عزم: ‏پس از مرحلۀ اول، نوبت به عزم می رسد. البته عزم در این جا غیر از «اراده»‏‎ ‎‏است. عزم بر ترک معاصی و انجام واجبات و جبران مافات، این عزم، جوهر انسانیت و‏‎ ‎‏مایۀ امتیاز انسان است؛ زیرا تفاوت درجات انسان ها به عزم آن ها بستگی دارد.‏

3. مشارطه، مراقبه و محاسبه: ‏پس از مرحلۀ تفکر و عزم، نوبت عمل است. عمل به‏‎ ‎‏امور سه گانه؛ بدین معنا که سالک، در آغاز با خود شرط کند تا بر خلاف دستورهای خدا‏‎ ‎‏رفتار نکند و خود را ملزم به رعایت آن نماید. و پس از آن، به مراقبت از خود بپردازد و‏‎ ‎‏خود را از حیث پایبندی تام به شرط و یا کوتاهی در برابر آن، زیر نظر بگیرد. و سپس به‏‎ ‎‏محاسبه بنشیند. در محدودۀ وفای به شرط، خدا را شاکر باشد و در موارد تخلّفات و‏‎ ‎‏کوتاهی ها، به معاتبۀ از خویش پرداخته و تصمیم به جبران بگیرد و مقدار موفقیت خود را‏‎ ‎‏بسنجد و گام ها را استوارتر به پیش نهد و همواره از خدا طلب توفیق و یاری نماید و در‏‎ ‎‏جهت پیشرفت کار، همواره در تذکر و یاد خدا و به یاد نعمت های خدا و شکر نعمت ها‏‎ ‎‏باشد. و خلاصه تذکر، ره توشۀ موفقیت در این راه است.‏‎[162]‎

‏بدون تردید، انسان در پرتو این مراحل می تواند خویشتن را نجات دهد؛ زیرا اگر در‏‎ ‎‏معاصی غوطه ور بماند، چه بسا که به ملکات و اخلاق ظلمانی مبتلا گردد و ایمان او زایل‏‎ ‎‏گردد و کافر شود‏‎[163]‎‏. و در این صورت، وجود همه گونه حقایق، از معاد، حساب، قبر،‏‎ ‎‏قیامت، دوزخ، بهشت و... را انکار می کند.‏‎[164]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 323

سه رهنمود

‏سراسر مکتوبات حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ رهنمودهای عرفانی است؛ که از میان آن ها، به سه‏‎ ‎‏رهنمودی که آن حضرت برای دو تن از عزیزان خود مرقوم داشته اند، اشاره می کنیم که‏‎ ‎‏عبارتند از:‏

1. پاره ای از آفات زبان

‏دخترم! آفات زیاد بر سر راه است. هر عضو ظاهر و باطن ما آفت ها دارد که هر یک، حجابی‏‎ ‎‏است که اگر از آن ها نگذریم، به اول قدم سلوک الی الله نرسیدیم. من که خود مبتلا هستم و‏‎ ‎‏جسم و جانم ملعبۀ شیطان است، به بعض آفات این عضو کوچک و این زبان سرخ که «سرِ‏‎ ‎‏سبز را به باد دهد» و آن گاه که ملعبۀ شیطان است و آلت دست او، جان و روح و فؤاد را تباه‏‎ ‎‏کند، اشاره می کنم.‏

‏از این دشمن بزرگ انسانیت و معنویت غافل مشو! گاهی که در جلسات اُنس با دوستان‏‎ ‎‏هستی، خطاهای بزرگ این عضو کوچک را آن قدر که می توانی شمارش کن و ببین با یک‏‎ ‎‏ساعت عمر تو ـ که باید صرف جلب رضای دوست شود ـ چه می کند و چه مصیبت ها به بار‏‎ ‎‏می آورد؛ که یکی از آن ها غیبت برادران و خواهران است. ببین با آبروی چه اشخاصی بازی‏‎ ‎‏می کنی و چه اسراری را از مسلمانان روی دایره می ریزی و چه حیثیاتی را خدشه دار می کنی‏‎ ‎‏و چه شخصیت هایی را می شکنی؟ آن گاه این جلسۀ شیطانی را مقیاس بگیر و ملاحظه کن‏‎ ‎‏در یک سال، در همین امر پیش پا افتاده، چه کردی و در پنجاه ـ شصت سال دیگر چه‏‎ ‎‏خواهی کرد و چه مصیبت ها برای خود به بار خواهی آورد؛ در عین حال، آن را کوچک‏‎ ‎‏می شماری و این کوچک شمردن، از حیله های ابلیس است که خداوند به لطف خود ما را‏‎ ‎‏همگی از آن مصون دارد.‏

‏دخترم! نگاهی کوتاه به آنچه دربارۀ غیبت و آزار مؤمنین و عیب جویی و کشف سرّ آنان و‏‎ ‎‏تهمت آنان وارد شده، دل هایی را که مُهر شیطان بر آن ها نخورده، می لرزاند و زندگی را بر‏‎ ‎‏انسان تلخ می کند.‏

‏اینک برای علاقه ای که به تو و احمد دارم، توصیه می کنم از آفات شیطانی، خصوصاً‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 324
‏آفت های بسیار زبان، خودداری کنید و همّت به نگه داری آن کنید. البته در آغاز، قدری‏‎ ‎‏مشکل است؛ لکن با عزم و اراده و تفکر در پی آمدهای آن، آسان می شود.‏‎[165]‎

2. پرهیز از موقعیت جویی

‏پسرم! نه گوشه گیری صوفیانه، دلیل پیوستن به حق است، و نه ورود در جامعه و تشکیل‏‎ ‎‏حکومت، شاهد گسستن از حق. میزان در اعمال، انگیزه های آن ها است.‏

‏چه بسا عابد و زاهدی که گرفتار دام ابلیس است و آن دام گستر، با آنچه مناسب او است ـ‏‎ ‎‏چون خود بینی و خود خواهی و غرور و عجب و بزرگ بینی و تحقیر خلق الله و شرک خفیّ‏‎ ‎‏و امثال آن ها ـ او را از حق دور و به شرک می کشاند؛ و چه بسا متصدی امور حکومت که با‏‎ ‎‏انگیزۀ الهی به معدن قرب حق نایل می شود... . پس میزان عرفان و حرمان، انگیزه است. هر‏‎ ‎‏قدر انگیزه ها به نور فطرت نزدیک تر باشند و از حجب، حتی حجب نور، وارسته تر، به مبدأ‏‎ ‎‏نور وابسته ترند؛ تا آن جا که سخن از وابستگی نیز کفر است.‏

‏پسرم! از زیر بار مسئولیت انسانی که خدمت به حق در صورتِ خدمت به خلق است، شانه‏‎ ‎‏خالی مکن، که تاخت و تاز شیطان در این میدان، کم تر از میدان تاخت و تاز در بین‏‎ ‎‏مسئولین  و دست اندرکاران نیست و دست و پا برای به دست آوردن مقام، هر چه باشد، چه‏‎ ‎‏مقام معنوی و چه مادی، مزن، به عذر آن که می خواهم به معارف الهی نزدیک شوم، یا‏‎ ‎‏خدمت به عبادالله نمایم؛ که توجه به آن، از شیطان است؛ چه رسد که کوشش برای به دست‏‎ ‎‏آوردن آن...‏

‏پسرم! سورۀ مبارکۀ حشر را مطالعه کن؛ که گنجینه هایی از معارف و تربیت در آن است، و‏‎ ‎‏ارزش دارد که انسان یک عمر در آن ها تفکر کند و از آن ها به مدد الهی توشه ها بردارد؛‏‎ ‎‏خصوصاً آیات اواخر آن، از آن جا که فرماید:‏‏«‏یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا الله َ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ‎ ‎لِغَدٍ وَ اتَّقُوا الله َ إنَّ الله َ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ‏»‏‎[166]‎‏ تا آخر سوره.‏‎[167]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 325

3. عوامل سود و زیان ناشناخته

‏پسرم! چه خوب است به خود تلقین کنی، و به باور خود بیاوری یک واقعیت را که مدح‏‎ ‎‏مداحان و ثنای ثناجویان چه بسا که انسان را به هلاکت برساند و از تهذیب دور و دورتر‏‎ ‎‏سازد.‏

‏تأثیر سوء ثنای جمیل در نفس آلودۀ ما، مایۀ بدبختی ها و دور افتادگی ها از پیشگاه مقدس‏‎ ‎‏حق ـ جلّ و علا ـ برای ما ضعفاء النفوس خواهد بود، و شاید عیب جویی ها و شایعه پراکنی ها‏‎ ‎‏برای علاج معایب نفسانی ما سودمند باشد، که هست؛ همچون عمل جراحی دردناکی که‏‎ ‎‏موجب سلامت مریض می شود.‏

‏آنان که با ثناهای خود ما را از جوار حق دور می کنند، دوستانی هستند که با دوستی خود، به‏‎ ‎‏ما دشمنی می کنند؛‏

‏و آنان که پندارند با عیب گویی و فحّاشی و شایعه سازی، به ما دشمنی می کنند، دشمنانی‏‎ ‎‏هستند که با عمل خود، ما را ـ اگر لایق باشیم ـ اصلاح می کنند؛ و در صورتِ دشمنی، به ما‏‎ ‎‏دوستی می نمایند.‏‎[168]‎

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 326

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کتاب نامه

‏قرآن کریم.‏

‏1. ‏‏آداب الصلاة‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1380 ش.‏

‏2. ‏‏اثبات وجود خدا‏‏، جمعی از نویسندگان.‏

‏3. ‏‏احیاء علوم الدین‏‏، ابوحامد محمد غزالی، بیروت، دارالهادی، 1412 ق.‏

‏4. ‏‏الاربعون حدیثاً‏‏، شیخ بهایی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1415 ق.‏

‏5. ‏‏اسرار عبادت‏‏، عبدالله جوادی آملی، نشر اسراء.‏

‏6. ‏‏اقبال بالاعمال الحسنه‏‏، سید بن طاووس، مکتب الاعلام الاسلامی، 1376 ش.‏

‏7. ‏‏انوار نعمانیه‏‏،سید نعمت الله جزایری.‏

‏8. ‏‏بحار الانوار‏‏، محمد باقر مجلسی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق.‏

‏9. ‏‏تاریخ حکماء و عرفای متأخر بر صدرالمتألهین‏‏، منوچهر صدوقی سها، انجمن حکمت و‏‎ ‎‏فلسفه ایران.‏

‏10. ‏‏تحف العقول‏‏، حسین بن شعبة البحرانی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی.‏

‏11. ‏‏تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس‏‏، امام خمینی، مؤسسه پاسدار اسلام،‏‎ ‎‏1410  ق.‏

‏12. ‏‏تفسیر الصافی‏‏، ملامحسن فیض کاشانی، قم، دار المرتضی.‏

‏13. ‏‏التفسیر الکبیر‏‏، فخرالدین محمد بن عمر رازی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1411 ق.‏

‏14. ‏‏جمهرة اللغه‏‏، ابوبکر محمد بن الحسن بن درید، بیروت، دارالعلم للملایین، 1988 م.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 327
‏15. ‏‏جهاد اکبر یا مبارزه با نفس‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373 ش.‏

‏16. ‏‏خیراتیه‏‏، محمد علی کرمانشاهی، قم، انتشارات انصاریان.‏

‏17. ‏‏دیوان امام‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1377 ش.‏

‏18. ‏‏رشحات البحار‏‏، محمدعلی شاه آبادی، تهران، نهضت زنان مسلمان.‏

‏19. ‏‏ره عشق‏‏، نامۀ عرفانی امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏20. ‏‏سرّ الصلاة‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏21. ‏‏سفینة البحار‏‏، شیخ عباس قمی، مکتبة سنائی.‏

‏22. ‏‏شرح چهل حدیث‏‏، امام خمینی، تهران، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی،‏‎ ‎‏1372  ش.‏

‏23. ‏‏شرح نهج البلاغه‏‏، ابن ابی الحدید، مصر، 1378 ق.‏

‏24. ‏‏صحیفۀ امام‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏25. ‏‏طلب و اراده‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379 ش.‏

‏26. ‏‏علل الشرائع‏‏، شیخ صدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، قم، مکتبة‏‎ ‎‏الداوری، 1385 ق.‏

‏27. ‏‏علم الیقین‏‏، ملامحسن فیض کاشانی، قم، انتشارات بیدار، 1358 ش.‏

‏28. ‏‏عوالی اللئالی‏‏، محمد بن علی بن ابراهیم احسائی، قم، مطبعۀ سیدالشهداء، 1403 ق.‏

‏29. ‏‏غرر الحکم و درر الکلم‏‏، عبدالواحد الآمدی، قم، دارالکتاب الاسلامی، 1410 ق.‏

‏30. ‏‏قاموس المحیط‏‏، محمد بن یعقوب الفیروز آبادی، بیروت، دارالجیل.‏

‏31. ‏‏الکافی‏‏، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367 ش.‏

‏32. ‏‏الکشّاف عن حقائق التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل‏‏، جارالله محمود بن عمر‏‎ ‎‏الزمخشری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407 ق.‏

‏33. ‏‏کنز العمّال‏‏، علاء الدین متقی هندی، بیروت، مؤسسة الرساله، 1409 ق.‏

‏34. ‏‏لذات فلسفه‏‏، ویل دورانت، ترجمۀ عباس زریاب، تهران، انتشارات آموش انقلاب‏‎ ‎‏اسلامی، 1369 ش.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 328
‏35. ‏‏مبدأ و معاد‏‏، صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی، تهران، انجمن فلسفۀ ایران،‏‎ ‎‏1354  ش.‏

‏36. ‏‏مجمع البحرین‏‏، فخرالدین طریحی، بیروت، مکتبة الهلال، 1985 م.‏

‏37. ‏‏محرم راز‏‏، اشعار عرفانی امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373 ش.‏

‏38. ‏‏مستدرک الحاکم‏‏، محمد بن محمد حاکم نیشابوری، تحقیق یوسف مرعشلی، بیروت،‏‎ ‎‏دارالمعرفه، 1406 ق.‏

‏39. ‏‏مستدرک الوسائل‏‏، میرزا حسین نوری طبرسی، قم، مؤسسه آل البیت ‏‏علیهم السلام‏‏، 1407 ق.‏

‏40. ‏‏مصباح الهدایة الی الخلافة والولایه‏‏، امام خمینی، مقدمه سید جلال الدین آشتیانی، مؤسسه‏‎ ‎‏تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376 ش.‏

‏41. ‏‏مناقب آل ابی طالب‏‏، محمد بن علی بن شهر آشوب، بیروت، دارالاضواء، 1412 ق.‏

‏42. ‏‏مهر تابان ‏‏(یادنامه و مصاحبات تلمیذ و علامه طباطبائی)، سید محمدحسین حسینی‏‎ ‎‏طهرانی، انتشارات باقرالعلوم.‏

‏43. ‏‏المیزان فی تفسیر القرآن‏‏، سید محمدحسین طباطبائی، تهران، دارالکتب الاسلامیه،‏‎ ‎‏1389  ق.‏

‏44. ‏‏نقطه عطف‏‏، اشعار عارفانه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،‏‎ ‎‏1376  ش.‏

‏45. ‏‏نورالثقلین‏‏، شیخ عبدعلی بن جمعة العروسی الحویزی، قم، انتشارات اسماعیلیان،‏‎ ‎‏1370  ش.‏

‏46. ‏‏نهج البلاغه‏‏، صبحی صالح، انتشارات هجرت، 1395 ق.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 329

‏ ‏

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 330

  • )) ر.ک: اسرار عبادت، ص 127 و 129.
  • )) به نقل از: اثبات وجود خدا، ص 245.
  • )) همان.
  • )) آیین زندگی، ص 155.
  • )) گذرنامه برای زندگی نوین، ص 243.
  • )) مبدأ و معاد، ص 459.
  • )) ر. ک: اربعین، شیخ بهایی، ص 80 .
  • )) همان.
  • )) همان.
  • )) ر. ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 36.
  • )) تفسیر کبیر، ج 1، ص 254.
  • )) اربعین، شیخ بهایی، ص 14 ـ 15.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 61.
  • )) همان، ص 39.
  • )) همان، ص 36.
  • )) همان، ص 14.
  • )) علم الیقین، ج 1، ص 49.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 257.
  • )) همان، ص 65.
  • )) همان، ص 70.
  • )) همان، ص 59.
  • )) نهج البلاغه، خطبۀ 179، ص 258.
  • )) مصباح الهدایه، ص 27 و 37.
  • )) آداب الصلاة، ص 200.
  • )) ر.ک: صحیفۀ امام، ج 14، ص 205؛ طلب و اراده، ص 154 ـ 155؛ شرح چهل حدیث، ص 168 و 180.
  • )) ر.ک: تقریرات فلسفه، ج 3، مبحث معاد؛ تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 36.
  • )) ر.ک: سرّ الصلاة، ص 20.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 196.
  • )) آداب الصلاة، ص 344.
  • )) ر.ک: صحیفۀ امام، ج 19، ص 437.
  • )) ر.ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 198.
  • )) ذاریات (51): 56.
  • )) مجمع البحرین، ج 3، ص 93.
  • )) علم الیقین، ج 1، ص 381.
  • )) ر. ک: مستدرک الوسائل، ج 1، ص 101.
  • )) کنز العمال، ج 9، ح 24822.
  • )) هود (11): 119.
  • )) ر.ک: تفسیر صافی، ج 5، ص 75.
  • )) ر.ک: تفسیر کشّاف، ج 4، ص 406.
  • )) ر.ک: تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 132.
  • )) بحار الانوار، ج 84، ص 199 و 344؛ روح البیان، ج 9، ص 178.     أی: و ما خلقت الجنّ و الإنس إلاّ لأجل العبادة؛ و لم أرد من جمیعهم إلاّ إیّاها. فإن قلت: لو کان مراداً للعبادة منهم، لکانوا کلّهم عباداً؟ قلت: إنّما أراد منهم أن یعبدوه، مختارین للعبادة مضطرّین إلیها؛ لأنّه خلقهم ممکنین؛ فاختار بعضهم ترک العبادة مع کونه مریداً لها. و لو أرادها علی القسر و الإلجاء، لوجدت من جمیعهم.
  • )) تفسیر کبیر، ج 28، ص 234.
  • )) صحیفۀ امام، ج 21، ص 449.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 39.
  • )) ر.ک: آداب الصلاة، ص 20.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 201.
  • )) سرّ الصلاة، ص 11 و 83.
  • )) ر. ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 55.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 179.
  • )) ر.ک: همان، ص 201.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 201.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 8.
  • )) آداب الصلاة، ص 9 و 10.
  • )) ر.ک: در محضر علامه طباطبائی، ص 650.
  • )) تفسیر کبیر، ج 1، ص 251.
  • )) همان، ج 1، ص 354.
  • )) اقبال الاعمال، ج 1، ص 29.
  • )) بقره (2): 38
  • )) مؤمنون (23): 60.
  • )) مسند احمد، ج 6، ص 205.
  • )) ر.ک: تفسیر کبیر، ج 28، ص 234.
  • )) ر.ک: اقبال الاعمال، ج 1، ص 89.
  • )) بحار الانوار، ج 41، ص 14، ح 4.
  • )) نهج البلاغه، حکمت 237، ص 510.
  • )) مستدرک سفینة البحار، ج 7، ص 52.
  • )) تحف العقول، ص 246.
  • )) سفینة البحار، ماده سجد.
  • )) المیزان، ج 1، ص 38.
  • )) نمل (27): 89.
  • )) آل عمران (3): 31.
  • )) المیزان، ج 1، ص 38.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 72 ـ 73.
  • )) ر. ک: اسرار عبادت، ص 241.
  • )) ر. ک: تذکرة المتقین، ص 207 ـ 214.
  • )) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 622.
  • )) ر.ک: آداب الصلاة، ص 282.
  • )) مصباح الهدایه، ص 204.
  • )) ر.ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 39.
  • )) همان، ص 173.
  • )) مصباح الهدایه، ص 205.
  • )) ر.ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 283.
  • )) مصباح الهدایه، ص 205.
  • )) سرّ الصلاة، ص 28.
  • )) ر.ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 39.
  • )) ر.ک: آداب الصلاة، ص 20.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 201.
  • )) ر.ک: همان، ص 201.
  • )) ر.ک: سرّ الصلاة، ص 17 و 18.
  • )) ر.ک: آداب الصلاة، ص 33.
  • )) عنکبوت (29): 45.
  • )) ر.ک: سرّ الصلاة، ص 16.
  • )) ر.ک: صحیفه امام، ج 19، ص 447.
  • )) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 45 ـ 46.
  • )) مبارزه با نفس یا جهاد اکبر، ص 53.
  • )) ر.ک: سرّ الصلاة، ص 7 و 75.
  • )) مهر تابان، ص 14.
  • )) تاریخ حکما و عرفای متأخر بر صدر المتألهین، ص 133 ـ 134.     در این زمینه، وصیت سید مرتضی رحمه الله شایان توجه است.     سید مرتضی (یکی از علمای طراز اول قرن پنجم، برادر سید رضی، صاحب نهج البلاغه) در وصیت نامۀ خود چنین آورده است: «تمام نمازهای واجب مرا که در طول عمرم خوانده ام، به نیابت از من دوباره بخوانید». وقتی این سخنان از ایشان نقل شد، نزدیکان و اطرافیان شگفت زده شدند و پرسیدند: چرا؟! شما که فردی وارسته بودید و اهمیت فوق العاده ای به نماز می دادید؛ علاقه مند و عاشق نماز بودید و همیشه قبل از فرا رسیدن وقت نماز، وضو گرفته، آماده می شدید تا وقت نماز فرا رسد؛ حال چه شده این گونه وصیت می کنید؟! سید در پاسخ فرمود: آری من علاقه مند به نماز، بلکه عاشق نماز و راز و نیاز با خالق خود بودم و از این راز و نیاز هم لذت فراوان می بردم و به دلیل همین علاقۀ شدید و لذت از نماز، وصیت می کنم که تمام نمازهای مرا دوباره بخوانید؛ زیرا تصوّر من این است که شاید نمازهای من صد در صد خالص برای خدا انجام نگرفته باشد! پس همه را قضا کنید؛ چون یک درصد از نماز هم برای غیر خدا انجام گرفته باشد، شایستۀ درگاه الهی نیست و می ترسم به همین سبب، اعمال و راز و نیازهای من مورد پذیرش خدای منّان قرار نگیرد.
  • )) بحار الانوار، ج 70، ص 253، ح 10.     عن الحسین عن ابیه عن علی بن ابی طالب علیه السلام قال: «أفضل الناس من عشق العبادة و عانقها، و أحبّها بقلبه، و باشرها بجسده، و تفرغ لها؛ فهو لا یبالی ما أصبح من الدنیا؛ علی یُسرٍ أم علی عُسرٍ». (مستدرک الوسائل، ج 1، ص 120)
  • )) فقال: «ارجع إلیهم و استمهلهم هذه العشیة إلی غد، لعلّنا نصلّی لربّنا اللیلة و ندعوه و نستغفره؛ فهو یعلم أنّی اُحبّ الصلاة له و تلاوة کتابه و کثرة الدعاء و الاستغفار».
  • )) بحار الانوار، ج 52، ص 140، ح 50.
  • )) کافی، ج 1، ص 377.
  • )) اسراء (17): 71.
  • )) بحار الانوار، ج 52، ص 125.
  • )) غرر الحکم، ج 1، ص 329.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 274.
  • )) تهی دست.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 576.
  • )) ر.ک: فرهنگ فارسی، عشق.
  • )) ر. ک: جمهرة اللغه، ج 3، ص 60 و 375.
  • )) ر. ک: مجمع البحرین، ماده عشق.
  • )) العشق عجب المحبّ بمحبوبه، أو افراط الحبّ. و یکون فی عفاف، و فی دعارة؛ أو عمی الحسّ عن إدراک عیوبه؛ أو مرض وسواسی یجلبه الی نفسه بتسلیط فکره علی استحسان بعض الصور. عشقه کعلمه عشقاً بالکسر و بالتحریک؛ فهو عاشق، و هی عاشق و عاشقة (قاموس المحیط، ج 3، ص 274).
  • )) فالحبّ عبارة عن میل الطبع إلی الشیء الملذّ؛ فإن تأکّد ذلک المیل و قوی، سمّی عشقاً. و البغض عبارة عن نفرة الطبع عن المؤلم المتعب؛ فإذا قوی سمّی مقتاً. فهذا أصل فی حقیقة معنی الحبّ، لابدّ من معرفته. (احیاء علوم الدین، ج 4، ص  431)
  • )) ر.ک: دیوان امام، ص 29.
  • )) ر.ک: همان، ص 57.
  • )) ر.ک: همان، ص 62.
  • )) اسراء (17): 44.
  • )) ر.ک: رسالة العشق، ص 102.
  • )) ر.ک: مقامات العارفین، ص 117.
  • )) علامه شاه آبادی رحمه الله استاد دروس عرفان حضرت امام خمینی رحمه الله بوده اند.
  • )) ر.ک: رشحات البحار، ص 38 ـ 39.
  • )) ر.ک: لذات فلسفه، ص 117، فصل 7.
  • )) همان، فصل 7 به بعد.
  • )) ر.ک: مستدرک سفینة البحار، ماده عشق.
  • )) ر.ک: سفینة البحار، مادۀ حبّ (عشق).
  • )) شوری (42): 23.
  • )) یوسف (12): 30.
  • )) معجم الفاظ غرر الحکم، ماده عشق.
  • )) ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 20، ص 807.
  • )) ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 109.
  • )) خیراتیه، ج 2، ص 366.
  • )) علل الشرائع، ج 1، ص 140.
  • )) انوار نعمانیه، ج 3، ص 58.
  • )) عوالی اللئالی، ج 4، ص 101؛ مستدرک سفینة البحار، ج 7، ص 245.
  • )) مستدرک سفینة البحار، ماده عشق.
  • )) همان.
  • )) ر.ک: کنز العمّال، ج 1، ص 433، ح 1872.
  • )) بحار الانوار، ج 70، ص 25، ح 27.
  • )) شوری (42): 23.
  • )) ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 460، ح 46.
  • )) غرر الحکم، ص 338.
  • )) ر.ک: امالی، صدوق، ص 531، ح 3؛ علل الشرائع، ص 140؛ خیراتیه، ج 1، ص 688 و ج 2، ص 150.
  • )) ر.ک: بحار الانوار، ج 38، ص 238؛ مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 93.
  • )) همان.
  • )) مستدرک الحاکم، ج 3، ص 143.
  • )) رعد (13): 28.
  • )) دیوان امام، ص 56.
  • )) غرر الحکم، ص 513.
  • )) همان، ص 464.
  • )) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 511.
  • ))  ر.ک: همان، ص 16 ـ 17.
  • )) ر.ک: همان، ص 9 و 24 و 25.
  • )) همان.
  • )) ر.ک: همان، ص 510.
  • )) ر.ک: همان، ص 9 و 110 ـ 111.
  • )) ره عشق، ص 26.
  • )) ر.ک: صحیفه امام، ج 11، ص 380.
  • )) نقطه عطف، ص 79.
  • )) محرم راز، ص 29.
  • )) صحیفۀ امام، ج 21، ص 46.
  • )) عوالی اللئالی، ج 1، ص 35، ح 18.
  • )) صحیفۀ امام، ج 14، ص 33.
  • )) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 6 و 11.
  • )) همان، ص 21.
  • )) ر.ک: جهاد اکبر یا مبارزه با نفس، ص 53.
  • )) ره عشق، ص 38 ـ 39.
  • )) «ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا پروا کنید، و هر کس بنگرد که برای فردا (ی قیامت) چه پیش فرستاده، و تقوای خدا پیشه سازید، خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است». (حشر: 18)
  • )) نقطۀ عطف، ص 15 ـ 19.
  • )) همان، ص 31 ـ 32.