کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره)

مراحل توحید در سیر و سلوک

‏ ‏

‏ ‏

مراحل توحید در سیر و سلوک

‏ ‏

سرکار خانم امة الله ایزدی‎[1]‎

مقدمه

‏ ‏

‏ ‏

‏کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست‏

‏ ‏‏این قدر هست که بانگ جرسی می آید‏‎[2]‎

‏ ‏

‏ ‏

‏آتش عشق دیدار آن محبوب ناپیدا، چیزی است که از آغاز خلقت آدم در قلب این‏‎ ‎‏موجود دورمانده از موطن اصلی، شعله می کشد و بنی انسان از شرق و غرب عالم،‏‎ ‎‏سرگشته و حیران، در پی یافتن آن معشوق ازلی هستند؛ هرچند آن عنقای مُغرب،‏‎ ‎‏شکار  دام ضعیف تصورات و افکار انسانی نمی شود و همه «باد به دست» و نومید از‏‎ ‎‏معرفت حقیقی او هستند، اما هر کس تصویری از او در ذهن خویش دارد و تعریفی‏‎ ‎‏فراخور تصورات ناقص خود عرضه می کند و راهی و مسیری برای رسیدن به هدف غایی‏‎ ‎‏معین می نماید.‏

‏تشابهات ظاهری در مکاتب مختلف عرفانی، از همین یگانگی هدف و خواسته ـ که‏‎ ‎‏همان کمال مطلق مطلوب فطرت است ـ حکایت دارد. در این میان، عرفان اسلامی و‏‎ ‎‏به  خصوص عرفان شیعی، از جهتی گستردگی فراوانی نسبت به سایر مکاتب دارد، و‏‎ ‎‏از  طرف دیگر نظریه پردازان آن، مباحثی دقیق پیرامون مبادی و منتهای سیر به سوی‏‎ ‎‏مقصود لم یزلی ارائه کرده اند و منازل و مقاماتی را که بین ابتدا و انتهای این مسیر‏‎ ‎‏است،  به  دقت تمام شرح نموده اند. لیکن بر حسب برداشت های شخصی و نیز با توجه‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 93
‏به  انواع حالات و مقاماتی که پیش می آید، اختلافاتی نیز در این زمینه بروز نموده است‏‎ ‎‏و  در ترتیب منازل، یا تعریف حالاتی که در بعضی سفرها ایجاد می گردد، تفاوت هایی‏‎ ‎‏وجود دارد.‏

‏با همۀ این اختلافات، کسی می تواند به گفت وگوی دقیق در این باره بپردازد که خود با‏‎ ‎‏قدم دل، یکایک این مراحل را پشت سر گذاشته باشد؛ اگر چه شرح دیدنی های آن به بیان‏‎ ‎‏نمی آید و کسی را یارای بازگویی حوادث آن نیست.‏

‏ ‏

‏ ‏

‏اگر طالبی کاین زمین طی کنی‏   ‏نخست اسب باز آمدن پی کنی‏‎[3]‎

‏ ‏

‏ ‏

‏با این وجود، مهم ترین رکن سلوک، توحید و یگانه طلبی است که پایه و اساس سایر‏‎ ‎‏مراحل و مراتب است.‏

‏از اولین گام های سلوک ـ که بی توجهی به نفس و ریاضت آن است ـ تا نهایت آن ـ که‏‎ ‎‏فناء فی الله می باشد ـ آنچه محور و مرکز حرکات و روش ها است همان توجه به ذات‏‎ ‎‏یگانه است و اگر چه مراتب یقظه، تفکر، عزم و... جزو اولین مراحل و منازل سلوک به‏‎ ‎‏حساب آمده اند، لکن آنچه جوهرۀ تمام مراحل و مراتب سیر الی الله است همین مسأله‏‎ ‎‏توحید و توجه به آن می باشد و همین است که در هر مرتبه، با توجه به استعداد سالک، به‏‎ ‎‏نوعی خود را نشان می دهد. از این جهت، مقالۀ حاضر، به معرفی حقیقت توحید و مراحل‏‎ ‎‏و مراتب آن پرداخته است.‏

‏در این مقاله گام های اساسی سلوک و چگونگی طی منازل و مقامات، از زبان کسی نقل‏‎ ‎‏گردیده که خود با پای دل، گام در راه نهاده و کشش های الهی را با عمق وجود خویش‏‎ ‎‏لمس نموده است؛ او که خضر طریق و راهبر مسلّم وادی بی پایان معرفت و طریقت وصال‏‎ ‎‏دوست است. البته برای شرح نظرات آن بزرگ و گاهی برای درک اختلافات دیدگاه های‏‎ ‎‏ایشان با دیگران، به بیان آراء دیگران نیز توجه شده است.‏

‏امید که نفس اهورایی آن نفس رحمانی دستگیر دل شدگان حیران باشد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 94

1. توحید

‏این مفهوم که اصل اصول دین و حقیقت آن است جز با هیچ انگاشتن همۀ هستی‏‎ ‎‏و  یکی دانستن وجود حاصل نمی شود. اگر سالک پس از رسیدن به مقام توکل، موفق شد‏‎ ‎‏که علم خودش را نیز در علم خدا نفی کند تا خودی او از بین برود، به مقام توحید دست‏‎ ‎‏یافته است.‏‎[4]‎

‏در اثبات توحید گفته شده که محال است عدم، راه به حقیقت وجود یابد وگرنه لازم‏‎ ‎‏می آید که چیزی به نقیض خود یا چیزی که مساوی با نقیض خودش است، متصف گردد؛‏‎ ‎‏که البته بطلان این مسأله واضح و بدیهی است. و هر چیزی که عدمش محال باشد، قدیم‏‎ ‎‏بودنش به حکم ضرورت، ثابت است؛ پس قدیم بودن حقیقت وجود، ثابت می شود.‏‎ ‎‏بنابراین نمی توان گفت که اشیاء، وجود حقیقی دارند.‏‎[5]‎

‏توحید، کمال معرفت است و آن یعنی در وجود، جز باری و فیض او را ندیدن و همه‏‎ ‎‏او دیدن.‏‎[6]‎‏ و به بیانی، کثرت ها را ندیده گرفتن و جهات کثرت را در عین جمع، مستهلک‏‎ ‎‏نمودن است.‏‎[7]‎

مراتب توحید

‏دربارۀ مراتب توحید سخنان گوناگونی ایراد گردیده است و این مراتب، از اقرار به‏‎ ‎‏زبان تا فنای در توحید، گوناگون است. مراتب توحید از پایین ترین درجات آن تا بالاترین‏‎ ‎‏مقامات، چنین ذکر گردیده است:‏

‏1. قشرِ قشر که اقرار به زبان است با غفلت قلب؛‏

‏2. قشر که تصدیق قلبی است، اگرچه به طور تقلیدی، یا با نظر، فکر و استدلال باشد؛‏

‏3. لبّ و آن مشاهده است و کشف این که همۀ اشیاء، صادر از حق یکتا و یگانه اند؛‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 95
‏4. لبِّ لبّ و آن این است که در جهان هستی، چیزی غیر از واحد نبیند و این فنای در‏‎ ‎‏توحید است.‏‎[8]‎

‏سید حیدر آملی نیز با توجه به مراتب آن، سه معنای متفاوت ذکر کرده است:‏

التوحید بقاء الحقّ و فناء مادونه؛

‏التوحید إثبات الوجود و نفی الموجود؛‏

‏التوحید رؤیة الکثرة فی عین الوحدة.‏‎[9]‎

‏مراتب توحید، با توجه به مراتب مکاشفات گوناگون است:‏

‏1. توحید صاحبان عقل؛ و آن چنین است که خلق را ظاهر و حق را باطن می داند. در‏‎ ‎‏این جا حق در نظر او مرآت خلق است و همان طور که آینه با صورت پوشیده می شود،‏‎ ‎‏این جا حق در زیر ظاهر خلایق پوشیده است.‏‎[10]‎‏ او اول نظر بر نقاب می کند و حق را در‏‎ ‎‏پردۀ تعلقات می بیند؛ ‏«ما رأیت شیئاً إلاّ رأیت الله بعده»‏ مصداق این مرتبه است.‏‎[11]‎

‏2. توحید صاحبان عین؛ این ها کسانی هستند که حق را ظاهر و خلق را در باطن‏‎ ‎‏می دانند؛ در این جا خلق آینه و پنهان و حق در ظهور است؛‏‎[12]‎‏ ‏«ما رأیت شیئاً إلاّ رأیت الله ‎ ‎قبله» ‏مصداق چنین کسانی است.‏‎[13]‎

‏3. مرتبۀ صاحبان عقل و عین؛ این ها حق را در خلق و خلق را در حق می بینند و هیچ‏‎ ‎‏کدام، پردۀ دیدار دیگری نمی شود؛ با دیدن کثرت، از وجه واحد غفلت نمی کنند؛ و با‏‎ ‎‏دیدن وحدت، کثرات از نظر آن ها محو نمی گردد.‏‎[14]‎‏ چنین کسانی مصداق حالشان ‏«ما رأیت‎ ‎الله شیئاً إلاّ و رأیت الله قبله و معه و بعده» ‏است.‏‎[15]‎

‏بالاترین مرتبۀ توحید آن است که عارف انصاری در کتاب خویش ذکر فرموده،‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 96
‏آن جا  که می گوید:‏

‏مرتبۀ سوم توحید را خداوند به خود اختصاص داده... واحد را احدی توحید نکرده است؛ زیرا‏‎ ‎‏هرکس توحید او کند، منکر او آن چنان که هست، شده و توحید حقیقی، توحید ذات واحد است‏‎ ‎‏از خویش.‏‎[16]‎

ارکان توحید

‏توحید را چهار رکن است که برای هر یک از ارکان آن، سه درجه است که یک درجۀ‏‎ ‎‏آن ظاهر و درجه های دیگر آن در بطون و نهان است و هر رکنی به نام آن درجه است که‏‎ ‎‏ظاهر است:‏

رکن اول: ‏مقام توحید افعال (تحمید) که همان مقام توحید افعالی می باشد. این مقام،‏‎ ‎‏درجۀ ظاهرِ آن است و دو درجۀ دیگر ـ یعنی توحید صفات و توحید ذات ـ درجات باطن‏‎ ‎‏او است؛ زیرا تحمید عبارت از آن است که همۀ ستایش ها و ثناها به خدای تعالی باز گردد‏‎ ‎‏و از غیر او هرگونه استحقاق ثنا و ستایش نفی شود؛ و این معنا تحقق نمی یابد مگر به‏‎ ‎‏این که بدانی همۀ کارهای نیک و تمام اعمال صالح و عطاها از او است. بنده ای که در‏‎ ‎‏شهود  چنین مقامی است باید همۀ عطاها و بخشش هایی را که در صورت کثرت تفصیلی‏‎ ‎‏است، ظهور عطای مطلق حق ببیند.‏‎[17]‎‏ آیۀ ‏‏«‏یُسْقَیٰ بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَی بَعْضٍ فِی الاُْکُلِ‏»‏‎[18]‎‎ ‎‏اشاره به این مقام دارد؛ چون اصل فعل، کلی است، مگر آن که در هر محلی، رنگی دیگر به‏‎ ‎‏خود می گیرد.‏‎[19]‎

‏ ‏

‏این سبب ها بر نظر چون پرده هاست‏   ‏که نه هر دیدار صنعش را سزاست‏

‏دیده ای باید سبب سوراخ کن‏    ‏      ‏‏تا حُجُب را بر کند از بیخ و بن‏

‏تا مسبّب بیند اندر لا مکان‏    ‏    ‏‏هرزه بیند جهد و اسباب و دکان‏‎[20]‎

‏ ‏

رکن دوم: ‏توحید صفات (تهلیل) و آن، مقام توحید صفات و مضمحل گشتن همۀ‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 97
‏کمالات است به این که بنده هر آنچه جمال و کمال و زیبایی و جلوه گری است، همه را‏‎ ‎‏ظهور جمال و کمال حق ببیند و جلوه ای از تجلیات جلال او بداند. تهلیل از آن جهت به‏‎ ‎‏این مقام اختصاص یافته که در کلمۀ «لا اله الاّ الله » الوهیت از غیر او نفی شده است و‏‎ ‎‏الوهیت در این مقام، الوهیت صفتی است نه الوهیت فعلی. دو توحید دیگر ـ یعنی توحید‏‎ ‎‏فعلی و توحید ذاتی ـ در پشت پردۀ توحید صفاتی، پرده نشین هستند.‏‎[21]‎

رکن سوم: ‏توحید ذات (تکبیر) و آن، مقام توحید ذات است و مقامی است که همۀ‏‎ ‎‏انّیت ها در آن مقام مستهلک است؛ زیرا در معانی تکبیر آمده است که «الله اکبر» یعنی‏‎ ‎‏خدای تعالی بزرگ تر از آن است که به توصیف درآید و معنای «الله اکبر» این نیست که‏‎ ‎‏خدای تعالی بزرگ تر از هر چیز است؛ زیرا در آن جا چیزی نیست تا بگوییم خدای تعالی‏‎ ‎‏بزرگ تر از آن است. و آزادگان در این توحید، دو توحید دیگر را مستتر می دانند.‏‎[22]‎

رکن چهارم: ‏تسبیح است در این مقام باید مبدأ متعال را از سه توحیدی که گفته شد‏‎ ‎‏تنزیه کرد؛ زیرا در آن توحیدها نوعی از تکثیر و تلوین وجود دارد؛ ولی در این مقام، از آن‏‎ ‎‏تکثیر و تلوین نیز تنزیه می شود و تمکین در این مقام حاصل آید.‏

‏و با این تمکین است که توحید به سرحد تمام و کمال می رسد؛ زیرا در توحید فعلی،‏‎ ‎‏سالک همۀ افعال را ظهور فعل او می بیند و تنزیه از این توحید به آن است که اصلاً فعلی را‏‎ ‎‏برای غیر نبیند؛ و در توحید صفتی تنزیه به آن است که در دار تحقق به جز صفات و اسماء‏‎ ‎‏حق، اسم و صفتی نبیند؛ و در توحید ذاتی همۀ ذرات در ذات او مضمحل می شود؛ و تنزیه‏‎ ‎‏در این مقام عبارت از آن است که هیچ هویّتی به جز هویّت احدی نبیند.‏‎[23]‎

مقام توغّل

‏این مقام به منزلۀ نتیجۀ همۀ توحیدات است؛ که در آن، اصلاً فعل و صفتی را حتی از‏‎ ‎‏خدای تعالی نمی بیند و کثرت را به کلی نفی می کند و وحدت صرف و هویّت محض را شهود‏‎ ‎‏می نماید. و این وحدت است که در عین بطونش، ظاهر و در عین ظهورش، باطن است.‏‎[24]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 98
دلیل ترتیب ارکان

‏این که تکبیر را در میان تهلیل و تحمید قرار داده از آن جهت است که ذات او ـ تعالی‏‎ ‎‏شأنه ـ با صفات و اسماء پیچیده و پوشیده است و رؤیت ذات به جز از پشت حجاب‏‎ ‎‏اسماء و صفات، میسّر نیست.‏‎[25]‎‏ همان طور که ذکر شد، در مقام فنای ذاتی، دیگر چیزی‏‎ ‎‏مشاهده نمی شود تا بتوان گفت خدا را از پشت آن پرده ها ملاحظه می کند.‏

توحید و شجرۀ طوبی

‏از امام باقر ‏‏علیه السلام‏‏ نقل شده که فرمودند:‏

‏جبرئیل خدمت رسول الله آمد و گفت: ای محمد ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏! خوشا به حال آن کس از امت تو که‏‎ ‎‏بگوید ‏«لا إله إلاّ الله ، وحده وحده وحده».‎[26]‎

‏«طوبی» همان درختی است که سراسر بهشت را زیر پوشش خود قرار داده است و‏‎ ‎‏همان شجره ای است که ‏‏«‏أصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ‏»‏‎[27]‎‏ و سه بار گفتن «وحده» اشاره به‏‎ ‎‏توحیدات سه گانه است؛ یعنی اگر انسان عارفی به تمام مراحل توحید راه یافت، صاحب‏‎ ‎‏شجرۀ طوبی و حیات طیّبه می شود.‏‎[28]‎

مفهوم «أسلم شیطانی بیدی»

‏در حدیثی از رسول گرامی اسلام نقل گردیده که فرمود:‏

«أسلم شیطانی بیدی»؛‏ شیطان من به دست من مسلمان شد».‏

‏در توضیح این حدیث باید گفت، سقف تجرد شیطان وهم و خیال است و انسانی‏‎ ‎‏که  از طریق قوّۀ عقل کامل شده و یا به مقام اخلاص بار یافته است، شیطان به‏‎ ‎‏خواسته های  مشروع و موانع تحقق آن ها آگاهی پیدا نمی کند و قدرت راهزنی نسبت به‏‎ ‎‏انسانی این چنین را ندارد؛ بلکه قوّۀ واهمه ـ که محل ظهور شیطنت است ـ در استخدام او‏‎ ‎‏قرار می گیرد.‏‎[29]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 99
‏در ارتباط معانی این حدیث با کمال توحید، از استاد علامه طباطبائی نقل شده که‏‎ ‎‏فرمود، این تسلیم به معنای نابودی شیطان و یا تعطیل شیطنت های او نیست، بلکه به این‏‎ ‎‏معنا است که تمام فعالیت ها و شیطنت های او برای پیامبر، اثر توحیدی به بار می آورد؛ زیرا‏‎ ‎‏شیطان در تحریکات خود برای مقابله با توحید، انسان را به خود می خواند؛ و انسان کامل‏‎ ‎‏تحریکات او را در حیطۀ نفس، به عنوان موجودی که به دلیل ارتباط با خداوند، آیت و‏‎ ‎‏نشانۀ او است، مشاهده می کند.‏‎[30]‎

2. فتوحات ثلاثه

‏«فتح» در مشرب اهل عرفان عبارت از گشایش ابواب معارف و علوم و مکاشفات از‏‎ ‎‏جانب حق است؛‏‎[31]‎‏ چنان که تذکر آیات حق و ملکه شدن آن، بصیرت باطنی را به قدری‏‎ ‎‏قوّت دهد که جلوۀ جمال حق را در آیات مشاهده نماید، و تذکر اسماء و صفات موجب‏‎ ‎‏دیدن و شهود حق در تجلیات اسمائی و صفاتی می شود، و در نهایت، با رفع کلیۀ‏‎ ‎‏حجاب ها است که ذات، بدون حجاب اسماء و آیات واقع می شود. و این سه مورد که ذکر‏‎ ‎‏شد، از توجیهات فتوحات ثلاثه است‏‎[32]‎‏ که عبارتند از فتح قریب، فتح مبین و فتح مطلق.‏

3. اسفار اربعه

‏با توجه به مطالب گذشته و چگونگی تجلیات بر قلب عارفان، سالک از خویش تا خدا‏‎ ‎‏و سپس از خدا تا خلق، مراحلی را باید طی نماید که این مراحل را به بیانی «اسفار اربعه»‏‎ ‎‏می گویند. در این قسمت به بیان توضیحی پیرامون هر کدام از این مراتب می پردازیم.‏

اول، «سفر من الخلق إلی الحقّ»

‏در این سیر ـ که اولین سفر سالک است ـ حجاب های ظلمانی و نورانی را که میان او و‏‎ ‎‏حقیقتش وجود دارد، از میان برمی دارد.‏

‏حجاب های اصلی که سدّ راه انسانند، بر سه گونه اند: حجاب های ظلمانی نفسانی؛‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 100
‏حجاب های نورانی عقلی؛ و حجاب های نورانی روحی.‏

‏و چون انسان از این سه مقام ـ یعنی نفس و عقل و روح ـ ترقی کرد، حجاب های‏‎ ‎‏سه گانه برداشته می شود و با برداشته شدن حجاب های سه گانه، سالک، جمال حق را‏‎ ‎‏مشاهده می کند و از خود فانی می شود.‏

‏در مقام فنا سفر اول به پایان می رسد و وجودش وجودی حقانی می گردد و حالت‏‎ ‎‏محو به او دست می دهد و شطحیات از او سر می زند که محکوم به کفر می گردد؛ «بنابراین‏‎ ‎‏اگر عنایت الهی به داد او برسد، مشمول عنایت شده و حالت محو از او زایل می شود و‏‎ ‎‏پس از ظهور به ربوبیت به عبودیت خود اقرار و اعتراف می کند».‏‎[33]‎

‏آنچه آمد، نظر شیخ محمدرضا قمشه ای در مورد سفر اول بود.‏

‏ولی امام در ‏‏مصباح الهدایه‏‏ نظر دیگری در مورد این مرحله دارند؛ ایشان می فرمایند:‏‎ ‎‏سفر اول، سفر از خلق به سوی حق مقید است؛ به این طریق که حجاب هایی که جنبۀ «یلی‏‎ ‎‏الخلقی» دارد از میان برداشته می شود و جمال حضرت حق را مشاهده می کند. این‏‎ ‎‏مشاهده به واسطۀ ظهور فعلی حضرت حق است در عالم وجود. و این ظهور فعلی، در‏‎ ‎‏حقیقت ظهور ذات است در مراتب هستی؛ که این همان جنبۀ «یلی الخلقی» است. و به‏‎ ‎‏عبارت دیگر، مشاهدۀ جمال حق به آن است که وجه حضرت حق و وجه الله در نزد او‏‎ ‎‏منکشف شود. و پایان این سفر آن است که همۀ خلق را ظهور حضرت حق می بیند و همه‏‎ ‎‏را آیات او می نگرد.‏‎[34]‎

‏گذشتن از مقام روح یعنی رسیدن به مقصد اقصا و بهجت کبرا؛ و این همان مقام «جنّت‏‎ ‎‏مزلفه» است که خداوند آن را مخصوص متقین می داند؛ ‏‏«‏وَ اُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ‏»‏‏؛‏‎[35]‎‏ یعنی‏‎ ‎‏متقین از اَدناس مقام نفس ـ که همان حجب ظلمانی است ـ و از انوار مقام روح ـ که حجب‏‎ ‎‏نورانی اند ـ گذشته اند و بر اثر رفع این حجب، جمال حق را مشاهده می کنند و ذات خود‏‎ ‎‏را در حق، فانی می بینند؛ که این منتهای سفر اول است.‏‎[36]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 101

دوم، سفر «فی الحقّ بالحقّ» یا قیامت کبرا

‏این سفر عبارت است از سفر حق به سوی حق و به وسیلۀ حق. شیخ محمدرضا‏‎ ‎‏قمشه ای نهایت این سفر را ولایت تام می داند و می گوید:‏

‏سلوک سالک در این سفر از مقام ذات به سوی کمالات است، تا آن جا که علم به همۀ اسماء‏‎ ‎‏ـ غیر اسمائی که علم آن ها مخصوص خدا است ـ می یابد و ذات و صفات و افعالش، در ذات‏‎ ‎‏و صفات و افعال حق فانی می شود. و این مقام، فنا از فنا و افنای فنا است. و با اتمام دایرۀ‏‎ ‎‏ولایت، سفر دوم به پایان می رسد.‏‎[37]‎

‏در این جا ذات و صفات و افعال سالک، در ذات و صفات و افعال حق فانی می شود؛ به‏‎ ‎‏او می بیند و به او می شنود.‏‎[38]‎‏ و با آن که دایرۀ ولایت در این سفر تتمیم می گردد، سالک، قادر‏‎ ‎‏بر معرفت کُنه ذات حق نیست.‏‎[39]‎

‏اما امام دربارۀ این سفر نظر دیگری دارند؛ ایشان این سفر را سفر از حق مقیّد به حق‏‎ ‎‏مطلق می دانند؛ به گونه ای که ماهیات وجودی و تعیّنات خلقی به طور کلی در نظر سالک‏‎ ‎‏مستهلک می گردد و وحدت تام ظاهر و قیامت کبرا به پا می شود و حق تعالی به مقام‏‎ ‎‏وحدانیت بر او تجلّی می کند. سالک در این مقام، اشیاء را اصلاً نمی بیند و از ذات و صفات‏‎ ‎‏و افعال خود فانی می گردد. بروز شطح در این مقام نشان از وجود بقایای اَنانیت در جان‏‎ ‎‏سالک است و شیطان خودبینی به صفت اَنانیت در او ظاهر می شود و شطح از او سر‏‎ ‎‏می زند. و در نهایت، اگر عنایات خداوندی شامل حال او شود به حال خویش باز می گردد‏‎ ‎‏و سفر سوم را شروع می کند.‏‎[40]‎

‏قیامت کبرا که در این جا ذکر شد، حضور مطلق است و قیام ساعت او. و شاید یکی از‏‎ ‎‏محتملات فرمایش رسول خدا ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ که می فرمودند: ‏«أنا و الساعة کهاتین»‏ (با اشاره به دو‏‎ ‎‏انگشت سبابه) همین باشد.‏‎[41]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 102
‏قیامت کبرا همان تحول کلی است که به مقام فنا و پس از آن بقاء بالله می رسد؛ که همان‏‎ ‎‏وصول به غایة الغایات است؛‏‎[42]‎‏ چنانچه می فرماید: ‏‏«‏ألاَ إلَی الله ِ تَصِیرُ اْلاُمُورُ‏»‏‎[43]‎‏ و نیز در حق‏‎ ‎‏نبیّ خاتم ـ چنانچه ذکر شد ـ آمده است که او و قیامت یکی هستند.‏

‏ ‏

‏زادۀ ثانیست احمد در جهان‏   ‏صد قیامت بود او اندر عیان‏

‏زو قیامت را همی پرسیده اند‏   ‏کای قیامت! تا قیامت راه چند‏

‏با زبان حال می گفتی بسی‏  ‏  ‏‏که ز محشر حشر را پرسد کسی‏

‏پس قیامت شو قیامت را ببین‏  ‏      ‏‏دیدن هر چیز را شرط است این‏‎[44]‎

‏ ‏

فنا‏: مرحلۀ فنا، نهایت سیر به سوی خدا است و معرفت ذات و صفات او مربوط به این‏‎ ‎‏سفر است. شخص فانی، به معنای ‏‏«‏لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلّٰهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ‏»‏‎[45]‎‏ رسیده است؛ یعنی در‏‎ ‎‏این جا غیر حق را هیچ نمی بیند و همۀ ملک وجود را از او می داند.‏‎[46]‎

‏نام دیگر این مرحله «جمع» است که مقابل «فرق» قرار دارد مرحله «فرق» مرحلۀ‏‎ ‎‏احتجاب از حق است به خلق؛ یعنی آنچه می بیند خلق است و حق را از هر جهت، غیر‏‎ ‎‏می داند؛ در حالی که مرحلۀ «جمع»، مشاهدۀ حق است بی خلق و این مرتبه فنای سالک‏‎ ‎‏است؛ چون تا زمانی که هستی سالک بر جای است، شهود حق بی خلق نیست؛‏‎[47]‎‏ ‏‏«‏کُلُّ مَنْ‎ ‎عَلَیْهَا فَانٍ * وَ یَبْقَیٰ وَجْهُ رَبِّکَ ذُوالْجَلاَلِ وَ الإکْرَامِ‏»‏‏.‏‎[48]‎

مراحل فنا: ‏برای فنا مراحل گوناگونی ذکر گردیده است؛ در این جا به نقل از‏‎ ‎‏صدرالمتألهین در ‏‏شواهد الربوبیه‏‏، این مراحل ذکر می گردد:‏

‏1. مرحلۀ محو؛ که رؤیت فنای افعال است در فعل الهی؛ «لاحول و لاقوّة إلاّ بالله »؛‏

‏2. طمس؛ رؤیت فنای صفات در صفات الهی است؛ «لا إله إلاّ الله »؛‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 103
‏3. محق؛ دیدن فنای همۀ وجود در وجود حق تعالی است؛ «لا هو إلاّهو».‏‎[49]‎

‏فنا، رخ نمودن یار است از پشت پردۀ جلال؛ که محب را چنان از خود بستاند که از او رسم و‏‎ ‎‏اسمی نماند؛ آن جا محب، نه لذت شهود یابد و نه ذوق وجود شناسد.‏‎[50]‎

‏او در نظر بر خویش، همه معشوق می بیند و ندای «چون من همه معشوق شدم، عاشق‏‎ ‎‏چیست؟!» سر می دهد؛ اگر چه با نظر بر جمال معشوق ‏«ما رأیت شیئاً إلاّ و رأیت الله ‎ ‎قبله»‏  می سرود.‏‎[51]‎

‏محبوب آن گاه بر چشم محب جلوه گری می کند که او از تمنّیات و خودبینی ها بیرون آید:‏

‏ ‏

‏چو تو بیرون شدی او اندر آید‏   ‏به تو بی تو جمال خود نماید‏‎[52]‎

‏ ‏

‏از دیدی دیگر، چون هر موجودی جلوه ای از صفات و اسماء الهی است، اگر حجب اسماء و‏‎ ‎‏صفات مرتفع شود، احدیّت ذات از پردۀ عزت بتابد و اشیاء به کلی متلاشی شوند؛ چه، اتصاف‏‎ ‎‏اشیاء به وجود به واسطۀ اسماء و صفات است. هر چند وجود اشیاء به تجلّی ذات است، اما‏‎ ‎‏تجلّی ذات، پسِ پردۀ اسماء و صفات اثر کند.‏‎[53]‎

‏در مباحث گذشته به بعضی از آیات الهی و روایات معصومین اشاره گردید که به فنای‏‎ ‎‏در حق تأویل شده اند؛ اکنون به چند مورد دیگر اشاره می گردد:‏

‏«‏وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِراً إلَی الله ِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أجْرُهُ عَلَی الله ِ‏»‏‏؛‏‎[54]‎‏ کسی که‏‎ ‎‏خارج شد از بیت نفس و هجرت به سوی حق کرد به سفر معنوی، پس از آن او را فنای تام‏‎ ‎‏ادراک کرد، اجر او بر خدای تعالی است.‏‎[55]‎

‏این جا اجر دیگری در کار نیست؛ بهشت مطرح نیست؛ فقط الله مطرح است. و این ها به‏‎ ‎‏مرتبه ای رسیده اند که دیگر از خود، چیزی نیستند و به موت مطلق رسیده اند.‏‎[56]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 104
«أرنا الأشیاء کما هی».‎[57]‎

‏وقتی دانستی که معنا و حقیقت اشیاء، وجه است، پس ‏«أرنا الأشیاء کما هی»‏ می گویی.‏‎[58]‎

«الناس نیام، إذا ماتوا انتبهوا».‎[59]‎

‏مراد از حشر موت ارادی است که ‏«من مات فقد قامت قیامته»‏؛ یعنی به صبح حشر ـ که‏‎ ‎‏موت ارادی است ـ چون از خواب غفلت بیدار گردی و تعیّنات و کثرات برخیزد و آنچه متفرق‏‎ ‎‏می نمود و موجب غفلت و تخیّلات فاسد می گشت، مجتمع گردد و توحید ظاهر شود، بدانی‏‎ ‎‏که وجود واحد بوده که به سبب کثرت مظاهر، کثیر می نموده است.‏

‏«صبح حشر» عبارت از وصول سالک است به مقام توحید که کونَیْن در نظر او به نور‏‎ ‎‏وحدانیت محو می گردد.‏‎[60]‎

«لا اُحصی ثناء علیک، أنت کما أثنیت علی نفسک».‎[61]‎

‏هر حمدی از هر حامدی تحقق پیدا می کند به اسم الله است. و به اعتباری، حامد و محمود‏‎ ‎‏یکی است؛ ظهور و مظهر یکی است، آن طور که حامد، فانی در محمود است. از این جهت‏‎ ‎‏گویی خود، ثنا می کند خودش را. حیثیتی برای دیگری نیست تا ما بگوییم: «من او را ثنا‏‎ ‎‏می کنم». او خودش را ثنا می کند؛ از این جهت که مقام، مقام فنا است.‏‎[62]‎

سوم، سفر «من الحقّ إلی الخلق»

‏در سفر از حق به سوی خلق ـ که سلوک در مراتب افعال است ـ صحو تام حاصل‏‎ ‎‏می گردد و بقای او به اِبقای الهی است؛ سالک در این سفر، به عوالم گوناگون سفر می کند و‏‎ ‎‏لوازم و خصوصیات این عوالم را مشاهده می کند و حظّ و نصیبی از نبوّت برای او حاصل‏‎ ‎‏می شود؛ ولی به مقام تشریع نمی رسد.‏‎[63]‎‏ چون معارفی از حق و ذات و صفات او بر قلبش‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 105
‏وارد می شود «نبیّ» نامیده می گردد و احکام و شرایع را از نبیّ مطلق می گیرد و تابع او‏‎ ‎‏می شود.‏‎[64]‎‏ صاحب ‏‏مفاتیح الاعجاز‏‏ می گوید:‏

‏نهایت سفر سوم یعنی نهایت ولایت، که زوال تقیّد به ضدّین ظاهر و باطن است.‏‎[65]‎

‏امام خمینی در مورد سفر سوم نیز نظری اختصاصی دارند؛ ایشان سفر سوم را سیر از‏‎ ‎‏حضرت احدیة الجمع یا فنای مطلق، به مرتبۀ اعیان ثابته می دانند و در این سفر است که‏‎ ‎‏حقایق اشیاء و کمالات آنان و کیفیت ترقی آن ها و بازگشتشان به مقام نخستین وطن‏‎ ‎‏اصلی، بر او کشف می شود. ولی تا در این سفر است نمی تواند پیغمبر باشد و حق تشریع‏‎ ‎‏ندارد؛ زیرا هنوز در نشئه عینی و ظاهری به سوی خلق بازنگشته است.‏‎[66]‎

چهارم، سفر «من الخلق إلی الخلق بالحقّ»

‏این سفر یعنی سفر از حضرت اعیان ثابته به سوی خلق ـ که اعیان خارجی اند ـ به وجود‏‎ ‎‏حقّانی؛ در حالی که در همه چیز، جمال حق را مشاهده می کند و مقاماتی را که اعیان‏‎ ‎‏خارجی در اعیان ثابته و علم الهی دارند، می شناسد و راه سلوک هر موجودی را به آن‏‎ ‎‏حضرت می داند. و در این سفر است که دین و شریعت الهی را برای خلق ارمغان می آورد‏‎[67]‎‎ ‎‏و به مقام نبوّت تشریعی می رسد و هرچه که مانع سیر الی الله است و نیز عوامل سیر و آنچه‏‎ ‎‏به کیفیت سیر باز می گردد، را می داند و به اطلاع خلایق می رساند.‏‎[68]‎‏ در این مقام، باید‏‎ ‎‏شریعت الهی کاملاً مراعات شود؛ که در آن صورت، لایق ارشاد و خلافت می باشد.‏‎[69]‎

4. کثرت در وحدت یا بقای بعد از فنا

‏وقتی سالک از حجاب علم و برهان ـ بی واسطۀ برهان، بلکه بدون هیچ واسطه ای ـ‏‎ ‎‏رها شد، در نهایت و منتهای سلوک الی الله به مشاهدۀ جمال جمیل حق نایل می شود‏‎ ‎‏و  در  تحت قباب کبریایی او به کلی فانی می گردد و از او اسم و رسمی باقی‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 106
‏نمی ماند  و  مجهول مطلق می گردد. در این جا ممکن است عنایات حق شامل او گردد‏‎ ‎‏و  به  مملکت وجود رجوع نماید؛ البته رجوع هر کسی به مقدار وسعت وجودی‏‎ ‎‏او است.‏‎[70]‎

‏در مقام اول ـ که سیر الی الله بود ـ حق تعالی حجاب آن ها از خلق می شود و آن ها‏‎ ‎‏توجهی به خلق ندارند؛ ولی مقام کامل تر از این مقام ـ که به مقام برزخیت کبرا نام گذاری‏‎ ‎‏شده ـ مقامی است که نه خلق، حجاب حق می شود و نه حق، حجاب خلق؛‏‎[71]‎‏ و به جز آن که‏‎ ‎‏حق و خلق حجاب یکدیگر نمی گردند، وجود این افراد وجودی است حقّانی که تمام‏‎ ‎‏عالم را به وجود حقّانی خویش مشاهده می نمایند و جملۀ ‏«ما رأیتُ شیئاً إلاّ و رأیتُ الله قبله‎ ‎و بعده و معه»‏ زبان حال چنین کسانی است. هیچ یک از تجلیات ذاتی و اسمائی و فعلی،‏‎ ‎‏آن ها را از دیگر تجلیات محجوب نمی سازد.‏‎[72]‎

‏این جا مقام انس و طمأنینه است و واصل به این مقام ـ که انسان کامل است ـ در آینۀ‏‎ ‎‏ذات حق، صفات و در آینۀ صفات، اعیان و ذوات موجودات را مشاهده می کند. چنان که‏‎ ‎‏در بحث فنا گفته شد، هر کسی با توجه به استعدادش، در اسمی از اسماء الهی فانی است؛‏‎ ‎‏در این جا نیز بقا به همان اسمی است که در آن فانی شده بود. و در حالت صحو نیز‏‎ ‎‏حقیقت همان بر او کشف می گردد.‏‎[73]‎

‏اختلاف مقامات انبیا و رسل نیز در این مقام ظاهر می شود و مقدار وسعت دایرۀ‏‎ ‎‏رسالت و مبعوثٌ منه و مبعوثٌ الیه، در این مقام برای آن ها منکشف می گردد.‏‎[74]‎

‏بالاترین و کامل ترین حد این مقام آن است که سالک، حق را به جمیع شئون ظاهری و‏‎ ‎‏باطنی و لطفی و قهری مشاهده کند. در این مقام، از سلوک سالک و عبودیت او کم ترین‏‎ ‎‏اثری نیست و اشارۀ عارف رومی در بیت:‏

‏ ‏

‏از عبادت می توان الله شد‏   ‏نی توان موسی کلیم الله شد‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 107

‏نیز به همین مقام است؛ چنان که در مصراع اول به مقام اهل سلوک و اصحاب وصل‏‎ ‎‏اشاره فرمود، که قدم عبودیت در آن است؛ و در مصراع دوم اشاره به حالت صحو بعد‏‎ ‎‏المحو است که از افق عبودیت به کلی خارج شده است.‏‎[75]‎

تفاوت کثرت در صحو قبل المحو و صحو بعد المحو

‏در مقام صحو بعد المحو، عارف واصل، با وجود آن که در بحر لایتناهی وحدت، از‏‎ ‎‏تجلّی مظاهر متکثر فانی نیست و در عین توجه به کثرت، هرگز این کثرت، مانع حضور او‏‎ ‎‏در حضرت احدیّت نیست و نه خلق حجاب حق است برای او و نه حق حجاب خلق‏‎ ‎‏است.‏‎[76]‎‏ برای آن ها کثرات، مرآت مشاهدۀ حق می باشند؛ ولی برای محجوبان، کثرت ها‏‎ ‎‏حجاب و مانعند.‏‎[77]‎

5. انسان کامل؛ مقام برزخیت کبرا

‏انسانی که به مرحلۀ بقاء بالله رسیده است مظهر جمیع صفات و اسماء مربوب خویش‏‎ ‎‏می باشد و در او هیچ یک از اسماء بر اسمی دیگر غلبه ندارد و خود نیز مانند ربّ خویش،‏‎ ‎‏کَون جامع است. در مظهریت انسان کامل، هیچ اسمی برتر از اسمی دیگر نیست؛ که این‏‎ ‎‏همان مقام برزخیت کبرا است؛ چون سیر انسان کامل بر صراط مستقیم، از طریق اسم‏‎ ‎‏جامع الهی است؛ در حالی که سایر موجودات، هر یک اسمی از اسماء الهی در آن ها‏‎ ‎‏متصرف است و خود آن ها مظهر همان اسم می باشند.‏‎[78]‎‏ او علم خود را محیط بر همۀ ذرات‏‎ ‎‏کاینات می بیند و متصف به جمیع صفات الهی است؛ که این مقام، کمال توحید عیانی‏‎ ‎‏می باشد.‏‎[79]‎‏ حتی تدابیر امور دنیایی از جانب چنین افرادی، تابع تجلیات اسمائی و صفاتی و‏‎ ‎‏ذاتی حق است.‏‎[80]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 108

6. قرب فرایض و نوافل

‏در حدیث است:‏

«ما یتقرّب إلیّ عبد من عبادی بشیء أحبّ إلیّ ممّا افترضتُه علیه؛ و إنّه لیتقرّب إلیّ بالنوافل‎ ‎حتّی اُحبّه،  فإذا أحببتُه کنتُ سمعه الذی یسمع به، و بصره الذی یبصر به... إن دعانی أجبته، و‎ ‎إن سألنی أعطیتُه»؛‎[81]‎

‏بندۀ من به هیچ چیز، دوست داشتنی تر از فرایض، به من نزدیک نمی شود و همانا او با انجام‏‎ ‎‏نوافل چنان به من نزدیک می گردد که او را دوست می دارم و وقتی او را دوست داشتم، گوش‏‎ ‎‏او می شوم که با آن می شنود و چشم او که با آن می بیند... اگر مرا بخواند، پاسخش می دهم و‏‎ ‎‏اگر بخواهد، عطایش می کنم.‏

‏اگر عارفی به مقام شهود برسد، مشهود او خدای سبحان است؛ همۀ نیروهای ادراکی و‏‎ ‎‏تحریکی وی، مجاری اوصاف فعلی حق می گردد و خداوند در این مرحله به زبان او‏‎ ‎‏سخن می گوید و به چشم او می بیند. در ‏‏توحید صدوق‏‏ از امام صادق ‏‏علیه السلام‏‏ نقل شده که‏‎ ‎‏امیرالمؤمنین ‏‏علیه السلام‏‏ می فرمود: ‏

‏من علم خدا، قلب خدا، زبان گویای حق و چشم او هستم.‏‎[82]‎

‏در این مقام، سالک به حکم مظهریت اسماء و صفات الهی، مشمول حکم ‏‏«‏لاَ یُسْألُ عَمَّا‎ ‎یَفْعَلُ‏»‏‎[83]‎‏ می گردد و همۀ اعمالش مصداق ‏‏«‏ماَ فَعَلْتُهُ عَنْ أمْرِی‏»‏‎[84]‎‏ خواهد بود و عذر موجّه‏‎ ‎‏خضر، معلم و مرشد موسی ‏‏علیه السلام‏‏، نیز همین بود.‏‎[85]‎

‏در قرب نوافل، انسان به جایی می رسد که اوصاف فعلی خدای سبحان در مقام فعل،‏‎ ‎‏مجاری ادراکی و تحریکی عبد صالح می شود؛ و در قرب فرایض ـ که بالاتر از قرب نوافل‏‎ ‎‏است ـ جنبۀ صعود عبد صالح سالک را ارائه می دهد، نه جنبۀ نزول فیض حق.‏

‏گرچه این دو همواره هماهنگ می باشند؛ یعنی در قرب فرایض، مجاری ادراکی و‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 109
‏تحریکی انسان کامل، مجرای درک کار حق قرار می گیرد؛ به طوری که خدای سبحان با‏‎ ‎‏زبان انسان کامل سخن می گوید؛ و عصارۀ آن این است که همۀ آن کمالات، از آنِ خدای‏‎ ‎‏سبحان است که در این آیه تابیده شده است و این شخص به منزلۀ مرآتی است که خدا را‏‎ ‎‏نشان می دهد.‏‎[86]‎‏ لذا از علی ‏‏علیه السلام‏‏ نقل شده که: ‏

«ما لله آیةٌ أکبر منّی»؛‎[87]‎‏ خدا را نشانه ای بزرگ تر از من نیست.‏

‏این جا ارادۀ انسان کامل، جلوه ای از ارادۀ حق است؛ چنان که در حدیث است، برای‏‎ ‎‏اهل بهشت، نامه ای از جانب حق تعالی می آید که مضمون آن این است:‏

‏از جانب زندۀ پاینده ای، به سوی زندۀ پاینده ای که نمی میرد؛ من هرچه را می خواهم موجود‏‎ ‎‏شود به او می گویم «باش» و او می شود، تو را هم امروز چنان قرار دادم که هرچه را‏‎ ‎‏می خواهی بشود، امر کن، می شود.‏‎[88]‎

7. مقام تدلّی و فیض مقدس

‏«مقام تدلّی» بالا رفتن تا مقام مشیّت مطلقه است؛ آن جا که حق تعالی در مرآت جمال‏‎ ‎‏انسان کامل، موجودات دیگر را مشاهده می فرماید. در این حال، حق تعالی به او می بیند و‏‎ ‎‏می شنود و خود او ارادۀ نافذۀ حق، و بلکه مشیّت کامل او است.‏‎[89]‎

‏«مشیّت مطلق» مقامی است که همۀ تعیّنات فعلی در آن مستهلک می باشند. عروج به‏‎ ‎‏این مقام ممکن نیست، مگر آن که از مراتب تعیّنات و عوالم، یکی پس از دیگری عروج‏‎ ‎‏نماید، تا به این مقام برسد. ‏

‏در این مقام است که همۀ موجودات و تعیّنات فعلی آن ها را در مشیّت مطلق حق فانی‏‎ ‎‏می بیند. و این همان مقام تدلّی است که در آیۀ شریفۀ ‏‏«‏دَنَی فَتَدَلَّی‏»‏‎[90]‎‏ بدان اشاره شده است.‏

‏پس کسی که حقیقت ذاتش تدلّی شد، دیگر حیثیتی برای او باقی نمی ماند و ذاتی‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 110
‏نیست تا تدلّی بر او عارض شود و این همان مقام فقر مطلق است که به مشیّت مطلقه،‏‎ ‎‏فیض مقدس و رحمت واسعه تعبیر می شود.‏‎[91]‎

8. معنای «أمرٌ بین الأمرین»

‏سالک الی الله و مجاهد در راه خدا چون به این مقام رسید و حق در مظاهر خلق برای او‏‎ ‎‏تجلّی کرد و او در این تجلّی به گونۀ وحدت در پوشش کثرت و کثرت در عین وحدت، از‏‎ ‎‏حق و خلق در حجاب نشد، در این هنگام است که حقیقت ‏«أمرٌ بین الأمرین»‏ را می فهمد.‏‎ ‎‏چنین سالک واصلی با دیدۀ بصیرت و تحقیق، بدون آن که پردۀ تقلید و حجاب عصبیت‏‎ ‎‏جلوی بصیرت او را گرفته باشد، خواهد دید که همۀ موجودات، با تمام ذات و قوای‏‎ ‎‏ظاهری و باطنی، از شئون و اَطوار و ظهور و تجلیات حق هستند؛ و او با علوّ شأنی که دارد،‏‎ ‎‏در مظاهر خلقیه آشکار و در آینۀ بندگانش ظاهر است؛ و او است اول و آخر و ظاهر و‏‎ ‎‏باطن؛ و همچنین افعال و حرکات و تأثیرات، در مظاهر خلقی همگی از حق تعالی است؛‏‎ ‎‏پس فاعل، حق است به فعل عبد و نیروی عبد، ظهورِ قوّت حق است.‏‎[92]‎

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در معنای «أمر بین الأمرین» به نقل از صاحب ‏‏فصوص الحکم‏‏ می فرمایند:‏

‏علوم ذوقی، بر حسب اختلاف قوایی که ایجاد می کنند، با این که همگی به عین واحد باز‏‎ ‎‏می گردند، مختلفند؛ و با توجه به حدیث سابق الذکر که خداوند می فرماید: «من گوش و چشم‏‎ ‎‏او می شوم»، هویّت چنین فردی، عین جوارحی است که آن جوارح، عین عبد است. بنابراین‏‎ ‎‏هویّت یکی است و جوارح مختلف.‏‎[93]‎

‏فرد، تا سالک است عبادت از خود او است؛ و چون واصل شد، عبادت از حق است؛ و‏‎ ‎‏این معنای انقطاع عبادت است پس از وصول؛ که می فرماید:‏

‏«‏وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ‏»‏‏.‏‎[94]‎

‏در این جا «یقین» به «موت» تعبیر شده است و چون موت کلی و فنای مطلق دست‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 111
‏داد،  حق، عابد است و عبد را حکمی نیست؛ و در عباداتش ‏«کان الله سمعه و بصره و‎ ‎لسانه»‏  و  چون عبد به خود آمد عبادت، از حق است که در مرآت عبد ایجاد می شود و‏‎ ‎‏در  این جا ‏«العبد سمع الله و لسانه»‏. و این اشتراک بین عبد و حق نیست، بلکه ‏«أمر بین‎ ‎الأمرین» ‏است.‏‎[95]‎

‏وجود عارف واصل در این جا، وجود حقّانی است، پس از فنای تام اِنّیت و اَنانیت؛‏‎ ‎‏این ها همان ها هستند که در قرآن با نام «سابقان»، در مقابل «اصحاب یمین و شمال» ذکر‏‎ ‎‏گردیده اند.‏‎[96]‎

9. مقام نبوّت

‏در رجوع انسان از عالم وحدت به کثرت، سبحات جلال و جمال برای او آشکار‏‎ ‎‏می شود و در آینۀ ذات، اسماء و صفات را مشاهده می نماید و از مشاهدۀ اسماء به شهود‏‎ ‎‏عین ثابت و حقیقت وجودی خود دست می یابد. در این جا کیفیت سلوک مظاهر و رجوع‏‎ ‎‏به ظاهر برای او کشف می گردد و به خلعت نبوّت مفتخر می شود.‏‎[97]‎

‏خلعت خاتمیت، نتیجۀ کشف مطلق اعیان ثابته و کشف حالات و استعداد موجودات‏‎ ‎‏است که در تحت اسم اعظم صورت می پذیرد. وسعت دایرۀ دعوت پیامبران بستگی به‏‎ ‎‏مراتب کشف آن ها دارد. حقیقت این مقام برای هیچ کس از اهل سلوک، به جز پیامبر اکرم،‏‎ ‎‏اتفاق نیفتاده و دیگران در عروج، تابع آن ذات مقدس هستند.‏‎[98]‎

‏برای اولیا و انبیا مقام شامخی است که به آن «روح القدس» می گویند؛ و به واسطۀ آن‏‎ ‎‏مقام، احاطۀ قیّومی به جمیع ذرات کاینات دارند و روح غفلت و نوم در آن راه ندارد؛ چنان‏‎ ‎‏که دربارۀ علی ‏‏علیه السلام‏‏می فرمایند: ‏

«علیّ ممسوس فی ذات الله ».‎[99]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 112

10. سرّ «قاب قوسَیْن»

‏وقتی سالک، مسافر مسیر الی الله شد، ضرورتاً از تمام مراتب وجود عبور خواهد نمود،‏‎ ‎‏تا به مقام اطلاق برسد؛ چه قبل از آن، همۀ مقامات، تعیّن و تقیّد بود. این جا است که نقطۀ‏‎ ‎‏آخر دایره، به اول متصل می گردد.‏‎[100]‎‏ محب و محبوب یک دایره اند که به شکل دو کمان ظاهر‏‎ ‎‏شده اند و چون این دو کمان به هم رسند، یکی شده و سرّ «قاب قوسین» آشکار می گردد.‏‎[101]‎

‏انسان کامل، چون مجمع جمیع مراتب غیب و شهادت است، مقام شهادت او ظهور‏‎ ‎‏رحمانیت حق و مقام غیبش، ظهور رحیمیت او است؛ پس همۀ دایرۀ وجود را شامل‏‎ ‎‏می شود؛ یک طرف این حقیقت و یکی از قوس های دایرۀ وجود «لیلة القدر» است؛ چون‏‎ ‎‏در این جا حقیقت، در حجاب تعیّنات است؛ و طرف دیگر آن، «یوم القیامه» است که زمان‏‎ ‎‏بروز و طلوع حقیقت از پشت ابر است.‏‎[102]‎

‏مقام مقدس محمّدی ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ که مقام احدیة الجمع است، همان مقام اتحاد منتها و مبدأ و‏‎ ‎‏اتصال دو قوس دایره است؛ این جا است که اول و آخر یکی است و اول، عین آخر و آخر،‏‎ ‎‏عین اول است؛‏‎[103]‎‏ ‏«أنتم الأوّل، و أنتم الآخر».‎[104]‎

‏ترقی و عروج به چنین مقامی، جز برای انسان کامل ممکن نیست و باقی افراد انسانی،‏‎ ‎‏در برازخ و مقامات میانی قرار دارند و به مرتبۀ کمال حقیقی ـ که فنای در توحید است ـ‏‎ ‎‏وصول نمی یابند.‏‎[105]‎

مراتب سلوک حضرت ابراهیم علیه السلام

‏از آیۀ کریمۀ ‏‏«‏فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ الَّیْلُ رَأی کَوْکَباً...‏»‏‎[106]‎‏ مراتب معرفت و سلوک حضرت‏‎ ‎‏خلیل الرحمان از توجه به ستاره و افول آن، تا نهایت افول خورشید و روی گرداندن به‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 113
‏خالق و فاطر آسمان ها و زمین، ذکر گردیده؛ و اهل معرفت از این آیه، کیفیت سیر و سلوک‏‎ ‎‏معنوی آن بزرگوار را ادراک می کنند.‏

‏در این آیه، حقیقت سیر انفسی را از منتهای ظلمت طبیعت ـ که به ‏‏«‏جَنَّ عَلَیْهِ الَّیْلُ‏»‏‏ تعبیر‏‎ ‎‏شده ـ تا الغای مطلق اِنّیت و اَنانیت و ترک خودی و خودپرستی و وصول به مقام قدس‏‎ ‎‏ـ  که به ‏‏«‏وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمٰوَاتِ وَ الْأرْضَ‏»‏‎[107]‎‏ است ـ دریافت می شود.‏‎[108]‎‏ در آغاز‏‎ ‎‏که  ربوبیت نفس طلوع کرد، به صورت ستاره تجلّی کرد؛ آن حضرت از این مرحله‏‎ ‎‏گذشت  و افول و غروب آن را مشاهده کرد؛ پس از این، منزل به منزل، قلب منتقل شد‏‎ ‎‏و  ماه قلب از افق وجودش طلوع کرده بود و در آن منزل، ربوبیت قلب را مشاهده نمود؛‏‎ ‎‏و  از این مقام نیز گذشت و ماه افول کرد و به مقام طلوع آفتاب روح رسید؛ چون نور‏‎ ‎‏حق  درخشیدن گرفت و آفتاب حقیقی طلوع کرد، ربوبیت روح را نیز نفی کرد و به فاطر‏‎ ‎‏آن توجه نمود و از هر اسم و رسم و تعیّن و نشئه ای رهایی یافت و بار بر درگاه رب‏‎ ‎‏مطلق  انداخت.‏‎[109]‎

‏پس مبدأ این سفر روحانی، بیت مظلمۀ نفس است؛ و منازل آن، مراحل و مراتب آفاق‏‎ ‎‏وانفس؛ و غایت آن، ذات مقدس حق.‏‎[110]‎

‏در مطالعۀ مراتب سلوک آن بزرگوار به این نتیجه می رسیم که نباید در حد تجلیات‏‎ ‎‏متوقف ماند؛ چون در حین رؤیت تجلیات، گمان می شود که این ستاره، آفتاب یا ماه، حق‏‎ ‎‏است، در حالی که این ها تجلیات آثاری است و او می باید از همۀ این حجب نورانی روی‏‎ ‎‏گرداند و متوجه واحد مطلق شود و به هیچ مرتبه ای از مراتب تعیّنات، مقید نشود؛ که‏‎ ‎‏هرچه در قید تعیّن است، کفر راه سالک است و اِعراض از همه به حکم ‏‏«‏لاَ اُحِبُّ الاْفِلیِنَ‏»‏‎[111]‎‎ ‎‏باید نمود.‏‎[112]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 114

نتیجه

‏با توجه به اصلی ترین نیاز انسانی ـ که همانا یافتن چشمه سار همیشه جوشانی است که‏‎ ‎‏عطش درونی او را برای وصال به کمال بی نهایت تسکین دهد ـ شناخت مسیر صحیح‏‎ ‎‏وصول به چنین مطلوبی از میان راه های بی شماری که مدعی رسانیدن مشتاقان به سرمنزل‏‎ ‎‏مقصودند، بالاترین ضرورت است.‏

‏شناختن مراتب و مقامات این مسیر، وابسته به راه یافتن به بارگاه معنویت کسانی است‏‎ ‎‏که خود، حقیقتاً به آن وادی رسیده اند؛ چرا که اتصال به شیوه های نادرست و انحرافی،‏‎ ‎‏انسان را به سقوط تا درۀ گمراهی و ضلالت می کشاند.‏

‏ ‏

‏راز درون پرده ز رندان مست پرس‏    ‏کاین حال نیست زاهد عالی مقام را‏‎[113]‎

‏ ‏

‏و این جا است که شناخت رهبران حقیقی، یکی از اساسی ترین پایه های سلوک‏‎ ‎‏می شود. و برای مبتدیان و یا آن ها که هنوز قدم در راه ننهاده اند، آراء آنان ـ با وجود برخی‏‎ ‎‏اختلافات ـ گشایندۀ بسیاری از گره ها خواهد بود.‏

‏بنابراین، علاوه بر عمل و قدم ـ که اصل و اساس عرفان است ـ شناخت چگونگی قدم‏‎ ‎‏گذاردن و عمل نمودن نیز روشنگر بسیاری از تاریکی ها و بازدارنده از بسیاری لغزش ها و‏‎ ‎‏انحرافات است؛ زیرا علم، چراغ راه حقیقت و نوری است که پیوسته پویندگان راه صلاح‏‎ ‎‏و سداد بدان نیازمندند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 115

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کتاب نامه

‏قرآن کریم.‏

‏1. ‏‏آداب الصلاة‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏2. ‏‏احادیث مثنوی‏‏، بدیع الزمان فروزانفر، تهران، انتشارات امیرکبیر.‏

‏3. ‏‏اوصاف الاشراف‏‏، خواجه نصیرالدین طوسی، به اهتمام سید مهدی شمس الدین،‏‎ ‎‏1370  ش.‏

‏4. ‏‏بوستان سعدی‏‏، تصحیح غلام حسین یوسفی، تهران، انتشارات خوارزمی، 1372 ش.‏

‏5. ‏‏تحریر تمهید القواعد‏‏، عبدالله جوادی آملی، انتشارات الزهراء، 1372 ش.‏

‏6. ‏‏تفسیر سورۀ حمد‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375 ش.‏

‏7. ‏‏دیوان حافظ‏‏، شمس الدین محمد حافظ.‏

‏8. ‏‏رساله لقاءالله ‏‏، جواد ملکی تبریزی، مقدمۀ سید احمد فهری، تهران، نشر نهضت زنان‏‎ ‎‏مسلمان، 1360 ش.‏

‏9. ‏‏سرّ الصلاة‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏10. ‏‏شرح چهل حدیث‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.‏

‏11. ‏‏شرح دعای سحر‏‏، امام خمینی، ترجمه سید احمد فهری، انتشارات فیض کاشانی،‏‎ ‎‏1380  ش.‏

‏12. ‏‏الشواهد الربوبیه‏‏، محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، تصحیح سید جلال الدین‏‎ ‎‏آشتیانی، مرکز نشر دانشگاهی، 1360 ش.‏

‏13. ‏‏مثنوی معنوی‏‏، جلال الدین محمد مولوی، تصحیح نیکلسون، انتشارات امیرکبیر،‏‎ ‎‏1373  ش.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 116
‏14. ‏‏مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایه‏‏، امام خمینی، مقدمه سید جلال الدین آشتیانی،‏‎ ‎‏مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376 ش.‏

‏15. ‏‏مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز‏‏، محمد لاهیجی، تهران، کتابفروشی محمودی،‏‎ ‎‏1378  ش.‏

‏16. ‏‏مفاتیح الجنان‏‏، شیخ عباس قمی، ترجمه مهدی الهی قمشه ای، انتشارات ایران،‏‎ ‎‏1371  ش.‏

‏17. ‏‏المقدمات من کتاب نصّ النصوص‏‏، سید حیدر آملی، تصحیح هانری کربن و عثمان‏‎ ‎‏اسماعیل یحیی، انتشارات توس، 1367 ش.‏

‏18. ‏‏نصوص الحکم بر فصوص الحکم‏‏، حسن حسن زاده آملی، انتشارات رجاء، 1375 ش.‏

‏ ‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 117

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 118

  • )) کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی، استاد دانشگاه آزاد اسلامی شیراز.
  • )) دیوان حافظ، ص 318.
  • )) بوستان سعدی، ص 46.
  • )) رساله لقاء الله ، ص 215.
  • )) همان، ص 225.
  • )) اوصاف الاشراف، ص 93.
  • )) آداب الصلاة، ص 93.
  • )) تحریر تمهید القواعد، ص 76، به نقل از: مصباح الانس.
  • )) المقدمات من کتاب نص النصوص، ص 305.
  • )) همان، ص 306.
  • )) شرح گلشن راز، ص 54 ـ 55.
  • )) المقدمات من کتاب نص النصوص، ص 306.
  • )) شرح گلشن راز، ص 54 ـ 55.
  • )) المقدمات من کتاب نص النصوص، ص 306.
  • )) شرح گلشن راز، ص 55.
  • )) سرّ الصلاة، ص 100، به نقل از: منازل السائرین.
  • )) مصباح الهدایه، ص 185.
  • )) رعد (13): 4.
  • )) مجموعه آثار عراقی، ص 498.
  • )) مثنوی معنوی، ج 3، ص 100.
  • )) مصباح الهدایه، ص 186.
  • )) همان.
  • )) همان، ص 187.
  • )) همان.
  • )) همان، ص 188.
  • )) شرح تمهید القواعد، ص 71، به نقل از: توحید صدوق.
  • )) ابراهیم (14): 24.
  • )) شرح تمهید القواعد، ص 71.
  • )) همان، ص 656.
  • )) همان، ص 698 ـ 699.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 291.
  • )) همان، ص 247 ـ 248.
  • )) مصباح الهدایه، ص 205 ـ 206.
  • )) همان، ص 208.
  • )) ق (50): 31.
  • )) نصوص الحکم بر فصوص الحکم، ص 306.
  • )) مصباح الهدایه، ص 206.
  • )) نصوص الحکم بر فصوص الحکم، ص 307.
  • )) تحریر تمهید القواعد، ص 20.
  • )) مصباح الهدایه، ص 208 ـ 209.
  • )) تفسیر سوره حمد، ص 58.
  • )) شواهد الربوبیه، تعلیقات، ص 759 ـ 760.
  • )) شوری (42): 53.
  • )) مثنوی معنوی، دفتر ششم، ج 3، ص 316.
  • )) غافر (40): 16.
  • )) شرح گلشن راز، ص 315.
  • )) همان، ص 24.
  • )) الرحمن (55): 26 ـ 27.
  • )) شواهد الربوبیه، تعلیقات، ص 673.
  • )) مجموعه آثار عراقی، ص 477 ـ 478.
  • )) همان، ص 461.
  • )) شرح گلشن راز، ص 293.
  • )) مجموعه آثار عراقی، ص 489.
  • )) نساء (4): 100.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 272.
  • )) تفسیر سوره حمد، ص 122.
  • )) احادیث مثنوی، ص 45.
  • )) مجموعه آثار عراقی، ص 530.
  • )) احادیث مثنوی، ص 81، به نقل از: زهر الآداب.
  • )) شرح گلشن راز، ص 120.
  • )) تفسیر سوره حمد، ص 9.
  • )) نصوص الحکم بر فصوص الحکم، ص 171.
  • )) مصباح الهدایه، ص 206، به نقل از: میرزا محمدرضا قمشه ای.
  • )) نصوص الحکم بر فصوص الحکم، ص 208.
  • )) شرح گلشن راز، ص 202.
  • )) مصباح الهدایه، ص 209 ـ 210.
  • )) همان، ص 210.
  • )) همان، ص 207.
  • )) شرح گلشن راز، ص 246 ـ 247.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 165 ـ 166.
  • )) تفسیر سوره حمد، ص 71.
  • )) سرّ الصلاة، ص 103.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 497.
  • )) همان، ص 166.
  • )) سرّ الصلاة، ص 102.
  • )) ر.ک: همان.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 497.
  • )) همان، ص 444.
  • )) شرح گلشن راز، ص 130.
  • )) سرّ الصلاة، ص 11.
  • )) جواهر السنیه، ص 121.
  • )) شرح تمهید القواعد، ص 83.
  • )) انبیاء (21): 23.
  • )) کهف (18): 82.
  • )) رساله لقاء الله ، ص 23.
  • )) شرح تمهید القواعد، ص 84 ـ 85.
  • )) همان، ص 85، به نقل از: بحار الانوار.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 39.
  • )) همان، ص 497.
  • )) نجم (53): 8.
  • )) شرح دعای سحر، ص 47.
  • )) همان، ص 147.
  • )) همان، ص 135.
  • )) حجر (15): 99.
  • )) سرّ الصلاة، ص 83.
  • )) شواهد الربوبیه، ص 321.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 166.
  • )) همان، ص 456؛ شرح دعای سحر، ص 199.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 457.
  • )) شرح گلشن راز، ص 131.
  • )) مجموعه آثار عراقی، ص 491.
  • )) سرّ الصلاة، ص 4.
  • )) شرح گلشن راز، ص 229 ـ 230.
  • )) مفاتیح الجنان، زیارت جامعه، ص 1006.
  • )) شرح گلشن راز، ص 230.
  • )) انعام (6): 76.
  • )) انعام (6): 79.
  • )) آداب الصلاة، ص 188.
  • )) شرح دعای سحر، ص 43 ـ 44.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 496.
  • )) انعام (6): 76.
  • )) شرح گلشن راز، ص 131 ـ 132.
  • )) دیوان حافظ، ص 11.