مراحل توحید در سیر و سلوک
سرکار خانم امة الله ایزدی
مقدمه
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی می آید
آتش عشق دیدار آن محبوب ناپیدا، چیزی است که از آغاز خلقت آدم در قلب این موجود دورمانده از موطن اصلی، شعله می کشد و بنی انسان از شرق و غرب عالم، سرگشته و حیران، در پی یافتن آن معشوق ازلی هستند؛ هرچند آن عنقای مُغرب، شکار دام ضعیف تصورات و افکار انسانی نمی شود و همه «باد به دست» و نومید از معرفت حقیقی او هستند، اما هر کس تصویری از او در ذهن خویش دارد و تعریفی فراخور تصورات ناقص خود عرضه می کند و راهی و مسیری برای رسیدن به هدف غایی معین می نماید.
تشابهات ظاهری در مکاتب مختلف عرفانی، از همین یگانگی هدف و خواسته ـ که همان کمال مطلق مطلوب فطرت است ـ حکایت دارد. در این میان، عرفان اسلامی و به خصوص عرفان شیعی، از جهتی گستردگی فراوانی نسبت به سایر مکاتب دارد، و از طرف دیگر نظریه پردازان آن، مباحثی دقیق پیرامون مبادی و منتهای سیر به سوی مقصود لم یزلی ارائه کرده اند و منازل و مقاماتی را که بین ابتدا و انتهای این مسیر است، به دقت تمام شرح نموده اند. لیکن بر حسب برداشت های شخصی و نیز با توجه
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 93
به انواع حالات و مقاماتی که پیش می آید، اختلافاتی نیز در این زمینه بروز نموده است و در ترتیب منازل، یا تعریف حالاتی که در بعضی سفرها ایجاد می گردد، تفاوت هایی وجود دارد.
با همۀ این اختلافات، کسی می تواند به گفت وگوی دقیق در این باره بپردازد که خود با قدم دل، یکایک این مراحل را پشت سر گذاشته باشد؛ اگر چه شرح دیدنی های آن به بیان نمی آید و کسی را یارای بازگویی حوادث آن نیست.
اگر طالبی کاین زمین طی کنی نخست اسب باز آمدن پی کنی
با این وجود، مهم ترین رکن سلوک، توحید و یگانه طلبی است که پایه و اساس سایر مراحل و مراتب است.
از اولین گام های سلوک ـ که بی توجهی به نفس و ریاضت آن است ـ تا نهایت آن ـ که فناء فی الله می باشد ـ آنچه محور و مرکز حرکات و روش ها است همان توجه به ذات یگانه است و اگر چه مراتب یقظه، تفکر، عزم و... جزو اولین مراحل و منازل سلوک به حساب آمده اند، لکن آنچه جوهرۀ تمام مراحل و مراتب سیر الی الله است همین مسأله توحید و توجه به آن می باشد و همین است که در هر مرتبه، با توجه به استعداد سالک، به نوعی خود را نشان می دهد. از این جهت، مقالۀ حاضر، به معرفی حقیقت توحید و مراحل و مراتب آن پرداخته است.
در این مقاله گام های اساسی سلوک و چگونگی طی منازل و مقامات، از زبان کسی نقل گردیده که خود با پای دل، گام در راه نهاده و کشش های الهی را با عمق وجود خویش لمس نموده است؛ او که خضر طریق و راهبر مسلّم وادی بی پایان معرفت و طریقت وصال دوست است. البته برای شرح نظرات آن بزرگ و گاهی برای درک اختلافات دیدگاه های ایشان با دیگران، به بیان آراء دیگران نیز توجه شده است.
امید که نفس اهورایی آن نفس رحمانی دستگیر دل شدگان حیران باشد.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 94
1. توحید
این مفهوم که اصل اصول دین و حقیقت آن است جز با هیچ انگاشتن همۀ هستی و یکی دانستن وجود حاصل نمی شود. اگر سالک پس از رسیدن به مقام توکل، موفق شد که علم خودش را نیز در علم خدا نفی کند تا خودی او از بین برود، به مقام توحید دست یافته است.
در اثبات توحید گفته شده که محال است عدم، راه به حقیقت وجود یابد وگرنه لازم می آید که چیزی به نقیض خود یا چیزی که مساوی با نقیض خودش است، متصف گردد؛ که البته بطلان این مسأله واضح و بدیهی است. و هر چیزی که عدمش محال باشد، قدیم بودنش به حکم ضرورت، ثابت است؛ پس قدیم بودن حقیقت وجود، ثابت می شود. بنابراین نمی توان گفت که اشیاء، وجود حقیقی دارند.
توحید، کمال معرفت است و آن یعنی در وجود، جز باری و فیض او را ندیدن و همه او دیدن. و به بیانی، کثرت ها را ندیده گرفتن و جهات کثرت را در عین جمع، مستهلک نمودن است.
مراتب توحید
دربارۀ مراتب توحید سخنان گوناگونی ایراد گردیده است و این مراتب، از اقرار به زبان تا فنای در توحید، گوناگون است. مراتب توحید از پایین ترین درجات آن تا بالاترین مقامات، چنین ذکر گردیده است:
1. قشرِ قشر که اقرار به زبان است با غفلت قلب؛
2. قشر که تصدیق قلبی است، اگرچه به طور تقلیدی، یا با نظر، فکر و استدلال باشد؛
3. لبّ و آن مشاهده است و کشف این که همۀ اشیاء، صادر از حق یکتا و یگانه اند؛
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 95
4. لبِّ لبّ و آن این است که در جهان هستی، چیزی غیر از واحد نبیند و این فنای در توحید است.
سید حیدر آملی نیز با توجه به مراتب آن، سه معنای متفاوت ذکر کرده است:
التوحید بقاء الحقّ و فناء مادونه؛
التوحید إثبات الوجود و نفی الموجود؛
التوحید رؤیة الکثرة فی عین الوحدة.
مراتب توحید، با توجه به مراتب مکاشفات گوناگون است:
1. توحید صاحبان عقل؛ و آن چنین است که خلق را ظاهر و حق را باطن می داند. در این جا حق در نظر او مرآت خلق است و همان طور که آینه با صورت پوشیده می شود، این جا حق در زیر ظاهر خلایق پوشیده است. او اول نظر بر نقاب می کند و حق را در پردۀ تعلقات می بیند؛ «ما رأیت شیئاً إلاّ رأیت الله بعده» مصداق این مرتبه است.
2. توحید صاحبان عین؛ این ها کسانی هستند که حق را ظاهر و خلق را در باطن می دانند؛ در این جا خلق آینه و پنهان و حق در ظهور است؛ «ما رأیت شیئاً إلاّ رأیت الله قبله» مصداق چنین کسانی است.
3. مرتبۀ صاحبان عقل و عین؛ این ها حق را در خلق و خلق را در حق می بینند و هیچ کدام، پردۀ دیدار دیگری نمی شود؛ با دیدن کثرت، از وجه واحد غفلت نمی کنند؛ و با دیدن وحدت، کثرات از نظر آن ها محو نمی گردد. چنین کسانی مصداق حالشان «ما رأیت الله شیئاً إلاّ و رأیت الله قبله و معه و بعده» است.
بالاترین مرتبۀ توحید آن است که عارف انصاری در کتاب خویش ذکر فرموده،
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 96
آن جا که می گوید:
مرتبۀ سوم توحید را خداوند به خود اختصاص داده... واحد را احدی توحید نکرده است؛ زیرا هرکس توحید او کند، منکر او آن چنان که هست، شده و توحید حقیقی، توحید ذات واحد است از خویش.
ارکان توحید
توحید را چهار رکن است که برای هر یک از ارکان آن، سه درجه است که یک درجۀ آن ظاهر و درجه های دیگر آن در بطون و نهان است و هر رکنی به نام آن درجه است که ظاهر است:
رکن اول: مقام توحید افعال (تحمید) که همان مقام توحید افعالی می باشد. این مقام، درجۀ ظاهرِ آن است و دو درجۀ دیگر ـ یعنی توحید صفات و توحید ذات ـ درجات باطن او است؛ زیرا تحمید عبارت از آن است که همۀ ستایش ها و ثناها به خدای تعالی باز گردد و از غیر او هرگونه استحقاق ثنا و ستایش نفی شود؛ و این معنا تحقق نمی یابد مگر به این که بدانی همۀ کارهای نیک و تمام اعمال صالح و عطاها از او است. بنده ای که در شهود چنین مقامی است باید همۀ عطاها و بخشش هایی را که در صورت کثرت تفصیلی است، ظهور عطای مطلق حق ببیند. آیۀ «یُسْقَیٰ بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَی بَعْضٍ فِی الاُْکُلِ» اشاره به این مقام دارد؛ چون اصل فعل، کلی است، مگر آن که در هر محلی، رنگی دیگر به خود می گیرد.
این سبب ها بر نظر چون پرده هاست که نه هر دیدار صنعش را سزاست
دیده ای باید سبب سوراخ کن تا حُجُب را بر کند از بیخ و بن
تا مسبّب بیند اندر لا مکان هرزه بیند جهد و اسباب و دکان
رکن دوم: توحید صفات (تهلیل) و آن، مقام توحید صفات و مضمحل گشتن همۀ
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 97
کمالات است به این که بنده هر آنچه جمال و کمال و زیبایی و جلوه گری است، همه را ظهور جمال و کمال حق ببیند و جلوه ای از تجلیات جلال او بداند. تهلیل از آن جهت به این مقام اختصاص یافته که در کلمۀ «لا اله الاّ الله » الوهیت از غیر او نفی شده است و الوهیت در این مقام، الوهیت صفتی است نه الوهیت فعلی. دو توحید دیگر ـ یعنی توحید فعلی و توحید ذاتی ـ در پشت پردۀ توحید صفاتی، پرده نشین هستند.
رکن سوم: توحید ذات (تکبیر) و آن، مقام توحید ذات است و مقامی است که همۀ انّیت ها در آن مقام مستهلک است؛ زیرا در معانی تکبیر آمده است که «الله اکبر» یعنی خدای تعالی بزرگ تر از آن است که به توصیف درآید و معنای «الله اکبر» این نیست که خدای تعالی بزرگ تر از هر چیز است؛ زیرا در آن جا چیزی نیست تا بگوییم خدای تعالی بزرگ تر از آن است. و آزادگان در این توحید، دو توحید دیگر را مستتر می دانند.
رکن چهارم: تسبیح است در این مقام باید مبدأ متعال را از سه توحیدی که گفته شد تنزیه کرد؛ زیرا در آن توحیدها نوعی از تکثیر و تلوین وجود دارد؛ ولی در این مقام، از آن تکثیر و تلوین نیز تنزیه می شود و تمکین در این مقام حاصل آید.
و با این تمکین است که توحید به سرحد تمام و کمال می رسد؛ زیرا در توحید فعلی، سالک همۀ افعال را ظهور فعل او می بیند و تنزیه از این توحید به آن است که اصلاً فعلی را برای غیر نبیند؛ و در توحید صفتی تنزیه به آن است که در دار تحقق به جز صفات و اسماء حق، اسم و صفتی نبیند؛ و در توحید ذاتی همۀ ذرات در ذات او مضمحل می شود؛ و تنزیه در این مقام عبارت از آن است که هیچ هویّتی به جز هویّت احدی نبیند.
مقام توغّل
این مقام به منزلۀ نتیجۀ همۀ توحیدات است؛ که در آن، اصلاً فعل و صفتی را حتی از خدای تعالی نمی بیند و کثرت را به کلی نفی می کند و وحدت صرف و هویّت محض را شهود می نماید. و این وحدت است که در عین بطونش، ظاهر و در عین ظهورش، باطن است.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 98
دلیل ترتیب ارکان
این که تکبیر را در میان تهلیل و تحمید قرار داده از آن جهت است که ذات او ـ تعالی شأنه ـ با صفات و اسماء پیچیده و پوشیده است و رؤیت ذات به جز از پشت حجاب اسماء و صفات، میسّر نیست. همان طور که ذکر شد، در مقام فنای ذاتی، دیگر چیزی مشاهده نمی شود تا بتوان گفت خدا را از پشت آن پرده ها ملاحظه می کند.
توحید و شجرۀ طوبی
از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمودند:
جبرئیل خدمت رسول الله آمد و گفت: ای محمد صلی الله علیه و آله! خوشا به حال آن کس از امت تو که بگوید «لا إله إلاّ الله ، وحده وحده وحده».
«طوبی» همان درختی است که سراسر بهشت را زیر پوشش خود قرار داده است و همان شجره ای است که «أصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ» و سه بار گفتن «وحده» اشاره به توحیدات سه گانه است؛ یعنی اگر انسان عارفی به تمام مراحل توحید راه یافت، صاحب شجرۀ طوبی و حیات طیّبه می شود.
مفهوم «أسلم شیطانی بیدی»
در حدیثی از رسول گرامی اسلام نقل گردیده که فرمود:
«أسلم شیطانی بیدی»؛ شیطان من به دست من مسلمان شد».
در توضیح این حدیث باید گفت، سقف تجرد شیطان وهم و خیال است و انسانی که از طریق قوّۀ عقل کامل شده و یا به مقام اخلاص بار یافته است، شیطان به خواسته های مشروع و موانع تحقق آن ها آگاهی پیدا نمی کند و قدرت راهزنی نسبت به انسانی این چنین را ندارد؛ بلکه قوّۀ واهمه ـ که محل ظهور شیطنت است ـ در استخدام او قرار می گیرد.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 99
در ارتباط معانی این حدیث با کمال توحید، از استاد علامه طباطبائی نقل شده که فرمود، این تسلیم به معنای نابودی شیطان و یا تعطیل شیطنت های او نیست، بلکه به این معنا است که تمام فعالیت ها و شیطنت های او برای پیامبر، اثر توحیدی به بار می آورد؛ زیرا شیطان در تحریکات خود برای مقابله با توحید، انسان را به خود می خواند؛ و انسان کامل تحریکات او را در حیطۀ نفس، به عنوان موجودی که به دلیل ارتباط با خداوند، آیت و نشانۀ او است، مشاهده می کند.
2. فتوحات ثلاثه
«فتح» در مشرب اهل عرفان عبارت از گشایش ابواب معارف و علوم و مکاشفات از جانب حق است؛ چنان که تذکر آیات حق و ملکه شدن آن، بصیرت باطنی را به قدری قوّت دهد که جلوۀ جمال حق را در آیات مشاهده نماید، و تذکر اسماء و صفات موجب دیدن و شهود حق در تجلیات اسمائی و صفاتی می شود، و در نهایت، با رفع کلیۀ حجاب ها است که ذات، بدون حجاب اسماء و آیات واقع می شود. و این سه مورد که ذکر شد، از توجیهات فتوحات ثلاثه است که عبارتند از فتح قریب، فتح مبین و فتح مطلق.
3. اسفار اربعه
با توجه به مطالب گذشته و چگونگی تجلیات بر قلب عارفان، سالک از خویش تا خدا و سپس از خدا تا خلق، مراحلی را باید طی نماید که این مراحل را به بیانی «اسفار اربعه» می گویند. در این قسمت به بیان توضیحی پیرامون هر کدام از این مراتب می پردازیم.
اول، «سفر من الخلق إلی الحقّ»
در این سیر ـ که اولین سفر سالک است ـ حجاب های ظلمانی و نورانی را که میان او و حقیقتش وجود دارد، از میان برمی دارد.
حجاب های اصلی که سدّ راه انسانند، بر سه گونه اند: حجاب های ظلمانی نفسانی؛
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 100
حجاب های نورانی عقلی؛ و حجاب های نورانی روحی.
و چون انسان از این سه مقام ـ یعنی نفس و عقل و روح ـ ترقی کرد، حجاب های سه گانه برداشته می شود و با برداشته شدن حجاب های سه گانه، سالک، جمال حق را مشاهده می کند و از خود فانی می شود.
در مقام فنا سفر اول به پایان می رسد و وجودش وجودی حقانی می گردد و حالت محو به او دست می دهد و شطحیات از او سر می زند که محکوم به کفر می گردد؛ «بنابراین اگر عنایت الهی به داد او برسد، مشمول عنایت شده و حالت محو از او زایل می شود و پس از ظهور به ربوبیت به عبودیت خود اقرار و اعتراف می کند».
آنچه آمد، نظر شیخ محمدرضا قمشه ای در مورد سفر اول بود.
ولی امام در مصباح الهدایه نظر دیگری در مورد این مرحله دارند؛ ایشان می فرمایند: سفر اول، سفر از خلق به سوی حق مقید است؛ به این طریق که حجاب هایی که جنبۀ «یلی الخلقی» دارد از میان برداشته می شود و جمال حضرت حق را مشاهده می کند. این مشاهده به واسطۀ ظهور فعلی حضرت حق است در عالم وجود. و این ظهور فعلی، در حقیقت ظهور ذات است در مراتب هستی؛ که این همان جنبۀ «یلی الخلقی» است. و به عبارت دیگر، مشاهدۀ جمال حق به آن است که وجه حضرت حق و وجه الله در نزد او منکشف شود. و پایان این سفر آن است که همۀ خلق را ظهور حضرت حق می بیند و همه را آیات او می نگرد.
گذشتن از مقام روح یعنی رسیدن به مقصد اقصا و بهجت کبرا؛ و این همان مقام «جنّت مزلفه» است که خداوند آن را مخصوص متقین می داند؛ «وَ اُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ»؛ یعنی متقین از اَدناس مقام نفس ـ که همان حجب ظلمانی است ـ و از انوار مقام روح ـ که حجب نورانی اند ـ گذشته اند و بر اثر رفع این حجب، جمال حق را مشاهده می کنند و ذات خود را در حق، فانی می بینند؛ که این منتهای سفر اول است.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 101
دوم، سفر «فی الحقّ بالحقّ» یا قیامت کبرا
این سفر عبارت است از سفر حق به سوی حق و به وسیلۀ حق. شیخ محمدرضا قمشه ای نهایت این سفر را ولایت تام می داند و می گوید:
سلوک سالک در این سفر از مقام ذات به سوی کمالات است، تا آن جا که علم به همۀ اسماء ـ غیر اسمائی که علم آن ها مخصوص خدا است ـ می یابد و ذات و صفات و افعالش، در ذات و صفات و افعال حق فانی می شود. و این مقام، فنا از فنا و افنای فنا است. و با اتمام دایرۀ ولایت، سفر دوم به پایان می رسد.
در این جا ذات و صفات و افعال سالک، در ذات و صفات و افعال حق فانی می شود؛ به او می بیند و به او می شنود. و با آن که دایرۀ ولایت در این سفر تتمیم می گردد، سالک، قادر بر معرفت کُنه ذات حق نیست.
اما امام دربارۀ این سفر نظر دیگری دارند؛ ایشان این سفر را سفر از حق مقیّد به حق مطلق می دانند؛ به گونه ای که ماهیات وجودی و تعیّنات خلقی به طور کلی در نظر سالک مستهلک می گردد و وحدت تام ظاهر و قیامت کبرا به پا می شود و حق تعالی به مقام وحدانیت بر او تجلّی می کند. سالک در این مقام، اشیاء را اصلاً نمی بیند و از ذات و صفات و افعال خود فانی می گردد. بروز شطح در این مقام نشان از وجود بقایای اَنانیت در جان سالک است و شیطان خودبینی به صفت اَنانیت در او ظاهر می شود و شطح از او سر می زند. و در نهایت، اگر عنایات خداوندی شامل حال او شود به حال خویش باز می گردد و سفر سوم را شروع می کند.
قیامت کبرا که در این جا ذکر شد، حضور مطلق است و قیام ساعت او. و شاید یکی از محتملات فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله که می فرمودند: «أنا و الساعة کهاتین» (با اشاره به دو انگشت سبابه) همین باشد.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 102
قیامت کبرا همان تحول کلی است که به مقام فنا و پس از آن بقاء بالله می رسد؛ که همان وصول به غایة الغایات است؛ چنانچه می فرماید: «ألاَ إلَی الله ِ تَصِیرُ اْلاُمُورُ» و نیز در حق نبیّ خاتم ـ چنانچه ذکر شد ـ آمده است که او و قیامت یکی هستند.
زادۀ ثانیست احمد در جهان صد قیامت بود او اندر عیان
زو قیامت را همی پرسیده اند کای قیامت! تا قیامت راه چند
با زبان حال می گفتی بسی که ز محشر حشر را پرسد کسی
پس قیامت شو قیامت را ببین دیدن هر چیز را شرط است این
فنا: مرحلۀ فنا، نهایت سیر به سوی خدا است و معرفت ذات و صفات او مربوط به این سفر است. شخص فانی، به معنای «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلّٰهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ» رسیده است؛ یعنی در این جا غیر حق را هیچ نمی بیند و همۀ ملک وجود را از او می داند.
نام دیگر این مرحله «جمع» است که مقابل «فرق» قرار دارد مرحله «فرق» مرحلۀ احتجاب از حق است به خلق؛ یعنی آنچه می بیند خلق است و حق را از هر جهت، غیر می داند؛ در حالی که مرحلۀ «جمع»، مشاهدۀ حق است بی خلق و این مرتبه فنای سالک است؛ چون تا زمانی که هستی سالک بر جای است، شهود حق بی خلق نیست؛ «کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ * وَ یَبْقَیٰ وَجْهُ رَبِّکَ ذُوالْجَلاَلِ وَ الإکْرَامِ».
مراحل فنا: برای فنا مراحل گوناگونی ذکر گردیده است؛ در این جا به نقل از صدرالمتألهین در شواهد الربوبیه، این مراحل ذکر می گردد:
1. مرحلۀ محو؛ که رؤیت فنای افعال است در فعل الهی؛ «لاحول و لاقوّة إلاّ بالله »؛
2. طمس؛ رؤیت فنای صفات در صفات الهی است؛ «لا إله إلاّ الله »؛
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 103
3. محق؛ دیدن فنای همۀ وجود در وجود حق تعالی است؛ «لا هو إلاّهو».
فنا، رخ نمودن یار است از پشت پردۀ جلال؛ که محب را چنان از خود بستاند که از او رسم و اسمی نماند؛ آن جا محب، نه لذت شهود یابد و نه ذوق وجود شناسد.
او در نظر بر خویش، همه معشوق می بیند و ندای «چون من همه معشوق شدم، عاشق چیست؟!» سر می دهد؛ اگر چه با نظر بر جمال معشوق «ما رأیت شیئاً إلاّ و رأیت الله قبله» می سرود.
محبوب آن گاه بر چشم محب جلوه گری می کند که او از تمنّیات و خودبینی ها بیرون آید:
چو تو بیرون شدی او اندر آید به تو بی تو جمال خود نماید
از دیدی دیگر، چون هر موجودی جلوه ای از صفات و اسماء الهی است، اگر حجب اسماء و صفات مرتفع شود، احدیّت ذات از پردۀ عزت بتابد و اشیاء به کلی متلاشی شوند؛ چه، اتصاف اشیاء به وجود به واسطۀ اسماء و صفات است. هر چند وجود اشیاء به تجلّی ذات است، اما تجلّی ذات، پسِ پردۀ اسماء و صفات اثر کند.
در مباحث گذشته به بعضی از آیات الهی و روایات معصومین اشاره گردید که به فنای در حق تأویل شده اند؛ اکنون به چند مورد دیگر اشاره می گردد:
«وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِراً إلَی الله ِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أجْرُهُ عَلَی الله ِ»؛ کسی که خارج شد از بیت نفس و هجرت به سوی حق کرد به سفر معنوی، پس از آن او را فنای تام ادراک کرد، اجر او بر خدای تعالی است.
این جا اجر دیگری در کار نیست؛ بهشت مطرح نیست؛ فقط الله مطرح است. و این ها به مرتبه ای رسیده اند که دیگر از خود، چیزی نیستند و به موت مطلق رسیده اند.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 104
«أرنا الأشیاء کما هی».
وقتی دانستی که معنا و حقیقت اشیاء، وجه است، پس «أرنا الأشیاء کما هی» می گویی.
«الناس نیام، إذا ماتوا انتبهوا».
مراد از حشر موت ارادی است که «من مات فقد قامت قیامته»؛ یعنی به صبح حشر ـ که موت ارادی است ـ چون از خواب غفلت بیدار گردی و تعیّنات و کثرات برخیزد و آنچه متفرق می نمود و موجب غفلت و تخیّلات فاسد می گشت، مجتمع گردد و توحید ظاهر شود، بدانی که وجود واحد بوده که به سبب کثرت مظاهر، کثیر می نموده است.
«صبح حشر» عبارت از وصول سالک است به مقام توحید که کونَیْن در نظر او به نور وحدانیت محو می گردد.
«لا اُحصی ثناء علیک، أنت کما أثنیت علی نفسک».
هر حمدی از هر حامدی تحقق پیدا می کند به اسم الله است. و به اعتباری، حامد و محمود یکی است؛ ظهور و مظهر یکی است، آن طور که حامد، فانی در محمود است. از این جهت گویی خود، ثنا می کند خودش را. حیثیتی برای دیگری نیست تا ما بگوییم: «من او را ثنا می کنم». او خودش را ثنا می کند؛ از این جهت که مقام، مقام فنا است.
سوم، سفر «من الحقّ إلی الخلق»
در سفر از حق به سوی خلق ـ که سلوک در مراتب افعال است ـ صحو تام حاصل می گردد و بقای او به اِبقای الهی است؛ سالک در این سفر، به عوالم گوناگون سفر می کند و لوازم و خصوصیات این عوالم را مشاهده می کند و حظّ و نصیبی از نبوّت برای او حاصل می شود؛ ولی به مقام تشریع نمی رسد. چون معارفی از حق و ذات و صفات او بر قلبش
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 105
وارد می شود «نبیّ» نامیده می گردد و احکام و شرایع را از نبیّ مطلق می گیرد و تابع او می شود. صاحب مفاتیح الاعجاز می گوید:
نهایت سفر سوم یعنی نهایت ولایت، که زوال تقیّد به ضدّین ظاهر و باطن است.
امام خمینی در مورد سفر سوم نیز نظری اختصاصی دارند؛ ایشان سفر سوم را سیر از حضرت احدیة الجمع یا فنای مطلق، به مرتبۀ اعیان ثابته می دانند و در این سفر است که حقایق اشیاء و کمالات آنان و کیفیت ترقی آن ها و بازگشتشان به مقام نخستین وطن اصلی، بر او کشف می شود. ولی تا در این سفر است نمی تواند پیغمبر باشد و حق تشریع ندارد؛ زیرا هنوز در نشئه عینی و ظاهری به سوی خلق بازنگشته است.
چهارم، سفر «من الخلق إلی الخلق بالحقّ»
این سفر یعنی سفر از حضرت اعیان ثابته به سوی خلق ـ که اعیان خارجی اند ـ به وجود حقّانی؛ در حالی که در همه چیز، جمال حق را مشاهده می کند و مقاماتی را که اعیان خارجی در اعیان ثابته و علم الهی دارند، می شناسد و راه سلوک هر موجودی را به آن حضرت می داند. و در این سفر است که دین و شریعت الهی را برای خلق ارمغان می آورد و به مقام نبوّت تشریعی می رسد و هرچه که مانع سیر الی الله است و نیز عوامل سیر و آنچه به کیفیت سیر باز می گردد، را می داند و به اطلاع خلایق می رساند. در این مقام، باید شریعت الهی کاملاً مراعات شود؛ که در آن صورت، لایق ارشاد و خلافت می باشد.
4. کثرت در وحدت یا بقای بعد از فنا
وقتی سالک از حجاب علم و برهان ـ بی واسطۀ برهان، بلکه بدون هیچ واسطه ای ـ رها شد، در نهایت و منتهای سلوک الی الله به مشاهدۀ جمال جمیل حق نایل می شود و در تحت قباب کبریایی او به کلی فانی می گردد و از او اسم و رسمی باقی
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 106
نمی ماند و مجهول مطلق می گردد. در این جا ممکن است عنایات حق شامل او گردد و به مملکت وجود رجوع نماید؛ البته رجوع هر کسی به مقدار وسعت وجودی او است.
در مقام اول ـ که سیر الی الله بود ـ حق تعالی حجاب آن ها از خلق می شود و آن ها توجهی به خلق ندارند؛ ولی مقام کامل تر از این مقام ـ که به مقام برزخیت کبرا نام گذاری شده ـ مقامی است که نه خلق، حجاب حق می شود و نه حق، حجاب خلق؛ و به جز آن که حق و خلق حجاب یکدیگر نمی گردند، وجود این افراد وجودی است حقّانی که تمام عالم را به وجود حقّانی خویش مشاهده می نمایند و جملۀ «ما رأیتُ شیئاً إلاّ و رأیتُ الله قبله و بعده و معه» زبان حال چنین کسانی است. هیچ یک از تجلیات ذاتی و اسمائی و فعلی، آن ها را از دیگر تجلیات محجوب نمی سازد.
این جا مقام انس و طمأنینه است و واصل به این مقام ـ که انسان کامل است ـ در آینۀ ذات حق، صفات و در آینۀ صفات، اعیان و ذوات موجودات را مشاهده می کند. چنان که در بحث فنا گفته شد، هر کسی با توجه به استعدادش، در اسمی از اسماء الهی فانی است؛ در این جا نیز بقا به همان اسمی است که در آن فانی شده بود. و در حالت صحو نیز حقیقت همان بر او کشف می گردد.
اختلاف مقامات انبیا و رسل نیز در این مقام ظاهر می شود و مقدار وسعت دایرۀ رسالت و مبعوثٌ منه و مبعوثٌ الیه، در این مقام برای آن ها منکشف می گردد.
بالاترین و کامل ترین حد این مقام آن است که سالک، حق را به جمیع شئون ظاهری و باطنی و لطفی و قهری مشاهده کند. در این مقام، از سلوک سالک و عبودیت او کم ترین اثری نیست و اشارۀ عارف رومی در بیت:
از عبادت می توان الله شد نی توان موسی کلیم الله شد
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 107
نیز به همین مقام است؛ چنان که در مصراع اول به مقام اهل سلوک و اصحاب وصل اشاره فرمود، که قدم عبودیت در آن است؛ و در مصراع دوم اشاره به حالت صحو بعد المحو است که از افق عبودیت به کلی خارج شده است.
تفاوت کثرت در صحو قبل المحو و صحو بعد المحو
در مقام صحو بعد المحو، عارف واصل، با وجود آن که در بحر لایتناهی وحدت، از تجلّی مظاهر متکثر فانی نیست و در عین توجه به کثرت، هرگز این کثرت، مانع حضور او در حضرت احدیّت نیست و نه خلق حجاب حق است برای او و نه حق حجاب خلق است. برای آن ها کثرات، مرآت مشاهدۀ حق می باشند؛ ولی برای محجوبان، کثرت ها حجاب و مانعند.
5. انسان کامل؛ مقام برزخیت کبرا
انسانی که به مرحلۀ بقاء بالله رسیده است مظهر جمیع صفات و اسماء مربوب خویش می باشد و در او هیچ یک از اسماء بر اسمی دیگر غلبه ندارد و خود نیز مانند ربّ خویش، کَون جامع است. در مظهریت انسان کامل، هیچ اسمی برتر از اسمی دیگر نیست؛ که این همان مقام برزخیت کبرا است؛ چون سیر انسان کامل بر صراط مستقیم، از طریق اسم جامع الهی است؛ در حالی که سایر موجودات، هر یک اسمی از اسماء الهی در آن ها متصرف است و خود آن ها مظهر همان اسم می باشند. او علم خود را محیط بر همۀ ذرات کاینات می بیند و متصف به جمیع صفات الهی است؛ که این مقام، کمال توحید عیانی می باشد. حتی تدابیر امور دنیایی از جانب چنین افرادی، تابع تجلیات اسمائی و صفاتی و ذاتی حق است.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 108
6. قرب فرایض و نوافل
در حدیث است:
«ما یتقرّب إلیّ عبد من عبادی بشیء أحبّ إلیّ ممّا افترضتُه علیه؛ و إنّه لیتقرّب إلیّ بالنوافل حتّی اُحبّه، فإذا أحببتُه کنتُ سمعه الذی یسمع به، و بصره الذی یبصر به... إن دعانی أجبته، و إن سألنی أعطیتُه»؛
بندۀ من به هیچ چیز، دوست داشتنی تر از فرایض، به من نزدیک نمی شود و همانا او با انجام نوافل چنان به من نزدیک می گردد که او را دوست می دارم و وقتی او را دوست داشتم، گوش او می شوم که با آن می شنود و چشم او که با آن می بیند... اگر مرا بخواند، پاسخش می دهم و اگر بخواهد، عطایش می کنم.
اگر عارفی به مقام شهود برسد، مشهود او خدای سبحان است؛ همۀ نیروهای ادراکی و تحریکی وی، مجاری اوصاف فعلی حق می گردد و خداوند در این مرحله به زبان او سخن می گوید و به چشم او می بیند. در توحید صدوق از امام صادق علیه السلام نقل شده که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود:
من علم خدا، قلب خدا، زبان گویای حق و چشم او هستم.
در این مقام، سالک به حکم مظهریت اسماء و صفات الهی، مشمول حکم «لاَ یُسْألُ عَمَّا یَفْعَلُ» می گردد و همۀ اعمالش مصداق «ماَ فَعَلْتُهُ عَنْ أمْرِی» خواهد بود و عذر موجّه خضر، معلم و مرشد موسی علیه السلام، نیز همین بود.
در قرب نوافل، انسان به جایی می رسد که اوصاف فعلی خدای سبحان در مقام فعل، مجاری ادراکی و تحریکی عبد صالح می شود؛ و در قرب فرایض ـ که بالاتر از قرب نوافل است ـ جنبۀ صعود عبد صالح سالک را ارائه می دهد، نه جنبۀ نزول فیض حق.
گرچه این دو همواره هماهنگ می باشند؛ یعنی در قرب فرایض، مجاری ادراکی و
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 109
تحریکی انسان کامل، مجرای درک کار حق قرار می گیرد؛ به طوری که خدای سبحان با زبان انسان کامل سخن می گوید؛ و عصارۀ آن این است که همۀ آن کمالات، از آنِ خدای سبحان است که در این آیه تابیده شده است و این شخص به منزلۀ مرآتی است که خدا را نشان می دهد. لذا از علی علیه السلام نقل شده که:
«ما لله آیةٌ أکبر منّی»؛ خدا را نشانه ای بزرگ تر از من نیست.
این جا ارادۀ انسان کامل، جلوه ای از ارادۀ حق است؛ چنان که در حدیث است، برای اهل بهشت، نامه ای از جانب حق تعالی می آید که مضمون آن این است:
از جانب زندۀ پاینده ای، به سوی زندۀ پاینده ای که نمی میرد؛ من هرچه را می خواهم موجود شود به او می گویم «باش» و او می شود، تو را هم امروز چنان قرار دادم که هرچه را می خواهی بشود، امر کن، می شود.
7. مقام تدلّی و فیض مقدس
«مقام تدلّی» بالا رفتن تا مقام مشیّت مطلقه است؛ آن جا که حق تعالی در مرآت جمال انسان کامل، موجودات دیگر را مشاهده می فرماید. در این حال، حق تعالی به او می بیند و می شنود و خود او ارادۀ نافذۀ حق، و بلکه مشیّت کامل او است.
«مشیّت مطلق» مقامی است که همۀ تعیّنات فعلی در آن مستهلک می باشند. عروج به این مقام ممکن نیست، مگر آن که از مراتب تعیّنات و عوالم، یکی پس از دیگری عروج نماید، تا به این مقام برسد.
در این مقام است که همۀ موجودات و تعیّنات فعلی آن ها را در مشیّت مطلق حق فانی می بیند. و این همان مقام تدلّی است که در آیۀ شریفۀ «دَنَی فَتَدَلَّی» بدان اشاره شده است.
پس کسی که حقیقت ذاتش تدلّی شد، دیگر حیثیتی برای او باقی نمی ماند و ذاتی
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 110
نیست تا تدلّی بر او عارض شود و این همان مقام فقر مطلق است که به مشیّت مطلقه، فیض مقدس و رحمت واسعه تعبیر می شود.
8. معنای «أمرٌ بین الأمرین»
سالک الی الله و مجاهد در راه خدا چون به این مقام رسید و حق در مظاهر خلق برای او تجلّی کرد و او در این تجلّی به گونۀ وحدت در پوشش کثرت و کثرت در عین وحدت، از حق و خلق در حجاب نشد، در این هنگام است که حقیقت «أمرٌ بین الأمرین» را می فهمد. چنین سالک واصلی با دیدۀ بصیرت و تحقیق، بدون آن که پردۀ تقلید و حجاب عصبیت جلوی بصیرت او را گرفته باشد، خواهد دید که همۀ موجودات، با تمام ذات و قوای ظاهری و باطنی، از شئون و اَطوار و ظهور و تجلیات حق هستند؛ و او با علوّ شأنی که دارد، در مظاهر خلقیه آشکار و در آینۀ بندگانش ظاهر است؛ و او است اول و آخر و ظاهر و باطن؛ و همچنین افعال و حرکات و تأثیرات، در مظاهر خلقی همگی از حق تعالی است؛ پس فاعل، حق است به فعل عبد و نیروی عبد، ظهورِ قوّت حق است.
امام خمینی رحمه الله در معنای «أمر بین الأمرین» به نقل از صاحب فصوص الحکم می فرمایند:
علوم ذوقی، بر حسب اختلاف قوایی که ایجاد می کنند، با این که همگی به عین واحد باز می گردند، مختلفند؛ و با توجه به حدیث سابق الذکر که خداوند می فرماید: «من گوش و چشم او می شوم»، هویّت چنین فردی، عین جوارحی است که آن جوارح، عین عبد است. بنابراین هویّت یکی است و جوارح مختلف.
فرد، تا سالک است عبادت از خود او است؛ و چون واصل شد، عبادت از حق است؛ و این معنای انقطاع عبادت است پس از وصول؛ که می فرماید:
«وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ».
در این جا «یقین» به «موت» تعبیر شده است و چون موت کلی و فنای مطلق دست
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 111
داد، حق، عابد است و عبد را حکمی نیست؛ و در عباداتش «کان الله سمعه و بصره و لسانه» و چون عبد به خود آمد عبادت، از حق است که در مرآت عبد ایجاد می شود و در این جا «العبد سمع الله و لسانه». و این اشتراک بین عبد و حق نیست، بلکه «أمر بین الأمرین» است.
وجود عارف واصل در این جا، وجود حقّانی است، پس از فنای تام اِنّیت و اَنانیت؛ این ها همان ها هستند که در قرآن با نام «سابقان»، در مقابل «اصحاب یمین و شمال» ذکر گردیده اند.
9. مقام نبوّت
در رجوع انسان از عالم وحدت به کثرت، سبحات جلال و جمال برای او آشکار می شود و در آینۀ ذات، اسماء و صفات را مشاهده می نماید و از مشاهدۀ اسماء به شهود عین ثابت و حقیقت وجودی خود دست می یابد. در این جا کیفیت سلوک مظاهر و رجوع به ظاهر برای او کشف می گردد و به خلعت نبوّت مفتخر می شود.
خلعت خاتمیت، نتیجۀ کشف مطلق اعیان ثابته و کشف حالات و استعداد موجودات است که در تحت اسم اعظم صورت می پذیرد. وسعت دایرۀ دعوت پیامبران بستگی به مراتب کشف آن ها دارد. حقیقت این مقام برای هیچ کس از اهل سلوک، به جز پیامبر اکرم، اتفاق نیفتاده و دیگران در عروج، تابع آن ذات مقدس هستند.
برای اولیا و انبیا مقام شامخی است که به آن «روح القدس» می گویند؛ و به واسطۀ آن مقام، احاطۀ قیّومی به جمیع ذرات کاینات دارند و روح غفلت و نوم در آن راه ندارد؛ چنان که دربارۀ علی علیه السلاممی فرمایند:
«علیّ ممسوس فی ذات الله ».
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 112
10. سرّ «قاب قوسَیْن»
وقتی سالک، مسافر مسیر الی الله شد، ضرورتاً از تمام مراتب وجود عبور خواهد نمود، تا به مقام اطلاق برسد؛ چه قبل از آن، همۀ مقامات، تعیّن و تقیّد بود. این جا است که نقطۀ آخر دایره، به اول متصل می گردد. محب و محبوب یک دایره اند که به شکل دو کمان ظاهر شده اند و چون این دو کمان به هم رسند، یکی شده و سرّ «قاب قوسین» آشکار می گردد.
انسان کامل، چون مجمع جمیع مراتب غیب و شهادت است، مقام شهادت او ظهور رحمانیت حق و مقام غیبش، ظهور رحیمیت او است؛ پس همۀ دایرۀ وجود را شامل می شود؛ یک طرف این حقیقت و یکی از قوس های دایرۀ وجود «لیلة القدر» است؛ چون در این جا حقیقت، در حجاب تعیّنات است؛ و طرف دیگر آن، «یوم القیامه» است که زمان بروز و طلوع حقیقت از پشت ابر است.
مقام مقدس محمّدی صلی الله علیه و آله که مقام احدیة الجمع است، همان مقام اتحاد منتها و مبدأ و اتصال دو قوس دایره است؛ این جا است که اول و آخر یکی است و اول، عین آخر و آخر، عین اول است؛ «أنتم الأوّل، و أنتم الآخر».
ترقی و عروج به چنین مقامی، جز برای انسان کامل ممکن نیست و باقی افراد انسانی، در برازخ و مقامات میانی قرار دارند و به مرتبۀ کمال حقیقی ـ که فنای در توحید است ـ وصول نمی یابند.
مراتب سلوک حضرت ابراهیم علیه السلام
از آیۀ کریمۀ «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ الَّیْلُ رَأی کَوْکَباً...» مراتب معرفت و سلوک حضرت خلیل الرحمان از توجه به ستاره و افول آن، تا نهایت افول خورشید و روی گرداندن به
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 113
خالق و فاطر آسمان ها و زمین، ذکر گردیده؛ و اهل معرفت از این آیه، کیفیت سیر و سلوک معنوی آن بزرگوار را ادراک می کنند.
در این آیه، حقیقت سیر انفسی را از منتهای ظلمت طبیعت ـ که به «جَنَّ عَلَیْهِ الَّیْلُ» تعبیر شده ـ تا الغای مطلق اِنّیت و اَنانیت و ترک خودی و خودپرستی و وصول به مقام قدس ـ که به «وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمٰوَاتِ وَ الْأرْضَ» است ـ دریافت می شود. در آغاز که ربوبیت نفس طلوع کرد، به صورت ستاره تجلّی کرد؛ آن حضرت از این مرحله گذشت و افول و غروب آن را مشاهده کرد؛ پس از این، منزل به منزل، قلب منتقل شد و ماه قلب از افق وجودش طلوع کرده بود و در آن منزل، ربوبیت قلب را مشاهده نمود؛ و از این مقام نیز گذشت و ماه افول کرد و به مقام طلوع آفتاب روح رسید؛ چون نور حق درخشیدن گرفت و آفتاب حقیقی طلوع کرد، ربوبیت روح را نیز نفی کرد و به فاطر آن توجه نمود و از هر اسم و رسم و تعیّن و نشئه ای رهایی یافت و بار بر درگاه رب مطلق انداخت.
پس مبدأ این سفر روحانی، بیت مظلمۀ نفس است؛ و منازل آن، مراحل و مراتب آفاق وانفس؛ و غایت آن، ذات مقدس حق.
در مطالعۀ مراتب سلوک آن بزرگوار به این نتیجه می رسیم که نباید در حد تجلیات متوقف ماند؛ چون در حین رؤیت تجلیات، گمان می شود که این ستاره، آفتاب یا ماه، حق است، در حالی که این ها تجلیات آثاری است و او می باید از همۀ این حجب نورانی روی گرداند و متوجه واحد مطلق شود و به هیچ مرتبه ای از مراتب تعیّنات، مقید نشود؛ که هرچه در قید تعیّن است، کفر راه سالک است و اِعراض از همه به حکم «لاَ اُحِبُّ الاْفِلیِنَ» باید نمود.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 114
نتیجه
با توجه به اصلی ترین نیاز انسانی ـ که همانا یافتن چشمه سار همیشه جوشانی است که عطش درونی او را برای وصال به کمال بی نهایت تسکین دهد ـ شناخت مسیر صحیح وصول به چنین مطلوبی از میان راه های بی شماری که مدعی رسانیدن مشتاقان به سرمنزل مقصودند، بالاترین ضرورت است.
شناختن مراتب و مقامات این مسیر، وابسته به راه یافتن به بارگاه معنویت کسانی است که خود، حقیقتاً به آن وادی رسیده اند؛ چرا که اتصال به شیوه های نادرست و انحرافی، انسان را به سقوط تا درۀ گمراهی و ضلالت می کشاند.
راز درون پرده ز رندان مست پرس کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
و این جا است که شناخت رهبران حقیقی، یکی از اساسی ترین پایه های سلوک می شود. و برای مبتدیان و یا آن ها که هنوز قدم در راه ننهاده اند، آراء آنان ـ با وجود برخی اختلافات ـ گشایندۀ بسیاری از گره ها خواهد بود.
بنابراین، علاوه بر عمل و قدم ـ که اصل و اساس عرفان است ـ شناخت چگونگی قدم گذاردن و عمل نمودن نیز روشنگر بسیاری از تاریکی ها و بازدارنده از بسیاری لغزش ها و انحرافات است؛ زیرا علم، چراغ راه حقیقت و نوری است که پیوسته پویندگان راه صلاح و سداد بدان نیازمندند.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 115
کتاب نامه
قرآن کریم.
1. آداب الصلاة، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.
2. احادیث مثنوی، بدیع الزمان فروزانفر، تهران، انتشارات امیرکبیر.
3. اوصاف الاشراف، خواجه نصیرالدین طوسی، به اهتمام سید مهدی شمس الدین، 1370 ش.
4. بوستان سعدی، تصحیح غلام حسین یوسفی، تهران، انتشارات خوارزمی، 1372 ش.
5. تحریر تمهید القواعد، عبدالله جوادی آملی، انتشارات الزهراء، 1372 ش.
6. تفسیر سورۀ حمد، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375 ش.
7. دیوان حافظ، شمس الدین محمد حافظ.
8. رساله لقاءالله ، جواد ملکی تبریزی، مقدمۀ سید احمد فهری، تهران، نشر نهضت زنان مسلمان، 1360 ش.
9. سرّ الصلاة، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.
10. شرح چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.
11. شرح دعای سحر، امام خمینی، ترجمه سید احمد فهری، انتشارات فیض کاشانی، 1380 ش.
12. الشواهد الربوبیه، محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، مرکز نشر دانشگاهی، 1360 ش.
13. مثنوی معنوی، جلال الدین محمد مولوی، تصحیح نیکلسون، انتشارات امیرکبیر، 1373 ش.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 116
14. مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایه، امام خمینی، مقدمه سید جلال الدین آشتیانی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376 ش.
15. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، محمد لاهیجی، تهران، کتابفروشی محمودی، 1378 ش.
16. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ترجمه مهدی الهی قمشه ای، انتشارات ایران، 1371 ش.
17. المقدمات من کتاب نصّ النصوص، سید حیدر آملی، تصحیح هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، انتشارات توس، 1367 ش.
18. نصوص الحکم بر فصوص الحکم، حسن حسن زاده آملی، انتشارات رجاء، 1375 ش.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 117
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 118