از ملکوت آسمان ها تا برهوت زمین
نقطۀ عطف عرفان و سیاست از منظر امام خمینی رحمه الله
حجة الاسلام و المسلمین عبدالحمید آکوچکیان
مقدمه
«یا أیّها الناس! سلونی قبل أن تفقدونی، فلَأنا بطرق السَّماءِ أعلم مِنّی بطرق الأرض».
ای مردم! زان پیش که مرا از دست دهید، از من بپرسید؛ که من به راه های آسمان داناترم تا به راه های زمین.
خواست شیطان بد کند با من ولی احسان نمود از بهشتم برد بیرون بستۀ جانان نمود
خواست از فردوس بیرونم کند، خوارم کند عشق پیدا گشت واز مُلک و ملک پران نمود
عرفان راه های آسمان و شیوۀ نیل به ملکوت آن را به آدمی می آموزد و سیاست ـ به تعبیر دانشوران اندیشۀ سیاسی ـ ضلع زمینی مثلث تمدن بشری و هنر انجام ممکن ها و نحوۀ مدیریت امر انسانِ اجتماعی است. از این دو نحله، یکی رو سوی آسمان دارد تا برای انسان دل تنگ از زمین برهوت که همچون مسافری غریب به راه های رازآلود آن چشم دوخته است، خبری از غیب و بهشت گم شده اش برسد.
حافظا خلد برین خانۀ موروث من است اندرین منزل ویران نشیمن چه کنم
و دیگری رو به زمین و آدم ها و تعامل های جمعی و زندگی این جایی و خدمت ها و خیانت ها و برنامه ها و خرد ورزی های جمعی. اینک، هبوط از آن دنیای پر راز و رمز در
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 59
مهد آشوب، که زمین نام دارد و گشودن گره های پر دردسر و آمیخته با خودخواهی ها، ناجوانمردی ها، شیطنت ها و جهل های توان سوز و راه بردن جامعه تا غایت مطلوبی که در آن آدمیان حداقل دمی فراغت یابند تا رو به آن وسعت بی واژه که همواره آنان را می خواند، بروند؛ صورت مسألۀ پیوند رؤیایی آسمان و زمین است. مسأله ای که در عین حال می تواند بسیار هولناک و ویرانگر باشد.
این مقاله درصدد کاوش در فلسفه ای سیاسی و به طور عمده، منظری جامعه شناختی معطوف به نحوۀ مطلوب پیوند این دو مقوله در نگاه برگزیدۀ امام خمینی رحمه الله است؛ به بیان دیگر، این تحقیق به دنبال روشن کردن جایگاه ایشان در میانۀ نسبت عرفان و سیاست است به گونه ای که معلوم گردد در عمل، به عنوان یک عارف در حوزۀ عرفان و به عنوان یک سیاست مدار در حوزۀ سیاست، چگونه رفتار می کرد و تا چه اندازه اصول یکی را در دیگری تسرّی می داد؟
در بخش فلسفۀ سیاسی تاکنون بحث های فراوانی در بارۀ مشروعیت حکومت اسلامی و منشأ آن صورت پذیرفته و دیدگاه های مختلفی در این زمینه ارائه شده است؛ اما باید توجه داشت این مقاله اصولاً پی گیر نسبت سیاست و عرفان از دیدگاه حقوقی نیست و نمی خواهد برای مثال موضوع مشروعیت و مقبولیت از دیدگاه حقوقی را پی گیرد. پس بحث ما از مسألۀ منشأ مشروعیت حکومت ـ به مشروعیت تام الهی قائل باشیم یا به ترکیبی سامان یافته (طولی و یا عرضی) از مشروعیت الهی و مردمی (مشروعیت + مقبولیت) و یا اساساً منشأ مشروعیت را منبع واحد مقبولیت مردمی بدانیم و پای بست آن را در ساحت حق مستقل آدمی قرار دهیم ـ فارغ است. این تحقیق در پی موضوعی دیگر است که به طور عمده صبغۀ جامعه شناختی دارد.
به این قرار، با نگاهی به ساز و کار اندیشۀ عرفانی و نیز مبانی تفکر سیاسی، رو به گفتمان برگزیدۀ امام خمینی رحمه الله داریم تا دریابیم ایشان در عمل به کدامین سو رفته و فحواها و مفاهیم جریان یافته در گفتمانش چه بوده است؛ این دو نحله را چگونه با هم ترکیب کرده و پرچم خط مرزی میان این دو را در کدام نقطه برافراشته است؟
اندیشۀ عرفانی مبانی خاصی دارد که در حوزه های ویژه بروز و نمود می یابد. تفکر
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 60
سیاسی نیز همین گونه است. در گفتمان برگزیدۀ امام خمینی رحمه الله ملتقای این دو و سطح تماس این دو ساحت چگونه سامان یافته است؟ دغدغۀ اصلی این پژوهش، یافتن پاسخی درست به این پرسش است.
در حقیقت، پرسش اصلی این نوشتار به نسبت میان عرفان ـ به ویژه عرفان دینی و نحلۀ اخص آن، عرفان شیعی ـ با سیاست و مدیریت اجتماعی معطوف است؛ آمیزش تئوریک یا اعمال رهیافت های آمیزشیِ عرفان و سیاست در نگاه برگزیدۀ امام خمینی رحمه الله که حداقل ده سال مجال تجربۀ عینی داشته، چگونه بوده است؟ در سایۀ این پرسش می توان به پرسش های دیگری در باب فرهمندی، بحران های موجود فرهنگی ـ سیاسی ما، اصالت فرد و جامعه، جهان شناسی و انسان شناسی جدید، قانون و عدالت و... نیز اشاره کرد.
و سرانجام آن که کلام امام رحمه الله گاه آن قدر مسحور کننده و سکرآور است که آدمی را از خود بی خود می کند و کاوش در پی حقیقت بدل به سماع و دست افشانی و پای کوبی می شود:
عاشقان دانند درد عاشق و سوز فراق آن که بر شمع جمالت سوخت جز پروانه نیست
حلقۀ گیسو و ناز و عشوه و خال لبت غیر مستان کس نداند غیر دام و دانه نیست
قصۀ مستی و رمز بی خودی و بی هشی عاشقان دانند کاین اسطوره و افسانه نیست
مبانی و تعاریف برگزیده
عرفان
خرم آن روز که ما عاکف میخانه شویم از کف عقل برون جسته و دیوانه شویم
بشکنیم آینۀ فلسفه و عرفان را از صنمخانۀ این قافله بیگانه شویم
فارق از خانقه و مدرسه و دیر شده پشت پایی زده بر هستی و فرزانه شویم
مستی عقل ز سر برده و آییم به خویش تا بهوش از قدح بادۀ مستانه شویم
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 61
عارف آن زمان که به دنبال نیل به حقایق است در آفاق سیر می کند؛ اما آن زمان که درصدد نفوذ در لایه های عمیق نفس خود است و می کوشد عمق جان آدمی را دریابد، بیماری ها را بشناسد و از عرفان برای درمان دردهای باطنی بهره گیرد، سیری انفسی دارد.
عرفان، عبودیت و عبودیت، نوعی عشق ورزی است. جلوۀ معشوق هرگونه بندگی و بردگی و خودبینی و خودکامگی را در وجود عارف نابود می سازد. غیرت محبوب و جلوۀ معشوق، هرگونه مجال وسوسه انگیز «من» را در وجود عارف راستین مندک ساخته، او را به حقیقت دین و حقیقت انسان واقف می گرداند.
ماییم و یکی خرقۀ تزویر و دگر هیچ در دام ریا بسته به زنجیر و دگر هیچ
خودبینی و خودخواهی و خودکامگی نفس جان را چو «روان» کرده زمین گیر و دگر هیچ
عارف که ز عرفان کتبی چند فرا خواند بسته است به الفاظ و تعابیر و دگر هیچ
در حقیقت عرفان یک عبور است؛ عبور از محسوسات و معقولات و رسیدن به حقیقت ناب و شهود آن؛ یک حرکت صعودی است؛ رفع حجب است نه جمع کتب!
در حجابیم و حجابیم و حجابیم و حجاب این حجاب است که خود راز معمای من است
عارف وارستۀ واصل برای انسان ارزش و منزلتی خاص قائل است و او را جانشین خداوند در زمین می داند. از این رو، هرگز حکومت هواهای نفسانی (در بعد درونی) و حکومت طاغوت (در بعد خارجی) را بر او روا نمی دارد و هیچ کدام از این دو سلطه را بر آدمی برنمی تابد. در نگاه عارف، انسان عصارۀ عالم هستی است و چشمی است که خداوند از طریق آن به عالم می نگرد.
عرفان به دنبال استقرار و استمرار حاکمیت حق بر روح و زندگی انسان است؛ چرا که در وجود آدمی دو لشکر رحمانی و شیطانی در ستیزند. و از آن جا که انسانیت انسان و
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 62
عمق دیانت او به میزان آگاهی و خرد و آزادی و آزادگی اش بستگی دارد، عرفان جریان حاکمیت حق بر وجود و جریان وجودی آدمی را تعالی می بخشد. تعالیم عرفانی علی الاصول به ایجاد نوعی پاکی و پیراستگی و بی تعلقی و عبور از خود در وجود آدمی معطوف است. هر چه تعلق و دل بستگی آدمی به پدیده ها و جلوه های زودگذر حیات ضعیف تر شود، امکان برقراری ارتباط با ماورای این عالم بیش تر خواهد شد. دعوت پیامبران علیهم السلام و عارفان به خلوت کردن با خود، سکوت، کم خوردن و کم خفتن و شب زنده داری و تفکر به همین دلیل بوده است.
عرفان همان خداشناسی حضوری و شهودی و خداپرستی باطنی و حقیقی است. در تعبیر مولی الموحدین وامام العارفین علی علیه السلام آمده است:
«العارف من عرف نفسه فأعتقها و نزهها عن کل ما یبعدها و یوبقها».
عارف کسی است که خود خویش را بشناسد، پس آزادش کند و از هر آنچه آن را [از خداوند] دور می کند و به هلاکت می اندازد، پاکش سازد.
الف. شیخ و سالک
از بحث های مهم و کلیدی در عرفان، ضرورت جدی برگزیدن استاد یا به تعبیر حقیقی تر، برگزیده شدن از جانب استاد است. شیخ و مرادی که اطاعت محض او از جانب مرید واجب است و کم ترین اعتراض و انتقاد و تخلفی در مقابل او جایز نیست.
چون گرفتت پیر، هین تسلیم شو همچو موسی زیر حکم خضر رو
صبر کن بر کار خضری بی نفاق تا نگوید خضر رو هذا فراق
گر چه کشتی بشکند تو دم مزن گرچه طفلی را کشد تو مو مکن
دست او را حق چو دست خویش خواند تا یدالله فوق ایدیهم براند
دست حق میراندش زنده ش کند زنده چه بود جان پاینده ش کند
هر که تنها نادرا این ره برید هم به یاری دل پیران رسید
حضرت امام این مطلب را در قالب شعر چنین بیان می نماید:
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 63
معتکف گشتم از این پس به در پیر مغان که به یک جرعه می از هر دو جهان سیرم کرد
پیر میخانه بنازم که به سرپنجۀ خویش فانیم کرده عدم کرده و تسخیرم کرد
خادم درگه پیرم که ز دل جویی خود غافل از خویش نمود و زبر و زیرم کرد
ب. فردیت در عرفان اسلامی
به تو دل بستم و غیر تو کسی نیست مرا جز تو ای جان جهان دادرسی نیست مرا
آن که ما را جفت با غم کرد، بنشانید فرد دیدی آخر پرسشی از حال زار ما نکرد
فردیت از بزرگ ترین ویژگی های ایمان و عرفان دینی است. به این معنا که هر کس در مقام خودش که مقام منحصر به فرد و متعین به تعین یکی از انفاس خلایق است، به طور مستقل با مرکز عالم وجود (خداوند) رابطه می یابد. این مقام ها چون متکثر است به تکثر انفاس، به طور ذاتی قابل وحدت اجتماعی نیست. از این رو، برای نیل به وحدت صوری و اجتماعی، به دخالت حکم عقل و دعوت او به وحدت کلمه در زیست اجتماعی و جمعی در امر ثانوی که متعلق به امر مدیریت اجتماعی ـ و البته از مقوله ای دیگر و نیازمند اسباب دیگری است ـ نیازمندیم.
عارفان این ویژگی را در متن بسیاری از تعالیم دینی یافته و با آن ملازم گشته اند؛ برای نمونه در مشکاة الانوار از کتاب محاسن از امام صادق علیه السلام چنین روایت شده است:
«إنّ الله تبارک و تعالی أوحی إلی نبی من أنبیاء بنیاسرائیل إن أحببت أن تلقانی فی حظیرة القدس فکن فی الدنیا وحیداً غریباً مهموماً محزوناً مستوحشاً من الناس بمنزلة الطیر الذی یطیر فی الأرض القفار و یأکل من رؤوس الأشجار و یشرب من ماء العیون فإذا کان اللیل أوکر وحده و استأنس بربّه و استوحش من الطیور».
خدای تبارک و تعالی به یکی از پیامبران بنی اسرائیل وحی فرمود: اگر دوست داری مرا در جایگاه مقدس بهشت ملاقات کنی پس در دنیا تنها و غریب و اندوهناک و محزون باش و از مردم وحشت کن، همچون پرنده ای که در زمین بی آب و علف پرواز می کند و از شاخ درختان
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 64
روزی می خورد و از آب چشمه ها می آشامد و چون شب فرا می رسد، تنها به آشیانه اش رفته و با پروردگارش مأنوس و از پرندگان در وحشت است.
از لحاظ کلامی نیز ایمان هر کس، تجربۀ منحصر به فرد و ملک خصوصی خود او است. هر یک از ما تنها ایمان می آوریم همچنان که تنها می میریم. اعمال و آداب دسته جمعی دینی داریم؛ اما ایمان دسته جمعی نداریم. نشانه های ایمان محرمانه نیست؛ اما گوهر ایمان رازآلود و محرمانه است. عرصۀ ایمان عرصۀ قیامت است و در قیامت آدمیان یکایک می آیند: «وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً» دین و دل بردگی از یک نوعند و رشتۀ ایمان از ذوق و عشق و گواهی تنیده شده است. هر کس گواهی خود را تنها می دهد و عشق خود را تنها می ورزد و ذوق خود را تنها می برد. ایمان همچون عشق، شرکت سوز است و ایمان راستین به فردیت و حریت قائم است؛ زوال آن دو، زوال ایمان و کمال آن دو، کمال ایمان است.
سیاست
گسترۀ همگانی و به ویژه سپهر سیاست، مهم ترین عرصۀ زندگی اجتماعی است. در خلال این سپهر، آدمیان زندگی جمعی خویش را سامان می دهند و در عرصه ای کاملاً عینی و واقعی، مناسبات بین خویش را تنظیم می کنند.
در رهیافت قانون، دانشورانی که از این رهیافت به سیاست نظر دارند، پیش فرضشان این است که سیاست باید در چهارچوب قواعد و مقرراتی که در جامعۀ مورد نظر آن ها «مذهب مختار» است، اعمال و اجرا شود. به همین دلیل سیاست یعنی تعریف، تفسیر و تحلیل قواعد و مقررات قانونی ای که قرار است جامعه بر اساس آن شکل بگیرد. گاه این قانون منشأ اسطوره دارد، گاه منشأ سنت دارد و گاه میثاق های موضوعی یا قرارداد. بدین ترتیب، شریعت یا قوانین مدنی امروزی، همه نشان دهندۀ رهیافت حقوقی به قدرت است. در مجموعۀ قوانین موجود بخش هایی وجود دارد که به مسائل عمومی و اجتماعی می پردازد و همین مورد تحلیل سیاست تلقی می گردد. این رهیافت تا حدودی به دنبال
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 65
ارائۀ طرح و تحقق وضع مطلوب است؛ یعنی در حالی که به تحلیل مراودات موجود مشغول است، می خواهد آن ها را در چهارچوب نظم دلخواه و مطلوب به انجام رساند. قوانین و نظام های مبتنی بر قانون همیشه شرایط موجود و مطلوب هر دو را در نظر دارند.
نسبت عرفان و سیاست
عارفان ما، پس از این که به مراحلی از تفکر و معرفت عرفانی می رسیدند، چاره ای جز عزلت نمی دیدند؛ از زندگی کناره می گرفتند و با این پندار که رسیدن به کمالات انسانی در گرو دوری گزیدن از نوع زندگی ای است که مردم در آن غوطه ورند، به نوعی خودکشی عمدی و به ظاهر مشروع دست می زدند. از این رو در عرفان ما به ندرت از شجاعت سخن می رود و به جای آن از زهد و عزلت بسیار گفت وگو می شود. پرهیز از ثروت و قدرت و پیشه کردن عجز و فقر، در صدر این دنیا گریزی ها بود. عارفان ما یک نکته را به درستی فهمیده بودند و آن این که کم تر کسی می تواند در برابر وسوسۀ ثروت تسلیم نشود. باید توجه داشت در این جا سخن از عوامل عینی (objective) بیرونی، یعنی قدرت و ثروت، است نه امیال باطنی.
پیام روشن این اندیشه این است که دنیا را به دنیاخواهان و دنیاداران بسپارید و برای سلامت نفس و سعادت آخرت، از دنیا و دنیاداری کناره گیرید. به این معنا، لازمۀ سلوک عرفانی دست شستن از ثروت و قدرت است و پارسایی با عجز و فقر مناسب تر است تا با حشمت و سلطنت.
عارفان به درستی دریافته بودند که آدمیان در برابر وسوسۀ ثروت و قدرت کم تر مصون می مانند.
«إنَّ الإنْسَانَ لَیَطْغَی * أنْ رَآهُ اسْتَغْنَی»؛
آدمی که ببیند به استغنا رسیده است، سر به طغیان برخواهد داشت. مال و جاه هر دو چنین می کنند.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 66
«تِلْکَ الدَّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَیُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْأرْضِ وَ لاَ فَسَاداً وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»؛
دار آخرت از آن کسانی است که در این جهان نه اهل استعلایند و نه اهل فساد و آنان همان پارسایانند که عاقبت نیک و سرانجام خوب از آنان است.
آیا همان گونه که عموم عارفان گفته اند، باید از تدبیر و سیاست مدن کناره گرفت و قدرت را به اهل قدرت و ثروت را به اهل ثروت سپرد؛ شاکر خداوند بود که دامنمان از لوث قدرت و ثروت منزه نگه داشته است و بر دنیا پرستان تحقیر و تمسخر روا داشت که مفتون درهم و دینار و سلطنت و اقتدار شده اند؟ یا به راه دیگری نیز می توان اندیشید؟ به نظر می رسد، بخشی از ساختار اندیشۀ امام خمینی رحمه اللهپاسخ عینی به این پرسش است.
در عالم سیاست، همواره کسانی با نام خداوند در جامعه حکومت می کنند. این کسان همیشه می توانند، با توجه به اقتدار و ثروت و منابع معرفت در دسترس خویش، در نسبت عبودیت و ربوبیت انسان و خداوند اختلال جدی ایجاد کنند و حتی به نام خداوند سامانه ای فرعونی در زمین ترتیب دهند؛ و این پیامدی بسیار هول انگیز و خطرناک دارد و زخم های چرکینی از خود برجای می گذارد که به سادگی و حتی پس از گذشت چند نسل التیام نمی یابد؛ چنان که تجربه های مکرر جوامع غربی و شرقی مؤید آن است. این واقعیت سبب شده برخی دانشوران آمیزش عرفان و سیاست را بسیار خطرناک تلقی کنند؛ چرا که تئوری های عرفانی به حد کافی امکان در اختیار سوء استفاده کنندگان قرار می دهند تا با نام تصوف و عرفان، به نام خداوند و معنویت، هر معنویتی را فرو کوبند و هر تنگنای متصوری را برای مردم فراهم آورند.
در این نگاه، عرفان اگر به نحو خود رو و خودجوش در حاشیۀ جامعه وجود داشته باشد، خوب است؛ اما اگر قومی آن را آگاهانه و عامدانه به منزلۀ یک تئوری سیاسی برگیرند و در اعمال و اجرای آن بکوشند، نتیجه ای بسیار مخوف دارد. وقتی عرفان و تصوف شکل اجتماعی پیدا می کند، مکتب ارادت ورزی می شود و ارادت ورزی و سرسپردگی یعنی تعطیل عقلانیت. این پدیده، اگر به صورت استثنایی و نادر کم عیب
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 67
باشد، صورت اجتماعی اش به طور قطع بسیار پرآفت و پرعیب است. اجتماع آدمیان با عقلانیت می گردد؛ با ارادت ورزی، عرفان بازی و تصوف قابل کنترل و حامل امنیت و نظم نخواهد بود. در آن جا، مریدان چشم خویش را بر همه چیز می بندند و تنها بر خواست و ارادۀ مراد می گشایند؛ همه چیز را به طبع یا به قسر در جهت تأمین رضایت او می کشانند؛ از مردم و شهروندان، حمایت بی چون و چرا و حضور مکانیکی در صحنه را انتظار دارند و برای خود سطوتی فراتر از قانون سامان می دهند و توجیه می کنند.
در جهان شناسی جدید، سیاست دل نگران چگونگی تخصیص و توزیع امکانات است و نظم از پیش تعیین شده، در آن جایی ندارد. در جوامعی که هردم آگاه تر و پیچیده تر می شوند، به همان اندازه که سطح دانش و درک عمومی جامعه بالاتر می رود، ظهور و تولد رهبر کاریزماتیک، فرهمند و قدسی مشکل تر و بعیدتر می شود؛ و از آن جا که روند فرهمندی پایدار و مبتنی بر روالی طبیعی است، در دنیای آگاه تر و به طور طبیعی پیچیده تر ویژگی ها و خصلت های مورد نیاز چنین فرهمندی ای هنجارها (Norms) و شاخص هایی بسیار بالاتر و مرزهای مقبولیتی بسیار فراتر دارد و موقعیت های سرحدی نایاب تر خواهد شد. بر این اساس، شرایط مصلح کل نیز بسی دشوارتر و کیفی تر و در عین حال فاخرتر و پرشکوه تر می گردد؛ و در نهایت، آخرالزمان کاملاً به چنین انسان کاملی نیازمند و وابسته خواهد بود.
پارادوکس عرفان و سیاست: نظارت بر قطب
اگر عرفان و سیاست را آمیخته بخواهیم، به اجبار باید به لوازم آن نیز ملتزم باشیم. نقش ویژۀ قطب، مرشد و شیخ و استاد در اندیشۀ عرفانی و نیز نقش والی، حاکم و رهبر در نظام سیاسی، چون بر هم منطبق شوند، در عمل بخش هایی از قلمرو هر کدام بیرون می افتد. چنانچه بخواهیم به لحاظ نظری این دو را با هم جمع کنیم، با بخش های خاص من وجه آن ها چه خواهیم کرد؟ به ویژه با مناطق پارادوکس خیز و معما آفرین آن ها چگونه برخورد خواهیم کرد؟
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 68
در اندیشۀ عرفانی، سالک، خویش را به مرشد و قطب خویش می سپارد تا با تجربۀ خویش او را راهبر باشد و از عقبه ها و خطرات گذرانده، به سرمنزل مقصود برساند. به این معنا، شیخ مافوق سالک و سالک تحت نظارت تام شیخ خویش است.
اگر ضرورت نظارت بر حاکمان و شمولیت آن ها را در ذیل مقولۀ امر به معروف و نهی از منکر بپذیریم، لاجرم گرفتار پارادوکس خواهیم شد. گذشته از آفاتی که به لحاظ جامعه شناسی و در واقعیت عینی جامعه پدید می آید، این معما را چگونه باید حل کرد؟
معمای نظارت سخن تازه ای نیست و به جامعۀ امروز ما اختصاص ندارد. این امر، به ویژه در زمینۀ حقوقی ـ جمع میان حقوق الهی و حقوق طبیعی مردم اساس شبهۀ پارادوکس نظارت را تشکیل می دهد ـ در غرب پیشینه ای بس کهن دارد.
در این جا باید به وجوه تمایز اندیشۀ سیاسی و تفکر عرفانی در تطبیق این دو بر هم دقت کرد تا در این تطبیق در دام یک مغالطۀ منطقی فرو نیفتاد و کل را به جای جزء ننشاند. نصیحت و خیرخواهی مردم برای حکومت و حاکمان که در اندیشۀ دینی و به ویژه شیعی اصلی بدون جایگزین است. به معنای اطاعت بی چون و چرا نیست. امام خمینی رحمه الله در این مورد می فرماید:
عمر وقتی خلیفه بود، گفت که: من اگر چنانچه خلافی کردم، به من مثلاً بگویید؛ یک عربی شمشیرش را کشید [و] گفت: اگر تو بخواهی خلاف کنی، ما با این شمشیر مقابلت می ایستیم. تربیت اسلامی است. اگر بر خلاف اسلام که باشد، هر فردی باشد، یک روحانی عالی مقام باشد، یک آدمی باشد که مثلاً در رأس باشد، یک سرکرده باشد، وقتی دیدند
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 69
برخلاف مسیر عمل می کند، هر یک از افراد موظفند که به او بگویند که این خلاف است، جلویش را بگیرند.
البته سیرۀ مزبور دوام نیافت و به تدریج در عرصۀ معرفت سیاسی هم با بی اعتنایی روبه رو شد؛ ولی قطعاً بنای اولیۀ این سیره چیزی نبود جز آموزه های دینی و آنچه مردم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ـ نظیر «النصیحة لائمة المسلمین» ـ شنیده بودند. بنابراین، نصیحت رهبر مسلمانان یک وظیفه و مقدمه ای برای خیرخواهی های بعدی است.
به این قرار، نسبت شهروند به رهبر سیاسی نمی تواند همان نسبت سالک به شیخ باشد. امام خمینی در فرازی دیگر از سخنانش می فرماید:
این در نظر من، از همه چیز اهمیتش بیش تر است و مسئولیتش هم بیش تر. همۀ ما مسئولیم که این کار را انجام دهیم که گمان نشود که اسلام هم مثل سایر حکومت های دیگر است و تا حالا دستشان چیزی نبوده، حالا که دستشان آمده، همانند که بودند... این مسأله مهم است و آقایان توجه کنند و همه و همه ملت موظفند که نظارت کنند بر این امور، نظارت کنند. اگر من یک پایم را کنار گذاشتم، کج گذاشتم، ملت موظف است که بگویند پایت را کج گذاشتی، خودت را حفظ کن. مسأله مهم است، همۀ ملت موظفند به این که نظارت داشته باشند در همۀ کارهایی که الآن مربوط به اسلام است... بازار باید اعتراض کند، کشاورز باید اعتراض کند، معلمین و علما باید اعتراض کنند تا این کج را راست کنند.
در تحلیل نسبت بین عرفان و تعاملات اجتماعی، باید ماهیت عرفان و جامعه گرایی و پیشینۀ عرفان را به گونه ای همه جانبه بررسی و تبیین کرد. باید روشن ساخت انتظار ما از عرفان و نیز از سیاست چیست و ما به دنبال کدام عرفان و کدام سیاست و کدام تعامل اجتماعی هستیم؛ به زبان ساده، اگر عرفان را عرفان نفس و سلوک به سوی جامع اسماء جمال و جلال الهی و نوع مثبت آن بدانیم، در این صورت در اندیشۀ برگزیده و جامع دینی، به ویژه نگرش شیعی آن، عقل و خرد و سیاست و مدیریت و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و درد خدا و درد خلق و بینش های الهی و گرایش های توحیدی و
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 70
ارزش های دینی و انسانی با هم جای دارند و هیچ کدام جانشین دیگری نیستند؛ نه خداوند جای خلق را و نه خلق جای خالق را می گیرد. هنگامی که انگیزه های آدمی الهی و رحمانی شد و کار برای او با نگرش توحیدی انجام گرفت، تفاوتی میان نماز و دعا و حج و جهاد و حکومت ورزی نخواهد بود. این جامعیت و همخوانی، در منابع دینی و آموزه های اسلامی و کارکردهای دینی و سیره و رفتار پیشوایان دینی متجلی است.
خداخواهی و مسئولیت اندیشی در برابر جامعه، نه در مفهوم و نه در مصداق، مانعة الجمع نیستند؛ البته هر کدام در حوزۀ خویش فعالند؛ اما در کنار هم و در جامعیتی ممکن و مطلوب، می توانند همزیستی ای ممکن و مطلوب داشته باشند. بسیاری از تعالیم قرآنی و نیز عملکرد پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین و دیگر ائمه علیهم السلام و نیز سیرۀ عارف عصر امام خمینی رحمه الله در گسترۀ فرهنگ اسلامی بهترین دلایل اثبات و توضیح این حقیقت هستند؛ چرا که نسبت بین شریعت و طریقت و حقیقت، نسبت واحد با مراتب و درجاتش یا وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت است.
از این رو، عرفان و سیاست و عرفان و جهاد و عرفان و جامعه به گونه ای همبند و در عین حال افراز شده با هم و در کنار هم می باشند. در عرفان متعالی روابط چهارگانۀ انسان با خداوند، انسان با خود، انسان با جهان و انسان با جامعه، درست و منطقی و نظام وار ترسیم و تصور شده است و می توان مبانی آن را در الگوهای عملی آن و نیز دعاهایی چون کمیل، شعبانیه، عرفه و صحیفۀ سجادیه به روشنی دریافت. عرفان برآمده از این منابع سیاست را از سکولار شدن و تعاملات اجتماعی را از منهای خدا گشتن از سویی و تولید و باز تولید سلسلۀ ارادت ورزی هایی ناقض و مغایر با قوانین مشترک پذیرفته شدۀ جاری اجتماعی و غیرتوحیدی می رهاند و ظاهر و باطن و ماده و معنا و دنیا و آخرت و شهادت و غیب و شریعت و طریقت و حقیقت و فقه و اخلاق و کلام و عرفان و کثرت و وحدت را با هم جمع می کند.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 71
اصول اندیشۀ امام خمینی رحمه الله
امام خمینی رحمه الله از کدام منظر به جهان سیاست می نگرد و به کدام بعد و بخش سیاست اولویت می دهد؟ ذهن ایشان به کدام مختصات و ویژگی های نظام سیاسی معطوف است و ایشان کدام منبع و عوامل را در تحلیل چنین رهیافتی برگزیده است؟ اصول اندیشۀ امام خمینی رحمه الله در این مسأله بر مبانی نظری زیر مبتنی است:
الف. انسان
انسان در اندیشۀ امام خمینی رحمه الله تصویری عرفانی دارد که در آن کون و مکان مقدمات رشد و فلاح او تا مقام لقا و رضوانند. هویت انسان هویتی از اویی و به سوی اویی دارد؛ با این تفاوت که عنصر اختیار و انتخاب درآن اخذشده و فطرت آدمی عاشق کمال مطلق است.
ما ندانیم که دلبستۀ اوییم همه مست و سرگشتۀ آن روی نکوییم همه
فارغ از هر دو جهانیم و ندانیم که ما در پی غمزۀ او بادیه پوییم همه
ساکنان در میخانۀ عشقیم مدام از ازل مست از آن طرفه سبوییم همه
جز رخ یار جمالی و جمیلی نبود در غم اوست که در گفت و مگوییم همه
امام در بارۀ ترکیب تکالیف فردی و اجتماعی می فرماید:
ما تا در این حیات دنیوی هستیم تا در این جا هستیم مأموریت ها از طرف خدای تبارک و تعالی داریم و باید قیام کنیم به این مأموریت ها. باید غفلت نکنیم از تکالیف الهیه. تمام تکالیف الهیه الطافی است الهی و ما خیال می کنیم تکالیفی است. همه اش الطاف است چه تکالیف فردی که برای هر نفری هست برای تربیت او برای تکمیل او برای این که غیر از این راه، راه تکمیل و ترقی نبوده است درجاتی هست که بدون این راه نمی شود به آن درجات رسید و چه تکالیف اجتماعی که ما مکلف هستیم. در اجتماع تکالیفی داریم و باید به آن تکالیف عمل کنیم برای تنظیم این اجتماع.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 72
در بینش عرفانی امام رحمه الله تکالیف، پیش از آن که تکلیف باشند، لطفند و در مسیر رشد و تکمیل و ترقی انسان معنا دارند. از این رو، این یک بار زیستن ما در زمین تجربۀ رشد و فلاح خواهد بود. این تفسیر رنگ دیگری به موضوع تحقیق می دهد.
توجه به کمال، اصلی است که می تواند بخش های مختلف و متفاوت تاریخ زندگی سیاسی امام را با هم پیوند دهد. به این معنا که امکان ندارد فطرت و خلقت انسان به غیر کمال توجه کند و دل بندد؛ همۀ جان ها و دل ها به سوی اویند و جز او نجویند و نخواهند جست و ثناخوان اویند و ثنای دیگری نتوانند کرد، ثنای هر چیزی ثنای او است. در حقیقت طالب علم، طالب علم مطلق است و عشق به علم مطلق دارد و همچنین طالب قدرت و طالب هر کمال به فطرت انسان، عاشق کمال مطلق است و در کمال های ناقص آنچه می خواهد کمال آن است نه نقص؛ چرا که فطرت از آن منزجر است و این حجاب های ظلمانی و نورانی هستند که انسان را به اشتباه می اندازند. تلقی امام از انسان قدسی و خوش بینانه است به گونه ای که زندگی آدمی معنادار و هدفمند است:
همۀ عالم اسم الله است... همۀ موجوداتی که در عالم هستند، نشانۀ ذات مقدس حق تعالی هستند. با تجلی حق تعالی همۀ عالم وجود پیدا کرده است و آن تجلی حق و نور، اصل حقیقت وجود است؛ یعنی اسم الله است: «الله ُ نُورُ السَّمٰوَاتِ وَالْأرْضِ»؛ نور سماوات و ارض خدا است؛ یعنی جلوۀ خدا است، یعنی نور، هر چی هست از خدا است؛ یعنی هر چه که یک تحققی دارد، آن نور است؛ هر چه ظهوری دارد، نور است... انسان هم ظاهر است، انسان نور است... .
در نگاه امام رحمه الله همۀ انسان ها سالکان کوی اسماء الهی اند؛ انسان موجودی است که ظاهرش نسخه ای است از عالم ملک و ملکوت و روحش نفحه ای است الهی. این موجود همان کتابی است که خدای تعالی آن را با دو دست خود ساخته و رقم زده است و همان
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 73
حقیقتی است که خداوند تعالی با حکمت خویش او را استوار ساخته است.
او انسان را موجودی ملکوتی می بیند و تلاش های این موجود برای رسیدن به اصل خویش را مجاهده و مبارزه می خواند؛ از این رو، جهاد در نظام فکری امام رحمه الله تلاشی است که انسان ملکوتی برای رفع موانع درونی و بیرونی و حجاب هایی که او را از صعود به مبدأ نور باز می دارد، انجام می دهد. از این دیدگاه، نخستین قدم انسان برای رهایی از نفس قیام برای خدا است و حکومت نیز وسیله ای است که انسان را به مرتبۀ الهی می رساند. هدف مکتب های توحیدی آن است که مردم را از ظلمت های مادی به سوی نور بکشانند و این در سامانۀ سیاسی پیشنهادی آن ها نیز خود را نشان می دهد. بنابراین، مکتب های توحیدی نمی خواهند کشورها را فتح و با مردم با خشونت رفتار کنند، آن ها می خواهند مردم را از ظلمت های ماده به نور بکشند و به خدا توجه دهند. از این رو، تا آن جا که امکان دارد بر خوش رفتاری و دعوت تکیه می کنند و تا آن جا که ممکن است با دعوت مردم را به عالم نور برمی گردانند؛ یعنی تمام بحث انبیا در مورد انسان است.
هر یک از انبیا که مبعوث شدند، مبعوث شدند برای انسان و برای تربیت انسان.
«اسلام نیز برای تربیت انسان آمده است و هدف آن انسان است و تربیت انسانی».
اصلاً موضوع بحث انبیا انسان است. همۀ انبیا از آدم تا خاتم موضوع بحثشان انسان است... به انسان فکر می کنند.
امام تا جایی پیش می رود که بیان می دارد:
ابعاد انسان ابعاد همۀ عالم است و اسلام برای تربیت انسان در همۀ ابعاد است.
انبیا، فتوحاتشان برای خدا است، برای توجه دادن مردم به خدا است. آن ها مردمی را که اسیر ماده هستند و اسیر نفس و شیطان هستند، آن ها می خواهند تحت تأثیر خودشان و مکتب
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 74
خودشان قرار بدهند و آن ها را از حزب شیطان به حزب الله وارد کنند.
از دستاوردهای مهم سیاسی عرفان مردمی امام، اعتماد و خوش بینی به هدایت انسان ها و شعور و استعداد آن ها در درک و طی طریق حق است. چنین دیدگاهی، ایشان را وادار می ساخت که برای مصالح دینی و دنیوی مردم، با جدیتی امیدوارانه و روحیه ای خستگی ناپذیر، از بیداری وجدان های خفتۀ مردم در دوران مبارزه مأیوس نشود و بر خلاف بسیاری از معاصران خویش، در مبارزه برای اقامۀ حکومت به آنان متکی باشد. دستاورد دیگر چنین عرفانی، تکریم سرشار امام رحمه الله به شخصیت و خواست مردم است که بارها مورد تأکید ایشان قرار گرفته است.
ب. نگرش مجموعه ای
کل نگری ویژگی ای است که در متفکران مسلمان کم تر مشاهده شده است و امروز نیز تفکر دینی به نوعی دیگر گرفتار آن است. کلیت دین، دربردارندۀ بخش هایی گوناگون و متنوع است؛ اما رشد غیرطبیعی و نامتوازن تاریخی بخشی از آن، به شکوه و توانمندی اش لطمه های جبران ناپذیر وارد ساخته است. اسلام عرفانی، اسلام فلسفی، اسلام فقاهتی، اسلام سیاسی، اسلام کلامی، اسلام حزبی و... شکل های فروکاسته شده ای از اسلام است که کارایی موفق آن در تحقق مجموعه ای آن میسر است.
اگر بپذیریم که قرآن به تمامه حاکی از تمام دین الهی است، پس باید توزیع متناسب بخش های جاری و موجود این دین نیز تناسب قابل قبولی با توزیع موضوعی آیات قرآن داشته باشد. با تأسف می بینیم این گونه نیست. این عدم توازن اینک، به لحاظ جامعه شناختی، آسیب های خود را نشان می دهد؛ به شکلی که حتی به طور غیرمستقیم، موجد و حداقل تسهیل و حتی تسریع کنندۀ عرفی و سکولار شدن غیرطبیعی جامعۀ ما شده است. در نگاه ویژۀ امام خمینی رحمه الله به این عدم توازن، به عنوان آسیبی کلیدی، توجه شده است:
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 75
... اسلام همیشه مبتلا بوده به یک طرف دیدن ها، همیشه مبتلا بوده. این که در روایت است که اسلام غریب است، از اول غریب بود و الان هم غریب است؛ برای این که غریب آن است که نمی شناسند او را. در یک جامعه ای هست او، اما نمی شناسند، نمی شناسند اسلام را، هیچ وقت شناخته نشده به آن طوری که باید باشد. مگر پیش خودمان، همیشه یک ورق را گرفته اند، آن ورق دیگر را حذفش کرده اند یا مخالفت با آن کرده اند.
یک مدت زیادی گرفتار عرفا ما بودیم، اسلام گرفتار عرفا بود. آن ها خدمتشان خوب بود؛ اما گرفتاری برای این بود که همه چیز را برمی گرداندند به آن ور. هر آیه ای دستشان می آمد می رفت آن طرف. مثل تفسیر ملا عبدالرزاق، خوب بسیار مرد دانشمندی، مرد با فضیلتی [است] اما همۀ قرآن را برگردانده به آن طرف. کانه قرآن با این کارها کار ندارد. یک وقت هم گرفتار شدیم به یک دستۀ دیگری که همۀ معنویات را برمی گردانند به این، اصلاً به معنویات کار ندارند؛ کانه اسلام آمده برای این که [دنیا را بگیرد] اسلام هم طریقه اش مثل هیتلر که او آمده بود دنیاگیری کند و کشورگشایی کند، اسلام هم آمده کشورگشایی کند.
ج. سیاست و مشروعیت حکومت دینی
به نظر می رسد رهیافت برگزیدۀ امام رحمه الله ـ چنان که از تحلیل گفتمانی اندیشه های ایشان برمی آید ـ رهیافت دموکراسی دینی (تئودموکراسی) است. این نظریه برای مشروعیت حکومت به دو سوی خداوندی و مردمی قائل است. در این دیدگاه، مردم با انتخاب حاکم دارای صلاحیت های رهبری بدان مشروعیت می بخشند و به تعبیر دقیق، مشروعیت آن را کامل می کنند.
امام خمینی رحمه الله مشروعیت الهی را با صبغۀ مردم سالاری درآمیخت و از آن نظریه ای به وجود آورد که ضمن دارا بودن همۀ عناصر و مؤلفه های نظام های مردمی، کار ویژه ها و امتیازات مثبت مشروعیت الهی را نیز در خود جای داده است. این قرائت از رابطۀ دو
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 76
مقولۀ مشروعیت الهی و مشروعیت مردمی، حق حاکمیت را از آن مردم می داند. این امر نیز به بهترین وجه در قانون اساسی تجلی یافته است. اصل 56 در این باره می گوید:
حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خدا است و هم او انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچ کس نمی تواند این حق الهی را از انسان سلب کند و یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد و ملت این حق خداداد را از طرقی که در اصول بعد می آید، اعمال می کند.
در این اصل، حاکمیت خدا و انسان در طول یکدیگر تعریف شده و رابطۀ «این همانی» بین آن ها برقرار است.
رهیافت برگزیدۀ امام خمینی رحمه الله
در اندیشۀ دینی فردگرایی معرفتی و فردگرایی عرفانی ـ به این معنا که هر کس باید به تنهایی بار خویش را بر دوش کشد و به تنهایی در برابر خداوند پاسخ گوید ـ در عمل در کنار جمع گرایی سیاسی و مسئولیت پذیری سیاسی و دنیوی قرار دارد؛ اما هر چه عرفان آسمانی است، سیاست زمینی است. جمع عملی این دو که «زندگی» نام دارد و برای آدمی تنها یک بار و یک دورۀ معمولاً چند ده ساله ممکن است، مخاطرات و البته دلپذیری های ویژۀ خود را دارد. شاید به دلیل مخاطرات عدیده و پیچیدۀ این آشتی دادن است که بسیاری تنها یکی را جستند و از دیگری به نفع آن چشم پوشیدند.
این داستان، قصۀ رایج تاریخی حوزه های علوم دینی نیز بوده است؛ چنان که «آخوند سیاسی» بار معنایی و البته سنگین ـ به هر دو معنای کلمه ـ خاص خود را داشت و گاه ناسزا شمرده شده، و با آخوند بی دین مترادف بود. تولد اندیشۀ ترکیبی امام رحمه اللهنیز مقارن همین معضل بوده است. این یک نظریۀ عرفانی است که:
همۀ ما در صراط هستیم و صراط از متن جهنم عبور می کند، باطنش در آن عالم ظاهر می شود؛ و در این جا هر انسانی صراطی مخصوص به خود دارد و در حال سیر است؛ یا در
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 77
صراط مستقیم که منتهی به بهشت می شود و بالاتر یا صراط منحرف از چپ یا منحرف به سوی راست که هر دو به جهنم منتهی می شوند؛ و ما از خداوند منان آرزوی صراط مستقیم می کنیم... من هر چه هستم برای خود هستم و همه نیز چنین. جهنم و بهشت هر کس نتیجۀ اعمال او است، هر چه کاشتیم درو می کنیم.
اکنون با پذیرش این اصل مشترک ـ و بی آن که مضمون آن مخدوش شود ـ چگونه می توان به عرصۀ عمومی سیاست پا گذاشت؟ به طور مشخص، امام خمینی رحمه الله چگونه در این وادی گام نهاد؟
از نظر تاریخی، حرکت عرفانی ـ سیاسی امام مراحل زیر را طی کرده است:
ـ 27 سالگی: شرح دعای سحر (بررسی اسماء و صفات حضرت حق و نقش دعا)؛
ـ 29 سالگی: مصباح الهدایة الی الخلافة والولایه (بحث خلافت محمّدیه صلی الله علیه و آله و ولایت علویه علیه السلام)؛
ـ حاشیه بر فصوص الحکم محیی الدین عربی (جمع دایم میان ظاهر و باطن، طریقت و شریعت و نیل به حقیقت)؛
ـ سر الصلاة و آداب الصلاة؛
ـ 1342: ورود جدی به صحنۀ مبارزه با رژیم طاغوت، به دلیل به مخاطره افتادن آزادگی، دیانت و شرافت مسلمانان؛
ـ 1357 ـ 1368: ظهور جلوه ای دیگر از عرفان ایشان و تأکید بر توافق مردم و ورود به جلوۀ ظاهری ولایت؛
ـ روی آوردن به شعر در سال های پایان عمر.
چنان که آمد، نگرش مجموعه ای از راهبردی ترین اصول اندیشۀ امام رحمه الله است. ایشان در تفکر دینی به مشکلاتی که از جانب عرفان ما وجود داشت، آگاه بود. عارفان ما می کوشیدند به تمام آموزه های دینی تفسیر و تعبیری عارفانه دهند و کالبد آن را از روح
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 78
مبارزه و جهاد و اندیشۀ سیاسی دور نگاه دارند؛ واقعه ای که به ویژه پس از حملۀ مغول و نیز گستردگی فساد ناشی از قدرت و ثروت خواهی سیری ناپذیر پادشاهان، تشدید گشت و ابعادی تازه یافت.
امام رحمه الله در پاسخی عارفانه به معضل انباشت ثروت و قدرت، راه بنیان گذاری حکومت دینی را برمی گزیند؛ یعنی طرحی که در آن از گردش پول و حرکات اجتماعی به شکلی که اختیارات و قدرت های وسیع در دست یک نفر یا ثروت های عظیم نزد گروهی خاص باشد، ممانعت به عمل می آید. «کَیْ لاَ یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأغْنِیَاءِ مِنْکُمْ» این پاسخی و در عین حال سلوکی عارفانه در ضبط و مهار قدرت و ثروت است.
آیا رها کردن دیگران در آتش و فقط جانب خود را پاک داشتن، شفقت بر خلق است؟ از این رو، راه سوم، کوشش برای محدود کردن ثروت های انبوه و قدرت های انبوه و تجمع یافتۀ وسوسه گر است. اگر آن ها نمانند، عموم انسان ها از وسوسۀ ثروت و قدرت مصون خواهند ماند و باب سلامت و سعادت بر عموم گشوده خواهد گشت. نه ظلم که فرزند قدرت بی مهار است و نه فقر که زادۀ ثروت بی شمار است، هیچ کدام رخ نخواهند نمود. دیگر امر منحصر به این نمی ماند که کسانی در خلوت و عزلت به انواع مرارت و مشقت بر روح خود سنگ پا کشند و زهد و تهذیب بورزند و خود را توانای پشت کردن و چشم بستن به ثروت و قدرت سازند ـ و این فقط نصیب نوادری از افراد شود ـ و بقیه در دام قدرت و ثروت بمانند. قومی در حشمت بسوزند و قومی در حسرت.
آنچه از عرفان ما غایب است، روش اجتماعی دستگیری از دیگران و طرح میسر ساختن سلوک عرفانی برای عموم است.
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود تا اختیار کردی از آن، این فریق را
گفت آن گلیم خویش به در می برد ز موج وین جهد می کند که بگیرد غریق را
این که کسانی در فکر نجات دادن غریقند و کسانی تنها خود را غریق می بینند و در فکر
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 79
بیرون کشیدن گلیم خود از موجند، به دلیل نداشتن یک تفکر اجتماعی و نهاد اجتماعی ندیدن ثروت و قدرت است. گویا ثروت و قدرت چیزی است که خداوند در اختیار برخی می گذارد و برخی دیگر را از آن بی نصیب می سازد؛ توزیع ثروت و قدرت در اختیار خداوند است و مردمان سهمی در تنظیم توزیع آن ندارند.
در نگاهی دیگر، هیچ مانعی وجود ندارد که ما، هم آن اندیشۀ والای عرفانی را داشته باشیم و هم این اندیشۀ اجتماعی نهادی دیدن ثروت و قدرت را؛ این دو را با هم عجین کنیم و حتی یکی را دقیقاً مجرای اعمال دیگری بدانیم. این امری است که امام رحمه الله آن را دریافت و کوشید تا مقتضای این اندیشۀ عرفانی را برای همۀ مردم به ارمغان آورد. افزون بر این، ایشان جنگ بر سر قدرت را به تلاش برای شکستن اسطورۀ قدرت و ثروت تبدیل کرد و فرمود:
دعواهای ما دعوایی نیست که برای خدا باشد. این را همه از گوشتان بیرون کنید! همه تان، همۀ ما از گوشمان بیرون کنیم که دعوای ما برای خدا است. ما برای مصالح اسلام دعوا می کنیم؛ خیر! مسأله این حرف ها نیست. من را نمی شود بازی داد. دعوای خود من و شما و همۀ کسانی که دعوا می کنند، همه برای خودشان است.
نگاه عارفانۀ امام به سیاست، نگاهی محتوایی است؛ یعنی پیش از آن که به دنبال اثبات شخص عارف باشد، به دنبال تثبیت مضمون عرفان دینی است. سوی نخست عرفان، اگر از حوزۀ فردی به حوزۀ اجتماعی کشیده شود، به بازی های دنیوی مرید و مرادی می انجامد؛ و بسی تأسف که در بسیاری از موارد این گونه می گردد؛ حاکمان به جای جریان اجتماعی معنویت، از شهروندان سرسپردگی و استحاله در ولایت سیاسی را می خواهند و حتی آن را ملاک سکوی پرش به بام قدرت می دانند.
اما در سوی دیگر آن که تثبیت مضمون است، به کرسی نشاندن عارف ـ به هر قیمت و به هر صورت ـ هدف نیست؛ هدف تحقق معنویت، فضایل اخلاقی، کیفی تر شدن جریان وجودی آدمیان، رشد و فلاح فردی و اجتماعی است. و این تفاوت ماهوی کمی نیست. در تحلیل جامعه شناختی، مقصد اول که آلوده به انّیت و انانیّت است، کالبد اجتماعی را به
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 80
سوی فروپاشی می برد و به همراه فرد حاکم، دین ابزار شده را نیز به محاق می کشاند؛ اما مقصد دوم که به طور مستقیم به آموزه های دینی و گوهر دین معطوف است، دین را فارق از کاستی ها، تقصیرها و قصورهای شخص حاکم همچنان در جامعه زنده و با طراوت نگاه می دارد. این حقیقت در ساختار رمزآلود نماز جماعت به روشنی هویدا است. در ادیان دیگر، مردم هنگام عبادت رو به شخص پیش نماز دارند ؛ اما در اسلام در حالی که امام جماعت در صف اول و در میان نمازگزاران است، همگی با هم به سوی قبلۀ توحید رو می کنند؛ همه با هم یک گونه عمل می کنند و یک چیز می خواهند.
در این حالت، پیش از آن که مردم را فدایی شخص عارف ببینیم و بخواهیم، عارف خود را فدایی اسلام می بیند و پیش از آن که مردم را به خود ـ مستقیم و یا غیرمستقیم و به وسیلۀ کارگزاران خویش ـ دعوت کند، به خداوند و ملکوت و رشد و فلاح فرا می خواند و پیش از آن که دیگران را پیرامون خویش گرد آورد، گرداگرد خداوند و معانی متعالی جمع می کند.
تمام تشکیلاتی که در اسلام از صدر اسلام تا حالا بوده است و تمام چیزهایی که انبیا از صدر خلقت تا حالا داشتند و اولیای اسلام تا آخر دارند، معنویات اسلام است، عرفان اسلام است، معرفت اسلام است، در رأس همۀ امور این معنویات واقع است. تشکیل حکومت برای همین است. البته اقامۀ عدل است، لکن غایت نهایی معرفی خدا است و عرفان اسلام، ... از این جهت، ما باید عمدۀ توجهمان به عرفان اسلامی باشد. اگر ملاحظه فرموده باشید در آیات شریفه ای که مربوط به معنویات و عرفان و... سلوک و این طور چیزها است، در هیچ کتابی نظیر قرآن نیست و هیچ کتابی سابقه ندارد که این طور عرفان داشته باشد.
این در حالی است که بیداری و آگاهی گام نخست به شمار می آید و باید به عدم دنباله روی چشم و گوش بسته و نیز نقد و نظارت بینجامد:
مسأله این طور شده است که دیگر مستضعفین در مقابل مستکبرین قیام کرده اند، بیدار شده اند، بیداری قدم اول است. اول قدم یقظه است. در سیر عرفانی هم یقظه اول قدم است. در این سیر، این هم سیر الهی و عرفانی است؛ بیداری قدم اول است و کشورهای اسلامی،
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 81
ملت های مسلم، ملت های مستضعف در سرتاسر جهان، بیدار شده اند.
در نگاه ایشان آنچه مردود است، حکومت های شیطانی و دیکتاتوری و ستمگری است که برای سلطه جویی و انگیزه های منحرف و دنیایی پدید می آید ؛ جمع آوری ثروت و مال و قدرت طلبی و طاغوت گرایی و بالاخره دنیاجویی است که انسان را از حق تعالی غافل می کند. به این ترتیب، سرّ توفیق اندیشۀ سیاسی ـ عرفانی امام رحمه الله داشتن تفکر اجتماعی در ضمن تفکر عرفانی است. در این اندیشه، عرصه های مستقل هر کدام به قوت خویش وجودی مؤثر و زنده دارند، از هم مدد فراوان می گیرند، ولی خلط نمی شوند؛ به عبارت دیگر، در هم تنیده شدن عرفان و سیاست موجد نفی و سلب یکی به نفع دیگری و یا حتی شائبۀ ابزارانگاری یکی برای دیگری ـ حتی پس از مرگ ـ نخواهد بود؛ برای نمونه در وصیت نامۀ سیاسی ـ الهی ایشان خطاب به جوانان چنین آمده است:
من تکلیف خود را که هدایت است، ادا کردم و امید است به این نصیحت که پس از مرگ من به شما می رسد و شائبۀ قدرت طلبی در آن نیست، گوش فرا دهید و خود را از عذاب الیم نجات دهید.
در عرفان امام خمینی رحمه الله عشق در نهایت بندگی و عبودیت در نهایت وارستگی از سویی و از سوی دیگر، عزت انسان و شرافت مسلمان تحقق یافته است. در نامه ای عرفانی به فرزند خویش می نویسد:
فرزندم، کرّ و فرّ دنیا و نشیب و فراز آن به سرعت می گذرد و همه زیر چرخ های زمان خرد می شویم و من آنچه ملاحظه کردم و مطالعه در حال قشرهای مختلف، به این نتیجه رسیده ام که قشرهای قدرتمند و ثروتمند، رنج های درونی و روانی و روحیشان از سایر اقشار بیش تر و آمال و آرزوهای زیادی که به آن نرسیده اند، بسیار رنج آور و جگرخراش تر است... و آنچه مایۀ نجات انسان و آرامش قلوب است، وارستگی و گسستگی از دنیا و تعلقات آن است که با ذکر و یاد دایمی خدای تعالی حاصل شود... وارستگان از قیود مادی که خود را از این دام
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 82
ابلیس تا حدودی نجات داده اند، در همین دنیا در سعادت و بهشت رحمتند.
در همین افق دید است که مردم و عزت خواهی برای ایشان مطرح است:
ما می خواهیم شما [ارتش] مستقل باشید... ما می خواهیم تا آقا باشی. ما می گوییم آقا باش؛ فریاد می زنیم و فعالیت می کنیم که آقا باشید. من از خدای تبارک و تعالی توفیق همه را می خواهم. من از بیرون آمده ام که خدمت به شما بکنم. من خادم شما هستم، من خادم ملت شما هستم. من آمده ام بزرگواری شما را حفظ کنم. من آمده ام که دشمنان شما را زمین بزنم، من آمده ام که ملت را یک ملت مستقلش بکنم.
عزت خواهی ایشان چنان بود که برخی کلید شخصیت امام رحمه الله را «عزت» می دانند. گویا که خداوند در اسم عزیز بر او متجلی شده است. وی بیش از هر چیز به «آقا» بودن و «عزیز» بودن مسلمانان می اندیشید و از ذلتشان رنج می برد و تا آخر عمر بدین امر وفادار ماند. زیردستی و ذلت، منفورترین مقولات برای او بودند؛ برای نمونه به واکنش امام رحمه الله در برابر تصویب قانون کاپیتولاسیون می توان اشاره کرد:
من تأثرات قلبی خودم را نمی توانم اظهار کنم. قلب من در فشار است... با تأثرات قلبی روزشماری می کنم که چه وقت مرگ پیش بیاید... ما را فروختند. استقلال ما را فروختند... عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند.
عرفان امام رحمه الله عرفانی متفاوت و مثبت است که جهاد اکبر را با جهاد اصغر درمی آمیزد. به این دلیل، فرهنگ عاشورا نیز در نگاه ایشان دارای دو بخش درهم تنیدۀ عرفانی و سیاسی است.
در ضمن جهاد اصغر و مبارزۀ آزادی خواهانه و استقلال طلبانه و دفاع مقدس، هدف تحصیل عزت انسان است؛ هدفی که گاه سرمایه های مادی و معنوی بسیار را مصروف
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 83
خویش می کند. در جریان این مبارزه، راهبرد مرکزی «انسان» است اما از منظر هویت جمعی اش؛ اما در ضمن جهاد اکبر ـ که در مقایسه با مبارزۀ بیرونی اکبر است ـ سخن از سرمایه های وجودی، روحی و روان شناختی است. در این عرصه انسان در برابر خویشتن نشسته است و در قبض و بسطی مدام با خویش، گاهی خود را می پالاید و گاه سرمایه های وجودی اش را واگذار می کند؛ گاه حظ ملکوتی می برد و گاهی ابلیسانه تا حلقوم در لجن نانجیبی ها و نامردی ها و خط بازی ها فرو می رود. در هر دو، مرکز ثقل انسان است. در یکی هویت فردی و در دیگری هویت جمعی اش میاندار است؛ اما چه بسیار آتش های مهیبی که از هواهای نفسانی در میان جمعی فرو می افتد و نسل ها و حرث ها را با قساوت در خود می سوزاند و نابود می کند. بخش عمده ای از این ویران گری ها را سیاست های شیطانی برعهده داشته اند؛ و در بسیاری موارد به نام دین و به نام خداوند. از این رو، نظریۀ سیاسی امام رحمه الله حامل دو آسیب شناسی موازی در دو حوزۀ فردی و اجتماعی است.
حرکت امام، پیام امام، شور و عشق امام، شعر امام، فقه امام و حتی انقلاب امام، همه و همه در عرفان او ریشه دارد و از عرفان او مایه و مدد می گیرد و همۀ آن ها ظهورات و تجلیات عرفان او است. ایشان «خاضعانه» ملت خویش را به سفر، آن هم سفر درونی به فطرت خویش، فرا می خواند و ندا سر می دهد که ای انسان ها، شما برای فنا و نابودی، ذلت و خواری، اسارت و بردگی خلق نشده اید؛ بلکه چنان آفریده شده اید که باقی بمانید و به معبود مطلق برسید و این بقا هنگامی به دست می آید که از کدورت ها، انیت ها، هواهای نفسانی و طاغوت های زمانه رها شوید. از این رو، در رهیافت برگزیدۀ امام خمینی رحمه الله دو عنصر برجسته شده است: یکی خداوند و جلوه های جمالی و جلالی اش و دیگری مردم و سرنوشت آنان. یکی در گرو عشق است و دیگری در گرو عقل؛ به این معنا که شخص هم مثل جامعه به یک قوۀ هادی نیاز دارد تا او را هدایت کند و به یک قوۀ عامله که به واسطۀ آن عمل بکند؛ یک عقل فعال می خواهد، یک عقل نظری می خواهد، یک عقل عملی
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 84
می خواهد و عقلی نظری تا با آن ادراک کند و راه خویش را بیابد.
از سوی دیگر، خط عقل همان اعتقاد جازم برهانی است و این حاصل برهان، اگر با مجاهدت و تلقین به قلب نرسد، فایده و اثرش ناچیز است. این قدم برهانی و عقلی اگر به قدم روحانی و ایمانی تبدیل شود و از افق عقل به مقام قلب برسد، آن گاه قلب آنچه را استدلال اثبات عقلی کرده است، باور خواهد کرد.
کورکورانه به میخانه مرو ای هشیار خانۀ عشق بود جامۀ تزویر بر آر
عاشقانند در آن خانه همه بی سر و پا سروپایی اگرت هست در آن پا نگذار
باز کن این قفس و پاره کن این دام ز پای پر زنان پرده دران رو به دیار دلدار
بنابراین:
اگر تزکیه گفته شده است، دنبالش تعلیم گفته شده است، برای این است که نفوس تا تزکیه نشوند، نمی توانند برسند. گوش انسان یک چیزی می شنود، گاهی هم عقل انسان درک می کند، برهان هم بر آن اقامه می کند، مسائل عرفانی را هم در کنارش می گنجاند. لکن آنی را که دل باید بیابد، آن کار مشکل است که چطور بیابد. ما چطور آرمان های توحید را، آرمان های عرفانی را که انبیا برای آن مبعوث شده بودند، ما چطور آن ها را بیابیم و در قلب ما وارد بشود، بعد هم در شهود ما وارد بشود.
دل که آشفتۀ روی تو نباشد دل نیست آن که دیوانۀ خال تو نشد عاقل نیست
مستی عاشق دلباخته از بادۀ توست بجز این مستیم از عمر دگر حاصل نیست
نمی توان عشق را خواست اما عقل را نه؛ عشق بی عقل، عشق با جهل و حمق است؛ و این اگر چه مطبوع طبع برخی حاکمان و سیاست مداران و مبلغان است، با سیرۀ نظری و عملی امام رحمه الله هماهنگ نیست. عرفان و سیاست دو مقولۀ خواستنی است؛ اما سیاست توأم با عقل و نقد و مدیریت علمی و عرفان توأم با حقیقت گرایی و حق طلبی؛
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 85
و هر کدام در جایگاه و قلمرو خویش.
سرنوشت مردم و درج مصالح آنان در ضمن مدیریت اجتماعی، ساز و کاری است که به طور مستقیم به عنصر عقل و عقلانیت و خردمندی وابسته است. هر چه اندیشۀ عرفانی از عقل فراتر می رود، سیاست بدان بیش تر وامدار می گردد. سازماندهی، محاسبه، رهبری، اداره و کنترل شاخص ها و برنامه ریزی میوه های علم و خردند. در اندیشۀ امام رحمه الله سیاست و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها از این قبیل، چیزهایی نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی کهنه شود.
امام خمینی رحمه الله در جمع دو جلوۀ متضاد و معما نمای فردی و جمعی به گونه ای عمل می کند که گویا در حوزۀ یکی از حوزۀ دیگر فارغ و با آن بیگانه است؛ در حالی که در آن حوزۀ دیگر صاحب سبک و مبسوط الید است.
عاشقان روی او را خانه و کاشانه نیست مرغ بال و پر شکسته فکر باغ و لانه نیست
راه علم و عقل با دیوانگی از هم جداست بستۀ این دانه ها و این دام ها دیوانه نیست
در حوزۀ عبودیت و بندگی که حوزه ای کاملاً «فردی» است، تواضع و خشوع وجوه اصلی آن را تشکیل می دهند؛ اما در حوزۀ دیگر که حوزۀ سیاست و تعامل اجتماعی است، نوبت به عزت «جمعی» و غرور ملی می رسد. این دو حوزه ـ بدون آن که یکدیگر را نفی و طرد کنند ـ هر دو در کنار یکدیگر و به عنوان دو مجموعۀ همبند، بخش بزرگی از یک کل متحد و همساز و مرکب دیگر را تشکیل می دهند که ما به زبان ساده آن را «اسلام» می خوانیم.
در این که گوهر عرفان به حق زیبندۀ تارک مدیریت اجتماعی است، شکی نیست؛ چرا که تشکیل حکومت دینی مقدمۀ تربیت اجتماعی انسان کامل است. سخن این جا است که نباید از تئوری های عرفانی محملی برای تحکیم اقتدار و ابزاری جهت باز تولید نظام سلطه ساخت.
قدرت اگر در دست انسان کامل باشد، کمال برای ملت ها ایجاد می کند. اگر قدرت در دست
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 86
انبیا باشد، [در دست ] اولیا باشد باعث می شود که سلامت در جهان تحقق پیدا کند، کمال در جهان تحقق پیدا کند.
سیرۀ اخلاقی، عرفانی و سیاسی ایشان، آموزۀ ترکیب دو مقولۀ بعید العهد اخلاق و سیاست است. صعوبت جمع این دو را پس از انقلاب و در ضمن بازی های قدرت، با روشنی و عینیت بیش تر درک کرده ایم. امام رحمه الله عارفی است که در پی حقیقت است. از این رو، دین را خادم سیاست نمی کند. ایشان از موضع عرفان و دین به سیاست می نگرد. از این رو، غایت اندیشانه از دین مصالحی برای اهداف سیاسی خویش نمی سازد. از سوی دیگر، با آن که آرمان اندیش است، قصۀ عاشقی و معشوقی را با دنیای کارگزاری و مصالح جمعی و مدیریت اجتماعی درنمی آمیزد و از عاشقان و مریدانش ـ در اوج دسترسی و امکان تمام عیار آن ـ عملۀ تعصب و جزمیت و خشونت جاهلانه نمی سازد و به جای آن که دیگران را فدایی خود بخواهد، خویش را فدایی اسلام و حق و حقیقت می خواهد و در نهایت خود را به گونه ای عینی و صمیمی ـ و نه تشریفاتی و تعارفی ـ خادم این ملت مظلوم می شمارد.
آنچه روی داد این بود که انقلاب اسلامی به سرعت ساختارهای حکومتی شاهنشاهی را فرو ریخت و کشور نخستین حکومت دموکراتیک دینی را تجربه کرد. این تحول کمی نبود؛ اما این گام بلند آغازین، به گام دیگری نیز نیاز داشت و آن تحویل اخلاق سلطنتی یا اخلاق ارباب ـ رعیتی به اخلاق دینی و مشارکت جویانه و تجربۀ مردم سالاری توأم با دین داری بود. شاید بتوان اصلی ترین و ریشه دارترین آسیب رفتاری را در نسبت دولت و ملت، همین اخلاق ماهیتاً منتسب به نظام سلطنتی دانست که در بخش های گوناگون زندگی فردی و اجتماعی ما رسوخ کرده است و خود را با آثاری متنوع در اخلاق ترافیکی، وجدان کاری، انضباط اجتماعی و... نشان می دهد.
این که نسبت دولت ـ ملت چه نسبتی است؟ در حقیقت پرسشی شناور در میدان این اخلاق عمومی است. آنچه جامعۀ دینی با انقلاب اسلامی در پی آن بود، الغای رژیم ارباب
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 87
و رعیتی در نظام سیاسی بود که در اندیشۀ دینی بار گران تکلیف را از دوش محکومان بر قامت حاکمان جابه جا می کرد. بنابراین، در این دید نسبت حاکمان به مردم از نسبت ارباب ـ رعیتی به نسبت دولت ـ ملتی و یا خادم ـ ملتی تحویل می یابد.
همۀ گفتار و سیرۀ امام رحمه الله نیز مشحون از آموزه هایی است که به هر بهانه ای می خواهد این نسبت خادم ـ ملتی را بازسازی و نوسازی کند. اکنون ـ در شرایطی که در معرض باز تولید خزندۀ نسبت های پیشین در بخش های متنوع فردی و اجتماعی هستیم ـ مرور دائمی این آموزه ها ـ در بخش فلسفۀ سیاست به یک ضرورت تبدیل شده است؛ آموزه هایی که به دقت بیش تر نیاز دارد:
ما بندگان خدا در هر جا باشیم، باید هر قدر می توانیم به آن ها کمک کنیم و مسأله، مسألۀ امر و نهی و رهبری و غیررهبری نیست؛ اصلاً این ها... مطرح نیست که یکی رهبر باشد و یکی فرمانبردار.
این اصل [توحید] به ما می آموزد که انسان تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت کند، مگر این که اطاعت او اطاعت خدا باشد؛ و بنابراین، هیچ انسانی هم حق ندارد انسان های دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند و ما از این اصل اعتقادی، اصل آزادی بشر را می آموزیم.
من از بیرون آمده ام که خدمت به شما بکنم. من خادم شما هستم، من خادم ملت شما هستم. من آمده ام که بزرگواری شما را حفظ کنم.
رهبر ما آن طفل دوازده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگ تر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید. رهبر همۀ شما و همۀ ما وجود مبارک بقیة الله است.
این سخنان حکایتگر یک روش برگزیده است نه مجموعه ای از تعارفات سیاسی.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 88
در این روش نسبت رهبر با مردم، به لحاظ سیاسی و جمعی، نسبت مردم با خادم خودشان است؛ و نعم الخادم! برای بسیاری از ما که دلداده و دلبستۀ اوییم، چشمان بیمار او را دیده و بیمار شده ایم و به غایت دل ما را ربوده و با خود برده است، باور و تحمل این حقیقت بسیار دشوار است؛ اما به لحاظ سیاست اسلام و برای حفظ حریم و حقوق شهروندان و مصلحت عامۀ مسلمانان ـ چنان که حضرت امام رحمه اللهمی پسندید ـ چاره ای جز پذیرش آن نداریم.
در مجموع می توان گفت جایگاه اندیشۀ امام خمینی رحمه الله در نسبت عرفان و سیاست دارای مختصات و مشخصات ویژه ای است. اگر ویژگی های عرفان اطاعت محض و بی اعتراض شیخ و راهبر و تکیه بر فردیت است و اگر ویژگی های سیاست تکیه بر گسترۀ همگانی و زندگی اجتماعی و عقلانیت و مصالح عمومی است، میانۀ برگزیدۀ امام رحمه الله نه در مرکز ثقل عرفان است و نه در مرکز ثقل سیاست؛ بلکه حداقل دارای دو مرکز ثقل متفاوت ولی همخوان و مکمل است.
به نظر می رسد، امام خمینی رحمه الله هم به عرفان به عنوان راه دسترسی به ملکوت آسمان ها می اندیشد و هم به سیاست به عنوان راه سامان دادن به سازوکارهای جاری این زمین برهوت برای تجمیع اهداف و ابزار و مسیر نیل به تحقق انسان متعالی؛ یعنی همان تحقق مضمون عرفان دینی؛ اما در این شیوه حوزه های عرفان فردی و سیاست جمعی با ابزار و شیوه های خود، هر کدام در سپهر خویش، قواعد خود را دارند و با هم خلط نمی شوند. یعنی دو عرصه با هم جمع می شوند و جمع آن ها مطلوبیت و حتی ضرورت دارد و هر کدام در بخشی از زندگی آدمیان معتبر است. بنابراین، قواعد عرفانی در حوزۀ عرفان و قواعد مدیریت اجتماعی در حوزۀ سیاست معتبر خواهند بود؛ به تعبیر روشن تر، دین اسلامی شیعی یک کل متحد است که شامل زیرمجموعه های مختلف و متعددی چون عقاید، احکام، عرفان، سیاست و اخلاق دینی است. این اجزا به نحو عموم و خصوص من وجه (در موضوع بحث ما) به هم مرتبط بوده، گاه یکدیگر را تغذیه نیز می کنند؛ اما در حوزه هایی بر قواعد خود ویژه مبتنی اند؛ قواعدی که تسری آن ها به حوزه های دیگر موجب مخدوش شدن آن کلیت متحد می گردد.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 89
از این رو، در موضوع مورد بحث ما، یعنی نسبت سیاست و عرفان، هیچ گاه نباید از یکی به عنوان ابزاری برای بی اثر ساختن و تعلیق دیگری برای رسیدن به قدرت یا ثروت و یا هتک حرمت آدمیان سوء استفاده کرد. مردم ولی نعمت حاکم هستند نه سرسپردۀ او و حاکم خادم آن ها است نه اربابشان و چنان که آمد، هدف تحقق معنویت و فضایل اخلاقی و کیفی تر شدن جریان وجودی آدمیان و رشد و فلاح آگاهانه و آزادانۀ فردی و اجتماعی است و سیاست دینی رسیدن به این هدف متعالی را آسان می سازد.
سلوک عرفانی ـ سیاسی امام خمینی رحمه الله این آموزۀ راهبردی را فرا روی ما می نهد که اصول نظام سیاسی اسلام را نباید از منابع و تعالیم عرفانی استخراج کرد و در حوزه های نظر و عمل سیاسی نباید و هرگز نباید بر آن ها تکیه کرد.
سرانجام آن که:
عمری گذشت و راه نبردم به کوی دوست
مجلس تمام گشت و ندیدیم روی دوست
می خوارگان دل شده ساغر گرفته اند
ما را نَمی نصیب نشد از سبوی دوست
گوش من و تو وصف رخ یار نشنود
ورنه جهان ندارد جز گفت و گوی دوست
با عاقلان بگو که رخ یار ظاهر است
کاوش بس است این همه در جست وجوی دوست
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 90
کتاب نامه
قرآن کریم.
1. احیاء علوم الدین، ابوحامد محمد غزالی، بیروت، دارالهادی، 1412 ق.
2. اخلاق خدایان، عبدالکریم سروش، تهران، انتشارات طرح نو، 1380 ش.
3. تفسیر سورۀ حمد، امام خمینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1360 ش.
4. جامع السعادات، محمدمهدی نراقی، تصحیح سیدمحمد کلانتر، بیروت، مؤسسه اعلمی.
5. دیوان امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1374 ش.
6. رسالۀ لقاء الله ، جواد ملکی تبریزی، ترجمه سیداحمد فهری، تهران، انتشارات نهضت زنان مسلمان، 1360 ش.
7. ره عشق، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.
8. شرح چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.
9. شرح دعای سحر، امام خمینی، مؤسسه اطلاعات، 1373 ش.
10. صحیفۀ امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.
11. طلب و اراده، امام خمینی، ترجمه سیداحمد فهری، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1362 ش.
12. علم الیقین فی اصول الدین، ملامحسن فیض کاشانی، قم، انتشارات بیدار، 1358 ش.
13. عیون الحکم و المواعظ، علی بن محمد لیثی واسطی، تحقیق حسین حسنی بیرجندی، انتشارات دارالحدیث، 1376 ش.
14. فصوص الحکم، محیی الدین عربی، تصحیح ابوالعلاء عفیفی، بیروت، دارالکتاب العربی، 1400 ق.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 91
15. قصۀ ارباب معرفت، عبدالکریم سروش، تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، 1375 ش.
16. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367 ش.
17. مثنوی معنوی، جلال الدین محمد مولوی، تصحیح نیکلسون، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1362 ش.
18. مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی و احیای تفکر دینی، جمعی از نویسندگان، مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی، 1377 ش.
19. مجموعه مقالات کنگرۀ امام خمینی و اندیشۀ حکومت اسلامی، جمعی از نویسندگان، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.
20. معرکۀ جهان بینی ها، فرهنگ رجایی، تهران، انتشارات احیاء کتاب، 1373 ش.
21. نهج البلاغه، صبحی صالح، قم، انتشارات هجرت، 1395 ق.
22. ولایت فقیه، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1377 ش.
23. هشت کتاب، سهراب سپهری، تهران، کتابخانه طهوری، 1370 ش.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 92