کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره)

فطرت و اخلاق از منظر امام خمینی رحمه‌الله

‏ ‏

‏ ‏

فطرت و اخلاق از منظر امام خمینی رحمه الله

‏ ‏

‏ ‏

دکتر حکیمه دبیران‎[1]‎

‏ ‏

‏«‏فَأقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّٰهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّٰهِ ذٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ

‏وَ لٰکِنَّ اَکْثَرَ النّٰاسِ لاَ یَعْلَمُونَ * مُنِیبِینَ إلَیْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أقِیمُوا الصَّلوٰةَ وَ لاَ تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ *‏

‏مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُم وَ کَانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِمٰا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ‏‏»‏‏.‏‎[2]‎

معنای فطرت

‏در فرهنگ های لغت فطرت به معانی  آفرینش، ابداع و اختراع، خمیره، سرشت،‏‎ ‎‏جبلّت، صفت طبیعی انسان، دین، سنّت، و الجبلّة المتهیّئة لقبول الدّین آمده است.‏‎[3]‎

‏در ‏‏اقرب الموارد‏‏ نیز در معنای فطرت، علاوه برمعانی دین و سنّت، مانند سنن انبیا، چنین‏‎ ‎‏آمده است:‏

الخِلقة التی خلق علیها المولود فی رحم اُمِّه، و الجبلَّة المُهیَّأة لقبول الدین، و فی الکلّیات:‎ ‎الفطرة هی الصفة التی یتّصف بها کلّ موجودٍ فی أوّل زمان خلقته. ج، فِطَر وَ الابتداع و‎ ‎الاختراع.‎[4]‎

‏و در جلد سوم که تکملۀ آن است، توضیح دیگری بر آن افزوده اند:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 291
افْتَطر فِطْرتُه: ذکره ابنُ منظور فی مادّة شرع، و نصُّ کلامه «یُقال فلانٌ یشترع شرْعتُه (الشّرعة،‎ ‎بالکسر: العادة) و یفْتطرُ فطرتُه و یمتلّ ملّته، کلّ ذلک من شرعة الدّین و فطرته و ملّته».‎[5]‎

‏در ‏‏صحاح‏‏ هست: «الفطرة، بالکسر، الخلقة. و تواند بود که این فطرت مأخوذ باشد از «فَطْر»‏‎ ‎‏به معنای شقّ و پاره نمودن، زیرا که «خلقت» گویی پاره نمودن پردۀ عدم و حجاب غیب است.‏‎[6]‎

‏در ‏‏دائرة المعارف‏‏ فرید وجدی اشاره ای به معنای دین برای فطرت نشده، و فقط چنین‏‎ ‎‏آمده است:‏

(الفِطرة) الخِلقة الّتی خُلق علیها الإنسان. جمعها فِطَر.‎[7]‎

‏کلمۀ فطرت، بر وزن فعلت، به معنای نوعی از خلقت است و فِطرة اللّٰه، به صدای بالا خوانده‏‎ ‎‏می شود، چون در مقام واداری شنونده است، و چنین معنا می دهد که «جان تو و جان فطرت»‏‎ ‎‏و بنابراین در جملۀ مزبور اشاره است به این که این دینی که گفتیم واجب است برای او اقامۀ‏‎ ‎‏وجه کنی، همان دینی است که خلقت بدان دعوت، و فطرت الهیّه به سویش هدایت می کند.‏‎[8]‎

‏...معرفت ربوبیّت نیز فطرت همه است. چنانکه گفت باری تعالی: ‏‏«‏وَ لَئِنْ سَألْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ‎ ‎السَّمَوَاتِ وَالْأرْضَ... لَیَقُولُنَّ الله ُ‏»‏‏،‏‎[9]‎‏ وگفت: ‏‏«‏فِطْرَتَ الله ِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا‏»‏‏،‏‎[10]‎‏ وبه برهان‏‎ ‎‏عقلی و تجربت معلوم شده است که این به پیغامبران مخصوص نیست.‏‎[11]‎

اشارۀ اجمالی به نظر علمای دین در چگونگی فطرت

‏مفسّران و پژوهشگران آیات قرآن، ضمن شرح آیۀ سی ام سورۀ روم، هم به معنی‏‎ ‎‏لغوی فطرت اشاره کرده اند و هم با بهره گیری از مفهوم این آیه و آیات بعد و نیز استناد به‏‎ ‎‏احادیث و روایات، نظر خود را در مورد کیفیّت فطرت و ارتباط آن با اخلاق و افعال انسان‏‎ ‎‏بیان کرده اند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 292
‏اگر چه مقصود ما بحث دربارۀ «فطرت و اخلاق» از دیدگاه حضرت امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‎ ‎‏است، ولی نگاهی اجمالی به تفاسیر گوناگون نیز ضروری می نماید، لذا با استناد به تفسیر‏‎ ‎‏المیزان که بی شک از تفاسیر پیشین بهره برده است و همچنین بعضی از تفاسیر روایی و‏‎ ‎‏عرفانی اهل تشیّع و تسنّن، نکاتی مدّنظر قرار می گیرد و سپس به تبیین نظرات عارف‏‎ ‎‏بزرگوار، حضرت امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ پرداخته می شود.‏

‏مرحوم علاّمه طباطبائی بحث مستوفایی در این باب دارد و پس از نقل چند روایت از‏‎ ‎‏حضرت امام جعفر صادق ‏‏علیه السلام‏‏ و امام محمّد باقر ‏‏علیه السلام‏‏ در این که «فطرت، دین حنیف ولایت‏‎ ‎‏است، فطرت دین توحید است و فطرت عبارت است از ‏لا إله إلاّ الله ، محمّدٌ رسول الله ، علیٌّ‎ ‎امیرالمؤمنین ولیّ الله ‏»، نظر خویش را بر مبنای تأیید و تشریح آن می آورد: ‏

‏و معنای این که فرمود فطرت عبارت است از این سه شهادت، این است که هر انسانی‏‎ ‎‏مفطور  بر اعتراف به خدا است، و به این که شریک ندارد، زیرا با وجدان خود در می یابد‏‎ ‎‏که  به  اسبابی احتیاج دارد که آن اسباب نیز سبب می خواهند، و این همان توحید است.‏‎ ‎‏و  نیز  مفطور به اعتراف بر نبوّت نیز هست، زیرا به وجدان خود احساس می کند که‏‎ ‎‏ناقص  است، واین نقص او را نیازمند به دینی کرده که تکمیلش کند، و این همان نبوّت است،‏‎ ‎‏و نیز مفطور به ولایت و اعتراف به آن نیز هست، برای این که به وجدان خود احساس‏‎ ‎‏می کند که اگر بخواهد عمل خود را بر طبق دین تنظیم کند، جز در زیر سایه سرپرستی و‏‎ ‎‏ولایت خدا، نمی تواند، و فاتح این ولایت در اسلام همان علیّ بن ابی طالب ـ صلوات الله ‏‎ ‎‏علیه ـ است.‏‎[12]‎

‏مرحوم صفی در تفسیر ‏‏منظوم عرفانی‏‏ خود با اشاره به آیۀ ‏‏«‏ألَسْتُ بِرَبِّکُمْ‏»‏‎[13]‎‏ خلقت همه را‏‎ ‎‏بر توحید می داند و می فرماید:‏

‏ ‏

‏خلق مفطورند بر دین ألَست‏   ‏که بُدند از روی فطرت حق پرست‏

‏بازشان بر فطرت ار بنهی تمام‏   ‏هست بر توحیدشان میل و مقام‏

‏عقل و دین با هم همانا توأمند‏    ‏خلق از حق، در نهاد آدمند‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 293
‏همچنین با عقل و دین آمد بشر‏    ‏از خدا در فطرت، از روی نظر‏

‏پس شدند از کیش اصلی منحرف‏    ‏عقل ها و کیش ها شد مختلف‏

‏دین فطری دین اسلام است و بس‏   ‏طفره از توحید نبود به هر کس‏

‏چون نماز آمد به توحیدت دلیل‏    ‏ترک آن نبود پسند اندر سبیل‏‎[14]‎

‏ ‏

‏میبدی در نوبت ثانیۀ ‏‏کشف الاسرار‏‏ ضمن تفسیر آیۀ فطرت، حدیث معروف نبوی ‏‏صلی الله علیه و آله‏‎ ‎‏مبنی بر ولادت هر مولودی بر فطرت، را به نقل از ابو هریره چنین می آورد:‏

«کلّ مولود یُولَد علی الفطرة فأبَوَاه یُهَوِّدانه أو یُنَصِّرانه، کما تنتجون البهیمة، هل تجدون‎ ‎فیها مِن جدعاء و حتّی تکونوا أنتم تجدَعُونها»؛‎[15]‎

‏هر که زاده شود، بر فطرت زاده می شود، پس پدر و مادرش او را یهودی یا نصرانی می کنند،‏‎ ‎‏همچنان که وقتی چهارپایی زاده می شود، آیاگوش بریدگی در او مشاهده می کنید؟ و این خود‏‎ ‎‏شما هستید که گوش او را می برید.‏

‏سپس با توجّه به نظر محقّقان شرح آن را می آورد که هر مولودی بر عهد و پیمان‏‎ ‎‏«الست» و اقرار به وحدانیّت پروردگار آفریده می شود، امّا تحت تأثیر عوامل مختلف به‏‎ ‎‏راه های دیگر کشیده می شود و چه بسا با وجود ایمان فطری، به کفر گراید. همچنان که‏‎ ‎‏خداوند می فرماید من بندگان خود را حنیف و حق گرا آفریدم، پس شیاطین آن ها را فریب‏‎ ‎‏دادند واز دینشان برگرداندند:‏

یعنی علی العهد الّذی أخذ الله علیهم بقوله ‏«‏ألَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَیٰ‏»‏ و کلّ مولود فی العالم‎ ‎علی ذلک الإقرار. و هو الحنیفیّة الّتی وقعت الخلقة علیها و إن عبد غیره و لکن لا عبرة‎ ‎بالإیمان الفطریّ فی أحکام الدّنیا و إنّما یعتبر الإیمان الشّرعی المأمور به المُکتسب بالإرادة‎ ‎و الفعل. ألا تری أنّه یقول: «فأبواه یهوّدانه» فهو مع وجود الإیمان الفطریّ فیه محکوم له‎ ‎بحکم أبویه الکافرین. و هذا معنی قوله ‏صلی الله علیه و آله‏‏ : «یقول الله تعالی إنّی خلقت عبادی حنفاء‏‎ ‎‏فاحتالهم الشّیاطین عن دینهم.‏‎[16]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 294
‏حضرت امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ یازدهمین حدیث کتاب ‏‏اربعین‏‏ را به حدیث منقول از زراره در‏‎ ‎‏شرح آیۀ ‏‏«‏فِطْرَتَ الله ِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا‏»‏‎[17]‎‏ اختصاص داده است و می فرماید:‏

‏زراره گوید پرسش کردم از حضرت صادق ‏‏علیه السلام‏‏ از فرمودۀ خدای تعالی... فرمود: خلق کرد‏‎ ‎‏ایشان را همگی بر توحید.‏‎[18]‎

‏و سپس می فرماید:‏

‏بدان که مقصود از فطرت الله ، که خدای تعالی مردم را بر آن مفطور فرموده، حالت و هیأتی‏‎ ‎‏است که خلق را بر آن قرار داده، که از لوازم وجود آن ها و از چیزهایی است که در اصل خلقت‏‎ ‎‏خمیرۀ آن ها بر آن مخمّر شده است. و فطرت های الهی، چنانچه پس از این معلوم شود، از‏‎ ‎‏الطافی است که خدای تعالی به آن اختصاص داده بنی الانسان را از بین جمیع مخلوقات، و‏‎ ‎‏دیگر موجودات یا اصلاً دارای این گونه فطرت هایی که ذکر می شود نیستند، یا ناقصند و حظّ‏‎ ‎‏کمی از آن دارند.‏

‏و باید دانست که گرچه... «فطرت» را تفسیر به «توحید» فرمودند، ولی این از قبیل‏‎ ‎‏بیان  مصداق است، یا تفسیر به اشرف اجزاء شی ء است، چنانچه نوعاً تفاسیر وارده از‏‎ ‎‏اهل  عصمت ـ سلام الله علیهم ـ از این قبیل است... و دلیل آن است که در آیۀ شریفه‏‎ ‎‏«دین» را عبارت از «فطرت الله » دانسته، و دین شامل توحید و دیگر معارف شود. و در‏‎ ‎‏«صحیحۀ» عبدالله بن سنان تفسیر به «اسلام» شده. و در «حسنۀ» زراره تفسیر به‏‎ ‎‏«معرفت» شده. و در حدیث معروف ‏«کلّ مولود یولَد علی الفطرة»‏، در مقابل تهوّد و تنصّر و‏‎ ‎‏تمجّس ذکر شده.‏‎[19]‎

‏با توجّه به نظر امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در مورد شامل بودن تعبیر «دین» بر «توحید» و «معرفت»‏‎ ‎‏که در باب فطرت گفته شده، نگاهی به معانی «دین»، ما را به مقصود اصلی این مقال که‏‎ ‎‏ضرورت ابراز و اظهار صفات حسنه و نیز تخلّق به اخلاق الهی برای حفظ فطرت است،‏‎ ‎‏رهنمون می گردد. ‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 295
معنای دین و دین فطری

‏در ‏‏لغت نامۀ دهخدا‏‏ به نقل از فرهنگ های لغت عربی و فارسی برای «دین» معانی‏‎ ‎‏بسیاری آمده است.از آن جمله: اسلام، کیش، صبغه، طریقت، شریعت، طاعت، جزا و‏‎ ‎‏مکافات، ملت، حساب، قهر و غلبه، خواری، بیماری، سیاست، تدبیر، قضا، رفعت و‏‎ ‎‏سلطان و حکم و ملک، عادت، سیرت، بارانی که در جای خاص پیوسته بارد و عادتش به‏‎ ‎‏همان جا باریدن گردد، حال، توحید، پرهیزکاری، عبادت و تمامت چیزی که بدان پرستش‏‎ ‎‏خدا کرده شود، آمده است.‏

‏علاوه بر این معانی از ‏‏کشّاف اصطلاحات الفنون‏‏ چنین آورده اند:‏

‏دین در اصطلاح، وصفی است الهی که صاحبان خرد را به اختیار خود به سوی رستگاری در‏‎ ‎‏این دنیا و حسن عاقبت در آخرت می کشاند و بدین معنا شامل عقاید و اعمال می گردد.‏

‏در حاشیۀ ‏‏برهان قاطع‏‏ مصحّح مرحوم دکتر معین آمده است که:‏

‏در گات ها و دیگر بخش های اوستا مکرّر کلمۀ «دئنا» آمده. دین در گات ها به معانی مختلف‏‎ ‎‏کیش، خصایص روحی، تشخّص معنوی و وجدان به کار رفته. به معنی اخیر «دین» یکی از‏‎ ‎‏قوای پنج گانۀ باطن انسان است.‏‎[20]‎

به کدام دین در آیۀ فطرت اشاره می شود؟

‏در تفسیر ‏‏منهج الصادقین‏‏ آمده است که امر «اَقِمْ» به حضرت رسالت موجب امر او است‏‎ ‎‏به امّت، یعنی باید که همۀ بندگان بر دین اسلام ثابت قدم شوند. و بر آن استقامت و‏‎ ‎‏مداومت نمایند و به هیچ وجه از آن روی نگردانند.‏

‏«فطرة الله » که به قولی از باب اغراء منصوب است، یعنی ألزموا فطرة الله، (ملازم شوید‏‎ ‎‏خلقت خدای را که دین اسلام است)، یعنی پیروی کنید دین درست و راست را که دین اسلام‏‎ ‎‏است. و یا فطرة، مصدر فعلی است که ما بعد آن دالّ است بر آن، یعنی ‏فَطَرَ الله ُ الفطرةَ الّتی فطر‎ ‎النّاس علیها،‏ (آفرید خدا آفریدن ملّتی، شریعت و دینی که خلق فرموده مردمان را بر آن).‏‎[21]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 296
‏خداوند خطاب به حضرت پیغمبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ می فرماید: ‏‏«‏فَأقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً‏»‏‏؛‏‎[22]‎

‏پس متوجّه گردان روی خود را به جانب دین در حالی که تمایل به آن داری. «الدّینِ» یعنی‏‎ ‎‏دین مورد نظر، دین شناخته شده، دین اسلام، همان دین که می دانی. و ظاهراً لام در‏‎ ‎‏«للدّینِ» لام عهد باشد و در نتیجه مراد به «دین»، دین اسلام خواهد بود.‏‎[23]‎

‏مؤیّد این امر آیات دیگری است که فقط اسلام را دین خدا و شایان پذیرش‏‎ ‎‏برمی شمارد: ‏‏«‏أفَغَیْرَ دِینِ اللّٰهِ یَبْغُونَ‏»‏‏.‏‎[24]‎‏ ‏‏«‏‏وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الإسْلاَمِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ‏‏»‏‏؛‏‎[25]‎‏ ‏‏«‏‏إنَّ الدِّینَ عِنْدَ‏‎ ‎اللّٰهِ الإسْلاَمُ‏»‏‏.‏‎[26]‎‏«‏‏مِلَّةَ أبیکُمْ إبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ‏‏»‏‏.‏‎[27]‎

‏چنانچه مجال بحث دربارۀ معانی اسلام در سطح وسیع و دیگر مشتقّات «سلم» باشد،‏‎ ‎‏نسبت میان فطرت، خلقت، صفات و ویژگی های انسان، امانت الهی، عبادت، تسلیم،‏‎ ‎‏سلامت نفس، دین و اخلاق قابل توجّه خواهد بود. اجمالاً می توان گفت در فرهنگ ها‏‎ ‎‏«اسلام»، هم به معنی نام آخرین دین و هم به معنی گردن نهادن به دین حق و خالص‏‎ ‎‏وبی پیرایه و یک رنگ گشتن با خدا و برای خدا آمده است.‏

‏خداوند شرط پذیرش اعمال و اعطای اجر از جانب خود به پیروان همه ادیان را ایمان‏‎ ‎‏به خدا، ایمان به روز رستاخیز، و عمل صالح برشمرده است.‏‎[28]‎

‏پس دین خدا یکی است و فطری، یعنی خداوند از بدو خلقت بشر او را به تشریف‏‎ ‎‏«‏وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ‏»‏‎[29]‎‏ اشرف مخلوقات و خلیفۀ خود در زمین و شایان تمجید و تکریم از‏‎ ‎‏جانب ملائکه قرار می دهد. لذا متناسب با این خلقت و برازندۀ این فطرت و آفرینش،‏‎ ‎‏دینی شریف، دینی قیّم، فطرت وآیینی شایستۀ این وجود، فرا راهش می گذارد، ذات و‏‎ ‎‏سرشت و فطرت او را شریف، حنیف، حق گرا و متخلّق به خوی الهی می آفریند. سرّ تعالی‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 297
‏و تکامل انسان را در وجودش نهاده، روش و آیینی برای او در نظر می گیرد که همیشه‏‎ ‎‏راهنما و مایۀ تبیین و هدایت او باشد.‏

‏پس از بیان فطری بودن دین و این که سنّت و راه و روش تکامل و تعالی انسان یکی‏‎ ‎‏است و در حقیقت راه و روش و دین و فطرت متناسب با خلقت و آفرینش و فطرت بشر،‏‎ ‎‏همان حق گرایی و دین اسلام است، با توجه به این مهمّ که آفرینش خدا تغییر و تبدیل‏‎ ‎‏نمی پذیرد، ‏‏«‏وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّٰهِ تَبْدِیلاً‏»‏‎[30]‎‏ سنّت و روش متناسب با خلقت و فطرت او که در‏‎ ‎‏نهادش نهاده شده است نیز تغییر نمی پذیرد، یعنی حال که این «خلق» یعنی بشر، اشرف‏‎ ‎‏مخلوقات است، باید روش و سنّت و شریعتی شریف داشته باشد و حتماً برای حفظ‏‎ ‎‏کرامت انسانی همیشه و همه جا بر همین نهج باشد، زیرا از طرفی خداوند می فرماید‏‎ ‎‏روش و سنّت شایستۀ وجود انسان فقط دین قیّم و دین حنیف است و از طرف دیگر‏‎ ‎‏می فرماید خلقت خدا تغییر پذیر نیست، پس دین الهی فقط یکی است، «فطرت الله و‏‎ ‎‏صبغة الله »، تنها راه تعالی و تکامل همیشگی بشر است. مولانا می فرماید:‏

‏صبغة الله چیست؟ رنگ خمّ هو‏   ‏پیسه ها یک رنگ گردد اندر او‏

‏و اگر زنگار نسیان و غفلت از دلها زدوده شود، حقیقت آشکار گردد. حافظ لسان‏‎ ‎‏الغیب فرماید:‏

‏جنگ هفتاد و دو ملّت همه را عذر بنه‏  ‏چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند‏

‏این امر یادآور میثاقی است که پروردگار با همه بندگان خویش بست، به مصداق آیۀ‏‎ ‎‏«‏ألَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَیٰ‏»‏‎[31]‎‏ یعنی به خواست خدا دین و روش متناسب با فطرت خود را‏‎ ‎‏شناختند و با پاسخ «بلی» با آفرینندۀ خود عهد بستند که در صراط مستقیم در بند بندگی‏‎ ‎‏حق باشند و از آن عدول نکنند.‏

‏عهد الست بیاد آریم پیمان دوست بپا داریم‏  ‏گر یار تازه کند پیمان، گویندگان بلی باشیم‏

‏در بیان وجوب اطاعت از امر خالق و لزوم ثابت ماندن بر دین فطری، و به تعبیر دیگر‏‎ ‎‏نگهداری فطرت مرحوم علاّمه طباطبائی می فرماید:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 298
‏جامعۀ انسانی هرگز نمی تواند اجتماعی زندگی کند، مگر دارای اصولی علمی و فروعی و‏‎ ‎‏قوانینی اجتماعی باشد، و آن قوانین را محترم بشمارد و نگهبانی بر آن بگمارد، تا آن قوانین‏‎ ‎‏و فروع را حفظ کند و نگذارد از بین برود.‏‎[32]‎

‏خداوند متعال که کمال مطلق است، می فرماید: بنده من ! تو را به نهجی خلق کردم که‏‎ ‎‏می دانم برنامۀ کار و زندگی تو چگونه باید باشد، برای پرورش روح و جسم تو روش و‏‎ ‎‏دستور و آیین ویژه ای قرار دادم که تو را به کمال معرفت رساند: ‏‏«‏ألَّذِی أعْطَیٰ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ‎ ‎هَدَیٰ‏»‏‏.‏‎[33]‎‏ فطرت و ساخت بدن تو بر اساس هدایت فطری و مقتضی فرمان  ‏‏«‏کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ‎ ‎مَا رَزَقْنَاکُمْ‏»‏‎[34]‎‏ است، یعنی متناسب با خلقت تو خوراک پاک را مقرّر کردم و تو را از خوردن‏‎ ‎‏بعضی چیزها منع کردم، یک ماه از سال را ایّام آرامش و استراحت این بدن و آزمودن‏‎ ‎‏اخلاص تو قرار دادم «‏صوموا تصحّوا‏». اگر بر شیوۀ صحیح رفتار کردی، به سلامت خود‏‎ ‎‏کمک کرده ای، وگرنه گرفتار ملال خواهی شد. همچنین برای امرار معاش تو نیرویی در‏‎ ‎‏وجودت نهادم که به حکم ‏‏«‏لَیْسَ لِلإنْسَانِ إلاَّ مَا سَعَیٰ‏»‏‎[35]‎‏ سراسر روز را به مصداق ‏‏«‏وَ جَعَلْنَا‎ ‎النَّهَارَ مَعَاشاً‏»‏‎[36]‎‏ در کار و کوشش باشی، و شب را مایۀ آرامش و هنگام خواب و استراحت‏‎ ‎‏قرار دادم.‏‏«‏وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِبَاساً وَ النَّوْمَ سُبَاتاً‏»‏‏.‏‎[37]‎‏ همچنین برای پرورش روح تو و‏‎ ‎‏این که عهد و پیمان دیرینمان را به فراموشی نسپاری و در تشخیص راه درست از نادرست‏‎ ‎‏و طیّ طریق به مقتضای فطرت و دین حنیف کوشا باشی، پیغمبری در درون تو به نام‏‎ ‎‏«عقل» قرار دادم.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 299
‏اما در مورد عقل که حضرت علی ‏‏علیه السلام‏‏ از آن به پیغمبر درون تعبیر می فرماید باید گفت‏‎ ‎‏باز متناسب با همان فطرت بشری و دین فطری او است. عقل که از آن به نور تعبیر شده‏‎ ‎‏است وقتی  با هدایت توأم باشد، وقتی منوّر به آیات قرآن بشود نورٌ علی نور است، در‏‎ ‎‏تعریف عقل گفته اند: «‏العقل ما عُبد به الرّحمٰن و اکتُسب به الجِنان‏» عقل آن است که به وسیلۀ‏‎ ‎‏آن خداوند را عبادت کنند و بهشت را به دست آورند، یعنی همان وظیفه ای که فطرت دارد‏‎ ‎‏و همان اثری که دین دارد.‏

‏در حدیث قدسی آمده است که:‏

«لمّا خلق اللّٰه العقل استنطقه، فقال له أقبل فأقبل، ثمّ قال له أدبر فأدبر، ثمّ قال و عزّتی و‎ ‎جلالی ما خلقتُ خلقاً هو أحبّ إلیّ منک، و ما أکملتک إلاّ فیمن اُحِبّ، أما إنّی إیّاک آمُر و إیّاک‎ ‎أنهی و إیّاک اُعاقب و إیّاک اُثیب».‎[38]‎

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در شرح این حدیث در ‏‏مصباح الهدایه‏‏ نکات و دقایقی عرفانی آورده اند‏‎ ‎‏که مناسب بحث فطرت و الطاف الهی در آفرینش انسان است، و به یاری خدا مایۀ کشف‏‎ ‎‏حقیقت گردد:‏

‏این که فرمود «استنطقه»، یعنی او را در آفرینش اوّل با نطق و ادراک آفرید، زیرا علم و ادراک‏‎ ‎‏در مبادی عالیه و مخصوصاً در عقل که نخستین تعیّن است، عین ذات آن ها است. و این‏‎ ‎‏معنا به توجیهی مانند آیۀ شریفۀ‏‏«‏وَ عَلَّمَ آدَمَ الأسْمَاءَ‏»‏‎[39]‎‏است...و این از آن جهت است که‏‎ ‎‏انسان مظهر اسم اعظم الله است. و عقل نیز مظهر علم حق است.‏‎[40]‎

‏اطاعت بی چون و چرای عقل از اوامر الهی، در بدو خلقتش، همانند پیمان ‏‏«‏ألَسْتُ‎ ‎بِرَبِّکُمْ، قَالُوا بَلَیٰ‏»‏‏، حجّت را بر بندگان تمام می کند، یعنی برای بندۀ عاشق، و سالک عاقل‏‎ ‎‏هیچ شکّی نمی ماند که اطاعت و تسلیم در برابر خدای یکتا، صفت فطری و جبلّی عقل‏‎ ‎‏است. یعنی عقل به طور فطری و ذاتی و در حالت سلامت نفس و بی آلایشی، اوامر‏‎ ‎‏پروردگارش را که متناسب با فطرت او است، انجام می دهد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 300
‏همچنین خداوند متعال به مشیّت بالغۀ خویش متناسب با هر زمان و مکان پیامبرانی از‏‎ ‎‏نوع خود بندگان مبعوث فرمود، تا چراغی فرا راه آنان قرار دهند، و از ظلمت جهل‏‎ ‎‏به درآورند، و به حکم ‏‏«‏وَ ذَکِّرْهُمْ بِأیَّامِ الله ‏»‏‎[41]‎‏ هر یوم اللّٰهی، به ویژه یوم الله ألسْت را به‏‎ ‎‏یادشان  بیاورند. ‏

‏اطاعت پیامبران از اوامر الهی همچون اطاعت عقل از عقل آفرین و نشانۀ سلامت‏‎ ‎‏فطرت ایشان است. ذکر صفت فرمان برداری حضرت ابراهیم ‏‏علیه السلام‏‏ و بیان آیۀ ‏‏«‏إذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ‎ ‎أسْلِمْ قالَ أسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ‏»‏‏،‏‎[42]‎‏ مشعِر به همین معنی است و در نتیجه اطاعت و پیروی سایر‏‎ ‎‏بندگان از اوامر پیامبران، نشانۀ سلامت فطرت آن ها است.‏

دین و کمال انسان

‏دین چیزی به غیر از سنّت حیات و راه و روشی  که بر انسان واجب است پیشه کند تا‏‎ ‎‏سعادتمند شود نیست، پس هیچ انسانی هیچ هدف و غایتی ندارد مگر «سعادت»،‏‎ ‎‏همچنان که تمامی انواع مخلوقات به سوی سعادت خود و آن هدفی که ایده آل آن ها است‏‎ ‎‏هدایت فطری شده اند. بنابراین انسان نیز مانند سایر انواع مخلوقات مفطور به فطرتی است‏‎ ‎‏که او را به سوی تکمیل نواقص خود و رفع حوائجش هدایت نموده و آنچه که نافع برای او‏‎ ‎‏است و آنچه برایش ضرر دارد ملهَم کرد و فرمود: ‏‏«‏وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا * فَألْهَمَهَا فُجُورَهَا‎ ‎وَ  تَقْوَاهَا‎[43]‎‏»‏‏.‏‎[44]‎

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ نیز در سی و نهمین حدیثی که نقل و شرح کرده اند، مباحثی در بارۀ‏‎ ‎‏«خیر» و «شر» و کیفیّت اجرای خیر و شر به دست بندگان آورده اند، که اشاره به بعضی‏‎ ‎‏نکات آن به روشن شدن این بحث کمک می کند، نخست به خود حدیث که توسط معاویة‏‎ ‎‏بن وهب از حضرت صادق ‏‏علیه السلام‏‏ نقل شده، نظری می افکنیم:‏

قال سمعتُ أباعبداللّٰه ‏علیه السلام‏‏، یقول: ‏«إنّ ممّا أوحی الله إلی موسی ‏علیه السلام‏‏، و أنزل علیه فی التّوراة:‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 301
أنّی أنا الله ، لا إله إلاّ أنا. خلقتُ الخَلقَ و خلقت الخیر، و أجریته علی یدی مَن اُحِبّ، فطوبی‎ ‎لمن أجریته علی یدیه. و أنا الله لا إله إلاّ أنا. خلقتُ الخلقَ و خلقت الشرّ، و أجریته علی یدی‎ ‎مَن اُریده، فویلٌ لمن أجریته علی یدیه»؛‎[45]‎

‏معاویة بن وهب گفت شنیدم حضرت صادق ‏‏علیه السلام‏‏ می فرمود همانا از آن چیزی که وحی فرمود‏‎ ‎‏خدا به سوی موسیٰ ‏‏علیه السلام‏‏، و فرو فرستاد بر او در تورات این بود که همانا منم خدایی که نیست‏‎ ‎‏خدایی مگر من. آفریدم خلق را و آفریدم خوبی را، و جاری نمودم آن را به دو دست کسی که‏‎ ‎‏دوست دارم، پس خوشا به حال کسی که آن را جاری ساختم بر دو دست او. و منم خدایی که‏‎ ‎‏نیست خدایی مگر من. آفریدم خلق را و آفریدم بدی را، و جاری نمودم به دو دست کسی که‏‎ ‎‏اراده نمودم او را، پس وای بر کسی که اجرا کردم آن را بر دو دست او.‏

‏ایشان پس از شرح واژه های «اِلٰه» و «الله »، با توضیح بیش تری در مورد آفرینش خلق‏‎ ‎‏بر فطرت الهی، شرح و تفسیر بخش آخر آیۀ شریفه، یعنی ‏‏«‏وَ لٰکِنَّ أکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ‏»‏‎[46]‎‏ را‏‎ ‎‏به طور اجمال می آورند. ضمناً اگرچه برخی از مفسّران این ناآگاهی و ندانستن را، نسبت‏‎ ‎‏به ویژگی دین، یعنی قیّم و استوار بودن دین الهی تفسیر کرده اند، نظر حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ این‏‎ ‎‏است که اکثراً نمی دانند که هر مولودی بر دین حنیف آفریده شده، در واقع ایشان‏‎ ‎‏«‏لاَ یَعْلَمُونَ‏»‏‏ را به ناآگاهی اکثر مردم از حقیقت فطرت خود تفسیر و تعبیر می فرماید:‏

‏(عبارتِ) «من معبودم و غیر من معبودی نیست»، یا مبتنی بر آن است که دیگری مستحقّ‏‎ ‎‏آن نیست، گر چه به حسب خطای مردم، معبود واقع شود. یا آن که مبتنی بر قول ارباب‏‎ ‎‏معرفت است که عبادت در هر مظهری عبادت کامل مطلق است و انسان به حسب ‏‏«‏فِطْرَتَ‎ ‎الله ِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا‏»‏‎[47]‎‏ طالب جمیل علی الاطلاق است، گرچه خود محجوب از این‏‎ ‎‏فطرت است و خود را دل بسته به متعیّن و تعیّن گمان می کند. و شاید به حسب مناسبت با‏‎ ‎‏ذیل حدیث که خیر و شر را به خود نسبت داده، مقصود از اله همان مقام الهیّت باشد. و این‏‎ ‎‏اشاره به توحید افعالی است،...‏لا مؤثّر فی الوجود إلاّ الله .‎[48]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 302
‏آن بزرگوار پس از نقل نظر مرحوم مجلسی، و نقد آن و ردّ عقاید اشاعره و معتزله در‏‎ ‎‏باب جبر و تفویض، بر ‏«أمرٌ بین الأمرین»‏ تأکید می فرماید:‏

‏امامیّه و ائمّۀ آن ها در هیچ فعلی از افعال عباد، ارادۀ حق را معزول نمی دانند و امر هیچ چیز را‏‎ ‎‏مفوّض به بندگان نمی دانند.‏‎[49]‎

‏به هر حال امام ‏‏رحمه الله‏‏ با همان فطرت بیدار، همۀ امور را در سایۀ وحدت می نگرد و‏‎ ‎‏می فرماید: ‏

‏...بدان که در علوم عالیه به وضوح پیوسته که نظام وجود در اعلیٰ مرتبه از کمال خیریّت و‏‎ ‎‏اقصیٰ مدارج حسن و جمال است... و آنچه از سنخ کمال و جمال و خیریّت است، از اصل‏‎ ‎‏حقیقت وجود خارج نیست. زیرا که جز آن برای چیز دیگر تحقّقی نیست، و معلوم است‏‎ ‎‏مقابل حقیقت وجود، عدم یا ماهیّت است که هیچ یک به حسب ذات و خودی خود چیزی‏‎ ‎‏نیستند و بهایی ندارند و بطلان صرف یا اعتبار صرف اند. پس کلیّۀ کمالات از پرتو جمال‏‎ ‎‏جمیل علی الاطلاق است.‏فهو جمیلٌ فی ذاته و صفاته و أفعاله.‎[50]‎

رابطۀ اخلاق و فطرت

‏مؤلّف ‏‏جواهر الادب‏‏، ضمن تعریف «ادب» و تقسیم آن به دو نوع طبعی  و کسبی ، به‏‎ ‎‏اخلاق فطری مانند: «کرم» و «حلم» اشاره نموده، چنین گوید:‏

الأدب عبارة عن معرفة ما یحترز به من جمیع أنواع الخطأ، و هو قسمان: طبعیٌ و کسبیٌ.‎ ‎فالطبعیّ ما فطر علیه الإنسان من أخلاق الحسنة و الصفات المحمودة، کالکرم والحلم. و‎ ‎الکسبیّ ما اکتسبه بالدرس و الحفظ و النظر.‎[51]‎

‏یعنی ادب عبارت است از شناخت آن چیزی که مایۀ احتراز انسان از انواع خطایا می شود و‏‎ ‎‏آن بر دو قسم است: «طبعی» و «کسبی». ادب طبعی اخلاق حسنه و صفات نیکویی است‏‎ ‎‏که فطری و ذاتی انسان است؛ مانند «بخشش» و «شکیبایی». و کسبی آن است که با‏‎ ‎‏خواندن و حفظ کردن و دیدن به دست می آورد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 303
‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در شرح حدیث بیست و نهم که مضمون آن وصایای رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏به‏‎ ‎‏امیرالمؤمنین علی ‏‏علیه السلام‏‏است و حاوی ذکر بعضی از خصال نیکوی انسانی، و بیان آداب‏‎ ‎‏نماز، و نتیجۀ تدبّر و تفکّر در قرآن، و ادب حضور، و ورع و صدق و اخلاص است، پس از‏‎ ‎‏تعریف خُلق و ارائۀ نمونه هایی از مکرمت های اخلاقی، برخی از آن ها را طبیعی و بعضی‏‎ ‎‏را کسبی می شمارد که بر اثر عادت و معاشرت حاصل می شود و مداومت بر آن ها موجب‏‎ ‎‏ملکه شدن آن خُلق در نفس می گردد. ‏

‏با توجّه به این که حضرت ختمی مرتبت ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ در پایان این سفارش پر ارزش، بر ارتکاب‏‎ ‎‏به محاسن اخلاقی و اجتناب از مَساوی اخلاقی تأکید فرموده اند، تیمّناً عبارت آخر این‏‎ ‎‏حدیث که گویای شیوۀ حسنۀ امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏در اکثر وصایای ایشان است، آورده می شود:‏

«...و علیک بمحاسن الأخلاق فارتکبها، و مساوی الأخلاق فاجتنبها. فإن لم تفعل، فلا تلومنّ‎ ‎إلاّ نفسک».

‏بدان که «خُلق» عبارت از حالتی است در نفس که انسان را دعوت به عمل می کند بدون رویّه‏‎ ‎‏و فکر. مثلاً کسی که دارای «خُلق سخاوت» است، آن خُلق او را وادار به جود و انفاق کند،‏‎ ‎‏بدون آن که مقدّماتی تشکیل دهد و مرجّحاتی فکر کند، گویی یکی از افعال طبیعیّۀ او است.‏‎ ‎‏و تا نفس به واسطۀ ریاضت و تفکّر وتکرّر به این مقام نرسد،دارای خُلق نشده است و کمال‏‎ ‎‏نفس حاصل نگردیده.‏

‏و علمای اخلاق فرمودند این حالت و خُلق نفس، گاهی در انسان، طبیعی است و راجع به‏‎ ‎‏اصل فطرت و مربوط به مزاج است،چه در جانب خیر و سعادت، یا شرّ و شقاوت، چنانچه‏‎ ‎‏مشهور است بعضی از زمان طفولیّت رو به خیرات و بعضی مایل به شُرورند، بعضی به ادنی‏‎ ‎‏چیزی غضب کنند و با چیز مختصری وحشت کنند و با سبب کوچکی به فزع آیند، و بعضی‏‎ ‎‏به خلاف آنانند. و گاهی این اخلاق نفسانیّه استفاده شود به عادات و معاشرات وتدبّر و تفکّر.‏‎ ‎‏و گاهی ابتدا از روی تفکّر و رویّه حاصل شود تا ملکه گردد. و در این مقام اختلافاتی نمودند‏‎ ‎‏که اشتغال به ذکر و بحث در اطراف آن ها از وظیفۀ این اوراق خارج است، و ما را از مقصد‏‎ ‎‏اصلی باز می دارد.‏‎[52]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 304
‏آنچه قابل توجه است، اشارۀ اجمالی امام ‏‏رحمه الله‏‏ به کلیّات این مباحث، و پرهیز از پرداختن‏‎ ‎‏به جزئیّات آن ها است. ایشان اصلاح جامعه و سوق بشر به سوی سعادت را مقصد اصلی‏‎ ‎‏خویش می دانند، لذا از بیم آن که مبادا تصوّر فطری بودن اخلاق، موجب ناامیدی گرفتاران‏‎ ‎‏سوء خُلق شود و در صدد علاج برنیایند، به صراحت درمان پذیر بودن هر خُلقی را،‏‎ ‎‏اگرچه ملکه شده باشد، بیان می فرمایند:‏

‏باید دانست که مقصود از طبیعی بودن و فطری بودن خُلقی، آن نیست که ذاتی غیر قابل‏‎ ‎‏تغییر است، بلکه جمیع ملکات و اخلاق نفسانیّه، تا نفس در این عالمِ حرکت و تغیّر است و‏‎ ‎‏در تحت تصرّف زمان و تجدّد واقع است، قابل تغییر است. و انسان می تواند جمیع اخلاق‏‎ ‎‏خود را متبدّل به مقابلات آن ها کند.‏‎[53]‎

‏همچنین در فصلی با عنوان «مبادی محاسن اخلاقی و مَساوی آن »، به نظر علمای فنّ‏‎ ‎‏اخلاق که مجموع فضایل نفس را در تحت چهار جنس حکمت، عفّت، شجاعت و‏‎ ‎‏عدالت برشمرده اند، اشاره نموده، می فرماید:‏

‏«حکمت» را فضیلت نفس ناطقۀ ممیّزه دانسته اند، و «شجاعت» را از فضایل نفس غضبیّه، و‏‎ ‎‏«عفّت» را از فضایل نفس شهویّه، و «عدالت» را تعدیل فضایل ثلاث شمرده اند. و سایر‏‎ ‎‏فضایل را به این چهار فضیلت ارجاع کرده اند.‏‎[54]‎

‏امام به همین مختصر بسنده کرده، از وارد شدن به تفصیل و تحدید هر یک از اقسام‏‎ ‎‏این فضایل احتراز نموده و ترجیح داده اند با تبیین اهمّیت مکارم اخلاقی با استناد به‏‎ ‎‏حدیث شریف نبوی ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ که مُشعر به هدف غایی بعثت است، شوق تخلّق به اخلاق الهی‏‎ ‎‏را در سالکان راه و حتّی غافلان ناآگاه ایجاد نمایند. ‏

‏پیامبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏، که مشرّف به خطاب ‏‏«‏وَ إنَّکَ لَعَلَیٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ‏»‏‎[55]‎‏ و بعثتش منّتی بزرگ از‏‎ ‎‏جانب پروردگار بر بندگان است، می فرماید که من برای کامل کردن مکارم اخلاق به‏‎ ‎‏رسالت مبعوث شدم. فرمایش آن حضرت این نکتۀ دقیق را به ذهن متبادر می کند که‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 305
‏فطرت و دین الهی بر اساس اخلاق استوار است و استاد بزرگ اخلاق، امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ نیز‏‎ ‎‏بخشی از شرح حدیث بیست و نهم را که ذکر بعضی از خصال نیکوی انسانی است، به‏‎ ‎‏شرح و توضیح حدیث مذکور و بیان ارزش و اهمّیت مکارم اخلاقی اختصاص داده،‏‎ ‎‏چنین می فرماید:‏

‏به موجب حدیث منقول از رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏: ‏«بُعثت لاُتمّم مکارم الأخلاق»‏ ، غایت بعثت و‏‎ ‎‏نتیجۀ دعوت خاتم الانبیا ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏، اکمال مکارم اخلاق است. و در احادیث شریفه مجملاً و‏‎ ‎‏مفصّلاً به مکارم اخلاق بیش از هر چیز، بعد از معارف، اهمیّت دادند. و ما پس از این بعضی‏‎ ‎‏از آن ها را ذکر می کنیم ان شاءالله . و اهمیّت آن بیش از آن است که ما از عهدۀ حقّ بیان آن‏‎ ‎‏برآییم، این قدر معلوم است که سرمایۀ حیات ابدی آخرت و رأس المال تعیّش آن نشئه‏‎ ‎‏حصول اخلاق کریمه است و اتّصاف به مکارم اخلاق است. و آن بهشتی که به واسطۀ کرائم‏‎ ‎‏اخلاقی به انسان اعطا شود، که بهشت صفات است، هیچ طرف نسبت نیست با بهشتی که‏‎ ‎‏جسمانیِ اعمالی است، و در آن از جمیع نِعَم و لذّات جسمانی، اعظم و احسن آن موجود‏‎ ‎‏است، چنانچه ظلمت ها و وحشت هایی که در اثر اعمال سیّئه برای انسان حاصل شود، بالاتر‏‎ ‎‏از هر عذاب الیمی است. و انسان تا در این عالم است، می تواند خود را از این ظلمت نجات‏‎ ‎‏دهد و به آن انوار برساند.‏‎[56]‎

‏اهتمام امام ‏‏رحمه الله‏‏ بر تزکیۀ نفس و آراسته نمودن خود و دیگران به حلیۀ محاسن و مکارم‏‎ ‎‏اخلاقی در همۀ آثار ارزندۀ ایشان مشهود است. و از نیک مرد با فضیلتی چون او که زبان‏‎ ‎‏امثال من یارای وصف خصال و سجایای او را ندارد، امری طبیعی و بدیهی است.‏

‏ ‏

‏اوست روح الله ، آری زان که خلقی بی شمار‏   ‏از دم قدسیش مسجود همه دنیاستی‏

‏او قفس را در گشوده، کز قفس آیی برون‏   ‏     ‏‏تو بدین خود را فریبی کاین قفس زیباستی‏

‏ ‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در عین امیدواری به رحمت واسعۀ پروردگار ومدّ نظر داشتن کریمۀ‏‎ ‎‏«‏لاَ  تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ الله ِ إنَّ الله َ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً‏»‏‏،‏‎[57]‎‏ زدودن حجاب از فطرت الهی را شرط‏‎ ‎‏عروج به حریم کبریا و صعود به جوار دوست و ورود به ضیافت الله با قدم خود می داند، و‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 306
‏با زبان عرفان و کلامی برخاسته از جان، چنان خالصانه به نفس خویش نهیب می زند که‏‎ ‎‏در گوش جان و دل پند نیوشان مشتاق، خوش می نشیند و آنان را به خود می آورد و به‏‎ ‎‏اندیشه وامی دارد:‏

‏به جای رفع حجب به جمع کتب پرداختم که گویی در کون و مکان خبری نیست جز یک‏‎ ‎‏مشت ورق پاره که به اسم علوم انسانی و معارف الهی و حقایق فلسفی، طالب را که به‏‎ ‎‏«فطرت الله » مفطور است، از مقصد باز داشته و در حجاب اکبر فرو برده، اسفار اربعه با طول‏‎ ‎‏و عرضش از سفر به سوی دوست بازم داشت، نه از فتوحات فتحی حاصل و نه از‏‎ ‎‏فصوص الحکم حکمتی دست داد، چه رسد به غیر آن ها که خود داستان غم انگیز دارد.‏‎[58]‎

‏گاه مخاطب معلوم را در نظر دارند و حتّی به نامش می خوانند، ونصایح پدرانه می‏‎ ‎‏گویند، ولی هر خوانندۀ مشتاقی از آن بهره مند می گردد، بی شک می توان اذعان کرد‏‎ ‎‏فطرت های پاک هم سنخ و هم سخن هستند و گویی از یک مشرب سیراب می شوند. غیر‏‎ ‎‏از اشعار امام که طبعاً ترجمان دل پر نور ایشان است، نامه های عرفانی از این قبیل است،‏‎ ‎‏خطاب دخترم! و یا پسرم! که منحصر و محدود به یک تن نیست، خطاب به همگان است‏‎ ‎‏چون مناسب فطرت است: ‏

‏دخترم مغرور به رحمت مباش که غفلت از دوست کنی، و مأیوس مباش که خسر الدّنیا‏‎ ‎‏والآخره شوی.‏‎[59]‎

‏پسرم! چه خوب است به خود تلقین کنی و به باور خود بیاوری یک واقعیّت را که مدح‏‎ ‎‏مدّاحان و ثنای ثناجویان چه بسا که انسان را به هلاکت برساند و از تهذیب دور و‏‎ ‎‏دورتر  سازد.‏‎[60]‎

‏و به مناسبت حال از قرآن کریم یا از احادیث یا از ادعیه نکاتی اخلاقی و دقایقی‏‎ ‎‏عرفانی می آورد. آنچه در بخش اعظم آثار حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ جلب نظر می کند، کوشش‏‎ ‎‏ایشان در بیدار کردن «وجدان» مخاطب است، محاسبۀ نفس، تصفیۀ باطن، زدودن زنگار‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 307
‏غفلت، نفاق، دورویی، شرک و کفر از آینۀ دل از جمله نصایح پدرانه و مشفقانۀ ایشان‏‎ ‎‏است. تعبیر و تفسیر دقیق و لطیفی که از «امانت الهی» به عنوان فطرت، و نیز وصف فطرت‏‎ ‎‏به «نور» و ارادۀ «ایمان» از آن، هریک نیازمند بحثی مستوفا است، در عبارت گزیدۀ ذیل‏‎ ‎‏هم به نور فطرت که به صورت «امانت الهی» در دل انسان تعبیه شده، اشاره فرموده و هم‏‎ ‎‏از استعداد دریافت انوار الهی برای قلب بی آلایش و پاک سخن می گوید:‏

‏ای عزیز، بیدار شو و غفلت و مستی را از خود دور کن، و در میزان عقل بسنج اعمال خود را‏‎ ‎‏قبل از آن که در آن عالم میزان کنند، و حساب خود را بکش قبل از آن که از تو حساب کشند. و‏‎ ‎‏آینۀ دل را از شرک و نفاق و دورویی پاک کن، و مگذار زنگار شرک و کفر، او(آن) را طوری‏‎ ‎‏بگیرد که به آتش های آن عالم پاک نگردد، نگذار نور فطرت مبدّل به ظلمت کفر شود، نگذار‏‎ ‎‏«‏فِطْرَتَ اللّٰهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا‏»‏‎[61]‎‏ ضایع گردد. این قدر خیانت مکن بر این «امانت الهی»!‏‎ ‎‏پاک کن آینۀ قلب را تا نور جمال حق در او جلوه کند.‏‎[62]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 308

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کتاب نامه

‏قرآن کریم.‏

‏1. ‏‏اخلاق‏‏، بانوی مجتهده امین اصفهانی، نهضت زنان مسلمان، 1360 ش.‏

‏2. ‏‏اقرب الموارد‏‏، الشرتونی اللبنانی، بیروت، 1889 م.‏

‏3. ‏‏بادۀ عشق‏‏، اشعار عارفانۀ امام خمینی و نامه ای عرفانی به خانم فاطمه طباطبائی، مؤسسه‏‎ ‎‏تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1368 ش.‏

‏4. ‏‏برهان قاطع‏‏، محمدحسین خلف تبریزی، تصحیح محمد معین، انتشارات ابن سینا،‏‎ ‎‏1342 ش.‏

‏5. ‏‏جواهر الادب فی ادبیات و انشاء لغة العرب‏‏، سید احمد هاشمی بک، قاهره، مطبعة حجازی،‏‎ ‎‏1367 ش.‏

‏6. ‏‏دائرة المعارف قرن‏‏، محمد فرید وجدی، قاهره، 1921 م.‏

‏7. ‏‏شرح چهل حدیث‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1371 ش.‏

‏8. ‏‏شرح دعای سحر‏‏، امام خمینی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1363 ش.‏

‏9. ‏‏فرهنگ فارسی‏‏، محمد معین، انتشارات امیرکبیر، 1353 ش.‏

‏10. ‏‏الکافی‏‏، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، انتشارات اسلامیه، 1381 ق.‏

‏11. ‏‏کشف الاسرار و عدّة الابرار‏‏، رشید الدین میبدی، انتشارات امیرکبیر، 1361 ش.‏

‏12. ‏‏لغت نامه دهخدا‏‏، علی اکبر دهخدا، مؤسسه لغت نامه دهخدا، 1343 ش.‏

‏13. ‏‏مجمع البیان‏‏، فضل بن حسن طبرسی، صیدا، مطبعة العرفان، 1333 ش.‏

‏14. ‏‏محرم راز‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1369 ش.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 309
‏15. ‏‏مصباح الهدایة الی الخلافة والولایه‏‏، امام خمینی، ترجمه سید احمد فهری، پیام آزادی،‏‎ ‎‏1360 ش.‏

‏16. ‏‏المنجد‏‏، المعلوف الیسوعی، بیروت، 1973 م.‏

‏17. ‏‏المیزان فی تفسیر القرآن‏‏ (ترجمه)، سیدمحمدحسین طباطبائی، انتشارات رجاء،‏‎ ‎‏1376 ش.‏

‏18. ‏‏نقطۀ عطف‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1369 ش.‏

‏ ‏

‏ ‏

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 310

  • ) دانشیار دانشگاه تربیت معلم.
  • ) روم (30): 30 ـ 32.
  • ) ر.ک: لغت نامۀ دهخدا؛ فرهنگ معین؛ المنجد.
  • ) اقرب الموارد، ج 2.
  • ) ذیل اقرب الموارد، ج 3.
  • ) شرح چهل حدیث، ص 179.
  • ) دائرة المعارف، ج 7، ص 311.
  • ) المیزان، ج 16، ص 282.
  • ) عنکبوت (29): 61.
  • ) روم (30): 30.
  • ) کیمیای سعادت، ج 1، ص 31 ـ 32.
  • ) ترجمه المیزان، ج 16، ص 295.
  • ) اعراف (7): 172.
  • ) تفسیر صفی، ج 2، ص 829.
  • ) کشف الاسرار، میبدی، ج 7، ص 451.
  • ) همان.
  • ) روم (30): 30.
  • ) شرح چهل حدیث، ص 179.
  • ) همان، ص 180.
  • ) برهان قاطع، ج 2، ص 916.
  • ) ر.ک: منهج الصادقین.
  • ) روم (30): 30.
  • ) ترجمه المیزان، ج 16، ص 283.
  • ) آل عمران (3): 83.
  • ) آل عمران (3): 85.
  • ) آل عمران (3): 19.
  • ) حج (22): 78.
  • ) بقره (2): 62 و 131.
  • ) اسراء (17): 70.
  • ) احزاب (33): 62.
  • ) اعراف (7): 172.
  • ) ترجمۀ المیزان، ج 16، ص 302. برای روشن تر شدن امر می توان مثالی ساده آورد، یک کارخانۀ بزرگ نمونه ای از ماشین سواری را به بازار عرضه می کند و مطابق ویژگی های آن که خود سازنده می داند چیست برنامۀ کار و دستورالعملی ارائه می نماید، در واقع دارندگان آن کالا بدون هیچ اظهار نظری، تمام قواعد و دستورات سازنده را باید اجرا کنند، دستوراتی که مقدار سوخت و چگونگی استفاده و تعمیر ماشین را بیان می کند. مسلّم است که مصرف کننده باید مطابق این دستورات عمل کند و در غیر این صورت هر گونه افراط وتفریط در اجرای برنامه وحتّی یک غفلت، عملکرد آن را دچار اختلال می کند.
  • ) طه (20): 50.
  • ) طه (20): 81.
  • ) نجم (53): 39.
  • ) نبأ (78): 11.
  • ) فرقان (25): 47.
  • ) کافی، ج 1، باب العقل، ح 1.
  • ) بقره (2): 31.
  • ) مصباح الهدایه، ص 161.
  • ) ابراهیم (14): 5.
  • ) بقره (2): 131.
  • ) شمس (91): 7 ـ 8.
  • ) ترجمه المیزان، ج 16، ص 282.
  • ) شرح چهل حدیث، ص 642.
  • ) روم (30): 30.
  • ) روم (30): 30.
  • ) شرح چهل حدیث، ص 642 ـ 647.
  • ) همان.
  • ) همان.
  • ) جواهر الادب، ج 1، ص 14.
  • ) شرح چهل حدیث، ص 510.
  • ) همان.
  • ) همان.
  • ) قلم (68): 4.
  • ) شرح چهل حدیث، ص 511.
  • ) زمر (39): 53.
  • ) بادۀ عشق، ص 10.
  • ) همان.
  • ) نقطۀ عطف، ص 31.
  • ) روم (30): 30.
  • ) شرح چهل حدیث، ص 41.