کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره)

اخلاق و عرفان غزالی از نگاه امام خمینی رحمه‌الله

‏ ‏

اخلاق و عرفان غزالی از نگاه امام خمینی رحمه الله

‏ ‏

‏ ‏

حجة الاسلام والمسلمین مصطفی جعفرپیشه فرد

پیش گفتار

‏بی گمان، ابو حامد محمد غزالی (450 ـ 505 ه .ق) را باید از معدود عالمان بزرگی‏‎ ‎‏دانست که نه تنها در عصر خود، بلکه در اعصار گوناگون تاریخ، توانسته است زنده بماند‏‎ ‎‏و با توجه به تبحّر و مهارتش در علوم مختلف و ابتکار و خلاقیتش در عرضۀ روش ها و‏‎ ‎‏بینش های نوین، به عنوان عنصری تأثیرگذار بر فکر و اندیشۀ جوامع اسلامی، چهره ای فرا‏‎ ‎‏زمانی کسب کند.‏

‏از عرصه هایی که تأثیر شگرف ابوحامد، بر افکار متفکران و فرزانگان جوامع اسلامی،‏‎ ‎‏کاملاً مشهود است و جایی برای انکار ندارد، عرصۀ اخلاق و تصوّف است. همین تأثیر‏‎ ‎‏ژرف اندیشه اخلاق و تصوّف غزالی است که ضرورت پرداختن به او را هویدا می نماید.‏

‏از آن روز که غزالی در اوج شهرت و شوکت، با داشتن سیصد شاگرد، به بهانۀ مناسک‏‎ ‎‏حج از مدرسۀ نظامیۀ بغداد، کناره کشید (488 ه . ق)‏‎[1]‎‏ و در گوشۀ عزلت، انزوایِ از خلق و‏‎ ‎‏پرداختن به خود را اختیار کرد و ره آورد یک دهه ریاضت و مجاهدت را در کسوت‏‎ ‎‏احیاء علوم الدین‏‏ به نگارش در آورد و به جامعۀ اسلامی عرضه کرد، تاکنون که بیش از 9 قرن‏‎ ‎‏از آن زمان سپری شده، همواره و در طول تاریخ، اندیشۀ او در باب کلام و فقه و سیاست و‏‎ ‎‏به ویژه در اخلاق و عرفان و شیوۀ تهذیب نفسی که در کتاب ‏‏احیاء العلوم‏‏ منعکس شده،‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 183
‏مورد توجه محافل علمی و گفت و شنود محققانه قرار گرفته است.‏

‏تا آن جا که گزافه نیست اگر گفته شود: سخنان و حکایات و مطالب گوناگون ‏‏احیاء‏‎ ‎‏العلوم‏‏، در میان توده های مردم کوچه و بازار نیز رسوخ نموده و سینه به سینه و دهان به‏‎ ‎‏دهان، نَقل محفل انس مردمان شده است. نشانۀ تأثیر عمیق اجتماعی و فرهنگی ‏‏احیاء العلوم‏‎ ‎‏را می توان در مدح و ثناهایی که همواره به سوی آن و نگارندۀ فقیدش گسیل گشته، ـ که‏‎ ‎‏برخی در کتاب ‏‏تعریف الأحیاء بفضائل الإحیاء‏‏ مندرج است ـ مشاهده نمود. در این باب کافی‏‎ ‎‏است بدانیم گروهی از اهل فضل و ادب، ستایش از ‏‏احیاء العلوم‏‏ را به آن جا رسانده اند که آن‏‎ ‎‏را همسان با نعمت های بی شمار الهی قلمداد کرده و گفته اند:‏

فضائل الإحیاء لا تُحصی؛ بل کلّ فضیلة باعتبار حیثیاتها لا تستقصی.‎[2]‎

‏شخصیتی همانند نوری، با نازل منزلۀ وحی الهی قرار دادن ‏‏احیاء العلوم‏‏، در شأن‏‎ ‎‏آن  می گوید:‏

کاد الإحیاء أن یکون قرآناً!‎[3]‎

‏شیخ عبدالله العید روس که از او به «قطب الاولیاء» و «تاج العارفین» یاد شده، گوید:‏

علیکم یا إخوانی بمتابعة الکتاب والسنّة؛ أعنی الشریعة المشروحة فی الکتب الغزالیة.

‏و می افزاید:‏

علیکم بالکتاب و السنّة أوّلاً و آخراً و ظاهراً و باطناً و فکراً و اعتباراً و اعتقاداً. و شرح‎ ‎الکتاب و السنّة، مستوفی فی کتاب ‏إحیاء علوم الدین‏ للإمام حجّة الإسلام الغزالی.

‏او معتقد است:‏

‏ما راهی جز کتاب و سنّت نداریم و شرح آن را می توان از ‏‏احیاء العلوم‏‏ به دست آورد.‏‎ ‎‏احیاء العلوم ‏‏جایگاه نظر الهی و خشنودی پروردگار است و کسی که آن را دوست بدارد و‏‎ ‎‏مطالعه کند و به آن عمل نماید، مستوجب محبت الهی و پیامبر و فرشتگان خواهد بود و‏‎ ‎‏میان شریعت و طریقت و حقیقت، در دنیا و آخرت، جمع کرده و در ملک و ملکوت، دانشمند‏‎ ‎‏گردیده است.‏‎[4]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 184
‏مدح و ثنای از ‏‏احیاء العلوم‏‏ به عنوان شارح کتاب الهی و سنّت نبوی، از سوی‏‎ ‎‏فرهیختگان و اندیشمندان، تا آن جا در میان آحاد مردم نفوذ کرد که ‏‏احیاء العلوم‏‏ غزالی‏‎ ‎‏همچون قرآن کریم، در جایگاه تلاوت و ختم قرار گرفت و حتی عده ای نذر می کردند که‏‎ ‎‏حتماً روزانه بخشی از آن را قرائت کنند.‏‎[5]‎

‏حکایت کرده اند که علی بن حِرزِهِم (559 ق)، فقیه پرآوازۀ مغربی که نفوذ کلمۀ بسیار‏‎ ‎‏خوبی داشت، به شدت انکار ‏‏احیاء العلوم‏‏ غزالی می کرد؛‏‎[6]‎‏ تا جایی که فرمان به جمع آوری‏‎ ‎‏نسخه های ‏‏احیاء العلوم‏‏ و آتش زدن آن ها داد. شب جمعه ای که قرار بود فردای آن،‏‎ ‎‏احیاء العلوم‏‏ در شعله های آتش سوزانیده شود، فقیه مغربی پیامبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ را در عالم رؤیا‏‎ ‎‏مشاهده نمود، در حالی که ابو بکر و عمر در کنار او و غزالی در برابر ایشان ایستاده بودند.‏‎ ‎‏هنگامی که فقیه مغربی به سوی رسول خدا ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ روی نمود، غزالی لب به شکایت از وی‏‎ ‎‏گشود و امر داوری میان خود و ابن حِرزِهِم را به ایشان واگذار نمود. پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ برای‏‎ ‎‏داوری، ‏‏احیاء العلوم‏‏ را گرفت و پس از مطالعۀ ورق به ورق آن از ابتدا تا انتها، فرمود: «و الله ‏‎ ‎‏إنّ هذا لشیء حسن»؛ به خدا سوگند، کتاب نیکویی است. سپس ابوبکر و عمر نیز آن را‏‎ ‎‏نگاه کردند و ستودند. «فأمر النبی ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ بتجرید الفقیه علی بن حِرزِهِم عن القمیص، و أن‏‎ ‎‏یضرب و یحدّ، حدّ المفتری. فجرّد و ضرب»؛ سپس پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ فرمان داد فقیه مغربی را‏‎ ‎‏عریان کنند و بر او حدّ افترا جاری نمایند. وقتی پنج ضربه تازیانه بر بدن برهنۀ او نواخته‏‎ ‎‏شد، ابوبکر از او شفاعت کرد و گفت: یا رسول الله ! شاید این فقیه بر اثر خطای در اجتهاد و‏‎ ‎‏استنباط، ‏‏احیاء العلوم‏‏ را منکر بوده است. پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ نیز از خطای او درگذشت.‏

‏شگفت آن که اِبْنِ حِرزِهِم بیدار شد، در حالی که آثار تازیانه و درد آن را بر پشت‏‎ ‎‏خود  احساس می کرد! پس از این حادثه، به اصحابش جریان را اطلاع داد و به درگاه‏‎ ‎‏الهی  استغفار کرد؛ اما «بقی مدّة طویلة متألّماً من أثر السیاط»؛ مدت ها از درد تازیانه،‏‎ ‎‏در  ناراحتی به سر می برد، تا آن که در رؤیایی، پیامبر دست خود را بر پشت او کشید و‏‎ ‎‏از  این رنج، رهایی یافت. او تا آخر عمر، همواره ‏‏احیاء العلوم‏‏ را مطالعه می کرد و از‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 185
‏اکابر  علم  باطن و ظاهر شد.‏‎[7]‎

‏ثناگویی از ابوحامد غزالی و کتاب شهیرش، اختصاص به اعصار پیشین ندارد و‏‎ ‎‏تأثیرگذاری غزالی را بر فکر و اندیشۀ جوامع اسلامی، به ویژه بر خواص و فرهیختگان،‏‎ ‎‏نمی توان تنها به جوامع اهل سنّت محدود دانست؛ در میان شیعیان و در عصر حاضر نیز‏‎ ‎‏بینش و روش غزالی، شیدایان و والهانی دارد و دلدادگانی را مجذوب خود نموده است.‏‎ ‎‏یکی از نویسندگان معاصر، قصۀ شیدایی خود به غزالی را پس از خواندن کتاب‏‎ ‎‏محجّة البیضاء‏‏ فیض کاشانی چنین بازگو می کند:‏

‏نمی دانستم که در سرّسرّ با غزالی پیمان می بندم و از دهلیز ‏‏محجّه‏‏ پا به سلطان سرای ‏‏احیاء‏‎ ‎‏می گذارم؛ و چنین بود که نگاه نجیب غزالی، آرام آرام، از پنجرۀ کتاب فیض در چشم من‏‎ ‎‏تابید و کوثر گوارایی که از کوهسار وجود او می جوشید، در من تراوید و گذار من به دار السعاده‏‎ ‎‏احیاء العلوم‏‏ افتاد.‏‎[8]‎

‏شگفتا! که در امر ابوحامد غزالی و اثر برجسته اش ‏‏احیاء العلوم‏‏، مطلب به این همه مدح و‏‎ ‎‏ثنا پایان نمی پذیرد؛ چرا که منتقدان غزالی نیز در تاریخ اندیشۀ مسلمانان، هم در میان‏‎ ‎‏عالمان سنّی و هم در میان عالمان شیعی، فراوان بوده اند. منتقدان غزالی را تنها حکیمان و‏‎ ‎‏فیلسوفان اسلامی تشکیل نمی دهند، که در پاسخ کتاب ‏‏تهافت الفلاسفۀ‏‏ غزالی لب به حرف‏‎ ‎‏و سخن گشوده باشند؛ بیش ترین حجم نقد و اعتراض بر بینش و روش غزالی را از سوی‏‎ ‎‏متفکران مسلمانی می بینیم که اثر شاخص غزالی، یعنی ‏‏احیاء العلوم‏‏ را به نقد کشیده و در‏‎ ‎‏ترازوی فکر و نظر، به آن با چشم تردید نگریسته و یا آن را انکار کرده اند.‏

‏ابن جَوزی (511 ـ 597 ق) مورّخ، واعظ، مفسر و فقیه حنبلی، یکی از این منتقدان‏‎ ‎‏است؛ وی که تنها شش سال پس از مرگ غزالی متولد شده، با آن که مقام علمی و برخی‏‎ ‎‏کتب غزالی را ستوده، او را به سبب برخی از محتویات کتاب ‏‏الاحیاء فی علوم الدین ‏‏به باد‏‎ ‎‏انتقاد گرفته و معتقد است:‏

أخذ فی تصنیف کتاب‏ الإحیاء‏ فی القدس، ثمّ أتمّه بدمشق؛ إلاّ أنّه وضعه علی مذهب الصوفیة‎ ‎و ترک فیه قانون الفقه.


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 186
‏ابو حامد کتاب ‏‏احیاء‏‏ را در بیت المقدس شروع و در دمشق به پایان برده است؛ ولی در آن،‏‎ ‎‏قانون فقه را رها ساخته و کتابش را بر وفق مذهب صوفیه نگاشته است.‏

‏او در کتابی با نام ‏‏إعلام الأحیاء بأغلاط الإحیاء‏‏، اغلاط غزالی را گردآوری کرده و در کتاب‏‎ ‎‏دیگر خود با نام ‏‏تلبیس ابلیس‏‏ به برخی از آن ها اشاره می کند. وی در ‏‏المنتظم‏‏ ـ که کتاب دیگر‏‎ ‎‏او است ـ می گوید:‏

‏احادیث مجعول و غیر صحیح در ‏‏الاحیاء‏‏، بسیار آمده. و سبب آن، کم اطلاعی مؤلف آن از‏‎ ‎‏نقل حدیث است.‏

‏ابن جوزی در جای جای آثار دیگرش نیز ابوحامد را سرزنش کرده است.‏‎[9]‎‏ نقش‏‎ ‎‏ابن جوزی آن بود که خطاهای فاحش علمی غزالی و اغلاط ‏‏احیاء العلوم‏‏ را نشان دهد.‏

‏کم تر از پنج قرن پس از ابن جوزی، عالم فرزانۀ شیعی، ملاّ محسن فیض کاشانی‏‎ ‎‏(م  1091 ق) کار ابن جوزی را به وسیلۀ تهذیب ‏‏احیاء العلوم‏‏ از اغلاط، تکمیل کرد. او هدف‏‎ ‎‏از نگارش اثر گران سنگ خود ‏‏المحجّة البیضاء فی تهذیب الاحیاء‏‏ را چنین شرح می دهد:‏

إنّ أبا حامد لمّا کان حین تصنیفه عامّی المذهب و لم یتشیّع بعد‎[10]‎‏... کان قد فاته بیان رکن‏‎ ‎عظیم من الإیمان و هو معرفة الأئمة المعصومین الذین جائت الوصیة بالتمسّک بهم و بالقرآن،‎ ‎من سیّد الإنس و الجانّ، ـ صلوات الله علیه و علیهم ـ و کان کثیر من مطالبه ـ خصوصاً فی فنّ‎ ‎العبادات منها ـ مبتنیاً علی اُصول عامّیة فاسدة و مبتدعات لأهل الأهواء کاسدة؛ و کان أکثر‎ ‎الأخبار المرویّة فیه مسندة عن المشهورین بالکذب و الإفتراء علی الله و رسوله ‏صلی الله علیه و آله‏‏ ممّن‏‎ ‎‏لا  وثوق بأقوالهم، مع وجود ما یطابق العقل منها و الدین فی أحادیثنا المرویّة عن أهل‏‎ ‎‏العصمة و الطهارة و أهل بیت الوحی و السفارة ـ  صلوات الله علیهم أجمعین ـ ببیان أحسن‏‎ ‎‏و  طریق أتقن؛ و کان فیه من الحکایات العجیبة و القصص المرویّة عن الصوفیة ما لا یتلقّاه‏‎ ‎‏أکثر العقلاء بالقبول، لتبعّدها عن ظواهر العقول، مع قلّة فائدتها و نزارة عائدتها... إلی غیر‏‎ ‎‏ذلک  من الاُمور...‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 187
فرأیت أن اُهذّبه تهذیباً یزیل عنه ما فیه من الوصمة و العیب.‎[11]‎

‏بدین ترتیب، عوامل متعددی ـ از جمله، ایمان نداشتن به امامان معصوم ‏‏علیهم السلام‏‏، تکیه به‏‎ ‎‏اصول و قواعد ناصواب، نقل روایات ضعیف با وجود روایات متقن اهل بیت ‏‏علیهم السلام‏‏، و بیان‏‎ ‎‏حکایات و قصه های عجیب از صوفیه، فیض را وادار به تهذیب ‏‏احیاء العلوم ‏‏کرد.‏

‏مؤلّف کتاب علمی ـ تحقیقی و پرارزش ‏‏الغدیر فی الکتاب و السنّة و الأدب‏‏، علامه شیخ‏‎ ‎‏عبدالحسین امینی (م 1349 ش) از دیگر منتقدان مهم دیدگاه های غزالی، به ویژه در‏‎ ‎‏احیاء  العلوم‏‏ است. نام برده برای نشان دادن غلوّ فاحش و قصه های خرافیه ای که در میان‏‎ ‎‏اندیشمندان اهل سنّت رواج دارد، بابی می گشاید به عنوان: «الغلوّ الفاحش أو قصص‏‎ ‎‏خرافه» در شماره های 62 ـ 64 این باب، به ذکر زیاده گویی هایی که دربارۀ غزالی و کتاب‏‎ ‎‏او گفته شده و قصه های خرافیه ای که در کتاب ‏‏احیاء العلوم‏‏ است، اشاره می کند. از جمله‏‎ ‎‏این که ابوحامد، همچون موسی کلیم الله است؛ «الله یکلّم أبا حامد الغزالی» یا این که در قبر،‏‎ ‎‏دست او در دست پیامبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏قرار گرفت؛ «ید الغزالی فی ید سیّد المرسلین».‏‎[12]‎

‏در زمان معاصر، امام خمینی (م 1368 ش) را می توان یکی از منتقدان جدّی ابوحامد‏‎ ‎‏غزالی به شمار آورد. شخصیتِ ذو وجوه معمار بزرگ انقلاب اسلامی چنان نبود که در‏‎ ‎‏بُعدی خاص چون فقاهت، سیاست، حکمت و یا بُعدی دیگر خلاصه شود. امام ابعادی‏‎ ‎‏متفاوت و گاه متضاد را یک جا، در شخصیتِ متلألئ و پرخیر خود گرد آورده بود. از جمله‏‎ ‎‏عرصه هایی که باید ایشان را صاحب سبک و نظر دانست، وادی اخلاق و عرفان است‏‎ ‎‏(و  برگزاری کنگرۀ اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی، گواه صدق این مدّعا‏‎ ‎‏می تواند باشد) امام اندیشه هایی بدیع و روش هایی نوین در وادی مجاهدت و تهذیب‏‎ ‎‏نفس و سلوک طریق آخرت، به جامعۀ بشری تقدیم نموده است، که باید در محافل انس،‏‎ ‎‏همچون کنگرۀ اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام، پرده از زوایای گوناگون و مبهم این بُعد‏‎ ‎‏از چهرۀ تابناک این عبد صالح الهی برداشته شود. به شهادت آثار متنوّع و گستردۀ‏‎ ‎‏حضرت  امام در وادی اخلاق و عرفان، و گواهی اشعار نغز و غزل های دل نواز او، و‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 188
‏اعتراف همگان ـ حتی منتقدان یا دشمنانش ـ او شخصیتی عرفانی، متخلّق، مهذّب، عاشق‏‎ ‎‏و دل سوخته داشت.‏

‏حتی در گفتار و نوشتار دلدادگان و شیداییان غزالی نیز، این حقیقت، به صورتی کاملاً‏‎ ‎‏شفّاف منعکس است:‏

‏نیازی به گفتار نیست که امام قطعاً تفکر عرفانی داشته اند و قطعاً عارف بوده اند و به خوبی با‏‎ ‎‏اندیشه های عارفان آشنا بوده اند. بیش تر آثار ایشان، غیر از آثار فقهی و اصولی، در زمینۀ‏‎ ‎‏عرفان است.‏‎[13]‎

‏و در ادامه:‏

‏تعلّم ایشان (امام خمینی) نزد مرحوم شاه آبادی و عمری را که در آموختن اندیشه های‏‎ ‎‏عارفان و سلوک بر وفق مسلک آنان داشته اند، در عارف بودن و عرفان شناسی ایشان‏‎ ‎‏تردیدی به جا نمی گذارد.‏

‏اما ایشان یک تفاوت آشکار با گذشتگان داشته اند و آن این که گویی ایشان نشان داده اند که‏‎ ‎‏لازمۀ عارف بودن، اهل عزلت بودن نیست.‏‎[14]‎

‏مطالب بالا گرچه همگی روشن است و جای انکار یا تردیدی در آن نیست؛ ولی‏‎ ‎‏یادآوری آن برای توجه به این نکته است که انتقاد امام از دیدگاه های غزالی و نحوۀ سلوک‏‎ ‎‏عرفانی او، از کدامین آبشخور سرچشمه می گیرد و در چه جایگاهی از علم و تحقیق یا‏‎ ‎‏مشاهده و تجربه قرار دارد.‏

‏در باب غزالی، گرچه از حیث کمیت، مطالبی گسترده و انبوه از امام امّت ‏‏رحمه الله‏‏ به یادگار‏‎ ‎‏نمانده است، ولی همان موارد اندک و کوتاهی که به اظهار نظر و طرح اندیشه های خود‏‎ ‎‏نسبت به شخصیت غزالی و سیره و روش او می پردازد، حاکی از آن است که ایشان نه تنها‏‎ ‎‏به عنوان منتقدی جدّی در برابر ابوحامد غزالی قرار می گیرد، بلکه حساسیتی ویژه نسبت‏‎ ‎‏به فکر و سلوک او ابراز می کند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 189

شخصیت غزالی از نگاه امام خمینی

‏در پی تبعید امام از ایران به نجف، نخستین روزی که امام برای تدریس به حوزۀ علمیۀ‏‎ ‎‏نجف گام می گذارند، در مسجد شیخ انصاری و در جمع کثیری از طلاب و فضلای نجف‏‎ ‎‏به سخنرانی مبسوطی پیرامون موضوعات گوناگون سیاسی و اخلاقی و وظیفۀ عالمان‏‎ ‎‏اسلامی، می پردازند (23 / 8 / 1344 ش). در بخشی از آن خطابۀ مهم، ضمن آن که به‏‎ ‎‏اهمیت تهذیب نفس برای طلاب اشاره می کنند، عمق نظر خود را نسبت به شخصیت‏‎ ‎‏عرفانی ابوحامد غزالی چنین ابراز می کنند:‏

‏مهذّب کنید خودتان را؛ مهذّب بشوید به آداب الله ؛ به سنن الله . اگر چنانچه این نباشد، علم‏‎ ‎‏اثری ندارد. آن نوری که خدای تبارک و تعالی ‏«یقذفه فی قلب من یشاء»‏ اگر مهذّب نباشد‏‎ ‎‏«قذف» نخواهد شد. یک فنّی است؛ یک فنّی است آن علمی که نورانیت می آورد و نور است‏‎ ‎‏و خدای تبارک و تعالی آن را عنایت می فرماید؛ آن به هر قلبی عنایت نمی شود؛ هر قلبی‏‎ ‎‏لایق آن نیست. تا مهذّب نباشد، تا خودش را خالی نکند از اخلاق زشت، خالی نکند از‏‎ ‎‏اعمال زشت، تا متوجه به خدا نباشد و تمام قلب را به او تسلیم نکند، خدای تبارک و تعالی‏‎ ‎‏«قذف» نمی فرماید. گزاف نیست این مطلب؛ این طور نیست که خیر، من دقایق علوم را‏‎ ‎‏می دانم؛ خیر، خیلی ها دقایق علوم را ‏‏[‏‏می دانستند‏‏]‏‏. «غزالی» هم خیلی خوب می دانست «ابو‏‎ ‎‏حنیفه» هم خوب می دانست؛ خیلی ها می دانستند؛ خیلی از اشخاص هستند که دقایق علوم‏‎ ‎‏را از همه بهتر می دانند؛ و آن نوری که خدای تبارک و تعالی به آن ها عنایت باید بکند،‏‎ ‎‏نمی فرماید؛ این تهذیب می خواهد.‏‎[15]‎

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ در گفتار بالا آشکارا نشان می دهد که به کلی منکر مقامات عرفانی و‏‎ ‎‏مکاشفات و تهذیب نفس غزالی است و لذا او را به عنوان عنصری مَثَل زدنی از نظر علمی‏‎ ‎‏که در وادی نورانیت و جهاد با نفس، طرفی نبسته و پردۀ ظلمتی را ندریده، یاد می کند.‏

‏در نوشتاری دیگر، امام راحل پس از آن که نظر غزالی را در مورد اخروی بودن علم‏‎ ‎‏فقه مردود می شمرند، معتقدند:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 190
‏منشأ داوری غزالی نسبت به فقه، حبّ نفس و حبّ به آن چیزی است که به خیال خودش‏‎ ‎‏اهل او است؛ یعنی علم اخلاق به معنای متعارف رسمی. از این جهت از سایر علوم، حتی‏‎ ‎‏علوم عقلیه، تکذیب کرده است.‏‎[16]‎

‏با تأمل در این واقعیت که تحلیل بالا از سوی شخصیتی ابراز گردیده که با اخلاق و‏‎ ‎‏عرفان و مبانی آن آشنایی کامل دارد و منتقد بالا کسی نیست که بر اثر عدم مهارت و‏‎ ‎‏تخصص، یا اهل سلوک و تهذیب نبودن، دربارۀ غزالی چنین کند و پرشتاب سخن بگوید،‏‎ ‎‏این پرسش در ذهن خلجان می کند که سرّ مطلب را در کجا باید جست و جو کرد؟ این‏‎ ‎‏تناقض و تهافت ریشه در کجا دارد که عده ای غزالی را کلیم الله شمرده و سخن او را شرح‏‎ ‎‏کتاب و سنّت و تالی تلو وحی دانستند، و شخصیتی چون امام راحل ‏‏رحمه الله‏‏این گونه لب به‏‎ ‎‏انتقاد از او می گشاید؟‏

‏برای راز گشودن از این مشکل، باید نگاهی افکند به شاهکار غزالی و اثر نامی او،‏‎ ‎‏احیاء  علوم الدین.‏

‏این کتاب، محصول یک عمر تحصیل و تدریس و تحقیق و تهذیب و ریاضت نفس‏‎ ‎‏غزالی است. آن گاه که وی کرسی تدریس در نظامیۀ بغداد را رها کرد و به خلوت و عزلت‏‎ ‎‏روی آورد، از یک سو به ریاضت و مجاهدت با نفس و کسب تجربۀ عرفانی، و از سویی‏‎ ‎‏به علم و تحقیق و تفکر پرداخت و حاصل این همه را سرمایۀ نگارش ‏‏احیاء علوم الدین‏‏ قرار‏‎ ‎‏داد؛ به این منظور که علوم دین را از بدعت ها و کژی ها و غبارهایی که بر آن نشسته، بپیراید‏‎ ‎‏و آن ها را به صراط صواب نخست برگرداند و مسلمانان را بر علم سلوک باطن و سیر در‏‎ ‎‏اطوار قلب و کشف مکاید شیطان و تطهیر نفس از رذایل و علم طریق آخرت واقف کند.‏

‏هدف از نگارش ‏‏احیاء علوم الدین‏‏ آن بود که غزالی می دید از عالمان راستین و وارثان‏‎ ‎‏پیامبران، کسی نمانده و اکثر عالمان دینی، گرفتار فریب شیطان شده اند و این‏‎ ‎‏فریب خوردگان، چنین به مردم وانمود کرده اند که گویی علم، چیزی جز فتاوای قضایی‏‎ ‎‏برای فصل خصومت، یا جدل و مناظره برای کوفتن خصم، یا سخنان زیبا و میان تهی‏‎ ‎‏واعظان برای شکار دل مردمان، نیست. اما علم طریق آخرت و صالحان سلف ـ که‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 191
‏خداوند آن را فقه و حکمت و علم و ضیاء و نور و هدایت و رشد می خواند ـ در میان‏‎ ‎‏خلق، مهجور مانده و به فراموشی سپرده شده است:‏

و لقد خیّلوا إلی الخلق أن لاعلم إلاّ فتوی حکومة، تستعین به القضاة علی فصل الخصام عند‎ ‎تهاویش الطغام، أو جدل یتدرع به طالب المباهاة إلی الغلبة و الإفحام، أو سجع مزخرف‎ ‎یتوسّل به الواعظ إلی استدراج العوامّ؛ إذ لم یروا ما سوی هذه الثلاثة مصیدة للحرام و شبکة‎ ‎للحکّام. فأمّا علم طریق الآخرة و ما درج علیه السلف الصالح، ممّا سمّاه الله سبحانه فی کتابه:‎ ‎فقهاً و حکمةً و علماً و ضیاءً و نوراً و هدایةً و رشداً، فقد أصبح من بین الخلق مطویّاً، و صار‎ ‎نسیاً منسیاً.‎[17]‎

کتاب احیاء علوم الدین از نگاه امام خمینی

‏احیاء علوم الدین‏‏ به هدف میراندن بدعت ها و کژی ها و زنده کردن علوم راستین نبوّت و‏‎ ‎‏نمایاندن راه سلوک باطن و کشف مکاید شیطان و تطهیر نفس، به نگارش در آمد.‏

‏اما نخستین پرسش آن است که در این هدف مقدس تا چه اندازه موفق بود؟ آیا‏‎ ‎‏سلوکی را که غزالی در این کتاب پیش روی مشتاقان علوم آخرت قرار می دهد، از کارآیی‏‎ ‎‏و توانایی لازم برخوردار است؟ آیا این شیوۀ تهذیب و ریاضت، قدرت آن را دارد که‏‎ ‎‏انسان را به اخلاق حمیده و شستن اخلاق مذموم و رذایل موفق گرداند؟ آیا بدعت ها و‏‎ ‎‏انحرافات و دام های شیطانی و تلبیسات ابلیسی با تألیف و نشر و عمل به کتاب ‏‏احیاء العلوم‏‎ ‎‏فانی و مضمحل می شوند و حکمت و علم و ضیاء و هدایت و رشد، جوانه می زنند؟‏

‏این ها و پرسش هایی از این قبیل، چالش هایی است که کتاب ‏‏احیاء العلوم‏‏ را به رویارویی‏‎ ‎‏و پاسخ گویی فرا می خواند و پاسخی عالمانه و محققانه و به دور از تعصّب را می طلبد.‏

‏ممکن است پاسخ هایی متفاوت، بلکه متهافت، در جواب پرسش های بالا ارائه شود‏‎ ‎‏(چنان که چنین هم بوده است) ولی آنچه در این بخش مورد توجه است، بیان دیدگاه های‏‎ ‎‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ پیرامون پرسش های بالا است.‏

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ که دیدگاهش نسبت به موقعیت ‏‏احیاء علوم الدین‏‏، در اهداف ترسیم شده بالا‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 192
‏منفی است، در نخستین برگه های کتاب ‏‏«شرح حدیث جنود عقل و جهل»‏‏، ضمن انتقاد از‏‎ ‎‏روش های اخلاقی رایج در متون علم اخلاق، اجمالاً و سربسته داوری خود را در مورد‏‎ ‎‏محتوا و روش کتاب ‏‏احیاء علوم الدین‏‏ چنین ابراز  می کند:‏

‏کتاب ‏‏احیاء العلوم‏‏ که تمام فضلا او را به مدح و ثنا یاد می کنند و او را بدو و ختم علم اخلاق‏‎ ‎‏می پندارند، به نظر نویسنده، در اصلاح اخلاق و قلع مادۀ فساد و تهذیب باطن، کمکی‏‎ ‎‏نمی کند، بلکه کثرت ابحاث اختراعیه و زیادی شُعب علمیه و غیر علمیۀ آن و نقل های‏‎ ‎‏بی فایدۀ راست و دروغ آن، انسان را از مقصد اصلی باز می دارد و از تهذیب و تطهیر اخلاق‏‎ ‎‏عقب می اندازد.‏‎[18]‎

‏به علاوه، از نظر امام ‏‏رحمه الله‏‏ بسیاری از بحث های ‏‏احیاء العلوم‏‏ غزالی مشتمل بر قصص و‏‎ ‎‏حکایات و امثال و وقایعی است که صرف وقت در آن، انسان را از مقصد اصلی‏‎ ‎‏باز  می دارد.‏‎[19]‎

‏مستند سازی نقطه نظرات امام ‏‏رحمه الله‏‏ و پژوهش در مجموعۀ عواملی که موجب ناموفق‏‎ ‎‏شمردن اهداف مورد نظر ‏‏احیاء العلوم ‏‏شده است، نیازمند تحقیقی جامع و گسترده می باشد و‏‎ ‎‏از حوصلۀ یک مقاله بیرون است. به طور فشرده اگر کسی بخواهد محورهای اصلی‏‎ ‎‏اشکالات امام ‏‏رحمه الله‏‏ بر ‏‏احیاء العلوم‏‏ را مرور کند، به دو محور می رسد: یکی نقد افکار و‏‎ ‎‏اندیشه های غزالی و بررسی محتوایی ‏‏احیاء علوم الدین‏‏؛ و دیگری نقد شیوۀ سلوک و روش‏‎ ‎‏عرفانی و اخلاقی غزالی که در ‏‏احیاء العلوم‏‏ منعکس است. آنچه در پی می آید، بررسی‏‎ ‎‏فشردۀ محورهای بالا است.‏

محور اول: بررسی محتوایی احیاء علوم الدین

‏یک محور از نقد امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ به ‏‏احیاء علوم الدین‏‏ را نقد محتوایی تشکیل می دهد.‏‎ ‎‏گذشته از اشکالات علمی خاص و معیّن بر نظرات ابو حامد غزالی در علم شناسی و‏‎ ‎‏تقسیم علوم، و در فقه شناسی ـ که در مجال دیگری باید بررسی شود ـ امام ‏‏رحمه الله‏‏ از نظر‏‎ ‎‏محتوایی، اتهامات بزرگی را متوجه محتوای‏‏ احیاء العلوم ‏‏می کنند و بسیاری از مطالب آن را‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 193
‏به عنوان «مباحث اختراعی و غیر علمی و نقل های بی فایدۀ راست و دروغ» معرفی می کنند.‏

‏واضح است که مستند سازی مدعای امام در این بخش، نیازمند پژوهشی جامع از ابتدا‏‎ ‎‏تا انتهای ‏‏احیاء العلوم‏‏ است، تا مواضعی که موارد اتهامی امام را تأیید می کنند، مشخص شود.‏‎ ‎‏ولی آنچه در این مجال میسور است، نگاهی اجمالی به مباحث ‏‏احیاء العلوم ‏‏و ارائه‏‎ ‎‏سرفصل هایی به عنوان نمونه در این زمینه است، تا آشکار گردد که آنچه مورد توجه امام‏‎ ‎‏قرار گرفته و زبان امام را برای انتقاد باز نگه داشته است، احتمالاً چه مواردی بوده است.‏

‏در همین جا این نکته را هم باید به یاد داشت که نقد محتوایی امام، با قطع نظر از‏‎ ‎‏مباحث مبنایی است که میان ابو حامد غزالی ـ به عنوان یک متکلم اشعری مسلک و یک‏‎ ‎‏فقیه شافعی ـ و امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ ـ به عنوان یک عالم شیعه و فقیه اهل بیت ‏‏علیهم السلام‏‏ ـ می باشد.‏

‏غزالی عالمی است که بر مبنای اشاعره، جبری مذهب است‏‎[20]‎‏ و می گوید: «یجوز علی‏‎ ‎‏الله إیلام الخلق و تکلیف ما لا یطاق».‏‎[21]‎‏ او در بحث امامت، نصّ را برای امامت رد می کند و‏‎ ‎‏فضیلت صحابه را به ترتیب خلافت ایشان می داند و علی ‏‏علیه السلام‏‏ را در مرتبه آخر و حتی پس‏‎ ‎‏از عثمان می نشاند؛ و حتی اختلاف امام علی ‏‏علیه السلام‏‏ و معاویه را از باب تفاوت در اجتهاد ـ و‏‎ ‎‏نه منازعه در امامت ـ وصف می کند؛‏‎[22]‎‏ و در مباحث فقهی نیز فتاوای اهل سنّت و شافعیه را‏‎ ‎‏تأیید می کند، که بسیاری از آن ها مورد تأیید فقه اهل بیت ‏‏علیهم السلام‏‏ نیست و از این جهت، مورد‏‎ ‎‏مناقشۀ مبانی حضرت امام است.‏

‏ولی آنچه از نقد محتوایی امام در این بخش می توان فهمید، نکاتی است که ربطی به‏‎ ‎‏مباحث مبنایی بالا ـ که مورد اختلاف شیعه و سنّی است ـ ندارد. سخن در نکاتی است که‏‎ ‎‏حتی فریاد منتقدان سنّی مذهب غزالی ـ همچون ابن جوزی ـ را بلند کرده است. آنچه در‏‎ ‎‏ذیل می آید، اشاره به برخی سرفصل های اساسی این انتقادات محتوایی است:‏

1. نقل روایات ضعیف و بی اعتبار

‏از چالش های عظیم رویاروی ‏‏احیاء علوم الدین‏‏ ـ چنانچه ابن جوزی هم تأکید می کند ـ‏‎ ‎‏نقل روایات بی شماری است که از نظر علمی حتی به نظر اهل سنّت، هیچ اعتبار و‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 194
‏استنادی  ندارند و تمسک و استناد به آن ها در این حجم عظیم، موجب وهن کتاب و‏‎ ‎‏مؤلف  آن است.‏

‏برای روشن شدن این مطلب ـ که بسیار مهم است و ارکان ‏‏احیاء العلوم‏‏ را به لرزه در‏‎ ‎‏می آورد ـ کافی است نگاهی به کتاب ‏‏المغنی عن حمل الأسفار فی الأسفار فی تخریج ما فی الإحیاء‏‎ ‎‏من الأخبار‏‏ افکنده شود. مؤلف کتاب مزبور، عبد الرحیم بن الحسین العراقی (م 806 ق)‏‎ ‎‏نشان داده که چقدر از روایات ‏‏احیاء العلوم‏‏، روایاتی است که در وصف آن ها می گوید:‏‎ ‎‏«بإسناد ضعیف»، «سند ضعیف»، «لم أظفر له بإسناد»، «أسانیده ضعیفة»، «لم أجد له أصلاً»،‏‎ ‎‏«إنّه منکّرة»، «کان یضع الحدیث»، «فیه انقطاع و جهالة»، «لا أصل له»، «غریب»، «ضعّفه‏‎ ‎‏الجمهور» و غیره.‏‎[23]‎

‏شگفت آن که برخی روایات نقل شده در ‏‏احیاء العلوم‏‏، در هیچ یک از جوامع روایی اهل‏‎ ‎‏سنّت موجود نیست و عبدالرحیم عراقی که کم تر از سه قرن با غزالی فاصلۀ زمانی داشته،‏‎ ‎‏با عبارت «لم أجده» یا «لم أجد له أصلاً» از کنار آن ها عبور می کند. و با توجه به این که‏‎ ‎‏برای علمای اهل سنّت، مشکل تقیّه و فشار حکومت نبوده ـ آن هم در قرن های شش تا نُه‏‎ ‎‏ـ احتمال این که در این فاصلۀ سه قرن مفقود شده باشند، بعید می نماید.‏

‏مثلاً ابوحامد از رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ نقل می کند: ‏

«شرار اُمّتی الذین یأکلون مخّ الحنطة»‎[24]‎

‏بدترین فرد امّت اسلامی آنانند که مغز و میانۀ گندم را می خورند.‏

‏و در ذیل این روایت، مؤلّف ‏‏فی تخریج ما فی الاحیاء من الاخبار‏‏ می نویسد: «لم أجد‏‎ ‎‏له  أصلاً».‏

‏و البته این موارد ـ یعنی روایات بی اصل و ریشه ـ محدود به یک مورد و چند مورد‏‎ ‎‏نیست و حجم زیادی را در بر می گیرد که با افزایش روایات ضعیف و بی سند و مرسل و‏‎ ‎‏مجهول، توده ای عظیم از محتوای ‏‏احیاء علوم الدین‏‏ را پر می کند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 195

2. نقل اسرائیلیات

‏مشکل مهم دیگر محتوایی ‏‏احیاء العلوم‏‏، تکیه بر «اسرائیلیات» برای اثبات وجاهت‏‎ ‎‏اندیشۀ صوفی گرایانه و شیوۀ اخلاقی خود در این زمینه است. «اسرائیلیات» به دسته ای از‏‎ ‎‏روایات و قصص و مفاهیم اشاره دارد که نه در قرآن و احادیث نبوی، بلکه در تعالیم امم‏‎ ‎‏سالفه، به ویژه بنی اسرائیل، ریشه دارند و حاصل جریانی است از داستان سرایی،‏‎ ‎‏اسطوره پردازی و وجوهی دیگر از تعالیم غیر اصیل که به ویژه در سده های نخست‏‎ ‎‏هجری توسط گروهی ـ بیش تر از یهودیان اسلام آورده ـ صورت پذیرفته و به حاشیۀ‏‎ ‎‏آموزش های مسلمانان راه یافته است.‏

‏با آن که پیامبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ از مراجعه به منابع اهل کتاب نهی فرموده بود و در حدیثی از آن‏‎ ‎‏حضرت نقل شده بود که: «از اهل کتاب پرسش نکنید؛ چه آن ها شما را هدایت نمی کنند و‏‎ ‎‏به باطل رهنمون می شوید».‏

‏از شخصیت های مهم و مؤثر در شکل گیری «اسرائیلیات»، یکی کعب الاحبار است.‏

‏مع الأسف، با حمایت دستگاه خلافت، این منابع فکری غیر اصیل، به درون جامعۀ‏‎ ‎‏اسلامی تزریق شد. وی از بزرگان یهود یمن بود که در زمان خلافت ابوبکر به مدینه آمد و‏‎ ‎‏به دین اسلام گروید. کعب که از محتوای کتب یهود آگاه بود، پس از اسلام آوردن، در‏‎ ‎‏برخی محافل مسلمانان، پاسخ گوی پرسش های کنجکاوان بود. در این میان، تعلق خاطر‏‎ ‎‏عمر و به ویژه معاویه به داستان های کعب، تأثیر شایانی به هموار کردن راه، برای تداول‏‎ ‎‏روایات او در میان مسلمانان داشت؛ تا آن جا که گاه به تفسیر آیاتی از قرآن کریم نیز‏‎ ‎‏می پرداخت. آزادی کعب در پردازش داستان های گوناگون بدان جا انجامید که برخی‏‎ ‎‏صحابه ـ چون ابن عباس ـ را به ستوه آورد.‏

‏شخصیت دیگر، عبید بن سربه جُرْهُمی است که بر اخبار پیشینیان آگاهی گسترده ای‏‎ ‎‏داشت؛ از این رو، معاویه او را داستان سرای خویش قرار داد.‏

‏شخصیت دیگر، وهب بن منبّه است که به زبان عبری و سریانی آشنا بود و روایات او‏‎ ‎‏در سطح گسترده ای در سرزمین های مختلف رواج یافت.‏‎[25]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 196
‏با این اوصاف، اسرائیلیات به طور گسترده ای در ‏‏احیاء علوم الدین‏‏ به عنوان منبعی‏‎ ‎‏پذیرفته شده و مورد اعتماد، راه یافته است. ابو حامد در مواردی، با پرهیز از ذکر نام منبع یا‏‎ ‎‏با تعبیر «فی أخبار موسی ‏‏علیه السلام‏‏» یا «فی أخبار داود ‏‏علیه السلام‏‏»‏‎[26]‎‏، به نقل روایات و قصص عجیب و‏‎ ‎‏غریب آن ها می پردازد و در مواردی، با صراحت اعلام می کند: «و فی اسرائیلیات».‏‎[27]‎

‏مثلاً از اسرائیلیات نقل کرده که:‏

‏عابدی که مدت زیادی به عبادت مشغول بود، خانمی را در خواب به عنوان رفیق او در‏‎ ‎‏بهشت به او معرفی کردند. عابد برخاست و به دنبال او گشت. وقتی او را یافت، سه روز او را‏‎ ‎‏مهمان خود کرد؛ ولی دید ـ بر خلاف خودش که اهل شب زنده داری و روزه بود ـ آن خانم،‏‎ ‎‏شب را می خوابد و روز را افطار می کند. از او پرسید: آیا غیر از این روزه خواری و خفتن در‏‎ ‎‏شب، تو خصلت و عمل دیگری داری؟ و آن خانم پس از فکر زیاد گفت: آری، یک خصلت‏‎ ‎‏دارم؛ ‏«إن کنتُ فی شدّة، لم أتمنّ أن أکون فی رخاء؛ و إن کنتُ فی مرض لم أتمنَّ أن أکون فی‎ ‎صحّة؛ و إن کنتُ فی الشمس لم أتمنَّ أن أکون فی الظلّ؛‎[28]‎‏ اگر در شدّت باشم، آرزوی راحتی‏‎ ‎‏ندارم و اگر بیمار شوم، تمنّی سلامتی نمی کنم و اگر در میان تابش خورشید باشم، تمنّی‏‎ ‎‏رفتن به سایه را ندارم.‏

‏و بدین وسیله با نقل چنین حکایاتی در فضیلت رضا، مطالبی را القا می کند که زمینۀ‏‎ ‎‏عزلت و عرفان منفی را در شخص پدید می آورد. اموری که بر اساس منابع دین اسلام،‏‎ ‎‏جای کلام و سخن فراوان دارد و مورد مذمّت و شماتت منابع دینی قرار گرفته است.‏

3. نقل اقوال و سرگذشت صوفیان

‏از دیگر منابع اصلی ‏‏احیاء العلوم‏‏ برای نیل به مقصود، نقل حکایات عجیب و غریب‏‎ ‎‏صوفیان و پاره ای از عبّاد و زهّاد زمانه است. حسن ظن غزالی به صوفیه و تأدّب و التزام به‏‎ ‎‏طریقت ایشان، ‏‏احیاء علوم الدین‏‏ را آکنده از حکایات و اقوال و آراء آنان در باب فقر و زهد و‏‎ ‎‏صبر و توکل و حبّ و رضا و سماع و وجد و ریاضت و کوفتن شهوت، کرده است؛ چندان‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 197
‏که ابن جوزی را واداشت تا غزالی را به «ارزان فروشی فقه به تصوّف» متهم کند.‏‎[29]‎‏ و فیض‏‎ ‎‏را واداشت که وی را به عنوان بدعت گذار و ابداع گر شریعت و ارائه کنندۀ نسخه های‏‎ ‎‏ضلالت و نسخه های مفاسد و مهالکی که «لا ینجو منها من ألف ألف، واحد؛ حتی یک در‏‎ ‎‏میلیون هم امکان رهایی از آن ندارند»‏‎[30]‎‏ معرفی کند.‏

‏ابن جوزی در کتب مختلف خود به پاره ای از این حکایات و آراء خرد ناپسند و بر‏‎ ‎‏خلاف شرع، اشاره می کند و علامه امینی نیز در ‏‏الغدیر‏‏ تعدادی از آن ها را به عنوان‏‎ ‎‏«قصه های خرافیه» آورده است.‏‎[31]‎‏ حکایاتی همچون: دزدیدن لباس از حمام توسط یک‏‎ ‎‏صوفی، اجیر گرفتن یک صوفی فردی را برای شماتت و فحّاشی کردن به او در ملأ عام، بر‏‎ ‎‏سر واژگون ایستادن تا صبح برای عادت به عبادت، در هجوم لشکر زنبوران نشستن و‏‎ ‎‏تحمّل نیش آن ها، ثروت خود را به دریا افکندن، پول تقلّبی مجوسیان را هر روزه گرفتن و‏‎ ‎‏خم به ابرو نیاوردن، خُلق سگانه داشتن در برابر توهین به آدمی، «إنّ الکلب إذا دعی‏‎ ‎‏أجاب؛ و إذا زجر انزجر.»، گرسنه نشستن و به مرگ رضا دادن و دل به هلاکت سپردن، به‏‎ ‎‏رزّاقیت خدا مطمئن بودن و به دنبال کسب نرفتن، در چاه افتادن و کمک نخواستن از‏‎ ‎‏دیگران برای حفظ توکل، داستان های عجیب و دور از باور در باب کم خوردن و نخوردن‏‎ ‎‏در کتاب ‏‏کسر الشهوتین‏‏، مثل این که خوراکی مطبوع خریدن و بر در خانه آویختن و به آن‏‎ ‎‏دست نزدن، در هنگام تهجّد در برابر نسیم سحری نایستادن، سر ظرف آب را نپوشانیدن‏‎ ‎‏برای آن که آب خنک نشود، جامه را نشستن به خاطر عجله در امر آخرت داشتن،‏‎[32]‎‏ و‏‎ ‎‏صدها حکایت از سیرۀ صوفیه و اقوال و آرای ایشان که خواننده را در بهت و حیرت فرو‏‎ ‎‏می برد و او را به جنبه هایی نامتعادل از حیات دنیوی که مرضیّ خدای سبحان نیست و‏‎ ‎‏مورد نقد کتاب و سنّت است، سوق می دهد؛ بدون آن که آن ها را با محک معارف دینی ـ که‏‎ ‎‏میزان برای سلوک اخروی است  ـ بسنجد و سره و ناسرۀ آن را و درصد خلوص و صواب‏‎ ‎‏آن را بیان کند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 198
‏اگر محقق منصفی، به خاطر اهمّیت علم طریق آخرت و تأثیری که در سرنوشت فرد و‏‎ ‎‏جامعه دارد، درصدد پالایش ‏‏احیاء علوم الدین‏‏ ـ به قول فیض کاشانی ‏‏رحمه الله‏‏ ـ‏‎[33]‎‏ از این ترهّات و‏‎ ‎‏بدعت ها و آرای خلاف عقل و شرع صوفیه برآید و اسرائیلیات آن را هم بزداید و در‏‎ ‎‏مرحلۀ سوم، روایات ضعیف و مرسل و بدون سند و بی اصل و ریشۀ آن را هم به کناری‏‎ ‎‏نهد، آشکار خواهد شد که از ‏‏احیاء علوم الدین‏‏ چقدر باقی می ماند و چه اندازه از آن، دارای‏‎ ‎‏ارزش علمی و تحقیقی است؟‏

‏و هنگامی که این حجم عظیم از مطالب فاقد ارزش و اعتبار، در کنار هم قرار گیرد،‏‎ ‎‏می توان فهمید که از نگاه جامعه شناسانه، چنین خرافات و ترهّاتی چه تأثیر عظیم و‏‎ ‎‏شگرفی بر اندیشه و سطح فکری مسلمانان داشته و چگونه با نگرش صوفیانۀ منفی، آن ها‏‎ ‎‏را از صراط مستقیم کتاب و سنّت دور نموده و زمینۀ انحراف و بدبختی و عقب افتادگی و‏‎ ‎‏ذلّت و سلطۀ اجانب و به یغما رفتن منابع ملل مسلمان را فراهم آورده است. در حالی که‏‎ ‎‏اگر مسلمانان به ثقلَیْن ـ کتاب و سنّت ـ تمسک می جستند و به دور از افراط و تفریط در‏‎ ‎‏تهذیب نفس و طریق مجاهدت، بر طبق خطوط کلی این دو منبع مشی می نمودند،‏‎ ‎‏روزگاری غیر از آنچه اکنون دارند، می داشتند.‏

‏در این جا است که روش اخلاقی و سلوک عرفانی امثال امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ با روش غزالی‏‎ ‎‏قابل مقایسه است و چنان که در بخش نقد روش غزالی گفته خواهد شد، خواهیم دید‏‎ ‎‏چگونه شیوۀ عرفانی امام، هم تهذیب و اخلاق و سلوک الی الله را به ارمغان می آورد، و هم‏‎ ‎‏عزّت و سعادت دنیوی و پیشرفت و توسعۀ علمی و قطع ید اجانب از منابع کشورهای‏‎ ‎‏اسلامی را به ملل مسلمان هدیه می نماید، و در یک کلمه، سعادت دارَین را تضمین می کند.‏

4. اندیشه های سست و متناقض

‏سر فصل چهارم از نقد محتوایی حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ به مطالب ‏‏احیاء علوم الدین‏‏، می تواند‏‎ ‎‏ناظر به پاره ای از اندیشه های سست و آرای متناقض ابوحامد باشد. در این مجال به ذکر‏‎ ‎‏نمونه هایی فشرده از این موارد می پردازیم:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 199

نمونۀ اول: علم ستیزی

‏گرچه ابوحامد، با نگاشتن ‏‏احیاء علوم الدین‏‏ در اندیشۀ زنده کردن دانش های دینی بود،‏‎ ‎‏ولی این «احیاء» به قیمت پایمالی و ستیزه گری با علوم تجربی ـ به عنوان علوم دنیوی‏‎ ‎‏بی ارزش ـ تمام شد. او معتقد بود که علم طبیعیات قدیم که از صفات و خواص اجسام و‏‎ ‎‏چگونگی تغییرات و استحالۀ آن ها بحث می کند و امروزه به شاخه های مختلفی چون‏‎ ‎‏فیزیک و شیمی منشعب شده است، علاوه بر آن که بخش هایی از آن نادانی است و بر آن‏‎ ‎‏نام «علم» نهاده اند، مجموعۀ آن هم نیازی بدان نیست:‏

و أمّا علومهم فی الطبیعیات، فلا حاجة إلیها.‎[34]‎

‏و به قول برخی شارحان غزالی:‏

‏این گرایش در رأی غزالی به خوبی به چشم می خورد که در تنظیم معیشت و در جلب نفع و‏‎ ‎‏ضرر، باید به عوامل ساده بسنده کرد و به دنبال کشف عوامل پیچیده نرفت و زندگی را توسّع‏‎ ‎‏و تفنّن نبخشید. منافات این رأی با توسعۀ تکنولوژیک جدید، از آفتاب روشن تر است، حیات‏‎ ‎‏صنعتی البته با زهد و قناعت و توکل، در تعریف غزالی ناسازگار است.‏‎[35]‎

‏ارزیابی آثار و پی آمدهای سوء و خطرناک چنین رأی و نظری که آن را به نام دین و‏‎ ‎‏علم آخرت، به درون جامعه تزریق کنند، چندان دشوار نیست؛ آیا می توان مخفی کرد که‏‎ ‎‏رأی امثال غزالی چه آفات وخیم روانی و اجتماعی برای علم داشت و چه تأثیری در‏‎ ‎‏عقب افتادگی علمی و صنعتی ملل مسلمان پدید آورد؟ و چگونه این اندیشه، جوامع‏‎ ‎‏اسلامی را از ملل دیگر پایین تر کشید و زمینۀ سلطۀ اجانب و پایمالی عزّت و استقلال و‏‎ ‎‏منابع و فرهنگ آنان را پدید آورد؟‏

‏عذری که برای غزالی بر شمرده اند آن است که خود غزالی هم بر آن است که همۀ‏‎ ‎‏مردم، طاقت این احوال را ندارند و بلکه اگر همه متوکل و قانع و زاهد شوند، حیات دنیوی‏‎ ‎‏خلل خواهد پذیرفت و غرض باری از خلقت آدمیان، بر نخواهد آمد؛ لذا توکل جمعی‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 200
‏نادر و معدود، به تدابیر توسعه آفرینان لطمه ای نخواهد زد.‏‎[36]‎

‏ولی آیا این عذر بدتر از گناه نیست؟! آیا می توان بر عواقب سوء آموزش های غزالی در‏‎ ‎‏میان آحاد جامعه، چشم فرو بست و ندید که وقتی افکار غزالی ترویج شود و در هر کوی‏‎ ‎‏و برزنی به عنوان دین، تبلیغ شود، چگونه بستری لازم برای فرهنگ علم ستیزی فراهم‏‎ ‎‏می آورد و جامعۀ اندیشمند و متفکر را به اجتناب از توسعۀ آن دعوت خواهد نمود.‏

‏اما سرّ مطلب که موجب چنین فتاوای علم ستیزانه ای شده، روشن است؛ سرّش آن‏‎ ‎‏است که در مبانی غزالی، تعریف درستی از دنیا و آخرت نشده است؛ او می پنداشته اگر‏‎ ‎‏کسی در صدد توسعه و آبادانی زمین برآید، از سلوک اخروی باز مانده است در حالی که‏‎ ‎‏اگر کسی با دید اولیای واقعی الهی همچون علی بن ابی طالب ‏‏علیه السلام‏‏ به جهان نظاره کند، در‏‎ ‎‏خواهد یافت که می توان زمین را آباد کرد و نخلستان کاشت و قنات حفر نمود و در‏‎ ‎‏اندیشۀ توسعه بود، در حالی که همگی آن هم در راه سلوک آخرت و تقرّب الی الله باشد؛‏‎ ‎‏چنان که در سیرۀ حضرت امیر ‏‏علیه السلام‏‏ این حقیقت متجلّی است.‏‎[37]‎

‏غزالی بر این باور است که علوم، به دنیوی و اخروی تقسیم می شوند و جمع میان هر‏‎ ‎‏دو برای قوّۀ عقل، غالباً ناممکن است؛ «لأنّ قوّة العقل لاتفی بالأمرین جمیعاً فی الغالب؛‏‎ ‎‏فیکون أحدهما مانعاً من الکمال فی الثانی».‏‎[38]‎

‏کسی که به دنبال آموختن دانش آخرت برآید، بصیرت دنیوی را از دست می دهد و بر‏‎ ‎‏عکس؛ چرا که این دو ـ مانند مشرق و مغرب ـ هووی یکدیگرند؛ هر کدام را راضی کنی،‏‎ ‎‏دیگری غضبناک می شود. قلبی که منصرف به آخرت شد، از دنیا می ماند و قلبی که به امر‏‎ ‎‏دنیا پیوند خورد، از آخرت باز می ماند.‏

‏در حالی که آنچه در معارف دین اسلام و اهل بیت ‏‏علیهم السلام‏‏ منعکس است، پیوند میان این‏‎ ‎‏دو و ابلاغ این حقیقت است که دنیا مزرعۀ آخرت می باشد و توجه به دنیا، لزوماً به معنای‏‎ ‎‏رو برگرداندن از آخرت نیست.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 201

نمونۀ دوم: متابعت از شیخ

‏از مهم ترین اندیشه های تناقض آلود ابوحامد غزالی در امر سلوک و تهذیب باطن،‏‎ ‎‏متابعت از شیخ و گوش فرا دادن به فرامین پیری است که سالک، دست ارادت به سوی او‏‎ ‎‏دراز کند و سرِ تسلیم بر آستانۀ او فرود آورد.‏

‏ابوحامد معتقد است که پس از تطهیر دل از مال و جاه، مرید نیازمند امام و استاد و‏‎ ‎‏شیخی است که به او اقتدا کند تا او را به صراط مستقیم هدایت نماید؛ چرا که راه دین،‏‎ ‎‏دشوار و مشکل است و دام های شیطان، در مسیر راه سالک فراوان است. مریدی که‏‎ ‎‏شیخی نداشته باشد تا او را هدایت کند، ناگزیر شیطان او را به راه خویش می کشاند:‏

فمن لم یکن له شیخ یهدیه، قاده الشیطان إلی طرقه لامحالة.‎[39]‎

‏مرید همچون کوری بر کنارۀ رودی، باید دست به بینایی دهد و تمام امور خود را به او‏‎ ‎‏تفویض کند و سراپا تسلیم او شود، تا به وادی نجات رهنمون شود.‏

‏نخستین نکته ای که در ضرورت استاد و شیخ، تناقض آلود می نماید، تفاوتی است که‏‎ ‎‏میان حرف و عمل غزالی مشاهده می شود؛ به راستی اگر برای سلوک آخرت، باید سر بر‏‎ ‎‏آستانۀ پیری راه پیموده سایید، آیا خود ابوحامد از این شرط سلوک مستثنا است؟! اگر‏‎ ‎‏دام های شیطان فراوان است و ابلیس با اغوائات خویش، سالک را به وادی هلاکت‏‎ ‎‏می کشاند، چگونه است که خود ابوحامد غزالی برای رهایی از دام ابلیس، دست ارادت به‏‎ ‎‏سوی استادی دراز نکرده است؟!‏

‏تا آن جا که کتب غزالی و زندگی نامۀ او نشان می دهد، هرگز صحبت از شیخ و مرادی‏‎ ‎‏برای او به میان نیامده است و خودش نیز چنین ادعایی ندارد. ترجمه نویسان وی، نه تنها‏‎ ‎‏برای او استادی را در سلوک و عرفان نام نبرده اند، بلکه ابن نجار با صراحت می گوید: «و‏‎ ‎‏لم یکن له اُستاذ».‏‎[40]‎

‏غزالی کسی است که پس از عزلت جستن از بغداد و معتکف شدن در زاویۀ جامع‏‎ ‎‏اموی، به پوشیدن لباس خشن و کم کردن طعام و شراب و انتخاب طریقۀ صوفیه مبادرت‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 202
‏ورزید و شروع به نوشتن ‏‏احیاء العلوم‏‏ کرد؛ بدون این که شیخی و استادی برای این مسیر‏‎ ‎‏دیده باشد؛ آن چنان که وی بدون تلمّذ و زانو زدن در پیش پای استاد، به خواندن فلسفه و‏‎ ‎‏نوشتن ‏‏تهافت الفلاسفه ‏‏پرداخت. در انتخاب طریق صوفیه نیز بدون شیخ و راهنما، رأساً‏‎ ‎‏چنین اقدام کرد.‏

‏حال با توجه به این که خودش معتقد است که بی شیخ و استاد، کار سلوک آخرت به‏‎ ‎‏انجام نمی رسد و بی طبیب دل، طبابت آن نامیسّر است، آیا می توان گفت که غزالی در‏‎ ‎‏سلوک آخرت، کارش به انجام رسیده و توانسته است از دام شیطان رهیده و به تهذیب‏‎ ‎‏باطن برسد؟! آیا این سخن امام خمینی، درست نمی نماید که فرمود:‏

‏این (علم فقه را دنیوی شمردن) ناشی است از حبّ نفس و حبّ به آن چیزی که به خیال‏‎ ‎‏خودش اهل او است، یعنی علم اخلاق به معنای متعارف رسمی، از این جهت از سایر علوم،‏‎ ‎‏حتی علوم عقلیه، تکذیب کرده است.‏‎[41]‎

‏البته امثال فیض کاشانی، این مبنای ابوحامد را که برای سلوک باطن، می توان دست‏‎ ‎‏ارادت به سوی غیر معصوم دراز کرد و امور خود را به طور کلی به او تفویض نمود،‏‎ ‎‏مردود  می شمرند.‏

‏فیض در پاسخ غزالی معتقد است که وقتی شیخ، خطاپذیر است، چه بسا افسادش بر‏‎ ‎‏اصلاحش افزون باشد؛ از این رو در عقیده و عمل، تنها تکیه بر انسان معصوم می توان زد.‏‎[42]‎

‏ولی مشکل غزالی آن است که ولو مبنای خود را ترک گفته و به پیری دل نسپرده و‏‎ ‎‏دست ارادت کامل به سوی استادی دراز نکرده است، اما چنین نیست که بر آستانۀ‏‎ ‎‏اهل بیت ‏‏علیهم السلام‏‏ سر ساییده باشد و از امامان معصوم ‏‏علیهم السلام‏‏ کیفیت سلوک را آموخته باشد.‏

‏در حالی ابوحامد، در عمل دل به طبیب دل نسپرده که در فکر و نظر، معتقد است، شیخ‏‎ ‎‏در مراحل اولیۀ سلوک باید حتی حرف از اعتدال قوۀ شهوت و غضب و پایان یافتن‏‎ ‎‏ریاضت، بر زبان جاری نکند؛ زیرا چه بسا سالک، در میان راه می ماند و گرفتار القائات‏‎ ‎‏شیطانی می شود. مثلاً شیخ باید آن قدر در مدح جوع بگوید و او را به بالاترین درجۀ‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 203
‏گرسنگی دعوت کند، تا بر اثر افراط در این زمینه، اعتدال برای او میسّر گردد. ولی هرگز بر‏‎ ‎‏شیخ جایز نیست که چنین اسراری را با مرید خویش در میان گذارد.‏‎[43]‎

‏می بینیم که چگونه در مکتب عرفانی غزالی مرید باید کاملاً در اختیار برنامۀ مراد باشد‏‎ ‎‏و هر اختیار و اراده ای را از خود سلب کند و بداند که مرید، از خطای شیخ بیش تر سود‏‎ ‎‏می برد، تا از صواب خویش!‏‎[44]‎

نمونۀ سوم: لعن ابلیس و یزید بن معاویه

‏از آرای سست و تناقض آلود غزالی، لعن بر ابلیس و یزید بن معاویه است. او در بحث‏‎ ‎‏آفات زبان، در آفت هشتم، لعن اشخاص را مخاطره آمیز می خواند و معتقد است که در‏‎ ‎‏صورتی که انسان، لعن ابلیس را ترک کند و از لعن او ساکت باشد، خطری متوجه او‏‎ ‎‏نخواهد بود؛ تا چه رسد به این که لعن دیگری را انسان ترک گوید:‏

لا خطر فی السکوت عن لعن إبلیس مثلاً؛ فضلاً عن غیره.‎[45]‎

‏آن گاه نوبت می رسد به این پرسش که آیا لعن یزید ـ که قاتل یا فرمان دهندۀ به قتل‏‎ ‎‏(امام) حسین ‏‏علیه السلام‏‏بوده ـ جایز است؟‏

‏و ابو حامد در پاسخ می گوید: چون از نظر تاریخی مسلّم نیست، نمی توان اسناد قتل‏‎ ‎‏(امام)حسین ‏‏علیه السلام‏‏را به او داد یا او را امر کنندۀ به قتل وی شمرد؛ تا چه رسد به این که لعن او‏‎ ‎‏جایز باشد.‏‎[46]‎

‏آیا چنین دفاعی از ابلیس و پس از او، از یزید بن معاویه، منطق قابل پذیرشی دارد؟ آیا‏‎ ‎‏شیطانی که ملعون خدای سبحان است و از درگاه الهی رجیم شده است؛ ‏‏«‏قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا‎ ‎فَإنّکَ رَجِیمٌ * وَإنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إلَیٰ یَوْمِ الدِّینِ‏»‏‏،‏‎[47]‎‏ اگر انسان ترک لعن او کند، خطری متوجه او‏‎ ‎‏نمی شود؟ در حالی که مبنای خود ابوحامد در بحث «بغض فی الله » آن است که «بغض فی‏‎ ‎‏الله » همسان «حبّ فی الله » بوده و از یکدیگر قابل جدا شدن نیستند. ابوحامد، خود این‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 204
‏گفتۀ پروردگار را نقل می کند: «هل والیت فیّ ولیّاً و هل عادیت عدوّاً؟»؛‏‎[48]‎‏ آیا دشمنی پلیدتر‏‎ ‎‏و آشکارتر از ابلیس وجود دارد که انسان در ترک لعن او احساس خطر نکند؟! آیا این از‏‎ ‎‏موارد تناقض آلود و تشویش فکر ابوحامد نیست؟!‏

‏و اما آنچه دربارۀ یزید بن معاویه و لعن او گفته، سخیف تر از آن است که اظهار نظری‏‎ ‎‏لازم باشد و به گفتۀ فیض کاشانی، سزاوار است که «یطوی و لا یروی»؛ در این باره سخنی‏‎ ‎‏به میان نیاید و از آن بگذریم.‏‎[49]‎‏ به گفتۀ علاّمه امینی، به راستی آیا کسی که از تاریخ اسلامی‏‎ ‎‏آگاه باشد و جنایات بنی امیّه را بداند، می تواند نسبت به جنایات یزید، جاهل باشد یا اظهار‏‎ ‎‏تجاهل کند‏‎[50]‎‏ و همچون ابوحامد، کریمانه چشم بر آن همه فحشا و منکر و جرایم یزید‏‎ ‎‏خمور سگ باز ببندد و حتی اِسناد قتل حضرت ابی عبدالله  ‏‏علیه السلام‏‏ یا فرمان آن را به یزید، ناروا‏‎ ‎‏بداند؛ تا چه رسد به لعن او؟!‏

‏و این در حالی است که در منابع اهل بیت ‏‏علیهم السلام‏‏ و زیارات وارده از ایشان، نه تنها لعن بر‏‎ ‎‏یزید، که بر تعداد زیادی از دشمنان خدا و رسول، لعن جایز، بلکه از افضل قُرُبات الی الله و‏‎ ‎‏از ابزار مهم سلوک معنوی تلقّی می شود.‏‎[51]‎

‏آنچه گذشت، نمونه هایی معدود از آرای سست و تناقض آلود غزالی بود؛ «تو خود‏‎ ‎‏حدیث مفصّل بخوان از این مجمل». بی تردید متتبّع باهوش و منصفی که به تورّق دقیق و‏‎ ‎‏زیرکانۀ ‏‏احیاء علوم الدین‏‏ بپردازد، به بیش از آنچه نقل شد، از آرای کم بُنیه و فاقد وجاهت‏‎ ‎‏علمی ابوحامد، دست خواهد یافت.‏‎[52]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 205
‏در همین جا بررسی محور اول را به پایان می بریم و به محور بعدی نقد امام‏‎ ‎‏می پردازیم.‏

محور دوم: نقد روش اخلاقی و شیوۀ عرفانی احیاء علوم الدین

‏محور دیگری که مورد نظر امام ‏‏رحمه الله‏‏ در نقد ابوحامد غزالی است، نقد روش و شیوه ای‏‎ ‎‏است که او برای تهذیب باطن و درمان بیماری های درونی پیشنهاد می کند. البته این اشکال‏‎ ‎‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ ـ چنان که خود تصریح می کنند ـ تنها متوجه ‏‏احیاء العلوم ‏‏نیست و تا‏‎ ‎‏حدودی، به بسیاری از متون اخلاقی کهن، از جمله ‏‏طهارة الاعراق‏‏ ابن مسکویه و ‏‏اخلاق‏‎ ‎‏ناصری‏‏ خواجه نصیرالدین طوسی نیز این اشکال متوجه است؛‏‎[53]‎‏ ولی در مورد روش غزالی،‏‎ ‎‏از همه برجسته تر و روشن تر خود را نشان می دهد.‏

نقد روش تهذیب اخلاق متداول و طریق سلوک عرفانی متداول

‏کانون اصلی نقطه نظر امام معطوف به این نکته است که:‏

‏این کتب مذکوره، نسخه هستند نه دوا؛ بلکه اگر جرأت بود، می گفتم نسخه بودن بعضی از‏‎ ‎‏آن ها نیز مشکوک است؛ ولی از این وادی صرف نظر کردن اولی است.‏‎[54]‎

‏راز مطلب را در کجا باید جست وجو کرد؟ شاید سرّ مطلب آن باشد که این کتب،‏‎ ‎‏روش ها و نظریه های اخلاقی خود را عمدتاً وام دار اخلاق ارسطویی می دانند و بر مبنای‏‎ ‎‏آن مشی می کنند.‏‎[55]‎‏ و تمامی آموزش ها و الگوهای رفتاری ای که ارائه می دهند، مبتنی بر‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 206
‏اصول اربعۀ فضیلت و اخلاق جمیله و نظریۀ اعتدال است.‏‎[56]‎‏ بر مبنای این نظریه، زیر بنای‏‎ ‎‏هر اخلاق محمود و جمیلی، اعتدال سه قوّۀ ناطقه، شهویه و غضبیه است. در وضعیت‏‎ ‎‏اعتدال این سه قوّه است که چهار اصل حکمت، عفّت، شجاعت و عدالت، استقرار‏‎ ‎‏می یابد و هر فضیلت و کمالی از انسان سر می زند:‏

فاُمّهات محاسن الأخلاق هذه الفضائل الأربعة؛ و هی: الحکمة و الشجاعة و العفّة و العدل. و‎ ‎الباقی فروعها.‎[57]‎

‏هنگامی که قوّۀ ناطقه از وضعیت اعتدال و «حکمت» بیرون رود، در جانب افراط، گرفتار‏‎ ‎‏«خُبث و جربزه» و در جانب تفریط گرفتار «بُله» می شود.‏

‏هنگامی که قوّۀ غضب از وضعیت اعتدال و «شجاعت» بیرون رود، در جانب افراط گرفتار‏‎ ‎‏«تهوّر» و در جانب تفریط گرفتار «جُبن» می شود.‏

‏هنگامی که قوّۀ شهوت از وضعیت اعتدال و «عفّت» بیرون رود، در جانب افراط گرفتار‏‎ ‎‏«شره» و در جانب تفریط گرفتار «جمود» می شود.‏

‏و وقتی هر سه قوّه، در وضعیت متعادل حکمت، شجاعت و عفّت قرار گرفتند، اصل‏‎ ‎‏«عدل» پدیدار می شود.‏‎[58]‎

‏پس از بیان نظریۀ اعتدال و ترسیم اصول اربعۀ اخلاق محمود و اضداد آن ها ـ یعنی‏‎ ‎‏اصول اخلاق مذموم ـ نوبت به نسخه ای می رسد که برای علاج و درمان کسی که یکی از‏‎ ‎‏قوای سه گانه اش از مرز اعتدال بیرون شده، به سمت افراط یا تفریط متمایل گشته و در‏‎ ‎‏نتیجه، گرفتار رذایل اخلاقی شده، باید نوشته شود. برای معالجۀ قلب و باطن گفته‏‎ ‎‏می شود: قلب درمانی، شیوه ای مانند جسم درمانی دارد؛ آن چنان که برای آفت زدایی از‏‎ ‎‏بدن، باید بیماری را شناسایی کرد و آن گاه با استفاده از داروی ضدّ، بر بیماری فایق آمد، در‏‎ ‎‏آفت زدایی از دل و تهذیب نفس نیز باید به این شیوه عمل کرد:‏

کما أنّ العلّة المغیّرة لاعتدال البدن الموجبة للمرض، لا تعالج إلاّ بضدّها؛ فإن کانت من حرارة،‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 207
فبالبرودة؛ و إن کانت من برودة، فبالحرارة؛ فکذلک الرذیلة التی هی مرض القلب علاجها‎ ‎بضدّها؛ فیعالج مرض الجهل بالتعلّم، و مرض البخل بالتسخّی، و مرض الکبر بالتواضع، و‎ ‎مرض الشرة بالکفّ عن المشتهی تکلّفاً؛‎[59]‎

‏علاج بیماری نادانی با آموزش، بخل با سخاوت، تکبّر با تواضع و حرص با بازدارندگی‏‎ ‎‏میسور  است.‏

‏در این مسیر، مرحلۀ حساس، تشخیص بیماری دل است؛ چه کسی مرجع تشخیص‏‎ ‎‏امراض روحی و باطن انسان است؟‏

‏ابوحامد پاسخ می دهد که این شیخ متبوع و طبیب نفوس مریدین است که باید بیماری‏‎ ‎‏آنان را تشخیص دهد و به فراخور بیماری هر یک، نسخه ای مناسب پیچیده اگر مرید،‏‎ ‎‏فردی مبتدی و تازه وارد است، کار شیخ چندان دشوار نیست؛ در قدم اول، او را نسبت به‏‎ ‎‏حدود شرعی طهارت و نماز و عبادات مطلع می کند و اگر با مال حرامی سر و کار دارد یا‏‎ ‎‏مبتلا به معصیتی است، فرمان به ترک آن می دهد.‏

‏پس از این مرحله، دشواری راه شیخ و مرید، هر دو شروع می شود. در این جاست که‏‎ ‎‏شیخ با استفاده از قراین، باید به باطن مرید خود نظر افکند و به بیماری قلب و اخلاق او‏‎ ‎‏متفطّن گردد و او را درمان کند:‏

نظر بقرائن الأحوال إلی باطنه لیتفطّن لأخلاقه و أمراض قلبه.‎[60]‎

‏از این جا نگاه به برخی مثال های ابوحامد، که در واقع نسخه های نوشته شده او است،‏‎ ‎‏جالب و قابل تأمّل به نظر می رسد:‏

‏اگر مرید، دارایی بیش از ضرورت و نیاز دارد، آن را از او می گیرد و در راه خیرات‏‎ ‎‏مصرف می کند، تا قلبش به آن التفات نداشته باشد:‏

و فرغ قلبه منه، حتّی لا یلتفت إلیه.‎[61]‎

‏اگر مرید، اهل کبر و رعونت است، او را فرمان می دهد به بازار رود و به‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 208
‏تکدّی گری  و  سؤال از مردم بپردازد.‏

‏اگر مرید بیش از حد، اهل نظافت و تمیزی بدن و لباس است، او را وادار می کند تا در‏‎ ‎‏جاهای کثیف و غیر نظیف و پردود، مثل آشپزخانه ها و دستشویی ها مشغول کار شود:‏

استخدمه فی تعهّد بیت الماء و تنظیفه و کنس المواضع القذرة و ملازمة المطبخ و مواضع‎ ‎الدخان.‎[62]‎

‏اگر مرید جوانی است که شوق ازدواج دارد ولی قادر بر تأمین مهریه و نفقه نیست، او‏‎ ‎‏را به روزه داری وا می دارد و چنانچه با روزه درمان نشد، به او می گوید: شبی را با آب و‏‎ ‎‏شبی دیگر را با نان تنها افطار کند و هرگز لب به گوشت و خورشت نزند:‏

فیأمره أن یفطر لیلة علی الماء دون الخبز؛ و لیلة علی الخبز دون الماء، و یمنعه اللحم و‎ ‎الأدم  رأساً.‎[63]‎

‏و اگر مرید را فردی خشمناک تشخیص داد، او را به بردباری و سکوت فرمان می دهد‏‎ ‎‏و فردی بداخلاق را برای مصاحبت با او بر وی مسلط می گرداند و به او دستور می دهد،‏‎ ‎‏پیش خدمت انسانی بداخلاق شود.‏

‏آنچه گذشت، گزارشی چکیده از نسخۀ درمان امراض روحی و تطهیر نفس از‏‎ ‎‏آلودگی ها، توسط ابوحامد غزالی است. حال سؤال اساسی این است که آیا این روش ها‏‎ ‎‏و  شیوه های اخلاقی صحیح و عاقلانه است؟ و تا چه اندازه حجیّت شرعی دارد؟ و‏‎ ‎‏اصولاً  در چه حدّی قادر به تهذیب نفوس فرد و جامعه و پالودن روح انسان ها از کثافات‏‎ ‎‏و  آلام است؟‏

‏به نظر می رسد که تمسک به این چنین شیوه هایی برای تهذیب نفوس، بسیار جای‏‎ ‎‏حرف و سخن دارد و از ابتدا تا انتهای آن نیازمند تأمّلی ژرف است تا روشن شود در عمل،‏‎ ‎‏چنین شیوه های تربیتی ای چقدر مفید، ارزشمند، کارآمد و پاسخ گوی مسائل انسان است.‏

‏البته این بحث، نیازمند پژوهش همه جانبه ای است؛ اما آنچه به طور اجمال می توان‏‎ ‎‏گفت، پاره ای از ابهاماتی است که سیره و روش اخلاقی و سلوک عرفانی ابوحامد را به‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 209
‏چالش می کشد. آیا از حد گذرانیدن راه درمان و پیمودن راه افراط به راهنمایی شیخی که‏‎ ‎‏خود معصوم نیست، کاری صحیح، شرعی و عقلایی است؟ یا این شیوه که در نسخه های‏‎ ‎‏غزالی آمده، نه تنها شرعی نیست و به قول فیض کاشانی بدعت شمرده می شود،‏‎[64]‎‏ که بر‏‎ ‎‏خلاف حکم عقل است؟ آیا به راستی عقل، روش سرکوب قوا و غرایز را تأیید می کند؟ به‏‎ ‎‏علاوه، اگر در مواردی میان درمان دو صفت، تعارض بود ـ مثل کبر و جهل، یا عجب و‏‎ ‎‏بخل ـ چه باید کرد؟ اگر به جاهل متکبر علم آموخته شود، جهلش درمان می شود ولی بر‏‎ ‎‏کبرش افزوده می شود؛ و اگر بخلش را با سخاوت درمان کنیم، بر عجب او افزوده می شود.‏

‏و کار وقتی دشوار می شود که چندین صفت متعارض، با هم جمع شوند؛ همچون‏‎ ‎‏بیمارانی که امراض مختلفۀ آن ها، داروهایی را می طلبد که هر یک، ضد دیگری است؛ در‏‎ ‎‏این جا چه باید کرد؟‏

‏اوّلاً، آیا به راحتی می توان بیماری و درد را تشخیص داد؟ آیا چند شیخ غیر معصوم در‏‎ ‎‏عالم می توان سراغ گرفت که به کُنه شخصیت فرد واقف شوند و رذیلۀ او را تشخیص‏‎ ‎‏دهند؛ در حالی که بسیاری از زوایای شخصیتی انسان، بر خودش نیز پنهان است و از آن‏‎ ‎‏غفلت دارد؟‏

‏ثانیاً، و لو تشخیص صحیح و صواب هم داده شد، مگر عمر انسان چقدر وفا دارد که‏‎ ‎‏مدتی از عمر خود را با استفاده از رفتار متضاد، صرف معالجۀ یکی از آلام باطن خود کند؛‏‎ ‎‏در حالی که ده ها آفت و درد، به جان انسان می افتد؟! آن هم درمانی که شفابخش آن،‏‎ ‎‏چندان اطمینان بخش نیست؛ زیرا در روش های تربیتی ثابت شده است که وقتی به زور و‏‎ ‎‏با توسل به سرکوب، نفس را وادار به کاری کنند که از آن ناخشنود است، معلوم نیست آن‏‎ ‎‏را در درون جان بپذیرد و نتیجۀ مورد انتظار از او گرفته شود.‏

‏چه خوب است بپرسیم آیا این روش تهذیب اخلاق، در بوتۀ تجربه، چند انسان‏‎ ‎‏متخلّق و کامل را توانسته است به جامعه عرضه کند و آن ها را الگویی برای مشتاقان طریق‏‎ ‎‏آخرت قرار دهد؟ اصولاً این روش، روشی است که اگر مفید هم باشد، تنها به کار تعدادی‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 210
‏اندک می آید و اختصاص به اخلاق فردی دارد؛ در حالی که تهذیب نفس و رهایی از‏‎ ‎‏امراض قلبی باید به شیوه ای باشد که بتواند تمامی جامعه را زیر پوشش قرار دهد و تمامی‏‎ ‎‏انسان ها را ـ که فطرتاً استعداد کمال و تعالی و کسب اخلاق حمیده دارند ـ به سوی مکارم‏‎ ‎‏اخلاق گسیل دارد و آن ها را تزکیه کند.‏

‏اما مشکل اصلی در کجای این نحوه از سلوک عرفانی و مشرب اخلاقی نهفته است؟‏‎ ‎‏شاید بتوان گفت که منشأ مشکل از این جا سرچشمه می گیرد که در این روش، بیش از هر‏‎ ‎‏چیز، تکیۀ اصلی و مرکز ثقل تغییر اخلاق، نفس رفتار و خود عمل فرد دانسته شده است؛‏‎ ‎‏و لذا برای تغییر عمل و رفتار، می خواهد با استفاده از روش سرکوب قوا و پشت کردن به‏‎ ‎‏تمامی نعمت ها و مواهب الهی که خدا برای انسان قرار داده است، به هر قیمتی که شده،‏‎ ‎‏رفتار فرد را عوض کند؛ و آن گاه با عوض شدن رفتار به تدریج، نهال ملکۀ اخلاقی را در‏‎ ‎‏جان انسان بیفشاند و غرس کند.‏

‏اما آیا روش سرکوب قوا، شرعی یا عاقلانه است؟ و در صورت شرعی و عاقلانه‏‎ ‎‏بودن، آیا نتیجۀ کاملی می توان از آن گرفت؟ در استفاده از شیوۀ سرکوب، تمامی همّت،‏‎ ‎‏مصروف آن می شود که با خنجری که نیشش از فولاد است، بر دیده زنند تا دل را آزاد‏‎ ‎‏گرداند؛ غافل از آن که آزادی دل نه در گرو نابینایی دیده، که در گرو افشاندن بذر معرفت و‏‎ ‎‏محبت و ذکر، در درون دل و زدودن زنگار جهل و غفلت از آن است.‏

‏شگفتا که ابوحامد به علامت تأیید، حکایت سلوک اخلاقی برخی از اهل تصوف را‏‎ ‎‏چنین بازگو می کند:‏

‏سالکی غضبناک برای رفع رذیلۀ غضب از خود، فردی را اجیر کرد و به او مزد می پرداخت تا‏‎ ‎‏در برابر مردم او را شماتت کند. و سالکی دیگر برای کسب شجاعت و زدودن ترس از خود،‏‎ ‎‏در زمستان خود را به دریای طوفانی می زد. و شیخی از مشایخ صوفیه که از ایستادن برای‏‎ ‎‏عبادت کسل بود، نفس خود را وادار می کرد که شب تا صبح، واژگونه بر سر خود بایستد، تا‏‎ ‎‏مشتاقانه نفسش عبادت بر روی پا را برخود هموار کند؛ ‏«ألزم نفسه القیام علی رأسه طول‎ ‎اللیل»‏. و سالکی دیگر که دوست دار مال بود، تمامی ثروت خود را فروخت و پول آن را به‏‎ ‎‏دریا ریخت؛ چون از پخش آن در میان مردم، بیم ریا و کبر در خود داشت.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 211
‏ابوحامد تأکید می کند:‏

فهذه الأمثلة تعرفک طریق معالجة القلوب. و لیس غرضنا ذکر دواء کلّ مرض؛ و إنّما غرضنا‎ ‎الآن التنبیه علی أنّ الطریق الکلّی فیه، سلوک مسلک المضارّ لکلّ ما تهواه النفس و تمیل إلیه.‎[65]‎

‏این مثال ها، شیوۀ درمان دل ها را آموزش می دهد و هدف از بیان این مثال ها، ذکر داروی هر‏‎ ‎‏بیماری نیست؛ هدف آن است که تنبیه دهیم که شیوۀ اصلی در سلوک، استفاده از روش‏‎ ‎‏رفتار متضاد است. باید نفس را وادار کرد، دست به کاری بزند که بر خلاف میل و اشتیاق‏‎ ‎‏او  است.‏

‏می بینیم که در این شیوه، تکیه آن است که از راه تغییر رفتار و انجام کارهای ضد و‏‎ ‎‏استفاده از روش سرکوب، به هر قیمتی شده، جان را تسلیم مکارم اخلاقی نماییم؛ ولو این‏‎ ‎‏سرکوب را عقل نپسندد و یا شرع محکوم کند.‏

‏آیا به راستی سیرۀ انبیای الهی و اولیای حق برای جلای جان خود و تهذیب افراد‏‎ ‎‏جامعه، چنین روشی بوده است؟ آیا علم تهذیب نفس و تزکیۀ باطن ـ که علم طریق آخرت‏‎ ‎‏است ـ در درجۀ نخست مربوط به انبیا نمی شود؟ و آیا نباید از ایشان که معلّم انسان ها و‏‎ ‎‏تزکیه کنندۀ جان ها هستند، ‏‏«‏یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ‏»‏‎[66]‎‏ راه صحیح تزکیه و سلوک‏‎ ‎‏عرفانی را جویا شد؟‏

‏آیا حواریون حضرت مسیح ‏‏علیه السلام‏‏ با همین روش حواری شدند؟‏

‏و آیا مردم جزیرة العرب که در طول مدتی اندک، به آن درجه از کمال و سعادت‏‎ ‎‏رسیدند که مشتاقانه آمادۀ شهادت و ایثار بودند و در جنگ بدر و احد و سایر جنگ ها،‏‎ ‎‏صفات انسانی خود را به نمایش گذاشتند، در مکتب اخلاقی رسول گرامی اسلام ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ با‏‎ ‎‏توسل به رفتار متضاد و سرکوب، رذایل را از خود زدودند و سلمان فارسی و ابوذر و‏‎ ‎‏مقداد و اویس قرن شدند و شیوۀ طریقت را به انسان ها نمایاندند؟‏

‏آیا امیرالمؤمنین ‏‏علیه السلام‏‏، آن پیر بزرگ طریقت که دعوی «‏لو کشف الغطاء، ما ازددت یقیناً‏»‏‎ ‎‏داشت و می فرمود: ‏«سلونی قبل أن تفقدونی؛ فلأنا بطرق السماء أعلم منّی بطرق الأرض»،‎[67]‎‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 212
‏سیره اش، سیره ای بود که ابوحامد پیش گرفته است؟‏

‏هنگامی که علاء بن زیاد، در نزد حضرت امیر ‏‏علیه السلام‏‏، زبان به شکایت از برادر خود‏‎ ‎‏عاصم گشود و به امام عرض کرد: برادرم لباس پشمینه بر تن کرده و تارک دنیا شده،‏‎ ‎‏حضرت فرمان داد او را حاضر کنند و آن گاه او را مورد عتاب سنگین خود قرار داد‏‎ ‎‏و  فرمود:‏

«یا عُدَیّ نفسه! لقد استهام بک الخبیث. أما رحمت أهلک و ولدک؟! أتری الله أحلّ لک‎ ‎الطیّبات، و هو یکره أن تأخذها؟!»‎[68]‎

‏ای دشمن حقیر و پست جان خود! شیطان سرگردانت کرده و از راه به درت برده؛ چرا بر زن و‏‎ ‎‏فرزند خود رحم نمی کنی؟! آیا می پنداری خداوند پاکیزه ها و طیّبات را برای انسان حلال و روا‏‎ ‎‏شمرده، ولی از بهره گیری و تنعّم از آن ها ناخشنود است؟!‏

‏امام علی ‏‏علیه السلام‏‏ آن معلّم واقعی اخلاق، در این گفتار نورانی ضمن محکومیت روش های‏‎ ‎‏ریاضتی که امثال ابوحامد غزالی پیشنهاد می کنند، با صراحت استفاده از این روش ها‏‎ ‎‏را  دشمنی با خود و القائات شیطانی می شمرد و نشان می دهد که نسخۀ امثال غزالی‏‎ ‎‏برای  درمان دل، نه تنها نسخۀ درمان نیست، که موجب چیرگی بیش تر شیطان بر قلب‏‎ ‎‏آدمی می شود.‏

‏ابوحامد معتقد است که شیخ، ثروت مرید خود را بستاند و دست او را از آن تهی‏‎ ‎‏گرداند، «حتّی لا یلتفت إلیه». ولی آیا به صرف خالی شدن دست، عُلقه و رشتۀ پیوند دل با‏‎ ‎‏آن ثروت هم گسیخته می شود، یا این آتش همچنان در درون جان باقی می ماند تا روزی‏‎ ‎‏شعله ور شود؟‏

‏در نظریۀ اعتدال که مبنای نسخه نویسی غزالی است، اگر چه از اصل حکمت به عنوان‏‎ ‎‏حالت اعتدال قوّۀ ناطقه نامی به میان می آید، ولی مع الأسف برای نیل به این اصل، کم تر در‏‎ ‎‏روش اخلاقی ایشان استفاده شده است. در حالی که به نظر می رسد، اساس کار در همین‏‎ ‎‏جا نهفته است؛ ‏‏«‏یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ؛ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ اُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً.‏»‏‎[69]‎‏ فصل ممیّزۀ‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 213
‏انسان و زیربنای شخصیت هر فرد را قوّۀ ناطقه و نیروی فکر و اندیشۀ او تشکیل می دهد و‏‎ ‎‏به جای سرکوب کردن قوای بدن، باید برای تهذیب باطن، راه را برای شکوفایی این قوّه‏‎ ‎‏هموار کرد. انسانی که یاد خدا در دلش متبلور است و عالَم را محضر حضرت حق‏‎ ‎‏مشاهده می کند و همه چیز را جلوۀ الهی می داند و دلش از زنگار غفلت پاکیزه شده، این‏‎ ‎‏همان انسانی است که به سعادت نایل می شود و رذایل و آلام باطنی را می تواند از خود‏‎ ‎‏بزداید و راه چند صد سالۀ امثال غزالی را یک شبه طی نماید.‏

‏این است که حضرت امام، راه جایگزین را برای رسیدن به تهذیب واقعی چنین‏‎ ‎‏پیشنهاد می کند:‏

‏به نظر قاصر، اخلاق علمی و تاریخی بدین منوال، از مقصد و مقصود دور افتادن و تبعید‏‎ ‎‏قریب نمودن است. نویسنده را عقیده آن است که مهم در علم اخلاق آن است که نویسندۀ‏‎ ‎‏آن با اِبشار و تنذیر و موعظت و نصیحت و تذکر دادن و یاد آوری کردن، هریک از مقاصد‏‎ ‎‏خود را در نفوس جایگزین کند. و به عبارت دیگر، کتاب اخلاق، موعظۀ کتبیه باید باشد و‏‎ ‎‏خود، معالجه کند دردها و عیب ها را؛ نه آن که راه علاج نشان دهد. ریشه های اخلاق را‏‎ ‎‏فهماندن و راه علاج نشان دادن، یک نفر را به مقصد نزدیک نکند و یک قلب ظلمانی را نور‏‎ ‎‏ندهد و یک خُلق فاسد را اصلاح ننماید. کتاب اخلاق آن است که با مطالعۀ آن، نفس قاسی،‏‎ ‎‏نرم و غیر مهذّب، مهذّب و ظلمانی، نورانی شود؛ و آن به آن است که عالِم در ضمن‏‎ ‎‏راهنمایی، راهبر و در ضمن ارائه علاج، معالج باشد و کتاب، خود دوای درد باشد نه نسخۀ‏‎ ‎‏دوانما. طبیب روحانی باید کلامش حکم دوا داشته باشد نه حکم نسخه، و این کتب‏‎ ‎‏مذکوره  نسخه هستند نه دوا؛ بلکه اگر جرأت بود می گفتم، نسخه بودن بعضی از آن ها نیز‏‎ ‎‏مشکوک است.‏‎[70]‎

‏لُبّ فرمایش امام ‏‏رحمه الله‏‏ در سیرۀ پیامبران و معصومان ‏‏علیهم السلام‏‏ جلوه گر است؛ ‏‏«‏لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی‎ ‎رَسُولِ الله ِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ‏»‏‎[71]‎‏ آنان که معلّم کتاب و حکمت و تزکیه کنندۀ جان ها بودند، با سیرۀ‏‎ ‎‏خود، نه تنها یک فرد یا افرادی محدود را به تعالی و کمالات انسانی می رساندند، بلکه‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 214
‏شیوه ای را برگرفتند که می توانست در مدتی کوتاه، جامعه ای را عوض کند؛ بلکه تاریخی‏‎ ‎‏را دگرگون نماید.‏

‏امام راحل ‏‏رحمه الله‏‏ به دنبال آن اخلاقی است که در امثال قرآن و ‏‏نهج البلاغه‏‏ جلوه گر است.‏‎ ‎‏تلاوت و گوش فرا دادن به آیات نورانی قرآن کریم نسخه نیست، بلکه درمان است؛‏‎ ‎‏خواندن خطب و مواعظ ‏‏نهج البلاغه‏‏، دارو است نه نسخه؛ لذا وقتی فردی همچون همّام،‏‎ ‎‏اوصاف متقیان را از لبان دُرر بار حضرت امیر ‏‏علیه السلام‏‏می شنود، چنان ناله ای می زند که قالب‏‎ ‎‏تهی می کند؛ ‏«فصعق همّام صعقةً کانت نفسه فیها».‎[72]‎

‏سیره و روش انبیا و اولیا، راه اخلاق عملی است، نه علمی و نظری؛ راه موعظت و‏‎ ‎‏معرفت و محبّت و عشق، و تذکر است، نه راه سرکوب؛ راهی که به جای استفاده از رفتار‏‎ ‎‏متضاد و تکیه بر محدودیت قوا، تکیه بر اندیشه و توسعۀ افق دید سالک دارد؛ این راهی‏‎ ‎‏است مبتنی بر فطرت الهی انسان و موافق با استفادۀ مشروع از مواهب جهان؛ راهی که فرد‏‎ ‎‏و جامعه را با سرعتی برق آسا به سرمنزل مقصود می رساند و بدون توسل به روش های‏‎ ‎‏سرکوبگرانه و پشت پا زدن به نعمت های الهی و روی آوردن به بدعت ها و ریاضت های‏‎ ‎‏نامشروع و غیر معقول و مشمئز کنندۀ دل، به سلوک طریق آخرت راهنمایی می کند.‏

‏عالمان ربّانیِ درس آموخته در مکتب اخلاقی انبیا و اولیا نیز همین روش را در طول‏‎ ‎‏تاریخ داشته اند. و امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ نیز بر همین روش سلوک می کرد؛ او اگرچه با تواضع‏‎ ‎‏می نویسد:‏

‏نویسنده راه نوشتن کتاب اخلاق را باز کردم که اگر عالمی نویسنده و قادر بر تقریر و تحریر‏‎ ‎‏پیدا شد، این طور بنویسد، نه آن که خودِ من را چنین قدرت، یا قلم شکسته ام را این توانایی،‏‎ ‎‏یا قلب ظلمانیم را این بینایی است.‏‎[73]‎

‏ولی قلم و بیان او بهترین آینه برای معرفی چهرۀ وارستۀ اخلاقی او است. وقتی انسان‏‎ ‎‏به مواعظ اخلاقی او گوش می دهد، یا نوشته های نورانی او را مرور می کند، در آن ها رایحۀ‏‎ ‎‏انبیا و اولیا را احساس می کند و آن را واجد همان ویژگی هایی می یابد که در راه حل‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 215
‏پیشنهادی خود او موجود بود. تجربۀ دورۀ حیات مبارک او نیز مُهر تأییدی است بر صواب‏‎ ‎‏و سداد روش اخلاقی او. آن روز که به عنوان مدرّسی بزرگ بر کرسی تدریس اخلاق در‏‎ ‎‏مسجد سلماسی و مدرسۀ فیضیۀ قم می نشست، یا در ضمن تدریس فقه و اصول به‏‎ ‎‏پاره ای نکات اخلاقی اشاره می نمود، یا در حوزۀ نجف به بیان زوایای گوناگون راه‏‎ ‎‏پرمخاطرۀ جهاد اکبر می پرداخت، به شهادت کسانی که در آن محافل اُنس شرکت‏‎ ‎‏داشته اند، چنان کلام و بیان او جان های مشتاق را به لرزه در می آورد که تا هفته ها و ماه ها،‏‎ ‎‏یاد آن ها موجب غفلت زدایی و توجه و ذکر و تفکر بود. شهید مطهری در وصف درس‏‎ ‎‏اخلاق او می نویسد:‏

‏درس اخلاقی که به وسیلۀ شخصیت محبوبم در هر پنجشنبه و جمعه گفته می شد و در‏‎ ‎‏حقیقت، درس معارف و سیر و سلوک بود، نه اخلاق به مفهوم خشک علمی، مرا سرمست‏‎ ‎‏می کرد. بدون هیچ اغراق و مبالغه ای این درس مرا آن چنان به وجد می آورد که تا دوشنبه‏‎ ‎‏و  سه شنبه هفتۀ بعد، خودم را شدیداً تحت تأثیر آن می یافتم... راستی که او روح قدس‏‎ ‎‏الهی  بود!‏‎[74]‎

‏در دوران نهضت اسلامی و پس از پیروزی پرشکوه انقلاب نیز همین سیره و روش،‏‎ ‎‏در ابعاد وسیع، ملتی را متحوّل کرد و میلیون ها انسان، به ویژه جوانانی که در محاصرۀ‏‎ ‎‏امواج بسیار خطرناک و مخرّب رسانه های آلودۀ دولت شاهنشاهی و استکبار جهانی قرار‏‎ ‎‏داشتند و ده ها سال برای انحراف و فساد اخلاق آن ها میلیاردها دلار سرمایه گذاری شده‏‎ ‎‏بود و با رادیو و تلویزیون و ده ها سینما با فیلم های سکس و شهوت آلود و صدها روزنامه‏‎ ‎‏و مجلۀ فاسد و کوچه و خیابان پر از فحشا و منکر، در مقام نابودی و اضمحلال اخلاقی‏‎ ‎‏بودند، با طنین روح افزا و دل گشای حضرت روح الله ـ از نجف و پاریس و تهران ـ آشنا‏‎ ‎‏شدند و نیرو گرفتند و در سلوک طریق آخرت تا آن جا پیش رفتند که نه تنها مفاسد و‏‎ ‎‏اخلاق رذیله را به کنار گذاشتند، بلکه جامعه را از لوث آن همه پلشتی و هوس شیطانی‏‎ ‎‏پالودند و رژیمی فاسد را سرنگون کرده و سلوک طریق الی الله و تهذیب اخلاق را در متن‏‎ ‎‏جامعه و قانون اساسی ایران، رسمیت بخشیدند و علی رغم تفکر صوفی گرایانۀ امثال‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 216
‏غزالی که به سرخود گرفتن و در اندیشۀ خود بودن و هوس تغییر جهان را از سر به در‏‎ ‎‏کردن و سامان دادن امور معیشتی و حکومتی را از دیگران خواستن و زیر چشمانه به‏‎ ‎‏سرگین کشی و هیزم افروزی دیگران برای حمام، نگریستن و خود در حمام به شست وشو‏‎ ‎‏پرداختن را توصیه می کنند،‏‎[75]‎‏ و علی رغم اندیشۀ سکولار گرایانه ای که دین و اخلاق را به‏‎ ‎‏حاشیه می کشاند؛ دو تفکری که همچون دو تیغۀ یک قیچی، راه را برای رشد اخلاق و‏‎ ‎‏تعالی جامعه و بروز کمالات الهی در متن اجتماع قطع می کنند، با جهاد خدا گرایانۀ خود،‏‎ ‎‏در متن رسمی قانون خود نوشتند:‏

‏هدف از حکومت، رشد دادن انسان در حرکت به سوی نظام الهی است ‏‏«‏وَ إلَی الله ِ الْمَصِیر‏»‏‏تا‏‎ ‎‏زمینۀ بروز و شکوفایی استعدادها به منظور تجلّی ابعاد خدا گونگی انسان فراهم آید ‏«تَخلّقوا‎ ‎بأخلاق الله ».

‏و دولت جمهوری اسلامی ایران را طبق قانون اساسی خود موظف کردند که به ایجاد‏‎ ‎‏محیط مساعدی برای رشد فضایل اخلاقی، بر اساس ایمان و تقوا و مبارزه با کلیۀ مظاهر‏‎ ‎‏فساد و تباهی تلاش نماید.‏‎[76]‎

‏در دوران دفاع مقدس و جنگ با ضد انقلاب داخلی نیز همین سیرۀ اخلاقی و سلوک‏‎ ‎‏عرفانی امام، تحولی عظیم و وصف ناپذیر پدید آورد؛ هزاران انسان فداکار و مجاهد فی‏‎ ‎‏سبیل الله تربیت کرد که در عرصۀ جهاد اصغر و جهاد اکبر، به فوزهای عظیم نایل شدند و‏‎ ‎‏در لباس شهادت و در کسوت مجاهدت، متخلّق به اخلاق الله شدند و از جان گذشتند و به‏‎ ‎‏جانان رسیدند. حجمی عظیم از جوانان پاک و عاشق خدایی پدید آمد که از همه چیز‏‎ ‎‏گذشتند و چشم فرو بستند و به معنای واقعی کلمه، صوفی و عارف شدند؛ انسان های‏‎ ‎‏بزرگی که قلم از وصف آن ها عاجز است و نام بردن از آن ها طوماری به وسعت تمامی‏‎ ‎‏گلزارهای شهدای انقلاب اسلامی می طلبد.‏

‏و البته این روش اخلاقی ـ عرفانی امام میوه های شیرین خود را همچنان در اقصا نقاط‏‎ ‎‏عالم، در لبنان، فلسطین و غیره، تقدیم حق طلبان و خداخواهان می کند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 217
‏این شیوۀ اخلاقی و سلوک عرفانی امام کجا، و آن روش سرکوب گرانۀ غزالی کجا؟! آیا‏‎ ‎‏به راستی فطرت انسانی و نیروی خرد، در برابر کدام یک سر تعظیم فرو می آورد و‏‎ ‎‏کدام یک را به عنوان راه تهذیب باطن و دفع آلام قلب و کسب مکارم اخلاق بر می گزیند؟‏

آخرین سخن

‏کلام آخر آن که مقایسۀ میان ابوحامد غزالی و امام خمینی، از جهت مراحل مختلف‏‎ ‎‏زندگی و دورۀ حیات، و از جهت مشرب عرفانی و شیوۀ اخلاقی، و از جهت هنر‏‎ ‎‏مهمی  که  در عرصۀ حیات تأثیرگذار خود به خرج داده اند، حاوی نکات ارزنده و‏‎ ‎‏عبرت آموزی است.‏

اما از جهتِ دورۀ حیات: ‏ابوحامد غزالی در نخستین دوره از زندگی به تلمّذ فقه‏‎ ‎‏می پردازد. در دومین دوره به کلام روی می آورد و خود، بدون استاد به قرائت حکمت و‏‎ ‎‏فلسفه مشغول می شود و ‏‏تهافت الفلاسفه‏‏ می نگارد. در مرحلۀ سوم از دوران حیات،‏‎ ‎‏تدریس در نظامیۀ بغداد را می پذیرد. آن گاه در چهارمین مرحله یک باره عزلت می گزیند و‏‎ ‎‏بدون پیر راهنما و مرشد طریقت، با پشت پا زدن به گذشتۀ خویش، راه تصوّف و جدایی‏‎ ‎‏از جامعه و مردم را وجهۀ همّت خویش قرار می دهد. و بالاخره در پنجمین مرحله از ادوار‏‎ ‎‏حیات دنیوی خویش، با بنیان دو پایگاه، یکی به عنوان خانقاه و دیگری به عنوان مدرسه،‏‎ ‎‏عملاً ـ چنان که در نظر به گسست ـ شریعت از طریقت و دنیا از دین و خانقاه از مدرسه،‏‎ ‎‏حکم می دهد.‏

‏امام خمینی نیز دوران حیاتش قابل تقسیم به پنج مرحله است؛ ولی با چهره ای متفاوت‏‎ ‎‏از آنچه در سیمای غزالی مشاهده می کنیم. امام در مرحلۀ اول به تلمّذ در فقه و علوم رایج‏‎ ‎‏حوزوی و از جمله فلسفه، با استفاده از اساتید فن می پردازد. در مرحلۀ بعدی با استفاده از‏‎ ‎‏استاد کامل مرحوم شاه آبادی به عرفان نظری و عملی روی می آورد، بدون آن که مرحلۀ‏‎ ‎‏گذشتۀ خود را فراموش کند. حجم عظیمی از آثار عرفانی و اخلاقی امام، محصول این‏‎ ‎‏دوره است. در سومین مرحله از مراحل زندگی، بدون گسستن از گذشته، به عنوان‏‎ ‎‏مجتهدی کامل و فیلسوف و عارفی مبرّز، به تدریس و تحقیقات عالی در فقه و اصول‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 218
‏روی می آورد. و در مرحلۀ چهارم از مراحل زندگی و طیّ قوس صعود، به عنوان مرجعی‏‎ ‎‏هشیار و وارسته، به دخالت در امور اجتماعی می پردازد و با حفظ روحیۀ عرفانی و‏‎ ‎‏کمالات اخلاقی خویش، موضع گیری سیاسی و خلق اندیشه های سیاسی و احیای جامعه‏‎ ‎‏و مبارزه با ستم و بت پرستی و دفاع از توحید ناب را وجهۀ همّت خویش می گمارد. و‏‎ ‎‏بالاخره در آخرین مقطع از سیر زندگی و طیّ قوس صعودی کمالات، امامت و رهبری‏‎ ‎‏سیاسی جامعه را با حفظ تمامی مراحل پیشین به عنوان فقیه، فیلسوف، عارف و‏‎ ‎‏سیاستمدار، به دوش می گیرد و پرچم مبارزه با مظاهر شرک و بت پرستی را به عنوان‏‎ ‎‏موحّدی کامل و وارسته، وظیفۀ خویش می بیند و بدین ترتیب، مفاهیم مهمی از عرفان و‏‎ ‎‏اخلاق و فقه و به طور کلی، دین را وارد عرصۀ جهان سیاست و جغرافیای سیاسی عالم‏‎ ‎‏می کند و با این کار، افق های جدیدی را پیش روی عالمیان، برای حیات دنیوی سالم و‏‎ ‎‏سلوک اخروی صحیح می گشاید.‏

‏مقایسۀ مشرب عرفانی و روش اخلاقی غزالی و امام، در جدول زیر قابل مطالعه است:‏

‏ ‏

‏ردیف‏

‏ابوحامد غزالی‏

‏امام خمینی‏

‏1‏

‏تکیه بر تغییر رفتار انسان برای تهذیب باطن‏

‏تلاش در توسعۀ معرفت انسان برای تهذیب باطن‏

‏2‏

‏سرکوب قوای طبیعی از راه ریاضت‏

‏تنظیم و ایجاد تعادل در قوای طبیعی از راه شریعت‏

‏3‏

‏تکیه بر تهذیب فردی (فردگرایی)‏

‏تکیه بر تهذیب فردی و جمعی (فرد و جمع گرایی)‏

‏4‏

‏ستیز یا بی توجهی به علوم دنیوی‏

‏توجه به پیشرفت تمامی علوم‏

‏5‏

‏بی توجهی به توسعه و پیشرفت تکنولوژیک‏

‏تلاش در جهت توسعۀ تکنولوژیک‏

‏6‏

‏گسست دنیا و آخرت‏

‏پیوند دنیا و آخرت‏

‏7‏

‏گسست یا تقابل طریقت و شریعت‏

‏پیوند طریقت و شریعت‏

‏8‏

‏واگذاری دنیا به دنیامداران‏

‏ورود به صحنه برای گرفتن دنیا از دنیامداران‏

‏9‏

‏عقب افتادگی، وابستگی و ذلّت‏

‏پیشرفت، استقلال و عزّت‏

‏10‏

‏ایجاد بستری برای رشد سکولاریزم‏

‏ورود دین و اخلاق به صحنۀ جامعه‏

‏11‏

‏توجه به سیرۀ صوفیه‏

‏توجه به سیرۀ انبیا و اولیا‏

‏12‏

‏کارآمدی محدود و کم اثر در حیطۀ زندگی فردی‏

‏کارآمدی وسیع و مؤثر در حیطۀ زندگی فردی و اجتماعی‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 219
‏با تأمّل در جدول بالا، مقایسۀ هنرمندی این دو شخصیت علمی و برجستۀ مسلمان،‏‎ ‎‏دشوار نخواهد بود.هنر اساسی ابوحامد محمد غزالی مصروف در گسست شریعت از طریقت، راه دنیا از‏‎ ‎‏طریق آخرت و فرد از جامعه است و این را راه توحید و تهذیب باطن می شمرد. ‏

‏اما هنر امام خمینی در آن است که بر پیوند میان فلسفه و عرفان و طریقت و شریعت و‏‎ ‎‏سیاست و پیوند راه دنیا و آخرت و فرد و جامعه، تأکید می کند و این را راه توحید و‏‎ ‎‏تهذیب باطن معرفی می کند؛ چنان که در پیام 15 / 2 / 1323 ه . ش، سی و چهار سال پیش‏‎ ‎‏از پیروزی انقلاب می فرماید:‏

قال الله تعالی:‏«‏قُلْ إنَّمَا أعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا لِلّٰهِ مَثْنَیٰ وَ فُرَادَیٰ‏»‏‎[77]‎‏ خدای تعالی در این کلام‏‎ ‎‏شریف، از سرمنزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده، و بهترین‏‎ ‎‏موعظه هایی است که خدای عالم از میانۀ تمام مواعظ، انتخاب فرموده و این یک کلمه را‏‎ ‎‏پیشنهاد بشر فرموده؛ این کلمه تنها راه اصلاح دو جهان است؛ قیام برای خدا است که‏‎ ‎‏ابراهیم خلیل الرحمان را به منزل خُلّت رسانده و از جلوه های گوناگون عالم طبیعت رهانده...‏

‏هان ای روحانیین اسلامی، ای علمای ربّانی، ای دانشمندان دین دار... موعظت خدای جهان‏‎ ‎‏را بخوانید و یگانه راه اصلاحی را که پیشنهاد فرموده، بپذیرید و ترک نفع های شخصی کرده،‏‎ ‎‏تا به همۀ سعادت های دو جهان نایل شوید.‏‎[78]‎

جمع بندی

‏ابوحامد غزالی از چهره های ماندگار و تأثیرگذار مهم در جوامع اسلامی است که در‏‎ ‎‏عصرحاضر نیز باید مورد بررسی و تأمّل قرار گیرد. اندیشه و افکار غزالی از یک سو، و‏‎ ‎‏روش اخلاقی ـ عرفانی او از سویی دیگر، همواره مورد توجه موافقان و مخالفان بوده‏‎ ‎‏است. امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ یکی از منتقدان جدی غزالی است؛ او گذشته از این که مبانی کلامی و‏‎ ‎‏عقیدتی غزالی را منکر است و بر مذهب فقهی او مناقشات جدی دارد، در حوزۀ مباحث‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 220
‏اخلاق و عرفان نیز با غزالی موافق نیست و بر اثر پرآوازۀ غزالی در این حوزه ـ یعنی ‏‏احیاء‏‎ ‎‏علوم الدین‏‏ ـ نقدی جدی دارد.‏

‏نقد امام را در این حوزه می توان در دو محور مشاهده کرد: نقد محتوا، و نقد روش.‏

‏در نقد محتوا، سرفصل های اساسی عبارتند از: تکیه بر روایات ضعیف و بی اعتبار،‏‎ ‎‏استناد به اسرائیلیات، نقل اقوال و سرگذشت صوفیان و تکیه بر آن ها، دارا بودن‏‎ ‎‏اندیشه هایی سست و متناقض همچون علم ستیزی، پیروی بی چون و چرا از شیخ و مراد،‏‎ ‎‏ردّ لعن بر یزید بن معاویه.‏

‏اما در محور دوم و نقد روش غزالی در تهذیب باطن و سلوک اخروی، عمده توجه‏‎ ‎‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ به این حقیقت است که با روش صوفیه و شیوه هایی که تارکان دنیا از خود‏‎ ‎‏اختراع کرده و عرضه کرده اند، نمی توان به تهذیب باطن رسید. روش صوفیه عمدتاً بر‏‎ ‎‏سرکوبی قوای انسانی و غرایز بشری که خداوند در انسان به ودیعت نهاده، استوار است و‏‎ ‎‏این سرکوبی، گذشته از آن که مورد انکار عقل سلیم است و کتاب و سنّت نیز آن ها را روا‏‎ ‎‏نمی شمرند، نمی توان به کارآیی آن چندان امید بست و بسان روشی که بتوان تمامی مردم‏‎ ‎‏را به سوی خیر و صلاح و تربیت شایسته راهنمایی کرد، از آن بهره جست.‏

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ بر خلاف غزالی، برای تهذیب نفس و تربیت فرد و جامعه، تمسک به سیرۀ انبیا‏‎ ‎‏و اولیای معصوم الهی را پیشنهاد می کند و معتقد است که باید آن ها را اسوۀ خود قرار داد،‏‎ ‎‏تا به سرمنزل مقصود نایل آمد.‏

‏و آخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمین‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 221

‏ ‏

‏ ‏

کتاب نامه

‏قرآن کریم.‏

‏1. ‏‏احیاء علوم الدین‏‏، ابوحامد محمد غزالی، بیروت، دارالفکر، 1409 ق.‏

‏2. ‏‏اخلاق نیکوماخس‏‏، ارسطو، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1350 ش.‏

‏3. ‏‏ترجمۀ تلبیس ابلیس‏‏، علیرضا ذکاوتی، مرکز نشر دانشگاهی، 1368 ش.‏

‏4. ‏‏تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق‏‏، ابن مسکویه، چاپ مصر.‏

‏5. ‏‏دائرة المعارف بزرگ اسلامی‏‏، تهران، 1374 ش.‏

‏6. ‏‏شرح چهل حدیث‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1371 ش.‏

‏7. ‏‏شرح حدیث جنود عقل و جهل‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،‏‎ ‎‏1380  ش.‏

‏8. ‏‏شک و شناخت‏‏ (ترجمۀ المنقذ من الضلال)، صادق آئینه وند، تهران، امیرکبیر، 1360  ش.‏

‏9. ‏‏صحیفۀ امام‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏10. ‏‏الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب‏‏، عبدالحسین امینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه،‏‎ ‎‏1374  ش.‏

‏11. ‏‏غنا و موسیقی‏‏، به کوشش رضا مختاری و محسن صادقی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات‏‎ ‎‏اسلامی، 1376 ش.‏

‏12. ‏‏قصّۀ ارباب معرفت‏‏، عبدالکریم سروش، نشر صراط، 1373 ش.‏

‏13. ‏‏مجموعه آثار استاد شهید مطهری،‏‏ مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، 1377 ش.‏

‏14. ‏‏المحجّة البیضاء فی تهذیب الاحیاء‏‏، ملا محسن فیض کاشانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی.‏

‏15. ‏‏نهج البلاغه‏‏، صبحی صالح، قم، انتشارات هجرت، 1395 ق.‏

‏ ‏

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 222

  • ) ر.ک: احیاء علوم الدین، «ترجمة الغزالی»، ج 1، ص 3 ـ 6؛ شک و شناخت، ترجمۀ المنقذ من الضلال، ص 6.
  • ) احیاء علوم الدین، ج 5، ص 3.
  • ) همان، ص 6.
  • ) همان، ص 6 ـ 7.
  • ) همان، ص 8.
  • ) ر.ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، ص 342 ـ 343.
  • ) احیاء علوم الدین، ج 5، ص 5.
  • ) قصّۀ ارباب معرفت، ص 23.
  • ) ر.ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، ص 263 ـ 270؛ محجّة البیضاء، ج 1، ص 14.
  • ) در کتاب سرّ العالمین که به غزالی منسوب است و ابن جوزی (یا فرزند او) شهادت داده که این کتاب از غزالی است، اظهار تشیّع کرده است. ر. ک: مقدمۀ محجّة البیضاء؛ غزالی نامه.
  • ) محجّة البیضاء، ج 1 ـ 2، ص 1.
  • ) الغدیر، ج 11، ص 159 ـ 167.
  • ) قصّه ارباب معرفت، ص 376.
  • ) همان، ص 377.
  • ) صحیفۀ امام، ج 2، ص 38 ـ 39.
  • ) شرح چهل حدیث، ص 359.
  • ) احیاء علوم الدین، ج 1، ص 2.
  • ) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 12 ـ 13.
  • ) همان، ص 12.
  • ) احیاء علوم الدین، ج 1، ص 132.
  • ) همان، ص 133.
  • ) همان، ص 137.
  • ) کتاب مزبور، ذیل احیاء علوم الدین به چاپ رسیده است برای نمونه ر. ک: ج 1، ص 16 و 17؛ ج 3، ص 100 و 102 و 134 و 145 و 230، و ج 4، ص 331 و 359 و 380.
  • ) احیاء علوم الدین، ج 3، ص 99.
  • ) ر.ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 8، ص 290 ـ 294.
  • ) برای نمونه ر. ک: احیاء علوم الدین، ج 4، ص 364 و 434.
  • ) همان، ص 365 و 398.
  • ) احیاء علوم الدین، ج 4، ص 365.
  • ) ر.ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، ص 262 ـ 270؛ ترجمۀ تلبیس ابلیس، ص 138.
  • ) محجّة البیضاء، ج 5، ص 136.
  • ) الغدیر، ج 11، ص 163 ـ 167.
  • ) ر.ک: احیاء علوم الدین، ج 3، ص 66، 73، 76، 77، 93، 94، 98؛ ج 4، ص 225، 288، 292، 304، 375، 377.
  • ) «و لمّا لم یکن فی ذکر أمثال هذه الترهّات و التعرّض لها فائدة، طویناها و ضربنا عنها صفحاً». (ر.ک: محجّة البیضاء، ج  7، ص 423)
  • ) احیاء علوم الدین، ج 1، ص 34.
  • ) قصۀ ارباب معرفت، ص 106.
  • ) همان.
  • ) ر.ک: مجلۀ حکومت اسلامی، ش 18، «حکومت علوی و اهتمام به اصلاحات اجتماعی ـ اقتصادی».
  • ) احیاء علوم الدین، ج 3، ص 20.
  • ) همان، ج 3، ص 80.
  • ) ر.ک: همان، ج 1، مقدمه، ص 5.
  • ) شرح چهل حدیث، ص 395.
  • ) محجّة البیضاء، ج 5، ص 130.
  • ) احیاء علوم الدین، ج 3، ص 106.
  • ) قصۀ ارباب معرفت، ص 74.
  • ) احیاء علوم الدین، ج 3، ص 133 ـ 134.
  • ) همان، ص 134.
  • ) ص (38): 77 ـ 78.
  • ) احیاء علوم الدین، ج 2، ص 181.
  • ) محجّة البیضاء، ج 5، ص 223.
  • ) الغدیر، ج 11، ص 166.
  • ) ر.ک: محجّة البیضاء، ج 5، ص 220 ـ 222.
  • ) یکی از آرای تناقض آلود ابوحامد، پیرامون مقایسه علم فقه و طب است که در جای خود باید بحث شود. یکی دیگر از آرای شگفت آور ابوحامد، موضوع رعایت پاکیزگی و طهارت است؛ وی با وجود تشویق و ترغیب به رعایت پاکیزگی ظاهری (احیاء علوم الدین، ج 1، ص 162) و مثلاً توصیه به پاک کردن دست با حوله پس از صرف غذا به عنوان مستحبات طعام (همان، ج 2، ص 7)، در عین حال، در بحث از مراتب طهارت، با فراموشی آراستگی ظاهری و استحباب پاک کردن دست با حوله، به طهارت باطنی می پردازد و می گوید: صحابۀ رسول خدا دستان خود را از چربی و غذا نمی شستند و از «اشنان» برای تمیز کردن دست بهره نمی بردند و آن را بدعت می شمردند. وی از عمر نقل می کند که گفته است: «ما در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آلهاشنان نمی شناختیم و حوله و مندیل ما، کف قدم هایمان بود؛ «و إنّما کانت منادیلنا باطن أرجلنا». (همان، ج 1، ص 151)     آرای دیگر غزالی در باب بلند کردن لحیه و ریش (احیاء علوم الدین، ج 1، ص 168) و بحث ازدواج (همان، ج 2، ص  39) نیز خواندنی است.     از این مهم تر، بحث آرای غزالی پیرامون سماع و غنا و اباحه و جواز شرعی آن است که معرکۀ آرای فقهای شیعه و سنّی است و از میان اهل سنّت، ابن جوزی به شدت به انکار آن پرداخته است. در میان فقهای شیعه نیز مرحوم شیخ حرّ عاملی به نقد مبانی غزالی در این باره مبادرت ورزیده است.     (ر.ک: احیاء علوم الدین، ج 2، ص 291 ـ 313؛ تلبیس ابلیس، ص 216 ـ 243؛ غنا و موسیقی، ج 1، ص 173؛ ج 3، ص  2503)
  • ) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 10.
  • ) همان، ص 13.
  • ) ر.ک: اخلاق نیکوماخس.
  • ) البته اصل این نظریه در این مجال، مورد بحث نیست و سخن در لوازم و آثاری است که بر آن مترتب کرده اند.
  • ) احیاء علوم الدین، ج 3، ص 59.
  • ) ر. ک: همان، ص 58 ـ 59؛ تهذیب الاخلاق، ص 37 ـ 40.
  • ) احیاء علوم الدین، ج 3، ص 66.
  • ) همان.
  • ) همان.
  • ) همان، ص 67.
  • ) همان.
  • ) ر.ک: محجّة البیضاء، ج 5، ص 109 ـ 110.
  • ) احیاء علوم الدین، ج 3، ص 67.
  • ) جمعه (62): 12.
  • ) نهج البلاغه، خطبۀ 189، ص 280.
  • ) همان، خطبۀ 209، ص 324 ـ 325.
  • ) بقره (2): 269.
  • ) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 13.
  • ) احزاب (33): 21.
  • ) نهج البلاغه، خطبۀ 193، ص 306.
  • ) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 14.
  • ) مجموعۀ آثار، ج 1، ص 441، علل گرایش به مادیگری.
  • ) ر.ک: قصۀ ارباب معرفت، ص 52.
  • ) ر.ک: مقدمۀ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و اصل سوم آن، ص 56 و 62.
  • ) سبأ (34): 46.
  • ) صحیفۀ امام، ج 1، ص 21 ـ 22.