کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره)

امام خمینی رحمه‌الله و مکتب ائتلافی اخلاق

‏ ‏

امام خمینی رحمه الله و مکتب ائتلافی اخلاق

‏ ‏

‏ ‏

حجة الاسلام و المسلمین دکتر سیدمحمد ثقفی‎[1]‎

‏ ‏

‏ارسطو در تقسیم بندی فلسفه، حکمت را به دو بخش تقسیم کرد: حکمت نظری و‏‎ ‎‏حکمت عملی.‏

‏حکمت نظری در رابطه با عقلانیت انسان مطرح است و عقل و نظر و قوّۀ فاهمۀ انسان‏‎ ‎‏را کمال می بخشد و دیدگاه او را دربارۀ خدا (حکمت الهی) طبیعت (حکمت طبیعی) و‏‎ ‎‏ریاضیات (حکمت ریاضی) بیان  می کند.‏

‏اما حکمت عملی، آن بخش از اصول و تعالیم است که در رابطه با عمل و کردار انسان‏‎ ‎‏مطرح است و از رفتار انسان در رابطه با تعامل با اعضای خانواده (تدبیر منزل)، تعاون با‏‎ ‎‏اعضای جامعه و ادارۀ آن (سیاست مُدُن)، کسب فضیلت و دوری از رذیلت در پرورش‏‎ ‎‏خُلق زیبا و تعمیم زیبایی و عدالت به جامعه و سیاست، بحث می کند.‏

‏می توان گفت، در فرهنگ عقلانی، این روش آموزش اخلاق را اخلاق فلسفی و یا‏‎ ‎‏اخلاق استدلالی می گویند. این روش، بعدها در فرهنگ و تمدن اسلامی رواج یافت و‏‎ ‎‏دانشمندان بزرگی مانند ابن مسکویه رازی، خواجه نصیرالدین طوسی، فاضل نراقی، حتی‏‎ ‎‏در این اواخر در نوشته های نویسندگان معاصر، امثال محمدعلی بامداد، شهید مطهری و‏‎ ‎‏علامه طباطبائی، دیده می شود.‏

‏از طرف دیگر، می دانیم که یکی از اهداف بزرگ پیامبر اسلام، تزکیۀ روحی، رشد‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 151
‏اخلاقی، تهذیب نفوس، زدودن تیرگی های ذهنی، روانی و رفتاری انسان مسلمان است.‏‎ ‎‏اصولاً قرآن کریم، پیامبر را ـ که خود، دارای خُلق کریم بود ـ «معلّم اخلاق» خوانده‏‎ ‎‏«‏یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم‏»‏‎[2]‎‏ و تهذیب نفوس و تکمیل مکارم اخلاق را از مهم ترین رسالت های‏‎ ‎‏پیامبر شمرده است. خود پیامبر فرمود:‏

«بُعثتُ لاُتمّمَ مکارم الأخلاق».‎[3]‎

‏او نه تنها اصول اخلاق را در لا به لای روایات و سنّت، آموزش می دهد، بلکه اهل بیت‏‎ ‎‏عصمت نیز اصول اخلاق اسلامی را با بیانی عالی، از آثار و نتایج عقل (اولین مخلوق از‏‎ ‎‏روحانیان)، آفریدۀ نورانی خداوند و رشحاتی از آن فیض الهی می دانند و آثار این شجرۀ‏‎ ‎‏طیّبه را در سلسلۀ «جنود عقل» و ضد آن ها را در «جنود جهل» جای داده اند. اهل بیت ‏‏علیهم السلام‏‎ ‎‏با انتخاب راه خود در میان این دو راه، صراط مستقیمی باریک تر از موی را در پیش گرفته‏‎ ‎‏و دیگران را نیز بدان رهنمون بوده اند.‏

‏از این بُعد است که در فرهنگ اسلامی، رشته ای به وجود آمده که می توان آن را‏‎ ‎‏«اخلاق حدیثی» نام نهاد. در این رشته، فضایل اخلاقی و همچنین رذایل رفتاری، بحث‏‎ ‎‏شده و احادیث آن در مجموعه هایی مانند ‏‏اصول کافی‏‏ جمع آوری شده است که بر پایۀ آن،‏‎ ‎‏مؤلفان مسلمان، از قدیم و جدید، کتاب های ارزنده ای در این زمینه به رشتۀ تحریر در‏‎ ‎‏آورده اند. حتی می توان گفت، این رشته در عرصۀ فرهنگ اهل سنّت نیز پی گیری شده و‏‎ ‎‏کتاب ارزندۀ ‏‏احیاء علوم الدین‏‏ امام محمّد غزالی، ‏‏کیمیای سعادت‏‏ و متمّم و مکمّل آن در‏‎ ‎‏فرهنگ تشیّع، ‏‏محجّة البیضاء‏‏ فیض کاشانی از این قبیل بوده اند.‏

‏مؤلفانی نیز این دو مکتب را جمع کرده و مکتب ائتلافی (تلفیقی از دو مکتب) ارائه‏‎ ‎‏داده اند. نراقی در ‏‏جامع السعادات‏‏ و امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در ‏‏شرح حدیث جنود عقل و جهل‏‏ و ‏‏چهل‏‎ ‎‏حدیث‏‏، این راه را پیموده اند.‏

‏صاحب این قلم، تصمیم دارد که به طور اجمال، این دو روش را در فرهنگ اسلامی‏‎ ‎‏پی جویی نماید و نحوۀ متدیک و روش مندی آن ها را نشان دهد؛ و سپس مجموع این دو را‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 152
‏در یک مکتب ائتلافی سوم ـ که امام خمینی یکی از نمونه های بارز آن است ـ ارائه نماید.‏

‏در این زمینه پرسش ها و سؤالاتی مطرح است که ذهن هر خواننده ای را به خود جلب‏‎ ‎‏می کند:‏

‏1. چگونه در دورۀ ترجمه فلسفه یونانی، مسلمانان به این مسائل توجه کرده اند؟‏

‏2. برخورد مسلمانان و فیلسوفان و متفکران اسلامی با آن ها چگونه بوده است؟‏

‏3. آیا این روش علمی ـ اخلاقی از نظر ائمه شیعه و دانشمندان تشیّع، مورد پذیرش‏‎ ‎‏واقع شده است، یا این که پیروان اهل بیت، از پذیرش این نوع ذخیرۀ علمی و فرهنگی‏‎ ‎‏(ملل بیگانه) امتناع داشته و در نتیجه، خودشان به فکر تألیف مکتب اخلاقی حدیثی (از‏‎ ‎‏منبع روایی اهل بیت) روی آورده اند؟‏

‏4. و سرانجام، چرا و چگونه عده ای از فیلسوفان و عالمان اسلامی تلاش کرده اند که‏‎ ‎‏این دو مکتب را (مکتب ائتلافی اخلاق) جمع آورند؟‏

میراث فرهنگی یونان

‏در قرن دوم هجری، جهان اسلام در دوران توسعۀ فرهنگی و سیاسی با ملل بیگانه‏‎ ‎‏مواجه شد و پس از ارزیابی نقاط مثبت این فرهنگ ها، بسیاری از آن ها را به جهان اسلام‏‎ ‎‏انتقال داد. از آن جا که کلّیت این فرهنگ ها، با عقلانیت توحیدی و تهذیب اخلاق و‏‎ ‎‏کمال یابی اندیشه و عمل توافق داشتند، با استقبال اندیشمندان مسلمان رو به رو شدند و در‏‎ ‎‏غنای فرهنگی جامعۀ مسلمان، سهم قابل ملاحظه ای یافتند. از جمله این فرهنگ ها،‏‎ ‎‏فرهنگ و فلسفۀ یونانی، در تمامی شعبات آن، از قبیل حکمت الهی، فلسفۀ سیاسی،‏‎ ‎‏اخلاق و سلوک و رفتار، می باشد.‏

‏از کتاب های ارزشمندی که در زمینۀ اخلاق، از فیلسوفان یونان، به ویژه ارسطو، به‏‎ ‎‏یادگار مانده کتاب های اخلاقی ارسطو است. ‏‏اخلاق نیکوماخس‏‏ و ‏‏اخلاق اودیموس ‏‏از‏‎ ‎‏کتاب های اخلاقی منسوب به ارسطو به شمار می آیند. علاوه بر این دو کتاب، رساله های‏‎ ‎‏دیگری نیز در اخلاق، به ارسطو نسبت داده اند که چندان مورد اعتماد نمی باشند، بلکه اکثر‏‎ ‎‏آن ها، تکرار مقالات دو کتاب یاد شده است.‏‎[4]‎‏ کتاب ‏‏اخلاق نیکوماخس‏‏ مشتمل بر ده مقاله‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 153
‏است که در مورد فضایل اخلاقی بحث می کند و کتاب دیگر اخلاقی ارسطو، ‏‏اخلاق‏‎ ‎‏اودیموس‏‏ دارای پنج مقاله از مقولات اخلاقی است.این دو کتاب بدان جهت "اخلاق‏‎ ‎‏نیکوماخس" یا "اودیموس" نامیده شده اند که ارسطو آن ها را به فرزندش "نیکوماخس" و‏‎ ‎‏شاگردش "اودیموس" آموزش داده و آن ها پس از وفات استاد، کتاب را نشر داده اند.‏

‏با ملاحظۀ دو کتاب اخلاقی ارسطو، این نتیجه به دست می آید که کتاب اول (‏‏اخلاق‏‎ ‎‏نیکوماخس‏‏) کامل تر، واضح تر و منسجم تر از دیگری است؛ و از این جهت است که این‏‎ ‎‏کتاب، در میان نویسندگان و شارحان اخلاق ارسطو، مورد اهتمام بیش تری قرار گرفته و‏‎ ‎‏شروحی بر توضیح مقالات آن، نوشته شده  است.‏‎[5]‎

‏به نظر فیلسوفان، کتاب دوم ارسطو (‏‏اخلاق اودیموس‏‏) تکرار نوشته های استاد در کتاب‏‎ ‎‏اول است؛ زیرا چگونه ممکن است که فیلسوفی چون ارسطو، موضوعات واحدی را در‏‎ ‎‏مقولۀ اخلاق (حتی پایین تر از درجۀ علمی) دوباره بنویسد؟!‏

‏به علاوه، ملاحظۀ مقالات ‏‏اخلاق اودیموس‏‏ نشان می دهد که مقالات این کتاب از منبع‏‎ ‎‏اندیشۀ دینی نشأت گرفته است؛ در حالی که مقالات ‏‏اخلاق نیکوماخس‏‏ با همان روش‏‎ ‎‏عقلانی ـ تجربی، مورد بحث قرار گرفته و با روشی استدلالی، مباحث اخلاقی را مبتنی بر‏‎ ‎‏«تجرّد نفس» و قوای عقلانی و نفسانی (شهویه، غضبیه) بحث می کند.‏

‏شاید ترتیب این کتاب ها، بر حسب تطوّر فکری ارسطو صورت گرفته که در سه‏‎ ‎‏مرحله به اتمام رسیده اند:‏

‏1. دورانی که متأثر از اندیشۀ استادش افلاطون بوده است. این مرحله در کتاب اخلاقی‏‎ ‎‏دیگر ارسطو به نام ‏‏اخلاق "پروتر تیکوس" ‏‏دیده می شود.‏

‏2. دوره ای که از سیطره و نفوذ افکار افلاطون خارج می شود و کم کم خودش به‏‎ ‎‏اندیشه پردازی در زمینۀ فلسفه و اخلاق می پردازد. شاید نمودار این مرحله، کتاب ‏‏اخلاق‏‎ ‎‏اودیموس رودسی‏‏ او باشد.‏

‏3. مرحلۀ سوم، در نگارش کتاب ‏‏اخلاق نیکوماخس‏‏ تبلور یافته است که کاملاً مکتب‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 154
‏و  مذهب عقلانی ارسطو را در تحریر مسائل اخلاقی ـ که مبتنی بر تجرّد نفس است ـ‏‎ ‎‏نشان  می دهد.‏‎[6]‎

‏این کتاب (‏‏اخلاق نیکوماخس‏‏) در قرن های بعد، از طرف بسیاری از عالمان و شارحان‏‎ ‎‏اندیشۀ ارسطو، مورد عنایت قرار گرفت و تفسیر مشروحی را فرفوریوس ـ بانی و منسجم‏‎ ‎‏کنندۀ علم منطق ـ و تامسطیوس ـ از مؤلفان یونانی ـ آن را شرح کرده اند. دکتر‏‎ ‎‏عبد الرحمن  بدوی، در مقدمۀ عالمانۀ خود بر ‏‏الاخلاق‏‏ ارسطو، ترجمۀ حنین بن اسحاق،‏‎ ‎‏شرح مفصلی در این مورد ارائه می دهد که برای خوانندگان و پژوهشگران، منبع خوبی‏‎ ‎‏برای تحقیق می باشد.‏

اخلاق ارسطو در منابع اسلامی

‏ابن صاعد اندلسی، در تألیف گران سنگ خود، ‏‏التعریف بطبقات الامم‏‏، نخستین مؤلفی‏‎ ‎‏است که از ‏‏اخلاق ‏‏ارسطو سخن به میان آورده است؛ او در فصلی که دربارۀ ارسطو باز‏‎ ‎‏کرده، می گوید:‏

‏اما کتاب هایی که ارسطو دربارۀ اخلاق انسان و اصلاح نفس نوشته است، کتاب بزرگ او است‏‎ ‎‏که به پسرش "نیکوماخس" تحریر کرده است.‏‎[7]‎

‏قفطی و ابن الندیم نیز از کتاب های ارسطو یاد می کنند و می گویند:‏

‏از کتاب های ارسطو، کتاب ‏‏اخلاق‏‏ است که فرفوریوس در 12 مقاله آن را شرح کرده و حنین‏‎ ‎‏بن اسحاق آن را به عربی برگردانده است.‏‎[8]‎

‏و همین طور ابن ابی اصبیعه (م 668 ه) در کتاب ‏‏عیون الانباء بطبقات الاطباء‏‏، از کتاب‏‎ ‎‏اخلاق‏‏ ارسطو نام می برد و از آن ها به نام «مقالات کبار» و «مقالات صغار» در اخلاق (‏‏اخلاق‏‎ ‎‏نیکوماخس‏‏ و ‏‏اخلاق اودیموس‏‏) یاد  می کند.‏‎[9]‎

‏به هر حال، آنچه از مطالعۀ کتاب های مرجع به دست می آید، این است که میراث‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 155
‏فرهنگی یونانیان، به خصوص آثار ارسطو، در باروری اندیشۀ عقلانی در میان مسلمانان،‏‎ ‎‏تأثیر به سزایی داشته است و مؤلفان اسلامی، هر یک در حد توان خود، از کتاب های‏‎ ‎‏ارسطو در تحریر اخلاق فلسفی استفاده کرده و آثار ارزشمندی را در تمدن اسلامی به‏‎ ‎‏یادگار گذاشته اند. این کتاب ها از منابع ارزندۀ فرهنگ ایرانی و اسلامی بوده و محصول‏‎ ‎‏اندیشۀ متفکران بشری می باشند. این معلمان، تاریخ انسانی را در پرورش ذهنیت عقلانی‏‎ ‎‏و تحصیل سعادت و باروری اخلاق، محفوظ داشته و بارور نموده اند.‏

فیلسوفان متأثر از اخلاق ارسطو

1. فارابی

‏اولین فیلسوفی که از اخلاق ارسطو نام برد و خلاصۀ اندیشۀ استاد را در مقایسه با آراء‏‎ ‎‏افلاطون بیان کرد، فارابی در ‏‏تحصیل السعاده‏‏ و ‏‏الجمع بین رأیی الحکیمین‏‏ (جمع میان نظرهای‏‎ ‎‏دو حکیم) بود. او دربارۀ بحث تقارب و نزدیکی نظریۀ دو حکیم دربارۀ اخلاق می گوید:‏

‏ارسطو در کتاب معروف خود، ‏‏نیقوماخیا‏‏ از قوانین مدنی سخن می گوید؛ چنانچه ما (فارابی) در‏‎ ‎‏چند مورد از کتاب خود، در شرح کتاب ارسطو (‏‏نیکوماخس‏‏) آن را توضیح دادیم. اگر موضوع‏‎ ‎‏چنان باشد که فرفوریوس ـ شارح ‏‏[‏‏کتاب‏‏]‏‏ ارسطو ـ و بسیاری از مفسران بعدی می گویند،‏‎ ‎‏ارسطو از اخلاق بحث می کند و توضیح می دهد که هر خُلقی اگر به آن نگاه شود، قابل تغییر‏‎ ‎‏و تحوّل است؛ گرچه دیر هنگام باشد.‏‎[10]‎

‏سپس فارابی در چند سطر بعد، چنین ادامه می دهد:‏

‏چنانچه ارسطو در کتاب ‏‏نیقوماخیای‏‏ کوچک تصریح می کند، او اسباب و عواملِ آسانی انتقال‏‎ ‎‏از یک خُلقی به خلق دیگر، اسباب سهولت این انتقال، تعدادشان، ماهیتشان، جهت گیری،‏‎ ‎‏نشانه و موانع آن را بیان می کند.‏‎[11]‎

‏این فقرات نشان می دهد که فارابی از اندیشه های اخلاقی ارسطو متأثر بوده و هر دو‏‎ ‎‏کتاب استاد را دیده و از آن ها استفاده کرده است و نظریۀ ارسطو را در مقایسه با آراء‏‎ ‎‏افلاطون در باب اخلاق یاد آوری  می نماید.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 156
‏پر واضح است که مقایسۀ گوناگون اخلاق ارسطو که به وسیلۀ فرفوریوس و دیگران‏‎ ‎‏انجام یافته است، پیش فارابی موجود بوده و از آن ها بهرۀ کافی برده است و نظریات‏‎ ‎‏ارسطو را در مقایسه با آراء افلاطون جمع کرده است.‏

2. ابوالحسن عامری

‏ابوالحسن عامری، فیلسوف قرن چهارم (م 381 ه) در کتاب خود ‏‏السعادة و الاسعاد فی‏‎ ‎‏السیرة الانسانیه ‏‏می گوید:‏

‏ارسطو در کتاب ‏‏نیکوماخس‏‏ در باب کسی که همّت عالی دارد، می گوید: ‏«إنّه لا فصل البتّة بین‎ ‎أن یَفحصَ فاحصٌ عن الهیئة، و بین أن یَفحصَ عن الذی له الهیئة».‎[12]‎

‏این عین عبارتی است که در کتاب ‏‏نیکوماخس‏‏ در ترجمۀ عربی آن (صفحه 153،‏‎ ‎‏س  12  ـ 13) وارد شده است. عبارت او چنین است:‏

و لا فرق بین أن یکونَ نظرُنا فی کبیر السنّ، أو فی کبیر النفس.‎[13]‎

‏این دو عبارت (عامری و نیکوماخس) لفظاً مختلفند، اما در معنا یکی هستند. در کتاب‏‎ ‎‏عامری نقل قول های زیادی از کتاب ‏‏نیکوماخس‏‏ نقل شده است که قابل توجه است.‏

3. ابن مسکویه رازی

‏سومین فیلسوفی که از اخلاق ارسطو متأثر است، عالم فیلسوف و مورّخ قرن پنجم، ابو‏‎ ‎‏علی احمد بن محمّد مسکویه است. او بارها در کتاب ‏‏تهذیب الاخلاق‏‏ گفته است:‏

و ارسطوطالیس یقول: إنّ الدنیا ناموسٌ عادل. و معنی «الناموس» فی لغته، السیاسة و التدبیر‎ ‎و ما أشبه ذلک. فهو یقول فی کتابه المعروف بنیقوماخیا: إنّ الناموس الأکبر هو من عند الله ـ‎ ‎تبارک و تعالی ـ و الحاکم ناموسٌ ثانٍ مِن قِبَله؛ و الدنیا ناموسٌ ثالث. فناموس الله تعالی قُدْوَة‎ ‎النوامیس کلّها، یعنی الشریعة؛ و الحاکم الثانی مُقتدٍ به؛ و الدنیا مقتدٍ ثالث.‎[14]‎

‏ابن مسکویه گرچه در چندین مورد، از کتاب ارسطو نام می برد، اما اساساً بافت کلی‏‎ ‎‏کتاب ‏‏تهذیب الاخلاق‏‏ ابن مسکویه، اقتباس از اخلاق ارسطو است. او در فصل فصل کتاب‏‎ ‎‏خود، از ارسطو متأثر بوده و بر مبنای تجرّد نفس و قوای سه گانۀ آن (غضبیه، شهویه و‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 157
‏عقلانیه) مباحث اخلاقی خود را ارائه داده و شجرۀ اخلاق را بر چهار فضیلت: حکمت،‏‎ ‎‏عفّت، شجاعت و عدالت، مبتنی ساخته است. هر ناظر اندیشمندی به آسانی می تواند یقین‏‎ ‎‏کند که کتاب ‏‏تهذیب الاخلاق‏‏ مسکویه، آینۀ تمام نمای اخلاق ارسطویی است که اخلاق‏‎ ‎‏استدلالی ـ فلسفی را به بحث می گذارد و آن را به اتمام می رساند.‏

4. خواجه نصیرالدین طوسی

‏از جمله دانشمندانی که کاملاً اخلاق ارسطویی را دنبال می کنند و روش اخلاق‏‎ ‎‏استدلالی را پی گیری می نمایند، فیلسوف شرق، خواجه نصیر طوسی است که دقیقاً کتاب‏‎ ‎‏طهارة الاعراق‏‏ ابن مسکویه را ترجمه کرده و خود، اضافاتی بر آن داشته است. او در مقدمۀ‏‎ ‎‏کتاب می گوید:‏

‏به وقت مُقام فَهِستان در خدمت حاکم بقعه، مجلس عالی ناصرالدین عبدالرحیم ابن منصور،‏‎ ‎‏در اثنای ذکری که می رفت از کتاب ‏‏الطهاره‏‏ که استاد فاضل و حکیم کامل، ابو علی احمد بن‏‎ ‎‏محمّد بن محمّد بن یعقوب مسکویه خازن رازی ـ سقی الله ثراه و رضی عنه و أرضاه ـ در‏‎ ‎‏تهذیب اخلاق ساخته است، سیاقت آن بر ایراد بلیغ ترین اشارتی، در فصیح ترین عبارتی‏‎ ‎‏پرداخته، با محرّر این اوراق فرمود که این کتاب نفیس را به تبدیل کردن الفاظ و نقل از زبان‏‎ ‎‏تازی با زبان فارسی، تجدید ذکری باید کرد؛ چه اگر اهل روزگار که بیش تر از حلیۀ ادب‏‎ ‎‏خالی اند، از مطالعۀ جواهر معانی چنان به زینت فضیلتی حالی شوند، اِحیای خیری بود هر چه‏‎ ‎‏تمام تر. محرّر این اوراق خواست که آن اشارت را به انقیاد تلقّی نماید. این کتاب، مشتمل‏‎ ‎‏است بر شریف ترین باب از ابواب حکمت عملی. و چون سبب تألیف، اقتراح و اشارت او بود،‏‎ ‎‏کتاب را ‏‏اخلاق ناصری ‏‏نام نهاد‏‏[‏‏م‏‏]‏‏.‏‎[15]‎

‏خواجه اضافه می کند که به بخش اول حکمت عملی (اخلاق) ابن مسکویه، دو فصل‏‎ ‎‏دیگر حکمت عملی (مدنی و منزلی) را اضافه نموده و کتابی ارزنده دربارۀ مجموعۀ‏‎ ‎‏حکمت عملی تحریر کرده است. طبیعی است که روش خواجه در تحریر مطالب اخلاق،‏‎ ‎‏همان روش ابن مسکویه بوده؛ که با توضیح و تشریح قوای سه گانۀ نفس (غضبیه، شهویه،‏‎ ‎‏عقلیه) به تفصیل، به فضایل و رذایل اخلاقی بپردازد و اخلاق استدلالی را دنبال می کند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 158
‏از دیگر فیلسوفان نیز، ابن باجه اندلسی (533 ه) و ابن رشد اندلسی (595 ه) به‏‎ ‎‏تلخیص کتاب ‏‏الاخلاق ‏‏پرداخته و هر کدام، شواهدی از اخلاق ‏‏نیکوماخس‏‏ نقل کرده اند.‏‎[16]‎

‏و از طریق ‏‏تلخیص الاخلاق‏‏ ابن رشد، فلسفۀ اخلاق ارسطو به دست «راجر بیکن» (قرن‏‎ ‎‏13 ـ 14) می رسد و در جهان غرب منتشر می گردد.‏‎[17]‎

5. ملا مهدی نراقی

‏ملا مهدی نراقی از بزرگان علما و حکمای اسلامی است که حکمت و فقاهت را با هم‏‎ ‎‏جمع کرده است. ملا مهدی از علمای قرن 12 ـ 13 هجری و از شاگردان مبرّز آقا باقر‏‎ ‎‏بهبهانی، مجدّد قرن 13 بود و توانست از علم وافر او، بهره های زیادی ببرد.‏

‏کتاب‏‏ جامع السعادات‏‏ نراقی، از بهترین کتاب های اخلاقی است که در قرن اخیر (13 ه)‏‎ ‎‏تألیف شده است.‏

‏گرچه در این کتاب، مرحوم نراقی تلاش دارد که روش تلفیقی (ائتلافی) اخلاق را در‏‎ ‎‏پیش گیرد، اما بافت اصلی کتاب، اخلاق استدلالی است که مبتنی بر حکمت عملی‏‎ ‎‏فیلسوفان متقدم است. او دقیقاً با اقتباس از ‏‏تهذیب الاخلاق‏‏ مسکویه، مباحث تجرّد نفس و‏‎ ‎‏دلایل آن را ایراد می کند و سپس بر حسب قوای سه گانۀ نفس (غضبیه، شهویه و عقلیه)‏‎ ‎‏فضایل و رذایل هر یک از آن ها را به تفصیل توضیح می دهد و در لا به لای کتاب خود، از‏‎ ‎‏اقوال حکمای سلف ـ همچون فیثاغورث، ارسطو و دیگر فیلسوفان یونان ـ استفاده‏‎ ‎‏می کند.‏

‏اصولاً روش استدلال او در تجرّد نفس و قوای نفس و غایت علم اخلاق (خیر‏‎ ‎‏مطلوب) و موجود انسانی، همان استدلال ارسطو در کتاب ‏‏اخلاق نیکوماخس‏‏ و ابن مسکویه‏‎ ‎‏در ‏‏تهذیب الاخلاق‏‏ است. در عین حال، مؤلف از روایات ‏‏احیاء العلوم‏‏ غزالی نیز استفادۀ‏‎ ‎‏زیادی کرده و بهرۀ وافی برده است.‏

‏گرچه می توان او را در سلک مؤلفان ائتلافی (تلفیقی) اخلاق نام برد، اما در واقع، او نیز‏‎ ‎‏ـ همانند سلف صالح خود از علمای اخلاق ـ روش استدلالی اخلاق را ترجیح می دهد و‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 159
‏از این جهت است که ابتدا، دلیل عقلی و فلسفی دربارۀ فضیلت و رذیلت بیان می کند، و‏‎ ‎‏سپس برای تقویت آن، از آیه و حدیث شاهد  می آورد.‏

مبادی و اصول اخلاقی ارسطو

‏در این جا ضروری می نماید که در روند حکمت اخلاقی متفکران مسلمان، به مبادی و‏‎ ‎‏اصول اخلاق ارسطو در کتاب ‏‏اخلاق نیکوماخس‏‏ اشارتی شود تا معلوم گردد چگونه این‏‎ ‎‏سبک بیان و روش استدلال، در تألیف کتاب های اخلاقی مکتب عقلانی اثر گذاشته و‏‎ ‎‏ساختار مباحث آن از چه عناصری تشکیل یافته است.‏

‏دکتر سید ابوالقاسم پورحسینی، استاد دانشگاه تهران، رسالۀ دکتری خود را در دورۀ‏‎ ‎‏عالی تحصیلی، ترجمۀ کتاب ‏‏اخلاق نیکوماخس‏‏ قرار داده و پس از ترجمۀ کتاب از متن‏‎ ‎‏فرانسوی، آن را با ‏‏تهذیب الاخلاق ‏‏مسکویه تطبیق کرده و در سِری انتشارات دانشگاه تهران‏‎ ‎‏(شماره 1633) منتشر ساخته است. این رساله از سوی اساتید دانشگاه، با درجۀ عالی‏‎ ‎‏مورد پذیرش واقع شد و نویسندۀ آن مورد تشویق قرار گرفت.‏

‏دکتر پورحسینی مبادی و اصول نظریات اخلاقی ارسطو را در مقدمۀ کتاب، بسیار زیبا‏‎ ‎‏بیان کرده است. جا دارد که در این مقاله، نوشتۀ او که حاوی اصول اخلاقی ارسطو است،‏‎ ‎‏تحریر یابد:‏

     موضوع اخلاق

‏غرض ارسطو این بوده است که نشان دهد چه شکلی از زندگی، بیش تر مطلوب و بهتر است.‏‎ ‎‏و به عبارت دیگر، می خواسته است عالی ترین خیر آدمی را تعیین کند؛ تا چون این خیر معلوم‏‎ ‎‏شد، وظیفۀ وی دنبال کردن آن باشد.‏

‏عالی ترین خیر، انجام مأموریت انسانی است؛ و آن عبارت از تکمیل فضایلی است که نفس،‏‎ ‎‏شایستگی آن را دارد و به آن وسیله می تواند به سعادت دسترسی پیدا کند.‏

‏(مقصود، سعادت واقعی است، نه آنچه عامّۀ مردم آن را سعادت تصور می کنند) خیرهای‏‎ ‎‏خارجی به آدمی کمک می کنند، ولی اصیل نیستند.‏

‏فضیلت، قابل ستایش است؛ ولی مقام سعادت از مدح و ستایش بالاتر است.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 160
‏فضایل به دو قسم تقسیم می شوند: یکی فضایل اخلاقی، مانند: شجاعت و اعتدال و‏‎ ‎‏بزرگ منشی و عدالت؛ و دیگری، فضایل عقلانی، مانند: حکمت، تدبّر، تأمل. در حقیقت‏‎ ‎‏عالی ترین خیر در زندگی، همراه تعقّل به دست می آید.‏

‏اخلاق نیکوماخس‏‏ شامل ده کتاب است: کتاب اول، خیر برای آدمی؛ کتاب دوم تا پنجم،‏‎ ‎‏فضایل اخلاقی، کتاب ششم و هفتم، فضیلت عقلانی خودداری از شهوات و تسلیم نشدن به‏‎ ‎‏آن ها؛ کتاب هشتم و نهم، دوستی؛ و کتاب دهم دربارۀ لذت و سعادت.‏

‏ارسطو مدعی است که فضیلت نه فطری است و نه ذاتی. (و این عکس چیزی است که‏‎ ‎‏افلاطون به آن عقیده داشت.) آن را ملکه ای از نفس می داند که به صورت اکتسابی تحصیل‏‎ ‎‏می شود و به حد کمال می رسد.‏

‏کتاب ‏‏اخلاق نیکوماخس‏‏، نه تنها قدیم ترین کتاب اخلاق است، بلکه قدیم ترین کتاب دربارۀ‏‎ ‎‏اخلاق عقلی و استدلالی نیز محسوب می شود.‏

‏ارسطو در علم اخلاق، سادگی واقع بینانه ای دارد. تربیت علمی او موجب شد که از تبلیغ‏‎ ‎‏افکار مافوق استطاعت بشری و نصایح توخالی پرهیز کند. ارسطو آزادانه اعلام می کند که‏‎ ‎‏هدف زندگی، خیر فی ذاته نیست، بلکه هدف حیات، سعادت و خوشبختی است؛ زیرا ما‏‎ ‎‏سعادت را به خاطر نفس سعادت می جوییم، نه برای چیز دیگر؛ در صورتی که لذت و شرافت‏‎ ‎‏و علم را برای آن می خواهیم که خیال می کنیم ما را به سوی سعادت رهبری می کند.‏

‏باید دید که سعادت انسان ـ که به عقل و درایت ممتاز از دیگر موجودات است ـ در چیست؟‏

‏هر چه خرد و عقل افزایش یابد، سعادت وی بیش تر تأمین می شود. پس، شرط اساسی‏‎ ‎‏سعادت، زندگی عقلانی است که موجب افتخار انسانی است.‏

‏و سعادت، از فضیلت حاصل می شود و راه وصول به فضیلت، یک چیز بیش نیست و آن،‏‎ ‎‏رعایت «حد وسط» است. برای هر خُلق و ملکه ای، یک «حد وسط» قرار دارد که دو طرف‏‎ ‎‏آن افراط و تفریط است؛ که هر دو رذیلتند. مثلاً میان جُبن و تهوّر، شجاعت و میان بخل و‏‎ ‎‏اسراف، میانه روی در خرج است.‏

‏«حد وسط» به معنی هندسی نیست؛ یعنی نقطه ای نیست که درست از دو طرف، به یک‏‎ ‎‏فاصله باشد؛ بلکه «حد وسط» در اخلاق، بر حسب اوضاع و احوال، فرق می کند و تنها عقول‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 161
‏ورزیده و سنجیده، آن را در می یابند؛ و تشخیص آن، با تجربه و ممارست و تکرار و عادت، که‏‎ ‎‏منتج به پیدایش ملکه یا خُلق می شود، حاصل می گردد.‏

‏«نیکی در آن است که در تمام زندگی، در راه کمال قدم بزند؛ زیرا همان طوری که از یک گل‏‎ ‎‏بهار نمی شود، نیکی یک روزه، شخص را سعادتمند نمی سازد.»‏‎[18]‎

‏«جوانی، سنّ افراط و تفریط است؛ اگر جوانی مرتکب خطایی شد، دائماً در یکی از دو طرف‏‎ ‎‏افراط و تفریط قرار دارد، و اگر بخواهیم او را به راه اعتدال واداریم، باید همان طوری که‏‎ ‎‏شاخۀ خم شده را به طرف دیگر می کشانیم، او را باید به حد دیگری ترغیب کنیم.»‏‎[19]‎

    ارسطو؛ فیلسوفی واقع بین

‏ارسطو که فیلسوفی واقع بین است، تنها سعادت را کافی نمی داند، بلکه ثروت و اصالت‏‎ ‎‏خانوادگی را تا حدی لازم می انگارد؛ زیرا فقر، شخص را زبون می کند و چشم او به دست‏‎ ‎‏دیگران است؛ در صورتی که ثروت، انسان را از آز و طمع، دور می دارد و فراغت می آورد.‏

‏و از میان سعادت های خارجی، «دوستی» از همه شریف تر است. در حقیقت، دوستی در ایام‏‎ ‎‏خوشبختی، لازم تر از بدبختی است؛ زیرا چون خوشبختی تقسیم شود، افزون تر می گردد و‏‎ ‎‏لذت بیش تری فراهم می آورد. دوستی از عدالت نیز مهم تر است؛ زیرا اگر همۀ مردم با هم‏‎ ‎‏دوست شوند، عدالت لازم نخواهد بود؛ و اگر همۀ مردم عادل شوند، مستغنی از دوست‏‎ ‎‏نمی گردند.‏

‏ولی دوستی باید محدود باشد. آن که دوست زیاد دارد، هیچ دوست ندارد. دوام دوستی که از‏‎ ‎‏روی وِداد باشد، بسیار گرم و پرهیجان است و دوستی با دوام، مستلزم ثبات اخلاق است.‏‎ ‎‏لازمۀ دوستی، برابری و هم سنّی است؛ زیرا بین کسانی که برابر و همپایه نباشند، دوستی با‏‎ ‎‏صفا و بی ریا حاصل نمی شود.‏

‏منظور از این مقدمات این است که ارسطو می خواهد مرد کامل العیاری بسازد. و چنین‏‎ ‎‏مردی، کسی نیست که به ماوراء الطبیعه اشتغال داشته باشد؛ بلکه دارای صفاتی است که‏‎ ‎‏طبق استعدادات خود، باید به آن ها متصف شود. و در واقع، سخت به ندا کردن جان خود‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 162
‏حاضر است؛ زیرا می داند که حیات، با شرایط خاصی ارزش دارد، و او آماده است تا به دیگران‏‎ ‎‏خدمت کند. ولی از احسان نکردن، احساس شرم می کند؛ زیرا خدمت و احسان به دیگری،‏‎ ‎‏نشانۀ برتری؛ و قبول آن، دلیل خفّت و زیر دستی است.‏

‏او در سر گرمی های دیگران مشارکت نمی جوید. در حبّ و بغض، صریح است؛ زیرا اعتنایی‏‎ ‎‏به مردم و اشیا ندارد. از ستایش دیگران مغرور نمی شود؛ زیرا چیزی را با اهمیت نمی داند که‏‎ ‎‏بخواهد به آن تشبّه جوید. بدی های دیگران را فراموش می کند. ذمّ دیگران را نمی گوید و‏‎ ‎‏تهمت نمی زند. حتی به دشمنان بد نمی گوید، مگر رویا روی. رفتار وی ملایم؛ صدای او با‏‎ ‎‏طمأنینه؛ و گفتارش متین است. زود از جا در نمی رود و حوادث را با شایستگی و وقار‏‎ ‎‏استقبال می نماید. و او بهترین رفیق خویش است و از تنهایی لذت می برد. همچنان که‏‎ ‎‏شخص عاری از فضایل و کمالات، خصم خویشتن است و با خود نمی سازد ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ از تنهایی‏‎ ‎‏رنج می برد.‏

‏مرد کامل، عادل است و بیش از حق خود نمی طلبد و به کسی بیش از شایستگی و لیاقتش‏‎ ‎‏نمی دهد. و با انصاف است و نمی گذارد که حق، پایمال شود. همیشه رعایت انصاف را‏‎ ‎‏می کند.  در دوستی، ثابت قدم و در راه دشمنی، بی کینه است. در لذات، حد وسط را می گیرد‏‎ ‎‏و  سعادت را نصب العین خود قرار می دهد. و حیات سعادتمندانه را در زندگانی عقلانی و‏‎ ‎‏تأملی می جوید.‏

     اقسام نفس

‏ارسطو ـ عیناً مانند افلاطون ـ به دو جزء نفس، یکی غیر متعقّل، شامل نفس نباتی و‏‎ ‎‏نفس  حیوانی؛ و دیگری نفس متعقّل، قائل است و عقل، در اساس و شالودۀ اخلاق او بسیار‏‎ ‎‏مهم است.‏

‏نوعی از فضایل، فضیلت عقلانی است، مانند حکمت و فرزانگی؛ در برابر فضایل اخلاقی،‏‎ ‎‏مانند شجاعت و عفّت. فضایل عقلانی از آموختن و تفکر حاصل می شود؛ و فضایل اخلاقی‏‎ ‎‏از عادت و ملکه. وظیفۀ قانون گذاران این است که با پدید آوردن عادات خوب، شهروندان را‏‎ ‎‏خوب سازند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 163
‏ارسطو می پندارد که اگر ما را به کسب عادت خوب وادار کنند، زمانی می رسد که از انجام دادن‏‎ ‎‏کار خوب، لذت خواهیم بُرد.‏

     نظر ارسطو در باب لذت

‏ارسطو در باب لذت، سه نظر بیان می کند:‏

‏1. لذت به هیچ وجه خوب نیست؛‏

‏2. برخی لذات، خوبند؛ ولی بیش تر بدند؛‏

‏3. لذت، خوب است؛ ولی بهترین چیز نیست.‏

‏شقّ اول را به این ترتیب رد می کند که چون «اَلَم» ضد «لذت» است، بد است، پس لذت،‏‎ ‎‏خوب است و قولی را که می گویند: «ممکن است کسی در زیر شکنجه، سعادتمند باشد» رد‏‎ ‎‏می کند.‏

‏شقّ دوم تا حدی صحیح است؛ زیرا بسیاری از لذات، آلامی را به دنبال دارند.‏

‏ارسطو کسی را که از اعمال فضیلت آمیز، احساس لذت نمی کند، نیک مرد نمی داند. نیک مرد،‏‎ ‎‏جویای لذت است؛ ولی لذتی که موجب فضیلت سعادت شود.‏

     حیات معقول

‏در نظر ارسطو سه نوع حیات سعادت مندانه وجود دارد:‏

‏1. حیات حسی؛‏

‏2. حیات سیاسی که سعادت را در داشتن قدرت می داند؛‏

‏3. حیات تأملی که رضای خاطر را در ممارست بی غرضانه و تفکر محض تحصیل می کند.‏

‏سعادت، مبتنی بر حیات تأملی (عقلانی) است. سعادت، غایت نهایی و کمال مطلوب است و‏‎ ‎‏به خود مکتفی است. سعادت، مولود فضیلت است.‏

‏فضیلت عبارت ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ از رفتار مطابق با انتخاب عقلانی و ترجیح حد وسط. کسی که طبق‏‎ ‎‏دستور عقل عمل می کند، حد وسط را می شناسد.‏

‏فضایل را اقسامی است که هر کس واجد آن باشد، سعید است. و واضح است که مرد حکیم،‏‎ ‎‏می تواند دارای همۀ شرایط لازم باشد. و چنین کسی است که خدایان او را بیش تر از دیگران‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 164
‏عزیز می دانند؛ زیرا او است که در همۀ عمر، به فعالیت عقلانی مطابق با فضیلت، رفتار‏‎ ‎‏می کند. و از حیات تأملی (معقول) بالاترین لذایذ را به دست می آورد.‏‎[20]‎

‏ارسطو اخلاق را جدا از سیاست نمی دانست و هر دوی آن ها را جزو حکمت عملی‏‎ ‎‏تلقّی می کرد؛ و از این جهت بود که حاکم عادل و سیاست مدار لایق را کسی می دانست که‏‎ ‎‏فضیلت اخلاقی و عقلانی را در جامعه توسعه دهد و رفاه اجتماعی را توأم با سعادت‏‎ ‎‏عقلانی همگانی فراهم آورد.‏

‏این سبک اندیشۀ اخلاقی ـ عقلانی ارسطو است که بعدها در فرهنگ اسلامی، توسعه‏‎ ‎‏یافته و فیلسوفان مسلمان، هر یک به نوعی از این منبع فکری استفاده کرده و آن را‏‎ ‎‏پرورانده و توسعه داده اند.‏

‏اما در مقابل این مکتب عقلانی، مکتب دیگری وجود دارد که فضایل اخلاقی را از‏‎ ‎‏منبع وحی دریافت می کند و شجرۀ نبوّت را در آموزش فضایل اخلاقی دخیل می داند.‏

مکتب روایی اخلاق

‏قطعی است که فلسفه، پرورش دهندۀ عقل و عقلانیت است و شامل همگان نمی شود.‏‎ ‎‏گرچه تفکر و «فلسفیدن» در استعداد همۀ انسان ها هست، اما این فقط نخبگان فکری‏‎ ‎‏هستند که آن بُعد از شخصیت را می پرورانند و از درک و ادراک مفاهیم و فضایل عقلانی‏‎ ‎‏بهره مندند؛ و اگر بخواهند، در اثر تلاش، خود را از مرحلۀ بهیمیت و نفس حیوانی‏‎ ‎‏می رهانند و به کمال عقلانی و حیات معقول می رسانند. و شمار اینان بسیار اندک است.‏

‏از طرف دیگر، حکیمان و فلاسفه نیز با به کار بردن اصطلاحات ویژه، مطلق علم و‏‎ ‎‏همین طور علم اخلاق را از دسترسی همگان خارج کرده و برای خود، فضا و محیط‏‎ ‎‏ویژه ای را به وجود آورده اند.‏

‏اما موضع دین و دیانت و نفوذ پیامبران، با حکیمان تفاوت دارد. نفوذ عمیق دین داری‏‎ ‎‏در میان توده ها و محبوبیت پیامبران در جامعه های دین دار، بسی عمیق تر و گسترده تر از‏‎ ‎‏نفوذ حکیمان است؛ زیرا اینان تنها در بُعد عقلانی تأثیر می گذارند، اما پیامبران در دو بُعد‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 165
‏عاطفه و عقل تأثیرگذارند و احساس و عاطفه، و عقل و اندیشه را توأمان پرورش می دهند.‏

‏به علاوه، سبک پیامبران در القای سخن و تفهیم عامّه، بر ساده گویی و بی تکلّفی استوار‏‎ ‎‏است؛ چنانچه عدم تکلّف نیز یکی از قواعد عمومی کلیۀ ادیان است:‏

‏«‏لاَ یُکَلِّفُ الله ُ نَفْساً إلاَّ وُسْعَهَا‏»‏‏.‏‎[21]‎

‏از این جهت پیامبران، هدایت توده را به زبان خود آن ها به عهده دارند و با زبان‏‎ ‎‏مردم  سخن می گویند و هر کسی را به اندازۀ توان عقلی و فکری اش مورد خطاب قرار‏‎ ‎‏می دهند که:‏

«إنّا معاشر الأنبیاء نُکلّم الناس علی قدر عقولهم».‎[22]‎

‏از آن جا که پیامبران، علمشان را از منبع وحی دریافت می نمایند، پیامشان صبغۀ دینی و‏‎ ‎‏ارشادشان جهت گیری خدایی دارد؛ و در نتیجه، پاداش و کیفر بهشت و دوزخ را وعد و‏‎ ‎‏وعید می دهند؛ که روش «بیم و امید» در تربیت نفوس، قاعده ای عام و مقبول است.‏

‏هدایت مردم و زدودن شرک، پاک سازی ذهن مردم از خرافات، پرورش اخلاق‏‎ ‎‏فاضله، نابودی رذایل و شرور از جامعه، دومین رسالت جهانی پیامبران است. از این‏‎ ‎‏جهت، مکتب اخلاقی پیامبران، مکتب عمیق دیگری است که در طول تاریخ بشری و‏‎ ‎‏تمدن اجتماعی، فرا روی انسان گشوده شده است. اگر از ادیان عقلانی شرق بگذریم و از‏‎ ‎‏هدایت ها و بشارت ها و نذارت های جامعه های ابتدایی چشم پوشی کنیم، قطعاً در روال‏‎ ‎‏تجربۀ وحیانی پیامبران اولواالعزم تجلّی وحی، جلوۀ چشم گیری دارد. در ده فرمان‏‎ ‎‏خداوند به موسی چنین آمده است که:‏

‏آنچه بر خود روا نداری، در حق دیگری نیز روا ندار!‏

‏و مسیح فرمود:‏

‏محبت، پیام من به همۀ انسان ها است؛ حتی دشمن خود.‏

‏پیامبر اسلام نیز نه فقط خود، دارای خُلق کریم است، که رسالتش نیز توسعۀ مکارم‏‎ ‎‏اخلاق و محو نمودن رذایل است، و کتاب و حکمت را توأمان آموزش می دهد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 166
‏در کنار اجمال آموزش های اخلاقی پیامبران، از امامان و اهل بیت نیز رساله های‏‎ ‎‏لذت بخشی در باب اخلاق آمده است که جان و دل را عطرآگین می کنند و عقل و عاطفه را‏‎ ‎‏کمال می بخشند. شاید اولین معلّم اخلاقی که در فرهنگ اسلامی سراغ داریم، امام علی بن‏‎ ‎‏ابی طالب ‏‏علیه السلام‏‏ باشد که در نامۀ جاودانه اش به فرزند خود امام حسن، درس حکمت و‏‎ ‎‏معیشت را به او و همۀ علاقه مندان و انسان ها می آموزد. به تعبیر مرحوم سیدحسن صدر:‏

‏نخستین کس در اسلام که علم اخلاق را پی نهاد، امیر المؤمنین علی ‏‏علیه السلام‏‏ بود. او به هنگام‏‎ ‎‏بازگشت خویش از صفّین (در محلی به نام حاضرین) نامه ای برای فرزندش نوشت. این نامه‏‎ ‎‏را علمای ما، از طریق های متعدد، نقل کرده اند. از جمله ثقة الاسلام کلینی در «کتاب‏‎ ‎‏الرسائل» ‏‏کافی‏‏، همۀ این نامه را عالم اهل سنّت ابو احمد حسن بن عبدالله عسکری در کتاب‏‎ ‎‏الزواجر و المواعظ‏‏ خویش آورده و چنین گفته است که: «اگر از حکمت عملی چیزی یافت‏‎ ‎‏شود که باید آن را با آب زر نوشت، همین رساله است.» این نامه، بس طولانی است، رساله ای‏‎ ‎‏است که امام در آن، همۀ ابواب علم اخلاق و طرق سلوک اخلاقی را گرد آورده است و در آن،‏‎ ‎‏همۀ منجیات و مهلکات و راه هدایت و ملکات فاضله و اسباب سعادت و راه رهایی از‏‎ ‎‏مهلکه های اخلاقی را بیان داشته، و چگونگی وصول به درجات اعلای فضیلت را با بهترین‏‎ ‎‏عبارات و واژه ها توضیح داده است. این نامه را شریف رضی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ در‏‎ ‎‏نهج البلاغه ‏‏روایت کرده است.‏‎[23]‎

‏در فارسی نیز شرح های مختلفی به آن نوشته شده؛ شرحی از طرف آیة الله مکارم‏‎ ‎‏شیرازی و شرحی دیگر توسط دکتر عبدالکریم سروش در 4 جلد به نام ‏‏حکمت و معیشت‏‎ ‎‏انتشار یافته است.‏

‏دومین منبع عالی در زمینۀ اخلاق، روایت سماعة بن مهران از حضرت صادق است که‏‎ ‎‏به نام روایت «جنود عقل و جهل» معروف است. کلینی در ‏‏کافی‏‏ در «باب العقل و الجهل»‏‎ ‎‏همۀ روایت را آورده و تعداد 75 فضیلت، و در برابر آن از 75 رذیلت، سخن می گوید. از‏‎ ‎‏سوی عالمان اسلامی، شرح های مختلفی بر این حدیث نوشته شده است که در این میان،‏‎ ‎‏شرح امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏، کتاب ‏‏جنود العقل و الجهل‏‏، حایز اهمیت است. و همچنین دانشمند‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 167
‏محترم، حجة الاسلام و المسلمین مدرس بستان آبادی، این حدیث را در سه جلد شرح‏‎ ‎‏کرده که به نام ‏‏سپاه خرد‏‏ انتشار یافته است.‏

‏و از این مقوله است کتاب هایی که در فرهنگ اسلامی انتشار یافته که اخلاق روایی را‏‎ ‎‏ترویج می دهند و معتقدان مذهب و دین داران را در زمینۀ اخلاق، هدایت می کنند.‏

‏اینک کتاب هایی که در این زمینه معروفند:‏

‏1. ‏‏نهج البلاغه‏‏، شریف رضی ‏‏رحمه الله‏‏؛‏

‏2. ‏‏صحیفه سجادیه‏‏، روایت بهاء الشرف علوی؛‏

‏3. ‏‏اصول کافی، کتاب العقل و الجهل‏‏، ثقة الاسلام کلینی؛‏

‏4. ‏‏تحف العقول‏‏، ابن شعبه حرّانی؛‏

‏5. ‏‏خصال‏‏، شیخ صدوق؛‏

‏6. ‏‏مصابیح القلوب‏‏، ابو علی بیهقی شیعی؛‏

‏7. ‏‏الآداب الدینیه‏‏، شیخ طبرسی؛‏

‏8. ‏‏مکارم الاخلاق‏‏، شیخ ابومنصور طبرسی؛‏

‏9. ‏‏ارشاد القلوب‏‏، ابو محمد حسن دیلمی؛‏

‏10. ‏‏عیون الحکم و المواعظ‏‏، شیخ علی بن محمد لیثی واسطی؛‏

‏11. ‏‏تنبیه الخاطر‏‏، شیخ ابوالحسین ورّام؛‏

‏12. ‏‏وسائل الشیعه‏‏، شیخ حر عاملی؛‏

‏13. ‏‏بحار الانوار‏‏، ج 69 تا 76، علامه مجلسی؛‏

‏14. ‏‏سراج الشیعة فی آداب الشریعه‏‏، شیخ عبدالله ممقانی.‏‎[24]‎

مکتب ائتلافی اخلاق

‏دسته ای از عالمان اسلامی بر آن شده اند که این دو مکتب را گرد آورند و یک مکتب‏‎ ‎‏ائتلافی (تلفیقی) ارائه دهند. شاید بتوان غزالی در ‏‏احیاء العلوم‏‏ و فیض کاشانی در ‏‏محجّة‏‎ ‎‏البیضاء‏‏ و نراقی در ‏‏جامع السعادات‏‏ و امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در ‏‏شرح حدیث جنود عقل و جهل‏‏ و ‏‏چهل‏‎ ‎‏حدیث‏‏ را از این دسته به شمار آورد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 168
‏انگیزه هایی که این عالمان را واداشت تا مکتب ائتلافی تأسیس کنند، تقارب و نزدیکی‏‎ ‎‏منابع و مصادیق فضایل و رذایل اخلاقی از یک طرف، و معیار و میزان مشترک فضایل ـ که‏‎ ‎‏همان عدالت، حد وسط و اعتدال است ـ از طرف دیگر، می باشد.‏

‏از آن جایی که در منابع اسلامی، راه وسط، اعتدال و خط میانه، راه نجات انسان ها و‏‎ ‎‏روش صحیح سلوک در زندگی معرفی شده است و حدیث «‏خیر الاُمور أوسطها‏» معرّف‏‎ ‎‏مکتب اعتدال است، انطباق این اصل بر اصول اخلاقی ـ استدلالی، انگیزۀ تقارب و ائتلاف‏‎ ‎‏این دو مکتب شمرده می شود.‏

‏از آن جا که این مقاله، عهده دار تبیین نظریۀ امام در مکتب اخلاقی ائتلاف است، لازم‏‎ ‎‏است سه عنوان «منبع»، «روش» و «نتیجه»، در تحریر موضوع، مشروحاً تبیین شوند.‏

‏منبع اخلاقی در مکتب اول چیست؛ از چه روشی در تحریر فضایل اخلاقی برخوردار‏‎ ‎‏است؛ و چه نتایجی از آن مکتب حاصل می آید؟‏

‏در منبع مکتب دوم، روش تحقیق در اتخاذ سلوک چه بوده و چه نتایجی از این مکتب‏‎ ‎‏حاصل می شود؟‏

‏آیا در این میان، مکتب سومی هم وجود دارد که برتر و بالاتر از دو مکتب یاد‏‎ ‎‏شده  باشد؟‏

‏راه اخلاق و سلوک چیست؟‏

‏آیا این دو مکتب، از منابع مختلف، به یک مسیر و نتیجه منتهی می شوند؟‏

منبع سلوک در مکتب عقلانی

‏چنان که بر همۀ خوانندگان واضح است، مکتب عقلانی اخلاق، بیش تر معلومات خود‏‎ ‎‏را از مکتب اخلاقی ارسطو استفاده کرده و بنای مباحث خود را بر شالودۀ عقلانیت‏‎ ‎‏فلسفی گذاشته است. از این منظر، منبع عقلانی اخلاق، معرفت قوای نفسانی و استدلال به‏‎ ‎‏تجرّد روح (نفس) و عقل در بینش ارسطویی است.‏

‏حکیم ابن مسکویه در ‏‏تهذیب الاخلاق‏‏ چنین می گوید:‏

فأمّا هذا المعنی الآخر ـ الذی سمّیناه «نفساً» ـ فإنّه کان تباعد من هذه المعانی البدنیة التی‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 169
أحصیناها و تداخل إلی ذاته و تخلّی من الحواسّ بأکثر ما یمکن ازداد قوّةً و تماماً و کمالاً... و‎ ‎تظهر له الآراء و الصحیحة و المعقولات البسیطة. و هذا ـ إذن ـ أوّل دلیلٍ علی أنّ طباعه و‎ ‎جوهره من غیر طباع الجسم و البدن، و أنّه أکرم جوهراً و أفضل طباعاً من کلّ ما فی هذا العالم‎ ‎من الاُمور الجسمانیة.‎[25]‎

‏مسکویه سپس، مراحل نفس و قوای آن را توضیح می دهد و برای هر یک از فضایل و‏‎ ‎‏رذایل، فصلی بحث می کند. خواجه نصیر هم در ‏‏اخلاق ناصری‏‏ همین روش را ادامه‏‎ ‎‏می دهد.‏‎[26]‎‏ ملامهدی نراقی نیز در جامع السعادات (فصل اول) ابتدا بحث تجرّد نفس، کمال‏‎ ‎‏آن و حیات عقلانی را به تفصیل شرح می دهد و سپس در تأیید مطلب خود، به آیات و‏‎ ‎‏روایاتی استشهاد می نماید.‏

روش

‏روشی که حکیمان اخلاق در پیش گرفته اند، روش معرفت و شناخت است؛ که آدمی‏‎ ‎‏پس از شناخت خود (تجرّد نفس و فضایل و رذایل) تربیت خود را شروع کند و خود را به‏‎ ‎‏کمال حقیقی انسانی واصل نماید، به گونه ای که مردمان از او راضی شوند و به مدح و‏‎ ‎‏ستایش او برخیزند. ابن مسکویه می گوید:‏

فنحن مضطرّون إلی أن نعرف الکمال الخاصّ بالإنسان و العقل الذی یشارکه فیه غیره من‎ ‎حیث هو إنسان؛ لنحرص إلی طلبه و تحصیله، و نجتهد فی البلوغ إلی غایته و نهایته.‎[27]‎

‏اما امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ این روش حکمای اخلاق را چندان مطلوب ارزیابی نمی کند و آن را‏‎ ‎‏یک نوع تاریخ اخلاق و توصیف فضایل و شمردن رذایل می شمرد، که بیش تر، نسخه‏‎ ‎‏نویسی را ماند، نه ارائه دوا و درمان را:‏

‏... حتی علمای اخلاق هم که تدوین این علم کردند، یا به طریق علمی ـ فلسفی، بحث و‏‎ ‎‏تفتیش کردند، مثل کتاب شریف ‏‏طهارة الأعراق ‏‏محقق بزرگ ابن مسکویه و کتاب شریف‏‎ ‎‏اخلاق ناصری‏‏، تألیف حکیم متألّه و فیلسوف متبحّر، افضل المتأخرین، نصیر الملّة والدین‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 170
‏ـ  قدّس الله نفسه الزکیه ـ و بسیاری از ‏‏[‏‏قسمت های‏‎ ‎‏]‏‏کتاب ‏‏احیاء العلوم‏‏ غزالی، و این نحو‏‎ ‎‏تألیف علمی را در تصفیۀ اخلاق و تهذیب باطن، تأثیری به سزا نیست؛ اگر نگوییم اصلاً و‏‎ ‎‏رأساً نیست.‏

‏و یا از قبیل تاریخ الاخلاق است ـ به اصطلاح نویسنده ـ که مشتمل بر قصص و حکایات و‏‎ ‎‏امثال و وقایع است، که صرف وقت در آن، انسان را از مقصد اصلی باز می دارد.‏‎[28]‎

‏طبیب روحانی باید کلامش حکم دوا داشته باشد نه حکم نسخه، و این کتب مذکوره، نسخه‏‎ ‎‏هستند نه دوا؛ بلکه اگر جرأت بود می گفتم: نسخه بودن بعضی از آن ها نیز مشکوک است.‏‎[29]‎

منبع اخلاق در مکتب روایی

‏چنانچه معلوم است، علم اخلاق و فضایل نفسانی در مکتب روایی، از منبع فیض‏‎ ‎‏وحیانی و علم لدنّی اهل بیت ‏‏علیهم السلام‏‏ نشأت گرفته است. در این مکتب، انبیا ‏‏علیهم السلام‏‏ مبدأ علم‏‎ ‎‏الهی و سلوک نفسانی اند و اگر دیگران ـ از قبیل حکما و... ـ چیزی گفته اند و از تأملات‏‎ ‎‏خویش، در معرفة النفس و تجرید و عقلانیت معارفی بیان داشته اند، کامل ترین آن ها نزد‏‎ ‎‏انبیا و اهل بیت ‏‏علیهم السلام‏‏ است. و آدمی باید علم را از منبع آن (نبیّ و وصیّ) دریافت نماید. این‏‎ ‎‏مطلب را حتی عالمان مکتب ائتلاف هم تأیید می کنند. صاحب ‏‏جامع السعادات‏‏ می گوید:‏

و قد کان السلف من الحکماء یبالغون فی نشرها و تدوینها ‏[‏الحکمة الحقّة‏]‏ و جمعها و تبیینها،‎ ‎علی ما أدَّت إلیه قوّة أنظارهم و أدرکوه بقرائحهم و أفکارهم، و لما جاءت الشریعة‎ ‎النبویة ‏صلی الله علیه و آله‏‏ حَثّت علی تحسین الأخلاق و تهذیبها و بَیّنتْ دقائقها و تفصیلها، بحیث اضمحلّ‏‎ ‎‏فی جنبها ما قرّره أساطین الحکمة و العرفان.‏‎[30]‎

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ نیز می گوید:‏

‏چه که سروران ما ‏‏علیهم السلام‏‏ آنچه در ارشاد خلق و اصلاح مخلوق ‏‏[‏‏علم اخلاق‏‏]‏‏ بیان می فرمودند،‏‎ ‎‏از سرچشمۀ علم کامل لدنّی رسول اکرم است، که از صراح وحی الهی و علم ربّانی بوده و از‏‎ ‎‏قیاسات و اختراعات ـ که ساختۀ به دست تصرّف شیطان است ـ عاری و بریّ است؛ و همان‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 171
‏طور که دربارۀ رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ وارد است که ‏‏«‏وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی * إنْ هُوَ إلاَّ وَحْیٌ یُوحَی‏»‏‏،‏‎[31]‎‎ ‎‏در حضرات ائمه هدی جاری و ساری است؛ چنانچه در احادیث شریفه بدان اشارت است.‏‎[32]‎

روش

‏قطعی است که روش چنین مکتب اخلاقی ای، ایمان شخص دین دار است؛ او باید به‏‎ ‎‏اصول اسلام و فرموده های پیامبر و امامان، ایمان یقینی داشته باشد و از موضع ایمان، آن ها‏‎ ‎‏را به کار بندد و به مثوبت الهی نایل آید. در خودِ حدیث شریف «جنود عقل و جهل» به‏‎ ‎‏این روش اشاره شده و می گوید:‏

«و لا تجتمع هذه الخصال کلّها مِن أجناد العقل، إلاّ فی نبیّ، أو وصیّ نبیّ، أو مؤمنٍ امتَحنَ الله ‎ ‎قلبه للإیمان... فعند ذلک یکون فی الدرجة العلیا مع الأنبیاء و الأوصیاء».‎[33]‎

‏اما با وجود این، هر دو استاد بزرگ ـ نراقی و امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ ـ در تفسیر مفردات‏‎ ‎‏حدیث و شرح و توضیح مفاد آن، از فلسفه استفاده می کنند و از معرفت عقلانی در تفسیر‏‎ ‎‏حدیث ربّانی، بهره می گیرند.‏

‏امام در کتاب ‏‏شرح حدیث جنود عقل و جهل‏‏، در شرح حقیقت عقل که خداوند او را از‏‎ ‎‏«روحانیان» آفریده است (‏و هُوَ أوّل خَلقٍ من الروحانیین‏) می گوید:‏

‏اما عقلی که در لسان شریف حضرت صادق‏‏[ ‏‏علیه السلام‏‏] از آن اسم برده شده، به مناسبت‏‎ ‎‏خصایصی که برای او ذکر شده، از قبیل این که «اولْ خلق از روحانیین است»... و آن، جوهری‏‎ ‎‏است نورانی، مجرد از علایق جسمانی، و اولْ مخلوق از روحانیین و تعیّن اول فیض مقدّس‏‎ ‎‏[‏‏عقل اول از عقول عشره‏‏]‏‏... گرچه آنان که منکر آنند از بزرگان محدثین ‏‏[‏‏علامه مجلسی‏‏]‏‎ ‎‏توجه به توالی فاسده و لوازم باطلۀ آن نداشته اند؛ زیرا که این از لوازم خفیه ای است که با‏‎ ‎‏ممارست در علوم حقیقیۀ توحید و تجرید، ظاهر شود و اهل حدیث و ظاهر، از آن، ذاهل و‏‎ ‎‏غافل بودند؛ لهذا در دامن قدس و طهارت آن ها نقصی وارد نشود.‏‎[34]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 172
‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ در بحث عدالت و معنای «اعتدال» که معیار فضیلت در مکتب ارسطو است، و‏‎ ‎‏تفسیر «صراط مستقیم» در آیات قرآنی به سلوک در راه اعتدال، کاملاً از تفسیر فلسفی‏‎ ‎‏اخلاق استفاده می کند و آن را مبنای شرح خود بر احادیث نبوی قرار می دهد. او می گوید:‏

‏پس عدالت ـ که عبارت از «حد وسط» بین افراط و تفریط و غلوّ و تقصیر است ـ از فضایل‏‎ ‎‏بزرگ انسانیت است؛ بلکه از فیلسوف عظیم الشأن، ارسطاطالیس، منقول است که: «عدالت‏‎ ‎‏جزوی نَبُوَد از فضیلت، بلکه همۀ فضیلت ها بُوَد؛ و جور که ضد آن است، جزوی نبود از‏‎ ‎‏رذیلت، بلکه همۀ رذیلت ها بُوَد.»‏‎[35]‎‏ و باید دانست که چون عدالت، حدّ وسط بین افراط و‏‎ ‎‏تفریط است، اگر از نقطۀ عبودیت تا مقام قرب ربوبیت، تمثیل حسّی کنیم، بر خط مستقیم‏‎ ‎‏وصل شود. پس طریق سیر انسان کامل، از نقطۀ نقص عبودیت تا کمال عزّ ربوبیت، عدالت‏‎ ‎‏است که خط مستقیم و سیر معتدل است. و اشارات بسیاری در کتاب و سنّت، بدین معنی‏‎ ‎‏است؛ چنانچه «صراط مستقیم» که انسان در نماز طالب آن است، همین سیر اعتدالی است.‏‎[36]‎

‏اساساً، امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ کلیۀ معارف و علوم را نوعی زمینه و مقدمه برای شناختن خدا و‏‎ ‎‏رسیدن به وصال قرب الهی می داند وگرنه حجابی است ظلمانی که آدمی را از نیل به مقام‏‎ ‎‏عالی و کمال انسانی ـ که تقرب به خداوند است ـ باز می دارد. او در این زمینه نظریۀ‏‎ ‎‏ابن سینا را که حکمت نظری را جهت نفس تکامل انسانی، مفید و ضروری می بیند و‏‎ ‎‏می گوید: «‏و الفلسفة النظریة إنّما الغایة فیها تکمیل النفس؛ بأن تعلم فقط»‎[37]‎‏ رد می کند و می گوید:‏

‏پس این که نزد علما مشهور است که یک قسم از علوم است، که خودش منظور است فی‏‎ ‎‏نفسه که در مقابل علوم عملیه است در نظر قاصر، درست نیاید؛ بلکه جمیع علوم معتبره را‏‎ ‎‏سِمَت مقدّمیت است. منتهی هر یک برای چیزی و به طوری مقدمه است. پس علم توحید و‏‎ ‎‏توحید علمی، مقدمه است برای حصول قلبی که توحید عملی است و با تعمّل و تذکر و‏‎ ‎‏ارتیاض قلبی حاصل شود.‏‎[38]‎

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ تفصیل این بیان را در شرح حدیث ‏«إنّما العلم ثلاثةٌ: آیةٌ محکمةٌ، فریضةٌ عادلةٌ، و‎ ‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 173
سنّةٌ قائمةٌ»‏ با شرحی فلسفی در مراتب نفس و انسان، تبیین می کند:‏

‏انسان به طور اجمال و کلی، دارای سه نشئه و صاحب سه مقام و عالم است: اول، نشئه‏‎ ‎‏آخرت و عالم غیب و مقام روحانیت و عقل؛ دوم، نشئه برزخ و عالم متوسط بین العالمین و‏‎ ‎‏مقام خیال؛ سوم، نشئه دنیا و مقام مُلک و عالم شهادت.‏

‏و از برای هر یک از این‏‏[‏‏ها‏‏]‏‏، کمال خاصی و تربیت مخصوصی است، و عملی است مناسب‏‎ ‎‏با نشئه و مقام خود. و انبیا ‏‏علیهم السلام‏‏ متکفّل دستور آن اعمال هستند.‏

‏پس کلیۀ علوم نافعه، منقسم شود به این سه علم؛ یعنی علمی که راجع است به کمالات‏‎ ‎‏عقلیه و وظایف روحیه؛ و علمی که راجع به اعمال قلبیه و وظایف آن است؛ و علمی که راجع‏‎ ‎‏به اعمال قالبیه و وظایف نشئه ظاهره نفس است.‏‎[39]‎

‏و این سه علم، علم عقاید، علم اخلاق و علم فقه می باشند که در این حدیث نبوی به‏‎ ‎‏آن ها اشاره شده  است.‏

‏امام همۀ علوم را با معیار همین حدیث محک می زند و آن ها را با این میزان می سنجد و‏‎ ‎‏برای هر کدام از علوم، حکم فقهی (واجب، مباح و...) صادر می کند؛ حتی گاهی اظهار‏‎ ‎‏می کند که:‏

‏و سوم آن که ‏‏[‏‏علوم‏‏]‏‏ ضرر و نفعی ندارد؛ مثل آن که فضول اوقات را انسان به واسطۀ تفریح،‏‎ ‎‏صَرف بعضی آن ها کند؛ مثل حساب و هندسه و هیئت و امثال آن. و این قسمت از علوم را‏‎ ‎‏اگر انسان بتواند تطبیق با یکی از علوم ثلاثه (عقاید، اخلاق و فقه) نماید، خیلی بهتر است؛ و‏‎ ‎‏الاّ حتی الامکان، اشتغال نکردن به آن ها خوب است.‏‎[40]‎

‏در حالی که امروزه می دانیم که دخالت ریاضیات و هندسه در علوم فضایی و فیزیک‏‎ ‎‏کاملاً ضروری است و این علوم نیز ضرورتی غیر قابل انکار دارند.‏

‏آنچه در نظر امام، مهم جلوه می نماید، جهت یابی علوم است که زندگی را نیز جهت‏‎ ‎‏می دهد. می توان گفت: اُسّ الاساس ذهنیت امام خمینی در تفصیل ‏‏شرح چهل حدیث‏‏، همان‏‎ ‎‏حدیث و تقسیم علوم سه گانه است که یاد گردید. امام شرح و تفصیل حدیث را از منبع‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 174
‏معرفت عقلانی و فلسفی استفاده می کند و حدیث نبوی را بر پایۀ آن معلومات عقلانی،‏‎ ‎‏تفسیر می نماید و این همان راهی است که او را بر پیمودن راه مکتب ائتلافی (تلفیقی)‏‎ ‎‏اخلاق، تهییج کرده است.‏

وحی عقلانی

‏این بیان به خوبی نشان می دهد که امام ‏‏رحمه الله‏‏ نه تنها از اخلاق علمی اِعراض نداشت، بلکه‏‎ ‎‏در تفسیر روایات اخلاقی، به خصوص ‏‏شرح حدیث جنود عقل و جهل‏‏، از آن بهره برده است.‏‎ ‎‏و این تجمیع و تقارن، سبب گردیده است که این بزرگان، دست به ابداع مکتب تلفیقی‏‎ ‎‏اخلاق زنند و میان فرآورده های عقلانی اخلاق و آموزه های امامان ‏‏علیهم السلام‏‏ الفت و استیناس‏‎ ‎‏مشاهده نمایند.‏

‏اگر یکی از آن ها از منبع عقل و معرفت نفسانی سرچشمه می گیرد، دیگری از‏‎ ‎‏سرچشمۀ زلال وحی الهام گرفته است. آن ها تعارضی با هم ندارند؛ بلکه پیامبران وحیانی‏‎ ‎‏با پیامبران عقلانی، در یک مسیر، یک هدف و یک راه بوده اند. از این رو، امیرالمؤمنین ‏‏علیه السلام‏‎ ‎‏در ‏‏نهج البلاغه‏‏ عدۀ بی شماری از انبیای غیر مذکور در قرآن را در عِداد پیامبران عقلانی به‏‎ ‎‏حساب می آورد:‏

«و ما بَرِح لله ـ عَزّتْ آلاؤه ـ فی البُرهة و فی أزمان الفترات، عبادٌ ناجاهم فی فکرهم و کلّمهم‎ ‎فی ذات عقولهم؛ فاستصبحوا بنور یقظةٍ فی الأسماع و الأبصار و الأفئدة، یذکرون بأیّام الله و‎ ‎یخوفون مقامه بمنزلة الأدلّة فی الفلوات»؛

‏همواره پروردگاری که نعمت هایش گرامی و بسیار است، در دورانی پس از دورانی و در زمانی‏‎ ‎‏میان دو پیامبر، بندگانی ‏‏[‏‏شایسته‏‏]‏‏ داشته که از راه فکر و اندیشه، با آنان سر و سرّی داشته‏‎ ‎‏است و از طریق عقل هایشان با آن ها، گفت و گو می کرده. ایشان به نوری که در اثر بیداری‏‎ ‎‏در دیده ها و گوش ها و دل هایشان، پدیدار گشته بود، کسب روشنایی می کردند و ایام الله را به‏‎ ‎‏یاد می آوردند و از عظمت و مقام پروردگار می ترسیدند. این انسان های با ایمان، به منزلۀ‏‎ ‎‏راهنمایانی در بیابان های بی آب و گیاه بودند.‏‎[41]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 175
‏و اولیای الهی این چنین در جامعه ها نور می دادند و بندگان خدا را به اخلاق کریمه‏‎ ‎‏(صراط مستقیم) و پیمودن راه خدا هدایت می کردند.‏

‏آیا از این منظر نمی توان حدس زد که انسان های نورانی ای که در تمدن های مختلف، با‏‎ ‎‏عقلانیت خود، هادی و مبشّر بندگان بودند، حکیمان و یا پیامبران عقلی ای بودند که با‏‎ ‎‏پیامبران وحیانی در یک خط، سیر می کردند و زمام  هدایت جامعه را به دست داشتند؟ آیا‏‎ ‎‏می توان حکمای یونان، همچنین حکمای دیگر تمدن ها را از جملۀ این افراد نورانی ـ‏‎ ‎‏عقلانی تلقّی کرد، که امروزه آثار حکیمانۀ آن ها در اختیار ما قرار دارد و در هنگام ترجمۀ‏‎ ‎‏متون یونانی، جامعۀ مسلمان از این میراث فرهنگی عقلانی استقبال کرد و بعدها نیز خود،‏‎ ‎‏مفسران و شارحان و تکمیل کنندگان فرهنگ عقلانی شدند. و این گونه بود که مکتب‏‎ ‎‏ائتلافی اخلاق پدید آمد و عقل و وحی، گام به گام در تربیت نفوس و تهذیب اخلاق و‏‎ ‎‏تطهیر رذایل، چراغ راه فرزندان آدم شدند.‏

‏در این جا یک سؤال باقی می ماند که به نظر امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ حکمای اخلاق در اخلاق‏‎ ‎‏استدلالی، تنها نسخه را ارائه داده اند، بدون آن که ذکر دوا و درمانی به میان آورده باشند؛ و‏‎ ‎‏حتی یک درجه پایین تر، آن ها تنها تاریخ اخلاق گفته اند!‏

‏ولی سؤال این است که چه مرزی میان نسخه و دوا وجود دارد؟ مگر نه این است که‏‎ ‎‏یکی وسیله و دیگری هدف است؛ یکی راه و دیگری مقصد است؟ مگر راهی بی مقصد،‏‎ ‎‏قابل تصور است؟! به جرأت می توان گفت که این دو مکتب، در واقع دو روی یک‏‎ ‎‏سکّه اند؛ که هر دو از یک چیز سخن می گویند؛ اما با دو بیان.‏

‏آیا در این میان، مکتب سومی نیز وجود دارد که بالاتر و فراتر از دو مکتب یاد‏‎ ‎‏شده،  تربیت انسان را به عهده بگیرد و او را به عالی ترین درجات ارتقایی و به کمال‏‎ ‎‏(لقاء  الله ) برساند؟‏

نظریه علامه طباطبائی

‏مرحوم استاد علامه طباطبائی ‏‏رحمه الله‏‏ در تفسیر شریف‏‏ المیزان‏‏ بحث بسیار مفیدی را در‏‎ ‎‏مبحث «اخلاق» ارائه می دهد و به سه قسم مکتب اخلاقی اشاره می کند:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 176
‏1. مکتب اخلاق فلسفی. روش اخلاق فلسفی و تهذیب اخلاق انسانی، با مکارم و‏‎ ‎‏فضایل اخلاقی و علوم و آراء محموده و پسندیده پیش مردم، از قبیل عفّت، مناعت، عزّت‏‎ ‎‏که هدف و غایت آن، وجاهت پیش مردم و عدم توبیخ و وقاحت نزد مردم است؛ این‏‎ ‎‏راهی است که حکمای یونان و قدمای حکیمان پیش گرفته اند.‏

‏2. مکتب انبیا و روایی؛ که غایات و نتایج اخروی، منظور بوده و رسیدن به بهشت و‏‎ ‎‏دریافت ثواب آخرت، برای آن پیش بینی شده است. آیات زیادی این روش را نشان داده و‏‎ ‎‏بر پیمودن آن راه، تأکید کرده است؛ از جمله:‏

‏«‏إنَّ الله َ اشْتَرَیٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أنْفُسَهُمْ وَ أمْوَالَهُمْ بِأنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ‏»‏‏؛‏‎[42]‎

‏«‏إنَّمَا یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ‏»‏‏؛‏‎[43]‎

‏«‏إنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ ألِیمٌ‏»‏‏؛‏‎[44]‎

‏«‏اَلله ُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِن الظُّلُمَاتِ إلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ‎ ‎النُّورِ إلَی الظُّلُمَاتِ‏»‏‏.‏‎[45]‎

‏این راهی است که انبیا ‏‏علیهم السلام‏‏ آن را در پیش گرفته و نجات و رستگاری را در تهذیب‏‎ ‎‏اخلاق از طریق ایمان، دانسته اند.‏

‏3. اخلاق قرآن. اما در این میان، راه سومی هم وجود دارد که آن، بالاتر و فراتر از دو‏‎ ‎‏مکتب یاد شده است که قرآن، روی آن تأکید دارد. می توان گفت که این راه، انحصار به‏‎ ‎‏قرآن دارد و در دیگر کتاب های آسمانی، یادی از آن نمی شود. و آن این است که انسان‏‎ ‎‏طوری تهذیب و تربیت پذیرد که جایی برای رذایل اخلاقی باقی نماند. به عبارت دیگر،‏‎ ‎‏انسان از خود، ریشۀ رذایل را بِکَند و آن را به اصطلاح، «رفع» کند و نه «دفع»؛ یعنی نه‏‎ ‎‏این که در ابتدا رذیلت در نفس آدمی جای گیرد و سپس با تهذیب اخلاق، رذایل را بزداید،‏‎ ‎‏بلکه طوری خدا در هستی انسان دخیل باشد و آن چنان در محضر خداوند قرار گیرد که به‏‎ ‎‏جز رضای حق، چیز دیگری نبیند و به نور حق، همۀ جهان را گلستان بیند. زیرا در هر‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 177
‏فعلی که انسان غیر خدا را ببیند، غایت مطلوب آن کار، یا عزّت مطلوبی است که در آن‏‎ ‎‏طمع دارد، و یا نیرویی است که از آن می ترسد. اما جایی که انسان یقین کند که عزّت از آنِ‏‎ ‎‏خداوند است؛ ‏‏«‏إنَّ الْعِزَّةَ لِلّٰهِ جَمِیعاً‏»‏‎[46]‎‏ و همۀ قدرت و نیرو از آن او است؛ ‏‏«‏أنَّ الْقُوَّةَ لِلّٰهِ‎ ‎جَمِیعاً‏»‏‎[47]‎‏  دیگر جایی برای ریا و شرک باقی نمی ماند و به غیر خدا، نه امیدی دارد و نه از او‏‎ ‎‏می تواند واهمه داشته باشد؛ بلکه بنده، دربست در اختیار خداوند است و او است که‏‎ ‎‏می آفریند، روزی می دهد، شفا می بخشد، توفیق فراهم می کند؛ همه چیز خداوند است و‏‎ ‎‏بنده تسلیم خداوند.‏

‏در این موقع، دیگر در نفس آدمی رذیلتی باقی نمی ماند که از طریق تهذیب، آن را دفع‏‎ ‎‏نماید و خود را پاکیزه سازد.‏

‏این راه سومی است، مافوقِ دو راه اول و دوم.‏‎[48]‎

توصیه امام خمینی رحمه الله

‏در این جا مناسب است توصیه ای را که امام در تفسیر حدیث «علامت» در قلمرو سه‏‎ ‎‏علم (آیت محکم، فریضۀ عادل و سنّت قائم) به دو گروه عارفان و فقیهان توصیه می کند،‏‎ ‎‏یادآوری شود؛ که برای هر انسان و خواننده ای مفید خواهد بود.‏

‏پس معلوم شد، علوم شریعت منحصر به این ‏‏[‏‏سه‏‏]‏‏ قسم است، بر طبق احتیاجات بشر و‏‎ ‎‏مقامات ثلاثۀ انسانیه. و هیچ یک از علمای یکی از این علوم، حق اعتراض به دیگری‏‎ ‎‏ندارند  و لازم نیست اگر انسان دارای علمی نشد، از آن تکذیب کند و به صاحب آن علم،‏‎ ‎‏جسارت نماید.‏

‏پیش عقل سلیم، همان طور که تصدیق بی تصور، از اغلاط و قبایح اخلاقیه به شمار می آید،‏‎ ‎‏تکذیب بی تصور نیز همین طور؛ بلکه حالش بدتر و قبحش افزون است.‏

‏اگر خدای تبارک و تعالی از ما سؤال کند که شما که مثلاً معنای «وحدت وجود» را به حسب‏‎ ‎‏مسلک حکما نمی دانستید و از عالم آن علم و صاحب آن فن، اخذ نکردید و تعلّم آن علم و‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 178
‏مقدمات آن را نکردید، برای چه کورکورانه آن ها را تکفیر و توهین کردید؟ ما در محضر مقدس‏‎ ‎‏حق، چه جوابی داریم بدهیم؛ جز آن که سر خجلت به زیر افکنیم! و البته این عذر، پذیرفته‏‎ ‎‏نیست که «من پیش خود، چنین گمان کردم».‏

‏هر علمی، مبادی و مقدماتی دارد که بدون علم به مقدمات، فهم نتیجه میسور نیست؛‏‎ ‎‏خصوصاً مثل چنین مسأله دقیقه که پس از عمرها زحمت، باز فهم اصل حقیقت و مغزای‏‎ ‎‏آن، به حقیقت معلوم نشود.‏

‏چیزی را که چندین هزار سال است حکما و فلاسفه در آن بحث کردند و موشکافی نمودند،‏‎ ‎‏تو می خواهی با مطالعۀ یک کتاب یا شعر مثنوی ـ مثلاً ـ با عقل ناقص خود، ادراک آن کنی؟!‏‎ ‎‏البته نخواهی از آن چیزی ادراک کرد! ‏«رَحِم الله امرءً عرف قدرَه و لم یتعدّ طوره».‎[49]‎

‏و همچنین اگر از حکیمی متفلسف یا عارفی متکلّف سؤال شود که تو که عالم فقیه را قشری‏‎ ‎‏خواندی و ظاهری گفتی و طعن به آن ها زدی، بلکه طعن به یک رشته از علوم شرعیه که‏‎ ‎‏انبیا ‏‏علیهم السلام‏‏ از جانب ربّ الارباب برای تکمیل نفوس بشریه آورده بودند، زدی و تکذیب و‏‎ ‎‏توهین از آن ها نمودی، به چه جهت دینیه بود؟ و آیا با چه دلیل شرعی و عقلی، جسارت به‏‎ ‎‏یک دسته از علما و فقها را جایز دانستی؟ چه جوابی در محضر حق تبارک و تعالی دارد، جز‏‎ ‎‏آن که سر خجلت و انفعال را پیش افکند!‏

‏در هر صورت، از این مرحله بگذریم که ملالت آور است.‏‎[50]‎

‏آری معلمان بشری و راهنمایان آسمانی، برای تربیت و رشد و اعتلای این موجود‏‎ ‎‏خاکی ـ که گاهی از غرور، بر خود نمی گنجد ـ راه هایی را نشان داده اند که نهایت آن،‏‎ ‎‏نورانیت و سعادت این جهانی و آن جهانی است.‏

‏تربیت درخت و نهالی، به دست باغبانی کار آزموده و با تجربه، بس آسان تر از تربیت‏‎ ‎‏نفس انسانی، زمینه سازی ظهور رشد او، بلوغ عقلی و تکمیل فضایل نفسانی او است. این‏‎ ‎‏راه دشوار را در ابتدا، انبیا پیموده اند؛ که صحیفۀ نور، در هدایت انسان، دستور ‏‏«‏فَاسْتَقِمْ کَمَا‎ ‎اُمِرْتَ‏»‏‎[51]‎‏ را صادر کرد. حکیمان و عالمان دینی ـ که وارثان بی شایبۀ پیامبران بودند ـ دست‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 179
‏انسان را بعد از انبیا گرفتند؛ چرا که این راه پر سنگلاخ را بی رهبری و رهنمودی آنان‏‎ ‎‏نمی توان پیمود؛ آنان طریق نجات را در پیمودن راه اعتدال ـ که همان «صراط مستقیم»‏‎ ‎‏است ـ معرفی نمودند. آری، به قول حافظ شیراز:‏

‏ ‏

‏قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن‏   ‎ ‎‏ظلمات است بترس از خطر گمراهی‏

‏ ‏

‏ ‏

‏والسلام       ‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 180

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کتاب نامه

‏قرآن کریم.‏

‏1. ‏‏اخبار الحکماء‏‏، جمال الدین بن قفطی.‏

‏2. ‏‏اخلاق ناصری‏‏، خواجه نصیرالدین طوسی، تحریر مجتبی مینوی، خوارزمی، 1373 ش.‏

‏3. ‏‏اخلاق نیکوماخس‏‏، ارسطو، ترجمه ابوالقاسم پورحسینی، دانشگاه تهران، 1350 ش.‏

‏4. ‏‏الاخلاق‏‏، عبدالرحمن بدوی، کویت، وکالة المطبوعات، 1979 م.‏

‏5. ‏‏بحار الانوار‏‏، محمد باقر مجلسی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403 ق.‏

‏6. ‏‏تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام‏‏، سیدحسن صدر، النشر والطباعة العراقیه.‏

‏7. ‏‏التعریف بطبقات الامم‏‏، ابن صاعد اندلسی، قم، نشر میراث مکتوب، 1385 ق.‏

‏8. ‏‏تهذیب الاخلاق‏‏، ابن مسکویه رازی، اصفهان، انتشارات مهدوی.‏

‏9. ‏‏جامع السعادات‏‏، مهدی نراقی، قم، مکتبة محمدی.‏

‏10. ‏‏الجمع بین رأیی الحکیمین‏‏، فارابی، مقدمه بیرنصری نادر، بیروت، دارالمشرق، ‏

‏11. ‏‏دانش مسلمین‏‏، محمدرضا حکیمی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.‏

‏12. ‏‏السعادة والاسعاد فی السیرة الانسانیه‏‏، ابوالحسن عامری، دانشگاه تهران، 1350 ش.‏

‏13. ‏‏شرح چهل حدیث‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1373 ش.‏

‏14. ‏‏شرح حدیث جنود عقل و جهل‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1378 ش.‏

‏15. ‏‏الشفاء‏‏، حسین بن عبدالله ابن سینا، چاپ اصفهان.‏

‏16. ‏‏عیون الانباء بطبقات الاطباء‏‏، ابن ابی اصبیعه، بیروت، دارالمشرق، 1956 م.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 181
‏17. ‏‏الفهرست‏‏، محمد بن اسحاق الندیم، بیروت، دارالمعرفه، 1417 ق.‏

‏18. ‏‏غرر الحکم و درر الکلم‏‏، عبدالواحد آمدی، دانشگاه تهران، 1366 ق.‏

‏19. ‏‏المیزان فی تفسیر القرآن‏‏، سیدمحمد حسین طباطبائی، طبع آخوندی.‏

‏20. ‏‏نهج البلاغه‏‏، ترجمه سید کاظم ارفع، نشر فیض کاشانی، 1379 ش.‏

‏ ‏

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 8مقالات اخلاقی (1)صفحه 182

  • ) استاد دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز.
  • ) آل عمران (3): 164.
  • ) بحار الانوار، ج 16، ص 287، ح 142.
  • ) الاخلاق، ص 7 ـ 8.
  • ) همان، ص 4.
  • ) همان، ص 6.
  • ) التعریف بطبقات الامم، ص 270.
  • ) الفهرست، ص 312؛ اخبار الحکماء، ص 41.
  • ) عیون الانباء بطبقات الاطباء، ص 104.
  • ) الجمع بین رأیی الحکیمین، ص 95.
  • ) همان.
  • ) السعادة و الاسعاد فی السیرة الانسانیه، ص 201.
  • ) الاخلاق، ص 36.
  • ) تهذیب الاخلاق، ص 110.
  • ) اخلاق ناصری، ص 36 ـ 37.
  • ) الاخلاق، ص 31 ـ 36.
  • ) همان، ص 37.
  • ) اخلاق نیکوماخس، کتاب 1، فصل 7.
  • ) همان، کتاب 4، فصل 3.
  • ) همان، ص 18 ـ 21.
  • ) بقره (2): 286.
  • ) بحار الانوار، ج 1، ص 106، ح 4.
  • ) تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام، ص 404.
  • ) دانش مسلمین، ص 325.
  • ) تهذیب الاخلاق، ص 31.
  • ) اخلاق ناصری، ص 13.
  • ) تهذیب الاخلاق، ص 52.
  • ) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 11.
  • ) همان، ص 13.
  • ) جامع السعادات، ج 1، ص 2.
  • ) نجم (53): 3 ـ 4.
  • ) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 5.
  • ) همان، ص 18.
  • ) همان، ص 21.
  • ) همان، ص 150.
  • ) همان، ص 152.
  • ) شفاء، ج 1، ص 12، بخش منطق، مقاله اول، فصل 2.
  • ) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 9.
  • ) شرح چهل حدیث، ص 386.
  • ) همان، ص 396.
  • ) نهج البلاغه، خطبۀ 213، ص 778.
  • ) توبه (9): 111.
  • ) زمر (39): 10.
  • ) ابراهیم (14): 22.
  • ) بقره (2): 257.
  • ) یونس (10): 65.
  • ) بقره (2): 165.
  • ) المیزان، ج 1، ص 360 ـ 363.
  • ) غرر الحکم و درر الکلم، ص 408، ح 1.
  • ) شرح چهل حدیث، ص 389.
  • ) هود (11): 111.