فهرست اشعار

فهرس الاشعار

‏ ‏

‏ ‏

‏عنقا شکار کس نشود دام بازگیر‏  ‏کانجا همیشه باد بدست است دام را‏‏...‏‏115‏

‏ما عدمهاییم هستیها نما‏  ‏تو وجود مطلق و هستی ما‏‏...‏‏115‏

‏جائت سلیمان یوم العید قبرة‏  ‏أتت بفخذ جراد کان فی فیها‏‏...‏‏5‏

‏ترنمت بفصیح القول واعتذرت‏  ‏انّ الهدایا علی مقدار مُهدیها‏

‏غلام همت آنم که زیر چرخ کبود‏  ‏زهرچه رنگ تعلق پذیردآزاد است‏‏...‏‏13‏

‏تو را ز کنگرۀ عرش می زنند صفیر‏  ‏ندانمت که در این دامگه چه افتاده است‏‏...‏‏12، 147‏

‏وفی کلّ شیء له آیة‏  ‏تدل علی انّه واحد‏‏...‏‏146‏

‏لیس من الله بمستنکر‏  ‏ان یجمع العالم فی واحد‏‏...‏‏147‏

‏نظری کردکه بیندبه جهان صورت خویش‏  ‏خیمه در آب و گل مزرعۀ آدم زد‏‏...‏‏120‏

‏مدعی خواست که آید به تماشاگه راز‏  ‏دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد‏‏...‏‏118‏

‏عقل می خواست کزآن شعله‌چراغ‌افروزد‏  ‏برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد‏

‏جمله عالم زین سبب گمراه شد‏  ‏کم کسی ز ابدال حق آگاه شد‏‏...‏‏60‏

‏همسری با انبیا برداشتند‏  ‏اولیا را همچو خود پنداشتند‏‏...‏‏61‏

‏گفته اینک ما بشر ایشان بشر‏  ‏ما و ایشان بستۀ خوابیم و خور‏

‏این ندانستند ایشان از عمی‏  ‏هست فرقی در میان بی منتها‏

‏بشنو از نی چون حکایت می کند‏  ‏از جداییها شکایت می کند‏‏...‏‏146‏

‏هر کسی کو باز ماند از اصل خویش‏  ‏باز جوید روزگار وصل خویش‏


کتابشرح دعاء السحرصفحه 191

‏پای استدلالیان چوبین بود‏  ‏پای چوبین سخت بی تمکین بود‏‏...‏‏118‏

‏أتزعم انک جرم صغیر‏  ‏وفیک انطوی العالم الاکبر‏‏...‏‏ 7، 54، 147‏

‏جمالک فی کل الحقائق سائر‏  ‏ولیس له الاجلالک ساتر‏‏...‏‏27‏

‏ألا انّ ثوباً خیط من نسج تسعة‏  ‏وعشرین حرفاً عن معالیه قاصر‏‏...‏‏101، 118‏

‏وانت الکتاب المبین الذی‏  ‏بأحرفه یظهر المضمر‏‏...‏‏54‏

‏عباراتنا شتی وحسنک واحد‏  ‏وکلّ الی ذاک الجمال یشیر‏‏...‏‏101‏

‏[‏‏میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست‏‏]‏  ‏توخودحجاب خودی حافظ ازمیان برخیز‏‏...‏‏100‏

‏درضمیر ما نمی گنجد بغیر از دوست کس‏  ‏هردوعالم رابه دشمن ده که مارادوست بس‏‏...‏‏12‏

‏ظهور تو به من است و وجود من از تو‏  ‏ولست تظهر لولای لم اکن لولاک‏‏...‏‏104‏

‏علم رسمی سر به سر قیل است و قال‏  ‏نه از او کیفیتی حاصل نه حال‏‏...‏‏62‏

‏علم نبود غیر علم عاشقی‏  ‏مابقی تلبیس ابلیس شقی‏

‏احمد ار بگشاید آن پر جلیل‏  ‏تا ابد مدهوش ماند جبرئیل‏‏...‏‏58‏

‏نیست در لوح دلم جز الف قامت دوست‏  ‏چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم‏‏...‏‏12‏

‏از جمادی مردم و نامی شدم‏  ‏وزنما مردم ز حیوان سر زدم‏‏...‏‏14‏

‏پس عدم گردم عدم چون ارغنون‏  ‏گویدم کانّا الیه راجعون‏‏...‏‏15، 96‏

‏چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم‏  ‏روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم‏‏...‏‏148‏

‏چون دم وحدت زنی حافظ شوریده حال‏  ‏خامۀ توحید کش بر ورق انس و جان‏‏...‏‏103‏

‏بینی وبینک انی ینازعنی‏  ‏فارفع بلطفک انّی من البین‏‏...‏‏103‏

‏وما منهم الا وقد کان داعیا‏  ‏به قومه للحق عن تبعیته‏‏...‏‏67‏

‏انا القرآن والسبع المثانی‏  ‏و روح الروح لا روح الأدانی‏‏...‏‏147‏

کتابشرح دعاء السحرصفحه 192