الحدیث الثانی

فصل در بیان حدیث علوی

‏فصل‏

‏در بیان حدیث علوی ‏

‏ما این مقام را ختم می کنیم به حدیث شریفی که در کافی شریف از مولای متقیان، امیر مؤمنان، علیه السلام، روایت کرده، و شیخ صدوق ‏‎[1]‎‏، رضوان الله علیه، مثل همین حدیث را از حضرت صادق، علیه السلام، نقل کرده که از جمله وصیتهای رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، به امیر المؤمنین، علیه السلام، است. و آن این است: بإسناده عن أبی عبد الله (ع) قال: قال أمیر المؤمنین، علیه السّلام:‏

‏ثلاث علامات للمرائی: ینشط إذا رأی النّاس، و یکسل إذا کان وحده، و یحبّ أن یحمد فی جمیع اموره.‏‎[2]‎‏ یعنی «گفت امام صادق، علیه السلام: امیر المؤمنین، علیه السلام، گفت:‏

‏«سه نشانه است برای ریا کار: بهجت و نشاط دارد وقتی که ببیند مردم را، و کسالت پیدا می کند وقتی تنها است، و دوست دارد که ثنا کرده شود در جمیع امورش.» چون این سیّئه خبیثه گاهی چنان مخفی است که انسان خودش بیخبر است از آن- در باطن اهل ریا است و گمان می کند عملش خالص است- لهذا برای آن علامت ذکر فرموده اند که انسان به واسطه آن علامت اطلاع بر سریره خود پیدا کند و در صدد معالجه برآید.‏

‏انسان در نفس خود مشاهده می کند که وقتی تنهاست مایل به طاعات نیست اگر با زحمت یا از روی عادت هم عبادتی بکند، آن را با حال نمی کند، بلکه سر و دست عمل را شکسته پاک و پاکیزه آن را تحویل نمی دهد. ولی وقتی در مساجد و مجامع حاضر شد، و در محضر عمومی مشغول آن گردید، آن را از روی نشاط و دلچسبی و سرور و حضور قلب انجام می دهد. مایل است رکوع و سجودش طولانی شده، مستحباتش نیکو انجام گرفته، اجزاء و شرایطش درست ملاحظه ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 55
‏شود. اگر انسان قدری هم ملتفت باشد [و]‏ ‏از نفس خود سؤال کند علت آن را، دام خویش را از راه قدس پهن کرده به انسان تعمیه می کند که مثلا عبادت در مسجد چون ثوابش بیشتر است یا جماعت چون چنین و چنان است، نشاط داری. یا اگر در غیر جماعت و مسجد شد، می گوید مستحب است عمل را پیش مردم نیکو انجام دادن تا اینکه کسان دیگر اقتدا کنند و تأسی نمایند و رغبت به مذهب پیدا کنند انسان را با هر وسیله ای هست گول می زند. این سرور و نشاط نیست جز از آن مرض قلبی که انسان بیچاره به آن مبتلاست، و خود را صحیح و سالم می داند و در خیال معالجه نمی افتد. مریضی که خود را سالم می داند، امید صحت از او منقطع است.‏

‏بدبخت در باطن ذات و لبّ سریره میل دارد عمل خود را به مردم ارائه دهد و خود غفلت از آن دارد. بلکه معصیت را به صورت عبادت جلوه می دهد و خودنمایی را به شکل ترویج مذهب در می آورد. با اینکه اتیان به مستحبات در خلوات مستحب است، چرا نفس مایل است در علن همیشه به جا آورد؟ گریه از خوف در مجامع عمومی از روی نشاط و بهجت می کند، ولی در خلوات هر چه خود را فشار می دهد چشمش تر نمی شود! خوف خدا چه شد در مجامع پیدا می شود؟ در شبهای قدر. آه و ناله و سوز و گداز در بین چند هزار جمعیت دارد، صد رکعت نماز و جوشن کبیر و صغیر و چند جزو قرآن مجید را می خواند، خم به ابرویش نمی آید، خستگی احساس نمی کند، ولی ده رکعت نماز در خلوت اگر بکند، کمرش خسته شده حالش وفا نمی کند. اگر انسان کارهایش محض رضای خدا یا برای جلب رحمت یا برای خوف از جهنم و شوق به بهشت است، چرا میل دارد هر کاری می کند مردم مداحی او را بکنند؟ گوشش به زبان مردم و دلش پیش آنهاست که ببیند کی از او مدح می کند، کی می گوید آقا چه آدم مقدس مواظب به اوّل وقتی مراقب مستحبّاتی است! حاجی آقا چه آدم صحیح درستی است! در معاملات کذا و کذاست! اگر خدا منظور است این حب مفرط چیست؟ اگر بهشت و جهنم تو را به عمل وادار کرده است، این حبّ چه می گوید؟ ملتفت باش که این حب از همان شجره خبیثه ریاست، و تا می توانی در صدد اصلاح برآ و خود را اگر ممکن است از امثال این محبت ها خالص کن.‏

‏در این مقام یک مطلب را تنبه می دهم. و آن این است که از برای هر یک از این صفات نفسانیه، چه ملکات حسنه و چه ملکات سیّئه، مراتبی است بسیار کثیر. بسا باشد که یک مرتبه از اتصاف به آن در حسنات و تنزیه آن در سیّئات از مختصات عرفاء‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 56
‏بالله یا اولیاء خدا باشد، و سایر مردم به حسب مقامی که دارند، آن صفت که برای دسته اوّل نقص است برای آنها نقص نباشد، بلکه به یک معنی کمال هم باشد. و همین طور حسنات این دسته سیّئات دسته دیگر باشد. از آن جمله ریاست که کلام ما عجالة در آن است. خلوص از همه مراتب آن از مختصات اولیاست و دیگران در آن شریک نیستند. و اتصاف عامه مردم به یک مرتبه از آن، نقص آنها، به حسب آن مقام که دارند، نیست و به ایمان آنها یا اخلاص آنها ضرر نمی رساند. مثلا نفس عامه مردم به حسب جبلت مایل است که خیرات آنها پیش مردم ظاهر گردد، گر چه خیرات را به نیت ظاهر شدن نکنند، ولی نفسشان. مفطور به این حب است. این موجب بطلان عمل یا شرک و نفاق و کفر نیست، گر چه این نقص اولیاست، و در نظر ولیّ یا عارف بالله شرک و نفاق است. و تنزیه از مطلق شرک و اخلاص از همه مراتب آن، اوّل مقامات اولیاست. و از برای آنها مقامات دیگر است که ذکرش با این مقام مناسب نیست. حتی فرموده ائمه، علیهم السلام، که عبادت ما عبادت احرار است، که فقط برای حب خداست نه طمع به بهشت یا ترس از جهنم است‏‎[3]‎‏، از مقامات معمولی و اوّل درجه ولایت است. از برای آنها در عبادات حالاتی است که به فهم ما و شما نمی گنجد.‏

‏و به این بیان که شنیدی جمع بین این حدیث سابق منقول از رسول الله و امیر المؤمنین، صلوات الله علیهما و آلهما، و حدیث دیگری که زراره از حضرت ابی جعفر، علیه السلام، نقل می کند می توان نمود. و آن حدیث این است:‏

‏محمّد بن یعقوب بإسناده عن أبی جعفر، علیه السلام، قال: سألته عن الرّجل یعمل الشّی ء من الخیر فیراه إنسان فیسره ذلک. قال: لا بأس، ما من أحد إلّا و هو یحبّ أن یظهر له فی النّاس الخیر إذا لم یکن صنع ذلک لذلک.‏‎[4]‎‏ «زراره گفت از حضرت باقر-، صلوات الله علیه،- سؤال کردم از مردی که چیزی از کارهای نیک بجا می آورد. آن کار را کسی می بیند، پس آن شخص را مسرور می کند دیدن او.‏

‏فرمود: «عیبی ندارد. هیچ کس نیست مگر اینکه دوست دارد که ظاهر شود در مردم برای او خیری، وقتی نکند آن کار را برای دیدن مردم.» در یکی از دو حدیث حب محمدت را علامت ریا گیرد، و در دیگری سرور به ظاهر شدن خیرات را نفی بأس می فرماید، این به حسب اختلاف مراتب اشخاص است. وجه جمع دیگری نیز هست که از آن صرف نظر شد.‏

‎ ‎

کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 57

  • . حدیث 1، پاورقی 32.
  • . اصول کافی ج 2، ص 295،« کتاب ایمان و کفر»،« باب ریاء»، حدیث 8.
  • . قال: العبادة ثلاثة: قوم عبدوا الله عز و جلّ خوفا، فتلک عبادة العبید. و قوم عبدوا الله تبارک و تعالی طلب الثّواب، فتلک عبادة الأجراء. و قوم عبدوا الله عزّ و جلّ حبّا له، فتلک عبادة الأحرار. و هی أفضل العبادة: (پرستش سه گونه است. گروهی خداوند عزّ و جل را از ترس می پرستند، پس این پرستش بندگان است. گروهی خداوند تبارک و تعالی را برای رسیدن به پاداش می پرستند، پس این پرستش مزدوران است. و گروهی خداوند عز و جلّ را از روی محبت می پرستند و این پرستش آزادگان است. و این از همه پرستشها برتر است.) وسائل الشیعة، ج 1، ص 45، «ابواب مقدمة العبادات»، باب 9، حدیث 1. و اصول کافی، ج 3، ص 131، «کتاب ایمان و کفر»، «باب عبادت» حدیث 5.
  • . اصول کافی، ج 2، ص 297،« کتاب ایمان و کفر»،« باب ریاء»، حدیث 18.