الحدیث الرابع

فصل در بیان بعضی از موجبات کبر است

‏فصل در بیان بعضی از موجبات کبر است ‏

‏بدان که از موجبات تکبر کردن، به واسطه آن اموری که ذکر شد، یکی کوچکی دماغ و ضعف قابلیت و پستی و کم حوصلگی است، و بالجمله چون ظرفیتش کم است، به مجرد آنکه یک کمالی در خود می بیند و یک امتیازی در خود مشاهده می کند گمان می کند دارای مقام و مرتبه ای است، با آنکه اگر با نظر اعتبار و انصاف نظر کند، به هر رشته ای که وارد است و به هر کمالی که متصف است، می فهمد که آنچه را که کمال گمان کرده و به آن افتخار و تکبر نموده، یا اصلا کمال نبوده، یا اگر بوده در مقابل کمالات دیگران قدر قابلی نداشته، و بیچاره صورت خود را به سیلی سرخ کرده و استسمن ذا ورم‏‎[1]‎‏، مثلا عارفی که به واسطه عرفان خود به سایرین به چشم حقارت نظر کرده تکبر می کند و «قشری» و ظاهری می گوید، آیا از معارف الهیه چه دارد جز یک دسته مفهومات که همه حجاب حقایق اند و سدّ طریق، و یک مقدار اصطلاحات دلفریب با زرق و برق که به معارف الهیه ارتباطی ندارد و با‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 89
‏خداشناسی و علم به اسماء و صفات مراحلی فاصله دارد؟ معارف صفت قلب است. و به عقیده نویسنده تمام این علوم عملی هستند نه محض دانستن مفاهیم و بافتن اصطلاحات. ما به این عمر کوتاه و اطلاع کم، در این عرفاء اصطلاحی، و در علماء سایر علوم، اشخاصی دیدیم که به حق عرفان و علم قسم است که این اصطلاحات در دل آنها اثر نکرده، بلکه اثر ضد کرده! ای عزیز، عرفان بالله به قول تو قلب را محل تجلیات اسماء و صفات و جلوه ذات و محل ورود سلطان حقیقی می نماید که محو آثار می نماید و تلوین را می برد و تعینات را می زداید:‏‏ إنَّ المُلُوکَ إذا دَخَلُوا قَرْیَةً افْسَدُوها و جَعَلوُا أَعِزِّةَ أَهْلِها أَذِلَّة.‏‎[2]‎‏ قلب را احدی احمدی می کند، پس چرا قلب تو را محو جمال خودت کرده! تلوین را افزوده اضافات و تعینات را افزایش داده، تو را از حق تعالی و تجلیات اسمائی او غافل نموده، قلب تو را منزلگاه شیطان نموده، بندگان خدا و خاصان درگاه حق و جلوات جمال محبوب را به نظر تحقیر و پستی نگاه می کنی! وای به حال تو عارف که حالت از همه کس بدتر است و حجت بر تو تمامتر است. تو تکبر به حق می کنی! فرعونیت به حضرت اسماء و صفات و تجلیات ذات می نمایی! ای طلبه مفاهیم! ای گمراه حقایق! قدری تأمّل کن ببین چه داری از معارف؟‏

‏چه اثری در خود از حق و صفاتش می بینی؟ علم موسیقی و ایقاع شاید از علم تو دقیقتر باشد، هیئت و مکانیک و سایر علوم طبیعی و ریاضی در اصطلاحات و دقت با علم تو همدوش است، همان طور که آنها عرفان بالله نمی آورد، علم تو هم تا محجوب به حجاب اصطلاحات و پرده مفاهیم و اعتبارات است، نه از او کیفیتی حاصل شود نه حال.‏‎[3]‎‏ بلکه در شریعت علم علوم طبیعی و ریاضی از علوم شما بهتر است، زیرا که آنها نتیجه خود را می دهد، و از شما بی نتیجه یا به عکس نتیجه می دهد! مهندس نتیجه هندسه را، و زرگر نتیجه صنعت خود را می برد، شما از نتیجه دنیایی باز مانده به نتیجه معارف هم نرسیدید، بلکه حجاب شما غلظتش بیشتر است. تا صحبت احدیت در پیش می آید، یک ظلمت بی انتهایی تصور می کنید! و تا از حضرت اسماء و صفات سخنی می شنوید یک کثرت لایتناهی در نظر می آورید! پس راهی به حقایق و معارف از این اصطلاحات پیدا نشد، و خود سرمایه افتخار و تکبر بر علمای حقه گردید. معارفی که کدورت قلب را بیفزاید معارف نیست. وای بر معارفی که عاقبت امر صاحبش را وارث شیطان کند، کبر از اخلاق خاصه شیطان است. او به پدر تو آدم کبر کرد، مطرود درگاه شد، تو که به همه آدم و‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 90
‏آدمزاده ها کبر می کنی نیز مطرودی، از اینجا حال سایر علوم را بفهم. حکیم اگر حکیم است و نسبت حق را با خلق و خود را با حق فهمیده، کبریا از دل او بیرون رود و وارسته شود، ولی بیچاره طالب این مفاهیم و اصطلاحات گمان کرده حکمت این هاست و حکیم عالم به این هاست. گاهی خود را متصف به صفات واجب شمارد و گوید حکیم از صفات حق است. الحکمة هی التشبّه بالإله.‏‎[4]‎‏ و گاهی خود را در زمره انبیا و مرسلین قلمداد کند و یعلّمهم الکتاب و الحکمة»‏‎[5]‎‏ تلاوت کند. و گاهی الحکمة ضالّة المؤمن‏‎[6]‎‏ و من یؤت الحکمة فقد أوتی خیرا کثیرا‏‎[7]‎‏ قرائت کند.‏

‏قلب او از حکمت بیخبر و هزاران مراحل از خیرات دور و از حکمت مهجور است.‏

‏حکیم متأله و فیلسوف بزرگ اسلام، جناب محقق داماد‏‎[8]‎‏، رضوان الله علیه، می فرماید حکیم آن است که بدن از برای او چون لباس باشد: هر وقت اراده کند، او را رها کند. او چه می گوید و ما چه می گوییم! او از حکمت چه فهمیده و ما چه فهمیدیم! پس، تو که به واسطه چند مفهوم و پاره ای اصطلاحات به خود می بالی و به مردم کبریا می کنی، معلوم شد از کم ظرفیتی و کوچکی حوصله است و کمی قابلیت است.‏

‏آن بیچاره ای که خود را مرشد و هادی خلایق داند و در مسند دستگیری و تصوف قرار گرفته از این دو حالش پست تر و غمزه اش بیشتر است. اصطلاحات این دو دسته را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده و آن بیچاره صاف و بی آلایش را به علما و سایر مردم بدبین نموده، برای رواج بازار خود فهمیده یا نفهمیده پاره ای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده گمان کرده به لفظ «مجذوب علی شاه» یا «محبوب علی شاه» حال جذبه و حب دست دهد! ای طالب دنیا و ای دزد مفاهیم! این کار تو هم این قدر کبر و افتخار ندارد. بیچاره از تنگی حوصله و کوچکی کلّه گاهی خودش هم بازی خورده خود را دارای مقامی دانسته. حب نفس و دنیا به مفاهیم مسروقه و اضافات و اعتبارات پیوند شده یک ولیده ناهنجاری پیدا شده، و از انضمام این ها یک معجون عجیبی و اخلوطه غریبه ای فراهم شود! و خود را با این همه عیب مرشد خلایق و هادی نجات امت و دارای سر شریعت، بلکه وقاحت را گاهی از حدّ گذرانده، دارای مقام ولایت کلیه دانسته! این نیز از کمی استعداد و قابلیت و تنگی سینه و ضیق قلب است.‏

‏تو طلبه فقه و حدیث و سایر علوم شرعیه نیز در مقام علم بیش از یک دسته ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 91
‏اصطلاحات که در اصول و حدیث به خرج رفته ندانی. اگر این علوم که همه اش مربوط به عمل است در تو اضافه ای نکرده و تو را اصلاح ننموده، بلکه مفاسد اخلاقیه و عملیه بار آورده، کارت از علمای سایر علوم پست تر و ناچیزتر، بلکه از کار همه عوام پست تر است. این مفاهیم عرضیه و معانی حرفیه و نزاعهای بیفایده، که بسیاری از آن به دین خدا ارتباطی ندارد و از علوم هم حساب نمی شود که اسمش را بگذاری ثمره علمیه دارد، این قدر ابتهاج و تکبر ندارد. خدا شاهد است و کفی به شهیدا‏‎[9]‎‏ که علم اگر نتیجه اش این ها باشد و تو را هدایت نکند و مفاسد اخلاقی و عملی را از تو دور نکند، پست ترین شغلها از آن بهتر است، چه که آنها نتیجه عاجلی دارد و مفاسد دنیوی و اخرویش کم تر است، و تو بیچاره جز وزر و وبال نتیجه یی نبری و جز مفاسد اخلاقی و اعمال ناهنجار حاصلی برنداری. پس، علم تو هم از نظر اعتبار علمی تکبر ندارد. منتها از بس افق فکرت کوتاه است به مجرد آنکه دو تا اصطلاح درهم و برهم کردی، خود را عالم و سایر مردم را جاهل دانی، و پر ملائکه مقربین را به زیر پای خود پهن می کنی‏‎[10]‎‏ و جایگاه را در مجالس و راه را در کوچه ها بر بندگان خدا تنگ می نمایی، و علم و علمای آن [را]‏ ‏تضییع می کنی و توهین به نوع خود می نمایی.‏

‏از همه این ها پست تر و کوچکتر کسی است که به امور خارجیه، از قبیل مال و منال و حشم و طایفه، تکبر کند. بیچاره از جمیع اخلاق آدمی و آداب انسانی دور است و دستش از تمام علوم و معارف تهی است، ولی چون لباسش پشم گوسفند است و پدرش فلان و فلان است به مردم تکبر کند! چه فکر کوچک و قلب تنگ و تاریکی دارد که قانع شده از تمام کمالات به لباس زیبا و از تمام زیباییها به کلاه و قبا! بیچاره به مقام حیوانی و حظوظ حیوانیت ساخته، و قناعت کرده از جمیع مقامات انسانیه به یک صورت خالی از مغز و شکل تهی از حقیقت، و خود را با این وصف دارای مقام دانسته. این قدر پست و نالایق است که اگر کسی از او یک رتبه دنیایی بالاتر باشد، چنان با او رفتار کند که گویی بنده با مولای خود. البته کسی که همّش جز دنیا نباشد، بنده دنیا و اهل دنیا است، ذلیل است پیش کسانی که معبود او نزد اوست.‏

‏در هر صورت، یکی از عوامل قویه تکبر کوچکی افق فکر و پستی حد قابلیت است، و لهذا چیزهایی که کمال نیست، یا کمال لایق نیست، در او تأثیر شدید کرده او را به عجب و کبر وادار می کند، و هر چه در او حبّ نفس و دنیا بیشتر باشد، این ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 92
‏امور در او بیشتر مؤثر واقع شود.‏

‎ ‎

کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 93

  • . «ورم کرده را چاق پنداشت.» فرائد الادب. در تاج العروس (ج 9، ص 249) در ماده «سمن» به صورت استسمنت ذا ورم، آمده است.
  • . براستی «پادشاهان وقتی به سرزمینی وارد شوند، آنجا را تباه سازند و بزرگان آن را خوار سازند.» (نمل- 34)
  • . مصرع دوم از این بیت است: علم رسمی سر به سر قیل است و قال نه از آن کیفیتی حاصل نه حال. کشکول شیخ بهائی، ج 1 ص 209.
  • . «حکمت، عبارت است از مانند شدن به خداوند.» الاسفار الاربعة، ج 1، ص 22.
  • . «کتاب و حکمت را به آنها بیاموزد.» (بقره- 129).
  • . «حکمت گمشده مؤمن است.» نهج البلاغه فیض الاسلام ص 1112، «حکمت» 77.
  • . «و هر کس بدو حکمت داده شود، همانا به او خیر بسیار داده شده است.»، (بقره 269).
  • . میر محمد باقر بن شمس الدین محمد، معروف به میر داماد، (- 1041 ه. ق.) در اصفهان به دنیا آمد و در نجف به خاک سپرده شد. وی از دانشمندان کم نظیر امامیه و فیلسوفی بزرگ و جامع علوم عقلی و نقلی، و در حلّ برخی مشکلات فقهی و حدیثی بیمانند بوده است. رواج و رونق فلسفه بو علی و اشراق در قرن یازدهم هجری و فراهم شدن زمینه برای حکمت متعالیه ملا صدرا (شاگرد میر داماد) مرهون زحمات این فیلسوف بزرگ است. از تألیفات اوست: قبسات، تقدیسات، سدرة المنتهی، حاشیه بر کتاب من لا یحضره الفقیه. وی در اشعار خود «اشراق» تخلص می کرد.
  • . «گواهی خداوند کافی است.» (نساء- 166).
  • . اشاره است به حدیث «فضیلت طالبان علم» حدیث 26 اربعین.