الحدیث الرابع

فصل در بیان علاج تکبر است‌

‏فصل در بیان علاج تکبر است ‏

‏اکنون که مفاسد کبر را دانستی، در صدد علاج نفس برآ، و دامن همّت به کمر زن برای پاک کردن قلب از این کدورت و صاف کردن آیینه دل از این غبار غلیظ. اگر اهل قوّت نفس و سعه صدری و ریشه حب دنیا در دلت محکم نشده و زخارف دنیا در قلبت پر جلوه نکرده است و چشم اعتبار و انصافت باز است، همان فصل سابق بهترین علاجهای علمی است. و اگر در این مرحله وارد نیستی، قدری تفکر در حالات خودت کن شاید دلت بیدار شود. ای انسانی که اوّل امرت هیچ نبودی و در کتم عدم دهرهای غیر متناهیه بودی، ناچیزتر از عدم و محو از صفحه وجود چیست؟‏

‏پس از آنکه اراده حق تعلق گرفت به پیدایش تو، از بس ناقص القابلیه و پست و ناچیز بودی و قابل قبول فیض نبودی تو را از هیولای عالم، که جز قوه محض و ضعف صرف چیزی نبود، به صورت جسمیه و عنصریه، که اخس موجودات و پست ترین کائنات است، درآورد. و از آنجا تو را به صورت نطفه ای که اگر دستت به آن آلوده گردد استقذار کنی و او را با زحمت پاک کنی درآورد و در منزلی بس تنگ و پلید، که آن انثیین پدر است، جایگزین کرد. و از مجرای بول تو را در حال زشت فجیعی به رحم مادر وارد کرد، و تو را در جایی منزل داد که از ذکر آن متنفر شوی. و در آنجا تو را به شکل علقه و مضغه درآورد، و با غذایی تربیت کرد که از شنیدنش وحشت کنی و باید خجلت کشی، ولی چون همه مبتلای به این بلیه ها هستند خجلت زایل شود:‏

‏و البلیة إذا عمّت طابت. ‏‎[1]‎‏ تو در تمام این تطورات ارذل و اذل و پست ترین موجودات بودی. از جمیع ادراکات ظاهری و باطنی عاری و از تمام کمالات بری بودی. پس از آنکه به رحمت واسعه خود تو را قابل حیات فرمود، حیات چنان در تو ناقص هویدا شد که از کرمی پست تر بودی در شئون حیاتی برای نقصان قابلیت تو. و به رحمت خود بتدریج حیات و شئون آن را در تو زیاد کرد تا آنکه لایق شدی به آمدن [به ] محیط دنیا. از پست ترین مجراها در پست ترین حالات تو را وارد این فضا کرد، در صورتی که در تمام کمالات و شئون حیات از جمیع بچه های حیوانات ضعیف تر و پست تر بودی. پس از آنکه تو را به قدرت کامله دارای قوای ظاهره و باطنه فرمود، باز به قدری ضعیف و ناچیزی که هیچیک از قوای خودت در تحت تصرف نیست:‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 93
‏صحت خود را حفظ نتوانی کرد، قدرت و حیات خود را نگاهداری نتوانی نمود، جوانی و جمال خود را محفوظ نتوانی کرد، اگر آفتی و مرضی به تو هجوم آورد به دفعش قادر نیستی- بالجمله، هیچیک از وجود و شئون آن در تحت اختیارت نیست. اگر یک روز گرسنه بمانی، به خوردن هر مردار گندیده ای حاضر شوی، و اگر تشنگی به تو غلبه کند، به هر آب گندیده پلیدی رضایت دهی. و همین طور در تمام چیزها یک بنده ذلیل بیچاره هستی که به هیچ چیزی قادر نیستی. و اگر حظ خود را از وجود و کمالات وجود مقایسه کنی با سایر موجودات، می بینی تو و تمام کره زمین، بلکه تمام منظومه شمسی، در مقابل عالم جسمانی، که پست ترین همه عوالم است و کوچکترین همه نشآت است، قدر محسوسی ندارید.‏

‏عزیزم، جز خودت کسی را ندیدی، و آنچه دیدی به نظر اعتبار و موازنه در نیاوردی. خودت را با هر چه داری از شئون حیات و از زخارف دنیا قیاس کن به شهرت، و شهرت را به مملکتت، و آن را به سایر ممالک دنیا- که از صد یکی از آنها را نشنیدی- و تمام ممالک را به خود زمین، و زمین را به منظومه شمسی و کرات وسیعه ای که ریزه خوار اشعه منیره شمس اند، و تمام منظومه شمسی را که از محیط فکر من و تو خارج است به منظومه های دیگری که شمس ما با همه سیاراتش یکی از سیارات یکی از آنهاست، که هر یک آنها طرف قیاس با شمس ما و سیارات آن نیست و آنچه از آنها تا کنون- از قراری که می گویند- کشف شده است چندین ملیون مجرّة است، که در این مجرّه نزدیک کوچک چندین ملیون منظومه شمسی است، که کوچکترین آنها از شمس ما ملیونها ملیون بزرگتر است و نورانیتر! این ها همه از عالم جسمانی است که قدر آن را جز خالق آنها نمی داند، و کشف ارباب کشف به مقدار قلیلی از آن بیشتر موفق نشده. و تمام عالم اجسام در مقابل عالم ماوراء الطبیعه هیچ قدر محسوسی ندارد، و در آنجا عوالمی است که در فکر بشر نگنجد. این ها شئون حیات تو و حظوظ تو و من است از این عالم وجود. و پس از آنکه اراده حق تعلق گرفت که تو را از این دنیا ببرد، امر کند به جمیع قوایت که رو به ضعف گذارند، و فرمان دهد به تمام ادراکاتت که از کار بایستند، کارخانه وجودت را مختل فرماید، سمع و بصر و قوّت و قدرتت را بگیرد، و تو یک جمادی شوی که پس از چند روز از گند و تعفنت مشام مردم متأذی شود، و از صورت هیئت آدمها گریزان گردند، و تمام اجزاء و اعضایت پس از مدتی از هم بگسلد و پاشیده گردد. این ها حال جسم تو. مال و منال و حشمت تو هم که حالش معلوم است.‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 94
‏امّا برزخ تو اگر اصلاح نشده خدای نخواسته بروی خدا می داند در چه صورتی و در چه حالتی هستی. ادراکات اهل این عالم از دیدن و شنیدن و شم آن عاجز است. ظلمت و وحشت و فشار قبر را تو هر چه بشنوی به تاریکیها و وحشتها و فشارهای این عالم قیاس می کنی، با آنکه قیاس باطلی است. خداوند به فریاد ما برسد از آنچه برای خود به اختیار خود تهیه کردیم. عذاب قبر که نمونه ای از عذاب آخرت است، و از بعض روایات استفاده شود که دست ما از دامن شفعا هم کوتاه است،‏‎[2]‎‏ خدا می داند چه عذابی است؟ حال نشئه آخرت ما از همه حالات سابقه بدتر و وحشتناکتر است، روز بروز حقایق است، روز کشف سرایر است، روز تجسم اعمال و اخلاق است، روز رسیدن به حساب است، روز ذلت در مواقف است. این هم حال قیامت.‏

‏و اما حال جهنم، که بعد از قیامت است، آن هم معلوم است. از جهنم خبری می شنوی! عذاب جهنم فقط آتشش نیست، یک در هولناکی از آن به چشمت باز شود که اگر در این عالم باز شود تمام اهل آن از وحشت هلاک شوند، و همین طور یک در آن به گوشت باز شود و یکی به بینی ات باز شود که هر یک از آنها اگر به اهل این عالم باز شود، از شدت عذاب آن هلاک شوند. یکی از علمای آخرت گوید که همان طور که حرارت جهنم در کمال شدت است، سرمای آن هم در کمال شدت است. خدای تعالی قادر است جمع بین سرما و گرما را بنماید‏‎[3]‎‏. این هم حال آخر کارت. پس، کسی که اول امرش عدمی است غیر متناهی، و از وقتی که پا به عرصه وجود می گذارد جمیع تطوراتش زشت و نازیباست و تمام حالاتی که بر او رخ می دهد خجالت آور است، و دنیا و برزخ و آخرتش هر یک از دیگری فجیعتر و مفتضحتر است، آیا به چه چیز تکبر می کند؟ با چه کمال و جمالی افتخار می نماید؟‏

‏پس، معلوم شد که تکبر نیست مگر از غایت جهل و نادانی! هر کس جهلش بیشتر و عقلش ناقصتر است، کبرش بیشتر است. هر کس علمش بیشتر و روحش بزرگتر و صدرش منشرحتر است، متواضعتر است. رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، که علمش از وحی الهی مأخوذ بود و روحش به قدری بزرگ بود که یک تنه غلبه بر روحیات ملیونها ملیون بشر کرد- تمام عادات جاهلیت و ادیان باطله را زیر پا گذاشت و نسخ جمیع کتب کرد و ختم دایره نبوت به وجود شریفش شد، سلطان دنیا و آخرت و متصرف در تمام عوالم بود باذن الله- تواضعش با بندگان خدا از همه کس بیشتر بود. کراهت داشت که اصحاب برای احترام او به پا خیزند. وقتی وارد مجلس ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 95
‏می شد پایین می نشست. روی زمین طعام میل می فرمود و روی زمین می نشست و می فرمود من بنده ای هستم، می خورم مثل خوردن بنده و می نشینم مثل نشستن بنده.‏‎[4]‎‏ از حضرت صادق، علیه السلام، نقل است که پیغمبر، صلّی الله علیه و آله، دوست داشت بر الاغ بی پالان سوار شود و با بندگان خدا در جایگاه پست طعام میل فرماید، و به فقرا به دو دست خود عطا فرماید. آن بزرگوار سوار الاغ می شد و در ردیف خود بنده خود یا غیر آن را می نشاند‏‎[5]‎‏. در سیره آن سرور است که با اهل خانه خود شرکت در کار خانه می فرمود. و به دست مبارک گوسفندان را می دوشید، و جامه و کفش خود را می دوخت، و با خادم خود آسیا می کرد و خمیر می نمود، و بضاعت خود را به دست مبارک می برد، و مجالست با فقرا و مساکین می کرد و هم غذا می شد.‏‎[6]‎‏ این ها و بالاتر از این ها سیره آن سرور است و تواضع آن بزرگوار است. در صورتی که علاوه بر مقامات معنوی ریاست و سلطنت ظاهری آن بزرگوار نیز بکمال بود. همین طور علی بن أبی طالب، صلوات الله علیه، نیز اقتدای به آن بزرگوار کرده سیره اش سیره رسول الله، صلّی الله علیه و آله، بود.‏‎[7]‎‏ پس، ای عزیز اگر تکبر به کمال معنوی است، از [آن ] آنها بالاتر از همه بود، و اگر به ریاست و سلطنت است دارا بودند، با این وصف تواضعشان بیشتر از همه کس بود. پس، بدان که تواضع ولیده علم و معرفت است، و کبر و سرکشی زاییده جهل و نادانی است. این ننگ جهل و عار پستی نظر را از خود دور کن، و متصف به صفات انبیا شو، و صفت شیطان را به یک سو انداز، و منازعه با خدای خود در ردای کبریای او مکن که منازع با حق مقهور غضب او خواهد شد و به رو در آتش خواهد افتاد.‏

‏اگر در صدد اصلاح نفس برآمدی، طریق عملی آن نیز با قدری مواظبت سهل و آسان است. و در این طریق با همت مردانه و حریت فکر و بلندی نظر به هیچ مخاطره تصادف نمی کنی. تنها راه غلبه به نفس اماره و شیطان و راه نجات بر خلاف میل آنها رفتار کردن است. هیچ راهی بهتر برای سرکوبی نفس از اتصاف به صفت متواضعین و رفتار کردن مطابق رفتار و سیره و طریقه آنها نیست. در هر مرتبه از تکبر که هستی و اهل هر رشته علمی و عملی و غیر آن که هستی، بر خلاف میل نفسانی چندی عمل کن، با تنّبهات علمی و تفکر در نتایج دنیایی و آخرتی، امید است راه آسان و سهل شده نتیجه مطلوبه بگیری. اگر نفس از تو تمنا کرد که صدر مجلس را اشغال کن و تقدم بر همقطار خود پیدا کن، تو بر خلاف میل آن رفتار کن. اگر تأنّف می کند از مجالست با فقرا و مساکین، تو دماغ او را به خاک مالیده با فقرا مجالست ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 96
‏کن، هم غذا شو، همسفر شو، مزاح کن. ممکن است نفس از راه بحث با تو پیش آید و بگوید تو دارای مقامی باید مقام خود را برای ترویج شریعت حفظ کنی، با فقرا نشستن وقع تو را از قلوب می برد، مزاح با زیر دستان تو را کم وزن می کند، پایین نشستن در مجالس از مقام تو کاسته می کند، آن وقت خوب نمی توانی به وظیفه شرعی خود اقدام کنی، بدان تمام این ها دامهای شیطان و مکاید نفس است. رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، موقعیتش در دنیا از حیث ریاست از تو بیشتر بود، و سیره اش آن بود که دیدی. من خود در علمای زمان خود کسانی را دیدم که ریاست تامّه یک مملکت، بلکه قطر شیعه را، داشتند، و سیره آنها تالی تلو سیره رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، بود. جناب استاد معظم و فقیه مکرم، حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی،‏‎[8]‎‏ که از هزار و سیصد و چهل تا پنجاه و پنج ریاست تامه و مرجعیت کامله قطر شیعه را داشت، همه دیدیم که چه سیره ای داشت. با نوکر و خادم خود هم سفره و غذا بود، روی زمین می نشست، با اصغر طلاب مزاحهای عجیب و غریب می فرمود. اخیرا که کسالت داشت، بعد از مغرب بدون ردا یک رشته مختصری دور سرش پیچیده بود و گیوه به پا کرده در کوچه قدم می زد. وقعش در قلوب بیشتر می شد و به مقام او از این کارها لطمه ای وارد نمی آمد. غیر از آن مرحوم، از علمای خیلی محترم قم بودند که به هیچ وجه این قیودی که شیطان شما برای شما می تراشد در آنها نبود. خود بضاعت خود را از بازار می خرید، برای منزل خود آب از آب انبارها می آورد، اشتغال به کار منزل پیدا می کرد، مقدم و مؤخر و صدر و ذیل پیش نظر پاک آنها یکسان بود. تواضعشان به طوری بود که مایه تعجب انسان می شد، و مقامات آنها محفوظ بود، محل آنها در قلوب بیشتر می شد.‏

‏در هر حال، صفت نبی اکرم، صلّی الله علیه و آله، و علی بن أبی طالب، علیه السلام، انسان را کوچک نمی کند. ولی باید ملتفت کید نفس در این مخالفت با او باشی که گاهی دام خود را باز کرده از راه دیگر تو را زمین می زند. مثلا می بینی بعضیها به طوری در پایین مجلس می نشینند که می فهمانند به حضار که مقام من بالاتر از این هاست، ولی تواضع کردم! یا مثلا یک نفر که مشتبه است که بر او مقدم است اگر بر خود مقدم داشتند، یک نفر دیگر را که معلوم التأخر است مقدم می دارند که رفع اشتباه کنند که تقدم داشتن برای تواضع بود! این ها و صدها قبیل این از مکاید نفس است، و علاوه نمودن کبر و اضافه نمودن است به آن ریاکاری و سالوسی را.‏

‏باید وارد مجاهده با قصد خالص شد البته آن وقت نفس اصلاح می شود. تمام ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 97
‏صفات نفسانیه قابل اصلاح است، لیکن در اوّل امر کمی زحمت دارد. آن هم بعد از ورود در اصلاح سهل و آسان می شود. عمده به فکر تصفیه و اصلاح افتادن است و از خواب بیدار شدن است. منزل اوّل انسانیت «یقظه» است. و آن بیدار شدن از خواب غفلت و هشیار شدن از سکر طبیعت است، و فهمیدن اینکه انسان مسافر است، و هر مسافر زاد و راحله می خواهد. زاد و راحله انسان خصال خود انسان است. مرکوب این سفر پر خوف و خطر و این راه تاریک و باریک و صراط احدّ از سیف و ادقّ از شعر‏‎[9]‎‏، همت مردانه است. نور این طریق مظلم ایمان و خصال حمیده است. اگر سستی کند و فتور نماید، از این صراط نتواند گذشت، به رو در آتش افتد و با خاک مذلت یکسان شده به پرتگاه هلاکت افتد. و کسی که از این صراط نتواند گذشت، از صراط آخرت نیز نتواند گذشت.‏

‏ای عزیز، همت کن و پرده جهل و نادانی را پاره کن و از این ورطه هولناک خود را نجات ده. حضرت مولای متقیان و یگانه سالک راه و راهنمای حقیقی در مسجد فریاد می زد به طوری که همسایه های مسجد می شنیدند: تجهّزوا رحمکم الله، فقد نودی فیکم بالرّحیل.‏‎[10]‎‏ هیچ تجهیزی در سفر آخرت برای شما مفید نیفتد الا کمالات نفسانیه و تقوای قلب و اعمال صالحه و صفای باطن، بی عیب بودن و بیغش بودن.‏

‏فرضا که اهل ایمان ناقص صوری باشی، باید از این غشها خالص شوی تا در زمره سعدا و صالحین قرار گیری. رفع غش با آتش توبه و ندامت و گذاشتن نفس را در کوره عتاب و ملازم و ذوب کردن آن را به آتش پشیمانی و برگشت به سوی خداست. در این عالم خودت بکن، و الا در کوره عذاب الهی و نار الله الموقدة‏‎[11]‎‏ قلبت را ذوب کنند و خدا می داند چند قرن از قرنهای آخرت این اصلاح طول می کشد. پاک شدن در این عالم سهل و آسان است، تغییرات و تبدیلات در این نشئه خیلی زود واقع می شود، و اما در آن عالم تغییر به طور دیگری است و زوال یک ملکه از ملکات نفس قرنها طول دارد. پس، ای برادر تا عمر و جوانی و قوّت و اختیار باقی است اصلاح نفس کن. اعتنا به این جاه و شرفها مکن، این اعتبارات را زیر پا بگذار. تو آدمزاده ای، صفت شیطان را از خود دور کن. ممکن است شیطان به این رذیله از سایر رذایل بیشتر اهمیت دهد، و چون این صفت خود اوست و موجب طرد او از درگاه خدای متعالی، عارف و عامی و عالم و جاهل را بخواهد همسلک خود کند، و در آن عالم که ملاقات کنی او را با این رذیله، گرفتار ملامت او هم بشوی:‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 98
‏بگوید ای آدمزاده! مگر انبیا به تو خبر ندادند که برای تکبر به پدر تو من مطرود درگاه حق شدم، برای تحقیر مقام آدم و تعظیم مقام خود ملعون شدم، تو چرا خود را گرفتار این رذیله کردی؟ در آن هنگام تو بیچاره علاوه بر عذابها و گرفتاریها و حسرت و ندامتهایی که به شنیدن درست نیاید، گرفتار سرزنش اذلّ مخلوقات و پست ترین موجودات هم هستی! شیطان که تکبر به خدا نکرده بود، تکبر کرد به آدم که مخلوق حق است، گفت:‏‏ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ و خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ.‏‎[12]‎‏ خود را بزرگ شمرد و آدم را کوچک. تو آدمزاده ها را کوچک شماری و خود را بزرگ. تو نیز از اوامر خدا سر پیچی کنی: فرموده فروتن باش، تواضع کن با بندگان خدا، تکبر کنی، سر افرازی نمایی. پس چرا فقط شیطان را لعن می کنی، نفس خبیث خودت را هم شریک کن در لعن، همان طور که شریک با او در این رذیله ای. تو از مظاهر شیطانی! شیطان مجسمی! شاید صورت برزخی و قیامتی تو شیطان باشد! میزان در صور آخرت ملکات نفس است: مانع ندارد صورت شیطان باشی، صورت مورچه کوچک هم باشی. موازین عالم آخرت غیر از اینجاست.‏

‎ ‎

کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 99

  • . «گرفتاری چون همگانی گردد، خوش گردد.»
  • . قلت لأبی عبد الله (ع): انّی سمعتک و أنت تقول کل شیعتنا فی الجنّة علی ما کان فیهم. قال: صدقتک کلّهم و الله فی الجنّة. قال قلت: جعلت فداک، انّ الذنوب کثیرة کبار. فقال: امّا فی القیامة فکلّکم فی الجنّة بشفاعة النبی المطاع، او وصّی النّبی، و لکنی و الله اتخوف علیکم فی البرزخ، قلت: و ما البرزخ؟ قال: القبر منذ حین موته الی یوم القیامة. (به أبو عبد الله گفتم: «شنیدم که می گفتی همه شیعیان برغم آنچه که در آنهاست (گناهانی که دارند) در بهشت جای دارند.» فرمود: «به تو راست گفتم: به خداوند سوگند که همه آنها در بهشت جای دارند.» گفتم فدایت شوم. گناهان بسیارند و بزرگ!» فرمود: «اما در قیامت همگی شما با شفاعت پیامبر که خواسته اش بر آورده می شود، یا جانشینش، در بهشت خواهید بود. اما به خداوند سوگند که من در برزخ بر شما می ترسم.» گفتم برزخ چیست؟ فرمود: «همان قبر است از هنگام مرگ تا روز قیامت.» فروع کافی، ج 3، ص 242، «کتاب جنائز»، «باب ما ینطق به موضع القبر»، حدیث 3.
  • . فتوحات مکیّه، ج 1، فصل 1، باب 61.
  • . در روایات متعدّد به اخلاق و رفتار پیغمبر (ص) اشاره شده است که برخی از آن در این کتاب آورده شده است. عن انس بن مالک، قال: لم یکن شخص أحبّ الیهم من رسول الله (ص) و کانوا إذا رأوه لم یقوموا إلیه لما یعرفون من کراهیّته. عن ابن عباس، قال: کان رسول الله (ص) یجلس علی الارض و یأکل علی الارض و یتعقل الشاة و یجیب دعوة المملوک ... و یقول (ص)، انا عبد آکل کما یأکل العبد و أجلس کما یجلس العبد.کتاب مکارم الاخلاق، ص 12 فصل دوم.
  • . و کان یجلس علی الارض و ینام علیها و یأکل علیها و کان یخصف النّعل و یرقع الثّوب و یفتح الباب و یحلب الشّاة و یعقل البعیر فیحلبها، و یطّحن مع الخادم اذا أعیی ... و یخدم فی مهنة أهله و یقطع اللّحم، و اذا جلس علی الطعام جلس محقرا ... یرکب ما امکنه من فرس او بغلة او حمار و یرکب الحمار بلا سرج و علیه العذار ... یجالس الفقراء و یؤاکل المساکین و یناولهم بیده. بحار الانوار، ج 16، ص 226. «تاریخ نبینا (ص)»، «باب مکارم اخلاقه»، حدیث 34.
  • . و کان یجلس علی الارض و ینام علیها و یأکل علیها و کان یخصف النّعل و یرقع الثّوب و یفتح الباب و یحلب الشّاة و یعقل البعیر فیحلبها، و یطّحن مع الخادم اذا أعیی ... و یخدم فی مهنة أهله و یقطع اللّحم، و اذا جلس علی الطعام جلس محقرا ... یرکب ما امکنه من فرس او بغلة او حمار و یرکب الحمار بلا سرج و علیه العذار ... یجالس الفقراء و یؤاکل المساکین و یناولهم بیده. بحار الانوار، ج 16، ص 226. «تاریخ نبینا (ص)»، «باب مکارم اخلاقه»، حدیث 34.
  • . کشف الغمّة فی معرفة الائمّة، ج 1، ص 172- 162،« فی وصف زهده فی الدنیا».
  • . آیت الله العظمی حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی (1276- 1355 ه. ق.) از فقیهان بزرگ و مراجع تقلید شیعه در قرن چهارده هجری است. وی پس از تحصیلات مقدماتی به نجف و سامراء سفر کرد و در آنجا از درس استادانی چون میرزای بزرگ شیرازی، میرزا محمد تقی شیرازی، آخوند خراسانی، سید کاظم یزدی و سید محمد اصفهانی فشارکی بهره گرفت. در سال 1332 ه. ق. به اراک آمد و در سال 1340 ه. ق. به قم مشرف گردید و به اصرار بزرگان آن سامان و پس از استخاره در آنجا رحل اقامت افکند و حوزه علمیه قم را تأسیس کرد. در حوزه درس ایشان عالمانی بزرگ تربیت شدند که حضرت امام خمینی (س) در صدر آنان جای دارند. از آثار اوست: درر الفوائد در اصول، الصلوة در فقه، النکاح، الرضاع و المواریث.
  • . چنانچه در حدیث نبوی آمده است الصّراط أدقّ من الشعر و أحد من السّیف و أظلم من اللّیل (صراط از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر و از شب تاریکتر است.) علم الیقین، ج 2، ص 969، «المقصد الرابع فی معنی الصراط» و همین معنا در روایتی از امام صادق (ع) آمده است. امالی صدوق، ص 177، «مجلس» 33، حدیث 4. و نیز بحار الانوار، ج 8، ص 65، «کتاب العدل و المعاد» باب 22، حدیث 2.
  • . «خدایتان بیامرزاد، آماده شوید که ندای کوچ در میان شما بلند شده است.» نهج البلاغة، خطبه 195.
  • . حدیث 2، پاورقی 5.
  • . «مرا از آتش آفریدی و او را از گل.» (اعراف- 12 ص- 76).