فصل در ذکر بعضی از موجبات حسد است.
از برای حسد اسباب بسیاری است که عمده آن به رؤیت ذلّ نفس برگردد، چنانچه در کبر به حسب نوع عکس آن است. همان طور که انسان که رؤیت کمالی
کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 106
در خود کرد و غیر را فاقد دید از آن یک حالت تعزز و ترفع و سرکشی از برای نفس او پیدا شود و تکبر کند، وقتی که غیر را کامل دید در او یک حالت ذلّ و انکساری رخ دهد که اگر عوامل خارجیه و مصلحات نفسانیه نباشد حسد تولید کند. و گاه شود که ذلّ خود را در همسری غیر با خود پندارد، چنانچه صاحب کمال و نعمت بر مثل خود یا تالی تلو خود حسد ورزد. و توان گفت حسد همان حال انقباض و ذلّ نفس است که اثر آن میل زوال نعمت و کمال است از غیر. و بعضی، چنانچه علامه مجلسی ، قدس سره، نقل فرمودند، اسباب حسد را منحصر کرده اند در هفت چیز:
«اوّل عداوت دوم تعزز. و آن چنان است که بداند که محسود به واسطه نعمتی که دارد بر او تکبر کند، و او طاقت کبر و فخر او را نداشته باشد، پس زوال آن را بخواهد.
سوم کبر. و آن چنان است که حسود بخواهد به صاحب نعمت تکبر کند و ممکن نباشد جز به زوال آن.
چهارم تعجب. و آن چنان است که تعجب کند از اینکه این نعمت بزرگ را این شخص دار است. چنانچه خدای تعالی از امم سابقه خبر می دهد که گفتند: ما أَنْتُمْ إلّا بَشَرٌ مِثْلُنا. و گفتند: أ نؤمن لبشرین مثلنا؟ تعجب کردند از آنکه کسی که مثل خود آنهاست فائز به مرتبه رسالت و وحی شود، پس حسد ورزیدند.
پنجم خوف. و آن چنان است که بترسد از مزاحمت صاحب نعمت به واسطه آن با مقاصد محبوبه او.
ششم حب ریاست. چنانچه مبتنی باشد ریاست او به اینکه کسی در نعمت مساوی او نباشد.
هفتم خبث طینت. که کسی را نتواند در نعمت ببیند.» انتهی کلامه .
ولی به عقیده نویسنده چنانچه اشاره به آن شده، غالب این ها، بلکه تمام این ها، برگشت می کند به رؤیت ذلّ نفس، و سبب بلا واسطه حسد- به آن معنی که مشهور حسد را معنی کنند- آن است. و اما بنا بر آنچه که ما در معنی حسد گفتیم، که خود این حالت حسد باشد، مضایقه نیست در صحت آنچه ذکر شده است. و در هر صورت، بحث در اطراف این معانی خارج از مقصود ما و وضع این اوراق است.
کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 107