الحدیث التاسع

فصل در بیان بعض اقسام نفاق است

‏فصل در بیان بعض اقسام نفاق است ‏

‏بدان ای عزیز، که یکی از مراتب نفاق و دورویی و دو زبانی نفاق با خداوند متعال و دورویی کردن با مالک الملوک و ولیّ النعم است، که ما در این عالم مبتلای به آن هستیم و از آن غافلیم، و پرده های ضخیم جهل و نادانی و حجابهای ظلمانی ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 159
‏خودخواهی و حب دنیا و نفس به طوری آن را به ما مستور کرده که بعید است تا پس از کشف سرایر و رفع حجب و کوچ کردن از عالم طبیعت و رخت بستن از دار غرور و نشئه غفلت انگیز تنبّه بر آن پیدا کنیم. اکنون به خواب غفلت فرو رفته و سکر طبیعت و مستی هوای و هوس ما را گرفته و تمام زشتیها و اخلاق و اعمال و اطوار فاسده را در نظر ما خوب و زیبا جلوه می دهد. یک وقت هم که از خواب بیدار شویم و از این مستی و سرگرمی به خود آییم، کار از دست رفته و در زمره منافقان و دو رو دوزبانان محشور شده با دو زبان از آتش یا دو صورت مشوّه زشت محشور شویم، و هر چه فریاد کنیم: ربّ ارجعون‏‎[1]‎‏، کلّا جواب آید.‏

‏و این دو رویی چنان است که من و تو در تمام مدت عمر اظهار کلمه توحید و دعوی اسلام و ایمان، بلکه محبت و محبوبیت، می کنیم، هر کدام هر قدر اشتها داریم دعوی می کنیم، اگر از عامه خلق و عوام هستیم، دعوی اسلام و ایمان یا زهد و خلوص کنیم و اگر از اهل علم و فقاهت هستیم دعوی کمال اخلاص و ولایت و خلافت رسول کنیم، و متشبث می شویم به قول منقول از رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله: اللهمّ ارحم خلفائی‏‎[2]‎‏ و قول صاحب الامر، روحی له الفداء: إنّهم حجّتی‏‎[3]‎‏، و سایر اقوال منقوله از ائمه هدی، سلام الله علیهم، در شأن علما و فقها. و اگر از اهل علوم عقلیه هستیم، دعوی ایمان حقیقی برهانی و خود را صاحب علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین دانیم و دیگر مردم را ناقص العلم و الایمان شماریم، و آیات قرآنی و احادیث شریفه را در شأن خود فروخوانیم. و اگر از اهل عرفان و تصوفیم، دعوی معارف و جذبه و محبت و فناء فی الله و بقاء بالله و ولایت امر، و هر چه از این مقوله الفاظ جالب در نظر آید می نماییم. و همین طور هر طایفه ای از ما به زبان قال و ظهور حال دعوی مرتبه ای از برای خود کند و نمایش حقیقتی از حقایق رایجه را دهد. پس، اگر این ظاهر با باطن موافق شد و این علن با سرّ مطابق افتاد و در این دعوی صادق و مصدّق بود، هنیئا له و لأرباب النعیم نعیمهم‏‎[4]‎‏. و الا اگر مثل نویسنده روسیاه زشت مشوه الخلقه باشد، بداند که از زمره منافقان و در سلک دو رویان و دو زبانان است، و به علاج خود قیام کند و تا فرصت از دست نرفته برای حال بدبختی خود و روز ذلت و ظلمت خود فکری نماید.‏

‏ای عزیز مدعی اسلام، در حدیث شریف کافی از حضرت رسول، صلّی الله علیه و آله، منقول است: المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه.‏‎[5]‎‏ «مسلمان ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 160
‏کسی است که مسلمانان سالم باشند از دست و زبان او.» چه شده است که من و تو به هر اندازه که قدرت داشته باشیم و دستمان برسد آزار زیر دستان را روا می داریم و از ایذا و ظلم به آنها مضایقه نداریم، و اگر با دست نتوانستیم آزارشان کنیم، با تیغ زبان در حضور آنها، و گر نه در غیاب اشتغال به کشف اسرار و هتک استار آنها پیدا می کنیم و به تهمت و غیبتشان می پردازیم. پس، ما که مسلمانان از دست و زبانمان سالم نیستند، دعوی اسلامیتمان مخالف با حقیقت و قلبمان مخالف با علنمان است، پس در زمره منافقان و دورویانیم.‏

‏ای مدعی ایمان و خضوع قلب، در بارگاه ذو الجلال اگر تو به کلمه توحید ایمان داری و قلبت یکی پرست و یکی طلب است و الوهیت را جز برای ذات خدای تعالی ثابت ندانی، اگر قلبت موافق با ظاهرت است و باطنت موافق با دعویت است، چه شده است که برای اهل دنیا این قدر قلبت خاضع است؟ چرا پرستش آنها را می کنی؟ جز این است که آنها را مؤثر در این عالم می دانی و اراده آنها را نافذ وزر و زور را مؤثر می دانی؟ چیزی را که کار کن در این عالم نمی دانی اراده حق تعالی است. پیش تمام اسباب ظاهری خاضعی، و از مؤثر حقیقی و مسبب جمیع اسباب غافل- با همه حال دعوی ایمان به کلمه توحید می کنی! پس، تو نیز از زمره مؤمنان خارج و در سلک منافقان و دو زبانان محشوری.‏

‏و ای مدعی زهد و اخلاص، اگر تو مخلص هستی و برای خدا و دار کرامت او زهد از مشتهیات دنیا می کنی، چه شده است که از مدح و ثنای مردم، که فلان اهل صلاح و سداد است، این قدر خوشحال می شوی و در دل غنج و دلال می کنی، و برای همنشینی با اهل دنیا و زخارف آن جان می دهی، و از فقرا و مساکین فرار می کنی؟ پس، بدان که این زهد و اخلاص حقیقی نیست. زهد از دنیا برای دنیاست، و قلبت خالص از برای حق نیست، و در دعوای خود کاذبی و از دورویان و منافقانی.‏

‏و ای مدّعی ولایت از جانب ولیّ الله و خلافت از جانب رسول الله، صلّی الله علیه و آله، اگر مطابق حدیث شریف احتجاج هستی (صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا علی هواه، مطیعا لأمر مولاه.)‏‎[6]‎‏ و اگر برگ شاخه ولایت و رسالتی و مایل به دنیا نیستی، و مایل به قرب سلاطین و اشراف و منزجر از مجالست با فقرا نیستی، اسمت مطابق با مسمّی و از حجج الهیه در بین مردم هستی، و الا در زمره علماء سوء و در زمره منافقان، و از طوایف دیگر که ذکر شد حالت بدتر و عملت زشت تر و‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 161
‏روزگارت تباهتر است، زیرا که حجت بر علما تمامتر است.‏

‏و ای مدعی حکمت الهی و علم به حقایق و مبدأ و معاد، اگر عالم به حقایق و ربط اسباب و مسبباتی، و اگر راستی عالم به صور برزخیه و احوال بهشت و دوزخی، باید آرام نداشته باشی و تمام اوقات خود را صرف تعمیر عالم باقی نمایی و از این عالم و مشتهیات آن فرار کنی. تو می دانی که چه مصیبتها در پیش است و چه ظلمتها و عذابهای طاقت فرسایی در جلو است، پس چرا از حجاب الفاظ و مفاهیم قدمی بیرون نگذاشتی و ادله و براهین حکمیه در دلت به قدر بال مگسی تأثیر نکرده؟‏

‏پس با این حال بدان که از زمره مؤمنین و حکما خارج و در صف منافقان محشوری.‏

‏و وای به حال کسی که صرف عمر و همت در علوم ما بعد الطبیعه کرده و سکر طبیعت نگذاشت لا اقل یکی از حقایق در قلب او وارد شود.‏

‏ای مدعی معرفت و جذبه و سلوک و محبت و فنا، تو اگر براستی اهل الله و از اصحاب قلوب و اهل سابقه حسنایی، هنیئا لک! ولی این قدر شطحیات‏‎[7]‎‏ و تلوینات‏‎[8]‎‏ و دعویهای جزاف، که از حب نفس و وسوسه شیطان کشف می کند، مخالف با محبت و جذبه است: إنّ أولیائی تحت قبابی لا یعرفهم غیری.‏‎[9]‎‏ تو اگر از اولیای حق و محبین و مجذوبینی، خداوند می داند، به مردم این قدر اظهار مقام و مرتبت مکن، و این قدر قلوب ضعیفه بندگان خدا را از خالق خود به مخلوق متوجه مکن و خانه خدا را غصب مکن. بدان که این بندگان خدا عزیزند و قلوب آنها پر قیمت است، باید صرف محبت خدا شود، این قدر با خانه خدا بازی مکن و به ناموس او دست درازی مکن: فإنّ للبیت ربّا.‏‎[10]‎‏ پس اگر در دعوی خود صادق نیستی، در زمره دورویان و اهل نفاقی. بگذرم، و بیش از این طول کلام سزاوار من روسیاه نیست.‏

‏ای نفس لئیم نویسنده که اظهار می کنی باید فکری برای روز سیاه کرد و از این بدبختی باید خود را نجات داد، اگر راست می گویی و قلبت با زبانت همراه است و سرّ و علنت موافق است، چرا این قدر غافلی و قلبت سیاه و شهوات نفسانیه بر تو غالب است و هیچ در فکر سفر پر خطر مرگ نیستی. عمرت گذشت و دست از هوی و هوس برنداشتی، عمری را در شهوت و غفلت و شقاوت گذراندی. عن قریب اجل می رسد و پایبند و گرفتار اعمال و اخلاق زشت و ناهنجار خودی. تو خود واعظ غیر متعظی و در زمره منافقان و دورویانی، و بیم آن است که اگر به این حال بگذری، با دو زبان از آتش و دو صورت از آتش محشور شوی.‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 162
‏خداوندا، ما را از این خواب طولانی بیدار کن، و از مستی و بیخودی هشیار فرما، و دل ما را به نور ایمان صفا بده، و به حال ما ترحم فرما، ما مرد این میدان نیستیم، تو خود ما را دستگیری نما و از چنگال شیطان و هوای نفس نجات بده. بحقّ أولیائک محمّد و آله الطّاهرین، صلوات الله علیهم اجمعین.‏

‎ ‎

کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 163

  • . «پروردگارا، مرا باز گردان.» (مؤمنون- 99).
  • . در دعای پیامبر (ص) است: «بار الها، جانشینان مرا مورد رحمت خویش قرار ده.» وسائل الشیعة، ج 18، ص 100، «کتاب القضاء»، باب 11.
  • . در توقیع مبارک از صاحب الامر (عج) است: ... و أمّا الحوادث الواقعة، فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا، فإنّهم حجّتی علیکم، و أنا حجّة الله علیهم. (و اما در پیشامدهایی که روی می دهند به راویان حدیث ما رجوع کنید، زیرا اینان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر ایشان هستم.) وسائل الشیعة، ج 18، ص 101، «کتاب القضاء»، ابواب صفات قاضی، باب 11، حدیث 9.
  • . «بر او و دارندگان نعمت نعمتشان گوارا باد.»
  • . اصول کافی، ج 2، ص 235،« کتاب ایمان و کفر»،« باب المؤمن و علاماته و صفاته»، حدیث 19.
  • . « [هر کس از فقیهان که ] خود نگهدار، نگاهبان دین خود، مخالف هوای نفس، فرمانبر مولای خویش باشد [مردم می توانند از او تقلید کنند].» (احتجاج، ج 2، ص 458، «باب احتجاجات امام حسن عسکری (ع)»
  • . صاحب تاج العروس می نویسد: «کلمه «شطحات» در میان متصوفه مشهور شده و در اصطلاح آنان عبارت است از سخنانی که در حال بیخودی و غلبه شهود حق از آنان صادر می شود به طوری که در آن هنگام جز حق نبینند.» تاج العروس، (چاپ مصر)، ج 2، ص 172 و صاحب دستور العلماء گوید «شطح» سخنی است که در حال مستی و غلبه سلطان حقیقت گفته شود. و آن کلماتی است که از آنها بوی هیجان و بیهوده گویی به مشام رسد و ظاهر آن مخالف علم و خارج از حد معروف باشد.» دستور العلماء، ج 2، ص 214. امام (س) در کتاب مصباح الهدایة در منشاء «شطح» نظر دقیقی ارائه نموده اند. ایشان می فرمایند: و الشطحیات کلّها من نقصان السالک و السلوک. (شطحیات جملگی از کوتاهی سالک و سلوک است.) مصباح الهدایة، ص 207.
  • . «تلوین» یعنی تلون عبد در احوال خود، یعنی از حالی به حالی گشتن. ابو القاسم قشیری گوید: تلوین صفت ارباب احوال است، و تمکین صفت اهل حقایق. پس ما دام که عبد در طریق است صاحب تلوین باشد.» فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص 257. عبد الرّزاق کاشانی در اصطلاحات گوید: «تلوین دگرگونی احوال عبد است. و این نزد بیشتر افراد مقام ناقص و پیش ما کاملترین مقامات است. و حال عبد در این مقام حال کلام خداوند است که کلّ یوم هو فی شأن.» شیخ محی الدین نیز همین سخن را در اصطلاحات صوفیه دارد. ولی امام (س) تلوین را نقص شمرده است نه کمال.
  • . همانا اولیای من زیر قبّه های منند، جز من کسی آنان را نمی شناسد. اسرار الشریعه و اطوار الطریقة و انوار الحقیقه، ص 197، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایة، ص 387، مرصاد العباد، ص 127.
  • . «همانا این خانه صاحبی دارد.» سخن عبد المطلب در جواب ابرهه که برای تخریب خانه کعبه آمده بود. بحار الانوار، ج 15، ص 131، 136 «تاریخ نبیّنا»، باب 1، حدیث 70، 71. سیره ابن هشام، ج 1، ص 65.