الحدیث الحادی و العشرون

فصل در چگونگی شکر است

‏فصل در چگونگی شکر است‏‏ ‏

‏بدان که شکر نعمتهای ظاهره و باطنه حق تعالی یکی از وظایف لازمه عبودیت و بندگی است که هر کس به قدر مقدور و میسور باید قیام به آن نماید، گر چه از عهده شکر حق تعالی احدی از مخلوقات بر نمی آید. و غایت شکر معرفت عجز از قیام به حق آن است، چنانچه غایت عبودیت معرفت عجز به قیام به آن است، چنانچه رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، اعتراف به عجز فرموده است ‏‎[1]‎‏ با آنکه احدی از موجودات قیام به شکر و عبودیت مثل ذات مقدس آن سرور ننمودند، زیرا که کمال و نقص شکر تابع کمال و نقص معرفت منعم و عرفان نعم اوست. لذا احدی قیام به حق شکر نتواند کرد.‏

‏وقتی عبد شکور شود که ارتباط خلق را به حق و بسط رحمت حق را از اوّل ظهور تا ختم آن و ارتباط نعم را به یکدیگر و بدء و ختم وجود را علی ما هو علیه بداند. و معرفت آن برای خلّص اولیاء، که اشرف و افضل آنها ذات مقدس نبی ختمی، صلّی الله علیه و آله، است، رخ ندهد. و سایر مردم محجوب از بعض مراتب آن، بلکه بیشتر و بزرگتر مراتب آن، هستند. بلکه تا در قلب بنده حقیقت سریان الوهیت حق نقش نبندد و ایمان نیاورد به اینکه لا مؤثّر فی الوجود إلّا الله و کدورت شرک و شک در قلب اوست، شکر حق را چنانچه شاید و باید نتوان انجام داد. کسی که نظر به اسباب دارد و تأثیر موجودات را مستقل می داند و نعم را به ولّی نعم و صاحب آن ارجاع نمی کند، کفران به نعمت حق تعالی [کرده ] است، بتهائی تراشیده و هر یک را مؤثری داند. گاهی اعمال را به خود نسبت دهد، بلکه خود را متصرف در امور می داند، و گاهی طبایع عالم کون را مؤثرات بخواند، و گاهی نعم ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 345
‏را به ارباب ظاهریه صوریه آن منسوب کند و حق را از تصرف عاری نماید و ید الله را مغلول بشمارد:‏‏ غلّت أیدیهم و لعنوا بما قالوا.‏‎[2]‎‏ دست تصرف حقّ باز است و تمام دایره تحقق بالحقیقة از اوست و دیگری را در آن راهی نیست، بلکه همه عالم ظهور قدرت و نعمت اوست و رحمت او شامل هر چیز است، و تمام نعم از اوست و برای کسی نعمتی نیست تا منعم باشند، بلکه هستی عالم از اوست و دیگری را هستی نیست تا به او چیزی منسوب شود، ولی چشمها کور و گوشها کر و قلبها محجوب است. «دیده می خواهم سبب سوراخ کن»‏‎[3]‎‏ تا کی و چند این قلوب مرده ما کفران نعم حق کند و به عالم و اوضاع و به اشخاص آن متعلق شود؟ این تعلقات و توجهات کفران نعمت ذات مقدس است و ستر رحمت اوست. و از اینجا معلوم می شود که قیام به حقّ شکر کار هر کس نیست، چنانچه ذات مقدس حق تعالی جلّ جلاله فرماید:‏‏ وَ قلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ.‏‎[4]‎‏ کمتر بنده ای است که معرفت نعم حق را آن طور که سزاوار است داشته باشد. و از این جهت کمتر از بندگان هستند که قیام به وظیفه شکر نمایند.‏

‏و بباید دانست که چنانچه معارف بندگان خدا مختلف است، شکر آنها نیز مختلف است. و نیز از راه دیگر، مراتب شکر مختلف است، زیرا که شکر ثنای نعمی است که منعم مرحمت فرموده، پس اگر آن نعمت از قبیل نعم ظاهریه باشد شکری دارد، و اگر از نعم باطنیه باشد شکری دارد، و اگر از قبیل معارف و علوم باشد شکرش به نحوی است، و اگر از قبیل تجلیات اسمائی باشد به نحوی است، و اگر از قبیل تجلیات ذاتیه احدیه باشد به نحوی است، و چون جمیع مراتب نعم برای کمی از بندگان جمع است، قیام به وظیفه شکر به جمیع مراتب برای کمی از بندگان میسور است. و آن خلّص اولیا هستند که جامع جمیع حضرات و برزخ برازخ و حافظ همه مراتب ظاهره و باطنه هستند، و از این جهت، شکر آنها به جمیع السنه ظاهره و باطنه و سرّیه است.‏

‏و شکر را گرچه گفته اند از مقامات عامه است، زیرا که مقرون به دعوی مجازات منعم است و این اسائه ادب به شمار می رود، ولی این مقارنت از برای غیر اولیاست، خصوصا کمّل از آنها که جامع حضرات و حافظ مقام کثرت و وحدت هستند، و لهذا شیخ عارف، خواجه انصاری، با آنکه گفته است شکر از مقامات عامه است فرموده: و الدّرجة الثّالثة أن لا یشهد العبد إلّا المنعم. فإذا شهد المنعم ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 346
‏عبودة، استعظم منه النّعمة، و إذا شهده حبّا، استحلی منه الشّدّة، و إذا شهده تفریدا، لم یشهد منه نعمة و لا شدّة.‏‎[5]‎‏ «درجه سیم از شکر آن است که بنده مشاهده نکند مگر جمال منعم را و مستغرق شهود جمال او شود. و از برای آن سه مقام است: اوّل آنکه مشاهده کند او را، مشاهده بنده ذلیل مولای خود را. و در این حال از خود غافل و مستغرق ادب حضور است و برای خود قدری قائل نیست. و وقتی [خود را]‏ ‏حقیر شمرد، نعمتی اگر به او عنایت شود عظیم شمارد و خود را در جنب او حقیر داند و لایق آن نداند. و دوم، مشاهده اوست، شهود دوست دوست را. و در این حال مستغرق جمال محبوب شود، و هر چه از او بیند محبوب باشد و لذت از آن برد، گرچه شدت و زحمت باشد. سیّم، مشاهده اوست تفریدا بی تعینات اسمائی، بلکه مشاهده نفس ذات کند. و در این حال از خود و غیر خود غافل شود و جز ذات حق مشهود او نیست- نه نعمتی بیند و نه شدتی مشاهده کند.» پس، معلوم شد که اوایل مقامات در هر یک از مقامات سالکین از سبل عامه است و در آخر مقامات مخصوص به خلّص بلکه کمّل است.‏

‎ ‎

کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 347

  • . حدیث 2، پاورقی 22.
  • . «دستهاشان بسته باد. و نفرین خدا بر ایشان باد به آنچه گفتند.» (مائده- 64).
  • . مصرع دوم این است: «تا حجب را برکند از بیخ و بن».- مولوی.
  • . «و بندگان شکرگزار اندک اند.» (سبا- 13).
  • . منازل السائرین، ص 41،« قسم الاخلاق»، باب« الشکر».