الحدیث الثالث و العشرون

فصل

‏فصل‏‏ ‏

‏بدان که در محل خود مقرر است که مقدمات قیاس بالنسبة به نتایج، و ادله [و]‏ ‏براهین در هر علمی نسبت به مدلولات و مبرهنات، به منزله معدّات هستند، نه آنکه استقلال تامّ دارند، و نه آنکه بی ارتباط باشند یکسره با آنها. و در این مقام دو طایفه جبری و تفویضی خلاف کردند و از طریق اعتدال به یکسو شدند، و هر یک به مقتضای مذهب خود طرفی را اختیار کردند. آن یک گوید که مقدمات مستقلند که اگر سدّ باب عالم غیب و قبض افاضه عالم ملکوت گردد، انسان از نفس مقدمات علم به نتایج حاصل کند. و دیگری گوید که مقدمات بکلی بی ارتباط به نتایج است. و عادة الله جاری شده که پس از مقدمات القای نتایج در ذهن انسان کند، و مقدمات صورتا مربوط به نتایج است و در حقیقت بی ربط محض است.‏

‏و هر یک از این دو مذهب، چون مذهب هر یک از این دو طایفه، پیش ارباب معارف حقه و علوم حقیقیه باطل، و حق، وفاقا لأهله، آن است که مقدمات ارتباط اعدادی دارند، و نفس را حاضر نمایند از برای القای علوم از مبادی عالیه غیبیه در آن. و ما اکنون در صدد شرح این مذهب و تزییف آن دو نیستیم، زیرا که از مقصد ما خارج است، و ذکر آن تطفّلا برای بیان مطلب دیگر است، و آن آن است که پس از آنکه دانسته شد که القای علوم و معارف از عوالم غیبیه و تابع ارتباط نفوس است بدان، چنانچه در حدیث است: لیس العلم بکثرة التّعلیم، بل هو نور یقذفه [الله ] فی قلب من یشاء.‏‎[1]‎‏ «نیست دانش به بسیاری آموختن و آموخته شدن، بلکه آن نوری است که می اندازد آن را خدا در دل هر کس می خواهد» پس هر یک از نفوس که ارتباط به ملکوت اعلی و عالم ملائکه مقربین پیدا کند، القائاتی که در آن شود القاء ملکی و علومی که به آن افاضه شود علوم حقیقیه و از عالم ملائکه است. و هر یک که ارتباط به عالم ملکوت اسفل و عالم جنّ و شیطان و نفوس خبیثه پیدا کند، القائات آن القای شیطانی و از قبیل جهالات مرکبه و حجب مظلمه است. و از این جهت است که ارباب معارف و اصحاب علوم حقیقیه تصفیه نفوس و اخلاص نیّات و تصحیح قصود را در تحصیل علوم، خصوصا معارف حقه و علوم شرعیه، اوّل شرط‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 372
‏می دانند، و وصیتها در این باب به متعلمین می نمایند، زیرا که به تصفیه نفوس و صقالت آن، جهت ارتباط به مبادی عالیه قوّت گیرد. و اینکه جناب ربوبی جلّ جلاله در کریمه مبارکه:‏‏ اتَّقُوا الله وَ یُعَلِّمُکُمُ الله ‏‎[2]‎‏ تعلیم الهی را مربوط به تقوی فرموده برای همین است که تقوی صفای نفس دهد و آن را به مقام غیب مقدس مرتبط کند، پس تعلیم الهی و القای رحمانی واقع گردد، زیرا که در مبادی عالیه بخل محال است و آنها واجب الفیاضیه هستند، چنانچه واجب الوجود بالذات واجب از جمیع حیثیات است.‏

‏و اگر نفس به واسطه توجه به تعمیر خود و مأکل و مشرب خویش و به أنانّیت نفسانیه اشتغال به علوم پیدا کرد و غایت غیر الهی شد، القائاتی که به او شود القای شیطانی است. و یکی از موازین غیر متخلفی، که گمان می کنم اهل معارف آن را ذکر نکردند، در امتیاز بین القائات رحمانی و شیطانی همین است که ذکر شد، که خود انسان در بسیاری اوقات می تواند بفهمد. و آنچه به این نفس غیر پرهیزناک دارای کدورت القا گردد از قبیل جهالات مرکبه است که درد بیدرمان نفوس و خار طریق آنهاست، زیرا که میزان در علم حصول مفهومات کلیه و اصطلاحات علمیه نیست، بلکه میزان آن رفع حجز از چشم بصیرت نفس است و فتح باب معرفة الله است، و علم حقیقی آن است که چراغ هدایت ملکوت و صراط مستقیم تقرب حق و دار کرامت او باشد. و هر چه جز این است، گرچه در عالم ملک و قبل از رفع حجب طبیعت به صورت علوم است و اصحاب آن پیش ارباب محاورات و مجادلات از علما و عرفا و فقها به شمار آیند، ولی پس از رفع حجاب از چشم قلب و برداشته شدن پرده ملکوت و بیدار شدن از خواب سنگین ملک و طبیعت، معلوم شود که غلظت این حجاب از تمام حجابها بیشتر بوده، و این علوم رسمیه سرتاسر حجب غلیظه ملکوتیه بوده که بین هر یک تا دیگری فرسخها راه مسافت داشته و ما از آن غافل بودیم. النّاس نیام فإذا ماتوا انتبهوا.‏‎[3]‎‏ «مردم در خوابند، و وقتی که مردند بیدار شوند» و معلوم شود که در چه کاریم همه و افتضاح و رسوایی اینجاست که پس از پنجاه سال تحصیل، یا کمتر یا بیشتر، خود ما نیز در اشتباه هستیم و گاهی گمان می کنیم که تحصیلات ما برای خداست، و از مکاید شیطان و نفس غفلت داریم، برای آنکه حبّ نفس پرده ضخیم بزرگی است که معایب ما را بر ما پوشانده. و از این جهت اولیای اطهار و ائمه والا تبار، علیهم سلام الله، برای فهماندن خود ما نیز آثار و علائمی جهت امتیاز ذکر فرمودند که ما خود را به آن بشناسیم و نفس خویش را محک ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 373
‏کنیم و بیهوده حسن ظنّ به خود نداشته باشیم. و ما پس از این اشاره به این علامات که در این حدیث شریف ذکر فرمودند می کنیم.‏

‏پس، معلوم شد که طالب علوم به تقسیم اوّلی کلی دو طایفه اند: یکی آنکه مقصدش الهی، و دیگر آنکه نفسانی باشد. و توان گفت که این طایفه غایت مقصدشان جهل است، زیرا که علوم صوریه که از برای آنها حاصل شود به حسب حقیقت جهالات مرکبه و حجب ملکوتیه است. و این دو طایفه که حضرت صادق، علیه السلام، در این حدیث شریف، که ما به شرح آن پرداختیم، ذکر فرمودند در این مقصد که ذکر شد شرکت دارند، زیرا که اصحاب مراء و جدال و همین طور اصحاب استطاله و ختل هر دو اصحاب جهالات و ارباب ضلالات هستند. و از این جهت آن جهل را که آن بزرگوار [از]‏ ‏علائم طایفه اولی قرار داده است توان گفت غیر از این معنی متعارف است، بلکه یا مقصود از آن تعمیه امور و القای مردم در جهالت است، یا مقصود از جهل تجاهل و عدم قبول حق است، چنانچه این هر دو از خواص اصحاب مراء و جدال است. آنها امور حقه و حقایق رایجه را انکار کنند و جهل ورزند برای پیشرفت حرف خود و گرمی بازار باطل و رواج متاع کاسد خویش.‏

‏و اینکه حضرت مردم را سه طایفه قرار دادند- با آنکه با یک تقسیم بیش از دو طایفه نیستند و آن تقسیم اوّلی کلی دایر بین نفی و اثبات است، و به یک اعتبار و تقسیم از سه طایفه بیشترند- توان گفت برای آن است که خواستند دو طایفه عظیمه و دو نوع بزرگ را که بیشتر اصحاب جهالات و ضلالات به آن دو رجوع کنند ذکر فرمایند، و لهذا در روایت دیگر آنها را دو طایفه قرار دادند.‏

‏کافی بإسناده عن أبی عبد الله، علیه السّلام، قال: من أراد الحدیث لمنفعة الدّنیا، لم یکن له فی الآخرة نصیب. و من أراد به خیر الآخرة، أعطاه الله خیر الدّنیا و الآخرة.‏‎[4]‎‏ فرمود «کسی که اراده نماید حدیث را برای منفعت دنیا، از برای او در آخرت بهره ای نیست. و کسی که اراده کند به آن آخرت را، عطا فرماید خدا به او خیر دنیا و آخرت را.»‏

‎ ‎

کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 374

  • . در حدیث عنوان بصری از امام صادق (ع) آمده است: لیس العلم بالتعلّم، إنّما هو نور یقع فی قلب من یرید الله تبارک و تعالی أن یهدیه. بحار الانوار، ج 1، ص 225، «کتاب العلم»، باب 7، حدیث 17.
  • . «از خدا پروا کنید و خدا به شما می آموزد.» (بقره- 282).
  • . شرح علی المأة کلمة، «کلمه» دوم، ص 54، و عوالی اللئالی، ج 4. ص 73، حدیث 48، از امیر المؤمنین (ع).
  • . اصول کافی، ج 1، ص 44،« کتاب فضل العلم»،« باب المستأکل بعلمه»، حدیث 2.