الحدیث السابع و العشرون

فصل

‏فصل‏‏ ‏

‏پس از آنکه معلوم شد که حضور قلب در عبادات قلب و روح عبادات است و نورانیت و مراتب کمال آن بسته است به حضور قلب و مراتب آن، اکنون باید دانست که از برای حضور قلب مراتبی است که بعضی از آن مراتب اختصاص دارد به اولیای حق، و دست دیگران از وصول به شاهق آن کوتاه است، ولی بعض مراتب آن برای سلسله رعیت نیز ممکن الحصول است. و باید دانست که حضور قلب به طریق کلی منقسم شود به دو قسمت عمده: یکی حضور قلب در عبادت، و دیگر حضور قلب در معبود.‏

‏و پیش از بیان این مطلب لابدیم از ذکر یک مقدمه. و آن این است که اهل معرفت گویند باب عبادات مطلقا باب ثنای معبود است، منتها هر یک از آنها ثنای حق است به نعتی از نعوت و اسمی از اسماء مگر نماز که ثنای حق است به جمیع اسماء و صفات. و در سابق بر این، در شرح بعضی احادیث، ذکر شد‏‎[1]‎‏ که ثنای معبود از فطریاتی است که جمیع سلسله بشر بر آن مخمّرند و فطرت حکم به لزوم آن می کند، و خاضع برای کامل و مطلق و جمیل مطلق و منعم مطلق و عظیم مطلق است. و چون کیفیت ثنای ذات مقدس را احدی نمی تواند کشف کند، زیرا که آن فرع معرفت به ذات و صفات و کیفیت [ارتباط]‏‏ ‏‏غیب به شهادت و شهادت به غیب است و این از برای کسی میسور نیست جز از طریق وحی و الهام الهی، از این جهت عبادات مطلقا توقیفی است و موظف از جانب حق است و احدی از پیش خود حق ندارد تشریعی کند و عبادتی بتراشد. و آنچه از تواضع و احترامات در پیشگاه بزرگان و سلاطین معمول و متداول است، در آن پیشگاه مقدس ارجی و قیمتی ندارد. پس ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 433
‏انسان باید گوش و چشم را باز کند و از طریق وحی و رسالت کیفیت عبادت و عبودیت را اخذ کند و خود در آن تصرفی نکند.‏

‏و بعد از آنکه معلوم شد که باب عبادات باب ثنا خوانی معبود است، بدان که حضور قلب، چنانچه اشاره شد، به دو قسمت عمده تقسیم می شود: یکی حضور قلب در عبادت، و دوم حضور قلب در معبود.‏

‏اما حضور قلب در عبادت، پس از برای آن نیز مراتبی است که عمده آن دو مرتبه است:‏

‏یکی حضور در عبادت اجمالا. و آن چنان است که در عین اشتغال به عبادت- هر عبادتی باشد چه از باب طهارات مثل وضو و غسل و چه از باب نماز و روزه و حج و دیگر امور- انسان به طریق اجمال ملتفت باشد که ثنای معبود می کند، گرچه خود نمی داند که چه ثنایی می کند و چه اسمی از اسماء حق را می خواند. شیخ عارف کامل ما‏‎[2]‎‏، روحی فداه، برای این نحو عبادت مثل می دزدند به اینکه یکی قصیده در مدح کسی بگوید و به طفلی که معنای آن را نمی فهمد بدهد که در محضر او بخواند و به طفل بفهماند که این قصیده در مدح این شخص است. البته آن طفل که قصیده را می خواند اجمالا می داند ثنای ممدوح را می کند، گرچه کیفیت آن را نمی داند.‏

‏ماها نیز که طفل ثنا خوان حق هستیم و نمی دانیم که این عبادات را چه اسراری است و هر یک از این اوضاع الهیه با چه اسمی از اسماء ارتباط دارد و به چه کیفیت ثنای حق است، این قدر باید ملتفت باشیم که هر یک از آنها ثنائی است از کامل مطلق و معبود و ممدوح علی الاطلاق، که خود ذات مقدس در این اوضاع خود را ثنا فرموده و ما را امر فرموده که در پیشگاه مقدسش این نحو ثنا کنیم.‏

‏و دیگر از مراتب حضور قلب حضور قلب در عبادت است تفصیلا. و این به مرتبه کامله برای احدی ممکن نیست جز خلّص اولیاء و اهل معارف، ولی بعضی مراتب نازله آن ممکن است برای دیگران، که اوّل مرتبه آن توجه به معانی الفاظ است در مثل نماز و دعا. و به این مرتبه اشاره شده است در روایتی که از ثواب الأعمال در سابق گذشت ‏‎[3]‎‏. و مرتبه دیگر آن است که اسرار عبادات را به قدر امکان بفهمد و کیفیت ثنای معبود را در هر یک از اوضاع بداند. و اهل معرفت تا اندازه ای اسرار نماز و سایر عبادات را بیان کردند، و از اشارات اخبار معصومین، علیهم السلام، استفاداتی به قدر امکان کردند. گرچه فهم اصل حقیقت برای کم کسی اتفاق می افتد، ولی تا آن اندازه هم که ذکر شده غنیمت است برای اهلش.‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 434
‏و اما حضور قلب در معبود، و آن نیز دارای مراتبی است که عمده آن سه مرتبه است:‏

‏یکی حضور قلب در تجلیات افعالی. و دیگر حضور قلب در تجلیات اسمائی و صفاتی. و سوم حضور قلب در تجلیات ذاتی. و از برای هر یک چهار مرتبه است به طریق کلی: مرتبه علمی، و مرتبه ایمانی، و مرتبه شهودی، و مرتبه فنائی. و مقصود از حضور قلب در تجلیات افعالیه «علما» آن است که شخص عابد سالک علما و برهانا بداند که تمام مراتب وجود و مشاهد غیب و شهود پرتو فیض تجلی ذات اقدس هستند، و از اخیره عالم طبیعت تا سرچشمه ملکوت اعلی و جبروت اعظم به یک طور و یک نحو حاضرند در پیشگاه مقدسش، و همه پرتو جلوه مشیّت هستند، چنانچه در حدیث شریف کافی وارد است: عن أبی عبد الله، علیه السّلام: خلق الله المشیّة بنفسها، ثمّ خلق الأشیاء بالمشیّة.‏‎[4]‎‏ پس مشیّت بنفس ذاتها جلوه ذات است، و دیگر موجودات به واسطه آن مخلوق اند. و ما اکنون در صدد اقامه برهان بر این مطلب شریف نیستیم. پس شخص عابد که این مطلب را «علما» و برهانا دانست، می فهمد که خود و عبادت و علم و اراده و قلب و حرکات قلب و ظاهر و باطنش همه در پیشگاه مقدس حاضرند، بلکه همه نفس حضورند. و اگر با قلم عقل این مطلب برهانی را به لوح قلب نگاشت و قلب با ارتیاضات علمیه و عملیه ایمان به این قضیه یقینیه ایمانیه پیدا کرد، آن وقت حضور قلب در تجلی «ایمانا» پیدا می کند. و پس از کمال این ایمان و مجاهدات و ریاضات و تقوای کامل قلب، هدایت الهیه شامل حالش شده و بهره ای از تجلیات افعالی بالعیان «و الشهود» برای قلب او حاصل شود. تا وقتی که قلب یکسره مرآت تجلیات گردید و صعق و «فنا» برای سالک دست داد. و این آخر مرتبه حضور است که منتهی به فنای حاضر در تجلیات افعالیه شود. و بسیاری از اهل سلوک در همین صعق تا ابد باقی مانند و به خود نیایند.‏

‏و اگر قلب سالک از پرتو فیض اقدس در ازل قابلیتش بیش از این باشد، پس از این صعق به خود آید و انس حاصل کند و به مملکت خود رجوع کند، و مورد تجلیات اسمائیه شود، و همان مراتب را طی کرده به فنای صفاتی نایل شود، و به مناسبت عین ثابتش در اسمی از اسماء الهیه فانی گردد. و بسیاری از اهل سلوک نیز در همین فنای اسمائی باقی مانند و به خود نیایند. إنّ أولیائی تحت قبابی لا یعرفهم غیری.‏‎[5]‎‏ شاید اشاره به این اولیا باشد.‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 435
‏و اگر از تجلی فیض اقدس استعداد بیش از این اندازه باشد، پس از این صعق و فنا نیز انس حاصل آید و سالک به خود آید، و مورد تجلیات ذاتیه گردد، تا آخر مرتبه فنای ذاتی و صعق کلی سیر تمام شود و فنای تامّ حاصل آید.‏‏ و من یخرج من بیته مهاجرا إلی الله و رسوله ثمّ یدرکه الموت فقد وقع أجره علی الله.‏‎[6]‎‏ بعضی گویند اشاره به این اولیاء الله و سالکین إلی الله است، و اجر این سالک جز با ذات مقدس نیست.‏

‏و گاه افتد که برای سالک در این مقام نیز افاقه حاصل آید، پس به حسب استعداد خود و مناسبت احاطه عین ثابتش به هدایت خلق قیام کند:‏‏ یا أیّها المدّثّر. قم فأنذر.‏‎[7]‎‏ و اگر عین ثابتش تابع «اسم اعظم» باشد، دایره نبوّت به او ختم شود، چنانچه به رسول اکرم و نبیّ معظّم خاتم، صلّی الله علیه و آله، ختم شد. و احدی از موجودات اوّلین و آخرین و انبیای مرسلین [عین ] ثابتشان تابع اسم اعظم و ظهور ذات به جمیع شئون نبود، از این جهت ظهور به تمام شئون پیدا کرد، و غایت ظهور به هدایت حاصل شد و کشف کلی واقع گردید، و نبوّت ختم به وجود مقدسش شد.‏

‏و اگر فرضا از اولیا به تبع آن ذات مقدس و هدایت او بدین مقام رسد، کشفش عین همین خواهد بود، و تکرار در تشریع جایز نخواهد بود. پس دایره نبوّت به وجود مقدسش به آخر رسید و لبنه آخری را در دایره نبوّت گذاشت، چنانچه در حدیث است.‏‎[8]‎‏ و باید دانست که عبادات و کیفیات معنویه آنها برای صاحب هر یک از این مقامات مذکوره بسیار مختلف و در نهایت متفاوت است. و از برای هر یک حظی و نصیبی است از مناجات حق که برای دیگری [که ] به آن مقام نایل نشده آن حظ و نصیب نیست. البته آنچه از برای حضرت صادق، علیه السلام، در حال عبادت حاصل شده از برای دیگران ممکن نیست، چنانچه از فلاح السائل سیّد ابن طاووس، قدّس الله سرّه، منقول است که فرمود: فقد روی أنّ مولانا، جعفر بن، محمّد الصادق، علیه السّلام، کان یتلو القرآن فی صلاته، فغشی علیه فلمّا أفاق سئل ما الّذی أوجب ما انتهت حالک إلیه؟ فقال ما معناه: ما زلت أکرّر آیات القرآن حتّی بلغت إلی حال کأنّنی سمعتها مشافهة ممّن أنزلها علی المکاشفة و العیان، فلم ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 436
‏تقم القوّة البشریّة بمکاشفة الجلالة الالهیّة.‏‎[9]‎‏ و آن حالی که برای رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، دست می داده برای احدی از موجودات نبود، چنانچه در حدیث مشهور است: لی مع الله حال لا یسعه ملک مقرّب و لا نبیّ مرسل.‏‎[10]‎‏ بگذرم از مطلبی که برای ما از آن نصیبی نیست مگر لفظ. ولی آنچه مهم است برای امثال ماها آن است که اکنون اگر محرومیم از مقامات اولیا انکار آنچه را هم نکنیم و تسلیم باشیم که تسلیم امر اولیا خیلی فایده دارد و نعوذ بالله انکار خیلی مضر است. اللهمّ إنّی مسلم لأمرهم، صلوات الله علیهم أجمعین.‏‎[11]‎

‎ ‎

کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 437

  • . ص 185.
  • . مراد مرحوم شاه آبادی است.
  • . ص 432.
  • . از امام صادق (ع) روایت شده است: «خداوند مشیّت را به خود مشیّت آفرید، سپس چیزها را به مشیت آفرید.» اصول کافی، ج 1، ص 110، «کتاب التوحید»، «باب الارادة انها من صفات الفعل»، حدیث 4.
  • . حدیث 9، پاورقی 17.
  • . ( نساء- 100).
  • . «ای جامه به خود پیچیده، بر خیز و بیم ده.» (مدثر- 1- 2)
  • . پیغمبر (ص) فرمودند: مثلی فی النّبیین کمثل رجل بنی دارا فأحسنها و أکملها و اجملها و ترک فیها موضع لبنة لم یضعها فجعل النّاس یطوفون بالبنیان و یعجبون منه و یقولون: لو تمّ موضع هذه اللبنة. فأنا فی النّبییّن موضع تلک اللّبنة. پیغمبر (ص) فرمودند: مثال من در جمله پیامبران مثال مردی است که خانه ای بسازد پس آن را نیکو و کامل و زیبا گرداند و در آن جای یک خشت را خالی گذارد و آن را قرار ندهد. مردم دور آن ساختمان به گردش در آیند و از آن شگفت زده شوند و بگویند: کاش جای این خشت پر بود. پس من در جمله پیامبران جای آن خشت هستم. کنز العّمال، ج 11، ص 422، حدیث 31981.
  • . «روایت شده که سرورمان، جعفر بن محمد صادق (ع) در نماز قرآن تلاوت می کرد، پس به حالت غش بیفتاد چون به هوش آمد از حضرت سبب آن را پرسیدند. پس بیانی فرمود که معنای آن این است: «پیوسته آیات قرآن را تکرار کردم تا به حالتی رسیدم که گویا آیات را از سوی نازل کننده آنها به مکاشفه و عیان شنیدم، پس توان بشری مکاشفه جلال الهی را تاب نیاورد.». فلاح السائل، ص 107- 108، «ذکر ادب العبد فی قرائة القرآن فی الصلاة».
  • . «مرا با خداوند حالتی است که هیچ فرشته مقرّبی و هیچ پیامبر فرستاده شده ای ظرفیت آن ندارد.» در اربعین، مجلسی (ص 177، شرح حدیث 15)، در حدیث به جای کلمه «حالت»، «وقت» آمده است.
  • . «خداوندا، من تسلیم امر آنان، که درود تو بر همه آنان باد، هستم.»