الحدیث السابع و العشرون

فصل در بیان آنکه تفرغ برای عبادت موجب غنای قلب شود

‏فصل در بیان آنکه تفرغ برای عبادت موجب غنای قلب شود‏

‏بباید دانست که غنا از اوصاف کمالیه نفس است، بلکه از صفات کمالیه موجود بما أنّه موجود است، و از این جهت غنا از صفات ذاتیه ذات مقدس حق جلّ و علا است. و ثروتمندی و مالداری موجب غنای نفسانی نیست، بلکه توان گفت کسانی که غنای نفسانی ندارند، به داشتن مال و منال و ثروت حرص و آزشان افزون گردد و نیازمندتر گردند. و چون در غیر پیشگاه مقدس حق، جلّ جلاله، که غنیّ بالذات می باشد، غنای حقیقی پیدا نمی شود و سایر موجودات از بسیط خاک تا ذروه افلاک و از هیولای اولی تا جبروت اعلی فقرا و نیازمندان اند، از این جهت هر چه وجهه قلب به غیر حق باشد و هر چه توجه باطن به تعمیر ملک و عمارت دنیا باشد، افتقار و احتیاج روز افزون شود. اما افتقار قلبی و روحی که پر معلوم است، زیرا که نفس علاقمندی و تعلق افتقار است. و اما افتقار خارجی، که آن نیز مؤکّد افتقار قلبی است، نیز بیشتر باشد، زیرا که هیچ کس به خودی خود نتواند قیام به اداره امور خویشتن کند، پس در این امر احتیاج به غیر افتد. و ارباب ثروت در ظاهر گرچه بی نیاز قلمداد شوند، ولی با نظر دقیق معلوم شود که به مقدار ازدیاد ثروت احتیاجشان افزون گردد و نیازمندی زیادت شود. پس، ثروتمندان فقرایی هستند در صورت اغنیا، و نیازمندانی هستند در لباس بی نیازان. و هر چه وجهه قلب به تدبیر امور و تعمیر دنیا بیشتر شد و علاقه افزون گردید، غبار ذلت و مسکنت بر او بیشتر ریزد و ظلمت مذلت و احتیاج زیادتر آن را فرا گیرد. و بالعکس، اگر کسی پشت پا بر علاقمندی دنیا زد و روی دل و وجهه قلب را متوجه به غنیّ علی الاطلاق کرد و ایمان آورد به فقر ذاتی موجودات و فهمید که هیچیک از موجودات از خود چیزی ندارند و هیچ قدرت و عزت و سلطنتی نیست مگر در پیشگاه مقدس حق و به گوش دل از‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 444
‏هاتف ملکوتی و لسان غیبی شنید کریمه ‏‏ یا أیّها النّاس أنتم الفقراء إلی الله و الله هو الغنیّ الحمید‏‎[1]‎‏، آن وقت مستغنی از دو عالم شود، و به طوری قلبش بی نیاز شود که ملک سلیمان در نظرش به پشیزی نیاید، اگر کلید خزائن ارض را به او تقدیم کنند اعتنا نکند. چنانچه در حدیث وارد است چنانچه در حدیث وارد است که جبرئیل کلید خزائن ارض را برای خاتم النبیین، صلّی الله علیه و آله، آورد از جانب حق تعالی، و آن حضرت تواضع فرمود و قبول نکرد و فقر را فخر خود دانست.‏‎[2]‎‏ و جناب امیر المؤمنین، علیه السلام، فرماید به ابن عبّاس که «این دنیای شما در نظر من [پست] تر است از این کفش پر وصله.»‏‎[3]‎‏ و جناب علی بن الحسین، علیهما السلام، فرماید: «من تأنّف می کنم که دنیا را از خالق دنیا بخواهم، چه رسد که [از]‏‏ ‏‏مخلوق مثل خودم بخواهم.»‏‎[4]‎‏ و در سلسله رعیت، نجم الدین کبری‏‎[5]‎‏ می گوید، پس از قسمهای غلیظ و شدید، که اگر مال و منال دنیا و بهشت و حور و قصور آخرت را به من بدهند و مجالست با اغنیا را منضم به آن کنند، و اگر شقاوت دنیا و آخرت را به من دهند و مجالست با فقرا را منضم به آن کنند، و مرا مخیّر کنند، اختیار مجالست با فقرا می کنم و عار مجالست با اغنیا را به خود نمی خرم. و النّارُ خَیْرٌ مِنَ الْعارِ.‏‎[6]‎‏ آری، آنها دانند که توجه به خزائن دنیا و مال و منال آن و مجالست با اهل آن چه کدورت و ظلمتی در قلب ایجاد کند، و اراده را چه طور ضعیف کند و ناچیز نماید، و قلب را نیازمند و فقیر نماید و از توجه به نقطه مرکزیه کامل علی الاطلاق غافل نماید. ولی وقتی دل را به صاحب دل و خانه را به صاحبش تسلیم نمودی و خود در آن تصرفی نکردی و اعراض از غیر او کردی و خانه را به دست غاصب ندادی، خود صاحب خانه در آن تجلی می کند. و البته تجلی غنیّ مطلق غنای مطلق آورد و دل را غرق دریای عزت و غنا نماید و قلب مملو از بی نیازی شود: و لله العزّة و لرسوله و للمؤمنین.‏‎[7]‎‏ و اداره امور را خود صاحب خانه فرماید و انسان را به امر خود واگذار نفرماید و خود متصرف در جمیع امور عبد شود، بلکه خود او سمع و بصر و دست و پای او شود، و نتیجه قرب نوافل پیدا شود، چنانچه در حدیث وارد است:‏

‏کافی بإسناده عن أبی جعفر، علیه السّلام، فی حدیث: و إنّه لیتقرّب إلیّ بالنّافلة حتّی أحبّه، فإذا أحببته، کنت سمعه الّذی یسمع به، و بصره الّذی یبصر به، و لسانه الّذی ینطق به، و یده الّتی یبطش بها ... الحدیث‏‎[8]‎‏ پس، فقر و فاقه عبد بکلی سدّ شود و از دو عالم بی نیاز گردد. و البته در این ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 445
‏تجلی خوف از تمام موجودات از او مرتفع شود، و خوف حق تعالی جایگزین آن گردد و عظمت و حشمت حق سراسر قلب را فرا گیرد و از برای غیر حق عظمت و حشمت و تصرف نبیند، و حقیقت لا مؤثّر فی الوجود إلّا الله را به قلب دریابد.‏

‏و در این حدیث شریف اشاره به بعض این معانی فرموده که فرماید: تفرّغ لعبادتی أملأ قلبک غنی ... الحدیث. و این فراغت قلب برای عبادت کم کم انسان را ممکن است منتهی کند به اعلی مراتب حضور قلب برای عبادت.‏

‏این آثاری است که شمه ای از آن ذکر شد. اگر دل از اشتغال به حق و فراغت برای توجه به او منصرف گردید، این غفلت سرمایه تمام شقاوتها و سرچشمه تمام نقایص و امّ الامراض قلوب است، پس کدورت و ظلمتی به واسطه این غفلت دل را فرا گیرد و حجابهای غلیظی بین قلب و حق واقع شود که نور هدایت در آن راه نیابد و از توفیقات الهیه محروم گردد، و یکسره دل متوجه دنیا و تعمیر بطن و فرج شود و در حجاب انّیّت و انانیّت فرو رود و نفس سرخود شود و خود به قدم انانیّت حرکت کند، و ذلّ ذاتی و فقر حقیقی آن ظاهر گردد، و در تمام حرکات و سکنات بعد از پیشگاه حق پیدا کند و یکسره خذلان شامل حالش گردد. چنانچه در حدیث شریف از بعض این معانی تعبیر فرموده که «قلبت را از اشتغال به دنیا مملو می کنم و سدّ فقر و فاقه آن را نمی فرمایم و عنان امورت را به سر خودت می اندازم.»‏

‎ ‎

کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 446

  • . «ای مردم، شما نیازمند به خدایید و اوست که بی نیاز ستوده است.» (فاطر- 15).
  • . حدیث 15، پاورقی 22.
  • . قال عبد الله بن عبّاس: دخلت علی امیر المؤمنین (ع) بذی قار، و هو یخصف نعله، فقال لی: ما قیمة هذا النّعل؟ فقلت: لا قیمة لها! فقال (ع): و الله، لهی أحبّ إلیّ من إمرتکم إلّا أن اقیم حقّا أو أدفع باطلا. (ابن عباس گفت در «ذی قار» بر امیر مؤمنان (ع) وارد شدم و او مشغول دوختن کفش خود بود. پس مرا گفت: «بهای این کفش چه قدر است؟» گفتم: «بهایی ندارد! فرمود: «به خدا سوگند، این نزد من از امارت بر شما محبوبتر است مگر آنکه حقی را به پای دارم یا از باطلی باز دارم.» نهج البلاغة، «خطبه» 33، ص 102.
  • . إنّی آنف أن أسأل الدّنیا خالقها، فکیف أسألها مخلوقا مثلی! علل الشرائع، ج 1، ص 230، باب 165، حدیث 3.
  • . احمد بن عمر بن محمد (540- 618 ق.) صوفی خوارزمی، مشهور به «نجم الدین»، از عرفای مشهور و مشایخ بزرگ متصوفه. از آثار اوست: رسالة الخائف الهائم عن لومة اللائم، فواتح الجمال، منازل السائرین، منهاج السالکین.
  • . مناهج السالکین، ص 157،« المنهج السادس».
  • . ( منافقون- 8)
  • . «کافی با سند خود از امام باقر (ع) در ضمن حدیثی روایت کرده است: «و بدرستی که بنده من با نمازهای نافله به من تقرب جوید تا آنکه او را دوست بدارم. پس چون او را دوست بدارم، گوش او شوم که با آن بشنود، و چشم او شوم که با آن ببیند، و زبان او گردم که با آن سخن گوید، و دست او شوم که با آن بگیرد.» حدیث ادامه دارد. اصول کافی، ج 2، ص 352، «کتاب ایمان و کفر»، «باب من اذی المسلمین»، حدیث 8.