الحدیث الحادی و الثّلاثون

فصل در بیان مراد از عدم توصیف حق

‏فصل در بیان مراد از عدم توصیف حق ‏

‏بدان که آنچه در این حدیث شریف است که خداوند تعالی توصیف نشود اشاره به توصیفاتی است که بعضی از اهل جهل و جدل از متکلمین و غیر آنها حق را به آن توصیف می کردند، که توصیفات آنها مستلزم تحدید و تشبیه بلکه تعطیل بوده، چنانچه در خود این حدیث اشاره به آن فرموده بقوله: و ما قدروا الله حقّ قدره.‏

‏و در باب نهی از توصیف در کتاب کافی شریف اخبار دلالت بر آن دارد:‏

‏بإسناده عن عبد الرّحیم بن عیتک القصیر، قال: کتبت علی یدی عبد الملک بن أعین إلی أبی عبد الله، علیه السّلام: إنّ قوما بالعراق یصفون الله بالصّورة و بالتّخطیط، (خ ل: بالتّخاطیط) فإن رأیت، جعلنی الله فداک، أن تکتب إلیّ بالمذهب الصّحیح فی التّوحید. فکتب إلیّ: سألت إلیّ، رحمک الله، عن التّوحید و ما ذهب إلیه من قبلک. فتعالی الله الّذی لیس کمثله شی ء، و هو السّمیع البصیر، تعالی عمّا وصفه الواصفون المشبّهون الله بخلقه المفترون علی الله.‏

‏فاعلم، رحمک الله، أنّ المذهب الصّحیح فی التّوحید ما نزل به القران من صفات الله تعالی. فانف عن الله البطلان و التّشبیه، فلا نفی و لا تشبیه هو الله الثّابت الموجود. تعالی عمّا یصفه الواصفون. و لا تعدّوا القران فتضلّوا بعد البیان. (خ ل:‏

‏التّبیان)‏‎[1]‎‏ «عبد الرحیم گوید نوشتم به حضرت صادق، سلام الله علیه، توسط عبد الملک که طایفه ای در عراق اند که «حق تعالی را توصیف کنند به صورت و تخطیط. (یعنی عروق و رگ و پی، با شکل و هیئت) پس اگر صلاح می دانید، فدای ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 541
‏شما شوم، مذهب صحیح را در توحید مرقوم فرمایید». پس مرقوم فرمود: «خدا تو را رحمت کند، از توحید سؤال کردی و آنچه را در آن اختیار کردند اشخاصی که پیش تو هستند. (یعنی اهل عراق) بزرگ است خدایی که نیست مثل او چیزی و او شنوا و بیناست، بزرگتر است از آنچه توصیف نمودند توصیف کنندگانی که تشبیه نمایند خداوند را به مخلوقش،- آنهایی که افترا و دروغ بندند به خداوند. پس بدان، خداوند تو را رحمت کند، که مذهب صحیح در توحید آن است که قرآن به آن نازل شده از صفات خدای تعالی. پس نفی کن از خداوند بطلان و تشبیه را: نه نفی صفات کن که آن بطلان است، و نه صفات شبیهه به خلق ثابت کن برای او که آن تشبیه است. اوست الله و ثابت و موجود، بزرگتر است از آنچه توصیف نمودند وصف کنندگان. از قرآن تجاور نکنید پس به ضلالت و گمراهی بیفتید بعد از بیان و تعلیم الهی.» از تأمل در این حدیث شریف و تدبر درست در صدر و ذیلش معلوم شود که مقصود از نفی توصیف حق، تفکر نکردن در صفات و توصیف ننمودن حق مطلقا، نیست چنانچه بعضی از محدثین جلیل فرمودند،‏‎[2]‎‏ زیرا که در این حدیث امر فرمود به نفی تعطیل و تشبیه- چنانچه در بعض روایات دیگر‏‎[3]‎‏- و این خود بی تفکر در صفات و علم کامل به آنها صورت نگیرد بلکه مقصود آن جناب آن است که توصیف ننمایند به آنچه لایق ذات مقدس حقّ تعالی نیست، مثل اثبات صورت و تخطیط و غیر آن از صفات مخلوق که ملازم با امکان و نقص است، تعالی الله عنه.‏

‏و اما توصیف حق تعالی به آنچه لایق ذات مقدس است، که آن در علوم عالیه میزان صحیح برهانی دارد، پس آن امر مطلوبی است که کتاب خدا و سنت رسول، صلّی الله علیه و آله، و احادیث اهل بیت از آن مشحون است، و خود حضرت نیز در این حدیث شریف اشاره به میزان صحیح برهانی به طریق اجمال فرموده است، و بحث در اطراف آن اکنون از مقصد ما خارج است. و اینکه جناب صادق، علیه السلام، فرمودند [در]‏ ‏توصیف حق از کتاب خدا خارج مشو، دستوری است برای کسانی که میزان در صفات را نمی دانند، نه آنکه توصیف به غیر صفاتی که در کتاب خداست جایز [نیست ]، و لهذا خود آن سرور با آنکه این دستور را به طرف داده اند، مع ذلک توصیف فرمودند حق را به دو صفت و اسمی که در کتاب خدا- به حسب آنچه در نظر است- نیست، و آن «ثابت» و «موجود» است.‏

‏آری، اگر کسی با عقل ناقص مشوب به اوهام، بی استناره به نور معرفت و‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 542
‏تأیید غیبی الهی، بخواهد حق را وصف کند به صفتی، ناچار یا در ضلالت تعطیل و بطلان واقع شود، و یا در هلاکت تشبیه واقع شود. پس، بر امثال ما اشخاص که قلوب آنها را حجابهای غلیظ جهل و خودپسندی و عادات و اخلاق ناهنجار فرو گرفته لازم است که دست تصرف به عالم غیب دراز نکنند و از پیش خود خدایانی نتراشند، که هر چه به خیال خود توهم کنند جز مخلوق نفوس آنها نخواهد بود.‏

‏و این نکته نگفته نماند که مقصود ما از اینکه گفتیم این اشخاص دست به عالم غیب فرا نبرند، نه آن است که سفارش باقی ماندن در جهل و خودپرستی را می کنیم، یا نعوذ بالله مردم را دعوت به «الحاد به اسماء الله» می کنیم- و ذروا الّذین یلحدون فی أسمائه»‏‎[4]‎‏ یا از معارف، که چشم و چراغ اولیاء الله و پایه و اساس دیانات است، نهی می کنیم، بلکه این خود دعوت به رفع این حجب غلیظه است، و تنبه به آن است که انسان تا گرفتار توجه به خود و حبّ به جاه و مال و دنیا و نفس است و چون نویسنده در حجاب جهالت و ضلات و خودبینی و خودپسندی [است ]، که اغلظ جمیع حجب ظلمانیه است، از معارف حقه و وصول به مراد و مقصود اصلی محروم خواهد ماند. و اگر خدای نخواسته دستگیری غیبی از حق تعالی یا اولیای کامل او نشود، معلوم نیست امرش به کجا منتهی شود و غایت حرکت و سیرش چه خواهد بود. اللهمّ إلیک الشّکوی و أنت المستعان.‏‎[5]‎‏ ما سرگشتگان دیار جهالت و متحیرین در تیه ضلالت و سرگرمهای به خودی و خودپرستی که در این ظلمتکده ملک و طبیعت آمدیم و چشم بصیرت نگشودیم و جمال زیبای تو را در مرائی خرد و کلان ندیدیم و ظهور نور تو را در اقطار سماوات و ارضین خفاش صفت مشاهده ننمودیم و با چشم کور و قلب مهجور روزگار به سر بردیم و عمری را به نادانی و غفلت نفس شمردیم، اگر لطف بی پایان و رحمت نامتناهی سرشار تو مددی نکند و سوزی در قلب و جذوه ای در دل نیفکند و جذبه روحیه حاصل نیاید، در این تحیر تا ابد بمانیم و ره به جایی نرسانیم. ولی ما هکذا الظّنّ بک.‏‎[6]‎‏ نعم تو ابتدایی و رحمت تو بی سابقه است. بار الها، تفضلی فرما و دستگیری نما و ما را به انوار جمال و جلال خود هدایت فرما، و قلوب ما را به ضیاء اسماء و صفاتت روشن و منوّر فرما.‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 543
‏[در بیان آنکه علم به حقیقت اسماء و صفات ممکن نیست ]‏

‏پوشیده نماند که ادراک حقیقت اوصاف حق و احاطه بر آنها و کیفیت آنها، از اموری است که دست برهان از وصول به شاهق آن کوتاه و آمال عارفین از وصول به مغزای آن منقطع است، و آنچه به نظر برهانی و نظر تفکر علماء حکمت رسمیّه، یا در مباحث اسماء و صفات ارباب اصطلاحات عرفانیه، ذکر کرده اند، هر یک به حسب مسلک آنها صحیح و برهانی است، و لیکن خود علم حجابی است غلیظ که تا خرق آن به توفیقات سبحانی در سایه تقوای کامل و ریاضت شدید و انقطاع تامّ و مناجات صادقانه با جناب ربوبی نشود، انوار جمال و جلال در قلب سالک طلوع نکند و قلب مهاجر إلی الله به مشاهده غیبیه و حضور عیانی تجلیات اسمائی و صفاتی- تا چه رسد به تجلیات ذاتی- نایل نشود. و این بیان نباید انسان را از طلب و بحث، که خود تذکر حق است، باز دارد، زیرا که نادر اتفاق افتد که بدون بذر علوم حقه، به شرایط معهوده آن، شجره طیّبه معرفت در قلب روییده شود یا بارور گردد.‏

‏پس، انسان در اوّل امر باید از ریاضات علمیه، با قیام به جمیع شرایط و متممات آن، دست نکشد که گفته اند: العلوم بذر المشاهدات.‏‎[7]‎‏ و اگر علوم در این عالم نیز به واسطه بعضی موانع به نتیجه تامّ نرساند انسان را، ناچار در عوالم دیگر به ثمراتی دلپسند منتهی شود، ولی عمده قیام به شرایط و مقدمات آن است که بعضی از آن را در شرح بعض احادیث سالفه بیان کردم.‏

‎ ‎

کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 544

  • . اصول کافی، ج 1، ص 100،« کتاب التوحید»،« باب النهی عن الصفة بغیر ما وصف به نفسه تعالی»، حدیث 1.
  • . مرآة العقول، ج 1، ص 346،« کتاب توحید»،« باب نهی از توصیف ...»، حدیث 1.
  • . التوحید، شیخ صدوق، ص 31 به بعد، باب 2.( بویژه حدیث 37) بحار الأنوار، ج 3، ص 257 به بعد،« کتاب التوحید»، باب 9، حدیث 13.
  • . «و آنان که در نامهای او کفر و انحراف می ورزند بخود واگذارید.» (اعراف- 180)
  • . «بار خدایا، شکایت به تو می برند و جز تو کمک کننده ای نیست.»
  • . دعای« کمیل»، مصباح المتهجّد، ص 587.
  • . أسفار أربعه، ج 9، ص 123، تفسیر صدر المتألهین، تفسیر آیه 17 سوره« أعلی».