الحدیث الرابع و الثلاثون

در توجیه عرفانی

‏در توجیه عرفانی ‏

‏و اما طریقه حکما و عرفا در این باب و امثال آن غیر از این هاست، و ما به واسطه بعید بودن آن از افهام تفصیل در اطراف آن نمی دهیم و به ذکر مقدمات آن نمی پردازیم، و آنچه تا اندازه ای نزدیک به اعتبار باشد و موافق با ذوق است ذکر می کنیم.‏

‏باید دانست که جمیع مراتب وجود، از غایت اوج ملکوت و نهایت ذروه جبروت تا منتهی النهایات عالم ظلمات و هیولی، مظاهر جمال و جلال حق و مراتب تجلیات ربوبیّت است و هیچ موجودی را از خود استقلالی نیست و صرف تعلق و ربط و عین فقر و تدلّی به ذات مقدس حقّ علی الاطلاق است، و تمام آنها علی الاطلاق مسخّرات به امر حق و مطیع اوامر الهیه هستند. چنانچه اشاره به این معنی ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 585
‏در آیات فرقانیه بسیار است: قال تعالی:‏‏ وَ ما رَمَیْتَ إذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ الله رَمی ‏‏.‏‎[1]‎‏ این اثبات و نفی اشاره به مقام «امر بین الامرین» است، یعنی، تو رمی کردی و در عین حال تو رمی نکردی به انانیت و استقلال خود، بلکه به ظهور قدرت حق در مرآت تو و نفوذ قدرت او در ملک و ملکوت تو رمی واقع شد، پس تو رامی هستی، و در عین حال حقّ جلّ و علا رامی است. و نظیر آن است آیات شریفه ای که در سوره مبارکه «کهف» در قضیه خضر و موسی، علیهما السلام، است که حضرت خضر بیان اسرار اعمال خود را فرمود: در یک مورد که مورد نقص و عیب بود به خود نسبت داد، و در یک مورد که مورد کمال بود به حق نسبت داد، و در مورد دیگر هر دو نسبت را ثابت کرد. یک جا گفت: أردت. و یکجا گفت: اراد ربّک. و یکجا گفت: أردنا. و همه صحیح بود.‏‎[2]‎‏ و از آن جمله است قول خدای تعالی که می فرماید:‏‏ الله یَتَوَفَّی الأنْفُسَ حینَ مَوْتِهِا‏‎[3]‎‏، با آنکه ملک الموت موکّل بر توفی نفوس است. الله تعالی هُوَ الْهادی وَ الْمُضِلُّ:‏‏ «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ.»‏‎[4]‎‏ با آنکه جبرئیل هادی است و رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، هادی است:‏‏ إنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ.‏‎[5]‎‏ و شیطان مضل است. و همین طور نفحه الهیه از صور حضرت اسرافیل به عین نفحه اسرافیلیه می دمد.‏

‏با یک نظر، اسرافیل و عزرائیل و جبرئیل و محمد، صلّی الله علیه و آله، و سایر انبیا، و تمام دار تحقق، چه هستند که در مقابل ملک ملک علی الاطلاق و اراده نافذه حق به آنها چیزی نسبت داده شود؟ تمام مظاهر قدرت و اراده حق اند:‏‏ هُوَ الَّذی فی السَّماءِ إلهٌ وَ فِی الأرْضِ إلهٌ.‏‎[6]‎‏ و به یک نظر، و آن نظر کثرت و توجه به اسباب و مسبّبات است، تمام اسباب به جای خود درست و نظام اتمّ با یک نظم و ترتیب ترتّب مسبّبات بر اسباب اداره شود، که اندک سببی و واسطه ای را اگر از کار باز داریم، چرخ دایره وجود می ایستد، و ربط حادث به ثابت اگر نباشد با وسایط مقرره، قبض فیض و امساک رحمت شود. و اگر کسی با مبانی و مقدمات مقرره و در محالّ خود- خصوصا کتب عرفانی شامخین، و در فلاسفه کتب صدر الحکماء و الفلاسفة و افضل الحکماء الاسلامیة‏‎[7]‎‏- این مشرب احلای ایمانی را ادراک کند و به مقام قلب برساند، فتح این ابواب بر او می شود و می یابد که در مرحله تحقیق عرفانی تمام این نسبتها صحیح و ابدا شائبه مجاز در آن نیست. چون بعضی از ملائکه موکله به ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 586
‏نفوس مؤمنین و قبض ارواح مقدسه آنان مقامات مؤمنین را می بینند در محضر مقدس حقّ تعالی، و از آن طرف کراهت مؤمنین را می بینند، حالت تزلزل و تردید در آنها حاصل آید و همین حالت را حق تعالی به خود نسبت داده، چنانچه اصل توفّی و هدایت و ضلالت را نسبت داده است. و همان طور که آنها صحیح است به حسب مسلک عرفانی، این نیز صحیح است. ولی ادراک این مشرب محتاج به حسن قریحه و لطافت و سلامت ذوق است. و الله العالم و الهادی.‏

‏و این نکته ناگفته نماند که چون حقیقت وجود عین حقیقت کمال و عین تمام است و نقایص و قبایح به حق تعالی نسبت داده نشود و مجعول نباشد- چنانچه در محل خود مقرر و مبرهن است- از این جهت، هر چه فیض به افق کمال نزدیکتر باشد و از ضعف و فتور مبراتر باشد، ربط آن به حق اتمّ و نسبت به ذات مقدس احق شود.‏

‏و به عکس آن، هر چه ظلمت تعین و نیستی غالب آید و حدود و نقایص افزون شود، ربط ناقص و نسبت بعید گردد. و از این جهت است که افعال ابداعی را در لسان شریعت به حق بیشتر نسبت دادند، و افعال تجددی ملکی را کمتر نسبت دادند. و اگر چشمی باز و دلی بیدار نقص [را]‏ ‏از کمال و زشت را از زیبا و قبیح را از حسن تمیز دهد، آن وقت می تواند بفهمد که با آنکه تمام دار تحقق تجلّی فعلی حق است و به او منتسب است، تمام افعالش جمیل و کامل است و هیچیک از نقایص و قبایح به آن ذات مقدس انتساب ندارد. و انتساب بالعرض، که در لسان حکما، رضوان الله علیهم، شایع است، در اوایل تعلیم و در حکمت شایعه است. و در این مقام اشتباهاتی است که صرفنظر کردن از آنها اولی است.‏

‏و مقصود از بیان این نکته اوّلا، رفع بعض توهمات فاسده است که در این مقام ممکن است جاهل عاری از معارف توهم کند.‏

‏و ثانیا، بیان آن است که این تردید و ترجّح دواعی چون از بعض ملکوتیین واقع می شود، نسبت آن به حق اتمّ است از آن اموری که در این عالم واقع می شود.‏

‏و ثالثا، آنکه باز انسان عارف به حقایق باید وجهه کمال و نقص را در این تردید و ترجّح دواعی تمیز دهد، و جهت کمال را به حق منتسب بداند، و جهت نقص را سلب کند.‏

‎ ‎

کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 587

  • . «آن گاه که تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خدا افکند.» (انفال- 17).
  • . کهف- 79- 82.
  • . «خداست که جانها را در دم مرگ می گیرد.» (زمر- 42).
  • . خداوند تعالی راهنماینده و گمراه کننده است: «هر که را خواهد گمراه کند، و هر که را خواهد هدایت کند.» (نحل- 93).
  • . «تو فقط بیم دهنده ای، و برای هر گروهی راهنمایی هست.» (رعد- 7).
  • . «و اوست که در آسمان خداست و در زمین خداست» (زخرف- 84).
  • . صدر المتألهین، ملا صدرا.