فصل در بیان قرب فرایض و نوافل و نتیجه آن به حسب طریقه اهل ذوق و سلوک
بدان که از برای سالک إلی الله و مهاجر از بیت مظلمه نفس به سوی کعبه حقیقی یک سفر روحانی و سلوک عرفانی است که مبدأ آن مسافت بیت نفس و أنانیّت است، و منازل آن، مراتب تعینات آفاقی و انفسی و ملکی و ملکوتی است که از آنها
کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 589
به حجب نورانیه و ظلمانیه تعبیر شده: إن لله سبعین ألف حجاب من نور و ظلمة.
یعنی انوار وجود و ظلمات تعین، یا انوار ملکوت و ظلمات ملک، یا ادناس ظلمانیه تعلقات نفسانیه و انوار طاهره تعلقات قلبیه. و از این هفتاد هزار حجب نوریه و ظلمانیه گاهی به طریق جمع تعبیر به هفت حجاب شده، چنانچه در خصوص تکبیرات افتتاحیه از ائمه اطهار وارد است که در خرق هر حجابی تکبیری فرموده. و در موضوع سجده به تربت حسینیه، روحی له الفداء، است که سجده بر آن خرق حجب سبع کند. و عارف مشهور گوید:
«هفت شهر عشق را عطّار گشت
|
|
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم»
|
|
|
|
و در انسان صغیر به «لطایف سبعه» تعبیر شده. و گاهی به سه حجاب کلی عدد آن را رساندند: در آفاق به «عوالم ثلاثه»، و در انفس به «مراتب ثلاثه» تعبیر کرده اند. و گاهی به طریق توسط به هزار منزل معروف پیش سایرین، و به اعتباری به صد منزل، و به اعتباری به ده منزل تقسیم نموده اند. و شیخ عارف کامل شاه آبادی، دام ظلّه، برای هر منزلی از منازل سایرین ده بیت مقرر می داشت، با اسلوب بدیعی که مجموع هزار بیت می شد به آن ترتیب. و حضرت إبراهیم خلیل الرحمن، علیه السلام، در آن سیر روحانی، که حق تعالی از آن حکایت می فرماید، منازل را به سه مقام تعبیر فرموده، و از یکی به «کوکب»، و دیگری به «قمر»، و سومی به «شمس» تعبیر فرموده. و بالجمله، مبدأ سفر روحانی بیت مظلمه نفس است، و منازل آن مراحل و مراتب آفاق و انفس است، و غایت آن ذات مقدس حق است به جمیع اسماء و صفات در ابتدای امر برای انسان کامل، و مضمحلا فیه الاسماء و الصفات در آخر امر، و اسمی و صفتی و تعینی از اسماء و صفات و تعینات است برای غیر آن.
و پس از آنکه انسان سالک قدم بر فرق انیّت و انانیّت خود گذاشت و از این بیت خارج شد و در طلب مقصد اصلی و خداجویی منازل و مراحل تعینات را سیر کرد و قدم بر فرق هر یک گذاشت و حجب ظلمانیه و نورانیه را خرق نمود و دل از همه موجودات و کائنات برکند و بتها را از کعبه دل به ید ولایت مآبی فرو ریخت و کواکب و اقمار و شموس از افق قلبش افول کردند و وجهه دلش یک رو و یک جهت بی کدورت تعلق به غیر، الهی شد و حال قلبش وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّمواتِ وَ الأرْضَ شد و فانی در اسماء و ذات و افعال گردید، پس در این حال از خود
کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 590
بی خود شود و محو کلی برایش حاصل شود و صعق مطلق رخ دهد، پس حق در وجود او کارگر شود و به سمع حق بشنود و به بصر حق ببیند و به ید قدرت حق بطش کند و به لسان حق نطق کند، و به حق ببیند و جز حق نبیند، و به حق نطق کند و جز حق نطق نکند، از غیر حق کور و کر و لال شود و چشمش و گوشش جز به حق باز نشود. و این مقام حاصل نشود مگر با جذبه الهیه و جذوه نار عشق که بدین جذوه عشقیه لازال متقرّب به حق شود، و به آن جذبه ربوبیه، که عقیب حبّ ذاتی است، از او دستگیری شود که در این وادی حیرت نلغزد و به «شطح» و جز آن، که از بقایای انانیّت است، گرفتار نیاید. و در این حدیث اشاره به این دو شده است بقوله: و إنّه یتقرّب إلیّ بالنّافلة حتّی أحبّه. تقرب عبد از جذوه عشق است، و جذبه الهیه حق از حبّ است.
«تا که از جانب معشوق نباشد کششی
|
|
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد»
|
|
|
|
پس، منتهای قرب نوافل فنای کلی و اضمحلال مطلق و تلاشی تامّ است، و نتیجه آن: کنت سمعه الّذی یسمع به ... است. و پس از این فنای تام و محو کلی و محق مطلق و صعق تمام، گاه شود که عنایت ازلیه شامل حالش شود و او را به خود آورد و ارجاع به مملکت خودش فرماید، و حالت «صحو» از برای او دست دهد، و حالت انس و طمأنینه پیدا کند و کشف سبحات جمال و جلال بر او گردد، و در این حالت صحو، در مرآت ذات صفات، و در آنها اعیان ثابتات را و لوازم آنها را، کشف نماید. و حال اهل سلکوک در این مقام نیز مثل مقام اوّل است در اینکه عین ثابتش تابع هر اسمی است، در همان اسم فانی شود و به همان اسم باقی ماند، و در حال صحو نیز کشف همان اسم بر او گردد، و کشف عین ثابت تابع همان اسم بر او گردد.
کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 591