الحدیث السادس و الثلاثون

فصل در بیان میزان صفات ثبوتیه و سلبیه است

‏فصل در بیان میزان صفات ثبوتیه و سلبیه است ‏

‏میزان در صفات ثبوتیه برای ذات مقدس واجب جلّ اسمه و صفات سلبیه آن است که هر صفت که [از]‏ ‏اوصاف کمالیه و از نعوت جمالیه است برای اصل حقیقت وجود و صرف ذات هستی، بی تعین آن به لباس تعینی و بدون تطور آن به عالمی دون عالمی، و بالجمله [آنچه ] به عین هویت هستی و ذات نوریه وجودیه رجوع کند، از صفات لازم الثبوت و واجب التحقق است برای ذات مقدس تعالی شأنه. زیرا که اگر ثابت نباشد، لازم آید یا ذات مقدس صرف وجود و محض هستی نباشد، یا صرف وجود محض کمال و صرف جمال نباشد. و این هر دو در مشرب عرفان و مسلک برهان باطل است، چنانچه در محالّ خود مقرر است.‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 616
‏و هر صفت و نعتی که برای موجود ثابت نشود مگر پس از تنزل آن به منزلی از منازل تعینات و تطور آن به طوری از اطوار تقییدات و تعانق آن با مرتبه ای از مراتب قصور و تلازم آن با حدّی از حدود فتور، و بالجمله آنچه از ذات هستی نباشد و به حدود و ماهیات رجوع کند، از صفات لازم السلب و ممتنع التحقق است در ذات کامل علی الاطلاق. زیرا که ذات کامل مطلق و صرف وجود چنانچه مصداق صرف کمال است مصدوق علیه سلب نقایص و حدود و اعدام و ماهیات است.‏

‏و اینکه مشهور بین محققین است که صفات سلبیه رجوع به سلب واحد کند، که آن سلب امکان است،‏‎[1]‎‏ در نظر نویسنده درست نیاید، بلکه چنانچه ذات مقدس مصداق ذاتی تمام صفات کمال [است ] و هیچیک به دیگری رجوع نکند- چنانچه قبل از این به وضوح پیوست- همین طور مصداق بالعرض و مصدوق علیه سلب هر یک از نقایص نیز هست. و نتوان گفت که اعدام و نقایص حیثیت واحده هستند و لا میز فی الاعدام، زیرا که اگر به حسب متن واقع و نفس الامر ملاحظه شود، چنانچه عدم مطلق حیثیت واحده و مع ذلک کل اعدام است، وجود مطلق نیز حیثیت واحده و کل کمالات است، پس در این نظر که ملاحظه «احدیت» و غیب الغیوب است صفتی ثابت نتوان کرد- نه صفات حقیقیه ثبوتیه و نه صفات سلبیّه جلالیه. ولی در نظر دیگر که ملاحظه مقام «واحدیت» و جمع اسماء و صفات است، چنانچه صفات ثبوتیه کمالیه متکثرند هر صفت کمالی را سلب صفت نقص، که مقابل با آن است، لازم می باشد، و ذات مقدس به آن جهت که مصداق بالذات «عالم» است، مصداق بالعرض لیس بجاهل است، و چون «قادر» است لیس بعاجز است. و چنانچه در علم اسماء مقرر است که از برای اسماء [و صفات ثبوتیه ] محیطیت و محاطیت و ریاست و مرئوسیت است، از برای اسماء و صفات سلبیه نیز بالتبع این اعتبارات می باشد.‏

‏بالجمله، پس از آنکه معلوم شد میزان صفات ثبوتیه و سلبیه، می توان فهمید که حرکت، که متقوّم به قوّه و هیولی است و حدوث و تجدد در اصل ذات آن است، در ذات مقدس کبریایی جلّ و علا راه ندارد.‏

‏و «تکلم» به این معنی عرفی و مفهوم متعارف که مورد سؤال راوی است صفت محدثه متجدده ای است که ذات حق تعالی منزه و مبرا از آن است. و این منافات ندارد با اثبات کلام و تکلم ذاتی از برای حق تعالی در مقام ذات، به یک معنای مقدس از تجدد و مبرای از حدوث.‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 617
‏و اجمال این مطلب شریف آنکه حقیقت «تکلم» متقوّم به خروج از کلام از مخارج مخصوصه نیست. و این تقید و انصرافی که در عرف لغت و متعارف جمهور است از انس و عادت به ضمیمه اوهام و افکار ناشی است، و الا اصل معانی تقید و تعینی ندارد. «علم» عبارت از صرف دانش و ظهور شی ء لدی العالم است، و مقید به آن نیست که با آلات مادیه، مثل دماغ، یا معنویه، مثل حسّ مشترک یا لوح خیال مثلا، ادراک شود. اگر فرض کنیم یکی با دستش یا پایش علم به چیزی پیدا کند یا چیزی را بشنود یا ببیند، علم و سمع و بصر بر آنها صادق است، و همین طور اگر کسی در عالم خواب ببیند، و بشنود و تکلم کند و احساس کند، تمام این معانی بر آنها بی شائبه مجاز صادق است، با آنکه هیچیک از این آلات مخصوصه محسوسه به کار نیفتاده. پس میزان نفس ادراک مخصوص است در صدق این معانی و مفاهیم. و حقیقت «تکلم» اظهار مکنونات خاطر است و ابراز ما فی الضمیر است بدون آنکه آلت مخصوصه در آن مدخلیت داشته باشد. فرضا که به حسب لغت و عرف هم مجاز باشد، در معانی و حقایق این تقیدات نیست و به حسب عقل صادق است. و ما در باب اسماء و صفات بحث لغوی نداریم، و مقصود اثبات نفس حقایق است گرچه لغت و عرف با آن مساعد نباشد. پس، گوییم که حقیقت «کلام» اظهار ما فی الضمیر است، چه با آلات حسیه یا غیر آن باشد، و چه کلام از مقوله صوت و لفظ و هوای خارج از باطن باشد یا نباشد. و «کلام» به حسب این حقیقت از اوصاف کمالیه وجود است، زیرا که ظهور و اظهار از حقیقت وجود و به حقیقت وجود است، و هر چه وجود رو به کمال و قوّت رود، ظهور و اظهارش بیشتر گردد، تا به افق اعلی و مقام اسنای واجبی رسد که نور الانوار و نور علی نور و ظهور علی ظهور است، و به فیض مقدس اطلاقی و کلمه «کن» وجودی اظهار آنچه در غیب مقام واحدیت دارد کند، و به فیض اقدس و تجلی ذاتی احدی اظهار غیب مطلق و مقام لا مقامی احدیت فرماید. و در این تجلی احدی متکلم ذات مقدس احدی، و کلام فیض اقدس و تجلی ذاتی، و سامع اسماء و صفات [است ]، و به نفس آن تجلی، تعینات اسماء و صفات اطاعت نموده تحقق علمی پیدا کنند. و در تجلی واحدی به فیض مقدس، متکلم ذات مقدس واحدی مستجمع جمیع اسماء و صفات، و کلام نفس تجلی، و سامع و مطیع در تحقق اعیان علمیه لازمه اسماء و صفات [است ] که به امر «کن» تحقق عینی پیدا کنند: فإذا قال لکلّ عین أراد إیجادها: کن، فیطیع الأمر الالهیّ، فیکون و یتحقّق.‏‎[2]‎


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 618
‏و شواهد سمعیه در این باب بسیار است که به ذکر آنها نپرداختیم. و الحمد لله أوّلا و آخرا.‏

‎ ‎

کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 619

  • . اسفار اربعة، ج 6، ص 118،« سفر» سوم،« موقف»، دوم( بحث صفات حق تعالی).
  • . «پس هر گاه به چیزی که اراده تحقق آن را کرده است بگوید: باش. آن چیز فرمان الهی را اطاعت کرده موجود و محقق گردد.»