فصل در بیان مراد از اعرفوا الله بالله
بدان که در شرح این حدیث شریف و معنی اعرفوا الله بالله علمای اعلام، رضوان الله علیهم، هر یک به مناسبت مسلک علمی خود یا مشرب حکمی خویش بیاناتی نمودند، و ما به طریق تلخیص بعضی از آنها را برای تبرک به کلام بزرگان ذکر می کنیم:
اول، آن است که جناب ثقة الاسلام، کلینی، رضوان الله علیه، فرمودند. و ملخّص آن این است که خدای تعالی ابدان و ارواح و انوار را خلق فرموده: و خود متفرد در خلق آنهاست، کسی را شرکت در آن نیست، و شبیه به هیچیک از آنها نیست. پس، هر کس حق را تشبیه کند به یکی از این ها، خدا را به خدا نشناخته، و اگر تنزیه کند حق را از شباهت آنها، حق را به حق شناخته.- انتهی. و غریب آن است که حضرت صدر المتألهین، قدّس سرّه، این کلام را از تتمه حدیث دانسته و توجیهات طولانی از آن فرموده مطابق مسلک خود. دوم، آنست که شیخ صدوق، رضوان الله علیه، فرموده. و حاصل آن چنان است که معنی معرفت ما خدا را به خدا، آن است که اگر ما حق را به عقول خود بشناسیم، حق تعالی واهب آنهاست، و اگر به انبیا و حجج، علیهم السلام، بشناسیم، حق آنها را بعث فرموده و حجت قرار داده، و اگر به نفوس خود بشناسیم، خداوند خالق آنهاست. سوم، آن است که جناب صدر المتألهین اشاره به آن فرمودند. و آن آن است که طریق معرفت حق تعالی دو نحوه است: یکی به مشاهده و صریح عرفان است، و دوم طریق تنزیه و تقدیس است. و چون طریقه اول ممکن نیست، مگر برای انبیا و کمّل، از این جهت طریق دوم را در حدیث فرمودند.- انتهی . و این تفسیر ایشان مبنی بر آن است که کلام شیخ کلینی را جزو حدیث شریف و تفسیر حضرت صادق، علیه السلام، از کلام حضرت امیر المؤمنین، علیه السلام، دانسته اند.
چهارم، آن است که جناب محقق فیض، علیه الرحمة، تفسیر فرمودند. و حاصل آن این است که از برای هر موجودی ماهیتی و وجودی [است ]، و ماهیت اشیاء عبارت از تعینات نفسیه و وجهه ذاتیه آنهاست، و وجود آنها عبارت از جهت یلی الرّبّی است که به آن قوام ذات و ظهور آثار و حول و قوّه اشیاست. پس، اگر
کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 623
کسی نظر به ماهیات کند و جهات تعینات اشیاء و بخواهد از جهت امکان و افتقار آنها به حق حق را بشناسد، حق را به اشیا شناخته نه به حق، علاوه آنکه این علم و معرفت فطری است نه کسبی. ولی اگر به جهات وجودیه، که وجهه إلی الله و جهات یلی الله، می باشد و اشاره به آن شده است در آیات شریفه بقوله: هو معکم أینما کنتم و بقوله: کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إلّا وَجْههُ . الی غیر ذلک، حق را بشناسد، حق را به حق شناخته.
پنجم، احتمالی است که به نظر نویسنده رسیده است. و آن معلوم شود پس از تذکر یک مقدمه که در علم اسماء و صفات مقرر است. و آن این است که از برای ذات مقدس حق جلّ و علا اعتباراتی است که برای هر اعتباری اصطلاحی مقرر شده:
یکی، اعتبار ذات من حیث هی. که به حسب این اعتبار ذات مجهول مطلق و هیچ اسم و رسمی از برای او نیست، و دست آمال عرفا و آرزوی اصحاب قلوب و اولیا از آن کوتاه است. و گاهی از آن در لسان ارباب معرفت به «عنقای مغرب» تعبیر شده: «عنقا شکار کس نشود دام بازگیر». و گاهی تعبیر به «عماء» یا «عمی» شده:
روی أنّه قیل للنّبیّ، صلّی الله علیه و آله: أین کان ربّک قبل أن یخلق الخلق؟ قال:
فی عماء. و گاهی تعبیر به «غیب الغیوب» و «غیب مطلق» و غیر این ها شده است.
گرچه تمام تعبیرات از آن کوتاه است، و «عنقا» و «عماء» و دیگر تعبیرات به حسب ذوق عرفانی، مطابق با ضربی از برهان، راجع به این مقام نیست.
و اعتبار دیگر، اعتبار ذات است به مقام تعین غیبی و عدم ظهور مطلق. که این مقام را «احدیّت» گویند. و اکثر آن تعبیرات با این مقام سازش دارد. و در این مقام اعتبار اسماء ذاتیه، به حسب اصطلاح علمای اسماء، شود، مثل «باطن» مطلق و «اوّل» مطلق و «علیّ» و «عظیم». چنانچه از روایت کافی استفاده شود که اوّل اسمی که حق برای خود اتخاذ فرمود «العلیّ» و «العظیم» بود. و دیگر، اعتبار ذات است به حسب مقام واحدیت و جمع اسماء و صفات. که از این مقام تعبیر شده به مقام «و احدیت» و مقام «احدیت جمع اسماء» و «جمع الجمع» و غیر آن. و این مقام را به حسب اعتبار احدیت جمع، مقام «اسم اعظم» و «اسم جامع الله» گویند.
و اعتبار دیگر، اعتبار ذات است به حسب مرتبه تجلی به «فیض مقدس» و مقام ظهور اسمائی و صفاتی در مرائی اعیانی. چنانچه مقام «واحدیت» به تجلی به
کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 624
«فیض اقدس» است. و این مقام ظهور اسمائی را مقام «ظهور اطلاقی» و مقام «الوهیّت» و مقام «الله» نیز گویند، به حسب اعتباراتی که در اسماء و صفات مقرر است و نویسنده در مصباح الهدایة شرح داده است. و باید دانست که این اعتبارات که در لسان اهل معرفت و اصحاب قلوب [است ] اخبار از نقشه تجلیات حق است بر قلوب صافیه آنها. و آن تجلیات به حسب مقامات و مراتب سلوک اولیا و منازل و مراحل سیر سائرین إلی الله از مقام ظهور اسماء و صفاتی، که مقام «الوهیت» می باشد و آن را «الله» نیز گویند و الله نور السّمواتِ وَ الأرْضِ ... الآیه را اشاره به آن دانند، شروع شود و به مقام غیب احدی و به مرتبه اسماء ذاتیه و اسم «مستأثر» ختم شود، که غایت سیر و منتهای مقصد است. و توان بود که مقام مشار إلیه بقوله تعالی: أو أدنی اشاره به این مقام باشد.
اکنون که این مقدمه گفته شد، گوییم انسان تا به قدم فکر و استدلال طالب حق و سائر إلی الله است، سیرش عقلی علمی است، و اهل معرفت و اصحاب عرفان نیست، بلکه در حجاب اعظم و اکبر واقع است، چه از ماهیات اشیاء نظر کند و حق را از آنها طلب کند، که حجب ظلمانیه است، و چه از وجودات آنها طلب کند، که حجب نورانیه است، که کلام مرحوم فیض ناظر به آن است.
اوّل شرط تحقق سیر إلی الله خروج از بیت مظلم نفس و خودی و خود خواهی است، چنانچه در سفر حسّی عینی تا انسان به منزل و جایگاه خویش است، هر چه گمان مسافرت کند بگوید من مسافرم، مسافرت تحقق پیدا نکند. مسافرت شرعی [تحقق پیدا نکند] مگر به خروج از منزل و اختفای آثار بلد، همین طور این سفر عرفانی إلی الله و مهاجرت شهودی تحقق پیدا نکند مگر به خروج از بیت مظلم نفس و اختفای آثار آن. تا جدران تعینات و دعوت اذان کثرت در کار است، انسان مسافر نیست، گمان مسافرت است و دعوی سیر و سلوک است. قال تعالی: وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إلَی الله وَ رَسولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی الله . پس از آنکه سالک إلی الله به قدم ریاضت و تقوای کامل از بیت خارج شده و علاقه و تعیناتی همراه بر نداشت و سفر إلی الله محقق شد، اوّل تجلی که حق تعالی بر قلب مقدسش کند تجلی به الوهیت و مقام ظهور اسماء و صفات است. و این تجلی نیز به یک ترتیب منظمی است از اسماء محاطه تا به اسماء محیطه رسد،
کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 625
حسب قوّت و ضعف سیر و قلب سایر، به تفصیلی که در این مختصر نگنجد، تا آنکه منتهی شود به رفض کل تعیّنات عالم وجود، چه از خود و چه از غیر، که در منازل و مراحل بعد آن نیز از خود است. و پس از رفض مطلق، تجلی به الوهیّت و مقام الله، که مقام احدیت جمع اسماء ظهوری است، واقع شود، [و] اعرفُوا الله بالله به مرتبه نازله اوّلیه ظهور پیدا کند.
و در اوّل وصول عارف به این مقام و منزل، فانی شود در آن تجلّی. و اگر عنایت ازلی شامل شود، عارف انسی حاصل کند و وحشت و تعب سیر مرتفع گردد و به خود آید و به این مقام قناعت نکند و با قدم عشق شروع به سیر کند. و در این سفر عشقی حق مبدأ سفر و اصل سفر و منتهای آن است. و در انوار تجلیات قدم زند و تقدّم شنود، تا آنکه اسماء و صفات در مقام واحدیت بر قلب او به ترتیب منظمی تجلی کند، تا آنکه به مقام احدیت جمعی و مقام اسم اعظم ظهور نماید که اسم «الله» است. و در این مقام اعرفوا الله بالله به مقام عالی تحقق یابد. و پس از این نیز مقام دیگری است که اکنون از مورد نظر ما خارج است.
و با این ترتیب که ذکر شد، مقام عرفان رسول به رسالت، و اولی الامر بالامر بالمعروف و العدل و الاحسان، ترتیب عرفانی بدیعی دارد که موقوف به تفصیل مقام رسالت و ولایت است، و آن خارج از طور این اوراق است و متکفل آن رساله سابق الذکر است.
کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 626