الحدیث السابع و الثلاثون

فصل در بیان مراد از اعرفوا الله بالله

‏فصل در بیان مراد از اعرفوا الله بالله ‏

‏بدان که در شرح این حدیث شریف و معنی اعرفوا الله بالله علمای اعلام، رضوان الله علیهم، هر یک به مناسبت مسلک علمی خود یا مشرب حکمی خویش بیاناتی نمودند، و ما به طریق تلخیص بعضی از آنها را برای تبرک به کلام بزرگان ذکر می کنیم:‏

‏اول، آن است که جناب ثقة الاسلام، کلینی، رضوان الله علیه، فرمودند. و ملخّص آن این است که خدای تعالی ابدان و ارواح و انوار را خلق فرموده: و خود متفرد در خلق آنهاست، کسی را شرکت در آن نیست، و شبیه به هیچیک از آنها نیست. پس، هر کس حق را تشبیه کند به یکی از این ها، خدا را به خدا نشناخته، و اگر تنزیه کند حق را از شباهت آنها، حق را به حق شناخته.- انتهی.‏‎[1]‎‏ و غریب آن است که حضرت صدر المتألهین، قدّس سرّه، این کلام را از تتمه حدیث دانسته و توجیهات طولانی از آن فرموده مطابق مسلک خود.‏‎[2]‎‏ دوم، آنست که شیخ صدوق، رضوان الله علیه، فرموده. و حاصل آن چنان است که معنی معرفت ما خدا را به خدا، آن است که اگر ما حق را به عقول خود بشناسیم، حق تعالی واهب آنهاست، و اگر به انبیا و حجج، علیهم السلام، بشناسیم، حق آنها را بعث فرموده و حجت قرار داده، و اگر به نفوس خود بشناسیم، خداوند خالق آنهاست.‏‎[3]‎‏ سوم، آن است که جناب صدر المتألهین اشاره به آن فرمودند. و آن آن است که طریق معرفت حق تعالی دو نحوه است: یکی به مشاهده و صریح عرفان است، و دوم طریق تنزیه و تقدیس است. و چون طریقه اول ممکن نیست، مگر برای انبیا و کمّل، از این جهت طریق دوم را در حدیث فرمودند.- انتهی ‏‎[4]‎‏. و این تفسیر ایشان مبنی بر آن است که کلام شیخ کلینی را جزو حدیث شریف و تفسیر حضرت صادق، علیه السلام، از کلام حضرت امیر المؤمنین، علیه السلام، دانسته اند.‏

‏چهارم، آن است که جناب محقق فیض، علیه الرحمة، تفسیر فرمودند. و حاصل آن این است که از برای هر موجودی ماهیتی و وجودی [است ]، و ماهیت اشیاء عبارت از تعینات نفسیه و وجهه ذاتیه آنهاست، و وجود آنها عبارت از جهت یلی الرّبّی است که به آن قوام ذات و ظهور آثار و حول و قوّه اشیاست. پس، اگر‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 623
‏کسی نظر به ماهیات کند و جهات تعینات اشیاء و بخواهد از جهت امکان و افتقار آنها به حق حق را بشناسد، حق را به اشیا شناخته نه به حق، علاوه آنکه این علم و معرفت فطری است نه کسبی. ولی اگر به جهات وجودیه، که وجهه إلی الله و جهات یلی الله، می باشد و اشاره به آن شده است در آیات شریفه بقوله: هو معکم أینما کنتم‏‎[5]‎‏ و بقوله:‏‏ کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إلّا وَجْههُ ‏‎[6]‎‏. الی غیر ذلک، حق را بشناسد، حق را به حق شناخته.‏

‏پنجم، احتمالی است که به نظر نویسنده رسیده است. و آن معلوم شود پس از تذکر یک مقدمه که در علم اسماء و صفات مقرر است. و آن این است که از برای ذات مقدس حق جلّ و علا اعتباراتی است که برای هر اعتباری اصطلاحی مقرر شده:‏

‏یکی، اعتبار ذات من حیث هی. که به حسب این اعتبار ذات مجهول مطلق و هیچ اسم و رسمی از برای او نیست، و دست آمال عرفا و آرزوی اصحاب قلوب و اولیا از آن کوتاه است. و گاهی از آن در لسان ارباب معرفت به «عنقای مغرب» تعبیر شده: «عنقا شکار کس نشود دام بازگیر»‏‎[7]‎‏. و گاهی تعبیر به «عماء» یا «عمی» شده:‏

‏روی أنّه قیل للنّبیّ، صلّی الله علیه و آله: أین کان ربّک قبل أن یخلق الخلق؟ قال:‏

‏فی عماء.‏‎[8]‎‏ و گاهی تعبیر به «غیب الغیوب» و «غیب مطلق» و غیر این ها شده است.‏

‏گرچه تمام تعبیرات از آن کوتاه است، و «عنقا» و «عماء» و دیگر تعبیرات به حسب ذوق عرفانی، مطابق با ضربی از برهان، راجع به این مقام نیست.‏

‏و اعتبار دیگر، اعتبار ذات است به مقام تعین غیبی و عدم ظهور مطلق. که این مقام را «احدیّت» گویند. و اکثر آن تعبیرات با این مقام سازش دارد. و در این مقام اعتبار اسماء ذاتیه، به حسب اصطلاح علمای اسماء، شود، مثل «باطن» مطلق و «اوّل» مطلق و «علیّ» و «عظیم». چنانچه از روایت کافی استفاده شود که اوّل اسمی که حق برای خود اتخاذ فرمود «العلیّ» و «العظیم» بود.‏‎[9]‎‏ و دیگر، اعتبار ذات است به حسب مقام واحدیت و جمع اسماء و صفات. که از این مقام تعبیر شده به مقام «و احدیت» و مقام «احدیت جمع اسماء» و «جمع الجمع» و غیر آن. و این مقام را به حسب اعتبار احدیت جمع، مقام «اسم اعظم» و «اسم جامع الله» گویند.‏

‏و اعتبار دیگر، اعتبار ذات است به حسب مرتبه تجلی به «فیض مقدس» و مقام ظهور اسمائی و صفاتی در مرائی اعیانی. چنانچه مقام «واحدیت» به تجلی به ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 624
‏«فیض اقدس» است. و این مقام ظهور اسمائی را مقام «ظهور اطلاقی» و مقام «الوهیّت» و مقام «الله» نیز گویند، به حسب اعتباراتی که در اسماء و صفات مقرر است و نویسنده در مصباح الهدایة شرح داده است.‏‎[10]‎‏ و باید دانست که این اعتبارات که در لسان اهل معرفت و اصحاب قلوب [است ] اخبار از نقشه تجلیات حق است بر قلوب صافیه آنها. و آن تجلیات به حسب مقامات و مراتب سلوک اولیا و منازل و مراحل سیر سائرین إلی الله از مقام ظهور اسماء و صفاتی، که مقام «الوهیت» می باشد و آن را «الله» نیز گویند و‏‏ الله نور السّمواتِ وَ الأرْضِ ...‏‏ الآیه ‏‎[11]‎‏ را اشاره به آن دانند، شروع شود و به مقام غیب احدی و به مرتبه اسماء ذاتیه و اسم «مستأثر» ختم شود، که غایت سیر و منتهای مقصد است. و توان بود که مقام مشار إلیه بقوله تعالی: أو أدنی‏‎[12]‎‏ اشاره به این مقام باشد.‏

‏اکنون که این مقدمه گفته شد، گوییم انسان تا به قدم فکر و استدلال طالب حق و سائر إلی الله است، سیرش عقلی علمی است، و اهل معرفت و اصحاب عرفان نیست، بلکه در حجاب اعظم و اکبر واقع است، چه از ماهیات اشیاء نظر کند و حق را از آنها طلب کند، که حجب ظلمانیه است، و چه از وجودات آنها طلب کند، که حجب نورانیه است، که کلام مرحوم فیض ناظر به آن است.‏

‏اوّل شرط تحقق سیر إلی الله خروج از بیت مظلم نفس و خودی و خود خواهی است، چنانچه در سفر حسّی عینی تا انسان به منزل و جایگاه خویش است، هر چه گمان مسافرت کند بگوید من مسافرم، مسافرت تحقق پیدا نکند. مسافرت شرعی [تحقق پیدا نکند]‏ ‏مگر به خروج از منزل و اختفای آثار بلد، همین طور این سفر عرفانی إلی الله و مهاجرت شهودی تحقق پیدا نکند مگر به خروج از بیت مظلم نفس و اختفای آثار آن. تا جدران تعینات و دعوت اذان کثرت در کار است، انسان مسافر نیست، گمان مسافرت است و دعوی سیر و سلوک است. قال تعالی:‏‏ وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إلَی الله وَ رَسولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی الله ‏‏.‏‎[13]‎‏ پس از آنکه سالک إلی الله به قدم ریاضت و تقوای کامل از بیت خارج شده و علاقه و تعیناتی همراه بر نداشت و سفر إلی الله محقق شد، اوّل تجلی که حق تعالی بر قلب مقدسش کند تجلی به الوهیت و مقام ظهور اسماء و صفات است. و این تجلی نیز به یک ترتیب منظمی است از اسماء محاطه تا به اسماء محیطه رسد،‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 625
‏حسب قوّت و ضعف سیر و قلب سایر، به تفصیلی که در این مختصر نگنجد، تا آنکه منتهی شود به رفض کل تعیّنات عالم وجود، چه از خود و چه از غیر، که در منازل و مراحل بعد آن نیز از خود است. و پس از رفض مطلق، تجلی به الوهیّت و مقام الله، که مقام احدیت جمع اسماء ظهوری است، واقع شود، [و]‏ ‏اعرفُوا الله بالله به مرتبه نازله اوّلیه ظهور پیدا کند.‏

‏و در اوّل وصول عارف به این مقام و منزل، فانی شود در آن تجلّی. و اگر عنایت ازلی شامل شود، عارف انسی حاصل کند و وحشت و تعب سیر مرتفع گردد و به خود آید و به این مقام قناعت نکند و با قدم عشق شروع به سیر کند. و در این سفر عشقی حق مبدأ سفر و اصل سفر و منتهای آن است. و در انوار تجلیات قدم زند و تقدّم‏‎[14]‎‏ شنود، تا آنکه اسماء و صفات در مقام واحدیت بر قلب او به ترتیب منظمی تجلی کند، تا آنکه به مقام احدیت جمعی و مقام اسم اعظم ظهور نماید که اسم «الله» است. و در این مقام اعرفوا الله بالله به مقام عالی تحقق یابد. و پس از این نیز مقام دیگری است که اکنون از مورد نظر ما خارج است.‏

‏و با این ترتیب که ذکر شد، مقام عرفان رسول به رسالت، و اولی الامر بالامر بالمعروف و العدل و الاحسان، ترتیب عرفانی بدیعی دارد که موقوف به تفصیل مقام رسالت و ولایت است، و آن خارج از طور این اوراق است و متکفل آن رساله سابق الذکر است.‏

‎ ‎

کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 626

  • . اصول کافی، ج 1، ص 85،« کتاب التوحید»،« باب أنه لا یعرف به»، ذیل حدیث 1.
  • . شرح اصول کافی، ص 233- 234.
  • . توحید، ص 290. باب 41.
  • . شرح اصول کافی، ص 233- 234.
  • . «هر جا که باشید او با شماست.» (حدید- 4).
  • . «جز ذات او همه چیز نابود شونده است.» (قصص- 88).
  • . مصرع دوم آن: «کانجا همیشه باد بدستست دام را». «حافظ».
  • . «روایت شده که از پیامبر (ص) پرسیدند، «پروردگار تو پیش از آنکه آفریدگان را بیافریند کجا بود» فرمود: «در ابری.» عوالی اللئالی، ج 1، ص 54. مسند، احمد بن حنبل، ج 4، ص 12، (با اندکی تغییر در عبارت).
  • . عن ابن سنان قال: سألت أبا الحسن الرّضا، علیه السّلام: هل کان الله عزّ و جل عارفا بنفسه قبل ان یخلق الخلق؟ قال: نعم. قلت: یراها و یسمعها؟ قال: ما کان محتاجا إلی ذلک، لأنّه لم یکن یسألها و لا یطلب منها، هو نفسه و نفسه هو، قدرته نافذة فلیس یحتاج أن یسمّی نفسه، و لکنّه اختار لنفسه أسماء لغیره یدعوه بها، لأنّه إذا لم یدع باسمه لم یعرف. فأوّل ما اختار لنفسه: «العلیّ العظیم»، لأنّه أعلی الأشیاء کلّها. فمعناه الله و اسمه العلیّ العظیم، هو أوّل أسمائه، علا علی کلّ شی ء. (از محمد بن سنان روایت شده که از حضرت رضا (ع) پرسیدم: «آیا خدای عزّ و جلّ پیش از آنکه آفریدگان را بیافریند از ذات خود آگاه بود؟» فرمود: «آری.» گفتم: «آن را می دید و می شنید؟» فرمود: «نیازی به آن نداشت، زیرا نه از آن پرسشی داشت و نه خواهشی. او خودش بود و خودش او. قدرتش نافذ است، پس بدان نیازی نداشت که ذات خود را نام نهد، اما برای خود نامهایی برگزید تا دیگران او را به آن نامها بخوانند، زیرا اگر او به اسم خود خوانده نمی شد شناخته نمی گشت. و نخستین اسمی که برای خود برگزید «علیّ عظیم» بود، چه او برتر از همه چیز است. معنای او «الله» است و اسم او «علیّ عظیم» (بزرگمرتبه بزرگقدر) است، و آن نخستین نام اوست. او بر همه چیز برتری یافته است.) اصول کافی، ج 1، ص 113، «کتاب توحید»، «باب حدوث الأسماء»، حدیث 2.
  • . مصباح الهدایة إلی الخلافة و الولایة، ص 33- 38.
  • . ( نور- 36).
  • . «سپس نزدیک و نزدیکتر شد، پس به فاصله دو کمان یا نزدیکتر بود.» (نجم- 9).
  • . و هر کس بیرون رود از خانه اش درحالی که مهاجر به سوی خدا و رسول اوست و آنگاه مرگ او را فرا گیرد هر آینه پاداش او با خداست. (نساء- 100).
  • . ( «پیش بیا.» خطاب حق تعالی به پیامبر (ص) در معراج.