الحدیث السابع و الثلاثون

دفع وهم در بیان آنکه احادیث وارده در معارف به معانی عامیه حمل نشود

‏دفع وهم در بیان آنکه احادیث وارده در معارف به معانی عامیه حمل نشود‏

‏گمان نشود که مقصود ما از این بیانات از حدیث شریف به طریق مسلک اهل عرفان قصر کردن مفاد حدیث است به آن، تا از قبیل رجم به غیب و تفسیر به رأی باشد، بلکه دفع توهم قصر معانی احادیث وارده در باب معارف است به معانی مبذوله عرفیه. و عارف به اسلوب کلمات ائمه، علیهم السلام، می داند که اخبار در باب معارف و عقاید با فهم عرفی عامیانه درست نیاید، بلکه ادقّ معانی فلسفیه و غایت معارف اهل معرفت را در آنها گنجانیده اند. و اگر کسی رجوع کند به اصول کافی و توحید شیخ صدوق، علیه الرحمة، تصدیق می کند این مطلب را. و منافات ندارد این معنا با آنکه آن ائمه اهل معرفت و علمای بالله کلام شریف خود را طوری جامع ادا کنند که هر طایفه ای به حسب مسلک خود خوشه ای از آن خرمن بچیند. و‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 626
‏هیچیک از آنها حق ندارند منحصر کنند معنای آن را به آنچه فهمیدند. مثلا از این حدیث شریف می توان یک معنای عرفی عامیانه کرد که موافق با ظهور لفظ و استظهار عرف است، مثل آنکه معنای اعرفوا الله بالله آن است که خداوند را به آثار صنع و اتقان آن، که آثار الوهیت است بشناسید، چنانچه پیغمبر را به رسالت او و آثار متقنه دعوت او، و اولو الامر را به کیفیت اعمال او، از قبیل امر به معروف و عدالت باید شناخت، پس، از آثار هر یک پی باید برد به خود آنها. و این منافات ندارد با آنکه معنای لطیفتری داشته باشد که آن به منزله بطن آن باشد، و از آن نیز معنای لطیفتری [داشته ] باشد که بطن بطن باشد. و بالجمله، قیاس کلام اولیا را به کلام امثال خود مکن، چنانچه قیاس خود آنها را به خود کردن امری است باطل و ناروا. و تفصیل این اجمال را و نکته آن را نتوانم اکنون شرح داد.‏

‏و از غرایب امور آن است که بعضی در مقام طعن و اشکال گویند که ائمه هدی، علیهم السلام، فرمایشاتی را که می فرمایند برای ارشاد مردم باید مطابق با فهم عرفی باشد، و غیر از آن از معانی دقیقه فلسفیه یا عرفانیه از آنها صادر نباید شود. و این افترایی است بس فجیع و تهمتی است بسیار فظیع که از قلت تدبر در اخبار اهل بیت (ع) و عدم فحص در آن، با ضمیمه بعض امور دیگر، ناشی شده است.‏

‏فوا عجبا! اگر دقایق توحید و معارف را انبیا و اولیا، علیهم السلام، تعلیم مردم نکنند، پس کی تعلیم آنها کند؟ آیا توحید و دیگر معارف دقایقی ندارد و همه مردم در معارف یکسان هستند؟ معارف جناب امیر المؤمنین، علیه السلام، با ما یکسان است و همین معانی عامیانه است، یا آنکه فرق دارد؟ و تعلیم آن لازم نیست، سهل است، حتی رجحان هم ندارد! یا هیچیک نیست و ائمه، علیهم السلام، اهمیت به آن ندادند؟ کسانی که آداب مستحبه خواب و خوراک و بیت التخلیه را فرو گذار ننمودند از معارف الهیه که غایت آمال اولیات غفلت کردند؟ عج بتر آنکه بعضی از همین اشخاصی که منکر این معانی هستند در اخباری که راجع به فقه است و مسلم است که فهم آن موکول به عرف است یک مباحثه دقیقه ای تشکیل می دهند که عقل از فهم آن عاجز است فضلا از عرف! و آن را به ارتکاز عرف نسبت دهند! هر کس منکر است، به مباحثی که در باب «علی الید»‏‎[1]‎‏، و امثال آن از قواعد کلیه، خصوصا در باب «معاملات»، است رجوع کند.‏

‏بالجمله، مطلب از دست خارج شد و قلم طغیان نمود. و نویسنده خداوند‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 627
‏تبارک و تعالی را شاهد می گیرد که مقصودی در این کلام ندارم جز آنکه برادران ایمانی را آشنا کنم به معارف الهیه. وَ استغفر الله من الزّلل و الفشل و الکسل.‏

‏و الحمد لله أوّلا و آخرا.‏‎[2]‎

‎ ‎

کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 628

  • . اشاره است به این قاعده مشهور فقهی: علی الید ما أخذت حتی تؤدّیه. و مفاد آن این است که اگر شخصی چیزی گرفت بر عهده اوست که آن را بپردازد. فقیهان پیرامون این قاعده بحثهای مفصل و دقیقی کرده اند. برای اطلاع رجوع کنید به عوائد الأیّام، ملّا احمد نراقی، «عائده» 33. القواعد الفقهیه، آیة الله بجنوردی، ج 4، ص 47- 99.
  • . «از درگاه خداوند به سبب لغزش و سستی و کاهلی پوزش می خواهم، و ستایش خاص خداوند است در اوّل و آخر.»