الحدیث التاسع و الثلاثون

در ابطال جبر است

‏در ابطال جبر است ‏

‏و اما بطلان مذهب جبری نیز معلوم شود پس از اشاره به مذهب آنها. و آن آن است که گویند هیچیک از وسایط وجودیه در ایجاد موجودات مدخلیت ندارد و انسان توهم مدخلیت می کند. مثلا قوّه ناریه در حرارت به هیچ وجه مؤثر نیست، و عادة الله جاری شده پشت سر ایجاد صورت ناریه حرارت ایجاد کند، بدون اینکه اصلا صورت ناریه در او مدخلیت داشته باشد، که اگر عادة الله جاری شده بود که برودت را دنباله صورت ناریه ایجاد فرماید، فرقی با الان که به این ترتیب جاری شده نداشت. و بالجمله، حق بی توسیط وسایط، خود به ذات مقدس خود مباشر جمیع افعال مکلفین و آثار موجودات است.‏‎[1]‎‏ و به خیال خودشان این مذهب را برای تنزیه و تقدیس حق اختیار نمودند تا ید الله را مغلوله ندانند: غلّت أیدیهم و لعنوا‏‎[2]‎‏ با این تنزیه و تقدیس! که در سنّت برهان و مذهب عرفان مستلزم نقص و تشبیه است، و آن مستلزم تعطیل است. چنانچه اشاره به آن در فصل سابق نمودیم که حق تعالی کمال ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 645
‏مطلق و وجود صرف است و در ذات و صفات او تحدید و نقص تصور ندارد، و آنچه متعلق و ایجاد و جعل الهی است موجود مطلق و فیض مقدس اطلاقی است، و ممکن نیست که وجود محدود ناقص از آن ذات مقدس صادر شود، هیچ نقصی از نقص در ایجاد نیست، بلکه تمام تحدیدها و نقصها از نقص در مستفیض و معلول [است ]، چنانچه متکلمین تصور کردند. و این در محل خود ثابت است.‏‎[3]‎‏ پس، آنچه از وجود و معلول ممکن است مرتبط به ذات مقدس حق تعالی بلاواسطه باشد موجود مطلق و صریح وجود است. و آن یا فیض مقدس است، بنابر مسلک عرفا، یا عقل مجرد و نور شریف اوّل است، بنابر مذهب حکما.‏

‏و به بیان دیگر، شک نیست که موجودات در قبول وجود مختلف می باشند:‏

‏بعضی از موجودات است که قبول وجود می کنند ابتدئا و استقلالا، چون جواهر مثلا، و بعضی از موجودات است که قبول وجود نکنند مگر پس از موجودیت شی ء دیگر و به تبعیت موجود آخر، مثل اعراض و اشیای ضعیف الوجود، مثلا تکلم زید بخواهد موجود شود، از اموری است که قبول وجود نمی تواند بکند مگر به تبع، و اعراض و اوصاف بدون وجود جواهر و موصوفات آبی از وجودند و امکان تحقق ندارند، و این از نقص ذاتی و نقصان وجودی خود این موجودات است، نه نقصان در فاعلیت و موجودیت حق تعالی شأنه. پس، معلوم شد که جبر و نفی وسایط وجودیه در سلسله موجودات امکان ندارد.‏

‏و از براهین قویّه در این باب آن است که چنانچه ماهیات به حسب نفس منعزل از تأثیر و تأثر [هستند]‏ ‏و جعل بالذات به آنها متعلق نیست، همچنان حقیقت وجود بذاته منشأ تأثیر است که نفی تأثیر از آن مطلقا مستلزم انقلاب ذاتی است. پس، ایجاد مراتب وجود بی آثار و منفی الاثر مطلقا ممکن نیست و موجب نفی شی ء از ذات خود است.‏

‏بالجمله، معلوم شد که تفویض و جبر هر دو در مشرب برهان تامّ و ضوابط عقلیه باطل و ممتنع است، و مسلک «امر بین الامرین» در طریقه اهل معرفت و حکمت عالیه ثابت است، منتها در معنای آن بین علما، رضوان الله علیهم، اختلاف عظیم است. و آنچه در بین تمام مذاهب اتقن و اسلم از مناقشات و مطابقتر است با مسلک توحید مشرب عرفای شامخین و اصحاب قلوب است، ولی [این ] مسلک در هر یک از معارف الهیه از قبیل سهل ممتنع است که حل آن با طریقه بحث و برهان ممکن نیست، و بدون تقوای تامّ قلبی و توفیق الهی دست آمال از ادراک آن ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 646
‏عاجز است. از این جهت آن را به اهلش که اولیای حق هستند باید واگذار نماییم، و ما به طریقه اصحاب بحث وارد این وادی شویم. و آن آن است که تفویض را که عبارت از استقلال موجودات است در تأثیر، و جبر را که نفی تأثیر است، برأسه نفی کنیم و منزله ای بین المنزلتین، که اثبات تأثیر و نفی استقلال است، قائل شویم و گوییم منزله ایجاد مثل وجود [و]‏ ‏اوصاف وجود است: چنانچه موجودات موجودند و مستقل در وجود نیستند و اوصاف برای آنها ثابت است و مستقل در آن نیستند، آثار و افعال برای آنها ثابت و از آنها صادر است ولی [غیر]‏ ‏مستقل در وجودند، و فواعل و موجداتی غیر مستقل در فاعلیت و ایجادند. و باید دانست- که با تأمّل در مطالبی که در فصل سابق اشاره به آن شد معلوم شود- که با آنکه خیرات و شرور هر دو، هم به حق و هم به خلق نسبت داده شود، و هر دو نسبت صحیح است، و از همین جهت فرموده در این حدیث که خیرات و شرور را من اجرا فرمودم به دست بندگان، مع ذلک خیرات منتسب به حق تعالی است بالذات، و به عباد و موجودات منتسب است بالعرض. و شرور به عکس آن، به موجودات دیگر منسوب بالذات است، و به حق تعالی بالعرض منسوب است. و به این معنا اشاره فرموده در حدیث قدسی که می فرماید: «ای پسر آدم من اولی به حسنات تو هستم از تو، و تو اولی به سیّئات خود هستی از من.»‏‎[4]‎‏ و اشاره به آن در سابق نمودیم و اکنون از ذکر آن صرف نظر می نماییم. و الحمد لله أوّلا و آخرا.‏

‎ ‎

کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 647

  • . کشف المراد، ص 239- 240. فی علم الکلام، ج 2، ص 62 و 78 و 79.
  • . ( مائده- 70) و حدیث 21، پاورقی 37.
  • . اسفار اربعة، ج 2، ص 127 به بعد.« سفر دوّم»،« مرحله ششم»، بحث علّت و معلول، به خصوص فصول:2، 13، 14، 25، 26، 28، و 29. و ج 6 ص 320 به بعد« سفر سوّم»،« موقف چهارم»، فصل 3.
  • . عن الرضا (ع) ... قال الله: یا بن آدم أنا أولی بحسناتک منک و أنت أولی بسیّئاتک منّی. الجواهر السنّیة، ص 279.