بخش اول: محافظت اوقات نماز

بخش اول: محافظتِ اوقات نماز

 

به نماز می ایستادیم

‏امام از مجالس انس با دوستان غفلت نمی کردند و جلسه انس را مایۀ نوعی کمک‏‎ ‎‏به ورزیدگی ذهن و آمادگی آن می دانستند. ایشان می فرمودند: «در دوران جوانی، ‏‎ ‎‏پنجشنبه و جمعه ای بر ما نگذشت مگر اینکه با دوستان جلسه انسی تشکیل می دادیم و‏‎ ‎‏به خارج از قم و بیشتر به سوی جمکران می رفتیم. در فصل برف و بارانی در حجره‏‎ ‎‏خود، به برنامه انسی اشتغال می ورزیدیم و هنگامی که صدای مؤذن به گوش می رسید‏‎ ‎‏همگی به نماز می ایستادیم».‏‎[1]‎

قبل از وقت نماز حاضر بودند

‏امام دربارۀ موضوع حضور در جماعات مسلمین و اقامه نماز عملاً به ما‏‎ ‎‏می فهماندند که آقایان باید جماعت را ملازمت داشته باشند. طوری نباشد که خدای‏‎ ‎‏نخواسته عرفاً تارک جماعت خوانده شوند و عملاً ایشان هر روز مدتی قبل از وقت به‏‎ ‎‏انتظار شرکت در نماز جماعت حاضر بودند.‏‎[2]‎

حضورشان ترک نمی شد

‏امام تا وقتی که در قم بودند حضورشان در نماز جماعت ترک نمی شد. شبها در‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 47
‏مدرسه فیضیه پشت سر مرحوم آیت الله حاج سید محمد تقی خوانساری، ظهرها در‏‎ ‎‏مدرسه فیضیه پشت سر مرحوم آیت الله حاج سید احمد زنجانی و گاهی هم ظهرها در‏‎ ‎‏مسجد گذر پشت سر مرحوم خوانساری.‏‎[3]‎

نماز جماعت امام ترک نمی شد

‏اغلب موقع ظهر می دیدم که امام در مدرسۀ فیضیه به نماز جماعت حاضر‏‎ ‎‏می شدند و پشت سر مرحوم آقای زنجانی نماز می خواندند و هر وقت هم آقای زنجانی‏‎ ‎‏نبودند ایشان نماز می خواندند. حتی وقتی تابستان بود و هوا خیلی گرم بود نماز‏‎ ‎‏جماعت امام ترک نمی شد.‏‎[4]‎

مرتب شرکت می کردند

‏از جمله ابعاد شخصیت امام، مراقبت بر حضور در نماز جماعت بود. به مناسبت‏‎ ‎‏اینکه مرحوم آیت الله محمدتقی خوانساری، یکی از مراجع بسیار بزرگ بود و از حیث‏‎ ‎‏علم و عمل نمونه بود و سابقه مبارزاتی ایشان هم معروف بود؛ _ در جنگ مسلمانهای‏‎ ‎‏عراق علیه انگلیسها هم شرکت کرده بودند _ امام، مرتب در نماز ایشان شرکت‏‎ ‎‏می جستند. این که می گویم مرتب شرکت می کردند، از روی دقت می گویم، نه از روی‏‎ ‎‏مسامحه. همان زمان جوّ به گونه ای بود که زیاد مشرف شدن به حرم، درویش مسلکی و‏‎ ‎‏عقب ماندگی تلقی می شد؛ اما ایشان به اینگونه حرفها هیچ توجه نداشتند و به محض‏‎ ‎‏این که نماز مغرب و عشا تمام می شد بلافاصله به حرم مشرف می شدند.‏‎[5]‎

در نماز جمعه شرکت می کردند

‏وقتی مرحوم آیت الله سید محمد تقی خوانساری که استاد امام بود و امام به درس و‏‎ ‎‏نماز جمعه ایشان حاضر می شدند اعلام کرد از این پس نماز جمعه را اقامه می کنم‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 48
‏هر کس خواست شرکت کند. ایشان نماز جمعه را در مسجد امام حسن عسکری(ع)‏‎ ‎‏قم اقامه کردند. نمازهای دیگر تعطیل شد. امام از کسانی بودند که مقید بودند در این‏‎ ‎‏نماز شرکت کنند.‏‎[6]‎

قلم را زمین می گذاشتند

‏مکرر می شد من صبح تا ظهر خدمت امام در اتاق می نشستم و ایشان تا سر ظهر‏‎ ‎‏مطالعه می کردند و یک کلمه حرف نمی زدند مگر اینکه از ایشان سؤالی می شد که به‏‎ ‎‏اندازه سؤال جواب می دادند و جز اذان ظهر هیچ چیز مانع مطالعه ایشان نمی شد.‏‎ ‎‏«الله اکبر» اذان که شنیده می شد قلم را زمین می گذاشتند و آماده نماز می شدند.‏‎[7]‎

اگر می خواهید نماز بخوانید

‏وقتی در خدمت امام بعد از فوت آقای بروجردی به تهران رفتیم حدود یکساعتی به‏‎ ‎‏ظهر مانده بود که به منزل آقای لواسانی، که در امامزاده یحیی بود رسیدیم. ایشان‏‎ ‎‏تشریف نداشتند؛ رفته بودند مسجد. خدمت امام نشسته بودم که از اندرونی آقای‏‎ ‎‏لواسانی، دو لیوان فالودۀ گرمک آوردند. من در مقابل آن همه عظمت و ابهّت امام‏‎ ‎‏خیلی منظم نشسته بودم، امام فرمودند: «اگر ناراحتید پاشوید بروید بخوابید.» اتاقی‏‎ ‎‏بود، رفتم آنجا استراحت کردم. اول ظهر، مؤذن که اذان می گفت، امام در زدند و‏‎ ‎‏فرمودند: «آقای صانعی، اول ظهر است اگر می خواهید، نماز بخوانید.» پاشدم آمدم‏‎ ‎‏وضو گرفتم و پشت سر امام به نماز ایستادم.‏‎[8]‎

چه بهتر نماز بخوانیم

‏عصر روز پانزده خرداد که امکان یورش وحشیانه به خانه امام هر لحظه شدیدتر‏‎ ‎‏می شد بعضیها به فکر افتادند که در خانه بسته شود و گویا این حرف از ناحیه فرزند‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 49
‏امام حاج آقا مصطفی نیز زده شد که غضب سنگینی امام را فرا گرفت و با فریاد گفت‏‎ ‎‏«در خانه باید باز باشد، مصطفی بیرون رود» پس از آن امام خطاب به حاضرین و‏‎ ‎‏اطرافیان دستور برپا داشتن نماز را دادند و گفتند چه بهتر برپا خیزیم و نماز بگزاریم که‏‎ ‎‏اگر دژخیمان حمله کردند ما در حال نماز باشیم و به فوز بزرگ نایل شویم و در حال‏‎ ‎‏رفتن به درگاه خداوند ما را مورد هجوم قرار دهند، این بزرگترین رسوایی برای آنها و‏‎ ‎‏برترین موفقیت برای ماست.‏‎[9]‎

نماز را نشسته خواندم

‏امام بعد از سخنرانی مهم پانزده خرداد که مأمورین ساواک شبانه به منزل ایشان‏‎ ‎‏ریختند و ایشان را دستگیر کردند می فرمودند: «مأمورین پس از اینکه مرا گرفتند در‏‎ ‎‏اتومبیل انداخته و به سرعت خیابانهای قم را پشت سر گذاشته و به سمت تهران به راه‏‎ ‎‏افتادند، ولی پیوسته با نگرانی به پشت سر خود و این طرف و آن طرف نگاه می کردند.‏‎ ‎‏من پرسیدم: «از چه می ترسید و نگران چه هستید؟» گفتند: «می ترسیم مردم ما را تعقیب‏‎ ‎‏کنند و به دنبال ما بیایند چون مردم شما را دوست دارند.» بعد امام فرمودند: «والله من‏‎ ‎‏نترسیدم، ولی آنها آنقدر می ترسیدند که اجازه ندادند برای نماز صبح پیاده شوم، ‏‎ ‎‏می گفتند: «می ترسیم مردم برسند» و از این رو من ناچار شدم همان گونه که در بین دو‏‎ ‎‏مأمور در اتومبیل نشسته بودم،‏‎[10]‎‏ نماز خود را نشسته بخوانم».‏‎[11]‎

با تیمّم نماز خواندم

‏وقتی امام در فیضیه آن سخنرانی تاریخی را ایراد فرمودند که شبانه مأموران شاه‏‎ ‎‏ایشان را گرفتند خود ایشان در این مورد می فرمودند: «زمانی که مرا دستگیر کردند نماز‏‎ ‎‏خوانده بودم ولی هنوز به صبح مانده بود» که می توان اینطور استنباط کرد که ایشان نماز‏‎ ‎‏شب را خوانده بودند و هنگامی که دستگیر شدند هنوز اذان صبح نشده بود. امام‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 50
‏می فرمودند: «من تکیه داده بودم، چرتم برد، لذا برای نماز وضو نداشتم. نزدیک شاه‏‎ ‎‏عبدالعظیم دیدم نماز دارد قضا می شود. از مأمورین خواستم اجازه دهند جایی پیاده‏‎ ‎‏شوم، وضو بسازم و نماز صبح را بخوانم. مأمورین از اینکه به من اجازه دهند پیاده شوم‏‎ ‎‏شدیداً می ترسیدند که مبادا مردم متوجه شوند و به اتومبیل حمله آورند.‏

‏من گفتم پس اجازه دهید تیمم کنم. باز هم حاضر نشدند! گفتم پس یک لحظه‏‎ ‎‏ترمز کنید و اجازه دهید یک دستی به زمین بزنم و بلافاصله سوار اتومبیل شوم! با این‏‎ ‎‏مسأله موافقت کردند و لحظه ای توقف نمودند و من پیاده شدم دستی به زمین زدم و‏‎ ‎‏مجدداً سوار اتومبیل شدم. آنوقت تیمم کردم و نشسته نماز صبح را به جای آوردم».‏‎[12]‎

من که اسلحه ای ندارم

‏شب پانزدهم خرداد 42، آقا توی حیاط خوابیده بودند که مأمورین رژیم آمدند، در را‏‎ ‎‏شکستند و وارد خانه شدند. خود امام برای من تعریف می کردند:‏

‏وقتی آنها در را شکستند، من متوجه شدم که آنها آمده اند مرا بگیرند. فوراً به خانم‏‎ ‎‏گفتم شما هیچ صحبتی نکنید، بفرمایید توی اتاق. من دیدم آنها ریختند توی منزل.‏‎ ‎‏احتمال دادم ممکن است اشتباه کنند و مصطفی را ببرند. به همین جهت گفتم:‏‎ ‎‏«خمینی من هستم.» آماده بودم و مرا بردند. چون کوچه ها باریک و کوچک بود، مرا توی‏‎ ‎‏ماشین کوچکی گذاشتند و تا سر خیابان بردند. سر خیابان یک ماشین خیلی بزرگ‏‎ ‎‏ایستاده بود. مرا سوار آن ماشین بزرگ کردند و حرکت کردند. یک نفر یک طرف من‏‎ ‎‏نشسته بود که از اول تا آخر سرش را گذاشته بود کنار دست من و به بازویم تکیه داده بود‏‎ ‎‏و گریه می کرد. یکی دیگر هم طرف دیگرم نشسته بود و مرتب شانه ام را می بوسید.‏‎ ‎‏همین طور که می آمدیم توی راه، من گفتم که نماز نخوانده ام، یک جایی نگه دارید که‏‎ ‎‏من وضو بگیرم. گفتند: «ما اجازه نداریم.» گفتم شما که مسلّح هستید، من که‏‎ ‎‏اسلحه ای ندارم. به علاوه شما همه با هم هستید و من یک نفرم، کاری که نمی توانم‏‎ ‎‏بکنم. گفتند: «ما اجازه نداریم.» فهمیدم که فایده ای ندارد و اینها نگه نمی دارند. گفتم‏‎ ‎‏خوب، اقلاً نگه دارید تا من تیمّم کنم. این را گوش کردند و ماشین را نگه داشتند، اما‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 51
‏اجازۀ پیاده شدن به من ندادند، من همین طور که توی ماشین نشسته بودم، از توی‏‎ ‎‏ماشین دولا شدم و دست خود را به زمین زدم و تیمّم کردم. نمازی که خواندم پشت به‏‎ ‎‏قبله بود. چرا که از قم به تهران می رفتیم و قبله در جنوب بود. نماز با تیمّم و پشت به‏‎ ‎‏قبله و ماشین در حال حرکت! این طور نماز صبح خود را خواندم. شاید همین دو‏‎ ‎‏رکعت نماز من مورد رضای خدا واقع شود.‏‎[13]‎

شاید خدا قبول کند

‏خاطره ای که خود امام در مورد دستگیریشان در پانزده خرداد برای ما تعریف کردند‏‎ ‎‏این بود که می فرمودند: به آنها گفتم ماشین را نگه دارید تا من نماز بخوانم _ وقتی‏‎ ‎‏ایشان را سوار اتومبیل کردند قبل از نماز صبح بود ـ گفتند: نمی شود. به آنها گفتم:‏‎ ‎‏حالا چرا اینقدر متوحش هستید و می ترسید؟ گفتند: «آخر مردم خیلی به شما علاقه‏‎ ‎‏دارند، اگر ما را بگیرند تکه تکه مان می کنند.» اتومبیلهایی هم که بایستی مراقب این‏‎ ‎‏تومبیل باشند عقب مانده بودند و اینها متوحش بودند که مبادا آنها گیر مردم افتاده‏‎ ‎‏باشند. من اصرار کردم نگه دارید نماز بخوانم. نگه نداشتند. گفتم نگه دارید تیمّم‏‎ ‎‏بکنم، نگذاشتند. یک مرتبه اتومبیل پنچر شد. من هم از اتومبیل پایین آمدم و تیمّم‏‎ ‎‏کردم. بعد به اتومبیل برگشتم و نماز خواندم و به تهران آمدیم». امام اضافه فرمودند:‏‎ ‎‏«شاید در تمام عمرم همان دو رکعت نماز را که پشت به قبله، با تیمّم و در ماشین‏‎ ‎‏خواندم، خداوند قبول کرده باشد.‏‎[14]‎

شما هم نماز بخوانید

‏هنگامی که آدم دزدان رژیم با سرعت سرسام آوری زعیم توده های رنجدیده را از قم‏‎ ‎‏بیرون برده بودند اضطراب، نگرانی و رعب و وحشت در چهرۀ دژخیمانی که امام را به‏‎ ‎‏تهران می بردند به خوبی هویدا بود. دیوانه وار ماشین را می راندند و وحشت زده به عقب‏‎ ‎‏و اطراف می نگریستند. وحشت آنان به حدی بود که هر چه امام اصرا ورزید تا برای‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 52
‏چند دقیقه ای ماشین را نگه دارند تا نماز صبح را به جا بیاورد، نپذیرفتند. امام در مقام‏‎ ‎‏دلداری آنان اظهار داشتند: «اینطور وحشت زده و مضطرب نباشید، در وسط این بیابان‏‎ ‎‏کسی نیست که قصد تعرض نسبت به شما را داشته باشد. چند دقیقه ای ماشین را برای‏‎ ‎‏نماز متوقف سازید. شما نیز نماز بخوانید شما ارتش کشور اسلامی هستید و از بودجه‏‎ ‎‏اسلام ارتزاق می کنید و واجب است که به احکام و فرامین اسلام پای بند باشید.‏‎ ‎‏سرانجام بر اثر فشار و اصرار بیش از حد امام حاضر شدند که برای چند لحظه ماشین‏‎ ‎‏را نگهدارند که فقط ایشان تیمّم نمایند. امام پس از تیمّم با خاک حاشیۀ جاده، ‏‎ ‎‏سوار ماشین گردیدند و نماز صبح را در ماشین که به سرعت در حرکت بود به جا‏‎ ‎‏آوردند».‏‎[15]‎

تغییری در برنامه نمازشان ایجاد نشد

‏امام پس از شنیدن خبر شهادت برادرم، هیچ تغییری در برنامه روزانه خودشان‏‎ ‎‏ندادند. حتی روزی که جسد فرزند مجاهدشان را برای طواف به کربلا می بردند ایشان‏‎ ‎‏در نماز جماعت ظهر و شب حاضر شدند.‏‎[16]‎

بیایید اندرونی و چند دقیقه صبر کنید

‏آقای رضوانی مسؤول امور اداری و مالی دفتر امام در نجف بود. امام ایشان را‏‎ ‎‏خواستند و تعدادی قبض به ایشان داده و گفتند: فردا کسانی که پول می آورند اینجا و‏‎ ‎‏سهم امام می آورند، شما در این قبضها مقدار پولی را که می دهند بنویسید و برای اینکه‏‎ ‎‏مردم نفهمند ما از اینجا رفته ایم، بیایید اندرونی، چند دقیقه ای صبر کنید و بعد برگردید‏‎ ‎‏و قبض را به طرف بدهید با این کار طرف نمی فهمد که من نیستم.‏

‏همین کار هم شد. اما ظهر که همه برای نماز آمدند دیدند امام در مسجد نیستند.‏‎ ‎‏فهمیدند حادثه ای پیش آمده است. چرا که امام در موقع شهادت برادرم حتی یک روز‏‎ ‎‏هم نماز جماعتشان را قطع نکردند. مردم می دانستند امام کسی نیستند که برای نماز‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 53
‏جماعت تشریف نیاورند.‏‎[17]‎

تا اذان شد برخاستند

‏ظهر آن روزی که مرحوم حاج آقا مصطفی رحلت کرده بودند و منزل امام پر بود از‏‎ ‎‏کسانی که برای تسلیت به محضر ایشان می آمدند. وقتی هم رفتند، تا اذان ظهر شد‏‎ ‎‏امام بلند شده و تشریف بردند و وضو گرفتند و فرمودند: «من می روم مسجد» گفتم ای‏‎ ‎‏وای، آقا امروز هم برنامۀ همیشگی نماز جماعت خود را ترک نمی کنند. لذا به یکی از‏‎ ‎‏خادمها گفتم زود برود به خادم مسجد خبر دهد. وقتی مردم فهمیدند که امام به مسجد‏‎ ‎‏می آیند جمعیت از هر طرف به مسجد ریختند.‏‎[18]‎

سر وقت به مسجد رفتند

‏روزی که خبر شهادت حاج آقا مصطفی را به امام دادیم و از ایشان اجازه گرفتیم‏‎ ‎‏که برای کارهای دفن به کربلا برویم. فکر می کردیم امام به دلیل این مصیبت، امروز به‏‎ ‎‏مسجد نمی روند، ولی دیدیم که امام سر وقت نماز به مسجد رفتند.‏‎[19]‎

شما غذایتان را بخورید من نماز را می خوانم

‏امام همیشه نماز را در اول وقت می خواندند و به نافله اهمیت می دادند. این‏‎ ‎‏خصوصیت از همان جوانی وقتی که هنوز بیشتر از بیست سال نداشتند در ایشان وجود‏‎ ‎‏داشت. چند تن از دوستان نقل می کردند: ما ابتدا فکر می کردیم خدای ناکرده ایشان از‏‎ ‎‏روی تظاهر نماز را اول وقت می خوانند. به همین خاطر سعی داشتیم کاری کنیم که اگر‏‎ ‎‏این کار از روی تظاهر است، جلوی آن را بگیریم. مدت زیادی در این فکر بودیم و‏‎ ‎‏بارها به طرق مختلف ایشان را امتحان کردیم، مثلاً درست وقت نماز سفرۀ غذا‏‎ ‎‏می انداختیم و یا وقت رفتن به مسافرت را درست اول وقت قرار می دادیم. اما ایشان‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 54
‏می فرمودند: شما غذایتان را بخورید من هم نمازم را می خوانم. هرچه که بماند من‏‎ ‎‏می خورم. و یا در موقع مسافرت می فرمودند: شما بروید من هم می آیم و به شما‏‎ ‎‏می رسم. وقتی مدتها از این مسأله گذشت نه تنها ایشان نماز اول وقتشان ترک نشد بلکه‏‎ ‎‏ما را هم واداشتند که در اول وقت نمازمان را بخوانیم.‏‎[20]‎

تا نماز نمی خواندند افطار نمی کردند

‏امام در ماه رمضان، در هوای پنجاه درجه نجف، با آن سن و سال و ضعف مفرط‏‎ ‎‏روزی هجده ساعت روزه می گرفتند و تا نماز مغرب و عشا را همراه با نوافل بجا‏‎ ‎‏نمی آوردند افطار نمی کردند.‏‎[21]‎

قبله کدام طرف است؟

‏یکبار امام همراه مرحوم حاج آقا مصطفی به منزل ما تشریف آوردند. ظهر که شد، ‏‎ ‎‏نگاهی به فرزندشان کرده فرمودند: «ظهر است باید نماز بخوانیم. قبله کدام طرف‏‎ ‎‏است؟» بعد همان جا ایستادند و نماز خواندند.‏‎[22]‎

بروید قبله را مشخص کنید

‏روزهای اولی که امام به پاریس تشریف بردند دو روز در حومه پاریس در منطقه ای‏‎ ‎‏به نام کشان در آپارتمانی زندگی کردند. بعضی افراد خدمت امام مطرح کردند اینجا‏‎ ‎‏همسایه ها ناراحت هستند، لذا خوب است به جایی تشریف ببرید که همسایه ها‏‎ ‎‏ناراحت نباشند. لذا امام ناچار شدند به محله نوفل لوشاتو بروند که در پنجاه کیلومتری‏‎ ‎‏پاریس بود. منطقه دورافتاده ای که هر کس که به عشق امام می آمد می بایست ساعتها در‏‎ ‎‏آن روستا بگردد تا بتوانند منزل امام را پیدا کند. امام وارد نوفل لوشاتو که شدند به اولین‏‎ ‎‏چیزی که توجه کردند جهت قبله برای نماز بود و چون در آنجا مسلمانی سکونت‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 55
‏نداشت هر کس قبله را یک جور مشخص می کرد. امام مرا صدا زده و از کیفشان‏‎ ‎‏قبله نمایی خارج کردند و فرمودند همین الآن بروید به مسجد جامع پاریس و در آنجا‏‎ ‎‏جهت قبله را با این قبله نما پیدا کنید و بعد قبله نما را بیاورید اینجا و جهت قبله را‏‎ ‎‏مشخص کنید وقتی قبله مشخص شد امام نماز مغرب و عشا خودشان را خواندند.‏‎[23]‎

تا موقع نماز شد تشریف بردند

‏بعد از رفتن شاه خبرنگاران آمده و پافشاری زیادی برای مصاحبه می کردند.‏‎ ‎‏می خواستند بدانند که نظر امام در رابطه با رفتن شاه چیست. خیلی تجمع کرده و شلوغ‏‎ ‎‏می کردند و اجازه می خواستند مصاحبه کنند و یا نوشته ای بگیرند. قرار شد امام نظرشان‏‎ ‎‏را بنویسند و برادرها ترجمه کنند اما چون موقع نماز ظهر فرا رسیده امام تشریف بردند و‏‎ ‎‏نماز ظهر و عصر را خواندند.‏‎[24]‎

وقت فضیلت نماز می گذرد

‏روز اولی که شاه رفت ما نوفل لوشاتو بودیم. نزدیک به سیصد الی چهارصد خبرنگار‏‎ ‎‏در اطراف منزل امام جمع شده بودند. تختی گذاشتند و امام روی آن ایستادند، تمام‏‎ ‎‏دوربین ها کار می کرد. قرار بود هر چند نفر خبرنگار یک سؤال کند. دو سه سؤال از امام‏‎ ‎‏بیشتر نشد که صدای اذان ظهر شنیده شد، بلافاصله امام آنجا را ترک کردند و فرمودند:‏‎ ‎‏«وقت فضیلت نماز ظهر می گذرد». تمام مردم از اینکه امام بدون جهت صحنه را ترک‏‎ ‎‏کردند تعجب کردند. کسی از امام خواهش کرد چند دقیقه ای صبر کنید تا حداقل چهار‏‎ ‎‏پنج سؤال دیگر بکنند ولی امام با عصبانیت به او فرمودند به هیچ وجه نمی شود و رفتند.‏‎[25]‎

وقت نماز است

‏«بعد از اینکه فرودگاه تعطیل شد تمام دهکده نوفل لوشاتو تقریباً از خبرنگاران‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 56
‏سراسر جهان پر شد. من تا آن روز این تعداد خبرنگار و دستگاههای مخابراتی ندیده‏‎ ‎‏بودم، بیش از پنج تلویزیون بزرگ جهان دستگاهها و دوربینهای بزرگ خود را در وسط‏‎ ‎‏خیابان گذاشته بودند و به صورت مستقیم سخنان امام را پخش می کردند، محل‏‎ ‎‏برگزاری این مصاحبه در وسط خیابان بود و امام روی بلندی یک پله ایستاده بودند.‏‎ ‎‏چون منزل به هیچ وجه جا نداشت، خیابان به طورکامل مسدود شده بود. و این یک پیام‏‎ ‎‏کوتاه برای مردم ایران و جهان بود. زمان این مصاحبه نیم ساعت به ظهر بود، اما تا امام‏‎ ‎‏آمدند و شروع کردند، پنج دقیقه به ظهر شده بود، امام در وسط این مصاحبه ناگهان‏‎ ‎‏گفته خویش را قطع کرده و فرمودند: «وقت نماز است» و همه را رها کردند و برای ادای‏‎ ‎‏نماز رفتند».‏‎[26]‎

احمد ظهر شده؟

‏روزی که شاه فرار کرد ما در نوفل لوشاتو بودیم، پلیس فرانسه خیابان اصلی‏‎ ‎‏نوفل لوشاتو را بست، تمام خبرنگاران کشورهای مختلف از آفریقا، از آسیا، از اروپا و‏‎ ‎‏آمریکا آنجا بودند و شاید صد و پنجاه دوربین فقط صحبت امام را مستقیم پخش‏‎ ‎‏می کردند. باور کنید به تعداد این جمع شما خبرنگار در آنجا بود، برای اینکه خبر‏‎ ‎‏بزرگترین حادثه سال را مخابره کنند. شاه رفته بود و آنها می خواستند ببینند امام چه‏‎ ‎‏تصمیمی دارند، امام بر روی صندلی ایستاده بود در کنار خیابان، تمام دوربینها بر روی‏‎ ‎‏ایشان متمرکز شده بود. امام چند دقیقه صحبت کردند و مسایل خودشان را گفتند. من‏‎ ‎‏کنار ایشان ایستاده بودم. یک مرتبه برگشتند و گفتند: احمد ظهر شده؟ گفتم بله الآن‏‎ ‎‏ظهر است. بی درنگ امام گفتند: ‏و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته‏. شما ببینید در چه‏‎ ‎‏لحظه ای امام صحبتهایشان را رها کردند. برای اینکه نمازشان را اول وقت بخوانند.‏‎ ‎‏یعنی در جایی که تلویزیونهای سراسری که هر کدام میلیونها آدم بیننده دارد، سی. ان. ان‏‎ ‎‏آمریکا بود، بی.بی.سی لندن بود تمام تلویزیونها چه در آمریکا و چه در اروپا بودند.‏‎ ‎‏خبرگزاریها همه بودند، آسوشیتدپرس، یونایتدپرس، رویتر و تمام خبرنگاران روزنامه ها، ‏‎ ‎‏مجلات، رادیو تلویزیونها در چنین موقعیت حساسی امام حرفشان را قطع کردند و‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 57
‏رفتند سراغ نماز.‏‎[27]‎

در ساعت نماز باید نماز خواند

‏دقت امام در رابطه با وقت نماز و حق نماز آنقدر چشمگیر بود که پلیسهای فرانسه‏‎ ‎‏از روی رفت و آمد امام برای نماز ساعت خود را تنظیم می کردند! وقتی که چند نفر از‏‎ ‎‏برادرها برای حفاظت می ایستادند، امام می فرمودند: «احتیاجی نیست، در ساعت نماز‏‎ ‎‏باید نماز خواند».‏‎[28]‎

اکنون موقع نماز است

‏از ژاندارمری که کنار جاده نگهبانی می کرد پرسیدم: «منزل آیت الله خمینی‏‎ ‎‏کجاست؟ ژاندارم، خانه ای کوچک و محقر را در آن طرف جاده به من نشان داده و‏‎ ‎‏گفت: «منزل آیت الله آنجاست.» از مشاهده آن خانه تعجب کردم چون من انتظار‏‎ ‎‏نداشتم که مردی چون آیت الله خمینی پیشوای مذهب شیعه در آن خانه محقر زندگی‏‎ ‎‏کند. ژاندارم از من نپرسید که کی هستم و برای چه نشانی خانه آیت الله خمینی را از او‏‎ ‎‏گرفته ام، ولی من خود را معرفی کردم و گفتم خبرنگار مجله هفتگی «پاری مچ» هستم و‏‎ ‎‏آمده ام که آیت الله خمینی را ببینم و با او مصاحبه کنم. ژاندارم گفت: «به خاطر داشته‏‎ ‎‏باشید که قبل از ورود به اتاق کفشها را بکنید.» بعد از کندن کفش وارد اتاقی شدم که‏‎ ‎‏عریان بود و تا آن روز اتاقی که آن چنان عریان جز در ساختمانهای تازه ساز که هنوز کسی‏‎ ‎‏در آن سکونت نکرده ندیده بودم، یگانه مبل اتاق را یک قطعه فرش تشکیل می داد که بر‏‎ ‎‏کف آن گسترده بودند و غیر از آن هیچ چیز در آنجا به نظر نمی رسید آن اتاق با یک‏‎ ‎‏لامپ بدون حباب که در انتهای یک سیم از سقف آویزان شده بود روشن می شد.‏

‏من خودم را معرفی کردم و کارت خبرنگاریم را نشان دادم و گفتم که آمده ام با امام‏‎ ‎‏مصاحبه کنم. مردی مؤدب و ریشو مرا به نویسنده کتابی معرفی کرد که شرح زندگی‏‎ ‎‏امام را نوشته بود، اما من اظهار بی صبری کردم و گفتم: «به این جا آمده ام که آیت الله‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 58
‏را ببینم چرا به او اطلاع نمی دهید که برای دیدارش آمده ام؟» گفتند برای این که اکنون‏‎ ‎‏موقع نماز است و آیت الله برای نماز خواهند رفت و شما او را خواهید دید.‏‎[29]‎

گویی صدایی نشنیده اند

‏اوایل جنگ بود که ناگهان صدای ضد هوایی به گوش ما رسید. و ما چون تا آن روز‏‎ ‎‏با صدای ضد هوایی آشنایی نداشتیم، احساس کردیم که هر صدا به منزله انفجار یک‏‎ ‎‏بمب است لذا سراسیمه به اتاق امام رفتیم. دیدیم امام در ایوان اتاق مشغول نماز و‏‎ ‎‏عبادت بودند. گویی اصلاً صدایی نشنیده و اصلاً متوجه ورود ما به اتاق نشده اند.‏‎[30]‎

این مخصوص نماز است

‏در نجف یکی از روزها، هنگام ورود امام به مسجد، زیلویی به عرض یک متر سر‏‎ ‎‏راهشان انداخته بودند. امام کفشهای خود را درآوردند که از روی زیلو عبور نکنند، در‏‎ ‎‏همان هنگام یکی از طلبه ها که از علاقه مندان درس امام بود وارد شد و از روی زیلو‏‎ ‎‏عبور کرد. امام به ایشان فرمودند: با کفش وارد نشوید، این مخصوص نماز است.‏‎[31]‎

به سوی رحمت خدا می روی

‏امام تکیه زیادی بر «اسرار الصلاة» می کردند. یاد دارم که به خصوص به کتاب‏‎ ‎‏«آداب الصلاه» مرحوم شهید ثانی توجه زیادی داشتند و می فرمودند: بهتر است که‏‎ ‎‏بگوییم اسرار الصلاه. امام از ابتدای وضو گرفتن یعنی هنگامی که انسان می خواهد‏‎ ‎‏برای وضو گرفتن به طرف آب برود تا پایان نماز، امام بر معنویات نماز توجه داشتند. این‏‎ ‎‏حدیث را که فکر می کنم از «مصباح الشریعه» باشد بارها می گفتند که یکی از ائمه‏‎ ‎‏معصوم(ع) می فرماید: ‏«تقدم الی الماء تقدمک الی رحمة الله»‏ یعنی موقعی که برای‏‎ ‎‏وضو گرفتن به سوی آب می روی در واقع به سوی رحمت خدا می روی. امام روی این‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 59
‏جمله خیلی تأکید داشتند.‏‎[32]‎

چرا ابهّت نماز را حفظ نمی کنیم

‏روزی در نجف از امام در مورد مسایلی که در ترکیه به هنگام تبعید شاهد آن بودند‏‎ ‎‏سؤال کردم. فرمودند: «مسجدی نزدیک ما بود که روزهای جمعه به آن مسجد می رفتم.‏‎ ‎‏لااقل پنج هزار نفر در این مسجد حاضر می شدند اما به قدر پنج کلمه صدای بلند، ‏‎ ‎‏کسی از این پنج هزار نفر نمی شنید. این امر بسیار مرا به حیرت انداخته بود که چرا ما‏‎ ‎‏ابّهت نماز را حفظ نمی کنیم؟ فکر می کردم اگر یک خارجی بیاید اینجا این مسجد را‏‎ ‎‏ببیند و بعد هم بیاید در نجف مسجد هندی و در قم مسجد اعظم نماز خواندن ما را‏‎ ‎‏ببیند قطعاً خواهد گفت نماز این است نه آنکه ما داریم و ما جلالت و قدر نماز را‏‎ ‎‏حفظ نکردیم. در آنجا اگر یک وقت مثلاً کسی درست نایستاده بود و رفیقش‏‎ ‎‏می خواست به این حالی کند با اشاره به او حالی می کرد که عقب بیاید و انگشتان‏‎ ‎‏پایش را مقابل انگشتان پای دیگران قرار بدهد و در صف نماز مستقیم بایستد، به‏‎ ‎‏طوری که اگر نگاه می کردی تمام سر انگشتان اینها مقابل هم بود. این امور را که می دیدم مرا متأثر می کرد.»‏‎[33]‎

حالا وقت نماز است

‏روزهای اول انقلاب بود که از بیت حضرت امام در قم توسط آقای توسلی برای‏‎ ‎‏دوستانی که به امور فرهنگی و تبلیغی انقلاب در کانون نشر فرهنگ اسلامی دزفول‏‎ ‎‏اشتغال داشتند وقت ملاقات خصوصی با امام گرفتم. به دلیل تأخیرهای مکرری که‏‎ ‎‏قطار در مسیر اندیمشک به قم داشت نتوانستیم رأس ساعت مقرر که هشت و نیم‏‎ ‎‏صبح بود به بیت امام برسیم لذا حدود ساعت یازده و نیم رسیدیم. ابتدا گفتند وقت شما‏‎ ‎‏گذشته است با توضیحی که دادیم عذرمان را پذیرفتند و به محضر امام شرفیاب شدیم.‏

‏بیانیه مختصری نوشته شده بود که در آن ضمن اعلام حمایت و بیعت و تبعیت از‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 60
‎ ‎‏حضرت ایشان از امام خواسته بودیم نسبت به حل بعضی مسایل و مشکلاتی که زاییده‏‎ ‎‏مسایل روزهای انقلاب بود به ما رهنمودهایی بفرمایند. امام پس از استماع سخنان ما‏‎ ‎‏فرمودند: «حالا وقت تنگ و وقت نماز ظهر است شما مطالبتان را بدهید من مطالعه‏‎ ‎‏کنم. اگر چیزی هست بگویید» بعد از این که مطالب ما شفاهی خدمت ایشان عرضه‏‎ ‎‏شد بنا به درخواستی که از ایشان کرده بودیم چند دقیقه ای صحبت فرمودند و نسبت به کارشکنیهای کسانی که در صف نهضت رخنه کرده بودند تذکر به هوشیاری و بیداری‏‎ ‎‏داده و فرمودند:«باید توجه بکنید که ما الآن بین راه هستیم.»‏‎[34]‎‏ امام بعد از اتمام‏‎ ‎‏سخنانشان بلافاصله و به سرعت برای مقدمات نماز برخاستند.‏ ‎[35]‎

جلسه بعد از نماز باشد

‏سال 61 هیأتی از فرماندهان نظامی به اتفاق وزیر خارجه آقای دکتر ولایتی برای‏‎ ‎‏بررسی وضعیت تجاوز اسراییل غاصب به جنوب لبنان به این منطقه سفر نمودند. در‏‎ ‎‏مراجعت از فرودگاه تهران یکسره به جماران رفتند تا گزارش سفر خود را به عرض امام‏‎ ‎‏برسانند.‏‎[36]‎‎[37]‎‏ مقارن مغرب بود که به محضر امام شرفیاب شدیم. تا هیأت خواست‏‎ ‎‏مأموریت گزارش خود را ارایه کند و جلسه در محضر ایشان تشکیل شود امام مهیای‏‎ ‎‏مقدمات نماز مغرب و عشا شده و تشکیل جلسه را به بعد از نماز موکول فرمودند و این‏‎ ‎‏نشانگر اهتمام بیش از حد ایشان به رعایت نماز اول وقت بود. امام پس از ادای نماز‏‎ ‎‏بر روی همان سجاده ای که نشسته بودند به طرف اعضای جلسه که به ایشان اقتدا کرده‏‎ ‎‏بودند برگشته و فرمودند: «جلسه را همین جا تشکیل بدهید».‏‎[38]‎

اگر نمی آیند نمازم را بخوانم

‏یک هفته قبل از پذیرش قطعنامه بود که به منزل امام رفتم تا نماز مغرب و عشا را‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 61
‏خدمت آقا بخوانم. یکی از کارگران زن منزل هم آمد که بیاید و نماز بخواند. آقا به او‏‎ ‎‏فرمودند: «امروز مرد می آید به اینجا، شما برو» او هم برگشت. سپس آقا نگاهی به‏‎ ‎‏ساعتشان کرده دیدند مغرب دارد دیر می شود. و این در حالی بود که به اذان مغربی که از‏‎ ‎‏رادیو پخش می شد هفت دقیقه ای مانده بود. به من گفتند: «برو آن طرف به احمد بگو‏‎ ‎‏که نمی آیند یا اینکه من نماز را بخوانم؟» من رفتم به طرف بیرونی دیدم که دایی (حاج‏‎ ‎‏سید احمد آقا) ایستاده اند و آقایان میرحسین موسوی و اردبیلی و هاشمی هم آنجا‏‎ ‎‏هستند، آقای خامنه ای هم همان لحظه از راه رسیدند. به دایی گفتم: «آقا منتظرند.‏‎ ‎‏می گویند من چه کار کنم می آیند یا نمی آیند؟» فهمیدم که آقایان قرار است بروند نماز‏‎ ‎‏را خدمت امام بخوانند. دایی گفت: «طول می کشد، به آقا بگو شروع کنند ما خودمان‏‎ ‎‏می آییم.» برگشتم و به آقا گفتم و آقا فوراً نماز مغرب را شروع کردند.‏‎[39]‎

خیر وقت نماز است

‏یکبار در جمع شورای عالی دفاع مرکب از حضرت آیت الله خامنه ای و جناب‏‎ ‎‏آقای هاشمی رفسنجانی و وزیر دفاع و فرمانده محترم کل سپاه خدمت امام بودیم. امام‏‎ ‎‏روی صندلی خودشان نشسته بودند و ما دور ایشان به طور نیم دایره نشسته بودیم وسط‏‎ ‎‏صحبتهای ما بود که ناگهان امام بلند شدند و به طرف قسمت دیگر اتاق رفتند. اولین‏‎ ‎‏کسی که پس از این حرکت امام صحبت کرد آقای هاشمی بود که عرض کرد: «آقا‏‎ ‎‏کسالتی عارض شد؟» چون تنها چیزی که در آن موقع به ذهن ایشان می رسید این بود که‏‎ ‎‏ممکن است برای امام کسالتی عارض شده باشد. ولی امام فرمودند: «خیر، وقت نماز‏‎ ‎‏است» و این جمله را با چنان لحن قاطعی بیان فرمودند که من به ذهنم رسید مثل اینکه‏‎ ‎‏تا به حال اینطور به فکر نماز نبوده ام. بعد به ساعتم نگاه کردم دیدم هنوز چند دقیقه به‏‎ ‎‏اذان ظهر مانده است.‏‎[40]‎

حتی نوافل را خواندند

‏با یاد می آورم در ابتدای جنگ، جلسه ای با بعضی از رؤسا و مسؤولان‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 62
‏خارجی‏‎[41]‎‏ و داخلی در حضور امام برگزار شده بود. در اثنای جلسه هنگام اذان که‏‎ ‎‏فرا رسید امام بدون توجه به دیگران برخاستند و نماز اول وقت خود را اقامه کردند و همه‏‎ ‎‏نیز به ایشان اقتدا نمودند. امام در همان وقت نه تنها هشت رکعت نماز نافله ظهر بلکه‏‎ ‎‏هشت رکعت نماز نافلۀ عصرشان را نیز خواندند.‏ ‎[42]‎

می خواهم نماز بخوانم

‏روزی که سران کشورهای اسلامی برای قضیه صلح ایران و عراق خدمت امام‏‎ ‎‏آمده بودند، وسط جلسه بود که اذان ظهر گفته شد. امام بلند شده و فرمودند: «من‏‎ ‎‏می خواهم نماز بخوانم.» چون مقید بودند به هنگام نماز، خود را با عطر و ادوکلن‏‎ ‎‏خوشبو کنند در همان جلسه به من اشاره کردند که ادوکلن مرا بیاور. و پس از ادوکلن‏‎ ‎‏زدن به نماز ایستادند. دیگران هم پشت سر ایشان نماز جماعت خواندند. این اواخر‏‎ ‎‏که ایشان را به بیمارستان برده بودند، مرتب از وقت نماز سؤال می کردند تا اینکه مبادا‏‎ ‎‏نماز اول وقتشان فوت شود.‏‎[43]‎

نماز ایشان عادی خوانده می شد

‏اینکه امام اهل عبادت بودند به این معنی نبود که بعضیها فکر کنند ایشان‏‎ ‎‏افراط کاریهای علم تجوید را در نماز اعمال می کردند. خیر، نماز ایشان یک نماز عادی‏‎ ‎‏بود و امام اینکه می گویند امام همیشه با طهارت بودند به این معنی نیست که وسواس در‏‎ ‎‏وضو و اسراف در آب داشته باشند.‏‎[44]‎

نماز جماعت امام بسیار ساده بود

‏من بارها پشت سر آقا در صف نماز جماعت ایستاده ام. امام همیشه در نماز‏‎ ‎‏جماعت رعایت مأمومین را نیز می نمودند و نماز را طولانی نمی کردند و طوری نماز را‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 63
‏ساده برگزار می نمودند که اگر شخص دیگری جای آقا بود من فکر می کردم که نماز او‏‎ ‎‏اشکال دارد. نماز امام در جماعت بسیار ساده و پرمحتوا بود.‏‎[45]‎

تمام مستحبات را انجام می دادند

‏در هر نماز امام تمام مستحباتی را که در رساله شان فرموده اند رعایت می نمودند.‏‎ ‎‏ایشان برای هر نماز حتی در بستر و روی تخت بیمارستان عمامه مختصری می بستند و‏‎ ‎‏آنگونه که در تلویزیون پخش شد ریش خود را به دقت شانه می زدند و، پس از آن در‏‎ ‎‏آینه کوچکی که داشتند خود را کاملاً ورانداز می کردند. در آینه عمامه شان را دو سه بار‏‎ ‎‏جابه جا می کردند و ابروهایشان را در آینه می دیدند و صاف می کردند و پس از اینکه سر‏‎ ‎‏و وضع خود را مرتب می کردند عطر استعمال می نمودند.‏

‏حتی بیماری مانع نی شدکه ایشان ریش خود را شانه نزنند. لذا در‏‎ ‎‏آخرین روزهای عمرشان که دستشان ورم کرده و قدرت تحرک چندانی نداشت، آنگونه‏‎ ‎‏که در تصاویر دیده می شد آقای انصاری، هم عمامه مختصری به دور سر ایشان‏‎ ‎‏می بست و هم ریش امام را شانه می زد. امام در هر نماز اذان و اقامه می گفتند و در‏‎ ‎‏نماز عمامه را تحت الحنک می بستند و در موقع نشستن پس از سجده برای تشهد بر‏‎ ‎‏روی ران چپ می نشستند و روی پای راستشان را بر روی پای چپشان قرار‏‎ ‎‏می دادند و کلاً تمام مستحباتی را که خودشان در رساله فرموده اند انجام‏‎ ‎‏می دادند.‏‎[46]‎

موقع نماز حتماً عطر می زدند

‏امام همۀ مستحبات نماز را انجام می دادند. به نماز اول وقت خیلی مقید بودند و‏‎ ‎‏همیشه ما را به نماز اول وقت توصیه می کردند. آقا همیشه در موقع نماز حتماً عطر‏‎ ‎‏می زدند.‏‎[47]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 64
پس از نماز احوالپرسی می کردند

‏یکبار امام نماز مغرب را خوانده و مشغول تعقیبات و مستحبات پس از نماز بودند‏‎ ‎‏که آقایان خامنه ای، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی و میرحسین موسوی به محضر‏‎ ‎‏ایشان رسیدند. یکی یکی سلام می کردند و امام همین طور که رو به قبله نشسته و‏‎ ‎‏مشغول تعقیبات بودند بدون اینکه صورتشان را برگردانند اندکی سرشان را پایین‏‎ ‎‏می آوردند و جواب سلام آنها را می دادند.‏

‏آقای هاشمی خیال می کرد امام در حال نماز است که فقط پاسخ سلام آنها را داده‏‎ ‎‏است، لذا گفتند: مثل اینکه آقا دارد نماز می خواند. حال آنکه امام حتی مشغول نوافل‏‎ ‎‏نشده بودند و همانطور رو به قبله نشسته بودند. بعد بلند شدند و اذان و اقامه نماز عشا‏‎ ‎‏را خواندند و بعد از نماز بود که برگشتند به طرف آقایان و احوالپرسی کردند. ایشان تا‏‎ ‎‏این حد مقید بودند که حتی در تعقیبات نمازشان به این طرف و آن طرف نگاه‏‎ ‎‏نکنند.‏‎[48]‎

استحباب سجده و تشهد

‏آنگونه که خود شاهد بوده ام یا از نزدیکان امام شنیده ام نکتۀ مورد اتفاق همگان این‏‎ ‎‏است که امام مستحبات نماز را کاملاً بجای می آوردند مثلاً در سجده مستحب است‏‎ ‎‏بینی انسان به خاک گذاشته شود، لذا امام گاهی از دو مهر کوچک و گاهی از یک مهر‏‎ ‎‏بزرگ برای رعایت این استحباب استفاده می کردند. همچنین پس از تشهد مستحب‏‎ ‎‏است گفته شود ‏«فتقبل شفاعته و ارفع درجته»‏ که امام در تمام نمازهایشان این‏‎ ‎‏استحباب را رعایت می کردند.‏‎[49]‎

نماز غفیله را ترک نمی کردند

‏تا جایی که من سالها در محضر امام بوده ام می توانم بگویم امام هیچوقت نماز‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 65
‏غفلیه شان را بین نماز مغرب و عشا ترک نکردند. آقا اخیراً این نماز و سایر نوافل را به‏‎ ‎‏صورت نشسته می خواندند.‏‎[50]‎

پس از نماز آیت الکرسی را می خواندند

‏من بارها شاهد بودم که امام پس از اینکه نماز واجبشان تمام می شد هر دو دست‏‎ ‎‏را به روی چشمانشان می گذاشتند و آیت الکرسی و آیات دیگری را که در این رابطه‏‎ ‎‏وارد است می خواندند.‏‎[51]‎

سلام به معصومین پس از نماز

‏امام زیارت معصومین علیهم السلام پس از هر نماز را ترک نمی کردند ایشان‏‎ ‎‏معمولاً پس از اینکه نمازشان تمام می شد و تعقیبات و نوافل و اذکار و مستحبات را به‏‎ ‎‏جا می آوردند بر می خاستند و به معصومین(ع ) سلام می فرستادند.‏‎[52]‎

ذکر سجده آخر نماز امام

‏امام در سجده آخر نماز ذکری را خیلی آهسته می خواندند که من هر چه دقت‏‎ ‎‏می کردم، نمی شنیدم که چه ذکری را می گویند تا اینکه یک روز که با امام از حرم‏‎ ‎‏حضرت امیرالمؤمنین(ع) می آمدیم در مسیر از ایشان پرسیدم: آقا در سجدۀ آخر‏‎ ‎‏نمازتان یک ذکری را آهسته می گویید این ذکر چی هست؟ فرمودند: ‏«اللهم ارزقنی‎ ‎التجافی عن دار الغرور و الانابه الی دار الخلود و الاستعداد للموت قبل حلول‎ ‎الفوت.»‎[53]‎

ذکر سجده آخر نماز عصر

‏از یکی از اصحاب امام نقل می کنند امام در آخرین سجده نماز عصرشان همیشه‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 66
‏ذکر یا کریم یا لطیف را می گفته اند ایشان می گفت: «این دو کلمه بقدری جامعیت‏‎ ‎‏دارند که انسان را از هر ذکر دیگری مستغنی می کند، چون هر چه را که انسان از خدا‏‎ ‎‏طلب کند یا بواسطه کرم و یا لطف حضرت حق است که به او عطا خواهد شد.»‏‎[54]‎

بروید وقت نماز است

‏امام واقعاً هنگامی که نزدیک نماز می شد سر از پا نمی شناختند. به هر کس که در‏‎ ‎‏اتاق بود صراحتاً می گفتند بروید که وقت نماز است و همیشه در این لحظات یک‏‎ ‎‏تبسّمی پیدا می کردند که آدم احساس می کرد انتظار لحظات شیرینی را می کشند.‏‎[55]‎

تا ساعت یک نماز می خواندند

‏امام هر روز از ساعت دوازده مقدمات نماز ظهر را شروع می کردند و ساعت یک و‏‎ ‎‏پنج دقیقه نماز و تعقیباتشان تمام می شد. بعد تشریف می آوردند و ناهار می خوردند.‏‎[56]‎

نماز امام با صدای اذان همراه بود

‏من از سن چهار سالگی تا الآن به یاد دارم که صدای اذانی نشنیده ام که همراه با‏‎ ‎‏نماز امام نباشد چه صبح، چه ظهر و چه مغرب به نماز ایستادن امام در اول وقت ظهر‏‎ ‎‏برای ما امری عادی بود.‏‎[57]‎

نماز اول وقت امام برای ما عادی بود

‏یک چیز خیلی عادی برای ما نماز امام بود در اول وقت ظهر، یعنی تا یاد دارم‏‎ ‎‏ایشان اول ظهر وضو می گرفتند و به نماز می ایستادند.‏‎[58]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 67
چرا در نمازت اهمال می کنی

‏یک شب ساعت هفت بود که رفتم منزل امام. وقتی خلاصۀ اخبار را شنیدم بعد یا‏‎ ‎‏عجله گفتم بلند شوم نمازم را بخوانم. وقتی نمازم را خواندم و برگشتم خدمت امام، آقا‏‎ ‎‏گفتند من احساس می کنم مسؤولم اگر به تو نگویم. من مطلبی را می خواهم به تو‏‎ ‎‏بگویم _ فکر می کنم دستشان را زدند روی سینه شان _ گفتند اگر نگویم می ترسم‏‎ ‎‏مسؤول باشم. شما چرا اینقدر اهمال می کنی به نمازت؟ گفتم: من بیرون بودم، ‏‎ ‎‏دانشکده علوم بودم. بعد از آنجا هم جای دیگری رفتم بعد از آنجا به منزل آمده ام. امام‏‎ ‎‏گفتند: نه برنامه ات را جوری کن که نمازت اول وقت باشد. می دانی نماز ستون دین‏‎ ‎‏است و اگر نماز قبول نشود به هیچ عبادتی نگاه نمی کنند. من گفتم خداوند وقت وسیع‏‎ ‎‏برای ما قرار داده است. ما خودمان نباید ضیقش کنیم. من فکر می کردم اهمال به این‏‎ ‎‏است که ما گاهی بخوانیم، گاهی نخوانیم، نه اینکه به اصطلاح نماز در اول مغرب‏‎ ‎‏نباشد و ساعت هفت و نیم یا هشت باشد. ولی امام گفتند: نه خیر عدم اهمال و‏‎ ‎‏خفیف نشمردن به این است که شما هر کجا هستید نماز اول وقتتان را بخوانید. آن وقت‏‎ ‎‏یک مثالی از یک فردی زدند که اسم او را در خاطرم نیست، آقا می گفتند یک کسی‏‎ ‎‏این طور بوده که در خیابان اگر داشت می رفت و صدای اذان را می شنید از ماشین پیاده‏‎ ‎‏می شد و کنار خیابان نمازش را می خواند.‏‎[59]‎

یک مرتبه ما را برای نماز صدا نکردند

‏امام از نظر تربیتی، برای ما یک الگو بودند. وقتی کاری را به ما می گفتند: «انجام‏‎ ‎‏ندهید» ما می دیدیم ایشان در تمام مدت عمرشان آن کار را نمی کنند، قهراً ما هم انجام‏‎ ‎‏نمی دادیم.‏

‏مثلاً وقتی به ما می گفتند: «اول وقت باید نماز بخوانید.» خودشان از نیم ساعت به‏‎ ‎‏ظهر وضو می گرفتند و مشغول قرآن و بعد خواندن نماز می شدند و ما هم داخل حیاط‏‎ ‎‏مشغول بازی بودیم. آقا یک مرتبه هم نیامدند صدا کنند که: «دخترها! بایستید برای‏‎ ‎‏نماز. بیایید، من ایستاده ام، پشت سر من یا خودتان نماز بخوانید» ایشان اول اذان، نماز‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 68
‏می خواندند ولی یکبار هم به ما نگفتند «الآن دست از کارتان بردارید، موقع اذان است، ‏‎ ‎‏دست از بازیتان بردارید و بایستید برای نماز.» ولی می گفتند: شما باید در طول این‏‎ ‎‏ساعت نماز بخوانید، وای به حال کسی که در طول این ساعت نماز را نخواند، آن‏‎ ‎‏وقت اگر آن نماز را نمی خواند، می بایست از خانه بیرون برود.‏‎[60]‎

نمازت را خوانده ای

‏اوایلی که تازه مکلف شده بودم یک شب قبل از نماز خوابیده بودم که آقا با اخوی‏‎ ‎‏وارد شدند. خیلی سرحال و خوشحال بودند. از من پرسیدند: نماز خوانده ای، من فکر‏‎ ‎‏کردم چون الآن آقا سرحال هستند دیگر وقت نماز خواندن من هم برایشان مسأله ای‏‎ ‎‏نیست؛ تا گفتم: نه، یکدفعه به قدری ایشان تغییر حالت دادند و عصبانی شدند که‏‎ ‎‏ناراحتی سراسر وجودشان را فرا گرفت.‏‎[61]‎

اگر نماز کسی به تآخیر می افتاد

‏امام نسبت به نماز اول وقت خیلی عنایت داشتند. اگر طلبه ای که در درس امام‏‎ ‎‏در مسجد اعظم یا مسجد سلماسی شرکت می کرد احیاناً نمازش را نخوانده و پس از‏‎ ‎‏درس و یا در آخر وقت برای نماز بلند می شد امام از اینکه او نمازش را تا این وقت به‏‎ ‎‏تأخیر انداخته بود ناراحت می شدند. توجه امام باعث شد که بنده هم برای خواندن‏‎ ‎‏نماز اول وقت تلاش کنم. این از برکات درس امام بود.‏‎[62]‎

منظور امام صادق این بود

‏یکبار به امام عرض کردم: «سبک شمردن نماز شاید به این معنی باشد که شخص‏‎ ‎‏نمازش را یک وقت بخواند و یک وقت نخواند. امام فرمودند:‏

‏«نه، این که خلاف شرع است که کسی نمازش را نخواند. منظور امام صادق(ع)‏‎[63]‎‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 69
‏این بوده است که مثلاً وقتی ظهر می شود و فرد در اول وقت نماز نمی خواند، در واقع‏‎ ‎‏چیز دیگری را بر نماز رجحان داده است و به دلیل این رجحان، نماز را سبک شمرده‏‎ ‎‏است.‏ ‎[64]‎

اول نماز بخوانید

‏امام همیشه می فرمودند: در مورد نمازتان اهمال نکنید و به ما می گفتند: همین که‏‎ ‎‏شما می گویید اول اینکار را بکنم بعد نماز بخوانم این خلاف است، نگویید این حرف‏‎ ‎‏را. به نمازتان اهمیت دهید، اول نماز. آقا خیلی سفارش نماز را می کردند.‏‎[65]‎

بچه باید به نماز عادت کند

‏گاهی که امام پسر هشت ساله ام را می دیدند، به او می گفتند: «نمازت را‏‎ ‎‏خوانده ای؟» من می گفتم «آقا او هنوز به سن تکلیف نرسیده است.» می گفتند: «بچه ها‏‎ ‎‏قبل از رسیدن به سن تکلیف باید رو به نماز بایستند تا عادت کنند.» اما بعد از سن‏‎ ‎‏تکلیف، مگر کسی جرأت می کرد بیدار باشد و نمازش را نخواند؟ امام نمی توانستند‏‎ ‎‏تحمل کنند که مکلّف نمازش را قضا کند. البته برای بچه ها پیش نیامده بود. هر وقت‏‎ ‎‏که بچه ها را می دیدند می پرسیدند: «نمازت را خوانده ای؟» اگر نخوانده بودند، آقا‏‎ ‎‏جانماز خودشان را به آنها می دادند و می گفتند: «برو وضویت را بگیر و بیا نمازت را‏‎ ‎‏بخوان» و بعد از نماز به آنها نصیحت می کردند که: «ببین اگر همین نماز را سر موقع‏‎ ‎‏می خواندی چقدر بهتر بود. خدا هم خوشش می آمد.‏‎[66]‎

راجع به نماز بچه ها سفارش می کردند

‏آقا راجع به نماز بچه ها بسیار سفارش می کردند. نسبت به اینکه فرزندانشان‏‎ ‎‏نمازهای خود را در اول وقت به جا بیاورند.‏‎[67]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 70
خیلی نماز اول وقت را توصیه می کردند

‏امام خواندن نماز و اول وقت بودن نماز را خیلی به ما توصیه می کردند و می گفتند:‏‎ ‎‏همیشه برای فقرا و تهیدستان دعا کنید و از خدا بخواهید که این مردم را یاری کند.‏‎[68]‎

بچه ها نماز را اول وقت بخوانند

‏امام بیشتر اوقات راجع به نماز و قرآن به ما توصیه کرده و می گفتند: بچه ها نماز‏‎ ‎‏خودشان را اول وقت بخوانند تا خداوند آنها را بیشتر دوست داشته باشد.‏‎[69]‎

زود برو نمازت را بخوان

‏یک روز امام داشتند توی حیاط قدم می زدند. من که آمدم از کنارشان رد شوم، به‏‎ ‎‏من گفتند: «بیا اینجا! وقتی پیش ایشان رفتم به من گفتند: «نمازت را خوانده ای؟»‏‎ ‎‏گفتم: «نه» گفتند: «زود برو نمازت را بخوان که از ارزشش کم نشود» من هم رفتم و‏‎ ‎‏نمازم را خواندم.‏‎[70]‎

نمازت را خوب بخوان

‏امام همیشه به من می فرمودند: «نمازت را خوب بخوان، چون پیامبران همیشه نماز‏‎ ‎‏می خواندند».‏‎[71]‎

با نمازم چه کنم؟

‏یک روز عصر که من رفتم پیش امام، ایشان گفتند: «می دانی امروز چه پیش آمد؟»‏‎ ‎‏گفتم: «چی؟» گفتند: «من یک اشتباهی کردم؛ نه یک اشتباه چند تا اشتباه.» گفتم:‏‎ ‎‏«چطور؟» گفتند: «من خوابیده بودم _ البته ایشان می خواستند به صورت داستان‏‎ ‎‏اشتباهشان را برای من تعریف کنند اما من از لابلای آن چیزهایی را یاد گرفتم و آن‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 71
‏اهمیت به نماز اول وقت بود _ آقا گفتند: پیش از ظهر یک مرتبه از خواب پریدم، گفتم:‏‎ ‎‏که ای داد، نماز من رفت و من خواب ماندم. چرا اینجوری شد؟ با عجله بلند شدم و‏‎ ‎‏گفتم که مهرم که اینجا نیست _ ایشان مهرشان را روی شوفاژ می گذارند برای اینکه اگر‏‎ ‎‏آن عرق پیشانی روی مهر اثری می گذارد آن اثر از بین برود ـ دیدم نمی رسم به اینکه بروم‏‎ ‎‏از اون اتاق مهر را بیاورم به خودم گفتم، نه، عیب ندارد با کاغذ می خوانم ـ که وقت‏‎ ‎‏نماز دیرتر از این نشود _ بعد یک مرتبه یادم افتاد که از طرف دیگر من که برای ناهار‏‎ ‎‏نمی توانم بروم آنها نگران می شوند با عجله از اطاق بیرون آمدم که آنها را خبر کنم.‏‎ ‎‏نمی دانی چقدر ناراحت بودم. نمازم رفته بود و وقت نکرده بودم خبر بدهم. از اطاق‏‎ ‎‏آمدم بیرون برخورد کردم به خانم احمد آقا. به ایشان گفتم من خواب ماندم امروز. دیدم‏‎ ‎‏ایشان گفتند نه، مگر الآن ساعت چند است؟ گفتم ساعت دوازده و نیم ظهر است‏‎ ‎‏گفتند: نه این جور نیست نگاه به ساعت کردم دیدم یازده و نیم است من اشتباهاً خیال‏‎ ‎‏می کردم که دوازده و نیم است. پیش خودم خیال می کردم که چون طبق وقت حالا باید‏‎ ‎‏ناهار را بخورم و آنها منتظرم می مانند با نمازم چه کنم».‏‎[72]‎

تا مغرب می شد نماز می خواندند

‏امام خیلی مقید بودند نماز را در اول وقت بخوانند. آنقدر هم مقید بودند که برای‏‎ ‎‏نماز مغرب و عشا که اذان را دیرتر می گویند (الآن معمولاً 8 ـ 7 دقیقه ای در تهران اذان‏‎ ‎‏را از وقت شرعی دیرتر می گویند) آقا به محض اینکه وقت شرعی مغرب می شد نماز‏‎ ‎‏می خواندند. گاهی اوقات حتی نافله ایشان هم تمام می شد و تازه رادیو اذان می گفت.‏‎ ‎‏نماز ظهر را هم خیلی مقید بودند که اول وقت شرعی بخوانند.‏‎[73]‎

زود نماز را شروع کردند

‏یکبار موقع اذان بود آقا داشتند نماز می خواندند که من رسیدم. دیدم نماز را شروع‏‎ ‎‏کرده اند. از بس زود شروع می کردند، دویدم که مهری پیدا کنم. پیدا نکردم. از درختی که ‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 72
‏در حیاط بود یک برگ جدا کردم و ایستادم پشت سر ایشان که نماز بخوانم. وقتی‏‎ ‎‏خواستند به سجده بروند چون آقا دو مهر‏‎[74]‎‏ در سجاده می گذاشتند با دست یکی از مهرها‏‎ ‎‏را انداختند برای من. من هم برگ را کنار گذاشتم و با مهر ایشان نمازخواندم.‏‎[75]‎

فوری نماز را شروع کردم

‏یک وقت در اوایلی که امام در جماران بودند خارجیها آمده بودند خدمت امام نماز‏‎ ‎‏بخوانند. ولی دیر رسیدند. آقا فرمودند من دیدم اینها دیر می آیند، من فوری نمازم را‏‎ ‎‏شروع کردم و نماز را خواندم، اینها که آمدند دوباره با آنها خواندم. ایشان نماز اول‏‎ ‎‏وقتشان را معطل نگذاشتند تا آنها بیایند.‏‎[76]‎

آستینها را بالا زدند

‏یک روز بعد از ظهر به اتفاق برادرم جناب مهندس مهدی ثقفی به منزل امام در‏‎ ‎‏جماران رفتیم مدتی خدمت خانم بودیم. نزدیک غروب وقتی خواستیم مرخص شویم به‏‎ ‎‏نظرمان رسید هر طور شده خدمت آقا سلامی عرض نموده و دست ایشان را ببوسیم.‏‎ ‎‏خانم فرمودند: مانعی ندارد. بعد برای آقا که در حیاط جنبی تشریف داشتند پیغام دادند‏‎ ‎‏که آقا علی و آقا مهدی می خواهند خدمت برسند. ما به حیاطی که آقا در آنجا بودند‏‎ ‎‏رفتیم. شاید پنج الی شش دقیقه به اذان مانده بود. چون عادت آقا را می دانستیم که‏‎ ‎‏اقامه نماز اول وقت را با هیچ چیز معامله نمی کنند، تردید کردیم که خدمت ایشان‏‎ ‎‏برسیم یا نه؛ بالاخره تصمیم گرفتیم که همان دم در اتاق، سلامی کرده و دستشان را‏‎ ‎‏ببوسیم و برگردیم. به محض اینکه به در ورودی ساختمان رسیدیم آقا در را باز کردند در‏‎ ‎‏حالی که آستینها را بالا زده و معلوم بود آماده وضو هستند. همان دم در از ما به گرمی‏‎ ‎‏پذیرایی کردند و ما برگشتیم. به اخوی عرض کردم ببین، امام با این حرکت چه درسی به‏‎ ‎‏ما دادند. اولاً بیشترین احترام را به ما گذاردند و خودشان تا دم در ساختمان تشریف‏‎ ‎‏آوردند، ثانیاً با آمادگی خود برای انجام مقدمات نماز به ما غیر مستقیم گوشزد‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 73
‏فرمودند که وقت نماز است.‏‎[77]‎

‎ ‎

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 74

  • ـ آیت الله جعفر سبحانی -  حوزه -  ش 32 -  ص 125.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین عبدالکریم حق شناس -  سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی -  ج 5 -  ص 48.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین رسول محلاتی -  حوزه -  ش 37 و 38 -  ص 64.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین احمد صابری همدانی -  پا به پای آفتاب -  ج 3 -  ص271.
  • ـ آیت الله عزالدین زنجانی -  حوزه -  ش 32 -  ص 83.
  • ـ آیت الله سید حسین بدلا -  پا به پای آفتاب -  ج 3 -  ص 287.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین مسعودی خمینی -  سخنرانی در جبهۀ جنوب -  آرشیو مؤلف.
  • ـ آیت الله یوسف صانعی -  حوزه -  ش 32 -  ص 155.
  • ـ غلامحسین احمدی -  روزنامه کیهان -  29 / 6 / 58.
  • ـ آنگونه که در خاطرات بعدی از قول خود امام نقل شده مأمورین لحظاتی ماشین را به دلیل پنچری یا بنا به خواسته امام متوقف کرده و ایشان تیمم کرده اند.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین رسولی محلاتی -  روزنامه جمهوری اسلامی -  7 / 4 / 68.
  • ـ شیخ علی تهرانی -  روزنامه خراسان -  15 / 3 / 59.
  • ـ فریدۀ مصطفوی -  پا به پای آفتاب -  چاپ جدید -  ج 1 -  ص 149.
  • ـ دکتر محمود بروجردی -  ندا -  ش 1 -  ص 30.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین سید حمید روحانی -  بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی -  ج 1 -  ص 472 -  با اندکی تغییر.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین سید احمد خمینی.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین سید احمد خمینی -  پا به پای آفتاب -  ج 1 -  چاپ جدید -  ص 92 و 93.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین فرقانی -  سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی -  ج 1 -  ص 65.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین ناصری -  پیشین -  ج 4 -  ص 125.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین عبایی خراسانی -  پا به پای آفتاب -  ج 3 -  ص 331.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین سید حمید روحانی -  پاسدار اسلام -  ش 1 -  ص 55.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین عباس محفوظی -  پا به پای آفتاب -  ج 4 -  ص 135.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین سید علی اکبر محتشمی پور -  پا به پای آفتاب -  ج 2 -  ص 152.
  • ـ مرضیه حدیده چی -  زن روز -  ج 2 -  پیشین -  ص 159.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین سید احمد خمینی -  چاپ جدید دلیل آفتاب -  ص 166.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین سید احمد خمینی -  کوثر -  ج 2 -  ص 628.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین سید احمد خمینی -  سخنرانی در جمع تاکسیرانان تهران -  ماه رمضان 1373.
  • ـ مرضیه حدیده چی -  سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی -  ج 4 -  ص 47.
  • ـ خبرنگار مجله پاری مارچ فرانسه -  مرزداران -  ش 53 -  ص 38.
  • ـ عاطفه اشراقی -  پا به پای آفتاب -  چاپ جدید -  ج 1 -  ص 331.
  • ـ آیت الله توسلّی -  پا به پای آفتاب -  ج 2 -  ص 91.
  • ـ آیت الله عباس ایزدی نجف آبادی -  پا به پای آفتاب -  ج 2 -  ص 290.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین عباس مهری -  سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی -  ج6 -  ص 160 و 161.
  • - اشاره امام به غائله حزب خلق مسلمان بود که در همان روز در قم بلوا و آشوبی به راه انداخته بود و ما در همان روز بود که خدمت ایشان شرفیاب می شدیم.
  • ـ غلامعلی رجایی.
  • - در این جلسه مقام معظم رهبری که در آن وقت ریاست جمهور و رئیس شورای عالی دفاع بودند و نیز جناب آقای هاشمی رفسنجانی حضور داشتند.
  • ـ سردار سرلشکر پاسدار غلامعلی رشید -  مصاحبه مؤلف -  امام و دفاع مقدس -  ص 16.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین مسیح بروجردی -  مصاحبه مؤلف.
  • ـ سپهبد شهید علی صیاد شیرازی -  امام و دفاع مقدس، ص 65.
  • . هیأت میانجی صلح مرکب از سران بعضی از کشورهای اسلامی.
  • ـ آیت الله توسلی -  پابه پای آفتاب -  ج 2 -  ص 103.
  • ـ آیت الله توسلی – حوزه -  ش 45 -  ص 59.
  • ـ آیت الله توسلی -  جوانان امروز -  ش 1189 -  ص 21.
  • ـ یکی از محافظین بیت امام -  در رثای نور -  ص 63.
  • ـ غلامعلی رجایی.
  • ـ فریده مصطفوی -  پا به پای آفتاب چاپ جدید -  ج 1 -  ص 165.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین مسیح بروجردی -  مصاحبه مؤلف.
  • ـ غلامعلی رجایی.
  • ـ عیسی جعفری -  مصاحبه مؤلف.
  • ـ عیسی جعفری -  مصاحبه مؤلف.
  • ـ عیسی جعفری -  مصاحبه مؤلف.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین ناصری.
  • ـ غلامعلی رجایی.
  • ـ فاطمه طباطبایی -  ندا -  ش 1 -  ص 43.
  • ـ عیسی جعفری -  مصاحبه مؤلف.
  • ـ زهرا مصطفوی -  شاهد بانوان -  ش 148 -  ص 11.
  • ـ زهرا مصطفوی -  پا به پای آفتاب -  چاپ جدید -  ج 1 -  ص 196.
  • ـ زهرا مصطفوی -  پیشین -  ص 197.
  • ـ فریده مصطفوی -  پا به پای آفتاب -  ج 1 -  ص 100.
  • ـ فریده مصطفوی -  زن روز -  پیشین -  ص 140.
  • ـ آیت الله صادق خلخالی -  پا به پای آفتاب -  ج 4 -  ص 46.
  •  اشاره امام به این حدیث امام صادق(ع) است: کسی که نماز را سبک بشمارد هرگز به شفاعت ما اهل بیت نخواهد رسید.
  • ـ فاطمه طباطبایی -  پا به پای آفتاب -  ج 1 -  ص 181.
  • ـ فریده مصطفوی.
  • ـ فاطمه طباطبایی -  پیشین -  ص 190.
  • ـ زهرا اشراقی.
  • ـ محمد تقی اشراقی -  نوه امام.
  • ـ نوه امام.
  • ـ محمد تقی اشراقی -  سروش -  ش 476 -  ص 18.
  • ـ سید عمادالدین طباطبایی (نتیجۀ امام) -  پا به پای آفتاب -  چاپ جدید -  ج 1 -  ص 358.
  • ـ زهرا مصطفوی -  پا به پای آفتاب -  چاپ جدید -  ج 1 -  ص 197.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین مسیح بروجردی -  مصاحبه مؤلف.
  • . امام مهری را در سجاده شان قرار می دادند که بینی شان بر آن گذاشته شود و جنبۀ استحبابی سجده رعایت شود.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین مسیح بروجردی -  مصاحبه مؤلف.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین مسیح بروجردی -  مصاحبه مؤلف.
  • ـ علی ثقفی (برادر همسر امام) _ مصاحبه مؤلف.