بخش اول: محافظتِ اوقات نماز
به نماز می ایستادیم
امام از مجالس انس با دوستان غفلت نمی کردند و جلسه انس را مایۀ نوعی کمک به ورزیدگی ذهن و آمادگی آن می دانستند. ایشان می فرمودند: «در دوران جوانی، پنجشنبه و جمعه ای بر ما نگذشت مگر اینکه با دوستان جلسه انسی تشکیل می دادیم و به خارج از قم و بیشتر به سوی جمکران می رفتیم. در فصل برف و بارانی در حجره خود، به برنامه انسی اشتغال می ورزیدیم و هنگامی که صدای مؤذن به گوش می رسید همگی به نماز می ایستادیم».
قبل از وقت نماز حاضر بودند
امام دربارۀ موضوع حضور در جماعات مسلمین و اقامه نماز عملاً به ما می فهماندند که آقایان باید جماعت را ملازمت داشته باشند. طوری نباشد که خدای نخواسته عرفاً تارک جماعت خوانده شوند و عملاً ایشان هر روز مدتی قبل از وقت به انتظار شرکت در نماز جماعت حاضر بودند.
حضورشان ترک نمی شد
امام تا وقتی که در قم بودند حضورشان در نماز جماعت ترک نمی شد. شبها در
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 47
مدرسه فیضیه پشت سر مرحوم آیت الله حاج سید محمد تقی خوانساری، ظهرها در مدرسه فیضیه پشت سر مرحوم آیت الله حاج سید احمد زنجانی و گاهی هم ظهرها در مسجد گذر پشت سر مرحوم خوانساری.
نماز جماعت امام ترک نمی شد
اغلب موقع ظهر می دیدم که امام در مدرسۀ فیضیه به نماز جماعت حاضر می شدند و پشت سر مرحوم آقای زنجانی نماز می خواندند و هر وقت هم آقای زنجانی نبودند ایشان نماز می خواندند. حتی وقتی تابستان بود و هوا خیلی گرم بود نماز جماعت امام ترک نمی شد.
مرتب شرکت می کردند
از جمله ابعاد شخصیت امام، مراقبت بر حضور در نماز جماعت بود. به مناسبت اینکه مرحوم آیت الله محمدتقی خوانساری، یکی از مراجع بسیار بزرگ بود و از حیث علم و عمل نمونه بود و سابقه مبارزاتی ایشان هم معروف بود؛ _ در جنگ مسلمانهای عراق علیه انگلیسها هم شرکت کرده بودند _ امام، مرتب در نماز ایشان شرکت می جستند. این که می گویم مرتب شرکت می کردند، از روی دقت می گویم، نه از روی مسامحه. همان زمان جوّ به گونه ای بود که زیاد مشرف شدن به حرم، درویش مسلکی و عقب ماندگی تلقی می شد؛ اما ایشان به اینگونه حرفها هیچ توجه نداشتند و به محض این که نماز مغرب و عشا تمام می شد بلافاصله به حرم مشرف می شدند.
در نماز جمعه شرکت می کردند
وقتی مرحوم آیت الله سید محمد تقی خوانساری که استاد امام بود و امام به درس و نماز جمعه ایشان حاضر می شدند اعلام کرد از این پس نماز جمعه را اقامه می کنم
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 48
هر کس خواست شرکت کند. ایشان نماز جمعه را در مسجد امام حسن عسکری(ع) قم اقامه کردند. نمازهای دیگر تعطیل شد. امام از کسانی بودند که مقید بودند در این نماز شرکت کنند.
قلم را زمین می گذاشتند
مکرر می شد من صبح تا ظهر خدمت امام در اتاق می نشستم و ایشان تا سر ظهر مطالعه می کردند و یک کلمه حرف نمی زدند مگر اینکه از ایشان سؤالی می شد که به اندازه سؤال جواب می دادند و جز اذان ظهر هیچ چیز مانع مطالعه ایشان نمی شد. «الله اکبر» اذان که شنیده می شد قلم را زمین می گذاشتند و آماده نماز می شدند.
اگر می خواهید نماز بخوانید
وقتی در خدمت امام بعد از فوت آقای بروجردی به تهران رفتیم حدود یکساعتی به ظهر مانده بود که به منزل آقای لواسانی، که در امامزاده یحیی بود رسیدیم. ایشان تشریف نداشتند؛ رفته بودند مسجد. خدمت امام نشسته بودم که از اندرونی آقای لواسانی، دو لیوان فالودۀ گرمک آوردند. من در مقابل آن همه عظمت و ابهّت امام خیلی منظم نشسته بودم، امام فرمودند: «اگر ناراحتید پاشوید بروید بخوابید.» اتاقی بود، رفتم آنجا استراحت کردم. اول ظهر، مؤذن که اذان می گفت، امام در زدند و فرمودند: «آقای صانعی، اول ظهر است اگر می خواهید، نماز بخوانید.» پاشدم آمدم وضو گرفتم و پشت سر امام به نماز ایستادم.
چه بهتر نماز بخوانیم
عصر روز پانزده خرداد که امکان یورش وحشیانه به خانه امام هر لحظه شدیدتر می شد بعضیها به فکر افتادند که در خانه بسته شود و گویا این حرف از ناحیه فرزند
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 49
امام حاج آقا مصطفی نیز زده شد که غضب سنگینی امام را فرا گرفت و با فریاد گفت «در خانه باید باز باشد، مصطفی بیرون رود» پس از آن امام خطاب به حاضرین و اطرافیان دستور برپا داشتن نماز را دادند و گفتند چه بهتر برپا خیزیم و نماز بگزاریم که اگر دژخیمان حمله کردند ما در حال نماز باشیم و به فوز بزرگ نایل شویم و در حال رفتن به درگاه خداوند ما را مورد هجوم قرار دهند، این بزرگترین رسوایی برای آنها و برترین موفقیت برای ماست.
نماز را نشسته خواندم
امام بعد از سخنرانی مهم پانزده خرداد که مأمورین ساواک شبانه به منزل ایشان ریختند و ایشان را دستگیر کردند می فرمودند: «مأمورین پس از اینکه مرا گرفتند در اتومبیل انداخته و به سرعت خیابانهای قم را پشت سر گذاشته و به سمت تهران به راه افتادند، ولی پیوسته با نگرانی به پشت سر خود و این طرف و آن طرف نگاه می کردند. من پرسیدم: «از چه می ترسید و نگران چه هستید؟» گفتند: «می ترسیم مردم ما را تعقیب کنند و به دنبال ما بیایند چون مردم شما را دوست دارند.» بعد امام فرمودند: «والله من نترسیدم، ولی آنها آنقدر می ترسیدند که اجازه ندادند برای نماز صبح پیاده شوم، می گفتند: «می ترسیم مردم برسند» و از این رو من ناچار شدم همان گونه که در بین دو مأمور در اتومبیل نشسته بودم، نماز خود را نشسته بخوانم».
با تیمّم نماز خواندم
وقتی امام در فیضیه آن سخنرانی تاریخی را ایراد فرمودند که شبانه مأموران شاه ایشان را گرفتند خود ایشان در این مورد می فرمودند: «زمانی که مرا دستگیر کردند نماز خوانده بودم ولی هنوز به صبح مانده بود» که می توان اینطور استنباط کرد که ایشان نماز شب را خوانده بودند و هنگامی که دستگیر شدند هنوز اذان صبح نشده بود. امام
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 50
می فرمودند: «من تکیه داده بودم، چرتم برد، لذا برای نماز وضو نداشتم. نزدیک شاه عبدالعظیم دیدم نماز دارد قضا می شود. از مأمورین خواستم اجازه دهند جایی پیاده شوم، وضو بسازم و نماز صبح را بخوانم. مأمورین از اینکه به من اجازه دهند پیاده شوم شدیداً می ترسیدند که مبادا مردم متوجه شوند و به اتومبیل حمله آورند.
من گفتم پس اجازه دهید تیمم کنم. باز هم حاضر نشدند! گفتم پس یک لحظه ترمز کنید و اجازه دهید یک دستی به زمین بزنم و بلافاصله سوار اتومبیل شوم! با این مسأله موافقت کردند و لحظه ای توقف نمودند و من پیاده شدم دستی به زمین زدم و مجدداً سوار اتومبیل شدم. آنوقت تیمم کردم و نشسته نماز صبح را به جای آوردم».
من که اسلحه ای ندارم
شب پانزدهم خرداد 42، آقا توی حیاط خوابیده بودند که مأمورین رژیم آمدند، در را شکستند و وارد خانه شدند. خود امام برای من تعریف می کردند:
وقتی آنها در را شکستند، من متوجه شدم که آنها آمده اند مرا بگیرند. فوراً به خانم گفتم شما هیچ صحبتی نکنید، بفرمایید توی اتاق. من دیدم آنها ریختند توی منزل. احتمال دادم ممکن است اشتباه کنند و مصطفی را ببرند. به همین جهت گفتم: «خمینی من هستم.» آماده بودم و مرا بردند. چون کوچه ها باریک و کوچک بود، مرا توی ماشین کوچکی گذاشتند و تا سر خیابان بردند. سر خیابان یک ماشین خیلی بزرگ ایستاده بود. مرا سوار آن ماشین بزرگ کردند و حرکت کردند. یک نفر یک طرف من نشسته بود که از اول تا آخر سرش را گذاشته بود کنار دست من و به بازویم تکیه داده بود و گریه می کرد. یکی دیگر هم طرف دیگرم نشسته بود و مرتب شانه ام را می بوسید. همین طور که می آمدیم توی راه، من گفتم که نماز نخوانده ام، یک جایی نگه دارید که من وضو بگیرم. گفتند: «ما اجازه نداریم.» گفتم شما که مسلّح هستید، من که اسلحه ای ندارم. به علاوه شما همه با هم هستید و من یک نفرم، کاری که نمی توانم بکنم. گفتند: «ما اجازه نداریم.» فهمیدم که فایده ای ندارد و اینها نگه نمی دارند. گفتم خوب، اقلاً نگه دارید تا من تیمّم کنم. این را گوش کردند و ماشین را نگه داشتند، اما
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 51
اجازۀ پیاده شدن به من ندادند، من همین طور که توی ماشین نشسته بودم، از توی ماشین دولا شدم و دست خود را به زمین زدم و تیمّم کردم. نمازی که خواندم پشت به قبله بود. چرا که از قم به تهران می رفتیم و قبله در جنوب بود. نماز با تیمّم و پشت به قبله و ماشین در حال حرکت! این طور نماز صبح خود را خواندم. شاید همین دو رکعت نماز من مورد رضای خدا واقع شود.
شاید خدا قبول کند
خاطره ای که خود امام در مورد دستگیریشان در پانزده خرداد برای ما تعریف کردند این بود که می فرمودند: به آنها گفتم ماشین را نگه دارید تا من نماز بخوانم _ وقتی ایشان را سوار اتومبیل کردند قبل از نماز صبح بود ـ گفتند: نمی شود. به آنها گفتم: حالا چرا اینقدر متوحش هستید و می ترسید؟ گفتند: «آخر مردم خیلی به شما علاقه دارند، اگر ما را بگیرند تکه تکه مان می کنند.» اتومبیلهایی هم که بایستی مراقب این تومبیل باشند عقب مانده بودند و اینها متوحش بودند که مبادا آنها گیر مردم افتاده باشند. من اصرار کردم نگه دارید نماز بخوانم. نگه نداشتند. گفتم نگه دارید تیمّم بکنم، نگذاشتند. یک مرتبه اتومبیل پنچر شد. من هم از اتومبیل پایین آمدم و تیمّم کردم. بعد به اتومبیل برگشتم و نماز خواندم و به تهران آمدیم». امام اضافه فرمودند: «شاید در تمام عمرم همان دو رکعت نماز را که پشت به قبله، با تیمّم و در ماشین خواندم، خداوند قبول کرده باشد.
شما هم نماز بخوانید
هنگامی که آدم دزدان رژیم با سرعت سرسام آوری زعیم توده های رنجدیده را از قم بیرون برده بودند اضطراب، نگرانی و رعب و وحشت در چهرۀ دژخیمانی که امام را به تهران می بردند به خوبی هویدا بود. دیوانه وار ماشین را می راندند و وحشت زده به عقب و اطراف می نگریستند. وحشت آنان به حدی بود که هر چه امام اصرا ورزید تا برای
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 52
چند دقیقه ای ماشین را نگه دارند تا نماز صبح را به جا بیاورد، نپذیرفتند. امام در مقام دلداری آنان اظهار داشتند: «اینطور وحشت زده و مضطرب نباشید، در وسط این بیابان کسی نیست که قصد تعرض نسبت به شما را داشته باشد. چند دقیقه ای ماشین را برای نماز متوقف سازید. شما نیز نماز بخوانید شما ارتش کشور اسلامی هستید و از بودجه اسلام ارتزاق می کنید و واجب است که به احکام و فرامین اسلام پای بند باشید. سرانجام بر اثر فشار و اصرار بیش از حد امام حاضر شدند که برای چند لحظه ماشین را نگهدارند که فقط ایشان تیمّم نمایند. امام پس از تیمّم با خاک حاشیۀ جاده، سوار ماشین گردیدند و نماز صبح را در ماشین که به سرعت در حرکت بود به جا آوردند».
تغییری در برنامه نمازشان ایجاد نشد
امام پس از شنیدن خبر شهادت برادرم، هیچ تغییری در برنامه روزانه خودشان ندادند. حتی روزی که جسد فرزند مجاهدشان را برای طواف به کربلا می بردند ایشان در نماز جماعت ظهر و شب حاضر شدند.
بیایید اندرونی و چند دقیقه صبر کنید
آقای رضوانی مسؤول امور اداری و مالی دفتر امام در نجف بود. امام ایشان را خواستند و تعدادی قبض به ایشان داده و گفتند: فردا کسانی که پول می آورند اینجا و سهم امام می آورند، شما در این قبضها مقدار پولی را که می دهند بنویسید و برای اینکه مردم نفهمند ما از اینجا رفته ایم، بیایید اندرونی، چند دقیقه ای صبر کنید و بعد برگردید و قبض را به طرف بدهید با این کار طرف نمی فهمد که من نیستم.
همین کار هم شد. اما ظهر که همه برای نماز آمدند دیدند امام در مسجد نیستند. فهمیدند حادثه ای پیش آمده است. چرا که امام در موقع شهادت برادرم حتی یک روز هم نماز جماعتشان را قطع نکردند. مردم می دانستند امام کسی نیستند که برای نماز
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 53
جماعت تشریف نیاورند.
تا اذان شد برخاستند
ظهر آن روزی که مرحوم حاج آقا مصطفی رحلت کرده بودند و منزل امام پر بود از کسانی که برای تسلیت به محضر ایشان می آمدند. وقتی هم رفتند، تا اذان ظهر شد امام بلند شده و تشریف بردند و وضو گرفتند و فرمودند: «من می روم مسجد» گفتم ای وای، آقا امروز هم برنامۀ همیشگی نماز جماعت خود را ترک نمی کنند. لذا به یکی از خادمها گفتم زود برود به خادم مسجد خبر دهد. وقتی مردم فهمیدند که امام به مسجد می آیند جمعیت از هر طرف به مسجد ریختند.
سر وقت به مسجد رفتند
روزی که خبر شهادت حاج آقا مصطفی را به امام دادیم و از ایشان اجازه گرفتیم که برای کارهای دفن به کربلا برویم. فکر می کردیم امام به دلیل این مصیبت، امروز به مسجد نمی روند، ولی دیدیم که امام سر وقت نماز به مسجد رفتند.
شما غذایتان را بخورید من نماز را می خوانم
امام همیشه نماز را در اول وقت می خواندند و به نافله اهمیت می دادند. این خصوصیت از همان جوانی وقتی که هنوز بیشتر از بیست سال نداشتند در ایشان وجود داشت. چند تن از دوستان نقل می کردند: ما ابتدا فکر می کردیم خدای ناکرده ایشان از روی تظاهر نماز را اول وقت می خوانند. به همین خاطر سعی داشتیم کاری کنیم که اگر این کار از روی تظاهر است، جلوی آن را بگیریم. مدت زیادی در این فکر بودیم و بارها به طرق مختلف ایشان را امتحان کردیم، مثلاً درست وقت نماز سفرۀ غذا می انداختیم و یا وقت رفتن به مسافرت را درست اول وقت قرار می دادیم. اما ایشان
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 54
می فرمودند: شما غذایتان را بخورید من هم نمازم را می خوانم. هرچه که بماند من می خورم. و یا در موقع مسافرت می فرمودند: شما بروید من هم می آیم و به شما می رسم. وقتی مدتها از این مسأله گذشت نه تنها ایشان نماز اول وقتشان ترک نشد بلکه ما را هم واداشتند که در اول وقت نمازمان را بخوانیم.
تا نماز نمی خواندند افطار نمی کردند
امام در ماه رمضان، در هوای پنجاه درجه نجف، با آن سن و سال و ضعف مفرط روزی هجده ساعت روزه می گرفتند و تا نماز مغرب و عشا را همراه با نوافل بجا نمی آوردند افطار نمی کردند.
قبله کدام طرف است؟
یکبار امام همراه مرحوم حاج آقا مصطفی به منزل ما تشریف آوردند. ظهر که شد، نگاهی به فرزندشان کرده فرمودند: «ظهر است باید نماز بخوانیم. قبله کدام طرف است؟» بعد همان جا ایستادند و نماز خواندند.
بروید قبله را مشخص کنید
روزهای اولی که امام به پاریس تشریف بردند دو روز در حومه پاریس در منطقه ای به نام کشان در آپارتمانی زندگی کردند. بعضی افراد خدمت امام مطرح کردند اینجا همسایه ها ناراحت هستند، لذا خوب است به جایی تشریف ببرید که همسایه ها ناراحت نباشند. لذا امام ناچار شدند به محله نوفل لوشاتو بروند که در پنجاه کیلومتری پاریس بود. منطقه دورافتاده ای که هر کس که به عشق امام می آمد می بایست ساعتها در آن روستا بگردد تا بتوانند منزل امام را پیدا کند. امام وارد نوفل لوشاتو که شدند به اولین چیزی که توجه کردند جهت قبله برای نماز بود و چون در آنجا مسلمانی سکونت
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 55
نداشت هر کس قبله را یک جور مشخص می کرد. امام مرا صدا زده و از کیفشان قبله نمایی خارج کردند و فرمودند همین الآن بروید به مسجد جامع پاریس و در آنجا جهت قبله را با این قبله نما پیدا کنید و بعد قبله نما را بیاورید اینجا و جهت قبله را مشخص کنید وقتی قبله مشخص شد امام نماز مغرب و عشا خودشان را خواندند.
تا موقع نماز شد تشریف بردند
بعد از رفتن شاه خبرنگاران آمده و پافشاری زیادی برای مصاحبه می کردند. می خواستند بدانند که نظر امام در رابطه با رفتن شاه چیست. خیلی تجمع کرده و شلوغ می کردند و اجازه می خواستند مصاحبه کنند و یا نوشته ای بگیرند. قرار شد امام نظرشان را بنویسند و برادرها ترجمه کنند اما چون موقع نماز ظهر فرا رسیده امام تشریف بردند و نماز ظهر و عصر را خواندند.
وقت فضیلت نماز می گذرد
روز اولی که شاه رفت ما نوفل لوشاتو بودیم. نزدیک به سیصد الی چهارصد خبرنگار در اطراف منزل امام جمع شده بودند. تختی گذاشتند و امام روی آن ایستادند، تمام دوربین ها کار می کرد. قرار بود هر چند نفر خبرنگار یک سؤال کند. دو سه سؤال از امام بیشتر نشد که صدای اذان ظهر شنیده شد، بلافاصله امام آنجا را ترک کردند و فرمودند: «وقت فضیلت نماز ظهر می گذرد». تمام مردم از اینکه امام بدون جهت صحنه را ترک کردند تعجب کردند. کسی از امام خواهش کرد چند دقیقه ای صبر کنید تا حداقل چهار پنج سؤال دیگر بکنند ولی امام با عصبانیت به او فرمودند به هیچ وجه نمی شود و رفتند.
وقت نماز است
«بعد از اینکه فرودگاه تعطیل شد تمام دهکده نوفل لوشاتو تقریباً از خبرنگاران
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 56
سراسر جهان پر شد. من تا آن روز این تعداد خبرنگار و دستگاههای مخابراتی ندیده بودم، بیش از پنج تلویزیون بزرگ جهان دستگاهها و دوربینهای بزرگ خود را در وسط خیابان گذاشته بودند و به صورت مستقیم سخنان امام را پخش می کردند، محل برگزاری این مصاحبه در وسط خیابان بود و امام روی بلندی یک پله ایستاده بودند. چون منزل به هیچ وجه جا نداشت، خیابان به طورکامل مسدود شده بود. و این یک پیام کوتاه برای مردم ایران و جهان بود. زمان این مصاحبه نیم ساعت به ظهر بود، اما تا امام آمدند و شروع کردند، پنج دقیقه به ظهر شده بود، امام در وسط این مصاحبه ناگهان گفته خویش را قطع کرده و فرمودند: «وقت نماز است» و همه را رها کردند و برای ادای نماز رفتند».
احمد ظهر شده؟
روزی که شاه فرار کرد ما در نوفل لوشاتو بودیم، پلیس فرانسه خیابان اصلی نوفل لوشاتو را بست، تمام خبرنگاران کشورهای مختلف از آفریقا، از آسیا، از اروپا و آمریکا آنجا بودند و شاید صد و پنجاه دوربین فقط صحبت امام را مستقیم پخش می کردند. باور کنید به تعداد این جمع شما خبرنگار در آنجا بود، برای اینکه خبر بزرگترین حادثه سال را مخابره کنند. شاه رفته بود و آنها می خواستند ببینند امام چه تصمیمی دارند، امام بر روی صندلی ایستاده بود در کنار خیابان، تمام دوربینها بر روی ایشان متمرکز شده بود. امام چند دقیقه صحبت کردند و مسایل خودشان را گفتند. من کنار ایشان ایستاده بودم. یک مرتبه برگشتند و گفتند: احمد ظهر شده؟ گفتم بله الآن ظهر است. بی درنگ امام گفتند: و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. شما ببینید در چه لحظه ای امام صحبتهایشان را رها کردند. برای اینکه نمازشان را اول وقت بخوانند. یعنی در جایی که تلویزیونهای سراسری که هر کدام میلیونها آدم بیننده دارد، سی. ان. ان آمریکا بود، بی.بی.سی لندن بود تمام تلویزیونها چه در آمریکا و چه در اروپا بودند. خبرگزاریها همه بودند، آسوشیتدپرس، یونایتدپرس، رویتر و تمام خبرنگاران روزنامه ها، مجلات، رادیو تلویزیونها در چنین موقعیت حساسی امام حرفشان را قطع کردند و
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 57
رفتند سراغ نماز.
در ساعت نماز باید نماز خواند
دقت امام در رابطه با وقت نماز و حق نماز آنقدر چشمگیر بود که پلیسهای فرانسه از روی رفت و آمد امام برای نماز ساعت خود را تنظیم می کردند! وقتی که چند نفر از برادرها برای حفاظت می ایستادند، امام می فرمودند: «احتیاجی نیست، در ساعت نماز باید نماز خواند».
اکنون موقع نماز است
از ژاندارمری که کنار جاده نگهبانی می کرد پرسیدم: «منزل آیت الله خمینی کجاست؟ ژاندارم، خانه ای کوچک و محقر را در آن طرف جاده به من نشان داده و گفت: «منزل آیت الله آنجاست.» از مشاهده آن خانه تعجب کردم چون من انتظار نداشتم که مردی چون آیت الله خمینی پیشوای مذهب شیعه در آن خانه محقر زندگی کند. ژاندارم از من نپرسید که کی هستم و برای چه نشانی خانه آیت الله خمینی را از او گرفته ام، ولی من خود را معرفی کردم و گفتم خبرنگار مجله هفتگی «پاری مچ» هستم و آمده ام که آیت الله خمینی را ببینم و با او مصاحبه کنم. ژاندارم گفت: «به خاطر داشته باشید که قبل از ورود به اتاق کفشها را بکنید.» بعد از کندن کفش وارد اتاقی شدم که عریان بود و تا آن روز اتاقی که آن چنان عریان جز در ساختمانهای تازه ساز که هنوز کسی در آن سکونت نکرده ندیده بودم، یگانه مبل اتاق را یک قطعه فرش تشکیل می داد که بر کف آن گسترده بودند و غیر از آن هیچ چیز در آنجا به نظر نمی رسید آن اتاق با یک لامپ بدون حباب که در انتهای یک سیم از سقف آویزان شده بود روشن می شد.
من خودم را معرفی کردم و کارت خبرنگاریم را نشان دادم و گفتم که آمده ام با امام مصاحبه کنم. مردی مؤدب و ریشو مرا به نویسنده کتابی معرفی کرد که شرح زندگی امام را نوشته بود، اما من اظهار بی صبری کردم و گفتم: «به این جا آمده ام که آیت الله
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 58
را ببینم چرا به او اطلاع نمی دهید که برای دیدارش آمده ام؟» گفتند برای این که اکنون موقع نماز است و آیت الله برای نماز خواهند رفت و شما او را خواهید دید.
گویی صدایی نشنیده اند
اوایل جنگ بود که ناگهان صدای ضد هوایی به گوش ما رسید. و ما چون تا آن روز با صدای ضد هوایی آشنایی نداشتیم، احساس کردیم که هر صدا به منزله انفجار یک بمب است لذا سراسیمه به اتاق امام رفتیم. دیدیم امام در ایوان اتاق مشغول نماز و عبادت بودند. گویی اصلاً صدایی نشنیده و اصلاً متوجه ورود ما به اتاق نشده اند.
این مخصوص نماز است
در نجف یکی از روزها، هنگام ورود امام به مسجد، زیلویی به عرض یک متر سر راهشان انداخته بودند. امام کفشهای خود را درآوردند که از روی زیلو عبور نکنند، در همان هنگام یکی از طلبه ها که از علاقه مندان درس امام بود وارد شد و از روی زیلو عبور کرد. امام به ایشان فرمودند: با کفش وارد نشوید، این مخصوص نماز است.
به سوی رحمت خدا می روی
امام تکیه زیادی بر «اسرار الصلاة» می کردند. یاد دارم که به خصوص به کتاب «آداب الصلاه» مرحوم شهید ثانی توجه زیادی داشتند و می فرمودند: بهتر است که بگوییم اسرار الصلاه. امام از ابتدای وضو گرفتن یعنی هنگامی که انسان می خواهد برای وضو گرفتن به طرف آب برود تا پایان نماز، امام بر معنویات نماز توجه داشتند. این حدیث را که فکر می کنم از «مصباح الشریعه» باشد بارها می گفتند که یکی از ائمه معصوم(ع) می فرماید: «تقدم الی الماء تقدمک الی رحمة الله» یعنی موقعی که برای وضو گرفتن به سوی آب می روی در واقع به سوی رحمت خدا می روی. امام روی این
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 59
جمله خیلی تأکید داشتند.
چرا ابهّت نماز را حفظ نمی کنیم
روزی در نجف از امام در مورد مسایلی که در ترکیه به هنگام تبعید شاهد آن بودند سؤال کردم. فرمودند: «مسجدی نزدیک ما بود که روزهای جمعه به آن مسجد می رفتم. لااقل پنج هزار نفر در این مسجد حاضر می شدند اما به قدر پنج کلمه صدای بلند، کسی از این پنج هزار نفر نمی شنید. این امر بسیار مرا به حیرت انداخته بود که چرا ما ابّهت نماز را حفظ نمی کنیم؟ فکر می کردم اگر یک خارجی بیاید اینجا این مسجد را ببیند و بعد هم بیاید در نجف مسجد هندی و در قم مسجد اعظم نماز خواندن ما را ببیند قطعاً خواهد گفت نماز این است نه آنکه ما داریم و ما جلالت و قدر نماز را حفظ نکردیم. در آنجا اگر یک وقت مثلاً کسی درست نایستاده بود و رفیقش می خواست به این حالی کند با اشاره به او حالی می کرد که عقب بیاید و انگشتان پایش را مقابل انگشتان پای دیگران قرار بدهد و در صف نماز مستقیم بایستد، به طوری که اگر نگاه می کردی تمام سر انگشتان اینها مقابل هم بود. این امور را که می دیدم مرا متأثر می کرد.»
حالا وقت نماز است
روزهای اول انقلاب بود که از بیت حضرت امام در قم توسط آقای توسلی برای دوستانی که به امور فرهنگی و تبلیغی انقلاب در کانون نشر فرهنگ اسلامی دزفول اشتغال داشتند وقت ملاقات خصوصی با امام گرفتم. به دلیل تأخیرهای مکرری که قطار در مسیر اندیمشک به قم داشت نتوانستیم رأس ساعت مقرر که هشت و نیم صبح بود به بیت امام برسیم لذا حدود ساعت یازده و نیم رسیدیم. ابتدا گفتند وقت شما گذشته است با توضیحی که دادیم عذرمان را پذیرفتند و به محضر امام شرفیاب شدیم.
بیانیه مختصری نوشته شده بود که در آن ضمن اعلام حمایت و بیعت و تبعیت از
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 60
حضرت ایشان از امام خواسته بودیم نسبت به حل بعضی مسایل و مشکلاتی که زاییده مسایل روزهای انقلاب بود به ما رهنمودهایی بفرمایند. امام پس از استماع سخنان ما فرمودند: «حالا وقت تنگ و وقت نماز ظهر است شما مطالبتان را بدهید من مطالعه کنم. اگر چیزی هست بگویید» بعد از این که مطالب ما شفاهی خدمت ایشان عرضه شد بنا به درخواستی که از ایشان کرده بودیم چند دقیقه ای صحبت فرمودند و نسبت به کارشکنیهای کسانی که در صف نهضت رخنه کرده بودند تذکر به هوشیاری و بیداری داده و فرمودند:«باید توجه بکنید که ما الآن بین راه هستیم.» امام بعد از اتمام سخنانشان بلافاصله و به سرعت برای مقدمات نماز برخاستند.
جلسه بعد از نماز باشد
سال 61 هیأتی از فرماندهان نظامی به اتفاق وزیر خارجه آقای دکتر ولایتی برای بررسی وضعیت تجاوز اسراییل غاصب به جنوب لبنان به این منطقه سفر نمودند. در مراجعت از فرودگاه تهران یکسره به جماران رفتند تا گزارش سفر خود را به عرض امام برسانند. مقارن مغرب بود که به محضر امام شرفیاب شدیم. تا هیأت خواست مأموریت گزارش خود را ارایه کند و جلسه در محضر ایشان تشکیل شود امام مهیای مقدمات نماز مغرب و عشا شده و تشکیل جلسه را به بعد از نماز موکول فرمودند و این نشانگر اهتمام بیش از حد ایشان به رعایت نماز اول وقت بود. امام پس از ادای نماز بر روی همان سجاده ای که نشسته بودند به طرف اعضای جلسه که به ایشان اقتدا کرده بودند برگشته و فرمودند: «جلسه را همین جا تشکیل بدهید».
اگر نمی آیند نمازم را بخوانم
یک هفته قبل از پذیرش قطعنامه بود که به منزل امام رفتم تا نماز مغرب و عشا را
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 61
خدمت آقا بخوانم. یکی از کارگران زن منزل هم آمد که بیاید و نماز بخواند. آقا به او فرمودند: «امروز مرد می آید به اینجا، شما برو» او هم برگشت. سپس آقا نگاهی به ساعتشان کرده دیدند مغرب دارد دیر می شود. و این در حالی بود که به اذان مغربی که از رادیو پخش می شد هفت دقیقه ای مانده بود. به من گفتند: «برو آن طرف به احمد بگو که نمی آیند یا اینکه من نماز را بخوانم؟» من رفتم به طرف بیرونی دیدم که دایی (حاج سید احمد آقا) ایستاده اند و آقایان میرحسین موسوی و اردبیلی و هاشمی هم آنجا هستند، آقای خامنه ای هم همان لحظه از راه رسیدند. به دایی گفتم: «آقا منتظرند. می گویند من چه کار کنم می آیند یا نمی آیند؟» فهمیدم که آقایان قرار است بروند نماز را خدمت امام بخوانند. دایی گفت: «طول می کشد، به آقا بگو شروع کنند ما خودمان می آییم.» برگشتم و به آقا گفتم و آقا فوراً نماز مغرب را شروع کردند.
خیر وقت نماز است
یکبار در جمع شورای عالی دفاع مرکب از حضرت آیت الله خامنه ای و جناب آقای هاشمی رفسنجانی و وزیر دفاع و فرمانده محترم کل سپاه خدمت امام بودیم. امام روی صندلی خودشان نشسته بودند و ما دور ایشان به طور نیم دایره نشسته بودیم وسط صحبتهای ما بود که ناگهان امام بلند شدند و به طرف قسمت دیگر اتاق رفتند. اولین کسی که پس از این حرکت امام صحبت کرد آقای هاشمی بود که عرض کرد: «آقا کسالتی عارض شد؟» چون تنها چیزی که در آن موقع به ذهن ایشان می رسید این بود که ممکن است برای امام کسالتی عارض شده باشد. ولی امام فرمودند: «خیر، وقت نماز است» و این جمله را با چنان لحن قاطعی بیان فرمودند که من به ذهنم رسید مثل اینکه تا به حال اینطور به فکر نماز نبوده ام. بعد به ساعتم نگاه کردم دیدم هنوز چند دقیقه به اذان ظهر مانده است.
حتی نوافل را خواندند
با یاد می آورم در ابتدای جنگ، جلسه ای با بعضی از رؤسا و مسؤولان
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 62
خارجی و داخلی در حضور امام برگزار شده بود. در اثنای جلسه هنگام اذان که فرا رسید امام بدون توجه به دیگران برخاستند و نماز اول وقت خود را اقامه کردند و همه نیز به ایشان اقتدا نمودند. امام در همان وقت نه تنها هشت رکعت نماز نافله ظهر بلکه هشت رکعت نماز نافلۀ عصرشان را نیز خواندند.
می خواهم نماز بخوانم
روزی که سران کشورهای اسلامی برای قضیه صلح ایران و عراق خدمت امام آمده بودند، وسط جلسه بود که اذان ظهر گفته شد. امام بلند شده و فرمودند: «من می خواهم نماز بخوانم.» چون مقید بودند به هنگام نماز، خود را با عطر و ادوکلن خوشبو کنند در همان جلسه به من اشاره کردند که ادوکلن مرا بیاور. و پس از ادوکلن زدن به نماز ایستادند. دیگران هم پشت سر ایشان نماز جماعت خواندند. این اواخر که ایشان را به بیمارستان برده بودند، مرتب از وقت نماز سؤال می کردند تا اینکه مبادا نماز اول وقتشان فوت شود.
نماز ایشان عادی خوانده می شد
اینکه امام اهل عبادت بودند به این معنی نبود که بعضیها فکر کنند ایشان افراط کاریهای علم تجوید را در نماز اعمال می کردند. خیر، نماز ایشان یک نماز عادی بود و امام اینکه می گویند امام همیشه با طهارت بودند به این معنی نیست که وسواس در وضو و اسراف در آب داشته باشند.
نماز جماعت امام بسیار ساده بود
من بارها پشت سر آقا در صف نماز جماعت ایستاده ام. امام همیشه در نماز جماعت رعایت مأمومین را نیز می نمودند و نماز را طولانی نمی کردند و طوری نماز را
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 63
ساده برگزار می نمودند که اگر شخص دیگری جای آقا بود من فکر می کردم که نماز او اشکال دارد. نماز امام در جماعت بسیار ساده و پرمحتوا بود.
تمام مستحبات را انجام می دادند
در هر نماز امام تمام مستحباتی را که در رساله شان فرموده اند رعایت می نمودند. ایشان برای هر نماز حتی در بستر و روی تخت بیمارستان عمامه مختصری می بستند و آنگونه که در تلویزیون پخش شد ریش خود را به دقت شانه می زدند و، پس از آن در آینه کوچکی که داشتند خود را کاملاً ورانداز می کردند. در آینه عمامه شان را دو سه بار جابه جا می کردند و ابروهایشان را در آینه می دیدند و صاف می کردند و پس از اینکه سر و وضع خود را مرتب می کردند عطر استعمال می نمودند.
حتی بیماری مانع نی شدکه ایشان ریش خود را شانه نزنند. لذا در آخرین روزهای عمرشان که دستشان ورم کرده و قدرت تحرک چندانی نداشت، آنگونه که در تصاویر دیده می شد آقای انصاری، هم عمامه مختصری به دور سر ایشان می بست و هم ریش امام را شانه می زد. امام در هر نماز اذان و اقامه می گفتند و در نماز عمامه را تحت الحنک می بستند و در موقع نشستن پس از سجده برای تشهد بر روی ران چپ می نشستند و روی پای راستشان را بر روی پای چپشان قرار می دادند و کلاً تمام مستحباتی را که خودشان در رساله فرموده اند انجام می دادند.
موقع نماز حتماً عطر می زدند
امام همۀ مستحبات نماز را انجام می دادند. به نماز اول وقت خیلی مقید بودند و همیشه ما را به نماز اول وقت توصیه می کردند. آقا همیشه در موقع نماز حتماً عطر می زدند.
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 64
پس از نماز احوالپرسی می کردند
یکبار امام نماز مغرب را خوانده و مشغول تعقیبات و مستحبات پس از نماز بودند که آقایان خامنه ای، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی و میرحسین موسوی به محضر ایشان رسیدند. یکی یکی سلام می کردند و امام همین طور که رو به قبله نشسته و مشغول تعقیبات بودند بدون اینکه صورتشان را برگردانند اندکی سرشان را پایین می آوردند و جواب سلام آنها را می دادند.
آقای هاشمی خیال می کرد امام در حال نماز است که فقط پاسخ سلام آنها را داده است، لذا گفتند: مثل اینکه آقا دارد نماز می خواند. حال آنکه امام حتی مشغول نوافل نشده بودند و همانطور رو به قبله نشسته بودند. بعد بلند شدند و اذان و اقامه نماز عشا را خواندند و بعد از نماز بود که برگشتند به طرف آقایان و احوالپرسی کردند. ایشان تا این حد مقید بودند که حتی در تعقیبات نمازشان به این طرف و آن طرف نگاه نکنند.
استحباب سجده و تشهد
آنگونه که خود شاهد بوده ام یا از نزدیکان امام شنیده ام نکتۀ مورد اتفاق همگان این است که امام مستحبات نماز را کاملاً بجای می آوردند مثلاً در سجده مستحب است بینی انسان به خاک گذاشته شود، لذا امام گاهی از دو مهر کوچک و گاهی از یک مهر بزرگ برای رعایت این استحباب استفاده می کردند. همچنین پس از تشهد مستحب است گفته شود «فتقبل شفاعته و ارفع درجته» که امام در تمام نمازهایشان این استحباب را رعایت می کردند.
نماز غفیله را ترک نمی کردند
تا جایی که من سالها در محضر امام بوده ام می توانم بگویم امام هیچوقت نماز
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 65
غفلیه شان را بین نماز مغرب و عشا ترک نکردند. آقا اخیراً این نماز و سایر نوافل را به صورت نشسته می خواندند.
پس از نماز آیت الکرسی را می خواندند
من بارها شاهد بودم که امام پس از اینکه نماز واجبشان تمام می شد هر دو دست را به روی چشمانشان می گذاشتند و آیت الکرسی و آیات دیگری را که در این رابطه وارد است می خواندند.
سلام به معصومین پس از نماز
امام زیارت معصومین علیهم السلام پس از هر نماز را ترک نمی کردند ایشان معمولاً پس از اینکه نمازشان تمام می شد و تعقیبات و نوافل و اذکار و مستحبات را به جا می آوردند بر می خاستند و به معصومین(ع ) سلام می فرستادند.
ذکر سجده آخر نماز امام
امام در سجده آخر نماز ذکری را خیلی آهسته می خواندند که من هر چه دقت می کردم، نمی شنیدم که چه ذکری را می گویند تا اینکه یک روز که با امام از حرم حضرت امیرالمؤمنین(ع) می آمدیم در مسیر از ایشان پرسیدم: آقا در سجدۀ آخر نمازتان یک ذکری را آهسته می گویید این ذکر چی هست؟ فرمودند: «اللهم ارزقنی التجافی عن دار الغرور و الانابه الی دار الخلود و الاستعداد للموت قبل حلول الفوت.»
ذکر سجده آخر نماز عصر
از یکی از اصحاب امام نقل می کنند امام در آخرین سجده نماز عصرشان همیشه
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 66
ذکر یا کریم یا لطیف را می گفته اند ایشان می گفت: «این دو کلمه بقدری جامعیت دارند که انسان را از هر ذکر دیگری مستغنی می کند، چون هر چه را که انسان از خدا طلب کند یا بواسطه کرم و یا لطف حضرت حق است که به او عطا خواهد شد.»
بروید وقت نماز است
امام واقعاً هنگامی که نزدیک نماز می شد سر از پا نمی شناختند. به هر کس که در اتاق بود صراحتاً می گفتند بروید که وقت نماز است و همیشه در این لحظات یک تبسّمی پیدا می کردند که آدم احساس می کرد انتظار لحظات شیرینی را می کشند.
تا ساعت یک نماز می خواندند
امام هر روز از ساعت دوازده مقدمات نماز ظهر را شروع می کردند و ساعت یک و پنج دقیقه نماز و تعقیباتشان تمام می شد. بعد تشریف می آوردند و ناهار می خوردند.
نماز امام با صدای اذان همراه بود
من از سن چهار سالگی تا الآن به یاد دارم که صدای اذانی نشنیده ام که همراه با نماز امام نباشد چه صبح، چه ظهر و چه مغرب به نماز ایستادن امام در اول وقت ظهر برای ما امری عادی بود.
نماز اول وقت امام برای ما عادی بود
یک چیز خیلی عادی برای ما نماز امام بود در اول وقت ظهر، یعنی تا یاد دارم ایشان اول ظهر وضو می گرفتند و به نماز می ایستادند.
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 67
چرا در نمازت اهمال می کنی
یک شب ساعت هفت بود که رفتم منزل امام. وقتی خلاصۀ اخبار را شنیدم بعد یا عجله گفتم بلند شوم نمازم را بخوانم. وقتی نمازم را خواندم و برگشتم خدمت امام، آقا گفتند من احساس می کنم مسؤولم اگر به تو نگویم. من مطلبی را می خواهم به تو بگویم _ فکر می کنم دستشان را زدند روی سینه شان _ گفتند اگر نگویم می ترسم مسؤول باشم. شما چرا اینقدر اهمال می کنی به نمازت؟ گفتم: من بیرون بودم، دانشکده علوم بودم. بعد از آنجا هم جای دیگری رفتم بعد از آنجا به منزل آمده ام. امام گفتند: نه برنامه ات را جوری کن که نمازت اول وقت باشد. می دانی نماز ستون دین است و اگر نماز قبول نشود به هیچ عبادتی نگاه نمی کنند. من گفتم خداوند وقت وسیع برای ما قرار داده است. ما خودمان نباید ضیقش کنیم. من فکر می کردم اهمال به این است که ما گاهی بخوانیم، گاهی نخوانیم، نه اینکه به اصطلاح نماز در اول مغرب نباشد و ساعت هفت و نیم یا هشت باشد. ولی امام گفتند: نه خیر عدم اهمال و خفیف نشمردن به این است که شما هر کجا هستید نماز اول وقتتان را بخوانید. آن وقت یک مثالی از یک فردی زدند که اسم او را در خاطرم نیست، آقا می گفتند یک کسی این طور بوده که در خیابان اگر داشت می رفت و صدای اذان را می شنید از ماشین پیاده می شد و کنار خیابان نمازش را می خواند.
یک مرتبه ما را برای نماز صدا نکردند
امام از نظر تربیتی، برای ما یک الگو بودند. وقتی کاری را به ما می گفتند: «انجام ندهید» ما می دیدیم ایشان در تمام مدت عمرشان آن کار را نمی کنند، قهراً ما هم انجام نمی دادیم.
مثلاً وقتی به ما می گفتند: «اول وقت باید نماز بخوانید.» خودشان از نیم ساعت به ظهر وضو می گرفتند و مشغول قرآن و بعد خواندن نماز می شدند و ما هم داخل حیاط مشغول بازی بودیم. آقا یک مرتبه هم نیامدند صدا کنند که: «دخترها! بایستید برای نماز. بیایید، من ایستاده ام، پشت سر من یا خودتان نماز بخوانید» ایشان اول اذان، نماز
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 68
می خواندند ولی یکبار هم به ما نگفتند «الآن دست از کارتان بردارید، موقع اذان است، دست از بازیتان بردارید و بایستید برای نماز.» ولی می گفتند: شما باید در طول این ساعت نماز بخوانید، وای به حال کسی که در طول این ساعت نماز را نخواند، آن وقت اگر آن نماز را نمی خواند، می بایست از خانه بیرون برود.
نمازت را خوانده ای
اوایلی که تازه مکلف شده بودم یک شب قبل از نماز خوابیده بودم که آقا با اخوی وارد شدند. خیلی سرحال و خوشحال بودند. از من پرسیدند: نماز خوانده ای، من فکر کردم چون الآن آقا سرحال هستند دیگر وقت نماز خواندن من هم برایشان مسأله ای نیست؛ تا گفتم: نه، یکدفعه به قدری ایشان تغییر حالت دادند و عصبانی شدند که ناراحتی سراسر وجودشان را فرا گرفت.
اگر نماز کسی به تآخیر می افتاد
امام نسبت به نماز اول وقت خیلی عنایت داشتند. اگر طلبه ای که در درس امام در مسجد اعظم یا مسجد سلماسی شرکت می کرد احیاناً نمازش را نخوانده و پس از درس و یا در آخر وقت برای نماز بلند می شد امام از اینکه او نمازش را تا این وقت به تأخیر انداخته بود ناراحت می شدند. توجه امام باعث شد که بنده هم برای خواندن نماز اول وقت تلاش کنم. این از برکات درس امام بود.
منظور امام صادق این بود
یکبار به امام عرض کردم: «سبک شمردن نماز شاید به این معنی باشد که شخص نمازش را یک وقت بخواند و یک وقت نخواند. امام فرمودند:
«نه، این که خلاف شرع است که کسی نمازش را نخواند. منظور امام صادق(ع)
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 69
این بوده است که مثلاً وقتی ظهر می شود و فرد در اول وقت نماز نمی خواند، در واقع چیز دیگری را بر نماز رجحان داده است و به دلیل این رجحان، نماز را سبک شمرده است.
اول نماز بخوانید
امام همیشه می فرمودند: در مورد نمازتان اهمال نکنید و به ما می گفتند: همین که شما می گویید اول اینکار را بکنم بعد نماز بخوانم این خلاف است، نگویید این حرف را. به نمازتان اهمیت دهید، اول نماز. آقا خیلی سفارش نماز را می کردند.
بچه باید به نماز عادت کند
گاهی که امام پسر هشت ساله ام را می دیدند، به او می گفتند: «نمازت را خوانده ای؟» من می گفتم «آقا او هنوز به سن تکلیف نرسیده است.» می گفتند: «بچه ها قبل از رسیدن به سن تکلیف باید رو به نماز بایستند تا عادت کنند.» اما بعد از سن تکلیف، مگر کسی جرأت می کرد بیدار باشد و نمازش را نخواند؟ امام نمی توانستند تحمل کنند که مکلّف نمازش را قضا کند. البته برای بچه ها پیش نیامده بود. هر وقت که بچه ها را می دیدند می پرسیدند: «نمازت را خوانده ای؟» اگر نخوانده بودند، آقا جانماز خودشان را به آنها می دادند و می گفتند: «برو وضویت را بگیر و بیا نمازت را بخوان» و بعد از نماز به آنها نصیحت می کردند که: «ببین اگر همین نماز را سر موقع می خواندی چقدر بهتر بود. خدا هم خوشش می آمد.
راجع به نماز بچه ها سفارش می کردند
آقا راجع به نماز بچه ها بسیار سفارش می کردند. نسبت به اینکه فرزندانشان نمازهای خود را در اول وقت به جا بیاورند.
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 70
خیلی نماز اول وقت را توصیه می کردند
امام خواندن نماز و اول وقت بودن نماز را خیلی به ما توصیه می کردند و می گفتند: همیشه برای فقرا و تهیدستان دعا کنید و از خدا بخواهید که این مردم را یاری کند.
بچه ها نماز را اول وقت بخوانند
امام بیشتر اوقات راجع به نماز و قرآن به ما توصیه کرده و می گفتند: بچه ها نماز خودشان را اول وقت بخوانند تا خداوند آنها را بیشتر دوست داشته باشد.
زود برو نمازت را بخوان
یک روز امام داشتند توی حیاط قدم می زدند. من که آمدم از کنارشان رد شوم، به من گفتند: «بیا اینجا! وقتی پیش ایشان رفتم به من گفتند: «نمازت را خوانده ای؟» گفتم: «نه» گفتند: «زود برو نمازت را بخوان که از ارزشش کم نشود» من هم رفتم و نمازم را خواندم.
نمازت را خوب بخوان
امام همیشه به من می فرمودند: «نمازت را خوب بخوان، چون پیامبران همیشه نماز می خواندند».
با نمازم چه کنم؟
یک روز عصر که من رفتم پیش امام، ایشان گفتند: «می دانی امروز چه پیش آمد؟» گفتم: «چی؟» گفتند: «من یک اشتباهی کردم؛ نه یک اشتباه چند تا اشتباه.» گفتم: «چطور؟» گفتند: «من خوابیده بودم _ البته ایشان می خواستند به صورت داستان اشتباهشان را برای من تعریف کنند اما من از لابلای آن چیزهایی را یاد گرفتم و آن
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 71
اهمیت به نماز اول وقت بود _ آقا گفتند: پیش از ظهر یک مرتبه از خواب پریدم، گفتم: که ای داد، نماز من رفت و من خواب ماندم. چرا اینجوری شد؟ با عجله بلند شدم و گفتم که مهرم که اینجا نیست _ ایشان مهرشان را روی شوفاژ می گذارند برای اینکه اگر آن عرق پیشانی روی مهر اثری می گذارد آن اثر از بین برود ـ دیدم نمی رسم به اینکه بروم از اون اتاق مهر را بیاورم به خودم گفتم، نه، عیب ندارد با کاغذ می خوانم ـ که وقت نماز دیرتر از این نشود _ بعد یک مرتبه یادم افتاد که از طرف دیگر من که برای ناهار نمی توانم بروم آنها نگران می شوند با عجله از اطاق بیرون آمدم که آنها را خبر کنم. نمی دانی چقدر ناراحت بودم. نمازم رفته بود و وقت نکرده بودم خبر بدهم. از اطاق آمدم بیرون برخورد کردم به خانم احمد آقا. به ایشان گفتم من خواب ماندم امروز. دیدم ایشان گفتند نه، مگر الآن ساعت چند است؟ گفتم ساعت دوازده و نیم ظهر است گفتند: نه این جور نیست نگاه به ساعت کردم دیدم یازده و نیم است من اشتباهاً خیال می کردم که دوازده و نیم است. پیش خودم خیال می کردم که چون طبق وقت حالا باید ناهار را بخورم و آنها منتظرم می مانند با نمازم چه کنم».
تا مغرب می شد نماز می خواندند
امام خیلی مقید بودند نماز را در اول وقت بخوانند. آنقدر هم مقید بودند که برای نماز مغرب و عشا که اذان را دیرتر می گویند (الآن معمولاً 8 ـ 7 دقیقه ای در تهران اذان را از وقت شرعی دیرتر می گویند) آقا به محض اینکه وقت شرعی مغرب می شد نماز می خواندند. گاهی اوقات حتی نافله ایشان هم تمام می شد و تازه رادیو اذان می گفت. نماز ظهر را هم خیلی مقید بودند که اول وقت شرعی بخوانند.
زود نماز را شروع کردند
یکبار موقع اذان بود آقا داشتند نماز می خواندند که من رسیدم. دیدم نماز را شروع کرده اند. از بس زود شروع می کردند، دویدم که مهری پیدا کنم. پیدا نکردم. از درختی که
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 72
در حیاط بود یک برگ جدا کردم و ایستادم پشت سر ایشان که نماز بخوانم. وقتی خواستند به سجده بروند چون آقا دو مهر در سجاده می گذاشتند با دست یکی از مهرها را انداختند برای من. من هم برگ را کنار گذاشتم و با مهر ایشان نمازخواندم.
فوری نماز را شروع کردم
یک وقت در اوایلی که امام در جماران بودند خارجیها آمده بودند خدمت امام نماز بخوانند. ولی دیر رسیدند. آقا فرمودند من دیدم اینها دیر می آیند، من فوری نمازم را شروع کردم و نماز را خواندم، اینها که آمدند دوباره با آنها خواندم. ایشان نماز اول وقتشان را معطل نگذاشتند تا آنها بیایند.
آستینها را بالا زدند
یک روز بعد از ظهر به اتفاق برادرم جناب مهندس مهدی ثقفی به منزل امام در جماران رفتیم مدتی خدمت خانم بودیم. نزدیک غروب وقتی خواستیم مرخص شویم به نظرمان رسید هر طور شده خدمت آقا سلامی عرض نموده و دست ایشان را ببوسیم. خانم فرمودند: مانعی ندارد. بعد برای آقا که در حیاط جنبی تشریف داشتند پیغام دادند که آقا علی و آقا مهدی می خواهند خدمت برسند. ما به حیاطی که آقا در آنجا بودند رفتیم. شاید پنج الی شش دقیقه به اذان مانده بود. چون عادت آقا را می دانستیم که اقامه نماز اول وقت را با هیچ چیز معامله نمی کنند، تردید کردیم که خدمت ایشان برسیم یا نه؛ بالاخره تصمیم گرفتیم که همان دم در اتاق، سلامی کرده و دستشان را ببوسیم و برگردیم. به محض اینکه به در ورودی ساختمان رسیدیم آقا در را باز کردند در حالی که آستینها را بالا زده و معلوم بود آماده وضو هستند. همان دم در از ما به گرمی پذیرایی کردند و ما برگشتیم. به اخوی عرض کردم ببین، امام با این حرکت چه درسی به ما دادند. اولاً بیشترین احترام را به ما گذاردند و خودشان تا دم در ساختمان تشریف آوردند، ثانیاً با آمادگی خود برای انجام مقدمات نماز به ما غیر مستقیم گوشزد
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 73
فرمودند که وقت نماز است.
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 74