فصل هشتم: اخلاص و تقوی

‏ ‏

 

فصل هشتم: اخلاص و تقوی

 


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 205

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 206

چرا نباید در نماز او شرکت کنم

‏یکی از ائمه جماعات قم، در مورد مسایل سیاسی یا احیاناً فلسفی، با امام‏‎ ‎‏مخالف بود. ولی امام، گاه و بی گاه به نماز ایشان می رفتند و به او اقتدا می کردند. خدا‏‎ ‎‏شاهد است که هیچ قصدی در کار نبود. خود ایشان می فرمودند: «فلانی سلیقه اش با‏‎ ‎‏من جور در نمی آید. اگر او اشتباه کرده باشد، من که در کارم اشتباه نکرده ام، چرا نباید‏‎ ‎‏در نماز او شرکت کنم.»‏‎[1]‎

اقامۀ نماز در حد کفایت بر واجب

‏کیفیت اقامه نماز جماعت امام قبل از افطار در جماران که در حد کفایت بر‏‎ ‎‏واجبات نماز بود حاکی از دوری ایشان از ریا بود.‏‎[2]‎

درس خود را تعطیل کرد

‏روزی امام در مسیر راه خود به مدرسه فیضیه متوجه تجمع و غوغای برخی از‏‎ ‎‏طلبه ها بر سر کتاب «اسرار هزار ساله» گردیدند. از این رو پس از تهیه و مطالعه کتاب، ‏‎ ‎‏درس خود را تعطیل کرده و در مدت یک ماه و نیم الی دو ماه «کشف الاسرار» را در رد‏‎ ‎‏کتاب یاد شده نوشتند و برای پرهیز از شهرت طلبی، کتاب بدون نام ایشان منتشر‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 207
‏شد.‏‎[3]‎

اجازه ندادند اسمشان باشد

‏از طرف حوزه علمیه قم قرار شد از میان همه ردّیه هایی که بر کتاب «اسرار هزار‏‎ ‎‏ساله» نوشته شده تنها کتاب «کشف الاسرار» امام منتشر شود. نکته مهمی که سبب شد‏‎ ‎‏امام در حوزه محبوبیتی پیدا کنند شیوۀ برخورد ایشان با این مسأله بود که اجازه ندادند‏‎ ‎‏اسم ایشان روی کتاب نوشته شود.‏‎[4]‎

نامی از من نباشد

‏امام کتابی دارند به نام «کشف الاسرار» این کتاب ردّ کتابی است که یکی از‏‎ ‎‏آقازاده های علما متأسفانه نوشته بود به نام «اسرار هزار ساله» و مسایل اعتقادی شیعه‏‎ ‎‏را در این کتاب به مسخرگی گرفته بود و به روحانیت و امامت و همۀ اینها جسارت کرده‏‎ ‎‏بود. امام بزرگوار روی دلسوزی به حال اسلام، درس و بحث و مطالعه شان و همه‏‎ ‎‏چیزشان را یکباره در حوزه تعطیل کردند و به نوشتن جواب به این کتاب پرداختند. این‏‎ ‎‏طوری که من شنیده ام و در ذهنم است حدود چهل روز تمام این کارها را کنار گذاشتند‏‎ ‎‏و کتابی به عنوان «کشف الاسرار» در ردّ آن کتاب نوشتند و برای اینکه شایبه این معنا‏‎ ‎‏نباشد که کسی بگوید در آن یک نوع خودنمایی وجود دارد، آن کتاب در چاپهای اول و‏‎ ‎‏دوّمش حتی در یک جا اشاره به آن معنی ندارد که این کتاب مؤلفش امام بزرگوار است؛‏‎ ‎‏یعنی ذکری از مؤلف در این کتاب اصلاً مطرح نیست و فقط کتابی است برای جواب‏‎ ‎‏به کتاب «اسرار هزار ساله»؛ که این کشف از خلوص ایشان در این مقام می کند که با‏‎ ‎‏وجودی که امام جواب را نوشته اند اما به خاطر اینکه نخواسته اند که کسی بگوید مثلاً‏‎ ‎‏جواب دهنده چه مقامی دارد دستور داده اند که نامی از ایشان در این کتاب مطرح‏‎ ‎‏نشود.‏‎[5]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 208
این کتاب را برای رضای خدا نوشته ام

‏امام در چاپهای اولیه کتاب کشف الاسرار راضی نشدند که نام ایشان به عنوان‏‎ ‎‏مؤلف روی جلد کتاب نوشته شود و در توجیه عدم رضایت خود می فرمودند: «من این‏‎ ‎‏کتاب را برای رضای خدا نوشته ام نه برای نام آوری خودم.»‏‎[6]‎

نمی خواستم معروف بشوم

‏یکبار امام می فرمودند: از طرف علمای حوزه برای نوشتن جواب کتاب اسرار هزار‏‎ ‎‏ساله به من مراجعه شد و من کتاب کشف الاسرار را در ظرف دو ماه به تعطیل کردن‏‎ ‎‏درس خود نوشتم و یک قلم هم نوشتم. بعد فرمودند: اما روی جلد آن اسمم را‏‎ ‎‏ننوشتم چون نمی خواستم معروف بشوم ولی عکس آن شد. بعد از انتشار این‏‎ ‎‏کتاب، حکمی زاده برای من پیغام فرستاد و گفت جوابهایی که شما نوشته اید‏‎ ‎‏بسیار متین است و من غرضی از انتشار کتاب اسرار هزار ساله نداشتم جز‏‎ ‎‏اینکه این سؤالها برای مردم مطرح بود و من می خواستم کسی مثل شما به آنها جواب‏‎ ‎‏بدهد.‏‎[7]‎

نخواسته اند نام خود را ذکر کنند

‏در نجف اشرف شنیدم کتابی به وسیله یکی از استادان بزرگ حوزۀ علمیه قم به‏‎ ‎‏زبان فارسی به نام کشف الاسرار نوشته شده است که درباره تخطئه عقاید وهابیهاست.‏‎ ‎‏ما که از طلبه های جوان بودیم آن را گرفتیم و خواندیم و دیدیم نه در پشت جلد کتاب و‏‎ ‎‏نه در خود کتاب نامی از نویسنده کتاب دیده نمی شود. وقتی از طلبه های قمی‏‎ ‎‏می پرسیدم نویسندۀ کتاب کیست می گفتند: حاج آقا روح الله خمینی آن را نوشته اند. ولی‏‎ ‎‏نخواسته اند نام خود را ذکر کنند. چرا که این کتاب جواب یک فرد منحرف است و آقای‏‎ ‎‏خمینی نمی خواستندکه خود را همطراز و هم شأن با او معرفی کنند. این کسر شأن‏‎ ‎‏ایشان است که این فرد را بزرگ کنند و آن طرف هم خودش را کسی بداند. (البته این‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 209
‏برداشت آنها بود.‏‎[8]‎

نوشته شد به دست اقلّ فانی!

‏چاپ کتاب «مکاسب محرّمه» امام را یکی از شاگردانشان به عهده گرفت. اما‏‎ ‎‏در آخر کتاب، نام خودشان را ننوشته بودند. وقتی به ایشان گفتم: آقا! شما لطفاً‏‎ ‎‏بنویسید که این کتاب به دست چه کسی نوشته شده است.» فرمودند: نخیر! لازم‏‎ ‎‏نیست. مطالب باید باشد.» هرچه اصرار کردم، موافقت نکردند و سرانجام فرمودند:‏‎ ‎‏«نمی خواهد. همین طوری می خواهد چاپ بشود، نمی خواهد، نشود.» بالاخره یک حیلۀ‏‎ ‎‏شرعی به کار زدم و گفتم: «آقا! شما لااقل اسمتان را در کتاب مرقوم بفرمایید که‏‎ ‎‏اگر کسانی اشکالاتی داشتند، بدانند به چه کسی می خواهند ایراد بگیرند و معلوم‏‎ ‎‏باشد که مطالب مال کیست.» ایشان فرمودند: «خوب، اگر اینطور است، ‏‎ ‎‏می نویسم.» و نوشتند: «این نوشته شد به یَدِ اقلِّ فانی روح  الله الموسوی‏‎ ‎‏الخمینی».‏‎[9]‎

نگفتند بر عروه حاشیه دارند

‏حدود هفت سالی که در محضر امام بودیم و به منزلشان رفت و آمد می کردیم‏‎ ‎‏متوجه نشدیم که امام حاشیه بر «عروه» یا «وسیله» دارند، با اینکه دیگران معمولاً در‏‎ ‎‏درس و بحث به شاگردانشان می گویند که مثلاً من در فلان نوشته ام این مسأله را یادآور‏‎ ‎‏شده ام. اما امام اگر سؤالی می شد پاسخ می دادند ولی اشاره ای به نوشته های خویش‏‎ ‎‏نمی کردند. حتی پس از فوت حضرت آیت الله بروجردی که زمینه برای طرح اینگونه‏‎ ‎‏مسایل فراهم بود باز امام حرص مطرح کردن خود را نداشتند. و ما پس از هفت سال‏‎ ‎‏یک روز که در منزل ایشان در فصل زمستان زیر کرسی نشسته بودیم کتابی را روی‏‎ ‎‏کرسی مشاهده کردیم که شبیه کتابهای متعارف حوزه نبود از امام پرسیدیم این کتاب‏‎ ‎‏چیست؟ اجازه می دهید نگاه کنیم فرمودند: «حاشیه بر وسیله است.» اینها همه‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 210
‏حکایت از زهد و تقوای امام می کرد.‏‎[10]‎

اصلاً نمی خواهم حاشیه ام را چاپ کنم

‏پس از وفات مرحوم آقای بروجردی ناشر کتاب عروةالوثقی که پنج حاشیه از مراجع‏‎ ‎‏را نیز شامل می شود، به خدمت امام آمد. و به ایشان گفت: «حاشیه شما را هم در این‏‎ ‎‏عروةالوثقی چاپ می کنیم، امام شرطش این است که دویست دوره را پیش خرید کنید‏‎ ‎‏تا ما هم حاشیۀ شما را چاپ کنیم.» امام به او فرمودند: «نه، حالا که بنا شد این طور‏‎ ‎‏باشد، اصلاً نمی خواهم حاشیه ام را چاپ کنم.» به همین دلیل این کتاب عروةالوثقی‏‎ ‎‏که چاپ شده است، شامل حاشیۀ امام نیست.‏‎[11]‎

من که نگفتم چاپ کنید

‏بعد از وفات حضرت آیت الله بروجردی با اینکه اولین حوزه درس در قم مجلس‏‎ ‎‏درس امام بود اما ایشان هیچ گاه به فکر مرجعیت و ریاست عامه مسلمین نبودند. حتی‏‎ ‎‏مجالس و محافل قم که تشکیل می شد شرکت نمی فرمودند؛ لذا چند نفر از طلاب با‏‎ ‎‏خرج خودشان حاشیه بر «عروةالوثقی» ایشان را چاپ کردند ولی قدری از پول چاپ کم‏‎ ‎‏آوردند. بنده به مرحوم اشراقی گفتم: «اگر می توانید تتمه پول چاپ را از امام دریافت‏‎ ‎‏نمایید.» بعد از چند روزی جواب آوردند که امام فرمودند: «من که نگفتم چاپ کنید!»‏‎[12]‎

مردم رساله را چاپ کردند

‏امام در دوران زندگی خویش کوچکترین گامی در راه بدست آوردن مقام و مسند‏‎ ‎‏برنداشتند. عکس و رسالۀ خود را تا روزهای آغاز نهضت (که مردم چاپ و پخش‏‎ ‎‏کردند) اجازۀ چاپ و پخش ندادند و تازه در آن شرایطی که فریاد مقلدین از نداشتن‏‎ ‎‏توضیح المسائل ایشان به آسمان بلند شده بود، فقط چاپ آن را اجازه دادند ولی از‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 211
‏وجوهات شرعیه صرف چاپ آن نکردند و بودجه اولین چاپ توضیح المسائل ایشان از‏‎ ‎‏طرف خود مردم جمع آوری و تأمین گردید و تا روزی که در قم می زیستند حتی یک جلد‏‎ ‎‏رساله به طور رایگان در اختیار کسی نگذاشتند و اصولاً در منزل ایشان رساله یافت‏‎ ‎‏نمی شد.‏‎[13]‎

راضی نبودند رساله رایگان توزیع شود

‏در طول انقلاب آنجا که کار جنبۀ شخصی پیدا می کرد، امام استقبال نمی کردند.‏‎ ‎‏برای چاپ «حاشیه عروه» ایشان، ناشر خواست تا طبق معمول ـ گویا ـ پنجاه جلد پیش‏‎ ‎‏خرید کنند تا کتاب را چاپ نماید. ایشان نپذیرفتند و ناشر هم چاپ نکرد. و بعدها هم‏‎ ‎‏که عده ای مایل بودند رساله های علمیه امام را به طور رایگان در اختیار مردم بگذارند‏‎ ‎‏(که قهراً جنبۀ تبلیغی پیدا می کرد) ایشان حاضر نبودند.‏‎[14]‎

اینها را به یک کتابفروشی بگویید

‏امام برخلاف معمول که رساله های علمیه را با استفاده از بیت المال و وجوه شرعیه‏‎ ‎‏چاپ و در سطحی گسترده به طور رایگان بین مردم توزیع می کنند هرگز نگذاشتند‏‎ ‎‏رساله علمیه شان از وجوه شرعیه چاپ شود و به طور کلی اجازه ندادند به کسی رایگان‏‎ ‎‏داده شود. از باب نمونه والده محترم این جانب در سال 1341 خدمت امام رسید و با‏‎ ‎‏ذکر مقدماتی از قبیل کثرت مقلدان و نیاز آنان به رساله سعی می کردند امام را به اقدام‏‎ ‎‏برای چاپ رساله ترغیب کنند ولی امام بعد از استماع سخنان ایشان با صراحت و بدون‏‎ ‎‏مجامله فرمودند: «این حرفها را مناسب است به یک کتابفروشی بگویید!»‏‎[15]‎

تاریخ اجتهادشان را نمی گفتند

‏دیر زمانی من و مرحوم شهید حاج آقا مصطفی در نجف اشرف کوشیدیم تاریخ به‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 212
‏اجتهاد رسیدن امام را از زبان ایشان بشنویم لیکن در این باره هرگز پاسخی ندادند.‏‎[16]‎

هیچ پاسخی ندادند

‏یادم نمی رود که در آن سالها امام تابستان را به تهران، امامزاده قاسم، تشریف‏‎ ‎‏می آوردند. روزی به ایشان گفتم: من معتقدم حاج آقا مصطفی مجتهد است، آیا‏‎ ‎‏حضرتعالی بر این معنا صحه می گذارید؟ پیداست که امام به سؤال من جواب‏‎ ‎‏صریحی ندادند، چون نسبت به فرزند خودشان نمی خواستند اظهارنظری بفرمایند. ولی‏‎ ‎‏من آن شادمانی را که در قیافه ایشان مشاهده می کردم، دریافتم که شاید امام معتقدند‏‎ ‎‏که مرحوم حاج سید مصطفی در آن سن مجتهد است و این را همه فضلا‏‎ ‎‏می دانستند.‏‎[17]‎

سی سال دقت کردیم

‏با این وسواسی که در بین طلاب است که به زودی کسی را نمی پذیریم و دقیقاً‏‎ ‎‏اعمال آقایان را زیر ذره بین قرار می دهیم، به ویژه اگر کسی در مرحله تشکیل بیت و‏‎ ‎‏مرجعیت باشد؛ اما هر چه در رفتار و حرکات و برخوردهای امام دقت کردیم در طول‏‎ ‎‏حدود سی سال آشنایی انگیزه غیرالهی در کارهای ایشان ندیدیم.‏‎[18]‎

به هر کس نزدیک تر بود کمتر توجه می کردند

‏روش امام با دیگران تفاوت داشت. روش دیگران این بود که هر چه کسی به آنها‏‎ ‎‏نزدیکتر بود، به او بیشتر توجه می کردند. اما امام به هر کس که به ایشان نزدیکتر بود، ‏‎ ‎‏کمتر توجه می کردند. حتی اگر در مجلس طلبه ای عادی می آمد، امام برایش احترام‏‎ ‎‏بیشتری قایل می شدند، اما اگر مثلاً فرزندشان می آمد یا یکی از ما می آمدیم که خیلی به‏‎ ‎‏ایشان نزدیک بودیم، طوری نمی کردند که ما احساس کنیم به ایشان نزدیکیم و در ما‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 213
‏توقع ایجاد شود. ایشان سعی می کردند در ما روحیۀ اخلاص ایجاد شود.‏‎[19]‎

در اینجا از کسی حرف نزنید 

‏افرادی که سالها با امام بوده اند محال است یک کلمه غیبت و یا حرفهایی مربوط‏‎ ‎‏به دیگران از ایشان شنیده باشند. روزی یکی از برادران خدمت امام رسید و مسأله ای را‏‎ ‎‏مطرح کرد و در صحبت خود حرفی از یک شخص به میان آورد که ایشان ناراحت شدند‏‎ ‎‏و فرمودند: «در اینجا از کسی حرف نزنید».‏‎[20]‎

موقع این حرفها نیست 

‏در برخی از اوقات که افرادی به امام برخورد کرده اند و می خواسته اند تقریباً به‏‎ ‎‏ایاشن بفهمانند که بله ما هم اهل معرفت و دل هستیم امام خیلی جالب با یک کلمه‏‎ ‎‏«موفق باشید» و یا «فعلاً موقع این حرفها نیست» به مسأله خاتمه داده اند.‏ ‎[21]‎

راهش را یاد گرفته است 

‏آقای سلطانی نقل می کردند در گذشته یکبار امام می فرمودند برای کار آخوندی در‏‎ ‎‏تهران کافی است که یک «منتهی الآمال» دست بگیرند و یک روضه ای بخوانند. ایشان‏‎ ‎‏می گفت امام خودشان اهل دعا بودند اما از تظاهر خوششان نمی آمد. روزی به منزل ما‏‎ ‎‏وارد شدند و دیدند کتاب دعا روی میز من است، فرمودند: «آقای سلطانی هم راهش را‏‎ ‎‏یاد گرفته است!»‏ ‎[22]‎

از تظاهر به تقوی بیزار بودند 

‏امام در حالی که فردی متعبد و شب زنده دار بودند؛ ولی از تظاهر به تقدس و تقوا‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 214
‏در انظار مردم فوق العاده بیزار بودند. در طول عمرشان دیده نشد در انظار مردم تسبیح‏‎ ‎‏بدست بگیرند و ذکر بگویند. ایشان در حالی که مردی زاهد و وارسته بودند و هرگز دل‏‎ ‎‏به دنیا نبسته بودند، سعی می کردند که از نظر لباس و وضع ظاهری در سطح مطلوبی‏‎ ‎‏باشند و از پوشیدن لباسهای کهنه و پاره  یا لباسهای کم قیمت اجتناب می ورزیدند.‏ ‎[23]‎

من اینجا هستم داد نزن 

‏امام در نجف یا کاظمین به حرم که مشرف می شدند مثل بعضی ها همه دعاها را‏‎ ‎‏در حرم نمی خواندند که مردم ببینند. شبهای جمعه که به حرم می رفتیم امام به خانه‏‎ ‎‏برمی گشتند و دعای کمیل را در خانه می خواندند یا از مسجد که می آمدند تنهایی به‏‎ ‎‏اطاق خودشان می رفتند و در را هم از داخل می بستند و چراغ هم ربع ساعت خاموش‏‎ ‎‏بود و عبادات مخصوصی داشتند. یک دفعه که با آقا از مسجد برگشته بودم دیدم آقا‏‎ ‎‏نیست. در اطاق بالا هم جوری قفل آویزان شده بود که خیال کردم در قفل است. فکر‏‎ ‎‏کردم امام از منزل خارج شده اند. به خدمتکار منزل گفتم: «تازه با آقا از مجسد آمده ایم‏‎ ‎‏آقا کجاست؟» گفت: «از پله رفتند بالا» گفتم: «نیست، چراغ خاموش است ودر هم‏‎ ‎‏قفل است» آیت الله تبریزی هم آمده بود که با امام ملاقات کند. باز دیدم که خدمتکار‏‎ ‎‏گفت آقا بالاست تا گفتم «به خدا نیست، در اطاقشان هم قفل است» دیدم صدای امام‏‎ ‎‏از داخل اطاق بالا آمد که «آقای فرقانی من اینجا هستم داد نزن!» و بعد بلند شدند و‏‎ ‎‏چفت در را که از داخل می بستند باز کردند. گفتم: «آقا چرا در تاریکی نشسته اید؟»‏‎ ‎‏کلید دم در بود تا چراغ را روشن کردم دیدم امام در سجده است. گفتند: «چی‏‎ ‎‏می خواهی؟» امام در این حالت اذکاری داشت که ما نمی دانستیم چیست وقتی سر از‏‎ ‎‏سجده برداشتند دیدم صورتشان پر از اشک است و مهرشان هم از اشک خیس شده‏‎ ‎‏است.‏ ‎[24]‎

از فقرنمایی بدشان می آمد

‏به اعتراف بسیاری از شاگردان امام، معظم له از نفاق و ریاکاری متنفّر بودند و با‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 215
‏اینکه ذاکر بودند اما پیش شاگردان ذکر نمی گفتند و تسبیح نمی گرداندند و نیز از‏‎ ‎‏حالت فقرنمایی بدشان می آمد و با اینکه مدتهای زیادی مبالغی مقروض بودند ولی به‏‎ ‎‏وضع ظاهری خود می رسیدند.‏ ‎[25]‎

اگر جدال بود سکوت می کردند

‏امام در مباحثات علمی کاملاً اهل بحث و دقت بودند و مطالب را به طور دقیق‏‎ ‎‏بررسی می کردند به  اشکالات پاسخ می دادند، ولی در جلساتی که بحث به صورت‏‎ ‎‏خودنمایی و جدال مطرح می شد ایشان سکوت می کردند. اگر کسی سؤال می کرد‏‎ ‎‏جواب می دادند والّا ساکت بودند و گوش می دادند.‏ ‎[26]‎

هیچ واکنشی نشان ندادند

‏امام با آن همه زحمت و تلاش در طی مدارج عالیه علمی در تمام زمینه ها و آن‏‎ ‎‏همه نوشته های کم نظیر و بی نظیر در رشته های گوناگون، مشخصاً هیچ گونه دلبستگی و‏‎ ‎‏تعلق خاطری حتی به آثار علمیشان نداشتند، چه رسد به چاپ و نشر آنها. لذا وقتی‏‎ ‎‏یکی از کتب خطی امام را که تعلیقات ایشان ـ به «شرح فصوص الحکم» ـ بود، ‏‎ ‎‏پیرمردی دستفروش و دوره گرد در همدان به یکی از طلاب به قیمت پنجاه تومان‏‎ ‎‏می فروشد (همراه با یک کتاب خطی دیگر) و او همه آن را به آیت الله حسین نوری که در‏‎ ‎‏آن زمان نمایندۀ امام و امام جمعه همدان بودند، می دهد و ایشان خدمت امام می آورند‏‎ ‎‏حضرت امام هیچ واکنشی نسبت به پیدا شدن «شرح فصوص» از خود نشان ندادند.‏ ‎[27]‎

جز سرمایۀ علمی نداشتند

‏در روزگاری که در حوزه، علما‏‎[28]‎‏ به فکر چاپ رسالۀ عملیه خود بودند، به فکر‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 216
‏زیاد شدن سهم امام و زیاد کردن شهریه خود بودند تا افراد بیشتری را جذب کنند (چون‏‎ ‎‏معمولاً معلّمین و مدرسین و مراجع یا آنهایی که در خط مرجعیت بودند سعی می کردند‏‎ ‎‏که یک شهریه ای بدهند.) امام با آن روح بزرگ خود می خواست جز سرمایه علمی هیچ‏‎ ‎‏چیز دیگر به طلاب ندهد. من هشت سال نزد ایشان درس خواندم ولی هشت قِران از‏‎ ‎‏ایشان ندیدم. نه من بلکه شاید شاگردان خاص هم ندیدند.‏ ‎[29]‎

پول ندارم، قرضش را بدهد 

‏در عراق وقتی مسأله ازدواج من پیش آمد، وضع مالیم خوب نبود و ارتباطم با ایران‏‎ ‎‏به درستی برقرار نبود. در این مورد به آقای رضوانی گفتم: «اگر می توانید از امام برای من‏‎ ‎‏پانصد دینار (معادل ده هزار تومان) قرض بگیرید.» ایشان مطلب را به آقا رساند امام‏‎ ‎‏گفتند: «پانصد دینار دو ماهه به او قرض بدهید و سر ماه پول را از او بگیرید.» من‏‎ ‎‏پول را گرفتم و مقدمات ازدواج را فراهم کردم. نزدیک دو ماه شده بود که آقای رضوانی‏‎ ‎‏پیام آورد که آقا می گویند: «به فلانی بگو که دو ماهش دارد تمام می شود. پول‏‎ ‎‏ندارم، باید قرضش را بدهد.» واقعاً برای ما عجیب بود که اگر هر کس دیگر به جای‏‎ ‎‏امام بود و شخصی مثل ما آن کارها را برایش انجام داده بود، او هر چه هم که‏‎ ‎‏بود، خیلی کارها برایش انجام می داد، اما امام می خواستند هم اخلاص ما حفظ‏‎ ‎‏شود و هم اخلاص خودشان، لذا من سر دو ماه ناچار شدم قرض امام را پس‏‎ ‎‏بدهم.‏ ‎[30]‎

معیار اسلام بود

‏والاترین ارزش اخلاقی حضرت امام، معیار حبّ و بغض ایشان نسبت به‏‎ ‎‏اشخاص، تقوا و خدمت به اسلام بود. امام حتی فرزند و عیال خودشان را هم به همان‏‎ ‎‏معیار دوست داشتند.‏ ‎[31]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 217
برای پست انقلاب نکردیم 

‏امام ما را از تصدی پستهای حساس منع می کردند؛ مثلاً دوست نداشتند دخترشان‏‎ ‎‏نماینده مجلس بشود. چون می گفتند: «دلم نمی خواهد این احساس و توهّم پیدا شود‏‎ ‎‏که به خاطر منسوب بودن به من، دخترم فلان پست را گرفته است. یا می گفتند: «ما‏‎ ‎‏انقلاب نکردیم که پست بین خودمان تقسیم کنیم و اصلاً برای اینکه این شایعه در‏‎ ‎‏ذهن مردم بوجود نیاید دنبال این کارها نروید. هزار جور کار دیگر هست که می توانید‏‎ ‎‏آنها را انجام دهید.‏ ‎[32]‎

در مسجد کوچکی نماز می خواندند

‏در ماه رمضان سال 1325 که امام به محلات تشریف آوردند منزلی که برای ایشان‏‎ ‎‏تهیه شده بود در خارج محلات بود و بعضیها مطلع شدند که آقا زمان افطار نماز مغرب‏‎ ‎‏و عشاء را در مسجدی که جنب منزلشان است اقامه می کنند. و هیچ کس از این جریان‏‎ ‎‏مطلع نبود. آن مسجد بسیار کوچک بود و بیشتر از بیست متر نبود و هیچ وقت قابلیت‏‎ ‎‏اینکه یک جماعتی در آنجا اقامه بشود نداشت ولی ایشان بعد از آنکه حاضر نشدند‏‎ ‎‏اقامه جماعتی در یکی از مساجد شهر را انجام بدهند می رفتند در آن مسجد دورافتاده‏‎ ‎‏نماز می خواندند و بعد از اطلاع افرادی از خواص، از راههای دور به همان مسجد‏‎ ‎‏می آمدند و تا آن مقدای که وسعت داشت در نماز ایشان شرکت می کردند.‏ ‎[33]‎

این مسجد را باید احیا کرد 

‏امام در یکی از سفرهایشان به محلات که مصادف بود با ماه رمضان در مسجدی‏‎ ‎‏دورافتاده، متروک و بسیار کوچک که بیش از یک اتاق گلی نداشت به اقامه جماعت‏‎ ‎‏می پرداختند. این در حالی بود که عده ای از علما به ایشان پیشنهاد کردند که در مسجد‏‎ ‎‏جامع شهر اقامه جماعت بفرمایند. امام آن بزرگوار قبول نکرده و فرمودند: «در مسجد‏‎ ‎‏جامع کسی هست که اقامه جماعت کند ولی در این مسجد کسی نیست که اقامۀ‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 218
‏جماعت کند، لذا این مسجد را باید احیا کرد.»‏ ‎[34]‎

مسجد متروکه ای انتخاب کردند 

‏به هنگام ورود امام به نجف همۀ علما و طلاب به دیدار ایشان می آمدند. مدتی‏‎ ‎‏هم امام مشغول بازدید از آنها بودند. بعد از یکی دو ماه تقاضاهای مکرری از ایشان‏‎ ‎‏جهت تدریس به عمل آمد و پیشنهاد شد که در مدرسۀ آیت الله بروجردی نماز بخوانند و‏‎ ‎‏درس داشته باشند. امام پس از بررسی کامل، مسجد مرحوم شیخ انصاری را که مسجد‏‎ ‎‏متروکه ای شده بود انتخاب و در آن به تدریس مشغول شدند.‏ ‎[35]‎

در پی محراب و مسجد نبودند 

‏در زمانی که یکی از نشانه های شخصیت یک مجتهد یا یک مرجع در این بود که‏‎ ‎‏در مسجدی بزرگ و معروف یا نزدیک به حرم نماز جماعتش برگزار شود و مأمومین‏‎ ‎‏بیشتری داشته باشد امام در حالی که مسجد درسشان در مسجد سلماسی در نزدیکی‏‎ ‎‏کوچه یخچال قاضی، آکنده از درسخوان ترین طلاب و فضلا بود، برای امامت جماعت‏‎ ‎‏هرگز در پی محراب و مسجد نبودند و فقط تعدادی انگشت شمار که به هنگام مغرب‏‎ ‎‏خود را به خانه محقرشان می رساندند توفیق می یافتند که با امام نماز جماعت‏‎ ‎‏بخوانند.‏ ‎[36]‎

این دنیاست، نمی دهم 

‏عده ای از برادران مقداری از عکسهای امام را در لبنان چاپ کرده بودند که این‏‎ ‎‏عکسها در اختیار خود امام بود و دست ما به آن نمی رسید. طلاب افغانی که در نجف‏‎ ‎‏بودند حسینیه ای داشتند که مراسمشان را در حسینیه برگزار می کردند. آنها علاقه مند‏‎ ‎‏بودند عکس امام را در این حسینیه نصب کنند لذا مکرر به من مراجعه می کردند. ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 219
‏خدمت امام رفتم و مطلب را گفتم. امام فرمودند: «نمی دهم.» تا اینکه دوباره یکی از‏‎ ‎‏آنها آمد و تقاضای عکس کرد من هم دوباره خدمت امام مسأله را گفتم ایشان با تندی‏‎ ‎‏جواب منفی دادند. دوباره اصرار کردم که آقا اینها نظری ندارند. امام فرمودند: «من‏‎ ‎‏خودم مردم را می گویم دنبال دنیا نروند، این دنیاست، نمی دهم».‏‎[37]‎

حتی یک عکس ندادند

‏مرحوم شیخ نصرالله خلخالی یکی از عکسهای امام را از نجف به لبنان فرستاده بود‏‎ ‎‏که در دو قطع کوچک و بزرگ چاپ شد امام پس از اینکه از حرم به طرف منزل تشریف‏‎ ‎‏آوردند، به اندرونی رفتند. آقای خلخالی عکسها را به بیرونی آوردند. آخر شب، امام از‏‎ ‎‏طبقه بالای منزل که به اندرونی متصل بود صدا زدند که «عکسها را بیاور.» گفتم:‏‎ ‎‏«چشم.» چون عکسها جالب بود به دلم خطور کرد یکی را برای خودم بردارم تا این‏‎ ‎‏معنی به دلم خطور کرد آقا صدا زدند: «یکی اش را هم نگه ندار!» بعد هر چه دوستان‏‎ ‎‏اصرار و التماس می کردند و من به امام بازگو می کردم، عکسها را ندادند. فرمودند:‏‎ ‎‏«خودم مردم را از دنیا نهی می کنم و این دنیاست».‏‎[38]‎

هر کسی هم عکس برده بیاورد 

‏از مسایلی که امام بدان توجه داشتند این بود که اجازه نمی دادند کسی عکس از‏‎ ‎‏ایشان بگیرد اما نگران این جهت بودند که نکند از این عکسها که گرفته می شود برای‏‎ ‎‏تبلیغ مرجعیت شان استفاده بشود. بعد از مدتها دو عکس از ایشان گرفته شد که یکی از‏‎ ‎‏آنها را به لبنان برای چاپ فرستادیم که به صورت عکس رنگی چاپ شد و به نجف‏‎ ‎‏آمد. آقای دکتر صادقی چند تا از آن عکسها را خدمت امام برد برای اینکه نمونه‏‎ ‎‏عکسهای چاپ شده را به امام نشان بدهد امام وقتی که عکسها را دیدند فرمودند: «بقیه‏‎ ‎‏عکسها کجاست؟ بیاورید» عکسها را که پیش ایشان بردند همه را نزد خودشان ضبط و‏‎ ‎‏نگهداری کردند و فرمودند: «هرکس هم که از این عکسها گرفته است از او بگیرید.»‏‎ ‎

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 220
‏مرحوم حاج شیخ نصر الله خلخالی خدمت امام رفت و گفت: «آقا من این عکسها را با‏‎ ‎‏پول خودم و از مال شخصی خودم چاپ کردم و مال من است» امام فرمودند: «خوب، ‏‎ ‎‏فعلاً اینها اینجا باشد.» خلاصه متجاوز از شش ماه مرتب مروح شیخ نصرالله به امام‏‎ ‎‏اصرار می کرد ولی ایشان حاضر نبودند عکسها را بدهند برای اینکه مبادا توزیع بشود. ‏

‏بعد هم که اجازه فرمودند مشروط بر این بود که در داخل نجف پخش نشود و در سایر‏‎ ‎‏کشورها هم به کسانی که از این عکسها تقاضا می کنند داده شود.‏ ‎[39]‎

کسی نفهمد 

‏یکی از رفقا به من گفت: من در حرم حضرت ابوالفضل(ع) امام را به افراد معرفی‏‎ ‎‏می کردم. امام مرا طلبید و در گوشم گفت: «چه داعی برای این کار داری؟ برای خودت‏‎ ‎‏می گویم.» من به او گفتم: اتفاقاً همین حادثه برای من هم اتفاق افتاده بود. وقتی که‏‎ ‎‏آقای کروبی (آقا شیخ حسن) ولایت فقیه را می آورد تا من تعریب کنم، می گفت امام‏‎ ‎‏می فرمایند که کسی نفهمد، امام این را اضافه کردند: «این را برای خودش می گویم ‏‎ ‎‏و گرنه ما از کسی باک نداریم.»‏ ‎[40]‎

می ترسیدم برای غیر خدا گریه کنم 

‏در شب شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی در مسجد هندی نجف مجلس فاتحه‏‎ ‎‏گذاشته بودند آقای سید جواد شبّر منبر رفتند ایشان نقل می کرد در این مجلس که امام‏‎ ‎‏هم در آن شرکت کرده بودند روضۀ حضرت علی اکبر(ع) را خوانده و هفت بار هم در‏‎ ‎‏منبر به این روضه اشاره و گریزهایی زده بود اما امام با نهایت آرامش در مجلس نشسته‏‎ ‎‏بودند. ایشان با آن گریزهای متعدد می خواست از امام گریه ای بگیرد که دل ایشان‏‎ ‎‏سبک شود ولی موفق نشد با اینکه مصیبت بزرگی بود یک عده که حال امام را دیدند‏‎ ‎‏گفتند از بس مصیبت سنگین است امام شوکه شده و گریه شان نمی آید! لذا پس از‏‎ ‎‏مجلس خدمت امام ـ که به منزل تشریف برده بود ـ عرض کردند. آقا شما امشب در‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 221
‏روضه گریه نکردید؟ ایشان فرمودند وقتی او روضه می خواند به من نگاه می کرد و من‏‎ ‎‏ترسیدم اگر گریه کنم برای غیر خدا گریه کنم یعنی گریه ام بابت مصیبت فرزندم باشد‏‎ ‎‏نه برای رضای خدا.‏ ‎[41]‎

اگر برای خدا می کنید صبر کنید 

‏اوایل نهضت، بعضی از روحانیون در قم به زندان افتاده بودند که مرحوم شهید‏‎ ‎‏محلاتی هم از جملۀ آنها بود. امام در همان اوایل آنها را جمع کرده و فرمودند: «اگر‏‎ ‎‏برای من این کار را کردید و زندان رفتید، من نه پاداشی دارم به شما بدهم، نه اینکه‏‎ ‎‏اقدامی می توانم بکنم. خوب، التماس دعا! برای من این کار را نکنید. اگر برای خدا‏‎ ‎‏می کنید، صبر کنید و از این چیزها باکی نداشته باشید و کار خودتان را انجام‏‎ ‎‏بدهید».‏‎[42]‎

اگر برای من کردند چیزی ندارم بدهم 

‏بعد از آزادی امام از قیطریه، عده ای از بازاریهای تهران، ناهاری ترتیب داده بودند‏‎ ‎‏و امام هم در همان جلسه سر سفره نشسته بودند. یکی از بازاریها به امام گفت:‏‎ ‎‏«بازاریها برای خاطر شما چه کردند و چه کردند ...» امام به او فرمودند: «بیخود کردند!»‏‎ ‎‏همه تعجب کردند که این چه حرفی است! بعد امام فرمودند: «اگر برای خدا کردند، که‏‎ ‎‏خدا اجرشان بدهد. باید بکنند. اگر برای من کردند، من چیزی ندارم بدهم».‏‎[43]‎

به کسی که برای من به زندان رفته جایزه نمی دهم 

‏بعد از آزادی امام از زندان، روزی که در منزل آقای روغنی بودند، خواستم خدمت‏‎ ‎‏ایشان برسم، اما مأموران شاه تنها علما را به درون خانه راه می دادند. یکی از دوستانِ‏‎ ‎‏لبنیات فروش چند تغار ماست درست کرده بود و می خواست به اقامتگاه امام ببرد. از‏‎ ‎‏ایشان خواهش کردم، تغار ماست را گرفتم، روی سرم گذاشتم، رفتم تو و تا دو ـ سه روز‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 222
‏آنجا ماندم و بیرون نیامدم. در آنجا صحنه ای جالب دیدم که از یادم نمی رود. دور تا دور‏‎ ‎‏اتاق علما نشسته بودند. همه نوعاً زندان رفته بودند. آقایی رفتند جلو و با امام صحبتی‏‎ ‎‏داشتند و امام ناراحت شدند. بعد فهمیدم گفته بودند همه این علما که اینجا هستند از‏‎ ‎‏علمای مبارز و زندان رفته اند، شما توجهی به آنها بکنید. تا این را گفت دیدم آقا یک‏‎ ‎‏مرتبه با حالتی برافروخته گفتند که: «بله، آقایان مجاهده کردند، زندان رفتند. ان شاء الله‏‎ ‎‏که برای خدا کرده اند و اجرشان با خداست اما اگر کسی برای من زندان رفته است من‏‎ ‎‏جایزه نمی دهم که برای من زندان بروند ...» ‏

‏یادم است روزی برای اعلامیه ای که از امام چاپ شده بود، پول کم آوردیم، رفتیم‏‎ ‎‏در خانۀ امام پول خواستیم. ایشان گفتند: «به من چه که من پول بدهم. پولهایی که‏‎ ‎‏می دهم برای این مصارف نیست باید مردم بدهند.» بعد پتو را بالا زدند و گفتند: «در‏‎ ‎‏اینها سهم امام است ...»‏ ‎[44]‎

با نفس اماره چه کنم؟ 

‏گاهی که علما از شهرستانها به قم می آمدند، مرسوم بود که علما و مراجع قم از‏‎ ‎‏آنها دیدن بکنند. اما امام جز از کسانی که با آنها آشنا بود دیدن نمی کردند و گاهی هم‏‎ ‎‏که ما پیشنهاد می دادیم قبول نمی کردند. یک روز به ایشان گفتم: «مگر دید و بازدید و‏‎ ‎‏اظهار محبت نسبت به اشخاص جزء اخلاق اسلامی نیست؟» فرمودند: «چرا» گفتم:‏‎ ‎‏«مگر اخلاق اسلامی نباید مورد عمل قرار گیرد؟» گفتند: «چرا» گفتم: «ما از شما‏‎ ‎‏انتظار داریم اخلاق اسلامی را نه برای مردم داری و ریا بلکه برای خدا عمل کنید.»‏‎ ‎‏فرمودند: «بله درست است باید من چنین بکنم، لکن با نفس اماره چه کنم؟» در‏‎ ‎‏صورتی که بعضی افراد شاید این رفتار ایشان را حمل بر تکبر می کردند. در صورتی که‏‎ ‎‏چنین نبود. در همان زمانها من مریض شدم و حدود یک ماه در حجره مدرسه حجتیه‏‎ ‎‏بستری بودم. در طول این مدت امام روزهای چهارشنبه در حجره از من عیادت‏‎ ‎‏می کردند، در صورتی که یک طلبه گمنام بیشتر نبودم.‏ ‎[45]‎‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 223
نمی توانم قصد قربت کنم 

‏یک نفر از اهل منبر از همدان که مرد خوبی بود در منطقه بود به برادرش که یکی از‏‎ ‎‏شاگردان امام بود در قم وارد شد. بنده با مرحوم شهید شاه آبادی به خدمت امام رسیده‏‎ ‎‏عرض کردیم: «فلانی از همدان آمده و مرد خوب و اهل مبارزه ای است و در ایام‏‎ ‎‏مبارزات خیلی کوشش کرده است، مناسب است از ایشان دیدن کنید.» امام فرمودند:‏‎ ‎‏«من حالم مساعد نیست» مرحوم شاه آبادی اصرار کردند که برادرش شاگرد شماست و‏‎ ‎‏خودش هم ارادتمند شماست و هم در مبارزه کوشا بوده و اقتضا می کند که شما یک‏‎ ‎‏دیدنی از او بنمایید. امام باز فرمودند: «این که گفتم حالم مساعد نیست چون تب دارم، ‏‎ ‎‏ولی آنقدر تب ندارم که نتوانم به منزل این آقا بروم و از آن آقا دیدن کنم ولی چون‏‎ ‎‏نمی توانم قصد قربت کنم بعد از آن که شما گفتید این آقا چنین کرده و به شما ارادتمند‏‎ ‎‏است، به این جهت نمی آیم.» مرحوم شاه آبادی ساکت شد و بنده هم بر اعتقادم به امام‏‎ ‎‏افزوده شد.‏ ‎[46]‎

در فکر جمع مرید نبودند

‏امام در فکر جمع کردن مرید نبود و بسیاری از شاگردان خود را نمی شناخت و‏‎ ‎‏بلکه در صدد شناسایی آنها هم برنمی آمد.‏ ‎[47]‎

نفس است که دعوت می کند

‏در نجف که بودم یادم هست از بعضی از افراد گلایه ای می شنیدم که امام خیلی با‏‎ ‎‏ما گرم نمی گیرد. من این مسأله را به مرحوم حاج آقا مصطفی منتقل کردم که به امام‏‎ ‎‏عرض کنید قدری بیشتر با این افراد گرم بگیرند. ایشان گفت ما اینقدر این مسأله را به‏‎ ‎‏امام گفته ایم و امام فرموده اند: «این از تسویلات و دسیسه های شیطان است یعنی در‏‎ ‎‏حقیقت این نفس من است که مرا دعوت می کند با افراد بیشتر گرم بگیرم که تعداد‏‎ ‎‏علاقه مندانم بیشتر بشود، ولی برای این که امر به من مشتبه شود، شیطان می گوید این‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 224
‏برای خدا و اسلام است! لذا من این کار را نمی توانم بکنم.»‏ ‎[48]‎

حالا بیایم مشرک بشوم؟ 

‏در نجف بعضی از آقایان و مردم به امام گله می کردند که چرا با بعضی از‏‎ ‎‏دوستانتان زیاد گرم نمی گیرید؟ مثلاً می گفتند دو آیت الله به هم می رسند، به هم تعظیم‏‎ ‎‏می کنند و با همدیگر گرم می گیرند. امام می فرمودند: «من در طی مدت چهل سال‏‎ ‎‏زحمت کشیدم تا موحد شدم حالا تازه بیایم و مشرک بشوم و سجده کنم برای شما و‏‎ ‎‏آقایان؟!»‏‎[49]‎

حتی یکبار اشاره نکردند

‏روزی که تشییع جنازه حاج آقا مصطفی می شود امام دقیقاً معمولی و عادی و با‏‎ ‎‏سعه صدر فوق العاده با قضیه برخورد می کنند. نکته مهمتر اینکه ساعاتی بعد یا همان‏‎ ‎‏شب در آن مقبره ای که حاج آقا مصطفی را دفن کردند امام که وارد می شوند طبق معمول‏‎ ‎‏که امام برای زیارت به حرم می روند یا بعد از اینکه از حرم برمی گردند وارد آن مقبره‏‎ ‎‏می شوند. چند تن از علمای بزرگ هم در آنجا مدفن و قبرشان است. بار اولی است که‏‎ ‎‏امام می خواهند سر قبر فرزندشان فاتحه بخوانند و آن هم آن فرزند. ابتدا امام در مقبره‏‎ ‎‏علمایی که در آن قرار دارند سر قبر آن علما می روند و فاتحه می خوانند سپس می آیند‏‎ ‎‏بالای سر حاج آقا مصطفی و فاتحه می خوانند و حرکت می کنند. بیش از ده سال امام‏‎ ‎‏رهبری انقلاب را بعد از پیروزی در ایران داشتند و این همه سخنرانی داشتند اما حتی‏‎ ‎‏این قضیه را یکبار یادآوری نکردند و اسم نبردند جز در پیام و اعلامیه شان به مناسبت‏‎ ‎‏آن قضیه ای که قشریون و مرتجعین و دگم ها را می کوبیدند که فرمودند: «مصطفای‏‎ ‎‏خردسال من از کوزه آب خورده بود و گفته بود کوزه را باید آب کشید، چون پدرش‏‎ ‎‏فلسفه می گوید!»‏ ‎[50]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 225
توسط دیگری پول فرستاد

‏سالها پیش از انقلاب یکی از علمای بزرگ پس از ارتحال پدرش زندگی سختی را‏‎ ‎‏می گذراند. امام به واسطه شخص ثالثی مبلغ هزار تومان برای ایشان فرستاد تا او نفهمد‏‎ ‎‏که امام این پول را برایش فرستاده است.‏ ‎[51]‎

لازم نیست بدانند

‏در جماران امام می آمدند و بعد از نشستن با دست مبارک خود برای رزمندگان‏‎ ‎‏آجیل پر می کردند. من می گفتم: «اجازه بدهید پشت آن بنویسیم که این آجیل توسط‏‎ ‎‏امام پر شده است، چون رزمندگان خوشحال می شوند.» امّا ایشان می گفتند: «نه» لازم‏‎ ‎‏نیست.‏ ‎[52]‎

قصد قربت کن

‏بارها امام به من گفته اند که: «کارهای عادی ا ت را هم قصد قربت کن تا پاداش‏‎ ‎‏داشته باشی.»‏ ‎[53]‎

‎ ‎

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 226

  • ـ آیت الله مجتبی عراقی -  پا به پای آفتاب -  ج 4 -  ص 2.
  • ـ آیت الله مرتضی بنی فضل -  پیشین -  ج 2 -  ص 313.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین سید احمد خمینی -  حضور -  ش 1 -  ص 14.
  • ـ آیت الله سید حسین بدلا -  پا به پای آفتاب -  ج 2 -  ص 301.
  • ـ آیت الله فاضل لنکرانی -  پیشین -  ج 4 -  ص 73.
  • ـ آیت الله سید عزالدین زنجانی -  پا به پای آفتاب -  ج 3 -  ص 187.
  • ـ آیت الله جعفر سبحانی -  پیشین -  ص 204.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین علی دوانی -  پا به پای آفتاب -  ج 3 -  ص 91.
  • ـ آیت الله علی اکبر مسعودی خمینی -  پیشین -  چاپ جدید -  ج 3 -  ص 126.
  • ـ آیت الله حسن صانعی -  ویژه نامه روزنامۀ اطلاعات -  14 / 3 / 69.
  • ـ آیت الله محمد مؤمن -  سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی -  ج 4 -  ص 114.
  • ـ آیت الله توسلی -  سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی -  ج 2 -  ص 29.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین سید حمید روحانی -  تحلیلی از نهضت امام خمینی -  ج 1.
  • ـ آیت الله احمد جنّتی -  سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی -  ج 3 -  ص 42.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین رحیمیان -  در سایه آفتاب -  ص 69.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین سید حمید روحانی -  15 خرداد -  ش 14 -  ص 11.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین شهاب الدین اشراقی -  روزنامۀ اطلاعات -  30 / 7 / 60.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین موسوی خوئینی ها -  حوزه -  ش 37 و 38 -  ص 76.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین محمدرضا ناصری -  پا به پای آفتاب -  ج 4 -  ص 264 و 265.
  • ـ  سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی ـ ج 4 ـ ص 135.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین انصاری کرمانی ـ مصاحبه مؤلف.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین مسیح بروجردی ـ مصاحبه مؤلف.
  • ـ آیت الله جعفر سبحانی ـ حوزه ـ ش 32 ـ ص 124.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین فرقانی ـ پا به پای آفتاب ـ چاپ جدید ـ ج 3 ـ ص 20.
  • ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی ـ ج 1 ـ ص 69 ـ پا به پای آفتاب ـ چاپ جدید ـ ج 3 ـ ص 264.
  • ـ  آیت الله ابراهیم امینی -  پیام انقلاب -  ش 105.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین رحیمیان -  در سایه آفتاب -  ص 62.
  • - اشاره گوینده به زمانی است که امام در جهت مرجعیت تکلیفی احساس نمی کردند و دیگر علمای اسلام در این رابطه احساس دیگری داشتند.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین احسان بخش -  سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی -  ج 3 -  ص 51.
  • ـ حجةالاسلام والمسلمین محمدرضا ناصری -  پا به پای آفتاب -  ج 4 -  ص 264.
  • ـ آیت الله بنی فضل -  ویژه نامه روزنامۀ جمهوری اسلامی -  خرداد 70.
  • ـ فاطمه طباطبائی -  ویژه نامه روزنامۀ اطلاعات -  17 / 3 / 69.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین سروش محلاتی -  ویژه نامۀ اربعین ارتحال امام -  روزنامه جمهوری اسلامی -  تیرماه 68.
  • ـ آیت الله توسلی -  حوزه -  ش 45 -  ص 52.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین محتشمی -  ندا -  ش اول -  ص 41 و 42.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین رحیمیان.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین قرهی -  سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی -  ج 6 -  ص 141 و 142.
  • ـ همان -  ج 1 -  ص 8.
  • . حجةالاسلام و المسلمین کروبی.
  • ـ آیت الله محمدهادی معرفت -  حوزه -  ش 32 -  ص 149.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین سید مرتضی موسوی اردبیلی ابربکوهی -  مصاحبه مؤلف.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین محمدرضا ناصری -  پا به پای آفتاب -  ج 4 -  ص 260.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین محمدرضا ناصری – پا به پای آفتاب – ج 4 – ص 260.
  • ـ سردار سرتیپ  محسن رفیق دوست -  ویژه نامه فرهنگی بنیاد -  ش 41 -  ص 18 -  خرداد ماه 1373.
  • ـ آیت الله ابراهیم امینی -  سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی -  ج 4 -  ص 109.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین مرتضی تهرانی -  سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی -  ج 5 -  ص 35.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین سید جلال الدین آشتیانی -  کیهان اندیشه -  ش 24 -  ص 5.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین موحدی کرمانی.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین فرقانی.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین مهدی کروبی -  روزنامه کیهان -  30 / 7 / 68.
  • . حجةالاسلام و المسلمین فخام -  نور علم -  دوره 3 -  ش 7 -  ص 117.
  • ـ زهرا مصطفوی -  مصاحبه مؤلف.
  • ـ حجةالاسلام و المسلمین سید احمد خمینی -  دلیل آفتاب -  ص 163.