فصل دهم: صداقت

 

فصل دهم: صداقت


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 253

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 254

رفتار و گفتارشان مطابق بود

‏خدا گواه است طی مدتی که من در حضور مبارک امام افتخار خدمت داشتم حتی‏‎ ‎‏برای یک مرتبه هم ندیدم در کارهایشان حتی یک حیله شرعی به کار برده باشند. همیشه‏‎ ‎‏حقیقت رفتارشان با حقیقت گفتارشان تطابق داشت و خدا می داند هر چه را می فرمودند‏‎ ‎‏راست می فرمودند و اهل این نبودند که بخواهند یک کلمه ای را که حتی شبه دروغ هم‏‎ ‎‏باشد برای جذب کسی به خودشان بیان بکنند.‏‎[1]‎

من این مطلب را نگفته ام

‏در قضیۀ فلسطین اولین فتوا در حمایت از حرکت فلسطین را امام دادند. بر اساس‏‎ ‎‏آن فتوا مقلدین ایشان می توانستند از وجوه شرعیه (زکات و صدقات) به فعالیتهای‏‎ ‎‏مبارزاتی فلسطینیان کمک بکنند. فلسطینی ها وقتی فهمیدند امام چنین فتوایی داده اند‏‎ ‎‏عده ای از طرف سازمان «الفتح» به نجف آمدند که هم این فتوا را بگیرند و هم با امام‏‎ ‎‏مصاحبه ای انجام دهند. امام فرمودند همان فتوا را بگیرند. آقای حاج شیخ محمد‏‎ ‎‏صادقی تهرانی که رابط این آقایان بود به امام عرض کرد: اجازه بدهید من این فتوا را‏‎ ‎‏برای این آقایان ترجمه کنم. امام اجازه دادند. ایشان هم از روی حسن نیت و عشق و علاقه ای که به فلسطین داشت فتوای امام را ترجمه آزادی کرده بود و آن را به صورت‏‎ ‎‏یک اعلامیه آرمانی و پرشور تحویل فلسطینی ها داده بود. یکی از کارهای خوب‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 255
‏فلسطینی ها در آن سال در ایام حج این بود که تمامی تأییدهای مذهبی شخصیتهای‏‎ ‎‏سرشناس و برجستۀ جهان اسلام از حرکت فلسطینی ها را به چند زبان زنده دنیا (عربی، ‏‎ ‎‏انگلیسی، فرانسه، آلمانی و ترکی) در یک جزوه چاپ و در سطح وسیعی در حج منتشر‏‎ ‎‏کردند. در میان این تأییدها که از مراجع شیعه آقای حکیم و از علمای اهل سنت‏‎ ‎‏علمای الازهر و علمای بزرگ سعودی و سوریه بودند، داغترین و گیراترین فتوا و‏‎ ‎‏اعلامیه خصوصاً با ترجمه ای که آقای صادقی کرده بود از آن امام بود؛ لذا از امام به‏‎ ‎‏امام الاکبر و از آقای حکیم به مرجع دینی تعبیر کرده بودند. امام وقتی این جزوه را دیدند‏‎ ‎‏به شدت ناراحت شدند. ناراحتی ایشان از دو جهت بود. فرمودند: «این تعبیر، اهانت‏‎ ‎‏به آقای حکیم است و من اهانت به ایشان را هرگز نمی پذیرم. دیگر اینکه من این‏‎ ‎‏مطلب را نگفته ام لذا تکذیب می کنم.» به ایشان عرض کردیم تکذیب اینها صحیح‏‎ ‎‏نیست زیرا اولاً به اعتبار و حیثیت آقای صادقی لطمه می خورد و ثانیاً درست است که‏‎ ‎‏تعابیری در این اعلامیه آمده که جزء فتوای شما نبوده ولی شما که با این تعابیر موافقید، ‏‎ ‎‏این مضامین و عبارت ایشان در حقیقت بیانگر روح فتوای حضرتعالی است. امام‏‎ ‎‏فرمودند: «من چیزی را که نگفته ام اگر کسی به من نسبت بدهد تکذیب می کنم» و در‏‎ ‎‏توضیح فرمودند: «اگر آقای سید احمد خوانساری که در تقوا و راستگویی ایشان شکی‏‎ ‎‏نیست بگوید آقای روح الله در فلان مجلس گفته است ‏«الله تعالی واحد» ‏چیزی که بدون‏‎ ‎‏شک همه به او اعتقاد داریم ولی من در آن جلسه آن را نگفته باشم تکذیب می کنم و‏‎ ‎‏اجازه نمی دهم چیزی را که نگفته ام کسی از قول من بگوید».‏

‏در هر صورت آقای صادقی ناگزیر شد به فلسطینی ها توضیح بدهد که این مقدار‏‎ ‎‏فتوای امام بوده و این قسمتها توضیحات من بوده است.‏‎[2]‎

این دروغ است

‏در پاریس برخی اصرار داشتند از زندگی 24 ساعته امام از جمله از سفره غذای‏‎ ‎‏ایشان فیلمبرداری بکنند. امام فرمودند: «این طور که شما می خواهید سفره بچینید دروغ‏‎ ‎‏است زیرا در سفرۀ ما گاهی پلو، گوشت و خورشت هم هست؛ شما می خواهید اینها را‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 256
‏نادیده بگیرید و یک سفرۀ ساده درست کنید. این دروغ است».‏‎[3]‎

چرا حسن اینطور آشفته است؟

‏امام دقیقاً به همه دستوراتی که از ابتدا داده بودند، عمل می کردند و در واقع خود‏‎ ‎‏همان دستورات بودند، خود کتاب «اربعین حدیث»شان بودند که در زمان جوانی نوشته‏‎ ‎‏بودند. یا کتابهای دیگر. اگر فرضاً از ریا صحبت کرده اند و آن را نکوهش کرده اند، خود‏‎ ‎‏به شدّت از آن پرهیز کرده اند. یادم می آید روزی پسرم وارد خانه شد در حالی که سر‏‎ ‎‏زانوی شلوارش پاره شده بود و من آن را وصله کرده بودم. ایشان فرمودند: چرا حسن‏‎ ‎‏اینطور آشفته است؟‏

‏من به حالت شوخی گفتم: «همین است دیگر آقا! زندگی مستضعفی است».‏

‏بلافاصله چهره شان درهم رفت و دوبار فرمودند: «نخواهی که ریا کنی.» گفتم:‏‎ ‎‏«نه، چرا ریا؟...»‏

‏فرمودند: «مواظب باش. اگر توجه به ظاهر نباشد. آن ارزش است. اما اگر‏‎ ‎‏بخواهی بگویی من چنین هستم، این ریاست».‏

‏امام این جملات را با همان شدتی به من گفتند که در سن سی سالگی در‏‎ ‎‏کتابشان نوشته بودند!‏‎[4]‎

من یک رأی داشتم که انداختم

‏روز دوازدهم فروردین ماه 1358 یعنی روز رفراندوم جمهوری اسلامی، بنده عضور‏‎ ‎‏ستاد رأی گیری بودم. در آن روز هیچ کس نمی دانست که امام در پای کدام صندوق رأی‏‎ ‎‏خواهند داد، لذا با شور و مشورتها تصمیم گرفته شد که در محل آموزش و پرورش قم که‏‎ ‎‏از جهت امکان کنترل و حفاظت مناسب بود، صندوق رأی قرار داده شود و مکانی نیز‏‎ ‎‏برای خبرنگاران و عکاسان در نظر گرفته شود. لحظۀ رأی گیری، زمانی که به اطلاع امام‏‎ ‎‏رسید که در آن مکان رأی خود را به صندوق بریزند، معظم له فرمودند که «من در بین‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 257
‏مردم رأی خواهم داد» و خودشان یکی از محله های شلوغ، به نام «چهار سوق» را‏‎ ‎‏پیشنهاد نمودند. در آن محل جمعیت زیادی هجوم آوردند و کنترل از دست مأمورین‏‎ ‎‏خارج شد. امام رأی خود را به صندوق انداخته و برگشتند. ازدحام جمعیت به حدی بود‏‎ ‎‏که خبرنگاران خارجی زیادی که برای تهیه گزارش از رأی گیری آمده بودند، موفق به تهیه‏‎ ‎‏فیلم و عکس و گزارش نشدند از همین رو به ستاد رأی گیری فشار می آوردند که ما چون‏‎ ‎‏موفق به تهیه عکس و گزارش نشده ایم، امام یکبار دیگر پای صندوق رأی تشریف‏‎ ‎‏بیاورند. پس از مدتی مشورت یکی از آقایان علما خدمت امام رسیده و مسأله را‏‎ ‎‏توضیح داد امام فرمودند: «من یک رأی داشتم که آن را هم به صندوق انداختم».‏‎[5]‎

خیلی صادق بودند

‏خدا را شاهد می گیرم امام در هر حالی بودند همیشه همان جور بودند. اگر باید‏‎ ‎‏روی زمین می نشستند در خانه روی زمین می نشستند و در اطاق کارشان هم همینطور؛‏‎ ‎‏اگر در حالاتی باید لباس خاصی می پوشیدند فرقی برایشان نمی کرد که این لباس‏‎ ‎‏پوشیدن یا آن گونه نشستن جلوی دوربین تلویزیون است یا نه. ایشان خیلی صادق‏‎ ‎‏بودند.‏‎[6]‎

در همه حال یکسان بودند

‏مهمترین خصلت امام صداقت ایشان بود. ایشان هرگز اینگونه نبودند که آن چیزی‏‎ ‎‏را که بیرون می گویند وقتی داخل خانه آمدند ناچار باشند چیز دیگری بگویند.‏‎[7]‎

صحبت ایشان یکسان بود

‏یکی از ویژگیهای امام که خیلی ها این را گفته اند این بود که امام صحبتهای درونی‏‎ ‎‏و خصوصیشان را با صحبتهای بیرونیشان خیلی با هم فرق نداشت مگر اینکه یک سری‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 258
‏راجع به یک مسأله خاص سیاسی باشد، ولی در رابطه با سیاستها و در مورد مسایل‏‎ ‎‏کلی و توصیه ها به دولت، همان چیزی را که در ظاهر ایشان می گفتند به صورت‏‎ ‎‏خصوصی هم همان توصیه را می فرمودند.‏‎[8]‎

فرقی بین بیرون و داخل خانه نیست

‏آنچه از همه مهمتر است یکرنگی و صفای امام است. امام به همان صورتی که در‏‎ ‎‏مجالس عمومی و خصوصی هستند در منزل هم همان گونه هستند، فرق نمی کند. یک‏‎ ‎‏موضوع را به همان صورتی که در میان مردم گفته اند در منزل هم طرح می کنند. هیچ‏‎ ‎‏فرقی بین خلوت و جلوت ایشان نیست؛ البته در منزل با بچه ها بگو مگو دارند و بازی‏‎ ‎‏می کنند.‏‎[9]‎

نامه را برگردانید

‏برادرم حاج آقا رضا ثقفی می گفت: روزی خدمت امام رسیدم ایشان نامه ای را به‏‎ ‎‏من مرحمت فرمودند تا برای پخش به مسؤول خبر صدا و سیما برسانم. نامه را به‏‎ ‎‏مسؤول مربوطه دادم. چند دقیقه بعد آقا مرا صدا زده و فرمودند: نامه را سریعاً پس گرفته‏‎ ‎‏و بیاورید. نامه را آوردم. آقا کلمه ای را تغییر داده و دوباره نامه را به من داده و فرمودند:‏‎ ‎‏حالا به واحد خبر بدهید. بنده این کار را کردم بعد خدمت آقا رسیده عرض کردم: «نامه‏‎ ‎‏چه اشکالی داشت؟» امام فرمودند: در نامه نوشته بودم «من با همه همّم به بسیجیان‏‎ ‎‏دعا می کنم» بعد متوجه شدم که این درست نیست، نوشتم «من با بیشترین همم به‏‎ ‎‏بسیجیان دعا می کنم».‏‎[10]‎

همچون گذشته اعتراف می کنم

‏امام در یکی از اعلامیه های خود تصریح کردند: «من امروز بعد از ده سال از‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 259
‏پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف می کنم که بعضی تصمیمات اول‏‎ ‎‏انقلاب در سپردن پستها و امور مهمۀ کشور به گروهی که عقیدۀ خالص و واقعی به‏‎ ‎‏اسلام ناب محمدی (ص) نداشته اند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از‏‎ ‎‏میان نمی رود؛ گرچه در آن موقع هم من شخصاً مایل به روی کار آمدن آنان نبودم ولی با‏‎ ‎‏صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم» (تحلیل دوستان امام در آن موقع این بود که با‏‎ ‎‏توجه به تمامی شرایط، در حال حاضر کسی به وجاهت ایشان - مهندس‏‎ ‎‏بازرگان ـ نیست).‏‎[11]‎

من و هم حجره ایم مورد اعتراض بودیم

‏امام، پس از ورود به قم در مدرسۀ دارالشفا حجره گرفته و در آنجا سکنی گزیدند.‏‎ ‎‏ روزی در ضمن صحبت می فرمودند: «کلیه طلاب و فضلایی که در آن روز، اعضای‏‎ ‎‏حوزه را تشکیل می دادند، بسیار ساعی و کوشا، مهذب و پرهیزکار و مقید به آداب دینی‏‎ ‎‏و نوافل و مسنونات و مندوبات بودند.» سپس یادآور شدند که «در همان سالهای‏‎ ‎‏نخست، غالب طلاب، در روزهای سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم ماه رجب برای انجام‏‎ ‎‏عمل معروف به اُمّ داوود روزه می گرفتند؛ ولی من و هم حجره ایم، از این عمل بازماندیم‏‎ ‎‏و روزه نبودیم و طرف عصر مشغول خوردن چای بودیم که مورد اعتراض واقع شدیم».‏

حرفت را بزن!

‏اساساً امام از تظاهر خوششان نمی آمد. به عکس به کسانی که اهل تظاهر نبودند‏‎ ‎‏علاقه داشتند، مثلاً ایشان از تیمسار ظهیرنژاد خوششان می آمد زیرا وی اهل تظاهر‏‎ ‎‏نبود، هر روز ریشش را تیغ می زد و همانطور خدمت امام می رسید. خیلی ها‏‎ ‎‏می خواستند ایشان را جابجا کنند ولی امام حاضر نمی شدند. یک روز عده ای از‏‎ ‎‏فرماندهان ارتش از جمله فرمانده نیروی هوایی که بعد معلوم شد آدم مغرضی بود و‏‎ ‎‏ریشی هم گذاشته بود، خدمت امام آمده بودند. قرار شد فرمانده نیروی هوایی گزارش‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 260
‏بدهد؛ تا قبل از گزارش شروع کرد به خواندن دعای فرج. آقای ظهیرنژاد به او گفت: «آقا‏‎ ‎‏عوام نیستند، حرفت را بزن» امام از این سخن خوششان آمد و خندیدند.‏‎[12]‎

کاری نکنید که نتوانید به مردم توضیح بدهید

‏یک بار بحث در رابطه با مسایل سیاست خارجی بود که یک مقدار احتیاج به‏‎ ‎‏کارهای دیپلماتیک پنهان وجود داشت. با امام مشورت شد. ایشان فرمودند: «کاری‏‎ ‎‏نکنید که نتوانید به مردم توضیح بدهید.» باید کسی در اجرا باشد تا بفهمد عظمت این‏‎ ‎‏حرف یعنی چه. از اول زندگی سیاسی امام تا آخر هیچ نوع تناقضی در مسایلی که‏‎ ‎‏می گفتند از گذشته و آینده و در تصمیمات پنهان و آشکار ایشان پیدا نمی شود.‏‎[13]‎

چون مخالف واقع است تذکر می دهم

‏امام آنگاه که نخستین دفتر «نهضت امام خمینی» را پیش از چاپ مطالعه کردند، ‏‎ ‎‏دربارۀ زندگی شخصی خود با آنکه نکته های ارزنده ای به یاد داشتند هرگز در بخش‏‎ ‎‏زندگینامۀ این کتاب بازگو نکردند و امام آنچه را که دربارۀ زندگی ایشان از سوی‏‎ ‎‏نگارنده آورده شده بود تنها اگر اشتباه آشکاری دربر داشت با ناخوشایندی و اکراه‏‎ ‎‏تصحیح می کردند. چنان که تاریخ شروع تدریس فلسفه از جانب امام، به غلط سال‏‎ ‎‏1350 قمری قید شده بود. ایشان در یادداشتی آن را اصلاح کردند. لیکن این دید‏‎ ‎‏اصلاحی خود را با اکراه بازگو کردند. متن یادداشت امام چنین است:‏

‏«ص 3 سال 1350: گرچه مطلب مهم نیست لکن چون خلاف واقع است تذکر‏‎ ‎‏می دهم: اینجانب در زمانی که ساکن مدرسۀ دارالشفا بودم، مدتها فلسفه تدریس‏‎ ‎‏می کردم در سنۀ 1348 به واسطۀ تأهل از مدرسه خارج شدم.‏

‏امام از بازگو شدن ویژگیها و برجستگیهای دینی، علمی و اخلاقیشان نیز ناراحت‏‎ ‎‏بودند و با عنوان اینکه این گونه نوشتار و گفتار دربارۀ من مبالغه آمیز است، می کوشیدند‏‎ ‎‏از آن پیشگیری کنند. از این رو، در پایان این یادداشت نیز یادآوری کردند که: «باز تذکر‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 261
‏می دهم که مبالغات صحیح نیست باید مطالب چنان که بوده است نوشته شود».‏‎[14]‎

‎ ‎

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 262

  • ـ حجةالاسلام والمسلمین قرهی.
  • ـ حجةالاسلام والمسلمین دعایی ـ حوزه ـ ش 45 ـ ص 89 و 90.
  • ـ حجةالاسلام والمسلمین موسوی خوئینی ها ـ حوزه ـ ش 37 و 38 ـ ص 87.
  • ـ فاطمه طباطبائی ـ پا به پای آفتاب ـ ج 1 ـ ص 193.
  • ـ حسین شهرزاد (همسایه امام در قم) ـ شاهد ـ ش 186 ـ ص 6.
  • ـ زهرا مصطفوی ـ مصاحبه مؤلف.
  • ـ حجةالاسلام والمسلمین سید احمد خمینی ـ پا به پای آفتاب ـ چاپ جدید ـ ج 1 ـ ص 110.
  • ـ مهندس میرحسین موسوی ـ حضور ـ ش 2 ـ ص 20.
  • ـ حجةالاسلام والمسلمین سید احمد خمینی ـ پیام انقلاب ـ ش 60 ـ ص 25.
  • ـ علی ثقفی ـ مصاحبه مؤلف.
  • ـ کوثر ـ ج 1 ـ ص 542.2- آیت الله جعفر سبحانی – حوزه ش – 32 – ص 114.
  • ـ آیت الله توسلی ـ حوزه، ش 45 ـ ص 61 و 62.
  • ـ مهندس میرحسین موسوی ـ حضور ـ ش 2 ـ ص 22.
  • ـ حجةالاسلام والمسلمین سید حمید روحانی ـ 15 خرداد ـ ش 14 ـ ص 11.