فصل یازدهم: عزّت نفس
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 263
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 264
هرگز ندیدم خواهشی کنند
هیچگاه دیده نشد که امام از کسی تقاضایی بکنند و یا منتی را بپذیرند. من در تمام مدتی که ایشان را می شناختم، هرگز ندیدم از کسی خواهشی بکنند. مثلاً اگر فروشنده ای جنسی را گران می فروخت، برای ارزان خریدن آن هیچ نمی گفتند و می گذشتند.
خدا ضامن روزی شماست
بعد از وفات آیت الله بروجردی عده ای از طلاب و محصلین نگران وضع آینده حوزه بودند. بعضی برای اصل حوزه و بعضی کوتاه نظرها برای وضع مادی حوزه. ایام مسافرت طلاب در ماه محرم فرا رسید. برخی از آقایان سفارش می کردند هنگامی که به شهرستانها رفتید به مردم گوشزد کنید که حوزه احتیاج به مادیات و پول دارد، اما امام در سخنرانی خودشان فرمودند: «مبادا به شهرستانها و بلاد که می روید آبروی حوزه را ببرید و دست گدایی برای حوزه دراز کنید. خداوند ضامن روزی شماست و این حوزه را حفظ می فرماید».
غصّه روزیتان را نخورید
بعد از درگذشت حضرت آیت الله بروجردی که چهل روز حوزۀ علمیه قم تعطیل
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 265
شد در اولین روزی که آقایان درس را شروع کردند امام در مسجد اعظم طی نصیحتی به طلاّب فرمودند: «هیچوقت غصّۀ روزیتان را نخورید» (طلاب می گفتند آقای بروجردی که مرحوم شده طلاب باید چه کار کنند) امام می فرمودند: «شما باید آنقدر همتّتان عالی باشد که دنیا به اندازۀ پر کاهی در نظر شما ارزش نداشته باشد».
شما به راه خودتان بروید
یادم می آید هنگام رفتن به حرم، در اواسط راه و در کوچه به امام برخورد کردیم و چون دوست داشتیم که همراه ایشان باشیم، پشت سر ایشان به طرف حرم مطهّر حرکت کردیم امام وقتی متوجّه حضور ما شدند، ایستاده و فرمودند: «آقایان فرمایشی دارند؟» گفتیم: «نه! عرضی نداریم، فقط دوست داریم که همراه شما باشیم و از این کار لذّت می بریم» فرمودند: «شَکر الله سَعْیَکُم. من از این کار شما تشکّر می کنم شما آقا هستید، طلبه هستید. محترم هستید، من دوست ندارم که شخصیّت شما با دنبال من حرکت کردن کوچک شود. شما به راه خودتان بروید و من هم براه خود می روم».
طلاب عزّت نفس داشته باشند
امام دوست داشتند طلاب عفیف باشند و عزّت نفس داشته باشند. گاه اتّفاق می افتاد بعضی از طلاب می آمدند و اظهار احتیاج می کردند که امام با آنها برخورد ملاطفت آمیزی نداشتند. البته این به آن معنا نبود که کمک نکنند. بارها خودم به واسطۀ نامه و یادداشتی خدمتشان عرض می کردم که فلانی مقداری احتیاج دارد، امام با آغوش باز عنایت می کردند. ولی اگر شخصی خودش می آمد و اظهار می کرد، خوششان نمی آمد. بارها اتفاق می افتاد بعضی ها که اخلاق امام را نمی دانستند می آمدند و اظهار نیاز می کردند و امام با دستشان رد می کردند و می فهماندند که این کار درستی نیست (مخصوصاً اگر جایی بود که یکی دو نفر هم ناظر بودند) امام دوست داشتند که همه طلاب نسبت به مسایل دنیا عزّت نفس داشته باشند و آن حالت توکّل و عزّت نفس
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 266
خودشان را حفظ کنند.
نمی خواستند روح توقّع در طلاب باشد
برخی از طلاب وجوهی را برای امام می آوردند. برخورد امام با این گونه افراد به نحوی سازنده بود که باعث می شد روح توقع در طلاب بوجود نیاید و آنها مناعت نفسشان را از دست ندهند و برای پول به کسی خضوع و خشوع نکنند بعضی از دوستان به من پیشنهاد کردند خدمت امام عرض کنم که در این مسایل اینقدر سختگیری نکنند امّا من نمی پذیرفتم چون می دانستم تمام کوشش امام این است که در افراد روحیه تملق، سالوسی و ریا بوجود نیاید و اگر هم مختصر زمینه ای در بعضی افراد بود با آن برخورد امام از بین می رفت.
این طور زیارت شایسته نیست
یک وقت بعضی از طلاب و اهل علم ایرانی از راه آبادان به طور غیر قانونی و بدون اخذ ویزا وارد عراق می شدند و از اینرو بعضاً در مرز گرفتار مأمورین عراقی شده و روانه زندان می شدند، و چه بسا مورد اهانت قرار می گرفتند و سپس با وساطت و توصیه آقایان علما نجات پیدا می کردند و به زیارت کربلا و نجف می رفتند. یک شب که در نجف در محضر امام بودم معظم له در همین رابطه اظهار نگرانی کردند و فرمودند: «زیارت امام حسین(ع) به هیچ وجه شایسته نیست که با این ذلّت و خواری توأم باشد».
خم به ابرو نمی آوردند
وقتی مرحوم آقای سید فضل الله خوانساری، داماد آیت الله سید احمد خوانساری از طرف ایشان و علمای تهران برای استعلام از حال امام در ترکیه با ایشان ملاقات کرد، به امام پیشنهاد نمود که یکی از بستگان یا نزدیکان ایشان جهت ادارۀ امور زندگیشان در
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 267
تبعیدگاه رهسپار ترکیه شود. امام برای اینکه مقامات ایران را نسبت به ترکیه بدبین سازد که به تبعید او در ترکیه پایان داده شود (چون مکالمات ایشان را مأموران ساواک ضبط می کردند) و به او اظهار داشتند به کسی احتیاجی ندارم. آقای علی بی رییس ساواک شهر بورسا از من به نحو احسن پذیرایی می کنند. بعدها شهید حاج آقا مصطفی خمینی نقل می کرد، آنگاه که به حضور امام در تبعیدگاه ترکیه رسیدم از نظر غذایی وضع ایشان به حدّی بود که اگر دیرتر می رسیدم امام مریض می شد هر خوراکی را که برای ایشان می آوردند بدون آنکه خم به ابرو بیاورند می خوردند و هرگز خوراک مورد نیاز خود را طلب نمی کردند.
برای چه این کار را بکنم؟
مرحوم آیت الله سید مصطفی می گفتند: «پس از دو ماه که امام در ترکیه، به بورسا محبوس بودند، وقتی خدمت ایشان رسیدم، دیدم امام پرده های اتاق را در این دو ماه کنار نزده اند، یعنی دو ماه در اتاقی به سر برده اند و بیرون را تماشا نکرده اند. گفتم چرا این کار را نکردید، امام در جواب فرمودند: «برای چه این کار را بکنم؟» برای ایشان این مسایل مطرح نبود، بیرون برای ایشان تماشا نداشت. من از ایشان خواستم که پرده ها را کنار بزنم. امام به خاطر من موافقت کردند، و بعد از دو ماه امام منظره بیرون را که بسیار وسیع و گلکاری بود دیدند» و این نشان دهندۀ حالت روحی امام بود که زندان و تبعید برای ایشان مفهوم ندارد.
نمی خواستم کوچکترین خواهشی بکنم
مرحوم حاج آقا مصطفی می گفت وقتی مرا به ترکیه تبعید کردند و من بعد از سه چهار ماه به خدمت امام رفتم دیدم لای پرده های اتاق فقط یک ذره باز است و روشنایی کمی به داخل اتاق می آید خدمتشان عرض کردم چرا این پرده ها را کنار نمی زنند. بعد پرده ها را کشیدم کنار و گفتم چرا شما در تاریکی نشسته اید؟ فرمودند من نمی خواستم
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 268
کوچکترین خواهشی حتی در مورد پرده از اینها بکنم.
من بر تو منت دارم
در نجف شخصی که بدهی قابل توجهی از وجوهات اسلامی داشت خدمت امام رسید. ضمن پرداخت وجوه، امام از صحبتهای او استنباط می کند که این فرد می خواهد بر امام منّتی بگذارد که با اعتراض شدید امام مواجه می شود. امام به او فرمودند: «من باید بر تو منّت داشته باشم که مسؤولیت بزرگی را از گردن تو برداشتم و به عهدۀ خود واگذار نمودم».
بردار و برو!
یکی از تجار ایرانی مبلغی سنگین به عنوان وجوه شرعی به نجف خدمت امام آورده بود. ضمن تقدیم وجه از موضع کسی که از پول هنگفتی دل کنده و امتیاز آن را به دیگری اعطا کرده درخواست کرد که امام به اصطلاح تخفیفی بدهند و مثلاً خمس اتومبیلش را از او نگیرند. امام تمام وجه را جلوی او گذاشته و فرمودند: بردار و برو! شما گمان می کنید حالا که این پول را اینجا آورده اید، منّتی بر ما دارید؟ نخیر، این ما هستیم که بر شما منت داریم. چرا که با پرداخت آن و قبول ما، شما برئُ الذمه می شوید و تازه اول مسؤولیت ماست».
جلوی آنها بلند نمی شوند
بعضی از تجار سرشناس از ایران به نجف می آمدند و پول زیادی برای امام به
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 269
عنوان وجوهات همراه خود می آوردند که مثلاً گاهی یک میلیون تومان بود که در آن زمان پول زیادی به حساب می آمد ولی امام جلوی آنها بلند نشده و خیلی عادی و معمولی برخورد می کردند. و فقط به آنها می فرمودند: ان شاء الله خداوند قبول کند در عین حال گاهی در همان مجلس یک طلبه عادی می آمد و امام تمام قامت جلوی او بلند می شدند که باعث تعجّب همگان می شد اعتقاد امام این بود که آن تاجر تکلیفش را انجام داده که این پول را آورده است.
نسبت به تحویل وجوهات بی اعتنا بودند
حقیر بارها قبل و بعد از انقلاب از بسیاری به عنوان گله شنیده ام که گفته اند چرا دفتر یا بیرونی منزل امام با ما چنین رفتاری کرده یا می کند در حالی که ما در خانه هر کدام از آقایان مراجع رفته و وجوهی برده ایم احترام بیشتری به ما کرده اند ولی هر وقت به خانۀ امام رفته ایم در برخورد اولیه با ما خیلی خوب بوده و به گرمی از ما استقبال کردند ولی آنگاه که مسأله پرداخت دیون شرعی به میان آمده با سردی محسوسی از طرف امام روبرو شده ایم به طوری که در موقع مراجعت، امام آن اعتنای اولیه را نداشتند.
نباید بر من منتی داشته باشید
برخی از آقایان بودند که نسبت به تملق گویان و آنان که وجوهات بیشتری می آوردند نوعی خضوع یا تواضع بیش از حد نشان می دادند. ولی امام نه تنها خضوعی نمی کردند بلکه با یک نوع بی اعتنایی برخورد می کردند که بیانگر این امر بود که صرف وجوهات دادن دلیلی برای احترام فوق العاده ندارد. زیرا نظر امام این بود که شما وظیفۀ خود را انجام می دهید. خیال نکنید بر من منتی دارید. شما با این پول دادن راحت می شوید و من که می خواهم این پولها را در راه خودش مصرف کنم در زحمت قرار می گیرم. بنابراین شما که برای من ایجاد زحمت کرده اید دیگر نباید منتی بر من داشته باشید.
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 270
در تمام عمرم دنبال پول نرفتم
بارها کسانی بودند که خدمت امام می رسیدند و به ایشان عرض می کردند اینهایی که به مکه می آیند نوعاً مقلد شما هستند و به شما علاقه مند هستند و می خواهند وجوهاتشان را به شما بدهند لازم است کسی را همه ساله به مکه بفرستید ولی ایشان قبول نمی کردند بعضیها می خواستند حاج آقا مصطفی را به مکه برای این کار بفرستند اما امام راضی نمی شدند تا اینکه یکسال حاج آقا مصطفی به من پیشنهاد کرد که از طرف امام به مکه بروم و به عنوان وکالت از طرف امام وجوهات مردم را جمع آوری کنم.
وقتی خدمت امام رسیدم که با ایشان خداحافظی کنم مطلبی فرمودند که برای من نصیحت خیلی بزرگی شد . امام فرمودند: من هیچوقت دنبال پول نرفتم در تمام مدّت عمرم دنبال پول نرفته ام، می خواهم رفقایم هم همینطور باشند. چون امام شنیده بود که وقتی یک تاجری می آید بعضی چطور دنبال او می روند یا می فرستند دنبال او که او را ببینند و وجوهاتشان را بگیرند بعد به من فرمودند هیچ وقت شما را داخل کاروانها نبینم اصلاً به دیدن کسی هم در کاروانها لازم نیست بروید چون از طرف من وکالت دارید ممکن است بعضی خیال کنند که آمده اید حساب مردم را برسید و وجوهات بگیرید. فقط اگر کسی آمد و مسأله ای از شما سؤال کرد جواب بدهید اما اگر کسی خواست به شما پول بدهد بگیرید و رد نکنید. من هیچوقت راضی نیستم که تو برای پول آوردن برای من دست و پایی بکنی. بگذار مردم به روش خودشان هر طور می خواهند وجوهات بدهند. شما جای خودتان باشید هر کس خواست وجوهات بدهد خودش پیش شما بیاید.
احتیاجی نیست
سالها قبل از انقلاب یکی از ثروتمندان اهل خمین که ثروت خیلی زیادی داشت برادرش فوت کرده بود. بعد از اینکه پول زیادی داد و برادرش را در جای مخصوص از حرم حضرت معصومه دفن کرد از من تقاضا کرد خدمت آقا برسد. به امام عرض کردم. به حساب اینکه آن آقا اهل خمین بود امام ایشان را پذیرفت. من فکر کردم چون او پول
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 271
خیلی زیادی دارد می تواند کمک مؤثری برای شهریه طلاب کند و قاعدتاً پهلوی هر کس می رفت به نظر می آمد که احترام زیادی به او بکند. وقتی با او وارد منزل امام شدیم و امام تشریف آوردند این شخص گفت از قرار معلوم حضرتعالی کسالت دارید اگر اجازه می فرمایید من دو نفر دکتر متخصص از خارج بخواهم تا بیایند و حضرتعالی را معالجه کنند. امام فرمودند: «احتیاجی نیست». (زمان نخست وزیری امینی بود) امام فرمودند: «امینی هم کسی را فرستاده و گفته است که دکتر بیاید و ما نپذیرفتیم و قبول نکردیم. من خودم دکتری را در تهران سراغ دارم که گاهگاهی به ما سر می زند و معالجه می کند، همان کافی است» هر چقدر این شخص اصرار کرد که آقا من از شما خواهش می کنم، می فرمودند: «نه» و با این شخص با کمال بی اعتنایی برخورد کردند، که این حاکی از صفای روح و عدم توجه امام به دنیا و ظواهر دنیا بود. اینکه حالا با این شخص گرم گرفته شود تا مثلاً پولی بدهد برای شهریه طلاب و حوزه... روح امام خیلی بلندتر و بالاتر از این مسایل بود.
به فکر ارتباط با ثروتمندان نبودند
در بعضی از افراد پیدا می شد که سعی می کردند انس با عوام و تحصیل درآمدهای دنیایی را از راه ارتباط با عوام را یک نحوه کمال و نبوغ برای خود بدانند. اما امام این رویه را به شدت محکوم کرده و در درس عموماً و در موعظه های پایان درس خصوصاً این روش را می کوبیدند و هرگز به فکر این نبودند که با ثروتمندان و زراندوزان دنیا نزدیک باشند؛ لذا مرجعیت به خدمت ایشان رفت، بدون اینکه ادعای زعامت داشته باشند.
نامی از من برده نشود
قبل از اینکه امام تبعید شوند صاحب یکی از کارخانجات بزرگ در تهران مسجدی ساخت و برای امامت آن مسجد از امام تقاضا کرد که ایشان مبلّغی را برای
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 272
ارشاد مردم اعزام نمایند. امام ابتدا با اکراه این موضوع را پذیرفتند. ولی پس از تعیین یک روحانی و در هنگام اعزام او فرمودند: «وظیفۀ شما علاوه بر تبلیغ و ارشاد این است که دو موضوع را از یاد نبرید، اول در این مسجد نامی از من برده نشود. دوم برخورد شما با بانی مسجد به گونه ای باشد که خیال نکند به ثروت و مال او چشم طمع دوخته ایم».
ناچار شدم همراه او باشم
مرحوم شیخ نصرالله خلخالی می گفت یکی از ثروتمندان اصفهان که مرد متشخّص و آدم خوبی هم بود علاوه بر وجوه سرشار خویش همواره به حوزه ها کمک می کرد، ضمناً علاقۀ زیادی هم به امام داشت. در زمان طاغوت که فشار زیادی به مردم می آوردند که کسی از ایران با امام تماس نگیرد آن ثروتمند اصفهانی که سالهای طولانی با من رفیق بود به نجف آمد. می خواست خدمت امام برسد که هم ایشان را زیارت کرده باشد و هم مبلغی پول به عنون کمک به شهریۀ طلاب به امام بپردازد ولی چون من می دانستم که معمولاً امام در چنین مواردی به افراد با نوعی بی اعتنایی برخورد می کنند و ممکن است در روحیۀ آن شخص اثر معکوس داشته باشد ناچار شدم خودم با ایشان به خدمت امام برسیم.
درخواستی نمی کنم
امام همواره آماج حملات دشمن بودند و یک تنه در برابر این حرکتها می ایستادند و ما این حرکت تهاجمی ایشان را نسبت به ظلم ظالمین و ستم ستمگران و نسبت به کفر حکومت بعث عراق در مقاطع مختلف شاهد بودیم. از جملۀ این موارد هنگامی بود که مرحوم آیت الله حکیم برای اعتراض به رژیم بعث به بغداد رفتند. مسلمانان و شیعیان از سراسر عراق دسته دسته برای زیارت ایشان می آمدند و این خود یک حرکت ضد حکومتی بعثی بود که انجام می شد. لذا رژیم بعث عراق به منزل آیت الله حکیم حمله کرد و آنجا را محاصره نمود؛ در خانه را بست و کسانی را که مراجعه می کردند دستگیر کرد و در نتیجه آیت الله حکیم به صورت قهر به کوفه رفتند و درس خود را هم
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 273
تعطیل کردند و در آخر عمر، این مرجع جهانی شیعه با یک غربت و مظلومیتی دار فانی را وداع کردند. علمای نجف از ترس و وحشت و اینکه نکند مورد قهر و غضب رژیم واقع شوند از رفت و آمد و حشر و نشر با ایشان خودداری می کردند؛ اما این امام بودند که با همان ویژگی و شجاعت پیامبرگونه به دیدن ایشان می رفتند و هر روز مرحوم حاج آقا مصطفی را برای دیدن او به منزلشان می فرستادند. اینجا بود که رژیم بعث عراق حاج آقا مصطفی را دستگیر کرده و به بغداد انتقال داد. هاله ای از ترس و وحشت در نجف حکمفرما شده بود، همه دسته دسته به خانۀ امام می آمدند و می خواستند که از رژیم بعث عراق رسماً بخواهد که حاج آقا مصطفی را آزاد نماید. چون همه خوف آن را داشتند که بلایی سر ایشان بیاورند. ولی امام در پاسخ می فرمودند: «مبارزه این سختیها و تلخیها را بدنبال دارد، کسی که در این راه گام بر می دارد هیچ وقت از دشمن خود تقاضایی نمی کند و اگر مصطفی را هم بکشند من برای آزادی او درخواستی نمی کنم.» مدتی نزدیک به یک هفته مرحوم حاج آقا مصطفی در زندان بغداد بود و از سرنوشت او هیچکس خبری نداشت.
باید استغفار کند
یکی از دوستان که از یاران دیرینۀ امام در نجف و مورد علاقۀ ایشان بود به چاپ برخی از تألیفهای آیت الله شهید مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی اقدام کرد و از طریق غیر دفتر نامه ای خدمت امام به این مضمون نوشته بود که بحمدالله کتاب... از استاد شهید مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی به چاپ رسید. در نظر داریم چنانچه موافقت داشته باشید و مبلغی کمک فرمایید ما نیز از حق چاپ گذشت کنیم تا کتاب به قیمت ارزان زیر قیمت عادی و نیمه رایگان به بازار عرضه شود. وقتی امام نامه را ملاحظه کردند با ناراحتی و تأثر به ما که در محضرشان بودیم فرمودند: «این آقای... برای من چه نوشته است؟ او با این نامه به مصطفی و کتابش توهین کرده است. ایشان استغفار کند از این توهین باید استغفار کرد.
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 274
من شخصاً دخالت نمی کنم
امام تشخیص داده بودند از کسی که به او اعتقاد ندارند و او را جزو ظلمه و فساق می دانند درخواست و خواهشی نکنند؛ این مبنای ایشان بود. یک وقتی عده ای از افراد منافقین در عراق دستگیر شده بودند. تراب حق شناس هم در همین رابطه آمده بود عراق و نامه ای از آیت الله طالقانی که به صورت نامرئی برای امام نوشته بود همراه داشت. من ایشان را خدمت امام بردم. وقتی خدمت امام رسید، آن نوشته را ظاهر کرد. آیت الله طالقانی برای اینکه امام اطمینان پیدا کند که حق شناس از طرف وی آمده است خاطره ای که با امام و آقای زنجانی داشته بودند برای او نقل کرده بود که به عنوان صداق برای امام نقل کند. پیامی هم مرحوم آیت الله طالقانی توسط تراب حق شناس به من داده بود تا اینکه من مطمئن شوم که از طرف ایشان آمده است؛ البته این پیغام هم خاطره ای بود بین من و آیت الله طالقانی از ملاقاتی که با ایشان در پشت میله های زندان داشتم. منظور آیت الله طالقانی این بود که امام از مسؤولین عراق بخواهند که این گروه را آزاد کنند. بعد از این جریانها امام فرمودند: «من باید فکر کنم» روز بعد که رفتم خدمتشان فرمودند: «من شخصاً دخالت نمی کنم زیرا اگر من از بعثی ها چیزی را بخواهم در آینده مدیون آنها خواهم بود و آنان چیزهایی از من خواهند خواست.» من مقداری توضیح دادم که شاید مؤثر بیفتد. ایشان فرمودند: «اگر الان آقای طالقانی و آقای زنجانی این جا نشسته باشند و هر دو هم این را به من بگویند من نمی پذیرم، زیرا بنا ندارم از کسی که اعتقاد به او ندارم و او را جزء ظلمه و فاسد می دانم چیزی بخواهم ولی خودتان اگر می توانید کاری انجام دهید مانعی ندارد».
این کار را نمی کنم
قبل از ماجرای پانزده خرداد که در خدمت امام بودیم یک وقتی یکی از رفقای من می خواست به کربلا برود. به من گفت: «یکی از دوستان من در کربلاست و بناست که دعوتنامه ای برای من بنویسد تا من به کربلا بروم.» من که جاهل بودم و امام را نمی شناختم به دوستم گفتم: «من برای تو این کار را درست می کنم و منظورم این بود
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 275
که به امام عرض کنم که طی نامه ای سفارشی به دستگاه بکنند. یک روز که امام در کوچه به طرف منزل می رفتند مطلب را خدمت ایشان عرض کردم. فرمودند: «من نمی کنم». من ارادتی که به ایشان داشتم پس از این حرف صد برابر شد، چون خیال می کردم که چون همیشه در محضرشان هستم و به درس ایشان حاضر می شوم به صرف گفتن من توصیه لازم را می نویسند؛ ولی دیدم ابداً این بزرگوار این حسابها را نمی کند.»
خودتان را از ذلت نجات دهید
بنده در همان لحظۀ اول برخورد (ورود امام از پاریس به تهران) در چهره اکثر این نیروهای انتظامی علاقه و عشق به امام را مشاهده کردم. امام در همان لحظات اوّل چند جمله برایشان صحبت کردند که: «این شاه و دربار شما را تحقیر کرده اند و شخصیت شما را لگدمال کرده اند، شما را در برابر امریکاییها کوچک شمرده اند. شما باید همت کنید و خودتان را از آن ذلت و حقارت نجات دهید.» و بعد هم فرمودند که: «شما دیگر راحت باشید که شاه دیگر بر نمی گردد و از کسی ترسی نداشته باشید، شاه دیگر قدرت اینکه برگردد و شما را اذیت کند ندارد».
زیر بار من هم نرو
یکی از نزدیکان امام نقل می کرد: یک روز در جریانی که بین من و یکی از شخصیتها پیش آمده بود سخت نگران بودم. خدمت امام رفته و موضوع را به ایشان گزارش کردم و در پایان عرض کردم من در دنیا زیر بار احدی غیر از شما نخواهم رفت. امام فوراً و بدون تأمّل فرمودند: «زیر بار من هم نرو!»
کارشان بوی ذلت نداشت
از صفات بارز امام این بود که محال بود در طول زندگی کاری که کوچکترین بوی
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 276
ذلت بدهد، انجام بدهند.
اگر نان و پنیر خودمان را بخوریم
امام بارها به این مطلب اشاره فرموده اند که: «اگر روی پای خودمان بایستیم و نان و پنیر خودمان را بخوریم بهتر است تا در پارکهای زیبا و ماشینهای آخرین سیستم ولی در سایۀ رفاه دیگران باشیم.
رساله هم مثل سایر احتیاجات است
وقتی رساله امام که چاپ شد در ابتدا تعداد محدودی به افرادی مجانی داده شد که البته این رسم معمول و متعارف همه مراجع بود اما به محض اینکه امام فهمیدند تعداد کمی از رساله های ایشان به صورت رایگان به افراد داده شده است سریع جلوی این کار را گرفتند و فرمودند: رساله هم مثل سایر احتیاجات زندگی افراد است بالاخره یا افرادی به این رساله نیاز دارند یا نیاز ندارند. اگر نیاز دارند مثل سایر نیازهایشان می روند رساله را می خرند و می برند و اگر نیاز ندارند برای چی بیت المال و کاغذ و بودجه مجانی در اختیار آنها گذاشته شود؟ و تا آن جایی که ما شاهد بودیم ایشان اولین مرجع تقلیدی بود که جلوی این روال را گرفتند.
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 277
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 3صفحه 278