فصل اول: بیان اختیارات فقیه

قضاوت و حکومت در زمان غیبت

‏بحث و اشکال، تنها در مورد قضاوت و حکومت در زمان غیبت است؛ ‏‎ ‎‏زیرا از اصل عدم و ادله، چنین برمی‌آید که قضاوت و حکومت از ‏‎ ‎‏سِمت‌های ویژه خلیفه، پیامبر و وصی او است. خداوند متعال می‌فرماید: ‏‎ ‎

کتاباجتهاد و تقلید (ترجمه الاجتهاد و التقلید)صفحه 14
‏«ای داود! ما تو را در روی زمین جانشین قرار دادیم؛ پس در بین مردم به ‏‎ ‎‏درستی قضاوت کن».‏‎[1]‎ 

‏این آیه دلالت دارد که جواز حکومت عادلانه از متفرعات خلافت ‏‎ ‎‏است و غیر حاکم حق قضاوت ندارد، هر چند به حق باشد(دقت کنید). ‏‎ ‎‏و به این جهت گفتیم جایز است که قضاوت برای رفع خصومت است و ‏‎ ‎‏از آیه بیش از این برداشت نمی‌شود.‏

‏ صحیحه سلیمان بن خالد نیز که از امام صادق علیه السلام نقل کرده است، ‏‎ ‎‏بر این مطلب دلالت دارد:‏‏ ‏‏«از قضاوت دوری کنید؛ زیرا قضاوت تنها به ‏‎ ‎‏حاکم عادل و آشنا به امر قضا؛ یعنی پیامبر یا وصی او اختصاص دارد».‏‎[2]‎ 

‏همچنین روایت اسحاق بن عمار که از امام صادق علیه السلام نقل کرده ‏‎ ‎‏است:‏‏ ‏‏«حضرت علی علیه السلام به شریح فرمود: ای شریح! بر مسندی تکیه ‏‎ ‎‏زده‌ای که در آن جز پیامبر، وصی او یا شخص بدبخت نمی‌نشیند».‏‎[3]‎ 

‏بنابراین، خارج کردن دیگران از اصل و ادله، نیازمند دلیل می‌باشد. از ‏‎ ‎‏این رو می‌گوییم: ما یقین داریم که پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله و سلم‏‏  که خاتم پیامبران و کامل ‏‎ ‎‏‌کننده تمام نبوت‌ها و ادیان [الهی] است و همه نیازهای انسان را ـ حتی ‏‎ ‎‏آداب خواب، غذا خوردن و تاوان خراشیدگی پوست ـ بیان کرده است، ‏‎ ‎‏ممکن نیست در این امر حیاتی که از مهم‌ترین نیازهای روزمره جامعه ‏‎ ‎‏اسلامی است، کوتاهی کرده باشد.‏‏ ‏


کتاباجتهاد و تقلید (ترجمه الاجتهاد و التقلید)صفحه 15
‏اگر پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله و سلم‏‏ ‏‏ در چنین مساله مهمی؛ یعنی امر سیاست و قضاوت‏‎ ‎‏ـ خدای ناکرده ـ سهل ‌انگاری کرده باشد، در این صورت دین او ‏‎ ‎‏ناقص و مخالف بیان آن حضرت در ‏‏حجه‏‏ الوداع خواهد بود. همچنین، ‏‎ ‎‏اگر تکلیف امت را در زمان غیبت مشخص نکرده و یا به امام [بعد از ‏‎ ‎‏خود] دستور نداده باشد تا تکلیف امت را در دوران غیبـت تعیـین ‏‎ ‎‏نمـاید ـ با ایـن‌که نسبت به زمان غیبت و طولانی بودن آن، خبر داده ‏‎ ‎‏است ـ نقص بزرگی در مقام تشریع و قانونگذاری خواهد بود که چنین ‏‎ ‎‏چیزی نباید باشد.‏

‏ضرورت اقتضا می‌کند که امت اسلامی در دوران طولانی غیبت، در ‏‎ ‎‏مسائل سیاسی و قضایی که از مهم‌ترین نیازها است، به حال خود واگذار ‏‎ ‎‏نشده باشد. به‌ویژه این‌که مراجعه به حکام جور و قضات آنان، رجوع به ‏‎ ‎‏طاغوت نامیده شده و تحریم گردیده است و چیزی که به حکم آن‌ها ‏‎ ‎‏گرفته شود ـ هر چند به حق باشد ـ حرام است. و این چیزی است که ‏‎ ‎‏عقل بدان حکم می‌کند و بعضی از روایات نیز بر آن دلالت دارد.‏

‏چه بسا گفته شود: غیبت امام زمان‏‏(عج)‏‏ از ناحیه خود ما است [به ‏‎ ‎‏خاطر عدم آمادگی امت‏‏]‏‏. لذا تعیین حاکم، ضرورتی ندارد! این حرف، ‏‎ ‎‏قانع‌‌کننده نیست؛ زیرا از آن‌ها می‌پرسیم که کدام یک از افراد دوران‌های ‏‎ ‎‏اخیر در غیبت آن حضرت ـ جانم به فدایش باد ـ دخالت داشته است؟ ‏‎ ‎‏به‌ویژه که شیعیان او، شبانه‌روز برای تعجیل در ظهور و فرجش دعا ‏‎ ‎‏می‌کنند.‏

‏حال که معلوم گشت مساله حکومت و قضاوت در جامعه اسلامی ‏‎ ‎

کتاباجتهاد و تقلید (ترجمه الاجتهاد و التقلید)صفحه 16
‏بلاتکلیف رها نشده، قدر مسلم آن است که این مسوولیت بر عهده فقیه ‏‎ ‎‏عادل و آگاه به مسائل قضایی و سیاسی می‌باشد. به‌ویژه این‌که خداوند ‏‎ ‎‏متعال، پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله و سلم‏‏  و ائمه اطهار علیهم السلام از علم و علما تجلیل کرده‌اند. و ‏‎ ‎‏روایاتی که درباره عالمان آمده و آنان را دژهای محکم اسلام،‏‎[4]‎‏ امنا‏‎[5]‎‏ و ‏‎ ‎‏ورثه انبیا،‏‎[6]‎‏ جانشینان رسول خدا ‏‏صلی الله علیه و آله و سلم‏‏ ‏‎[7]‎‏ ‏‏و امنای پیامبران‏‎[8]‎‏ معرفی می‌نماید ‏‎ ‎‏و علما را مانند سایر پیامبران‏‎[9]‎‏ ‏‏دانسته و موقعیت آنان را مثل انبیای بنی ‏‎ ‎
کتاباجتهاد و تقلید (ترجمه الاجتهاد و التقلید)صفحه 17
‏اسرائیل‏‎[10]‎‏ می‌داند. و این‌که عالمان صالح، بعد از ائمه علیهم السلام‏‏،‏‏ بهترین بندگان ‏‎ ‎‏خدا بوده‏‎[11]‎‏ و برتری آن‌ها نسبت به مردم، مانند برتری پیامبر نسبت به ‏‎ ‎‏پایین‌ترین مردم است.‏‎[12]‎‏ همچنین آمده است که علما بر پادشاهان ‏‎ ‎‏حکومت دارند‏‎[13]‎‏ و سرپرست یتیمان اهل‌بیت علیهم السلام هستند‏‎[14]‎‏ و زمام امور و ‏‎ ‎
کتاباجتهاد و تقلید (ترجمه الاجتهاد و التقلید)صفحه 18
‏احکام شرعی در دست عالمان ربانی است که بر حلال و حرام الهی امین ‏‎ ‎‏هستند‏‎[15]‎‏ و روایاتی از این قبیل. هر چند که می‌توان در تک تک این ‏‎ ‎‏روایت‌ها از نظر سند یا دلالت خدشه کرد، اما چنان‌ که گفتیم، مجموعه ‏‎ ‎‏این روایات، فقیه عادل را قدر مسلّم می‌داند.‏

‎ ‎

کتاباجتهاد و تقلید (ترجمه الاجتهاد و التقلید)صفحه 19

  • . ص(38): 26.
  • . الکافی، ج 7، ص 406، ح 1؛ من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 4، ح 7.
  • . المقنع، ص 395؛ تهذیب الاحکام، ج 6، ص 217، ح 509.
  • . روایت علی بن ابی حمزه که از امام کاظم علیه السلام نقل کرده است. در این روایت که مرحوم  نراقی در کتاب عوائد الایام، ص 797 آورده، چنین آمده است: «مومنان فقیه همانند قلعه  دیوار شهر، دژهای اسلام هستند».
  • . عوائد الایام، ص187 روایت اسماعیل بن جابر که از امام صادق علیه السلام نقل کرده است:  «عالمان همانا امنا هستند».  
  • . همان صحیحه قداح و ضعیفه ابی بختری یا صحیحه او است که از امام صادق علیه السلام نقل  کرده اند که فرمود: «علما وارثان انبیا هستند». وسائل الشیعه، ج 18، ص 53، ح 2؛ مستدرک  الوسائل، ج 17، ص 299.
  • . روایت همان مرسله شیخ صدوق می باشد که از طرق مختلف نقل شده است و بحث آن به  زودی خواهد آمد. این روایت از حضرت علی علیه السلام نقل شده که فرمود: «رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: پروردگارا! جانشینان مرا رحمت کن، پرسیده شد ای رسول خدا! جانشینان تو چه  کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که بعد از من می آیند و حدیث و سیره مرا نقل می کنند».  وسائل الشیعه، ج 18، ص 65، ح 50.
  • . سید فضل الله راوندی در کتاب نوادر [ص 156] از امام کاظم علیه السلام نقل کرده که حضرت از  اجدادش روایت می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «فقها امنای پیامبران هستند». مستدرک  الوسائل، ج 17، ص 320،  ح 29.
  • . محقق نراقی در کتاب عوائد الایام، ص 187 از جامع الاخبار نقل می کند که پیامبر  اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «در روز قیامت به عالمان امت خود افتخار می کنم و می گویم: علمای امت  من مانند پیامبران قبل از من هستند».
  • . در فقه رضوی از حضرت نقل شده که فرمود: «موقعیت فقیه در این زمان، مثل موقعیت  پیامبران در بین بنی اسرائیل است». (فقه الرضا، ص 338؛ عوائد الایام، ص 187)
  • .  در کتاب احتجاج، در یک حدیث طولانی آمده است: «از حضرت علی علیه السلام پرسیده شد:  بهترین بندگان خدا بعد از ائمه اطهار علیهم السلام چه کسانی هستند؟ فرمود: عالمان، اگر صالح  باشند». (الاحتجاج، ج 2، ص 264؛ عوائد الایام، ص 187)
  • . از کتاب مجمع از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که حضرت فرمود: «فضیلت دانشمند بر مردم همانند  برتری من بر پایین ترین آن ها است». (عوائد الایام، ص 187)
  • . ابوالفتح کراجکی در کنز الفوائد از حضرت علی علیه السلام نقل کرده است: «پادشاهان بر مردم  حکومت دارند و عالمان نیز بر پادشاهان». (مستدرک الوسائل، ج 17، ص 316، ح 17؛ کنز  الفوائد، ص 195)
  • . از امام همام حضرت حسن عسگری علیه السلام در تفسیرش آمده که فرمود: «امام رضا علیه السلام فرمود:  در روز قیامت به شخص  عابد گفته می شود: مرد خوبی بودی و همتت خودت بود، تا  این که فرمود: و به فقیه گفته می شود ای کفیل یتیمان آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم و راهنمای ضعفای  دوستان و محبان آن ها، توقف کن تا هر که را که از تو فقه یاد گرفته و علم آموخته، شفاعت  کنی. پس می ایستد آن گاه گروه گروه با او وارد بهشت می شوند و تا ده مرتبه فرمود: آن ها  کسانی هستند که از او علم آموخته اند و نیز از شاگردان او و شاگردان شاگردانش تا روز  قیامت، ببینید فرق دو مقام چه اندازه است». و از پدرش امام هادی علیه السلام نقل شده است: «در  روز قیامت علمای شیعه که از ضعفای دوستان و اهل ولای ما دستگیری می کردند در حالی  می آیند که چهره هایشان نور افشانی می کند. تا این که فرمود: هر یتیمی که مورد سرپرستی  آن ها بوده و نیز کسی را که از ظلمت نادانی نجات داده اند و کسی را که از سرگردانی و  حیرت بیرون آورده باشند، مورد تابش نوری از انوار آن ها قرار می گیرد». و روایات مشابه  دیگری که از حضرت نقل شده است. (تفسیر الامام العسکری، ص 344، ح 223 و 224؛  مستدرک الوسائل، ج 17، ص 319 ـ 320، ح 27 و 28)
  • . در تحف العقول از حسن بن علی بن شعبه به نقل از امام حسین علیه السلام آمده است که حضرت  در مورد امر به معروف و نهی از منکر، از علی علیه السلام نقل می کند: ای مردم! از پندهای خداوند  که در مورد سرزنش دانشمندان یهود برای اولیای خود ذکر کرده، عبرت بگیرید، آن جا که  می فرماید: «چرا علما و روحانیون یهود مردمشان را از گفتار زشت باز نمی دارند» ]مائده(5):  63[. تا این که فرمود: مصیبت شما بالاتر است؛ زیرا اگر تلاش کنید، در جایگاه عالمان قرار  می گیرید و این منزلت به خاطر آن است که مجاری امور و احکام در دست عالمان ربانی  است که بر حلال و حرام خداوند، امین هستند. اینک شما از این موقعیت محروم شده اید و  علت آن دوری از حق و اختلاف در سنت است با این که حق به وضوح آشکار شده است.  (تحف العقول، ص 237 ـ 238؛ مستدرک الوسائل، ج 17، ص 315، ح 16)