فصل اول: بیان اختیارات فقیه

قضاوت غیر مجتهد به عنوان وکیل

‏آیا وکیل نمودن فرد عادی برای قضاوت جایز است؟ این‌که فقیه بتواند با ‏‎ ‎‏توسل به اطلاق ادلّه وکالت، مقلد آشنا به مسائل قضایی را برای تصدی ‏‎ ‎‏امر قضا وکیل کند. این ادعا، ایرادهایی دارد که برای اهل نظر روشن ‏‎ ‎‏است؛ زیرا: ‏

‏اولاً: مستفاد از ادله این است که قضاوت قابل توکیل نیست و همان ‏‎ ‎‏گونه که ملاحظه کردید، قضاوت از امور اختصاصی فقیه است و در آن، ‏‎ ‎‏مباشرت شرط می‌باشد. و از آن‌جا که دلیل و اصلی که بتوان در اثبات ‏‎ ‎‏ادعا بدان توسل جست، در کار نیست، لذا اگر در قابل توکیل بودن ‏‎ ‎

کتاباجتهاد و تقلید (ترجمه الاجتهاد و التقلید)صفحه 47
‏قضاوت شک کنیم، اصل اوّلی عدم است.‏

‏ثانیاً: ادلّه وکالت دارای آن اطلاقی که هر کاری را شامل شود، نیست؛ ‏‎ ‎‏زیرا در این روایات، موردی که موجب توهم چنین اطلاقی گردد، وجود ‏‎ ‎‏ندارد. مگر در صحیحه ‏‏معاویة‏‏ بن وهب که از امام صادق‏‏ علیه السلام‏‏ نقل کرده ‏‎ ‎‏است: «هر کس فردی را برای انجام کاری وکیل نماید، آن وکالت ‏‎ ‎‏همچنان باقی است تا این‌که برکناری وکیل را اعلام کند. همان طور که ‏‎ ‎‏شروع وکالت را اطلاع داده بود».‏‎[1]‎

‏همچنین صحیحه هشام بن سالم که از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند: ‏‎ ‎‏مردی، شخصی را برای انجام کاری وکیل نمود و بر این موضوع ‏‎ ‎‏گواهانی گرفت. پس از آن‌که وکیل برای انجام وکالت حرکت کرد، مرد ‏‎ ‎‏گفت: شاهد باشید که من فلانی را از وکالت عزل نمودم.[وقتی این ‏‎ ‎‏مساله را از حضرت پرسیدند] فرمود: ‏

‏«اگر وکیل پیش از برکناری خود، آن کار را به انجام رسانده باشد، ‏‎ ‎‏مورد وکالت بر اساس اقدام وکیل انجام‌ شده و نافذ است، خواه موکل ‏‎ ‎‏راضی باشد یا نباشد. پرسیدم: وکیل قبل از آن‌که از برکناری خود باخبر ‏‎ ‎‏شود و یا موکل عزل او را اطلاع دهد، مورد وکالت را انجام داده است. ‏‎ ‎‏آیا اقدام وکیل درست است؟ حضرت فرمود: آری. و سخن را به این جا ‏‎ ‎‏رساند که: وقتی کسی برای کاری وکیل شد سپس برای انجام آن بیرون ‏‎ ‎‏رفت، اقدامش همچنان نافذ و وکالت ثابت است تا این‌که از عزل خویش ‏‎ ‎

کتاباجتهاد و تقلید (ترجمه الاجتهاد و التقلید)صفحه 48
‏توسط شخص مورد اعتمادی باخبر شود، به گونه‌ای که برکناری او را از ‏‎ ‎‏وکالت، اطلاع دهد و یا از عزل وی سخن گوید».‏‎[2]‎

‏همان گونه که ملاحظه می‌کنید، این دو روایت اطلاق ندارند‏‎[3]‎ ‏تا بتوان ‏‎ ‎‏برای اثبات این‌که هر چیزی قابل وکالت است یا وکالت در هر موردی ‏‎ ‎‏نافذ است، بدان توسل جست؛ زیرا آن دو در مقام بیان حکم دیگری ‏‎ ‎‏هستند و این هم کاملاً روشن است. ‏

‏اگر خیال شود وکالت در کارها از امور عقلایی است که به دلیل نیاز ‏‎ ‎‏ندارد، و این‌که شارع مقدس آن را منع نکرده است، معلوم می‌شود ‏‎ ‎‏وکالت در هر کاری امکان دارد.‏

‏[می‌گوییم: این توهم مردود است] چرا که تمسک به بنای عقلا با ‏‎ ‎‏وجود عدم منع شارع، تنها در اموری است که به لحاظ رواج آن در میان ‏‎ ‎‏مردم در منظر و دید شارع قرار داشته باشد که در این صورت، عدم منع ‏‎ ‎‏مانند عمل به ظواهر و خبر فرد مورد اعتماد، حجت خواهد بود.‏

‏وکالت در اموری مثل ازدواج و طلاق، خرید و فروش و سایر ‏‎ ‎‏معاملات، این چنین است. ولی وکالت در امر قضا بین مردم مرسوم نبوده ‏‎ ‎‏است تا بتوان به بنای عقلا تمسک جست؛ زیرا بنای عقلا کلیت ندارد و ‏‎ ‎‏نمی‌توان به اطلاق یا عموم آن توسل کرد. پس حق این است که ‏‎ ‎‏نمی‌توان فرد عادی را برای قضاوت وکیل گرفت.‏

‎ ‎

کتاباجتهاد و تقلید (ترجمه الاجتهاد و التقلید)صفحه 49

  • . وسائل الشیعه، ج 13، ص 285، ح 1؛ تهذیب الاحکام، ج 6، ص 213، ح 502.
  • . وسائل الشیعه، ج 13، ص 286، ح 1؛ تهذیب الاحکام، ج 6، ص 213، ح 503.
  • . عبارت «امر من الامور» در این دو روایت ممکن است، برای برخی موجب توهم اطلاق  شود.