فصل اول: بیان اختیارات فقیه

ایرادی بر بنای عقلا

‏در این‌جا شکی وجود دارد و آن این که: ارتکاز و بنای عقلا تنها در ‏‎ ‎‏جایی حجت است که شارع آن را امضا کرده باشد و صرف عدم منع از ‏‎ ‎‏ناحیه شارع در صورتی کافی بوده و تایید آن کشف می‌شود. که بنای ‏‎ ‎‏عقلا در مورد کاری باشد که در منظر و دید پیامبر و ائمه علیهم السلام قرار داشته ‏‎ ‎‏باشد؛ مانند بنای عقلا در خصوص اصل صحت و عمل به قول ثقه و ‏‎ ‎‏امثال آن‌که در زمان معصومین علیهم السلام معمول بوده است.‏


کتاباجتهاد و تقلید (ترجمه الاجتهاد و التقلید)صفحه 56
‏اما اگر بنای عقلا در موردی باشد که از مسائل جدید بوده و در زمان ‏‎ ‎‏معصومین علیهم السلام وجود نداشته است، نمی‌توان امضای شارع را از آن ‏‎ ‎‏کشف کرد [که شک و اشکال بنای عقلا در همین جا است] و مورد ‏‎ ‎‏بحث ما از این قبیل است؛ چرا که امروزه فقه از علوم نظری محسوب ‏‎ ‎‏می‌شود و کمتر از علوم ریاضی و فلسفه نیست. در حالی که در زمان ‏‎ ‎‏ائمه علیهم السلام جزو علوم ساده و بسیط بوده و فقهای شیعه فتاوای ائمه علیهم السلام را ‏‎ ‎‏می‌دانستند و ریشه‌دار آن را از بی پایه و اساس تشخیص می‌دادند. ‏

‏اجتهاد در آن زمان، مانند عصر ما نبوده است و رجوع جاهل به عالم ‏‎ ‎‏در دوره امامان علیهم السلام‏‏،‏‏ در واقع مراجعه به کسی بود که احکام را از طریق ‏‎ ‎‏شنیدن مستقیم از ائمه علیهم السلام با علم وجدانی می‌دانست. ولی در زمان ما ‏‎ ‎‏رجوع جاهل به عالم، مراجعه به کسی است که احکام را با ظن اجتهادی ‏‎ ‎‏و امارات به دست آورده و علمش تنزیلی و تعبدی است نه وجدانی.‏‏ ‏

‏بنابراین، رجوع جاهل به علمای دینی در عصر ما هر چند امری ‏‎ ‎‏بدیهی است و راهی جز آن وجود ندارد ولی چنین بنای عملی نمی‌تواند ‏‎ ‎‏بیانگر امضای شارع باشد. و تا زمانی که از سوی شارع امضا نشود، ‏‎ ‎‏نمی‌توان بر اساس آن عمل کرد و حجت شرعی بین بنده و خدا ‏‎ ‎‏محسوب نمی‌شود. و صرف این‌که رجوع به اهل فن در هر رشته‌ای و ‏‎ ‎‏مراجعه جاهل به عالم از امور ارتکازی است، موجب حجیت شرعی آن ‏‎ ‎‏نمی‌شود. البته در صورتی که مورد در زمان معصوم علیه السلام وجود نداشته تا ‏‎ ‎‏امضای شارع کشف گردد. و امضای شارع و بنای عقلا از امور لفظی ‏‎ ‎‏نیست تا بتوان به عموم یا اطلاق آن تمسک جست. و دلیلی بر تایید تمام ‏‎ ‎

کتاباجتهاد و تقلید (ترجمه الاجتهاد و التقلید)صفحه 57
‏ارتکازات عقلی از سوی شارع مقدس وارد نشده است، و تنها در ‏‎ ‎‏مواردی که دلیلی باشد می‌توان بدان توسل کرد.‏

‏از این رو معلوم می‌شود، نمی‌توان به ارجاعات ائمه علیهم السلام در این‌باره‏‎ ‎‏ـ این‌که مردم را جهت آشنایی با احکام، به اصحاب خود ارجاع‏‎ ‎‏می‌دادند ـ تمسک جست. مانند ارجاع ابن ابی‌یعفور به [محمد بن مسلم] ‏‎ ‎‏ثقفی و ارجاع به زراره با این عبارت: «هر گاه روایتی خواستی به این ‏‎ ‎‏شخص که در این جا نشسته است، مراجعه کن و با اشاره زراره را نشان ‏‎ ‎‏داد‏».‎[1]‎‏ ‏

‏همچنین فرمایش امام علیه السلام به ابان بن تغلب: «در مسجد مدینه بنشین ‏‎ ‎‏و برای مردم فتوا بده! همانا دوست دارم در بین شیعیانم مثل تو وجود ‏‎ ‎‏داشته باشد».‏‎[2]‎

‏اگر ادعا شود ارجاعات امامان علیه السلام به اصحاب خود، صرفاً به جهت ‏‎ ‎‏آشنایی آنان به احکام بوده است و فقهای زمان ما در این خصوص با ‏‎ ‎‏آن‌ها مشترکند، و بنابراین عرف با الغای خصوصیت،‏‎[3]‎‏ جواز رجوع به ‏‎ ‎‏فقهای عصر ما را درک می‌کند. ‏

‏پاسخ این است که بین آن‌ها و فقهای زمان ما، فرق اساسی وجود ‏‎ ‎

کتاباجتهاد و تقلید (ترجمه الاجتهاد و التقلید)صفحه 58
‏دارد؛ زیرا ارجاع به اصحاب، ارجاع به احکام واقعی بوده است که به ‏‎ ‎‏لحاظ نشست و برخاست آنان با ائمه علیهم السلام‏‏،‏‏ مستقیماً مسائل را می‌پرسیدند ‏‎ ‎‏و آشنایی آن‌ها با فتاوای آن حضرات، بدون هر گونه اجتهادی بوده ‏‎ ‎‏است. در صورتی که فقهای ما احکام را از راه استنباط و اجتهاد به دست ‏‎ ‎‏می‌آورند.‏

‏افرادی مثل زراره، محمد بن مسلم و ابوبصیر، از کسانی هستند که ‏‎ ‎‏سال‌های متمادی در محضر ائمه علیهم السلام شاگردی کرده و احکام را مستقیماً ‏‎ ‎‏از آن‌ها دریافته‌اند و نسبت به فتاوای آن حضرات که به عنوان حکم ‏‎ ‎‏واقعی بیان شده است، آگاهی داشتند. ‏

‏ولی فقهای زمان ما از راه اجتهاد، به وظیفه شرعی ـ اعم از حکم ‏‎ ‎‏واقعی و ظاهری ـ علم پیدا می‌کنند. بنابراین، نمی‌توان این خصوصیت را ‏‎ ‎‏نادیده گرفت و چنین قیاسی مع الفارق است.‏‏ ‏

‎ ‎

کتاباجتهاد و تقلید (ترجمه الاجتهاد و التقلید)صفحه 59

  • . وسائل الشیعه، ج 18، ص 104، ح 19.
  • . همان، ج 19، ص 317.
  • . بدین معنا که گفته شود: فقهای عصر ائمه علیهم السلام خصوصیتی نداشتند و از نظر فقیه بودن، با  فقهای زمان ما فرقی نمی‌کنند، و معاصر بودن اصحاب با آن حضرات، تاثیری در مقام  نداشته و برای آن‌ها ویژگی محسوب نمی‌شود.