ولایت فقیه به استناد اخبار

بحث پیرامون آیاتی از قرآن مجید

بحث پیرامون آیاتی از قرآن مجید

‏     ‏‏أعوذ بالله من الشیطان الرجیم‏

‏«إِنَّ الله َ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُوا الْأَماناتِ اِلی اَهْلِها وَ اِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النْاسِ اَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ، إنّ الله َ‏‎ ‎‏نِعِمّا یَعِظُکُم بِهِ، إنَّ الله َ کانَ سَمیعاً بَصیراً. یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا الله َ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلی الْأَمْرِ‏‎ ‎‏مِنْکُمْ، فَإنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیءٍ فَرُدُّوهُ اِلیَ الله ِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤمِنُونَ بِالله ِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ‏‎ ‎‏أحْسَنُ تَأْویلاً».‏‎[1]‎

‏    خداوند امر فرموده که امانتها را به اهلش (صاحبش) بدهید. و هرگاه بین مردم داوری کردید،‏‎ ‎‏به عدالت داوری کنید. خدا چه خوب به آن اندرزتان می دهد و یادآوری تان می کند. بی شک خدا‏‎ ‎‏شنوای بیناست. ای ایمان آوردگان، خدا را اطاعت کنید؛ و پیامبران را اطاعت کنید؛ و اولیای‏‎ ‎‏امرتان (متصدیان رهبری و حکومتتان) را. بنابراین، اگر در مورد چیزی با یکدیگر کشمکش پیدا‏‎ ‎‏کردید، آن را به خدا و پیامبر عرضه بدارید، اگر به خدای یگانه و دورۀ آخرت ایمان دارید. آن روش‏‎ ‎‏بهتر است و خوش عاقبت تر.‏

‏     خداوند امر فرموده که «امانات را به اهلش رد کنید.» عده ای بر این عقیده اند که منظور‏‎ ‎‏از «امانتْ» مطلق امانت خلقی (یعنی مال مردم) و خالقی (یعنی احکام شرعیه) می باشد.‏‎ ‎‏و مقصود از «رد امانت الهی» این است که احکام اسلام را آنطور که هست اجرا کنند‏‎[2]‎‏. گروه‏‎ ‎

کتابولایت فقیه؛ حکومت اسلامی: تقریر بیانات امام خمینی (س)صفحه 83
‏دیگری معتقدند که مراد از «امانت» امامت است‏‎[3]‎‏. در روایت هم آمده که مقصود از این‏‎ ‎‏آیه، ما (یعنی ائمه علیهم السلام) هستیم‏‎[4]‎‏، که خداوند تعالی به ولات امر (رسول اکرم(ص)‏‎ ‎‏و ائمه(ع)) امر کرده ولایت و امامت را به اهلش رد کنند؛ یعنی رسول اکرم(ص) ولایت را‏‎ ‎‏به امیرالمؤمنین(ع)، و آن حضرت هم به ولیّ بعد از خود واگذار کند، و همین طور ادامه‏‎ ‎‏یابد.‏

‏     در ذیل آیه می فرماید: «‏وَ اِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ اَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدلِ‏» (وقتی که حاکم شدید‏‎ ‎‏بر پایۀ عدل حکومت کنید.) خطاب به کسانی است که زمام امور را در دست داشته‏‎ ‎‏حکومت می کنند، نه قضات. قاضی قضاوت می کند، نه حکومت به تمام معنای کلمه.‏‎ ‎‏قاضی فقط از جهتی حاکم است و حکم می کند، چون فقط حکم قضایی صادر می کند، نه‏‎ ‎‏حکم اجرایی. چنانکه قضات در طرز حکومتهای قرون اخیر یکی از سه دستۀ‏‎ ‎‏حکومت کننده هستند، نه تمام حکومت کنندگان و دو دستۀ دیگر، هیأت وزیران (مجریان)،‏‎ ‎‏و مجلس (برنامه ریزان و قانونگذاران) هستند. اساساً قضاوت یکی از رشته های حکومت و‏‎ ‎‏یکی از کارهای حکومتی است. پس باید قایل شویم که آیۀ شریفۀ ‏و اذا حکمتم‏ در مسائل‏‎ ‎‏حکومتْ ظهور دارد؛ و قاضی و همۀ حکومت کنندگان را شامل می شود. وقتی بنا شد تمام‏‎ ‎‏امور دینی عبارت از «امانت» الهی باشد و باید این امانت به اهلش رد شود، یکی از آنها‏‎ ‎‏هم حکومت است. و به موجب آیۀ شریفه باید هر امری از امور حکومت بر موازین‏‎ ‎‏عدالت، یعنی بر مبنای قانون اسلام و حکم شرع باشد. قاضی حکم به باطل نکند؛ یعنی بر‏‎ ‎‏مبنای قانون ناروای غیراسلامی حکم صادر نکند؛ و نه آیین دادرسی او، و نه قانونی که‏‎ ‎‏حکم خود را به آن مستند می کند، هیچ یک غیر اسلامی (باطل) نباشد؛ برنامه ریزان که در‏‎ ‎‏مجلس برنامۀ مثلاً مالی کشور را طرح می کنند، بر کشاورزان املاک عمومی خراج به مقدار‏‎ ‎‏عادلانه تعیین کنند؛ و طوری نباشد که آنان را بیچاره کنند، و سنگینی مالیات باعث از بین‏‎ ‎‏رفتن آنان و خرابی املاک و کشاورزی شود؛ اگر مجریان خواستند احکام قضایی را اجرا‏‎ ‎‏کنند و مثلاً حدود را جاری نمایند، از مرز قانون باید تجاوز نکنند؛ یک شلاق بیشتر نزنند و‏‎ ‎

کتابولایت فقیه؛ حکومت اسلامی: تقریر بیانات امام خمینی (س)صفحه 84
‏اهانت ننمایند. حضرت امیرالمؤمنین(ع) بعد از اینکه دست دو نفر دزد را قطع می کند،‏‎ ‎‏چنان نسبت به آنان عاطفه و محبت نشان می دهد و معالجه و پذیرایی می کند که از‏‎ ‎‏مداحان حضرت می شوند‏‎[5]‎‏. یا وقتی می شنود ارتش غارتگر معاویه خلخال از پای یک زن‏‎ ‎‏اهل ذمه درآورده اند، به قدری ناراحت می شود و عواطفش چنان جریحه دار می گردد که در‏‎ ‎‏نطقی می فرماید:‏‎[6]‎‏ اگر از تأثر این واقعه انسان بمیرد، قابل سرزنش نخواهد بود! با اینهمه‏‎ ‎‏عاطفه، روزی هم شمشیر می کشد و افراد مفسد را با کمال قدرت از پا درمی آورد. معنای‏‎ ‎‏عدالت این است. حاکم عادل رسول اکرم(ص) است. او اگر فرمان داد که فلان محل را‏‎ ‎‏بگیرید، فلان خانه را آتش بزنید، فلان طایفه را که مضر به اسلام و مسلمین و ملتها هستند‏‎ ‎‏از بین ببرید، حکم به عدل فرموده است. اگر در چنین مواردی فرمان ندهد، خلاف عدالت‏‎ ‎‏می باشد؛ زیرا ملاحظۀ حال اسلام و مسلمین و جامعۀ بشری را نکرده است. کسی که بر‏‎ ‎‏مسلمین و جامعۀ بشری حکومت دارد، همیشه باید جهات عمومی و منافع عامه را در نظر‏‎ ‎‏بگیرد؛ و از جهات خصوصی و عواطف شخصی چشم بپوشد. لهذا اسلام بسیاری از افراد‏‎ ‎‏را در مقابل مصالح جامعه فانی کرده است؛ بسیاری از اشخاص را در مقابل مصالح بشر‏‎ ‎‏از بین برده است؛ ریشۀ بسیاری از طوایف را چون مفسده انگیز و برای جامعه مضر‏‎ ‎‏بوده اند، قطع کرده است. حضرت رسول(ص) یهود «بنی قریظه» را چون جماعت ناراحتی‏‎ ‎‏بودند و در جامعۀ اسلامی مفسده ایجاد کرده و به اسلام و حکومت اسلامی ضرر‏‎ ‎
کتابولایت فقیه؛ حکومت اسلامی: تقریر بیانات امام خمینی (س)صفحه 85
‏می رساندند، از میان برداشت‏‎[7]‎‏. اصولاً این دو صفت از صفات مؤمن است که در جای‏‎ ‎‏عدالت با کمال قدرت و جرأت اجرای عدالت کند، و هیچ عاطفه نشان ندهد؛ و در مورد‏‎ ‎‏عطوفت هم کمال محبت و شفقت را بنماید. برای جامعه «مأمن»، یعنی پناهگاه باشد‏‎ ‎‏مسلمان و غیرمسلمان در سایۀ حکومت او در أمن و آسایش باشد؛ به راحتی زندگی کند و‏‎ ‎‏بیم نداشته باشد. اینکه مردم از این حکام می ترسند، برای این است که حکومت آنها روی‏‎ ‎‏قواعد و قوانین نیست؛ قلدری است. لیکن در حکومت شخصی مانند حضرت امیر(ع)،‏‎ ‎‏در حکومت اسلامی، خوف برای کسانی است که خائنند؛ ظالمند؛ متعدی و متجاوزند؛‏‎ ‎‏ولی برای عموم مردم ترس و نگرانی مفهوم ندارد.‏

‏     در آیۀ دوم می فرماید: «‏یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا الله وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أوُلی الاَْمْرِ مِنْکُم‏...».‏‎ ‎‏     در روایت است که آیۀ اول (‏اَنْ تُؤَدّوُا الْأَماناتِ إلی اَهْلِها‏) مربوط به ائمه(ع) است. و آیۀ‏‎ ‎‏حکم به عدل (‏و إذا حکمتم بین الناس‏) مربوط به امرا می باشد. و این آیه (‏أطیعوا الله ‏) خطاب‏‎ ‎‏به جامعۀ مسلمین است‏‎[8]‎‏. به آنان امر می فرماید که از خدا، در احکام الهی، و از رسول‏‎ ‎‏اکرم(ص) و «أولوا الأمر»، یعنی ائمه پیروی و اطاعت کنند. از تعالیمشان پیروی، و از‏‎ ‎‏احکام حکومتی آنان اطاعت نمایند.‏

‏     عرض کردم که اطاعت از اوامر خدای تعالی غیر از اطاعت از رسول اکرم(ص)‏‎ ‎‏می باشد. کلیۀ عبادیات و غیرعبادیات (احکام شرع الهی) اوامر خداوند است. رسول‏‎ ‎‏اکرم(ص) در باب نماز هیچ امری ندارد. و اگر مردم را به نماز وامی دارد، تأیید و اجرای‏‎ ‎‏حکم خداست. ما هم که نماز می خوانیم، اطاعت امر خدا را می کنیم.‏

‏     و اطاعت از رسول اکرم(ص) غیر از «‏طاعة الله ‏» می باشد. اوامر رسول اکرم(ص) آن‏‎ ‎

کتابولایت فقیه؛ حکومت اسلامی: تقریر بیانات امام خمینی (س)صفحه 86
‏است که از خود آن حضرت صادر می شود، و امر حکومتی می باشد. مثلاً از سپاه اسامه‏‎ ‎‏پیروی کنید؛ سرحدات را چطور نگهدارید؛ مالیاتها را از کجا جمع کنید؛ با مردم چگونه‏‎ ‎‏معاشرت نمایید... اینها اوامر رسول اکرم است. خداوند ما را الزام کرده که از حضرت‏‎ ‎‏رسول(ص) اطاعت کنیم؛ چنانکه مأموریم از «أولوا الامر» ـ که به حسب ضرورت مذهب ما‏‎ ‎‏مراد ائمه(ع) می باشند ـ اطاعت و پیروی نماییم. اطاعت از «أولوا الأمر» که در اوامر‏‎ ‎‏حکومتی می باشد، نیز غیر اطاعت خداست. البته از باب اینکه خدای تعالی فرمان داده که‏‎ ‎‏از رسول و أولوا الأمر پیروی کنیم، اطاعت از آنان در حقیقت اطاعت خدا هم می باشد.‏

‏     در دنبال آیه می فرماید: «... ‏فَإنْ تَنازَعْتُم فی شَیْ ءٍ فَرُدّوهُ إلیَ الله ِ و الرَّسُولِ إنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ‎ ‎بِالله ِ وَ الْیَومِ الآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تأْویلاً‏.» (...اگر در امری با هم نزاع داشتید، به خدا و‏‎ ‎‏پیامبر(ص) رجوع کنید...)‏

‏     منازعه ای که بین مردم واقع می شود، بر دو نوع است: یک نوع، اینکه بین دو دسته یا دو‏‎ ‎‏نفر سر موضوعی اختلاف می شود. مثلاً یکی ادعا دارد که طلبکار است؛ و دیگری انکار‏‎ ‎‏می کند. و موضوعْ اثبات شرعی یا عرفی لازم دارد. در این مورد باید به قضات رجوع شود. و‏‎ ‎‏قاضی باید موضوع را بررسی کرده دادرسی نماید. اینها دعاوی حقوقی است.‏

‏     نوع دیگر، اینکه اختلافی در بین نیست، بلکه مسألۀ ظلم و جنایت است. مثلاً قلدری‏‎ ‎‏مال کسی را به زور گرفته است؛ یا مال مردم را خورده است؛ دزد به خانۀ کسی رفته و مالش‏‎ ‎‏را برده است. در چنین مواردی؛ مرجع و مسئول قاضی نیست؛ بلکه مدعی العموم‏‎ ‎‏(دادستان) است. در این موارد، که موارد جزایی ـ و نه حقوقی ـ است، و گاهی جزایی و‏‎ ‎‏حقوقی توأم است، ابتدا مدعی العموم، که حافظ احکام و قوانین است و مدافع جامعه به‏‎ ‎‏شمار می آید، شروع به کار می کند، و کیفر خواست صادر می نماید؛ سپس، قاضی رسیدگی‏‎ ‎‏کرده حکم صادر می کند. این احکام، چه حقوقی و چه جزایی، به وسیلۀ دستۀ دیگری از‏‎ ‎‏حکام، که مجریان باشند، اجرا می شود.‏

‏     قرآن می فرماید: «‏فَإنْ تنازعتم‏» در هر امری از امور بین شما نزاع واقع شد، مرجع در‏‎ ‎‏احکامْ خدا، و در اجرا رسول است. رسول اکرم(ص) باید احکام را از خدا بگیرد و اجرا‏‎ ‎‏نماید. اگرموضوع اختلافی بود، حضرت رسول به عنوان قاضی دخالت می کند و قضاوت‏‎ ‎‏(دادرسی) می نماید. و اگر منازعات دیگری، از قبیل زورگویی و حق کشی بود، نیز مرجع‏‎ ‎

کتابولایت فقیه؛ حکومت اسلامی: تقریر بیانات امام خمینی (س)صفحه 87
‏رسول اکرم(ص) است. او چون رئیس دولت اسلام است، ملزم می باشد دادخواهی کند؛‏‎ ‎‏مأمور بفرستد و حق را بگیرد و رد نماید. باید دانست در هر امری که مرجع رسول اکرم‏‎ ‎‏باشد، ائمه(ع) هم می باشند. و اطاعت از ائمه(ع) نیز اطاعت از رسول اکرم(ص)‏‎ ‎‏می باشد.‏

‏     خلاصه، آیۀ اول: «‏إذٰا حَکَمْتُم بَیْنَ النّاس‏» و دوم: «‏أطیعوا الله و أطیعوا الرسول‏» و آیۀ «‏فَإنْ‎ ‎تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ‏» اعم از حکومت و قضاوت می باشد؛ و اختصاص به باب قضاوت ندارد.‏‎ ‎‏صرف نظر از اینکه بعضی از آیات ظهور در حکومت به مفهوم اجرایی دارد.‏

‏     در آیۀ بعد می فرماید: «أَلَمْ تَرَ إلیَ الَّذینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ‏‎ ‎‏یُریدوُنَ أَنْ یَتَحاکَموا إلیَ الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ...»‏

‏     آیا ندیدی کسانی را که می پندارند به آنچه به سوی تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل شده‏‎ ‎‏ایمان آورده اند، می خواهند نزد طاغوت(قدرتهای ناروا) دادخواهی کنند؛ در حالی که مسلم است‏‎ ‎‏که دستور دارند به آن(یعنی طاغوت) کافر شوند.‏

‏     اگر نگوییم منظور از «طاغوت» حکومتهای جور و قدرتهای ناروای حکومتی به طور‏‎ ‎‏کلی است، که در مقابل حکومت الهی طغیان کرده و سلطنت و حکومت برپا داشته اند،‏‎ ‎‏باید قائل شویم که اعم از قضات و حکام است. چون رجوع برای دادرسی و احقاق حقوق‏‎ ‎‏و کیفر متعدی غالباً با مراجعه به مقامات قضایی انجام می گیرد؛ و باز حکم قضایی را‏‎ ‎‏مجریان ـ که معمولاً آنها را حکومت کننده می شناسند ـ اجرا می کنند. حکومتهای جور، چه‏‎ ‎‏قضات و چه مجریان و چه اصناف دیگر، آنها «طاغوت»اند، چون در برابر حکم خدا‏‎ ‎‏سرکشی و طغیان کرده، قوانینی به دلخواه وضع کرده، به اجرای آن و قضاوت بر طبق آن‏‎ ‎‏پرداخته اند. خداوند امر فرموده که به آنها کافر شوید؛ یعنی در برابر آنها و اوامر و‏‎ ‎‏احکامشان عصیان بورزید. بدیهی است کسانی که می خواهند به «طاغوت» کافر شوند،‏‎ ‎‏یعنی در برابر قدرتهای حاکمۀ ناروا سر به نافرمانی بردارند، وظایف سنگینی خواهند داشت‏‎ ‎‏که بایستی به قدر توانایی و امکان در انجام آن بکوشند.‏

‎ ‎

کتابولایت فقیه؛ حکومت اسلامی: تقریر بیانات امام خمینی (س)صفحه 88

  • )) نسا/ 58 ـ 59.
  • )) مجمع البیان؛ سوره نسا، ذیل آیۀ 58.
  • )) مجمع البیان؛ سورۀ نسا، ذیل آیۀ 58 .و تفسیر برهان و تفسیر درّالمنثور ذیل همین آیه.
  • )) اصول کافی؛ ج 2، ص 22 ـ 24، «کتاب الحجة»، «باب أنّ الامام علیه السلام یعرف الامام الذی یکون من بعده...». و نیز تفسیر مجمع البیان و تفسیر برهان و تفسیر نورالثقلین ذیل آیۀ یاد شده.
  • )) فروع کافی: ج 7، ص 264، «کتاب الحدود»، «باب النوادر»، حدیث 22؛ وسائل الشیعة؛ ج 18، ص 528، «کتاب الحدود»، «ابواب حدّ السرقة»، باب 30، حدیث 1ـ بحارالانوار ؛ ج 40، ص 281، «تاریخ امیرالمؤمنین(ع)»، باب 97، حدیث 44.
  • )) وَلَقَدْ بَلَغْنی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کانَ یَدْخُلُ عَلَی الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَالأُخْری الْمُعٰاهِدَةِ، فَیَنْتَزِعُ حِجْلَها وَ قُلْبَها وَ قَلائِدَها و رُعْثَها ما تَمْتَنِعُ مِنْهُ إلاّ بِالإسْتِرْجاعِ والاِْستِرحٰام؛ ثُمَّ انْصَرَفُوا وٰافِرینْ مٰا نالَ رَجُلاً مِنْهُم کَلْمٌ وَلا اُریقَ لَهُمْ دَمٌ. فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً ماتَ مِنْ بَعْدِ هدا أَسَفاً، ما کانَ بِهِ مَلُوماً  بَلْ کانَ بِهِ عِنْدی جَدیراً. (به من خبر رسیده است یکی از مهاجمان بر زنی مسلمان و دیگری بر زنی که در پناه اسلام است وارد شده، و گردنبند و دستبند و گوشواره و خلخال از گردن و دست و پای زنان بیرون کرده است، و آن ستمدیدگان به زاری تقاضای ترحم کرده اند، آنگاه غارتگران با دست پر کامیاب بازگشته اند، نه زخمی بر جای نهاده و نه خونی از آنها ریخته شده. اگر مسلمانی از اندوه چنین حادثه ای بمیرد، نه همان جای ملامت است، که نزد من شایسته کاری است که کرده است).  نهج البلاغه؛ خطبۀ 27.
  • )) «بنی قریظه» یکی از قبایل یهودیان بودند که در کنار مدینه سکونت داشتند و با پیغمبر اکرم(ص) پیمان دوستی منعقد کرده بودند، ولی در هنگامۀ جنگ «احزاب» (خندق) پیمان خود را شکستند و با قریش و غطفان بر علیه مسلمانان هم پیمان شدند و مدینه را نا امن کردند، پس از پیروزی مسلمانان پیغمبر(ص) آنها را در محاصره آورد و یهودیان بنی قریظه پذیرفتند که سعدبن معاذ دربارۀ آنان داوری کند. سعد حکم کرد که مردان جنگی آنها به قتل رسند و زنان و فرزندان ایشان اسیر، و اموال آنها بین مسلمانان تقسیم گردد. سیرة النبویة؛ ابن هشام؛ ج 3 و 4، ص 233 ـ 246 ـ تاریخ طبری؛ ج 2، ص 245.
  • )) اصول کافی؛ ج 1، ص 276، «کتاب الحجّة»، «باب أنّ الامام علیه السلام یعرف الامام الذی یکون من بعده...»، حدیث 1 ـ تفسیر برهان؛ ج 1، ص 379 ـ 386، ذیل آیات 58 و 59.