ولایت فقیه به استناد اخبار

بررسی روایت ابوالبختری

بررسی روایت ابوالبختری

‏مقصود ما از نقل این روایت، که مرحوم نراقی هم به آن تمسک کرده‏‎[1]‎‏، این است که‏‎ ‎‏معنی جملۀ ‏العلماء ورثة الانبیاء‏ که در این روایت آورده شده معلوم شود. در اینجا چند‏‎ ‎‏بحث است:‏

‏     1. مراد از «العلماء» چه کسانی هستند؟ آیا علمای امت است؟ یا اینکه ائمه(ع)‏‎ ‎‏مقصود می باشند؟ بعضی احتمال داده اند که مراد ائمه، علیهم السلام، باشد‏‎[2]‎‏. لیکن ظاهر‏‎ ‎‏این است که مراد علمای امت باشد، و خود حدیث حکایت  می کند که مقصود ائمه (ع)‏‎ ‎‏نیست: زیرا وضع مناقبی که دربارۀ ائمه(ع) وارد شده غیر از این است. این جملات که‏‎ ‎‏«انبیا احادیثی از خود به ارث گذاشته اند، و هر کس آن را اخذ کند حظ وافری برده...»‏‎ ‎‏نمی تواند تعریف ائمه(ع) باشد. این جملات شاهد بر این است که مراد علمای امت‏‎ ‎‏است. همچنین در روایت ابوالبختری بعد از جملۀ ‏العلماء ورثة الانبیاء‏ می فرماید: ‏فانظروا‎ ‎علمکم هذا عمن تأخذونه‏. که ظاهراً می خواهد بفرماید علما ورثۀ انبیا هستند؛ منتها باید‏‎ ‎‏توجه داشته باشند که علمشان را از چه کسی باید بگیرند تا بتوانند ورثۀ انبیا باشند. اینکه‏‎ ‎‏بگوییم مراد این است که ائمه ورثۀ انبیا هستند، و مردم باید علم را از ائمه کسب کنند،‏‎ ‎‏خلاف ظاهر است. هرکس روایاتی را که دربارۀ ائمه، علیهم السلام، وارد شده ملاحظه کند‏‎ ‎‏و موقعیت آن حضرات را نزد رسول الله (ص) بداند، متوجه می شود که مراد از این روایت‏‎ ‎‏ائمه نیستند؛ بلکه علمای امتند. چنانکه امثال این مناقب برای علما در روایات بسیاری‏‎ ‎‏وارد شده؛ مانند: ‏علماءُ أُمَّتی کسائِر انبیاءِ قَبْلی و علماءُ أُمَّتی کَاَنبیاءِ بَنی اسرائیل‎[3]‎‏ در هر صورت این ظاهر است که مراد علمای امت باشد.‏

‏     2. ممکن است گفته شود که از جملۀ ‏العلماء ورثة الانبیاء‏ به تنهایی نمی توانیم مطلبی‏‎ ‎

کتابولایت فقیه؛ حکومت اسلامی: تقریر بیانات امام خمینی (س)صفحه 98
‏را که می خواهیم(ولایت فقیه) استفاده کنیم. زیرا انبیا یک جهت نبوت دارند؛ و آن این‏‎ ‎‏است که علم را از مبدا اعلی به وحی، یا الهام، و یا به کیفیت دیگر  می گیرند؛ ولی این‏‎ ‎‏حیثیت اقتضای ولایت بر مردم و مؤمنین را ندارد. و اگر خدای تعالی حیثیت امامت و‏‎ ‎‏ولایت را برای آنان قرار ندهد، قهراً این حیثیت را دارا نیستند، و فقط نبی هستند. و اگر‏‎ ‎‏مأمور به تبلیغ هم شدند، باید چیزهایی را که دارند به مردم برسانند. در روایات ما بین«نبی»‏‎ ‎‏و «رسول» فرق گذاشته شده است. به این معنی که «رسول» مأمور به تبلیغ است؛ ولی«نبی» فقط مطالب را می گیرد‏‎[4]‎‏. و چون حیثیت «نبوت» و حیثیت«ولایت» با هم فرق دارد، و در این عبارت ‏علماء ورثة الأنبیاء‏ «وصف عنوانی‏‎[5]‎‏» انبیا مراد بوده و علما را به لحاظ همین وصف عنوانی نازل منزلۀ انبیا قرار داده است، و این وصف هم اقتضای «ولایت» را ندارد، بنابراین ما نمی توانیم از این جمله برای علما استفادۀ ولایت را بنماییم. البته اگر فرموده بود علما به منزلۀ موسی یا عیسی هستند، ما می فهمیدیم همان طوری که حضرت موسی همۀ جهات و حیثیات را، که یکی از آنها ولایت می باشد، دارا هستند، علما نیز دارای حیثیت ولایت می باشند. لیکن چون اینطور نفرموده و علما را نازل منزلۀ شخص قرار نداده، نمی توانیم از جملۀ مزبور چنین استفاده ای را بنماییم.‏

‏     در جواب این اشکال باید عرض کنم که میزان در فهم روایات و ظواهر الفاظ، عرف‏‎ ‎‏عام و فهم متعارف مردم است، نه تجزیه و تحلیلهای علمی. و ما هم تابع فهم عرف‏‎ ‎‏هستیم. اگر فقیه بخواهد در فهم روایات دقایق علمی را وارد کند، از بسیاری مطالب باز‏‎ ‎‏می ماند. بنابراین، اگر عبارت «‏العلماء ورثة الانبیاء‏» را به عرف عرضه کنیم، آیا در ذهن آنها‏‎ ‎‏می آید که «وصف عنوانی» انبیا مراد است، و فقط در همین وصف عنوانی تنزیل می باشد؟‏‎ ‎‏یا اینکه این جمله را اماره قرار می دهد برای اشخاص؟ یعنی اگر از عرف مردم سؤال شود‏‎ ‎‏فلان فقیه به منزلۀ موسی و عیسی است یا نه. جواب می دهد طبق این روایت آری. چون‏‎ ‎

کتابولایت فقیه؛ حکومت اسلامی: تقریر بیانات امام خمینی (س)صفحه 99
‏موسی و عیسی از انبیا هستند. یا اگر سؤال شود که فقیه وارث رسول الله (ص) است یا نه؟‏‎ ‎‏می گوید آری. چون رسول الله (ص) از انبیاست.‏

‏     بنابراین، ما نمی توانیم «انبیا» را وصف عنوانی بگیریم. خصوصاً چون به لفظ جمع‏‎ ‎‏است. اگر به لفظ مفرد می آورد، باز راهی برای آن احتمال بود. لیکن وقتی که گفتند «انبیا»‏‎ ‎‏و لفظ جمع آوردند، یعنی کل فرد من الانبیاء؛ نه اینکه کل فرد من الانبیاء بما هم انبیاء که‏‎ ‎‏نظر به وصف عنوانی باشد‏‎[6]‎‏؛ و این وصف عنوانی را از سایر اوصاف جدا کند، و بگوید فقیه‏‎ ‎‏به منزلۀ نبی است؛ نه به منزلۀ رسول، و نه به منزلۀ ولیّ. این تجزیه و تحلیلها در باب روایات‏‎ ‎‏خلاف فهم عرف و عقلاست.‏

‏     3. بر فرض ما قبول کنیم که تنزیل در وصف عنوانی شده و علما به منزلۀ انبیاء بما هم‏‎ ‎‏انبیاء هستند، باید حکمی را که خداوند تعالی به حسب این تنزیل برای نبی ثابت فرموده،‏‎ ‎‏حکم آن را برای علما هم ثابت بدانیم. مثلاً اگر گفته شود که فلان شخص به منزلۀ عادل‏‎ ‎‏است؛ سپس بگوید که اکرام عادل واجب است؛ از این حکم و تنزیل فهمیده می شود که آن‏‎ ‎‏شخص وجوب اکرام دارد. بنابراین، ما می توانیم از آیۀ شریفه «‏اَلنّبیُّ  اَوْلی بِالْمُومِنینَ مِنْ‎ ‎اَنْفُسِهِم»‎[7]‎‏. استفاده کنیم که منصب «ولایت» برای علما هم ثابت است. به این بیان که مـراد از «‏اولویت‏»، ولایت و امارت است. چنانکه در مجمع البحرین‏‎[8]‎‏، در ذیل این آیۀ شریفه،‏‎ ‎‏روایتی از امام باقر(ع) نقل می کند که حضرت فرمودند: «این آیه دربارۀ امارت (حکومت و‏‎ ‎‏ولایت) نازل شده است».‏‎[9]‎‏ بنابراین، نبی ولایت و امارت بر مؤمنین دارد. و همان امارت و‏‎ ‎‏ولایتی که برای نبی اکرم(ص) است برای علما نیز ثابت می باشد. چون در آیـه حکم روی‏‎ ‎‏وصف عنوانی آمده و در روایت هم تنزیل در وصف عنوانی شده است.‏


کتابولایت فقیه؛ حکومت اسلامی: تقریر بیانات امام خمینی (س)صفحه 100
‏     به علاوه، می توانیم به آیاتی که برای رسول احکامی را ثابت کرده است استدلال کنیم،‏‎ ‎‏مانند آیۀ شریفۀ «‏اَطیعُوا الله وَ اَطیعُوا الرّسُول وَ اولی الامْرِ مِنْکُمْ‏». به اینکه بگوییم «رسول» و «نبی» در نظر عرف فرقی ندارند ـ اگر چه در بعضی روایات بین رسول و نبی از نظر کیفیت نزول وحی فرق گذاشته شده است‏‎[10]‎‏ ـ ولی نبی و رسول در نظر عرف و عقلا به یک معنا می باشند. از نظر عرف «نبی» کسی است که از طرف خداوند انباء می کند. و «رسول» کسی می باشد که آنچه را خداوند به او فرموده به مردم می رساند.‏

‏     4. ممکن است گفته شود احکامی که بعد از وفات پیغمبر(ص) از ایشان به جای‏‎ ‎‏گذاشته شده نوعی «‏میراث‏» است ـ اگرچه اصطلاحاً به آن «‏میراث‏» گفته نمی شود ـ و کسانی که این احکام را می گیرند وارث پیغمبر هستند؛ لکن از کجا معلوم منصب ولایتی که رسول اکرم(ص) بر همۀ مردم دارد قابل ارث باشد و به ارث برده شود؟ شاید آنچه قابل ارث‏‎ ‎‏می باشد، همان احکام و احادیث است. در همین روایت هم دارد که انبیا «‏علم‏» را به ارث‏‎ ‎‏می گذارند. و همچنین در روایت ابوالبختری می فرماید: ‏انما اورثوا احادیث من احادیثهم‏.‏‎ ‎‏پس ، معلوم می شود «‏احادیث‏» را به ارث گذاشته اند؛ و ولایت قابل ارث و میراث نیست.‏

‏     این اشکال هم صحیح نیست. زیرا ولایت و امارت از امور اعتباریه و  عقلایی است،‏‎ ‎‏و در این امور باید به عقلا مراجعه کنیم و ببینیم که آنان انتقال ولایت و حکومت  را از‏‎ ‎‏شخصی به شخص دیگر به عنوان «ارث» اعتبار می کنند یا نه؟ مثلاً اگر از عقلای دنیا‏‎ ‎‏سؤال شود که وارث فلان سلطنت کیست. آیا در جواب اظهار می دارند که منصب قابل از‏‎ ‎‏برای میراث نیست؟ یا می گویند که فلانی وارث تاج و تخت است؟ اصولاً این جملۀ‏‎ ‎‏«وارث تاج و تخت» از جملات معروفه است. شکی نیست که امر «ولایت» از نظر عقلا‏‎ ‎‏مانند ارث در اموال که از شخصی به دیگری منتقل می شود، قابل انتقال است. اگر کسی‏‎ ‎‏به آیۀ شریفۀ «‏اَلنّبیُ اَوْلیٰ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ اَنْفُسِهْم‏» نظر کند و این روایتی را که می گوید: ‏العلماء ورثة الانبیاء‏ بنگرد، متوجه می شود که مراد همین امور اعتباریه است که عقلا آن را قابل انتقال می دانند.‏

‏     اگر این عبارت العلماء ورثة الانبیاء دربارۀ ائمه، علیهم السلام، وارد شده بود،‏‎ ‎

کتابولایت فقیه؛ حکومت اسلامی: تقریر بیانات امام خمینی (س)صفحه 101
‏همچنان که در روایت آمده که ائمه (ع) در همۀ امور وارث پیغمبر(ص) هستند‏‎[11]‎‏، جای تردید‏‎ ‎‏نبود که می گفتیم ائمه(ع) در همۀ امور وارث پیغمبر(ص) هستند؛ و اینطور نبود که کسی‏‎ ‎‏بگوید که مراد وراثت در علم و مسائل شرعیه است.‏

‏     بنابراین، اگر ما فقط جملۀ العلماء ورثة الانبیاء را در دست داشتیم، و از صدر و ذیل‏‎ ‎‏روایت صرف نظر می کردیم، به نظر می رسید که تمام شئون رسول اکرم(ص) که بعد از‏‎ ‎‏ایشان قابل انتقال است، و از آن جمله امارت بر مردم که بعد از ایشان برای ائمه(ع) ثابت‏‎ ‎‏است، برای فقها هم ثابت می باشد؛ مگر شئونی که به دلیل دیگری خارج شود. و ما هم به‏‎ ‎‏مقداری که دلیل خارج می کند کنار می گذاریم.‏

‏     ‏‏قسمت عمده ای که از اشکال فوق باقی می ماند این است که جملۀ العلماء ورثة‏‎ ‎‏الانبیاء در خلال جملاتی قرار گرفته که می تواند قرینه باشد بر اینکه مراد از میراث‏‎ ‎‏«احادیث» است. چنانکه در «‏صحیحۀ قداح‏» دارد: ‏ان الانبیاء لم یورثوا دیناراً ولا درهماً ولکن‎ ‎ورثوا العلم‏. و در روایت ابوالبختری بعد از جملۀ لم یورثوا درهماً و لا دیناراً می گوید: و انما‏‎ ‎‏اورثوا احادیث من احادیثهم. این عبارات قرینه می شود که میراث انبیا احادیث است؛ و‏‎ ‎‏چیز دیگری از آنان باقی نمانده که قابل ارث باشد. خصوصاً که در اول جمله انما دارد که‏‎ ‎‏دلالت بر حصر می کند.‏

‏     این اشکال هم تمام نیست. زیرا اگر مراد این باشد که پیغمبراکرم(ص) فقط احادیث‏‎ ‎‏را از خود به جای گذاشته و چیز دیگری از ایشان نیست که به ارث برده شود، این خلاف‏‎ ‎‏ضرورت مذهب ماست. چون پیغمبراکرم(ص) اموری را از خود به جای گذاشته که ارث‏‎ ‎‏برده می شود. و جای تردید نیست که حضرت رسول(ص) ولایت بر امت داشتند؛ و بعد از‏‎ ‎‏ایشان امر ولایت به امیرالمؤمنین (ع) منتقل شد؛ و بعد از ایشان هم به ائمه، علیهم السلام،‏‎ ‎‏یکی پس از دیگری واگذار گردید. کلمۀ انما هم در اینجا حتماً برای حصر نیست، و اصلاً‏‎ ‎‏معلوم نیست که انما دلالت بر حصر داشته باشد. علاوه بر اینکه انما در «‏صحیحۀ قداح‏»‏‎ ‎‏نیست؛ و در روایت ابوالبختری آمده. آن هم عرض کردم از نظر سند ضعیف است.‏

‏     ما اکنون عبارت «‏صحیحه‏» را می خوانیم تا ببینیم که جملات آن قرینه می شوند بر‏‎ ‎

کتابولایت فقیه؛ حکومت اسلامی: تقریر بیانات امام خمینی (س)صفحه 102
‏اینکه میراث انبیا اختصاص به احادیث دارد یا نه.‏

‏     ‏من سلک طریقاً یطلب فیه علما سلک الله به طریقاً الی الجنة‏. این جمله در ستایش‏‎ ‎‏علماست. تصور نشود که این ستایش مربوط به هر عالمی است، و علما هر طور باشند‏‎ ‎‏این تعریف آنان را شامل می شود. به روایاتی که در کافی نسبت به اوصاف و وظایف‏‎ ‎‏علماست مراجعه کنید‏‎[12]‎‏؛ تا معلوم شود که تا کسی چند کلمه درس خواند از علما و ورثۀ‏‎ ‎‏انبیا نمی شود؛ بلکه وظایفی دارد. و آن وقت کار مشکل می شود.‏

‏     ‏وَ ان الملائکة لتَضَع اجنِحتها لطالب الْعلم رضاً‏ به. معنی «وضع اجنحه» نزد اهلش معلوم است‏‎[13]‎‏، و اکنون جای بحث آن نیست. این عمل برای احترام یا خفض جناح و تواضع است.‏

‏     ‏وَ انّهُ یستغفر لطالب العلم من فی السماء و من فی الارض حتّی الحوتِ فی البحر‏. این جمله احتیاج به بیان مفصلی دارد که فعلاً از بحث ما خارج است.‏

‏     ‏و فضل العالم علی العابد کفضل القمر علی سایر النجوم لیلة البدر‏. معنی این جمله هم معلوم است.‏

‏     ‏و ان العلماء ورثة الانبیاءِ‏. از صدر روایت تا اینجا در مقام تعریف علما و بیان فضایل و‏‎ ‎‏اوصاف آنها می باشد. و یکی از فضایل آنان این است که ورثۀ انبیا هستند. وارث انبیا بودن‏‎ ‎‏وقتی برای آنان فضیلت است که مانند انبیا ولایت (حکومت) بر مردم داشته و‏‎ ‎‏واجب الاطاعه باشند.‏

‏     و اما اینکه ذیل روایت دارد: ‏ان الانبیاء لم یورثوا دیناراً ولا دِرهَماً‏. معنایش این نیست که‏‎ ‎‏انبیا غیر از علم و حدیث هیچ ارث نمی گذارند. بلکه این جمله کنایه از این است که آنان‏‎ ‎‏با اینکه ولی امر بوده و حکومت بر مردم دارند، رجال الهی هستند: افرادی مادی نیستند تا در‏‎ ‎‏پی جمع آوری زخارف دنیوی باشند. و اینکه اسلوب حکومت انبیا غیر از حکومت‏‎ ‎‏سلطنتی و حکومتهای متداول است که برای متصدی خود مایۀ مال اندوزی و کامرانی‏‎ ‎‏می شود. وضع زندگی پیغمبر اکرم(ص) بسیار ساده بود. از مقام و منصب خود به نفع‏‎ ‎

کتابولایت فقیه؛ حکومت اسلامی: تقریر بیانات امام خمینی (س)صفحه 103
‏زندگی مادی استفاده نکردند تا چیزی از خود به جای گذارند. و آنچه را که باقی گذاشتند‏‎ ‎‏علم است که اشرف امور می باشد. خصوصاً علمی که از ناحیۀ حق تعالی باشد. و‏‎ ‎‏خصوص «علم» را که در روایت ذکر کرده شاید به همین جهت بوده است. بنابراین،‏‎ ‎‏نمی توان گفت چون در این روایت که اوصاف علما بیان شده، وراثت در علم و عدم‏‎ ‎‏توریث مال در آن ذکر شده، ظاهر است در این معنا که علما منحصراً علم و حدیث را‏‎ ‎‏ارث می برند.‏

‏     در بعضی موارد، این حدیث به جملۀ ما ‏تَرَکْنٰاه صدقة‏ تذییل شده است که جزء حدیث‏‎ ‎‏نیست؛ و روی جهت سیاسی به حدیث اضافه شده. چون این حدیث در فقه عامه هم‏‎ ‎‏می باشد‏‎[14]‎‏.‏

‏    نهایت چیزی که در اینجا می توان گفت این است که با احتمال به اینکه این جملات‏‎ ‎‏قرینه باشد، ما نتوانیم تمسک به اطلاق جملۀ «‏العلماء ورثة الانبیاءِ‏» بنماییم و بگوییم کل‏‎ ‎‏ما کان للانبیاء للعلماء. لیکن اینطور نیست که احتمال قرینه بودن این جملات موجب شود‏‎ ‎‏که بگویید روایت ظهور دارد در اینکه علما فقط از علم انبیا ارث می برند. و بعد معارضه‏‎ ‎‏واقع شود بین این روایت و روایاتی که قبلاً ذکر کردیم که دلالت بر مطلب ما داشت. و این‏‎ ‎‏روایت آن مطالب را هدم کند. چنین چیزی از این روایت استفاده نمی شود.‏

‎ ‎

کتابولایت فقیه؛ حکومت اسلامی: تقریر بیانات امام خمینی (س)صفحه 104

  • )) عوائد الایام؛ ص186، «فی تحدید ولایة الحاکم»، حدیث1.
  • )) بلغة الفقیه؛ ج 3، ص 226.
  • )) بحارالانوار؛ ج2، ص22، «کتاب العلم»، باب 8، حدیث 67.
  • )) اصول کافی؛ ج1، ص245ـ246، «کتاب الحجة»، «باب طبقات الانبیاء و الرسل والائمة(ع)»، حدیث 1.
  • )) «وصف عنوانی» صفتی است که در جای یکی از اجزای قضیه می نشیند. مراد آن است که مضمون حدیث تنها ناظر است به صفت «نبوت» لاغیر؛ یعنی علما وارثان «انبیا» هستند و «انبیا» کسانی اند که مطالب دینی را از منبع وحی دریافت می کنند. بنابراین از این حدیث بر نمی آید که مسئولیت ولایت و امامت که برعهدۀ بعضی از انبیا بوده است متوجۀ وارثان انبیا نیز هست.
  • )) «کل فرد من الانبیاء» یعنی هر کدام از انبیا با تمام مراتب و مسئولیتهایی که برعهده دارد. و «کل فرد من الانبیاء بما هم انبیاء»، یعنی هر کدام از انبیا تنها از این نظر که «نبی» است؛ بدون لحاظ آنکه وظیفۀ امامت و ولایت هم برعهده دارد یا نه.
  • )) احزاب / 6.
  • )) مجمع البحرین و مطلع النیّرین فی غریب القرآن و الحدیث؛ تألیف: فخرالدین بن محمد علی بن احمد بن طریح نجفی، معروف به شیخ فخرالدین طریحی (1085 ه . ق.)؛ این کتاب در شرح لغات وارد در قرآن و احادیث بر پایۀ مرویات شیعه امامیه است، و مؤلف از منابعی چون: صحاح، قاموس، نهایة سود جسته است.
  • )) مجمع البحرین؛ ج1، ص457.
  • )) اصول کافی؛ ج1، ص7ـ 176، «کتاب الحجة»، «باب الفرق بین الرسول و النبی والمحدّث».
  • )) اصول کافی؛ ج1، ص321ـ343، «کتاب الحجة»، «باب ان الائمة ورثة العلم، یرث بعضهم بعضاً العلم» الی «باب ما عند الائمة من سلاح رسول الله (ص) و مقامه».
  • )) اصول کافی؛ ج1، ص 42ـ45، «کتاب فضل ا لعلم»، «باب صفة العلماء».
  • )) شرح چهل حدیث؛ امام خمینی(س)؛ ص 414ـ416، حدیث 26، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س).
  • )) حدیث فوق در صحیح بخاری؛ ج 1، ص 25، «کتاب العلم»، «باب العلم قبل القول و العمل...»؛ سنن الدارمی، جَِ1، ص 110، «باب فی فضل العلم و العالم»، حدیث 342 ـ سنن ابی داود؛ ج 4، ص 57، «کتاب العلم»، «باب الحثّ علی طلب العلم»، حدیث 3641؛ و ... بدون اضافۀ«ما ترکناه صدقة»، و در مسند الامام احمد بن حنبل؛ ج 1، ص10 با اضافۀ جملۀ فوق آمده است.