پیش از بیان خاطرات مربوط به اقامت امام در فرانسه، چند نکته را پیرامون دلایل خروج امام از عراق بیان میکنم. تاکید میکنم که قصد بیان مسایل تاریخی بطور مبسوط را ندارم و تحلیل جامع مسایل و مناسبات مربوط به رژیم شاه و انقلاب اسلامی را میباید در کتابها و نوشتههای متعددی که وجود دارد جستجو نمود.
در قرارداد 1975 میان ایران و عراق که در الجزایر منعقد و به اختلافات مرزی بین دو کشور خاتمه داده شد، توافقهای دیگری نیز میان شاه و صدام حسین ـ که آن زمان معاون ریاست جمهوری بود ـ حاصل گردید. پیش از آن ملامصطفی بارزانی یکی از رهبران کُرد به ایران پناهنده شده بود و دولت ایران از او حمایت میکرد و این یک حربهای بود در دست شاه برای فشار آوردن به دولت عراق. از آنطرف ایرانیانی که در خارج از کشور بر ضد رژیم ایران فعالیت میکردند، اعم از روحانیون مبارز، دانشجویان و فعالان سیاسی، به راحتی به عراق رفت و آمد میکردند و با امام ارتباط داشتند.
بعد از قرارداد 1975 دو دولت ایران و عراق قول و قرارهایی با یکدیگر گذاشتند که برای تثبیت امنیت حکومتشان همکاری کنند و از امکانات مخالفینشان حتیالمقدور بکاهند.
با حوادثی که در پی فوت یا شهادت حاج آقا مصطفی در آبان 1356 رخ داد، تحلیلگران سیاسی حامی رژیم احساس خطر کردند و این سوال برایشان بطور جدی
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 3
مطرح شد که تحلیلهای قبلی مبنی بر کم اهمیت بودن اپوزیسیون مذهبی، تحلیل درستی نیست.
اجمالاً اینکه بعد از قیام 15 خرداد 42 تحلیلی که کارشناسان سیاسی و سازمانهای جاسوسی از روند مبارزات در ایران داشتند، مجموعاً شامل دو ـ سه محور اساسی بود: یکی اینکه تصور میکردند با سرکوب جنبش 15 خرداد و تبعید امام، رژیم توانسته است، حرکتهای مخالفان مذهبی را در نطفه خفه کند.
برآورد ساواک و کارشناسان امریکائی از جمله سفارت امریکا و اظهاراتی که شاه گهگاه میکرد، آنها را به این باور غلط رسانده بود که اولاً رهبران مذهبی جایگاهی در میان مردم به ویژه روشنفکران و دانشگاهیان ندارند و روز به روز از دامنه نفوذشان کاسته میشود. با برنامههای اصلاحات ارضی و اصول انقلاب به اصطلاح سفید، قشر زارع و کشاورز تا حدودی تبدیل به خرده بورژوا شدهاند و به شهرها آمدهاند و در اثر عطایای ملوکانه یک حالت سرسپردگی به سلطنت در آنها پیدا شده است.
با رشد جریانات چپ و شرایطی که رژیم تعمداً در گروههای وابسته به بلوک شرق ایجاد میکرد، سردمداران رژیم میپنداشتند که فضای اندیشه در دانشگاهها، صرفاً کمونیستی است. بنابراین چنانچه حرکتهای مذهبی هم وجود داشته باشد، جسته و گریخته و غیرمنسجم است. این مجموعه برداشتی بود که تحلیلگران مدافع رژیم از شرایط داخلی ایران داشتند.
رشد شتابان مبارزات داخل کشور به دنبال مطرح شدن نام امام در محافل و مجالس از آبان 56 به بعد، دستاندرکاران رژیم و سردمداران امریکا و انگلیس را به وحشت انداخت. به قرار اظهاراتی که افراد مختلف کردهاند از جمله خاطرات منتشر شده مانند خاطرات سولیوان، هایزر، فردوست و... شاه تقریباً تمرکز و تسلطش بر امور را از دست داده بود و نمیدانست چه باید بکند. در داخل به افراد مختلفی اعم از سیاسیون قدیم، جبهه ملّیها و کارشناسان سیاسی و اجتماعی مراجعه میکرد تا بتواند اوضاع داخلی کشور را آرامش بخشد.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 4