فصل اول : قلب ایران در قلب اروپا (امام در پاریس)

قلب ایران در قلب اروپا

‏پیش از بیان خاطرات مربوط‌ به‌ اقامت امام‌ در فرانسه، چند نکته‌ را پیرامون دلایل ‏‎ ‎‏خروج‌ امام‌ از عراق‌ بیان‌ می‌کنم. تاکید می‌کنم‌ که‌ قصد بیان‌ مسایل تاریخی‌ بطور ‏‎ ‎‏مبسوط‌ را ندارم‌ و تحلیل جامع مسایل‌ و مناسبات‌ مربوط‌ به رژیم‌ شاه‌ و انقلاب ‏‎ ‎‏اسلامی‌ را می‌باید در کتابها و نوشته‌های‌ متعددی‌ که وجود دارد جستجو نمود.‏

‏در قرارداد 1975 میان ایران و عراق‌ که‌ در الجزایر منعقد و به اختلافات مرزی‌ بین‌ ‏‎ ‎‏دو کشور خاتمه‌ داده‌ شد، توافق‌های‌ دیگری نیز میان‌ شاه و صدام‌ حسین ـ که‌ آن‌ زمان‌ ‏‎ ‎‏معاون‌ ریاست‌ جمهوری‌ بود ـ حاصل گردید. پیش از آن‌ ملامصطفی بارزانی‌ یکی از ‏‎ ‎‏رهبران‌ کُرد به‌ ایران پناهنده‌ شده‌ بود و دولت‌ ایران‌ از او حمایت‌ می‌کرد و این‌ یک ‏‎ ‎‏حربه‌ای بود در دست شاه‌ برای‌ فشار آوردن‌ به‌ دولت‌ عراق. از آنطرف‌ ایرانیانی که‌ در ‏‎ ‎‏خارج از کشور بر ضد رژیم‌ ایران فعالیت می‌کردند، اعم‌ از روحانیون‌ مبارز، دانشجویان ‏‎ ‎‏و فعالان سیاسی، به‌ راحتی به عراق رفت و آمد می‌کردند و با امام‌ ارتباط‌ داشتند.‏

‏بعد از قرارداد 1975 دو دولت‌ ایران و عراق قول‌ و قرارهایی‌ با یکدیگر گذاشتند که‌ ‏‎ ‎‏برای‌ تثبیت امنیت حکومتشان‌ همکاری کنند و از امکانات مخالفینشان حتی‌المقدور ‏‎ ‎‏بکاهند.‏

‏با حوادثی که‌ در پی فوت‌ یا شهادت‌ حاج‌ آقا مصطفی‌ در آبان‌ 1356 رخ‌ داد، ‏‎ ‎‏تحلیلگران سیاسی حامی رژیم‌ احساس خطر کردند و این سو‌ال برایشان بطور جدی ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 3
‏مطرح‌ شد که‌ تحلیلهای قبلی‌ مبنی‌ بر کم اهمیت‌ بودن اپوزیسیون مذهبی، تحلیل‌ ‏‎ ‎‏درستی‌ نیست.‏

‏اجمالاً اینکه‌ بعد از قیام‌ 15 خرداد 42 تحلیلی‌ که‌ کارشناسان سیاسی و سازمانهای ‏‎ ‎‏جاسوسی از روند مبارزات در ایران داشتند، مجموعاً شامل دو ـ سه محور اساسی بود: ‏‎ ‎‏یکی اینکه‌ تصور می‌کردند با سرکوب جنبش 15 خرداد و تبعید امام، رژیم‌ توانسته‌ ‏‎ ‎‏است، حرکتهای‌ مخالفان مذهبی را در نطفه خفه کند.‏

‏برآورد ساواک‌ و کارشناسان‌ امریکائی از جمله‌ سفارت‌ امریکا و اظهاراتی که‌ شاه‌ ‏‎ ‎‏گه‌گاه‌ می‌کرد، آنها را به‌ این باور غلط رسانده بود که اولاً رهبران مذهبی جایگاهی در ‏‎ ‎‏میان‌ مردم به ویژه روشنفکران و دانشگاهیان‌ ندارند و روز به‌ روز از دامنه نفوذشان ‏‎ ‎‏کاسته می‌شود. با برنامه‌های اصلاحات ارضی و اصول‌ انقلاب به ا‌صطلاح سفید، قشر ‏‎ ‎‏زارع و کشاورز تا حدودی‌ تبدیل‌ به‌ خرده‌ بورژوا شده‌اند و به‌ شهرها آمده‌اند و در اثر ‏‎ ‎‏عطایای ملوکانه‌ یک حالت سرسپردگی به سلطنت در آنها پیدا شده‌ است.‏

‏با رشد جریانات‌ چپ‌ و شرایطی که‌ رژیم‌ تعمداً در گروه‌های وابسته به بلوک شرق‌ ‏‎ ‎‏ایجاد می‌کرد، سردمداران رژیم‌ می‌پنداشتند که فضای اندیشه در دانشگاه‌ها، صرفاً ‏‎ ‎‏کمونیستی‌ است. بنابراین‌ چنانچه حرکتهای مذهبی هم‌ وجود داشته‌ باشد، جسته و ‏‎ ‎‏گریخته و غیرمنسجم است. این مجموعه برداشتی بود که‌ تحلیلگران مدافع رژیم از ‏‎ ‎‏شرایط داخلی ایران داشتند.‏

‏رشد شتابان‌ مبارزات‌ داخل‌ کشور به دنبال‌ مطرح شدن نام امام در محافل و مجالس ‏‎ ‎‏از آبان 56 به‌ بعد، دست‌اندرکاران رژیم و سردمداران‌ امریکا و انگلیس را به‌ وحشت‌ ‏‎ ‎‏انداخت. به قرار اظهاراتی که افراد مختلف کرده‌اند از جمله خاطرات منتشر شده‌ مانند ‏‎ ‎‏خاطرات سولیوان، هایزر، فردوست‌ و... شاه‌ تقریباً تمرکز و تسلطش بر امور را از دست ‏‎ ‎‏داده‌ بود و نمی‌دانست چه باید بکند. در داخل به افراد مختلفی اعم از سیاسیون‌ قدیم، ‏‎ ‎‏جبهه ملّی‌ها و کارشناسان سیاسی و اجتماعی مراجعه‌ می‌کرد تا بتواند اوضاع‌ داخلی‌ ‏‎ ‎‏کشور را آرامش بخشد.‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 4