در پی آتشسوزی سینما رکس آبادان و شدت بحران در داخل کشور، رژیم شاه چارهای ندید جز آن که از هر طریق ممکن مانع ارتباط امام با مردم ایران شود. در نیمه اول رمضان 1398 مقامات امنیتی عراق ابتدا توسط حجتالاسلام دعایی برای امام پیام میدهند که: «باید فعالیتهای سیاسی خود را متوقف کنید.» بدیهی است امام به این اخطار وقعی نمینهد و همان زمان اعلامیه معروف خود را در مورد حادثه سینما رکس آبادان و همدردی با بازماندگان آن جنایت هولناک صادر کردند.
«...گمان نمیکنم هیچ مسلمانی، بلکه انسانی، دست به چنین فاجعه وحشیانهای بزند، جز آنان که به نظایر آن عادت نمودهاند... قرائن نشان میدهد که قضیه دلخراش آبادان چون کشتار سایر قشرهای ایران از یک منشا بوجود آمده باشد... این مصیبت دلخراش برای شاه، شاهکار بزرگی است تا به تبلیغات وسیع در داخل و خارج دست زند... من به ملت بزرگ ایران اعلام خطر میکنم. خطر این که دستگاه [شاه] این گونه اعمال وحشیانه و ضداسلامی را در سایر شهرهای ایران انجام دهد تا تظاهرات پاک مردم شجاع ایران را که با خون خود ریشه درخت اسلامی را آبیاری میکنند لوث نماید...» (صحیفه امام، ج 3، ص446)
امام با این بیانیه شخص شاه و دولت او را مستقیماً عامل این جنایت هولناک معرفی کرد. تلاشها و صدور بیانیههای امام و سخنرانیهای ایشان علیرغم اخطارهای پیدرپی مقامات ایرانی شدت یافت.
از شروع ماه رمضان که رژیم عراق شاهد رشد فعالیتهای سیاسی امام بود و توسط
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 12
حجتالاسلام دعایی امام را به سکوت دعوت کرده بود، محاصره بیت امام در نجف آغاز شد. در ابتدای امر امام فقط برنامههای عادی خود را تعطیل کردند و از خانه خارج نمیشدند، اما دوستان ایشان اجازه ورود به بیت ایشان را داشتند و از همین طریق پیامهای امام به مردم ایران میرسید.
شرایط برای رژیم چنان سخت شد که در حاشیه اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل، وزرای امور خارجه سه کشور عراق، امریکا و ایران طی یک جلسه که اوضاع وخیم ایران را بررسی کردند، به این نتیجه رسیدند که فعالیتهای امام باید بطور کلی متوقف شود و دولت عراق در اجرای معاهده 1975 الجزایر موظف است هر حرکت ضدایرانی را از جانب ایرانیان مقیم درهم کوبد. رژیم حسن البکر از یک سوی مدعی بود که از مبارزان آزادیبخش حمایت میکند و از سویی دیگر خود را در برابر این فشار ایران ناتوان میدید و از سوی دیگر نگران آن بود که دولت ایران با تحریک کردها و آزادی بیشتر به سران عشایر کرد نظیر بارزانی که در ایران به سر میبردند، موجبات ناامنی را برای رژیم عراق فراهم آورد.
تذکرات مکرر ماموران عراقی و پیامهایی که توسط حجتالاسلام دعایی برای امام فرستاده بودند کارگر نیفتاده بود. از این رو این بار با اعزام یک هیات بلندپایه به ریاست سعدون شاکر، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت عراق که بعدها زمانی رئیس مجلس و مدتی هم نخستوزیر آن کشور بود، تصمیم قاطع و نهایی خود را به امام ابلاغ کرد.
حجتالاسلام دعایی ماجرای این دیدار را برای من چنین تعریف کرد:
«سعدون شاکر ابتدا به سوابق اقامت امام در عراق اشاره کرده و به بیان پیامهایی که قبل از این تاریخ توسط من برای امام فرستاده بودند اشاره کرد، وی خواست مطمئن شود که آن پیامها به امام رسیدهاند. امام با تایید مطلب اعتماد خود را به من اعلام کردند. آنگاه سعدون شاکر گفت: بین ما و دولت ایران مقاولهنامهای وجود دارد که بر اساس آن تعهداتی با شاه و دولت ایران داریم. از این جهت حضرتعالی نباید در داخل خاک عراق و نجف اشرف، فعالیت سیاسی بر ضد دولت ایران بکنید...
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 13
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 14
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 15
امام گفتند: «شما با دولت ایران و شاه تعهد دارید و من هم با ملت ایران و اسلام تعهد دارم. شما اگر مجبورید به تعهد خود عمل کنید، من هم باید به تعهد خود عمل کنم.»
سعدون شاکر گفت: «با این حساب شما نمیتوانید در داخل خاک عراق فعالیت سیاسی بکنید.»
امام گفتند: «من هر کجا که باشم، به وظیفه و مسوولیت خود عمل میکنم. جایگاه من روی همین گلیم و فرش است، و این گلیم و فرش را هر جایی بیندازم، همانجا عمل به تکلیف خود مینمایم. من از آن روحانیونی نیستم که به خاطر علاقه به زیارت دست از مسوولیت و کار مبارزه بردارم. اگر بنا شود که از مردم ایران جدا بشوم، دقیقهای اینجا نخواهم ماند و به کشوری خواهم رفت که تحت سلطه شاه نباشد.»
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 16
سعدون شاکر مات و مبهوت خداحافظی کرد و رفت و از روز بعد محاصره بیت امام صددرصد شد و تمام راههای منجر به بیت امام مسدود گردید. رفتار ماموران با مراجعهکنندگان بسیار وقیحانه و خشن بود و آنها را با تندی و گاه با قنداقه تفنگ از آنجا دور میکردند».
خبر محاصره کامل امام به سرعت به سراسر ایران و جهان رسید و بازتابهای تندی را بدنبال داشت. علمای قم و مشهد و سایر شهرها و کشورها تلگرافهایی در اعتراض به حصر امام به حسن البکر مخابره کردند و خواهان برداشتن موانع از سر راه ارشادات امام شدند.
تا چند روز حتی حاج سید احمد نیز اجازه خروج و بازگشت به منزل امام را نداشت. هرچه فشارهای سیاسی بر رژیم عراق شدت میگرفت، رفتار آنان نسبت به امام خشنتر میشد.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 17