فصل اول : قلب ایران در قلب اروپا (امام در پاریس)

علل و ماجرای هجرت امام از نجف به پاریس

‏در پی آتش‌سوزی سینما رکس آبادان و شدت بحران در داخل کشور، رژیم شاه ‏‎ ‎‏چاره‌ای ندید جز آن که از هر طریق ممکن مانع ارتباط امام با مردم ایران شود. در نیمه ‏‎ ‎‏اول رمضان 1398 مقامات امنیتی عراق ابتدا توسط حجت‌الاسلا‌م دعایی برای امام پیام ‏‎ ‎‏می‌دهند که: «باید فعالیت‌های سیاسی خود را متوقف کنید.» بدیهی است امام به این ‏‎ ‎‏اخطار وقعی نمی‌نهد و همان زمان اعلامیه معروف خود را در مورد حادثه سینما رکس ‏‎ ‎‏آبادان و همدردی با بازماندگان آن جنایت هولناک صادر کردند.‏

‏«...گمان نمی‌کنم هیچ مسلمانی، بلکه انسانی، دست به چنین فاجعه وحشیانه‌ای ‏‎ ‎‏بزند، جز آنان که به نظایر آن عادت نموده‌اند... قرائن نشان می‌دهد که قضیه ‏‎ ‎‏دلخراش آبادان چون کشتار سایر قشرهای ایران از یک منشا بوجود آمده باشد... ‏‎ ‎‏این مصیبت دلخراش برای شاه، شاهکار بزرگی است تا به تبلیغات وسیع در داخل ‏‎ ‎‏و خارج دست زند... من به ملت بزرگ ایران اعلام خطر می‌کنم. خطر این که ‏‎ ‎‏دستگاه [شاه] این گونه اعمال وحشیانه و ضد‌اسلامی را در سایر شهرهای ایران ‏‎ ‎‏انجام دهد تا تظاهرات پاک مردم شجاع ایران را که با خون خود ریشه درخت ‏‎ ‎‏اسلامی را آبیاری می‌کنند لوث نماید‌...» (صحیفه امام، ج 3، ص446)‏

‏امام با این بیانیه شخص شاه و دولت او را مستقیماً عامل این جنایت هولناک معرفی ‏‎ ‎‏کرد. تلاش‌ها و صدور بیانیه‌های امام و سخنرانی‌های ایشان علیرغم اخطارهای پی‌در‌پی ‏‎ ‎‏مقامات ایرانی شدت یافت.‏

‏از شروع ماه رمضان که رژیم عراق شاهد رشد فعالیت‌های سیاسی امام بود و توسط ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 12
‏حجت‌الاسلا‌م دعایی امام را به سکوت دعوت کرده بود، محاصره بیت امام در نجف ‏‎ ‎‏آغاز شد. در ابتدای امر امام فقط برنامه‌های عادی خود را تعطیل کردند و از خانه خارج ‏‎ ‎‏نمی‌شدند، اما دوستان ایشان اجازه ورود به بیت ایشان را داشتند و از همین طریق ‏‎ ‎‏پیام‌های امام به مردم ایران می‌رسید.‏

‏شرایط برای رژیم چنان سخت شد که در حاشیه اجلا‌س مجمع عمومی سازمان ملل، ‏‎ ‎‏وزرای امور خارجه سه کشور عراق، امریکا و ایران طی یک جلسه که اوضاع وخیم ‏‎ ‎‏ایران را بررسی کردند، به این نتیجه رسیدند که فعالیت‌های امام باید بطور کلی متوقف ‏‎ ‎‏شود و دولت عراق در اجرای معاهده 1975 الجزایر موظف است هر حرکت ضدایرانی ‏‎ ‎‏را از جانب ایرانیان مقیم درهم‌ کوبد. رژیم حسن البکر از یک سوی مدعی بود که از ‏‎ ‎‏مبارزان آزادیبخش حمایت می‌کند و از سویی دیگر خود را در برابر این فشار ایران ‏‎ ‎‏ناتوان می‌دید و از سوی دیگر نگران آن بود که دولت ایران با تحریک کردها و آزادی ‏‎ ‎‏بیشتر به سران عشایر کرد نظیر بارزانی که در ایران به سر می‌بردند، موجبات نا‌امنی را ‏‎ ‎‏برای رژیم عراق فراهم آورد.‏

‏تذکرات مکرر ماموران عراقی و پیام‌هایی که توسط حجت‌الاسلام دعایی برای امام ‏‎ ‎‏فرستاده بودند کارگر نیفتاده بود. از این رو این بار با اعزام یک هیات بلندپایه به ریاست ‏‎ ‎‏سعدون شاکر، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت عراق که بعدها زمانی رئیس مجلس و ‏‎ ‎‏مدتی هم نخست‌وزیر آن کشور بود، تصمیم قاطع و نهایی خود را به امام ابلاغ کرد‏‏.‏

‏حجت‌الاسلام دعایی ماجرای این دیدار را برای من چنین تعریف کرد:‏

‏«سعدون شاکر ابتدا به سوابق اقامت امام در عراق اشاره کرده و به بیان ‏‎ ‎‏پیام‌هایی که قبل از این تاریخ توسط من برای امام فرستاده بودند اشاره کرد، وی ‏‎ ‎‏خواست مطمئن شود که آن پیام‌ها به امام رسیده‌اند. امام با تایید مطلب اعتماد ‏‎ ‎‏خود را به من اعلا‌م کردند. آنگاه سعدون شاکر گفت: بین ما و دولت ایران ‏‎ ‎‏مقاوله‌نامه‌ای وجود دارد که بر اساس آن تعهداتی با شاه و دولت ایران داریم. از ‏‎ ‎‏این جهت حضرتعالی نباید در داخل خاک عراق و نجف اشرف، فعالیت سیاسی ‏‎ ‎‏بر ضد دولت ایران بکنید...‏

‏ ‏


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 13

C:\Users\Asus\Pictures\4.JPG

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 14

C:\Users\Asus\Pictures\5.JPG

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 15

‏ ‏

C:\Users\Asus\Pictures\6.JPG

‏ ‏

‏امام گفتند: «شما با دولت ایران و شاه تعهد دارید و من هم با ملت ایران و ‏‎ ‎‏اسلام تعهد دارم. شما اگر مجبورید به تعهد خود عمل کنید، من هم باید به تعهد خود عمل کنم.»‏

‏سعدون شاکر گفت: «با این حساب شما نمی‌توانید در داخل خاک عراق فعالیت سیاسی بکنید.»‏

‏امام گفتند:‌ «من هر کجا که باشم، به وظیفه و مسوولیت خود عمل می‌کنم. جایگاه من روی همین گلیم و فرش است، و این گلیم و فرش را هر جایی بیندازم، همانجا عمل به تکلیف خود می‌نمایم. من از آن روحانیونی نیستم که به خاطر علاقه به زیارت دست از مسوولیت و کار مبارزه بردارم. اگر بنا شود که از مردم ایران جدا بشوم، دقیقه‌ای اینجا نخواهم ماند و به کشوری خواهم رفت که تحت سلطه شاه نباشد.»‏


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 16

C:\Users\Asus\Pictures\7.JPG

‎ ‎

‏سعدون شاکر مات و مبهوت خداحافظی کرد و رفت و از روز بعد محاصره ‏‎ ‎‏بیت امام صددرصد شد و تمام راه‌های منجر به بیت امام مسدود گردید. رفتار ‏‎ ‎‏ماموران با مراجعه‌کنندگان بسیار وقیحانه و خشن بود و آن‌ها را با تندی و گاه با ‏‎ ‎‏قنداقه تفنگ از آنجا دور می‌کردند».‏

‏خبر محاصره کامل امام به سرعت به سراسر ایران و جهان رسید و بازتاب‌های ‏‎ ‎‏تندی را بدنبال داشت. علمای قم و مشهد و سایر شهرها و کشورها تلگراف‌هایی در ‏‎ ‎‏اعتراض به حصر امام به حسن البکر مخابره کردند و خواهان برداشتن موانع از سر راه ‏‎ ‎‏ارشادات امام شدند.‏

‏تا چند روز حتی حاج سید احمد نیز اجازه خروج و بازگشت به منزل امام را ‏‎ ‎‏نداشت. هرچه فشارهای سیاسی بر رژیم عراق شدت می‌گرفت، رفتار آنان نسبت به ‏‎ ‎‏امام خشن‌تر می‌شد.‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 17