فصل اول : قلب ایران در قلب اروپا (امام در پاریس)

شاه مایوس و دستپاچه است

‏این‌ مساله‌ اصولاً از آن‌جا نشات می‌گرفت که‌ شاه‌ قدرت‌ تفکر منسجم‌ را از دست داده‌ ‏‎ ‎‏بود و بیماری‌ خود بزرگ‌بینی و جنون قدرت‌ بر او سخت مستولی شده‌ بود. از سوی ‏‎ ‎‏دیگر اکثر شخصیتهای خارجی از سفرا و نمایندگان دول‌ اروپایی که‌ با وی دیدار ‏‎ ‎‏می‌کردند، او را مایوس‌ و دستپاچه و غیرمعتدل‌ یافته‌ بودند.‏

‏مثلاً هر بار که‌ اوضاع‌ به‌ وخامت می‌گرایید و راه حل‌ دولت‌ ملی مطرح می‌شد، شاه ‏‎ ‎‏حاضر نبود کنترل ارتش را به‌ دولت‌ واگذارد و یا حتی سهمی از انتصابات در ارتش را ‏‎ ‎‏به رئیس دولت واگذار کند. این موضوع در مذاکرات‌ شریف‌ امامی، علی‌ امینی‌ و بختیار ‏‎ ‎‏هم‌ با شاه در میان گذاشته شده بود و او آن را قبول نکرده‌ بود. از سوی دیگر هم ‏‎ ‎‏ضعف و دودلی فرماندهی او بر نیروهای مسلح‌ مشهود بود. فرماندهان نظامی هم در ‏‎ ‎‏گذشته‌ فقط‌ از طریق و محوریت شاه‌ با یکدیگر در ارتباط می‌بودند. لذا در این‌ روزهای ‏‎ ‎‏بحرانی شورای فرماندهان ارتش نمی‌توانست کارآئی لازم‌ را داشته‌ باشد، مضافاً به‌ این‌ ‏‎ ‎‏که‌ گهگاه‌ بر اساس‌ شایعاتی که‌ خود ما رواج می‌دادیم‌ گفته می‌شد، پاره‌ای‌ از افسران‌ و ‏‎ ‎‏امرای‌ ارشد ارتش‌ با انقلابیون‌ دیدار داشته‌اند. همین‌ امر سوءظن‌ نسبت‌ به‌ یکدیگر را ‏‎ ‎‏در آنان‌ پدیدار می‌ساخت. ژنرال هایزر در خاطرات‌ خود بارها به‌ این مس‏‏ا‏‏له‌ اشاره‌ کرده‌ ‏‎ ‎‏است.‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 79