فصل اول : قلب ایران در قلب اروپا (امام در پاریس)

شاه ، کلاف سردرگم و آشفته

‏ـ اگر در مورد مساله‌ حادی‌ من‌ مورد مشاوره‌ قرار گیرم، البته‌ نظرم‌ را خواهم‌ داد‏‎.‎

‏شاه‌ آنقدر شتاب‌ زده‌ بود که‌ حتی‌ بختیار هم‌ آن‌ را احساس کرده‌ بود. منظور شاه‌ از ‏‎ ‎‏این‌ «تنگی‌ وقت» چه‌ بود؟! گویی‌ شاه‌ دنبال‌ کسی‌ می‌گشت تا مسوولیت‌ ظاهری‌ ‏‎ ‎‏مملکت‌ را به‌ گردن‌ او بیاندازد و خود را از معرکه و مهلکه‌ خارج سازد. یک‌ ساعت‌ و ‏‎ ‎‏نیم‌ پس‌ از مراجعت‌ بختیار به منزلش شاه‌ به‌ او تلفن‌ می‌زند که‌:‏

‏ـ کابینه‌تان را چه‌ روزی می‌توانید معرفی کنید تا من‌ آن‌ روز را در تقویم‌ در نظر ‏‎ ‎‏بگیرم.‏

‏ـ اعلیحضرت، من‌ قبل‌ از ده‌ روز نمی‌توانم‌ تاریخی‌ معین‌ کنم، عملاً غیر ممکن‌ ‏‎ ‎‏است.‏

‏ـ بسیار خوب‌ کی‌ می‌آیید که‌ شرایطتان‌ را برای‌ تشکیل‌ دولت‌ توضیح‌ بدهید؟‏

‏ـ فردا...‏

‏بختیار می‌گوید هفت‌ شرط‌ به‌ شاه‌ پیشنهاد کردم. شروطی‌ که‌ وی مدعی است‌ «همه‌ گروهها از گروه‌ چپیهای‌ تندرو گرفته‌ تا سلطنت‌طلبان همه‌ با آن‌ توافق‌ دارند.» بختیار اضافه‌ می‌کند که: «‏‎ ‎‏از این‌ هفت‌ شرط دو شرط را خود من‌ به‌ شروط‌ دیگر اضافه‌ کردم:‏

‏1ـ انتخاب تمام وزرا با من باشد.‏

‏2ـ از اعلیحضرت بخواهم که اگر امکانش وجود داشته باشد بپذیرند و سفری به ‏‎ ‎‏خارج بکنند.‏


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 100
‏بختیار سپس‌ اضافه‌ می‌کند: «حدود دو ماه، حتی‌ یک‌ ماه‌ و نیم‌ قبل‌ از این‌ تاریخ‌ این ‏‎ ‎‏چنین‌ تقاضایی‌ از پادشاه‌ نمی‌کردم. اما تب‌ چنان‌ بالا رفته بود و فضا چنان‌ پریشان‌ بود ‏‎ ‎‏که‌ من‌ دور شدن‌ شاه‌ را لازم‌ می‌دیدم.»‏

‏و اعتراف می‌کند که‌:‏

‏«اگر موفق می‌شدم‌ نظمی نسبی‌ در مملکت‌ برقرار کنم، پادشاه‌ با دسیسه‌های‌ ‏‎ ‎‏متعارف‌ آن‌ را بلافاصله‌ برهم می‌زد. با آن وزیر یا این‌ وزیر کابینه می‌ساخت‌ تا نظارت‌ ‏‎ ‎‏خود را بر جریان‌ امور دوباره‌ به‌ دست آورد. دوباره‌ تفرقه‌ ایجاد کند تا حکومت‌ کند. ‏‎ ‎‏گرفتاری ایران‌ این‌ بود و گرفتاری شخصی‌ اعلیحضرت هم همین‌ بود.‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 101