در ارتباط با تغییر رژیم چند پیشنهاد از ایران به پاریس ارسال شد. خاطرم هست که یک پیغام توسط آقای موسوی اردبیلی داده شده بود که برخی از دوستان در تهران معتقدند در شرایط فعلی برای انتقالمسالمت آمیز قدرت در دو گام عمل کنیم: یکی اینکه دو نفر از طرف امام در شورای سلطنت عضو شوند که نام مرحوم مطهری و مرحوم دکتر یدالله سحابی مطرح بود. بعد این شورا بر اساس اختیاراتی که شاه به آنان منتقل کرده، نخستوزیر (بختیار) را عزل و مجلس شورای ملی را منحل کرده و سپس فردی را که امام معرفی کند به عنوان رئیس دولت انتخاب نمایند. در گام دوم امام شورای انقلاب را رسماً معرفی کنند که به عنوان قوه مقننه تا تدوین قانون اساسی
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 148
جدید و تشکیل ارگانهای رسمی، قدرت را به دست گیرد.
در همین زمینه شبی بعد از نماز مغرب و عشا دوستانی که اطراف امام بودند، متفرق شدند. امام از مرحوم پدرم دعوت کردند که شام بمانید. آقای قطبزاده هم بود اما به ایشان اصراری نکردند و او هم رفت. امام گفتند یک چنین پیامی فرستاده شده است. رو کردند به پدرم و من و گفتند نظر شما چیست؟ پدرم میدانستند که این لطفی از ناحیه امام است پرسیدند غیر از این چه پیشنهادات دیگری مطرح شده است؟ ـ اصولاً کمحرف بودند و زیاد دخالت نمیکردند ـ بعد رو کردند به من، من گفتم تعجب میکنم که آقایان پیشنهاد دهنده چطور همه جوانب را در نظر نگرفتهاند. شما اعلام کردهاید که اصولاً سلطنت شاه غیرقانونی است و مشروعیت ندارد، بنابراین شورای سلطنتی را که شاه تشکیل داده نمیتواند مشروعیت داشته باشد. اینکه دو نفر نماینده شما در شورای سلطنت بروند، در یک شورای غیرقانونی و غیرمشروع، هرگونه تصمیمی اتخاذ بکنند، به فرض که عمل هم بشود، هیچگونه مشروعیتی ندارد. امام گفتند آقایان میخواهند به لحاظ خودشان بر اساس معیارها و ضوابط حقوقی و بینالمللی عمل بکنند. من گفتم اقبال مردم و حمایت مردم و پیروی از شما و حاکمیت بلامنازع شما بالاترین مشروعیت را دارد. شما از لحاظ عُرف و ضوابط حقوق بینالمللی حاکمیت پذیرفته شده دارید، مردم از شما تبعیت میکنند اگر دستور بدهید مالیات ندهید نمیدهند، پول تلفن ندهید نمیدهند به فرمان شما درجهداران و افسران ارتش از دستور فرماندهان خود تمرّد میکنند، نفت به دستور شما صادر نمیشود، بانکها از حوالههای سران رژیم امتناع میورزند و و اینها مشروعیت خاص خودش را دارد.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 149