از آنجا که قرار بود امام با اتومبیل به بهشت زهرا رفته و سپس از آن جا به مدرسه
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 178
علوی منتقل شوند. کمیته تدارکات اقدامات لازم را پیش بینی کرده بود. در همان جا این احتمال داده شد که اگر امام ناچار شدند از هلیکوپتر استفاده کنند، چه اقدامات امنیتی لازم باید پیش بینی گردد. آن چه مسلم بود این بود که در آن صورت اجرای توطئه و امکان انتقال امام به نقطهای نامعلوم وجود میداشت برای خنثیکردن این طرح توطئه احتمالی، تدابیر لازم چنین اتخاذ شد که مسیر امام کاملاً مخفی مانده و از اصل غافلگیر ساختن دشمن استفاده شود.
هنگامی که بازگشت امام از بهشت زهرا با اتومبیل عملی به نظر نمیرسد و کمیته تدارکات درخواست یک هلیکوپتر کرد، هم زمان تدبیر انتقال ایشان به یک بیمارستان ـ بدون اطلاع قبلی به مردم و آماده کردن اتومبیل قابل اطمینان برای ایشان به مورد اجرا گذارده شد. اینکه بنابر اظهارات هایزر «... اکنون هم [امام] خمینی را گم کردهاند و... آنها ظاهراً از نقطه نظر نظامی نگران انجام ماموریت خود بودند...» نشان میدهد که امکان یا احتمال اجرای چنین طرح توطئهای وجود داشته است و «...برنامهریزی و امنیت خیلی عالی... که هیچکس جز یک اتوموبیل و یک راننده در آنجا نبود...» نشان از زیرکی و هوشیاری برنامهریزان کمیته تدارکات و استقبال از امام دارد. این موضوع چنان ماهرانه طراحی شده بود که حتی نزدیکترین یاران امام نیز از آن اطلاعی نداشتند. آقای هاشمی رفسنجانی در کتاب «انقلاب و پیروزی» (به کوشش عباس بشیری 1383 ص 165) مینویسد: «...مطلع شدیم که دوستان، پس از پایان مراسم بهشت زهرا، امام را گم کردهاند و اطلاعی از ایشان ندارند... امام بعد از اعلان تصمیم به تعیین دولت، از هنگام ترک آنجا دیگر دیده نشدهاند. این زمان بود که ما عمیقاً نگران و دلواپس امام شدیم. حدس میزدیم که رژیم اقدامی کرده است این جزو پیشبینیهای ما بود که رژیم بر اساس طرحی از پیش تهیه شده در نقطهای امام را برباید و به نقطهای نامشخص برده و زندانی کند. خیلی مواظب بودیم که این اتفاق نیفتد. خبر مهم این بود که هلیکوپتر از محل سخنرانی ایشان پرواز کرده و بعد از آن، مردم ایشان
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 179
را ندیدهاند... هیچکس هم به ما نمیگفت چه اتفاقی افتاده است. قطع برنامه پخش مستقیم ورود حضرتامام از تلویزیون، براین نگرانیها افزود. بر ما خیلی سخت گذشت... تا این که اولین خبر رسید که امام سالم در یک نقطهای از تهران در منزل یکی از بستگانشان هستند. باور نمیکردیم، فکر میکردیم دارند ما را فریب میدهند... بعداً مطلع شدیم که امام، پس از مراسم سخنرانیشان در بهشت زهرا خواستار ملاقات با مجروحان انقلاب میشوند... به بیمارستان هزار تختخوابی تهران میروند... پس از نیم ساعت توقف، به منزل یکی از دوستان آقای پسندیده میروند...» نگرانی یاران امام با اطلاع از خبر سلامتی ایشان برطرف میشود، درحالی که به قول هایزر «...هیچ حادثه غیر منتظرهای تا لحظه ناگهانی تغییر مسیر [امام] خمینی اتفاق نیفتاده بود، اما اعضاء گروه ـ فرماندهان نظامی ـ در حالت افسردگی فرو رفته بودند. آنها حالا مطمئن بودند که پایان کار شاه فرا رسیده است. موضع سازش ناپذیر امام خمینی، دعوت او از ارتش برای پیوستن به او، اعلام اینکه تمام مستشاران نظامی خارجی باید کشور را ترک کنند و اظهار اینکه تا دو روز دیگر دولت جدیدی منصوب خواهد کرد، همه مشخص میکرد که روزهای سختی در انتظار پیروان شاه است...» (هایزر ص409)
گرچه روزهای سختی در انتظار پیروان شاه بود، اما خود ژنرال هم روحیه خوشایندی نداشت. به اعتراف او: «... نیمه شب بود، میبایستی گزارش خود را به واشنگتن میدادم. اما وزیر نبود. لذا با معاون وزیر دفاع، دونکن و رئیس ستاد مشترک صحبت کردم. حد اکثر سعی خود را... به عمل آوردم، اما با... خستگی من و وسعت حوادث نمایش امروز واقعاً احساس ناتوانی میکردم».
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 180