«...اینطور نیست که ملت ما با ارتش مخالف باشد با صاحبمنصبها، با درجهدارها، با افسرها، اینها همه برادرهای ما هستند... ارتش خیال نکند که اگر اعلیحضرت نباشد، ارتش هم نباشد، ایران هم نیست... . شما دیدید که اعلیحضرت الآن پوسیده است و ایران هم سر جای خودش هست شما هم سرجای خودتان هستید. این چهار تا آدم دزد هم که حالا به شما دارند حکومت میکنند... فرار میکنند. شما سرجای خودتان هستید. ملت شما را میخواهد؛ شما هم ملت را میخواهید. شما ارتش شاه نیستید شما ارتش ملت هستید... ملت است که ارتش میخواهد... تمام قوای عالم جمع شد... پشت سرش ایستاد، چون ملت
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 198
نمیخواست نشد... وقتی دیدند که ملت میگوید نه آنها هم فهمیدند که باید بگویند نه، گفتند نه. حالا راجع به شاه میگویند نه؛ قدم دوم را برداشتند که این دولت آره! این بله، این باشد؛ این کاری میکند که میانه رو است، چه است! ملت میگویند نه. تمام قدرتهای عالم جمع شوند دنبال این [بختیار] وقتی ملت گفت نه، نمیشود. وزرا را میگویند راه ندادند توی وزارتخانه... یک دولتی که وزرای آن را راه نمیدهند میتواند وزارت بکند؟.... تو آمدی میگویی منِ وزیر، من اصلاحات میخواهم بکنم! کجا را میخواهی اصلاح کنی؟ آنها راهت نمیدهند توی وزارتخانه...! کجا میخواهی وزارت کنی و حکومت کنی؟ امریکا فهمیده است این مطلب را که نظامی فایده ندارد... این ارتش هم که مخالف ملت نیست، این چهار نفر، چند نفر آدمی که در راس حالا واقع شدهاند... اینها هم نمیتوانند کاری انجام بدهند. حتی راجع به این قتلهایی که شد، به ما گفته بودند که از اسرائیل آمده ولی من سند درست نداشتم. در چند روز پیش از این یک نفر آمد اینجا گفت که فلان آدم...پیش من گفته است... اینها این ملت ما را با سربازهای اسرائیل کشتهاند...»
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 199