از نکات ظریف در خاطرات قره باغی، اشاره او به مکالمهای است که بعد از اعلام بیطرفی ارتش از رادیو، با بختیار داشته است. ژنرال مینویسد:
«آقای بختیار تلفن زده اظهار نمود: تیمسار، برای آمدن به جلسهای که بعد از ظهر با هم داریم مدتی است که هلیکوپتر خواستهام، ولی تابهحال نرسیده است.» خیلی تعجب کردم که چرا در مورد هلیکوپتر به من مراجعه میکند و چطور از ساعت یک و نیم برای جلسه ساعت 4 بعدازظهر هلیکوپتر میخواهد (البته آن روز نمیتوانستم حدس بزنم که نخستوزیر قصد فرار و مخفی شدن دارد و در جلسه 4 بعد از ظهر حاضر نخواهد شد) اظهار کردم باید دید چطور شده و اضافه نمودم دستور میدهم سوال کنند چرا نفرستادهاند؟ به دفتر ستاد گفتم چگونگی را تحقیق کنند.
چیزی نگذشته بود که مجدداً آقای بختیار با نگرانی تلفن زده و اظهار کرد: «تیمسار حالا دیگر هلیکوپتر به من نمیدهند.» گفتم: من هیچوقت در جریان هلیکوپتر شما نبودم، اطلاع ندارم، دستور دادم چگونگی را سوال کنند. با ناراحتی اظهار کرد: «تابهحال که نرسیده است.» به خاطرم رسید هلیکوپتری که منتظر بود مرا به نخستوزیری ببرد هنوز در محوطه ستاد بزرگ است. گفتم: الآن دستور میدهم هلیکوپتری را که این جاست برای شما بفرستند. به دفتر ستاد دستور دادم هلیکوپتر را بفرستید برای نخستوزیر و مراقب باشید رسیدن آن را اطلاع دهند. ضمناً ابلاغ کنید یک هلیکوپتر برای من بیاورند.
بعد از چند دقیقه اطلاع دادند که هلیکوپتری که از ستاد بزرگ فرستاده شده در
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 239
محوطه دانشکده افسری به زمین نشسته و آقای بختیار هم سوار شده و در حال پرواز میباشد. سپس از دفتر اطلاع دادند هلیکوپتری که خواسته بودید در محوطه ستاد بزرگ ارتش آماده است و اضافه نمودند که اظهار شده: «از افسران خلبان هلیکوپتر، کسی حاضر به خلبانی آقای بختیار نبوده است...».
در این احوال درسفارت آمریکا در تهران و کاخ سفید واشنگتن حوادثی جریان داشت، که با توجه به طرحهای قبلی آمریکا برای دست زدن به یک کودتای نظامی در ایران در صورت شکست حکومت بختیار قابل توجه است. محمود طلوعی (در «صد روز آخر» صفحه 301 به بعد) مینویسد:
سولیوان سفیر آمریکا در ایران در جریان انقلاب در خاطرات خود درباره وقایع روز 22 بهمن چنین مینویسد: «صبح روز یازدهم فوریه (22 بهمن) اعضای ارشد هیات مستشاران آمریکا در نیروهای مسلح ایران طبق معمول به محل کار خود در مرکز ستاد مشترک رفتند، ولی طولی نکشید که رئیس هیات سراسیمه به من تلفن کرد و گفت جمعیت کثیری در اطراف محوطه ستاد جمع شدهاند و پیشنهاد کرد افراد او ستاد را ترک کنند. من با نظر او موافقت کردم و از خود او خواستم که مستقیماً به سفارت بیاید و شب را در محل اقامت ما بگذراند. نیم ساعت بعد دوباره تلفن کرد و گفت از طرف جمعیتی که در اطراف محوطه ستاد جمع شدهاند به سوی گارد محافظ ستاد تیراندازی میشود و از داخل محوطه ستاد هم به تیراندازی آنها پاسخ داده میشود. در این شرایط ترک محل ستاد خالی از خطر نبود و او تصمیم گرفته بود فعلاً در داخل ستاد بماند. چند دقیقه بعد معاون او به من تلفن کرد و گفت تانکها در اطراف ستاد موضع گرفته و توپهای خود را به طرف ساختمان ستاد نشانه گرفتهاند. بیست و شش عضو هیات مستشاری آمریکا دفاتر خود را ترک کرده و به زیرزمین ستاد پناه برده بودند، ژنرالهای ایرانی و افسران ارشد هم قبلاً به این پناهگاه رفته بودند.»
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 240