ایشان در جواب گفتند شما الآن نمیفهمید. پنجاه سال دیگر خواهند گفت با سوءاستفاده از احساسات مردم، نظام موردنظر خود را بر مردم تحمیل کردند. نه حتماً باید رایگیری شود و دقیقاً تعداد مخالف و موافق معین شود. من وقتی از قم برگشتم منزل خالهام بودم که آقای صدر تماس گرفت و مرا به وزارت کشور دعوت کرد. من به اتفاق دکتر حسن حبیبی به دیدار ایشان رفتیم و بعد از کمی گفتوگو، معاونت سیاسی اجتماعی را به من و معاونت اداری و عمران را به ایشان واگذار کرد. از آن تاریخ هر دوی ما در وزارت کشور شروع به کار کردیم. تقریباً اواسط اسفند 57 بود که احمد آقا گفت یک سَری بیا قم و رفتم و گفت آقا پایش را کرده است توی یک کفش و گفته
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 272
است که باید خیلی زود رفراندوم برگزار بشود برای جمهوری اسلامی. به ایشان گفتم خیلی خوب اما خیلی زود یعنی چی، گفت امام میگوید همین روزهای آینده، گفتم قبلاً که توضیح دادم که این کار تشکیلات لازم دارد و نظم میخواهد، فرمانداریها، استانداریها، صندوق، جمعآوری تهیه تعرفه و ارسال، ستاد مرکزی و اینها همه به این سرعت نمیشود، گفت که نمیدانم دیگه آقا اصرار دارد که این انجام بشود، من دوباره به قم رفتم و به ایشان گفتم آقا خود شما نظام جمهوری اسلامی را اعلام کردهاید این کافی است و دنیا هم که مشروعیت شما را قبول کرده است، این هیچ ایرادی ندارد، ایشان گفتند شما الآن را نگاه نکنید، آن چیزی که در تاریخ میماند واقعیتهای تاریخی است. شما سعی کنید که هر چه زودتر دولت این کار را برگزار کند. آن موقع من در هیات وزیران هیچ نقشی نداشتم و گاهی اوقات در جلسات دولت به درخواست دوستان شرکت میکردم. به ایشان گفتم برگزاری یک چنین کاری خیلی تدارکات
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 273
میخواهد، از وزارت کشور که باید یک ستادی تشکیل بدهد در شهرستانها و در مراکز استانها، بخشداریها یک بسیج تشکیلاتی و عمومی باید صورت بگیرد، الآن در صورتی که پاسبانها جرات نمیکنند با لباس پاسبانی بیرون بیایند و سر چهارراهها بمانند برای نظم عمومی چطوری میخواهید این کار برگزار بشود. ایشان گفتند نه این کار امکانپذیر است، شما بروید و کار را به سبک انجمن اسلامی در بیاورید. من آمدم تهران و آن شب مطلب را به آقای صدر حاج سید جوادی اطلاع دادم، ایشان گفت شما اولویت کارتان را روی برگزاری رفراندوم بگذارید. گفتم بسیار خوب ولی این بیعتی نباشد برای انجام کار دائم در وزارت کشور چون من الآن تهران را هنوز بلد نیستم چطوری میتوانم معاون سیاسی و اجتماعی وزارت کشور بشوم. به هر حال فایده نکرد و من در آنجا مشغول کار شدم و این دقیقاً 14 یا 15 اسفند سال 57 بود. در عرض کمتر از 3 روز به سبک انجمن اسلامی ما یک ستاد برگزاری رفراندوم در وزارت کشور تشکیل دادیم و به تعداد استانداریها افرادی را از انجمن اسلامی و دوستان دیگر گرد آوردیم. البته تشکیلات ستاد انتخاباتی وزارت کشور که از زمان گذشته با یک مدیریت کل اداره میشد، خدمات ستادی به ما ارائه میداد و تجربههای تشکیلاتی خود را در اختیار ستاد رفراندوم میگذارد. قرار شد 3 نفر در مرکز بمانند و بقیه به مراکز استانها اعزام بشوند، در آنجا نیز یک ستاد مرکزی به تعداد شهرستانها افرادی را با کمک ائمهجمعه که مورد اعتماد احمد آقا بودند در اختیار گرفتند. در مرکز شهرها نیز همین طور به تعداد روستاها و بخشها افراد انتخاب شدند. تقریباً بیستم اسفند بود که ستاد رفراندوم کل کشور تشکیل شد. آن موقع تشکیلات کشوری از هم پاشیده بود، استانداریها سر و سامان نداشت. بعضی از استانداران که به تازگی به محل کار خود اعزام شده بودند مورد اعتراض اهالی بودند. یک بار در یکی از روزنامهها نوشته بود: آقای بازرگان آن انقلاب کجا و این انتصابات کجا؟! در خیلی موارد تودهایها و نیروهای چپ و عناصر ضد انقلاب در ایجاد بلوا و نارضایتی نقش داشتند. استانداران هنوز مجال زیادی برای تسلط به کار پیدا نکرده بودند، در حوزههای کوچکتر فرمانداری و شهرستانها و بخشداریها نیز به همین شکل بود و سازمان منظمی که عهدهدار اجرای
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 274
صحیح و بدون دغدغه رفراندوم بشود، وجود نداشت. با وظیفه سنگینی روبهرو بودیم و چارهای ندیدیم که یک جلسه مشترکی با روحانیون معتمد امام در مراکز استانها بگذاریم و از آنها تقاضا کنیم که تسهیلاتی را فراهم کنند. در این زمینه با کمک حاج احمد آقا با روحانیون سرشناس مراکز استانها مانند آقای صدوقی در یزد هماهنگیهایی کردیم.
آئیننامه اجرائی رفراندوم تدوین و به دولت و به شورای انقلاب جهت تصویب فرستاده شد.
در روز 17 اسفند با هماهنگی با دفتر امام به همراه چند نفر از دست اندرکاران ستاد مرکزی رفراندوم حضور امام رسیدیم. روز دهم فروردین 58 به عنوان تاریخ برگزاری رفراندوم تعیین شد. امام تاکید داشتند هر چه سریعتر رفراندوم برگزار شود. وقتی مشکلات را عرض کردم، گفتند شما حرکت بکنید، مردم هم مردم نجیبی هستند کمک خواهند کرد و زیاد نگران تحریکات ضد انقلاب نباشید. در جواب ایشان گفتم گاهی ناهماهنگیها مربوط به روحانیون شهرستانهاست. گفتند هر جا با اشکال مواجه شدید به من اطلاع بدهید.
قبلاً گفتم که در وزارت کشور ستاد انتخابات را تشکیل دادیم. انجمن اسلامی این وزارتخانه قبل از پیروزی انقلاب فعالیتش را شروع کرده بود، در این زمینه به ما کمکهای خوبی کرد موضوعی که به بحث گذاشته شد سوال رفراندوم بود، ما بر اساس طرح شورای انقلاب و دستور امام اعلام کردیم سوال یک جمله خواهد بود: جمهوری اسلامی، آری یا نه، که قرار شد بخشی از ورقه به رنگ سبز با کلمه آری و زیر آن به رنگ قرمز با کلمه نه به جمهوری اسلامی باشد. در همین خصوص در برخی روزنامهها و محافل و نیز از سوی برخی گروهها اعتراضاتی شد که چرا مردم را در مقابل یک امر و یک موضوع تک گزینهای قرار میدهید که آری یا نه باشد و پیشنهاد میکردند که عناوین دیگری مانند جمهوری دمکراتیک خلق یا جمهوری خلق و امثال آن را اضافه کنید. گروههایی چون جبهه ملی و سازمان مجاهدین خلق روی این مساله اصرار زیادی داشتند. به ناچار امام اظهارنظر کردند و گفتند جمهوری اسلامی نه یک کلمه
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 275
بیشتر و نه یک کلمه کمتر.
لازم به تذکر است که مهندس بازرگان جمهوری دموکراتیک اسلامی را پیشنهاد کرد ولی در مورد نام نظام تنها او نبود که کلمه دموکراتیک را به عنوان وصف جمهوری اسلامی عنوان کرده بود. استدلال ایشان این بود که نظامهایی مانند پادشاهی عربستان و جمهوری پاکستان، صفت اسلامی را یدک میکشند ولی دارای نظام غیردموکراتیک هستند و لذا بهتر است ما از همین اول نوع حکومت خود را از آنان جدا سازیم. از میان بزرگان حوزه، دائی بزرگ من مرحوم آیتالله حاج سیدرضا صدر حتی مخالف کلمه اسلام در پی لفظ جمهوری بود. ایشان حتی یکبار در همان هفته اول فروردین نظر خود را توسط من به اطلاع امام رساند. ایشان معتقد بود، اگر در سیستم جمهوری اسلامی، ضعفی یا خدای ناکرده انحرافی یا خطایی صورت پذیرد، آن خطا و انحراف متوجه اسلام خواهد شد. لذا پیام ایشان به امام این بود که تلاش خود را برای پیاده کردن احکام اسلامی به کار برید و همه ما هم پشتیبانی خواهیم کرد ولی نام اسلام را روی جمهوری نگذارید. در میان علمای طراز اول و مراجع عظام هم بودند اشخاصی که حتی با تاسیس حکومت دینی در زمان غیبت معصوم مخالف بودند و اصل ولایت فقیه را نمیپذیرفتند؛ و از این که برخی گروهها و روزنامهها، مخالفین ولایت فقیه را مخالف اسلام و روحانیت و انقلاب دانسته و آنان را مرعوبشدگان استکبار قلمداد میکردند رنجور بودند. با اعلامنظر قاطع امام که جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر، اظهارنظرها پایان پذیرفت؛ گرچه اختلافنظرها ادامه یافت؛ ولی در عمل مخالفتی صورت نگرفت. حتی اغلب و شاید اکثر قریب به اتفاق همین افراد در رفراندوم شرکت کردند و به نظام رای آری دادند.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 276