فصل دوم : از پرواز انقلاب تا استقرار جمهوری اسلامی

عید نوروز سال 58

‏من‌ در جریان‌ تدارک‌ رفراندوم‌ در روزهای‌ آخر اسفند مرتب‌ به‌ قم‌ رفت‌ و آمد ‏‎ ‎‏می‌کردم. در روز اول‌ عید سال‌ 58 در بیت‌ امام‌ در قم بودم‌ که‌ هی‏‏ا‏‏ت دولت خدمت‌ ‏‎ ‎‏ایشان‌ رسیدند. یادم‌ است‌ یک‌ کیسه‌ پلاستیکی‌ کنار امام‌ بود که‌ در آن‌ سکه‌های‌ کوچک‌ ‏‎ ‎‏یک‌ ریالی‌ بود. مهندس‌ بازرگان‌ خطاب‌ به‌ امام‌ گفتند یک‌ عیدی‌ در ش‏‏ا‏‏ن‌ انقلاب‌ به‌ ما ‏‎ ‎‏بدهید. امام‌ به‌ هر کدام‌ از وزرا از این‌ سکّه‌ها دادند. من‌ گفتم‌ جداگانه‌ خدمتتان‌ می‌رسم‌ ‏‎ ‎‏این‌ فایده‌ ندارد. وقتی‌ همه رفتند و امام‌ هم‌ رفتند داخل، به‌ آقای‌ صانعی‌ گفتم‌ ببینید اگر ‏‎ ‎‏آقا اجازه می‌دهند بروم‌ خدمتشان. ایشان‌ از سر لطف‌ گفت‌ شما از ما به‌ امام‌ نزدیکتر ‏‎ ‎‏هستید ما باید از طریق‌ شما اجازه‌ بگیریم. رفتم‌ نزد امام، داشتند بین‌ دو اتاق‌ قدم‌ ‏‎ ‎‏می‌زدند. سلام‌ کردم‌ و با حالت‌ خنده‌ و تبسّم‌ پر از مهر و عطوفت‌ گفتند هان‌ چیه؟ ‏‎ ‎‏گفتم‌ عیدی‌ می‌خواهم. کیسه‌ را برداشتند، گفتم‌ نه‌ اگر همه‌اش‌ را هم‌ بدهید فایده‌ای‌ ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 278
‏ندارد. ایشان‌ 5 ـ 6 تا از همان‌ سکه‌ها دادند و یک‌ شوخی‌ هم‌ کردند و گفتند: تو باید از ‏‎ ‎‏پدرت‌ برای‌ ما عیدی‌ بگیری.‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 279